Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۵ تير ۱۳۹۱ برابر با  ۲۵ ژوئن ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۵ تير ۱۳۹۱  برابر با ۲۵ ژوئن ۲۰۱۲
یادداشتهای شتابزده یک - ۲۰۱۲

 

دیدگاه

(«مطالب منتشره در ستون دیدگاه، نظرات سازمان نیست».)

 

یادداشت های شتابزده یک - ۲۰۱۲

 

 

مهره ای بر صفحه شطرنج

 

همایون ایوانی

 

بیژن جزنی، از بنیان¬گذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نامه¬ای دارد درباره بریدن پرویز نیکخواه و پیوستنش به خدمتگزاران رژیم شاه که از درون زندان شاهنشاهی نوشته است. من آن را نخستین بار در کتاب جمعه شماره 36 به سردبیری احمد شاملو خواندم. کتاب جمعه و به احتمال زیاد سردبیر آن، تیتری بر این نامه گذاشته بود: مهره¬ای بر صفحه شطرنج.

 

پرویز نیکخواه که در سال 1344 به عنوان یکی از رهبران مائوئیست به زندان افتاده بود، چند سال بعد به ندامت¬نامه¬نویسی رژیم شاه افتاد. او به همراه جعفریان به تئوریسین حزب رستاخیز شاه تبدیل شد و اقدامات رژیم شاه را به عنوان راه¬هایی معجزه آسا برای تعالی کشور اعلام کرد. بیژن جزنی این نامه را در خرداد 1349 چنین آغاز کرد: «مانده‌ام معطل که نامه پرویز نیکخواه را به جد بگیرم یا آن را تنفرنامه‌ئی همچون تنفرنامه‌های مبتذل دیگر تلقی کنم. صفت مبتذل نه بر محتوی و مضمونِ این تنفرنامه‌ها و ندامت‌نامه‌ها اطلاق می‌شود بلکه نامه‌ها ماهیتا مبتذل است زیرا هدفی جز باز یافتنِ آزادیِ فردیِ زندانی و رهائی از مشقت زندان ندارد

 

این روزها، پس از چهل سال، این نوشته برایم مجددا زنده شده است. با دیدن فساد سیاسی گریبانگیر طیف های مختلف اپوزیسیون که در نظم نوین جهانی دست و پا می زنند، این بار نه با یک نیکخواه؛ که در مقابل دشمن زانو زده، بلکه با روندها و نیروهایی روبرو هستیم که فساد و تباهی خود را بیش از پیش آشکار می¬کنند. با پذیرفتن پنهان و آشکار چارچوبه¬های کار با دول ارتجاعی و امپریالیستی، خود را با اپوزیسیون دست راستی و نئولیبرال همساز و همنوا می-سازند. این دست و پا زدن¬ها ماهیتاً مبتذل¬اند، زیرا که هدفی جز باز یافتنِ آزادیِ فردیِ مبارز سیاسی سابق و رهائی از مشقت مبارزه درازمدت را ندارد. حکایت این جماعت «...حکایت آن بدبختی است که نیمی از پیازها را خورد و نیمی را از تازیانه‌ها را نوش جان کرد و سرانجام یکصد دینار طلا را تمام و کمال داد و جانش را وارهاند

 

موضوع از نوع برخورد با جلسه¬ای در محل عفو بین¬الملل برای محاکمه نمادین رژیم جمهوری اسلامی به عرصه فضای مجازی وارد شد و به یک باره بحث¬ها را در میان بخشی از سازمان-های چپ سنتی دامن زد. وقایع به طور فشرده چنین رخ داد:

 

