Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۰ برابر با  ۰۱ سپتامبر ۲۰۱۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۰  برابر با ۰۱ سپتامبر ۲۰۱۱
دیدگاه

 

دیدگاه

 

روایتی از یک رادیکال

س. بینا

 

در ادامه بحث پیرامون پرسش «چه باید کرد»، پرسشی که در ماه های اخیر توسط شبکه ها و گروههای مستقل- به لحاظ جایگاه آنان در قیاس با گفتمان غالب بر جنبش سبز- طرح شده و به بحث و هم اندیشی گذاشته شده است [۱,۲] ، اشکان خراسانی در نوشته ای با عنوان «چند سخن در باب چه باید کرد با رادیکال ها» [۳]  از زاویه ای نو و قابل توجه به بررسی این پرسش می پردازد. اشکان ضمن مروری بر وضعیت کنونی جنبش بدرستی اشاره می کند که :« نه تنها شورای هماهنگی راه سبز امید بلکه اکثر طیف های تشکیل دهنده ی جنبش با بن بست مواجه شده اند. بن بستی که از یک سو اصلاح طلبان را برای ادامه ی راه متوجه صندوق های رای کرده است و از سوی دیگر موجب شده قسمتی از قشر رادیکال جنبش از مرگ جنبش سبز و آغاز جنبشی نوین سخن بگویند». در ادامه نویسنده  به ارایه ی توصیفی از «قشر رادیکال» می پردازد: « هر فرد یا گروهی که ادامه ی مبارزه را مبتنی بر خلق گفتمان های بدیل و شکست انحصار طلبی حاکم بر جنبش می داند». از دید خراسانی قشر رادیکال به دلیل رویکرد حذفی اصلاح طلبان و در نبود منابع مالی و رسانه ای  و همچنین هراس افکار عمومی که  از کلمه ی رادیکال که تا حد زیادی ناشی از تلاش های اصلاح طلبان در مترادف قرار دادن رادیکالیسم با خشونت/مبارزه ی مسلحانه و تلاش برای براندازی به هر قیمتی بوده است تا حد زیادی دچار بی عملی و انزوا شده است و کنش سیاسی خود را متمرکز بر واکنش به اصلاح طلبی نموده است: « تا جایی که در عوض خلق گفتمان بدیل رادیکال ها تنها به نقد اصلاح طلبان می پردازند». نتیجه ی این بی عملی و واکنشی شدن از دید خراسانی آن است که رادیکال ها به سختی اسیر بحث های مکتبی می شوند و شوق و امید به تاثیر گذاری را از دست می دهند. در پایان نوشته به نظر می رسد اشکان راه حل عملی برای خروج از این بی عملی و یا انزوا را مد نظر قرار می دهد:« تلاش برای ایجاد شبکه های اجتماعی حقیقی که جدا از توانمندی اجرایی استقلالی را به همراه می آورند که امکان استفاده ی ابزاری و وسیله قرار گرفتن را فراهم نخواهد کرد». این بیشمار کنشگرانی که از دید خراسانی « به ناچار نام اصلاح طلب را برای خود برگزیده اند در صورت رشد و بلوغ گفتمانی بدیل که از جانب رادیکال ها ارایه می شود مکملی بی نظیر بوجود خواهند آورد که پس از آن می توانند مطالبات بعضا حذف شده را چه در صحنه ی حقیقی و چه در صحنه ی مجازی زنده کنند و جنبشی را از مرگ نجات دهند»

 

