Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
«اقتدار» يا پاشنه آشيل رژيم؟

«اقتدار» يا پاشنه آشيل رژيم؟

 

نقش جمهوری اسلامی در جنايت حادثه کاج بيش از عدم مداخله فعال برای جلوگيری از يک جنايت است.

سوسن آرام

 

مانور امنیت محله محور: همه چیز و همه جا و همه کس قابل کنترل نیستند، آنهم برای همیشه

به ياد داريم اسماعيل احمدی مقدم فرمانده نيروی انتظامی رژيم در رابطه با واقعه فاجعه بار ميدان کاج گفت: «دليل پيگيری اين موضع از طريق رسانه ها را نمی فهمم. اين موضوع که اين مساله با اهميت نه چندان بالا اينقدر بزرگ ميشود برای ما پيچيده است.» او اضافه کرد:« «چرا ۴۰۰-۳۰۰ نفر از مردم که در سر صحنه حادثه بودند وارد عمل نشده و هيچ اقدامی نکرده اند.»

 

از آنجا که کارگزاران يک رژيم خودکامه به ستمگری و بی مسئوليتی عادت ميکنند، بنابراين خرفتی و «نفهميدن» واقعيات بديهی از آنها بعيد نيست. با وجود اين مساله ای که نشان ميدهد تيمسار ناجا فقط تظاهر به نفهميدن ميکرد، اين است که وقتی انبوه اخبار ناگوار که هرروز ازنظام اسلامی ايران ميرسد، خبر ميدان کاج را در رسانه های اجتماعی و منتقد حکومت در سايه قرار داد، تازه نهادها و رسانه های حکومتی شروع کردند به انتشار تحليل ها و نقد و نظرهای وابستگان حکومت و اينکار هنوز هم ادامه دارد. اما اين بار تيمسار نيروی انتظامی از «بزرگ کردن اين مساله با اهميت نه چندان بالا» شکايتی نميکند و «دليل پيگيری رسانه ها» رانمی پرسد. علت اين تفاوت موضع تيمسار چيست؟

 

قبل از اين که به تفاوت مزبور بپردازيم لازم به يادآوری است که اين نوع واکنش محدود به احمدی مقدم نبود. بقيه ماموران سازمان دادن سرکوب که در دستگاه هايی با عناوين متفاوت خدمت ميکنند واکنش های مشابهی داشتند. مثلا صادق لاريجانی در کنار خط و نشان کشيدن برای «ماموران مرتبط با حادثه» به مردم توصيه کرد:« در چنين حوادثی بي‌طرف و ناظر نباشند و وظيفه شرعی خود را در خصوص دخالت در جلوگيری از برخی حوادث انجام دهند» يا سخنگوی کميسيون اجتماعی مجلس گفت:« من در حادثه ميدان کاج هم مردم را مقصر مي‌دانم و هم نيروی انتظامی را. مردم حاضر در محل حادثه نبايد خود را تماشاچی فرض مي‌کردند

 

دستگاه سرکوب، از متهم اصلی تا ناجی

واقعه ميدان کاج بلافاصله و بدون هرنوع تلاش برای تحليل و بررسی بعدي، بطور بلافصل و فوری اين دو سوال را پيش ميگذاشت:

 

۱ـ آنهمه مانورهای خشن و وحشيانه نيروهای انتظامي، آن برخوردهای ضد انسانی تحت عنوان «مبارزه با اراذل و اوباش»، طرح هايی مثل « حضور پليس در ۲۰۰۰ نقطه تهران» که همين احمدی مقدم آن را «امنيت محله مور» خوانده بود، صرف هزينه های گزاف برای ايجاد هزارها پايگاه بسيج و امثال اينها برای چه بود؟

۲ـ کجا بود آن «چابکی» و «سرعت عمل» و «آمادگی» که در جريان سرکوب خيزش خرداد ۸۸ شاهد آن بوديم؟

فقط همين سوال ها که بطور طبيعی و بلافصل به ذهن هر ناظری ميرسد، رهنمونی بود برای رسانه های اجتماعی که خود را به «حادثه» محدود نکنند بلکه آن را در «متن» روال های جاری بگذارند و بختکی را ببينند که سی سال است درسراسر پهنه ايران برهمه چيز سايه انداخته است و درنتيجه ريشه مصايب را نشانه بگيرند: ماهيت خودکامه ی رژيم و نقشی که کليه دستگاه های نظامي، انتظامی و امنيتی آن بازی ميکنند.