در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۲، هیئت اجرائی راه کارگر با صدور اطلاعیه¬ای در باره تریبونال لندن: در جستجوی حقیقت یا بازی در بساط دیگران؟ ضمن دست گذاشتن روی پرونده پیام اخوان از گردانندگان «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» که در جلسه لندن تحت عنوان «سرپرست تیم دادستانی» حضور داشت، نوشت: «مرکز اسناد حقوق بشر ایران نهادی است که بخش اصلی بودجه آن توسط دولت های آمریکا و کانادا و نیز نهادهای وابسته به طبقه حاکم آمریکا تامین می¬شود. این نهادها و نهادهای مشابه علیرغم ادعای بی¬طرفی سیاسی از ابزارهای پیش برد سیاست های جهان خوارانه دولت آمریکا بوده و ربطی به منافع مردم ایران ندارند.» در قسمتی از این اطلاعیه آمده است: « «سازمان اقلیت»، «کمیته مرکزی راه کارگر» و «حزب کمونیست کارگری» از جمله¬ی این نیروها هستند که علنا" با صرفنظر کردن از مواضع روشن ضدامپریالیستی، به همکاران این پروژه تبدیل شده اند

 

متعاقب آن واکنش سه جریان نامبرده نسبت به اطلاعیه هیئت اجرایی راه کارگر منتشر شد:

 

کمیته مرکزی راه کارگر، دو روز پس از آن با اطلاعیه «پیرامون " ایران تریبونال " و اتهام زنی های "راه کارگر – هیات اجرایی"» تائید کرد که نیروهای این جریان چه «به صفت فردی چه به عنوان شاهد و چه به عنوان پشتیبان با کارزار ایران تریبونال همکاری کرده اند» و از سویی از کلیت ایران تریبونال فاصله ای احتیاط آمیز می¬گیرد: «از سویی دیگر پشتیبانی و پوشش خبری رسانه¬های ما از این حرکت به معنای تایید همه جزئیات برنامه ریزی و تخصیص نیرو و یا تائید مواضع سیاسی همه دست اندرکاران نیست

 

کمیته مرکزی راه کارگر در پایان موضعش را چنین جمعبندی می¬کند: «یکبار دیگر ضمن تاکید بر مواضع رسمی سازمان ما مبنی بر مبارزه توامان با امپریالیسم و سرمایه داری وجنگ و تحریم و نابرابری از یکسو و مبارزه برای سرنگونی انقلابی کلیت جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و سوسیالیسم از سویی دیگر، اعلام می¬کنیم که "ایران تریبونال" ائتلاف سیاسی نیست و نبوده که ما به مثابه یک سازمان در آن حضور داشته باشیم

 

در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲، سازمان فدائیان اقلیت اطلاعیه¬ای تحت عنوان «دفاع شرمگینانه راه کارگر (هیئت اجرایی) از جمهوری اسلامی زیر پوشش مبارزه ضد امپریالیستی» صادر کرد. جدا از جدال¬های دائم پلمیکی، به دو نکته اشاره کرد: نخست اعلام اینکه این سازمان هیچ نقشی در ایران تریبونال ندارد و در عین حال تلاش زندانیان سیاسی و خانواده¬های جان¬باختگان را ارج می¬گذارد: «بر همگان آشکار است که “ایران تریبونال” تشکلی مستقل و دمکراتیک بوده و “سازمان فداییان (اقلیت)” هیچ‌گونه نقشی در “ایران تریبونال” ندارد؛ اما سازمان ما همواره بر تلاش زندانیان سیاسی سابق و خانواده‌های جان‌باختگان برای پرتو افکندن بر جنایات رژیم ارج گذاشته و می‌گذارد

 

دوم موضع گیری علیه امپریالیسم و سرمایه¬داری با شعار: «مرگ بر امپریالیسم – مرگ بر سرمایه‌داری»

 

از سوی «حزب اتحاد کمونیسم کارگری»، آذر ماجدی به موضع¬گیری درباره اطلاعیه هیئت اجرایی راه کارگر پرداخته است. او در مطلبی با عنوان «تریبونال بین المللی رسیدگی به جنایات رژیم اسلامی: قابل حمایت یا محکومیت؟» دم خروسی را آشکار کرد، که مرا وادار به نوشتن این یادداشت کرده است:

 

»تا آنجا که به دریافت پول از دولتهای مختلف سرمایه داری که بنوعی در سرکوب و کشتار در سطح جهان سهیم هستند، مربوط می شود، عمده احزاب و سازمان های اپوزیسیون و نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری¬ای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفته اند. در کشورهای مختلف اروپایی نهادهای بسیاری موجودند که بنوعی به سازمان های اپوزیسیون وابسته اند و اینها همه با کمک مالی دولت های مختلف تشکیل شده اند. دولت هایی که عضو سازمان ناتو هستند.»