از دید من نوشته ی اشکان خراسانی نسبت به متون قبلی که در مورد چه باید کرد نوشته شده اند به چند لحاظ نقطه ی عطفی محسوب می شود: ۱ـ  در این نوشتار امر سیاسی و سوژه ی سیاسی بوضوح مشخص شده اند. صحبت از راهکارهای زنده کردن مجدد جنبش سبز است و سوژه رادیکال ها هستند بخشی که با آنکه هویت یک پارچه ای ندارند و بینش و خواست ها و اهداف آن ها هنوز در جایگاه یک "گفتمان" قرار نگرفته است، سوژه ی سیاسی هستند و به خصوص در شرایط فعلی می توانند با خلق گفتمان بدیل – نسبت به گفتمان اصلاح طلبی که تلاش در حذف رادیکال ها و رادیکالیسم آنها را دارد- به امر سیاسی یعنی زنده کردن جنبش واقعیت ببخشند. ۲. نویسنده در عین حال که خود را مشمول تعریف رادیکال قرار داده، با بخشی از بدنه ی مردمی جنبش که «در نبود گزینه ی بهتر اصلاح طلب شده اند» همدلی دارد و به نظر می رسد در پی آن است که با نقد درونی بی عملی رادیکال ها امکان گفتگو میان این دو بخش جنبش را فراخ تر کند.  ۳ـ  از طرف دیگر این نوشته با یک پیشنهاد و یا طرح عملی مشخص پیش آمده و توجه خواننده را به یک امکان قابل تامل جهت خروج از بن بست فعلی جلب می کند: یعنی ایجاد و ارتقای شبکه های واقعی محلی و فرامحلی.  توجه به این ویژگی ها در متن اشکان مهمترین انگیزه ی من در نوشتن متن کوتاهی است که در پی می آید. زیرا از یک سو خود را یکی از مخاطبین مستقیم این نوشته یعنی رادیکال ها می دانم و از طرفی دیگر مانند بخش بزرگی از رادیکال ها خود را در دغدغه ی اصلی نوشته ی خراسانی یعنی تلاش برای برون رفت از بن بست موجود شریک احساس می کنم. مسلما آنچه در پی می آید مبتنی بر درک شخصی من از موضوع و دیدگاه و رویه ای است که در برخورد با آن برگزیده ام و از اینرو به هیچ رو نماینده و شاخص رادیکال هایی که خطاب نوشته ی فوق بوده اند نمی باشد . اما ارایه ی این دیدگاه ها و روایت های شخصی  شاید گامی باشد برای تعین بخشیدن به هویت تکه تکه ای به نام  رادیکال. هویتی که اکنون بیش از هر زمان دیگری نیاز به برساختن و بازتعریف خود دار

 

واکنش به اصلاح طلبی نه بی عملی که عین کنشگری سیاسی است                           

 

نوشته ی خراسانی انتقاد رادیکال ها از اصلاح طلبان را امری واکنشی می داند و به نظر می رسد در مقابل رادیکال ها دعوت می شوند به جای کنش سلبی انتقاد به کنش ایجابی گفتمان سازی روی بیاورند.  چند انتقاد به این دیدگاه وارد است که آن ها را می توان با عنوان کلی : جدا سازی تصنعی وقایع مرتبط با هم طبقه بندی کرد. در وهله ی اول خراسانی نوعی جدایی تصنعی میان جایگاه انتقادی و کنش گری سیاسی را بدیهی انگاشته، گویی یکی از این دو بدون دیگری ممکن است. اما دست بردن به کنش سیاسی و ساختن گفتمانی جدید مسلما از نقطه ی صفر تاریخی آغاز نمی شود بلکه ناظر است به گذشته و سیر تحولاتی که موجب برساختن وضعیت موجود شده اند. گفتمانی که گسستی تصنعی از گذشته ایجاد می کند به این بهانه که باید روی به آینده داشته باشیم با سلب مسئولیت از جایگاه تاریخمند انسان ها و انتخاب های آن ها- که بویژه در مورد سیاستمداران مهمتر و برجسته تر می شود-  در واقع می خواهد ما را با چشم های بسته به سمت آینده ای که روشن تر از امروز فرض می شود براند. از قضا یکی از انتقادها به حاملان گفتمان اصلاح طلبی همین طفره رفتن از پاسخگویی به گذشته بوده است پاسخگویی که آن ها حتی در جایگاه انتقاد نظری هم به آن نپرداختند به این بهانه که ضرورت های مهمتری وجود دارد و باید برابر دشمن مشترک فعلی – که باز گویی ناگاه و به یکباره در ساحت تاریخ حاضرشده است- واکنش نشان دهیم.  اگر بر سر ضرورت نقد گذشته در جهت عبور به آینده توافق نظر داشته باشیم آنگاه این پرسش مطرح می شود که  آیا در تبار شناسی جنبش، گفتمان اصلاح طلبی را می توان به منزله ی خاستگاه و مرجع جنبش سبز در نظر گرفت؟ به نظر می رسد پاسخ این پرسش مثبت است: جنبش سبز با آنکه نسبت به سایر کنش های اعتراضی مردم پس از انقلاب ۵۷ تا حدی پیشروتر بوده است و توانسته با بخش بزرگتری از جامعه –مثلا نسبت به ۱۸ تیر ۷۸8- ارتباط برقرار کند  اما از لحاظ گفتمانی و استراتژیک ارتباط تنگاتنگی با گفتمان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان داشته است. بنابراین نقد اصلاح طلبی نقد مستقیم و عینی رویه و روند جنبش و گذشته ی بلافصل آن است و ناظر بر تقابل انتزاعی دو گفتمان، یکی رادیکال و دیگری اصلاح طلبی – نیست.