 

حداقل چيزی که در پژواک گسترده حادثه ميدان کاج در رسانه های منتقد بارها و بارها به زبان های مختلف بسته به حد نفوذ سانسور، تکرار شد اين بود: همه ی اين نهادهاو سياست ها، اين «مانورهای پيشگيری» و آن «چابکی ها ی پس گيری»، ربطی به امنيت شهروندان ندارند، بلکه برای نقض حقوق شهروندان و سرکوب مردم است .

 

البته اين چيزی است که احمدی مقدم ها نميخواهند بشنوند و بفهمند. آنها ترجيح ميدهند در بعد تاکتيکی به «قصور» يک مامور جزء بچسبند تا از مسووليت خود بگريزندو در بعد استراتژيک فعلا يقه 400 – 300 نفری را که سرصحنه حاضر بودند بگيرند تا بعد راهی برای توجيه و پيگيری سياست سرکوب عليه جمعيت ۷۰ ميليونی پيدا شود.

 

و بعد راهی پيدا شد: وقتی که تبليغات چی ها در رسانه های حکومتی وارد ميدان شدند و به پيگيری «خبر نه چندان با اهميت بالا» پرداختند، ديگر پرده های حجب را کنار زدند و يک سره مردم ايران را متهم کردند. مردم متهم اند که به کمک يک واسطه – دشمن خارجي، رسانه های غربي، ماهواره، فرهنگ دوران رفسنجانی و خاتمی...– «بستر فرهنگ دينی» را رها کرده و به «تفکرات فردگرايانه و فمينيستی» چسبيده اند. پس بايد يورش فرهنگی و سياسی با اتکاء به نيروی نظامی و انتظامی را تشديد کرد. سايت رجا نيوز در همين رابطه نوشت بي‌دليل نيست كه اكنون فلان طيف « تمام توان خود را صرف بي‌اعتبار نشان دادن اقتدار نيروی انتظامی و سياست‌های فرهنگی كنونی مي‌كند

 

نتيجه ی تفسير حکومتی اين است: ناجي، دستگاه سرکوب و سرنيزه است که بايد نه فقط در لحظه حادثه بلکه تمام وقت و بی وقفه کارکند تا از فرد، انديشه اش، حقوق فردی و اجتماعی اش – در حقيقت از هر نوع جمع غيرحکومتی – نام و نشان باقی نماند. وگرنه مردم ايران دايما عليه يکديگر چاقو خواهند کشيد. از مامور پليس و ۴۰۰- ۳۰۰ نفر حاضر در صحنه هم کاری بر نخواهد آمد. شاهدش هم سوئيس و سوئد و نروژ.

 

اين نوع «پيگيری رسانه ای» چيزی است که احمدی مقدم هم آن را «ميفهمد» و به عنوان رئيس بخش مهمی از نيروهای سرکوب رژيم البته از آن استقبال ميکند.

 

اما اين نوع ماستمالی قضيه کاری که نميکند ماستمالی است. نقش جمهوری اسلامی در جنايت حادثه کاج بيش از عدم مداخله فعال برای جلوگيری از يک جنايت است. جمهوری اسلامی در اين جنايت و بيشتر حوادث کوچک و بزرگی که از مردم کشور قربانی ميگيرد نقشی فعال دارد. برخورد منفعلانه يکی دو مامور، حتی انفعال ده ها نفرکه در ميدان حاضربودند فقط شواهدی از يک جرم بزرگ تر حکومت اسلامی ايران است.

 

پاشنه آشيل رژيم و آن «بصيرت» کذايی

 

در ماه اوت امسال «مصادف با ماه رمضان» در سيالکوت پاکستان، افراد محلی دو برادر ۱۵ و ۱۹ ساله را که به نادرست به دزدی متهم شده بودند تحت عنوان «مجازات» با ميله های آهنی زير ضرب و جرح گرفته و بعد پيکر نيمه جان آنها را به دار می آويزند. پليس و ده ها نفر در صحنه به عنوان تماشاگر حضور داشتند و کاری نکردند. ويديوی کوتاهی که از اين صحنه هولناک در يوتيوب قرار گرفت، خيلی بيشتر از واقعه ميدان کاج انعکاس رسانه ای يافت و واکنش برانگيخت.