 

این صدا، صدای آشنای اپوتورنیسم است، که بعد از قیام 57 نیز تک مضراب¬هایش را در قالب هسته هوادار «آرمان»، یعنی اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) نیز می¬شنیدم! مرا یاد جد بزرگوارشان، پرویز نیکخواه می¬اندازد که بیژن جزنی درباره¬اش نوشت:

 

«نیکخواه در دادگاه پر مدعا و زبان‌دراز باقی ماند. انقلابی‌نمائی و عوام‌فریبی کرد و در عین حال با زرنگی بی‌نظیری که شایسته جوانی درس‌خوانده بود فرصت‌هائی را که دستگاه برای کوبیدن این و آن در اختیارش گذاشت مغتنم شمرد. و نتیجه هم چندان بد از آب در نیامد...»

 

این سرنوشت تمام تکنوکرات¬هایی است که می¬خواهند از بالای کول توده¬های مردم و طبقه کارگر، به قدرت برسند، خواه قدرت سیاسی و خواه قدرت و موفقیت شخصی! آذر ماجدی پرمدعاست و آن چنان دروغ و دنبل را از موضع بالا بیان می¬کند که موی لای درز استدلالاتش نرود! از موضع انقلابی¬نمایی هر گند وکثافتی را می¬خواهد تئوریزه کند. «...عمده احزاب و سازمان های اپوزیسیون و نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری¬ای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفته اند...»

 

کمک مالی از دولت¬ها؟

 

اولا در این مقوله مسئله کمک مالی را آنچنان کلی بیان می¬کند که اصل قضیه مبهم بماند: بحث در مورد تریبونال و نیز جریاناتی که پیام اخوان¬ها در آن تعزیه گردانش هستند، اینست که آیا صلاح و یا مجاز می¬باشد که از وزارت امورخارجه، کنگره و... دولت¬های امپریالیستی و ارتجاعی کمک مالی گرفت یا نه؟

 

بحث برسر دولت و نهادهایی برای پیشبرد منافع و سیاست¬های امپریالیستی نظیر امریکا، کانادا، آلمان، هلند و... است. از آن عقب¬افتاده¬تر، بحث بر سر گرفتن کمک مالی از دولت¬های ارتجاعی نظیر اسرائیل، عربستان، اردن، عراق، جمهوری اسلامی و... می¬باشد.

 

با خلط مبحث نمی¬توان منابع مالی دولت امپریالیستی را با منابع محدودی که جنبش¬ها، نهادها و تشکل¬های کارگری، دانشجویی، زنان و... برای همبستگی به همرزمان خودشان در کشورهای دیگر کمک می¬کنند، یک کاسه کرد. برای نمونه کمک مالی اندک رفقای گفتگوهای زندان به کارگران زندانی مکزیکی کجا و کمک نهصد هزار دلاری نهادهای دولتی و کنگره امریکا به بنیاد برومند کجا؟!