 

 

 

افتراق دومی که خراسانی به آن پرداخته افتراق میان استراتژی های نادرست اصلاح طلبان و فلسفه ی اصلاح طلبی است آنجا که مثلا بیان می کند: بیشمار کنشگر سر در گم که به ناچار نام “اصلاح طلب” را برای خود برگزیده و به زمان دفاع از این نام، فارغ از صاحبان گفتمان اصلاحات،از فلسفه اصلاحات سخن می گویند. نویسنده مشخص نکرده است که از دید او فلسفه ی اصلاح طلبی با حاملان آن فلسفه و اشتباهات استراتژیک آن ها چه تمایزی دارد. اگر منظور آن است که اصلاحات در معنای تغییر تدریجی از مقبولیت عمومی برخوردار است در حالی که اصلاح طلبان و استراتژی های آن ها مورد انتقاد است بلافاصله باید گفت که تعریف اصلاح طلبی در جایگاه تغییرات تدریجی تقلیلی کاملا اشتباه است زیرا اصلاح طلبی اصلا قائل به تغییر حتی از نوع تدریجی آن  در معنای واقعی کلمه نیست!  به عنوان مثال نگرش اصلاح طلبی حتی در حوزه ی نظری، حوزه ای که  بنا به ماهیت آن مستلزم کار تدریجی، دقیق، زمان بر و مداوم تئوریک است هم نتوانسته پیشرو عمل کند. منشور راه سبز امید-ویرایش ۲-    [۴] که تبلور جایگاه نظری برخی از راهبران جنبش سبز است علاوه بر خط کشی های مستعمل میان جنبش و آنانی که خارج جنبش ایستاده اند- حوزه ای که از روزهای اولیه ی جنبش تا به امروز دچار هیچگونه تغییر تدریجی نشده است- یکی از ارتجاعی ترین تعاریف را در مورد جایگاه دو بخش از جامعه یعنی زنان و کارگران و فرودستان ارایه می دهد. بنابراین اگر در جایگاه انتقادی نسبت به اصلاح طلبی قرار گرفته ایم به ناچار مجبور خواهیم بود تکلیف خود را هم در مورد فلسفه و هم استراتژی موسوم به اصلاح طلبی مشخص کنیم. نگاهی دقیق تر به استراتژی های اصلاح طلبان نشانه ی ارتباط تنگاتنگ آن ها با بنیان های فکری یاد شده است. به عنوان مثال   این که جنبش میان صندوق رای و مرگ تدریجی سلاخی می شود – از متن خراسانی- را آیا باید  یک اشتباه استراتژیک مقطعی  و مختص زمان حاضر در نظر گرفت  که  جدا و گسسته از کلیت اصلاح طلبی است؟ آیا این انتخاب عملی نشانی از فلسفه ی کلی اصلاح طلبی ندارد؟ در پاسخ باید گفت که استقبال از انتخابات نه تنها اشتباهی استراتژیک نیست که بیش از هر چیز نشانه ی وفاداری به جوهر گفتمان و فلسفه ی اصلاح طلبی است: یعنی فشار از پایین و چانه زنی از بالا سیاستی که در اغلب موارد منافع همین فشار آورندگان از پایین را قربانی شروط چانه زنی از بالا می کند و خواست ها و مطالبات مردم را ثانویه به اصل موضوعه ی حفظ نظام قرار می دهد. اگر بنابه تمام آن چه در دو سال پس از اعتراضات سال ۸۸ اتفاق افتاده است گزینه ی شرکت در انتخابات کاملا مردود و غیر قابل دفاع به نظر می رسد شاید بهتر باشد به جای برآشفته شدن از چنین خبط آشکاری کمی دقیق تر به جایگاه این اتفاق در مجموعه ی اصلاح طلبی نگاه کنیم. از طرف دیگر بنا به همین ارتباط تنگاتنگ عمل اصلاح طلبان با فلسفه ی سیاست از بالا و معطوف به حاکمیت است که برساختن هویتی جدید و خلق گفتمانی جدید ضرورتا از نقد ریشه ای اصلاح طلبی آغاز می شود.