 

از اين ميگذريم که «بستر فرهنگ دينی» که صادق لاريجانی در جريان واقعه ميدان کاج الزام به آن را از مردم ميخواست، در پاکستان خيلی پررنگ تر از ايران است و همين امر هم علت اصرار قاتلان در مجازات بدنی و «کيفر اسلامی» دو برادر بيگناه و شايد هم انفعال پليس و مردم بود. از اينهم ميگذريم که درايران خود دولت است که مثل جنايتکاران خودسر سيالکوت، مجرم را در ملاء عام شکنجه و «تعزير» ميکند و دست سارق را می برد.

 

فارغ از شباهت ها و اختلافات موجود در خود صحنه ی جنايت در سيالکوت و ميدان کاج، درپشت صحنه محور مشترکی وجود دارد: قدرت نظاميان در خدمت منافع خاص. هرچند دولت پاکستان نسبت به دولت جمهوری اسلامی ريخت و حتی عملکرد بسيار بهتری دارد. از همه چيز گذشته در اين کشور قاضی افتخار چودری در راس قوه قضائيه است، درحاليکه در ايران سمتی مشابه در اختيار صادق لاريجانی است که در مدت کوتاه رياستش به اندازه گم شده هايی که چودری به دنبال دادخواهی آنها بود، آدم کشته است. عليرغم اين در مورد نقش محوری نظاميان در ساختار سياسی و اقتصادی پاکستان و فساد گسترده ناشی از آن ترديدی نيست.

 

مساله اين است که در جائيکه «خواص» با اتکاء بر قدرت نظامی حکومت ميکنند، يا برعکس قدرت نظاميان در خدمت منافع خاص مستقر است، قانون بی معنا و اراده مردم مختل است. چنين دولتی عين دزد، جنايتکارو ياغی نظام مدنی را از کار می اندازد. چنين دولتی نه فقط خود عين خشونت است، بلکه خشونت را ترويج ميکند، هم خودش عين بی قانونی است و هم مروج بی قانونی. هم خودش عين فساد است هم مروج فساد، چنين دولتی نه فقط خودش يک دارو دسته «Gang» است، بلکه کسب هويت و حفظ صيانت به کمک يک دارودسته همگن، يعنی ايجاد دارو دسته ها و گانگستر بازی را رواج ميدهد که بسته به اوضاع و احوال جامعه شکل های متفاوت به خود ميگيرد: القاعده اي، طالباني، انواع ديگر دار و دسته های مذهبي، بسيجي، اوباش، گروه های مافيايي، انواع زور بگيران...

 

مهم تر از همه و در ارتباط مستقيم با ميدان کاج: چنين دولتی از يک طرف همه نهادها از مقننه، مجريه، قضايی و نظامی و انتظامی و امنيتی را از وظيفه اصلی تهی ميکند، از طرف ديگر به شجاعت مدنی شهروندان شليک کرده و تلاش ميکند از مردم گله ای مرعوب و مطيع بسازد. در ميدان کاج همين دو عامل به برجسته ترين شکل خودرا به نمايش گذاشت.

 

چرا مامورين جزء حاضر در ميدان را شماتت ميکنند؟ مگر نه اينکه خود سردار ساجد گفت آنها ظرف ۵ دقيقه با روسای خود تماس گرفتند؟ بی ترديد اگر در گزارش مامورين با روسا آمده بود که مثلا يک دانشجو تابلويی در دست گرفته که رويش نوشته «رای من کو؟»، بلافاصله دستور می آمد که بگيريد پدرسوخته را، ببريد کهريزک پدرسوخته را، بهش تجاوز کنيد پدرسوخته را، و يک لشگر جرار بسيج و ايثار و انصار را هم ميفرستادند که خودشان نقش پليس و بازجو و شکنجه گر و قاضی و واعظ و متجاوز جنسی را يک جابازی کنند.