 

برای این که خواننده ابعاد نجومی سرمایه¬گذاری بر روی آلترناتیو نئولیبرال ایرانی را ملموس¬تر ببیند ناچارم مثالی از دولت کنونی آلمان که ائتلاف محافظه¬کاران دمکرات مسیحی و حزب لیبرال است را ذکر کنم. در دور پیشین انتخابات، حزب لیبرال از هتل داران آلمانی یک میلیون و دویست هزار یورو کمک انتخاباتی و مالی گرفت و پس از انتخابات مالیات هتل¬ها را کاهش داد. اپوزیسیون کمک مالی هتل¬داران به حزب لیبرال را فهمید و کار به آنجا رسید که اعلام کردند دولت آلمان را هتل¬داران خریده¬اند. حالا کافیست مقایسه کنیم که دولت امپریالیستی آلمان، به عنوان بزرگترین صادرکننده جهان و قوی¬ترین اقتصاد اروپایی را با یک میلیون یورو کمک مالی به زیر سوآل می¬برند و یک نهاد فکستنی ایرانی سالانه تقریبا همان مقدار پول را کمک می-گیرد، و نیروهای ورشکسته ایرانی جیکشان هم در نمی¬آید؟!

 

روابط سازمان¬های چپ انقلابی و دولت¬های امپریالیستی

 

ثانیاً آذر ماجدی ادعا می¬کند «...عمده احزاب و سازمان های اپوزیسیون... از دولتی کمک مالی گرفته اند... بعلاوه تا زمان سقوط دولت صدام حسین بخش عمده سازمان های اپوزیسیون از دولت صدام حسین پول می گرفتند و غیر از کومه له هیچیک نیز این کمک مالی را علنا به مردم اعلام نکرده بودند. فکر نمی کنم که کسی در ماهیت سرکوبگر و جنایتکار دولت صدام حسین لحظه ای شک کند. اما این سازمان ها همچنان با سربلندی مدعی "مستقل" بودن خود بوده اند. یک بام و دو هوا که نمی شود! اگر پول گرفتن از یک دولت سرکوبگر نادرست و از نظر سیاسی- اخلاقی غیر اصولی و قابل محکوم شدن است، پس به سابقه خود نیز نگاهی بیاندازید

 

چون من به عنوان یک کمونیست مستقل فعالیت می¬کنم و در آن سال¬ها نیز در زندان¬های جمهوری اسلامی بودم، نمی¬توانم در این مورد پاسخی مستقیم ارائه دهم، بنابراین پرسش من از همه احزاب و سازمان¬هایی است که خود را متعلق به اپوزیسیون چپ ایران می¬دانند، این است:

 

آیا پذیرفتن کمک مالی از دولتهای امپریالیستی نظیر امریکا، کانادا، هلند، المان و... صلاح است؟ و یا به عبارت دیگر در شرایط کنونی مجاز است؟ (منظور دولت¬ها و وزارت¬خانه¬های آنهاست و نه نهادهای جنبش¬های کارگری و یا مدنی.) و آیا شما از دولت¬ها، همان گونه آذر ماجدی می¬نویسد، کمک مالی دریافت می¬کنید؟

 

خطاب من، فقط به دو جناح راه کارگر، سازمان اقلیت یا حزب اتحاد کمونیسم کارگری نیست، بلکه همه جناح¬های حزب کمونیست کارگری، اتحاد فدائیان کمونیست، حزب کمونیست، هسته اقلیت، حزب کمونيست ايران م .ل .م، چریکهای فدایی خلق، حزب رنجبران، اتحاد چپ ایرانیان در خارج کشور، توفان و سایر نیروهایی که خود را متعلق به اپوزیسیون چپ ایران می-دانند، را نیز شامل می¬شوند.

 

ما شبیه شما نیستیم!

 

ثالثاً «...عمده... نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری¬ای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفته¬اند...» این سومین ادعای مستتر در یک جمله مشعشع آذر ماجدی است! تشکل¬های دمکراتیک شهری و فعالیت¬های اپوزیسیون چپ در طول سال¬های اخیر برخلاف ادعای آذر ماجدی، عمدتا با اتکا به منابع مالی محدود فعالین مستقل چپ و کمونیست در این شهرها بوده است. تماس مداوم ما با این فعالین در سطح اروپا و آمریکا، به خاطر یادمان¬های کشتار سراسری رژیم جمهوری اسلامی و بزرگداشت راه و ارزش¬های رفقای جانفشان و همبندیان جانباخته¬امان، تجربه ملموسی را برای تک تک فعالین گفتگوی زندان بوجود آورده که فعالین شهرها و کشورهای مختلف با چه فشار و سختی¬ای منابع برگزاری مراسم¬ها را فراهم می¬آورند. ادعای آذر ماجدی شاید به نهادهای خودساخته ح.ک.ک. مربوط می¬شود که بنا به اظهار خود ایشان، از دولتها در چارچوب سیاست «رئال پولیتیکشان» پول می¬گیرند و آروغی به نفع پرولتاریا در رسانه¬های خودشان می¬زنند!