 

 

 

با این تفاسیر نتیجه می گیرم که اتفاقا نقد اصلاح طلبی عین کنش سیاسی است! فراموش نکنیم که گرچه بخش قابل توجهی از جنبش در شرایط فعلی مستعد و آماده نقد هرگونه سازشکاری و زد و بند سیاسی شده است   در ماه های نخستین جنبش، شور و هیجان عمومی و همچنین باورمندی به لزوم اتحاد – به هر قیمتی- راه را بر انتقاد حتی در مواردی که خطاهای استراتژیک فاحش – اما قابل اجتنابی- اتفاق می افتاد (نظیر داستان کذایی اسب تروا در ۲۲ بهمن) بسته بود. منتقدین و رادیکال ها با دلایل گوناگون نه تنها توسط اصلاح طلبان بلکه توسط بخشی از بدنه ی مردمی جنبش متهم می شدند به اینکه سازی ناکوک بدست گرفته اند و حتی با دشمنان جنبش در درون حاکمیت همنوا و هم راستا شده اند! ! بنابراین حتی شاید بتوان ایستادن در جایگاه انتقادی نه تنها ضروری و اجتناب ناپذیر بوده بلکه در مواردی کنش پرهزینه تری نسبت به روان شدن بدنبال شور و هیجان عمومی بوده است و بنابراین آن را در حتی در ساده ترین صورت بندی نمی توان مترادف با بی عملی و پاسیویته دانست گرچه توقف این کنش در چنین جایگاهی می تواند آن را به متصلب شدن و نهایتا رکود و شکست آن بیانجامد که در زیر به آن خواهم پرداخت-.

 

 

 

رادیکال ها در جایگاه خلق گفتمان بدیل

 

 

 