 

و پس چرا شماتت ميکنند که آن « ۴۰۰ -۳۰۰ نفر از مردم» را « که در سر صحنه حادثه بودند وارد عمل نشده و هيچ اقدامی نکرده اند»، وقتی که آنها را به خاطر شجاعت مدنی مورد تجاوز قرار ميدهند؟

 

اساسا يک دولت خودکامه دو مشخصه اصلی دارد: اول اينکه بتواند چالش های بالقوه را شناسايی کند، دوم اينکه بتواند سريعا وارد عمل شده و اين چالش ها را، ترجيحا قبل از وقوع رسرکوب کند. در رژيم ايران اولی «بصيرت» خوانده ميشود و دومی «اقتدارنظام».

 

«بصيرت» برای خودکامگان يعنی تشخيص اينکه شجاعت مدنی در دفاع از حقوق فرد و جامعه در برابر استبداد کجا، کی و توسط چه کسانی ممکن است بروز کند؛ و «اقتدار» برای خودکامکان يعنی توان سرکوب.

 

و اينها هردو مادر فساد در جامعه هستند. در نظام خودکامه، نهادهای عمومی اعم ازمقننه ، قضايی و انتظامی حتی در مواردی که فاصله ای دور با سياست و قدرت دارند، به شيوه حداقلی و آنهم منکسر، مخروب و فاسد کارکرد دارند، زيرا خدمت و وفاداری به اهداف و منافع «اشخاص» يعنی دارو دسته صاحب قدرت باعث تخريب ساختار و کارکرد آنها شده است. و در چنين دولتی حس فرد نسبت به وظايف اجتماعی خود به شدت دچار آسيب ميشود، زيرا زير سهمگين ترين و تبه کارانه ترين فشار از طرف قدرت حاکم قرار دارد. به همين جهت شجاعت مدنی در رژيم های خودکامه اساسا و عمدتا در مقابله با خود نظام و توسط کسانی شکل ميگيرد که به مقابله با ريشه درد ها يعنی دولت خودکامه برميخيزند. زيرا تلاش برای فرار از پرداخت هزينه های غيرضرور و کم اثر، بخش های بزرگی از شهروندان را محتاط و در حوزه های وسيعی منفعل ميکند، لااقل تازمانی که کارد به استخوان برسد.

 

اينهمه نشان ميدهد رسانه های اجتماعی در برخورد با فاجعه ميدان کاج درست روی خال زدند: ماهيت خودکامه رژيم و دستگاه های نظامي، انتظامی و امنيتی آن و نقشی که در گسترش آسيب ها، بلاها و فجايع اجتماعی بازی ميکنند.

 

اما اينهمه واقعيت ديگری را هم به نمايش ميگذارد: «اقتدار» يعنی اتکاء بر قدرت سرکوب به نقطه ضعف و پاشنه آشيل رژيم خودکامه تبديل ميشود. در حاليکه رژيم تلاش ميکند با اتکاء بر نيروی سرکوب، ضعف درونی خود و ناتوانی از انطباق با خواست های متحول مردم را بپوشاند، مردم در هر حادثه کوچک و بزرگ ، در همه بلاهای اجتماعی از کتک خوردن کودکان معصوم در مدارس تا يک جنون منتهی به جنايت در ميدان کاج به حق انگشت اتهام را به سمت رژيم خودکامه و نيروی سرکوب آن گرفته و جرم سنگين رژيم را يادآوری ميکند.

 

همين بيداری عمومی و همين واکنش عميقا آگاهانه نشان ميدهد «رصد کنندگان» برای کشف محل بروز شجاعت مدنی راه اشتباه ميروند. همه چيز و همه جا بطور بالقوه محل بروز و نمايش شکوهمند شجاعت مردم عليه دولت خودکامه است. و همه چيز و همه جا و همه کس قابل کنترل نيستند، آنهم برای هميشه. حادثه ها نوک کوه يخ اند. اگر امروز حادثه ميدان کاج پوکی بنای «اقتدار نظام» و آسيب ديدگی همبستگی مردم زير فشار نظام را به نمايش ميگذارد ديری نخواهد پائيد که اين يا آنجا، اين يا آن «حادثه» نشان خواهد داد که مردم در خاموشی و رنج زير اين بنای پوک نقب ميکنده اند. آنوقت اين بنای پوشالی بر سرخودکامگان و سرنيزه های شان فرو خواهد افتاد. خودکامگان ايران اگر به معنای واقعی کلمه نه در معنای کج و معوج خودشان، بصيرت داشتند اين حقيقت را در می يافتند.

 

   ۲۹ آبان ۱۳۸۹   

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©