 

بهتان آذر ماجدی به ده¬ها و صدها فعال خارج کشور که از همه زندگی و امکاناتشان مایه گذاشته¬اند تا پرچم مبارزه علیه رژیم سرمایه¬داری جمهوری اسلامی برافراشته باقی بماند، برای این نیست که واقعیت را نمی¬داند، نه! او واقعیت را انکار می¬کند تا به خواننده القاء کند «همه پول گرفته¬اند، ح.ک.ک. هم می¬گیرد!». واقعیت این است که ما، فعالین مستقل کارگری، چپ و کمونیست شبیه شما نیستم و هر گونه بازی در بساط نظم نوین سرمایه جهانی را رد می¬کنیم.

 

سخن آخر با نادمین سیاسی

 

بقیه نوشته آذر ماجدی چیزی نیست جز استدلالات اپورتونیستی در باب «تغییر شرایط جهانی و تغییر جهت وزش باد!»، که از لحاظ موضوع بحث فعلی¬ام، فاقد اهمیت جدی می¬باشد و به همین دلیل به آن نمی¬پردازم. فقط برای بحث¬های آتی در اینجا، بخشی از ایده¬های مشعشع و نو را برایتان می¬آورم: «متاسفانه دنیا تغییر کرده است و ما دیگر در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی نیستیم که عمده روشنفکران تمایلات چپ و ضد امپریالیستی داشتند. دنیا تغییر کرده است و راسل ها و ژان پل ساتر ها نیز اگر زنده بودند باحتمال زیاد مواضع دیگری اتخاذ می کردند. در قرن بیست و یک، در دنیای پس از یازده سپتامبر، در دنیایی که جنگ تروریست ها آنرا به خاک و خون می کشد، در دنیایی که دو قطبی تروریسم دولتی و اسلامی در مقابل هم صف آرایی کرده اند، چگونه می توان یک دادگاه مردمی از نوع دادگاه راسل سازمان داد؟ باید به این سوال پاسخ گفت. و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم خانواده های جان باختگان و زندانیان سیاسی سابق به تنهایی قادر به تشکیل چنین دادگاهی نیستند. باید از وکلا و حقوقدانانی که تحت همین سیستم های دانش آموخته اند و حرفه ای شده اند استفاده کرد. اگر قرار است که این دادگاه نمادین تاثیری داشته باشد باید از این امکانات موجود بهره جست...»

 

اما یک لحظه صبر کنیم، گویا این حرف¬ها زیاد «نو» هم نیست! چهل سال پیش از این نیز جناب پرویز نیکخواه از این خزعبلات می¬گفت و بیژن جزنی در این باره می¬نویسد: «... تا آنجا که به‌خاطر داریم آقای نیکخواه چه در خارج از کشور و چه در داخل، تا حضور در دادگاه و حتی مدتی پس از آن، تبِ تندی داشت. جوانی «پُر های‌ و هوی» بود. هر دو پایش را در یک کفش کرده بود که باید تئوری‌های مائو را بی‌کم و کاست در ایران پیاده کند. بازوبند گاردهای سرخ پکن را بسته بود و رهبران پیر و خستهٔ حزب توده و متولّیان همزیستی مسالمت‌آمیز را به‌باد ناسزا گرفته بود...