پارادوکس عجیبی است که نوشتاری که به قصد نقد فروکاستن عمل رادیکال ها به انتقاد از اصلاح طلبان نوشته می شود تا اینجا تنها اثبات کرده است که یکی از کارهایی که رادیکال ها خیلی به آن می پردازند نقد و نقد است.... شاید بحثی که در فوق طرح شد تا حدی قانع کننده بوده باشد که قرار گرفتن در این جایگاه انتقادی ناگزیر است. اما نوشته ی خراسانی از دید من بازتاب نظر بخش قابل توجهی از فعالان جنبش است که خواستار فرارفتن از این مرحله و آغازیدن به خلق گفتمانی جدید هستند. به نظر من خبر خوب آن است که گفتمان سازی تا حدی آغاز شده است! مروری بر نوشته هایی که تحت عنوان چه باید کرد [۱,۲] در فضای مجازی منتشر شده است گویای این مساله است. مهمترین دستاورد این نوشته ها تاکید بر آن است که گفتمان بدیل در جهت پی افکندن سیاست مردم شکل خواهد گرفت: سیاستی که تغییرات بدست مردم و برای برآوردن خواست های مردم – که مقدم بر تلاش برای احیا یا تولید هرگونه ساختار قدرت سیاسی  هستند- شکل خواهند گرفت. شکل گرفتن هویتی به نام مردم و متعین شدن این خواست ها نیز منوط به سازمان یابی آن ها خواهد بود: سازمان یابی آن ها حول باورها و منافع و شاید بهتر باشد بگوییم نارضایتمندی و ستمدیدگی مشترک. بر این قسمت آخر یعنی ستمدیدگی مشترک تاکید می کنم زیرا همانطور که در نوشته ی امین حصوری در مورد سوژه ی تغییر اجتماعی آمده است  [۵]، سوژه های اجتماعی لایه هایی هستند با سهم های متفاوتی از بهره مندی از وضع موجود با منافعی که گاه همپوشانی دارند ولی می توانند با یکدیگر در تضاد هم باشند. بنابراین خلق گفتمان جدید ناگزیر از تعین بخشیدن به هویتی است که این همپوشانی ها و تناقضات را مورد توجه قرار می دهد و در عوض تلاش برای محو تناقضات و یا همگن کردن موقتی و تصنعی آنها تلاش می کند این تناقضات را در نظر گرفته و جایگاه خود را نسبت به آنان مشخص کند. در این معنا گفتمان بدیل، بر خلاف گفتمان غالب فعلی، نمی تواند و نباید خود را نماینده ی اکثریت مردم بداند. از طرف دیگر گفتمان بدیل- دقیقا از اینرو که بدیل گفتمان عالب موجود است- باید بیش از هر چیز به بخشی از جامعه نظر داشته باشد که صدایشان در گفتمان غالب گم یا خفه شده است: یعنی همان هایی که بر اساس ستمدیدگی مشترکشان با یکدیگر هم هویت شده اند: فرودستان، زنان، دگرباشان جنسی و اقلیتهای قومی و مذهبی.  از طرف دیگر گفتمان بدیل نمی تواند با گفتار پوپولیستی حمایت از حقوق فرودستان به میدان بیاید: این گفتار نقش سوژگی اجتماعی سیاسی را از افراد سلب می کند و آن را بواسطه ی نوعی نمایندگی کاذب در اختیار  کسانی که حامیان فرودستان فرض می شوند قرار می دهد. ستمدیدگی مشترک باید موجب سازمان یابی افراد به طور مشخص حول ستم مشترک خودشان شود. باید این حوزه ها را به دقت شناسایی و موشکافی کرد و بر محور آن ها با یکدیگر متحد شد. اتحاد و همسویی نیروها، پیش فرض فریبنده ای است که ما را دعوت به تعیین نقاط تلاقی و اشتراک قبل از تمرکز بر خواست هایمان می کند. از دید من گفتمان بدیل باید توان و خواست گرفتار نشدن در این پیش فرض فریبنده را داشته باشد. اتحاد تنها در صورتی به حفظ هویت های منفرد می انجامد که این هویت ها خود را به اندازه ی کافی تعین بخشیده و قدرتمند کرده باشند. با این تفاصیل شاید در این مرحله " امر مشترک" ما، مایی که در چارچوب گفتمان غالب نگنجیده ایم و نیاز به سازمان یابی خود را احساس کرده ایم" این باشد که حوزه های و مصادیق ستمدیدگی مشترک را شناسایی کنیم و بر اساس درک خود از آنها، خود و همدیگر را برای کارزاری مشترک آماده سازیم. در این معنا به نظر من رادیکال ها شاید نه آنچنان که از رادیکالیسم هویتی آن ها- در اینجا وجود چنین هویتی را به عنوان مثال ایده آل فرض گرفته ام- انتظار می رود اما در حد مقتضیات همراهی با جنبش در عین نقد آن اقداماتی را آغاز کرده اند. شاید ادامه ی این بحث ها و در گیر شدن بخش وسیعتری از جامعه، چشم اندازی که نوشته ی اشکان خراسانی کمک شایانی به تحقق آن کرده است، سیر این تلاش های جمعی را سرعت بیشتری ببخشد.

 

برگرفته از فیسبوک س. بینا

 

 

تاریخ پنج‌شنبه, سپتامبر 01, 2011‏

 

 

 

1.                                                                                                 http://blog.youthdialog.net

 

 

 

2.                                                                                                 http://ham-andishi.blogspot.com/

 

 

 

3.                                                                                                 http://blog.youthdialog.net/?p=357

 

 

 

4.                                                                                                 http://www.rahesabz.net/story/33116/

 

 

 

ارجاع به بند 8 و 9 و10 از بخش راهکارها در ویراست 2 منشور راه سبز امید است. زنان و کارگران و فرودستان –گروههایی که اتفاقا بهترین تجربیات را در ساز ماندهی خود داشته اند- فاقد هرگونه عاملیت سیاسی در نظر گرفته شده اند.

 

 

 

5.                                                                                                                          http://blog.youthdialog.net/?p=273

 

6.                                                                                                                           

        

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©