 

چرا آقای نیکخواه در گذشته و حال نتوانسته به‌واقعیتِ زندهٔ جامعهٔ ما دست یابد؟ هر کس حق دارد این را از خود بپرسد و در جست‌و جوی پاسخ برآید.

 

نیکخواه پیوندی عمیق با ملت و جامعهٔ ما نداشت. نیکخواه مدت‌ها از زندگی واقعی ملت ایران دور مانده و درست همان وقت که باید بنیادِ افکارش را با شناختِ زندگی واقعی زحمتکشان ایران می‌گذاشت ریه‌اش را از بادهای اروپا می‌انباشت. او در قبال فقر و عقب‌ماندگی عظیم اکثریت بزرگ ملت ایران نه در گذشته و نه در حال احساس مسؤولیتی نمی‌کرد و نمی‌کند...او تصوری کودکانه از مبارزه در داخل کشور داشت. مبارزه‌اش را در ایران با انتشار چند جزوه در تشریح عقائد چینی آغاز کرد و با همان‌ها هم به‌انجام رساند...

 

...خودخواهی، جاه‌طلبی در خارج و داخل کشور باعث شد که آقای نیکخواه نخوانده ملّا بشود. مشتی کتاب و جزوه پایه‌های پندار فرنگی مآبانه‌اش بود... و به‌این ترتیب، گارد سرخی دیروز، در اصلاحات چند سال اخیر بهشت گمشده‌اش را می‌بیند و از ما دعوت می‌کند که با او هم صدا شده برای بانیان این اصلاحات فریاد زنده‌باد و سپاس برآوریم...

 

نیکخواه تاکنون نشان داده که در برداشت‌های سطحی و شتابزده تخصص دارد. او نه تنها مردی پژوهشگر و اندیشمند نیست، بلکه فقط در ایجاد های‌ و هوی تجربه اندوخته است. اینک که ما نامهٔ او را به‌جدّ گرفته‌ایم برای عقائد تازه‌اش چه ارزشی قائل شویم؟

 

نیکخواه، هم‌آواز با مرتجع‌ترین عناصر دستگاه حاکمه فریاد برمی‌آورد که مفاهیمی چون آزادی و دمکراسی و جز این‌ها را می‌باید به گونه‌ئی نسبی در حیطهٔ شرائط و تجارب اجتماعی - تاریخی، با چشمداشت به‌فرهنگ، نهادها، و گرایش‌ها در نظر گرفت.

 

ما قبلاً این نقد را از سازِ نادمینِ دیگر شنیده‌ایم...»

 

مسئله تریبونال لندن: هیئت مستقل بازرسی مالی

 

طبق عادت ایرانی، بایستی کلی به حواشی می¬پرداختیم که تازه برسیم به اصل مطلب!

 

در مجموع با توجه به رنج و دردی که ده¬ها جان¬بدر برده و خانواده¬های جانفشانان کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی متحمل شده¬اند و می¬شوند، من، و در این مورد بهتر است بنویسم ما، از برخورد سخت¬گیرانه به سازماندهندگان تریبونال لندن خودداری کرده¬ایم، چرا که بایستی به انسان¬های رنجدیده که تمام توان و علاقه¬اشان را برای دادخواهی از رژیم جمهوری اسلامی اختصاص داده¬اند، فرصت داد تا خودشان نیز مستقیم گفته¬های ما را تجربه کنند. حتی یکی از این عزیزان، لیلی قلعه بانی، در گردهمایی چهارم برای طرح نظراتش سخنرانی کرد و در ورک شاپ به تبادل نظر با سایر حاضرین در گردهمایی پرداخت. این در حالی است که لیلی قلعه بانی و سایر فعالین این پروژه می¬دانستند و می¬دانند که ما پیشبرد چنین تریبونالی را با ناروشنی¬های مالی و سیاسی¬اش توصیه نمی¬کنیم. و همان طور که تجربه کردند، علیرغم تماس با بسیاری از رفقای مقاوم زندان، آن¬ها از شرکت در جلسه لندن خودداری کردند.

 

گفتگوهای زندان چه در دور نخست که تلاش¬هایی توسط تشکل¬های مستقل شهری و به سخنگویی زنده یاد کامبیز روستا انجام شد و چه در مورد تلاش¬های اخیر بر روی محتوا، اهداف و نیز امکان بازبینی شفاف مالی فعالیت¬های انجام شده تاکید داشته است. به همین دلیل، با توجه به پیشنهاداتی که از سوی برخی از همکاران تریبونال فعلی، همراهان و نیز منتقدین به این حرکت، در این مدت آشنا شده¬ام، برای بررسی درستی یا نادرستی دریافت¬های مالی از دولت¬ها و وزارت¬خانه¬ها به منظور برگزاری جلسه و میزان درستی تخصیص منابع مالی به اهداف اعلام شده، تشکیل یک هیئت مستقل بازرسی مالی با حضور افرادی که مورد اطمینان مخالفین و موافقین چنین آکسیونی بوده¬اند، عقلایی به نظر می¬رسد. لازم به تاکید است که هیئت بایستی فقط نتایج بازرسی خود را اعلام می¬کند و از ذکر جزئیات که مورد ارزیابی نیروهای رژیم جمهوری اسلامی واقع می¬شود، بایستی خودداری کرد. در اثر اختلافات و پلمیک¬های احساسی، گاهی اطلاعاتی به اردوی دشمن سرایت می¬کند، که برای ضدحمله و یا خنثی¬سازی فعالیت¬های اپوزیسیون خارج از کشور توسط رژیم جمهوری اسلامی مورد سوءاستفاده قرار می¬گیرد. این بررسی، مستقل از بررسی محتوایی کارهای جلسه لندن است که نبایستی با پرسش¬هایی که در زمینه مالی بر فعالیت¬های آن سایه انداخته است، درهم آمیخته شود.

 

دادگاهی کردن جمهوری اسلامی

 

من در دو مطلب در اوایل سال 2009 و نیز 2010 به این موضوعات اشاره کرده¬ام. علاوه براین، تمامی سخنرانی¬های چهارمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران به جنبش دادخواهی پرداخته است. سخنرانی روز آخر گردهمایی که در این مورد داشتم نیز در لینکی که در زیر نویس آمده، در دسترس است. در سال 2009 نوشتم:

 

«مسئله دیگری که در طول چند سال اخیر به انحای مختلف طرح شده، مسئله "دادخواهی" است. فعالیت¬هایی که منجر به شکل گیری "تریبونال بین المللی" شد تا جلساتی که در شهرها و یا کشورهای مختلف اروپا و امریکا به طرح "دادخواست" و پیگیری حقوقی کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی اختصاص داده شده و می¬شود، نشان می¬دهند که این ایده، هنوز از پختگی کافی برای پیشبرد جدی برخوردار نیست. به دریافت من، طرح درست مسئله "دادخواهی" هنوز به درستی باز نشده است. دادخواهی صرفا امری "حقوقی" نیست، بلکه در سطح فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیامدهایی بایستی داشته باشد که معمولا در بحثها به فراموشی سپرده می¬شود. درباره نوع پرداختن به دادخواهی، از لحاظ حقوقی نیز طرح جامع و مورد توافق عمومی وجود ندارد. از ایده استمداد از دادگاه¬های دولت¬های اروپا و امریکا، تا دادگاه راسل و یا دادگاه بین¬المللی لاهه در پیشنهادات دیده می¬شود. در کنار این پیشنهادات، دادگاه¬های مردمی و مستقل یا دادگاهی کردن دست اندرکاران رژیم جمهوری اسلامی مستقیما توسط مردم ایران نیز طرح می¬شود...

 

مسئله "بودجه" چنین کارزاری بنا به تجربه به سرانجام نرسیده تریبونال بین المللی، یکی از نقاط بحرانی خواهد بود که شدیدا بر نوع پیشبرد و ماهیت چنین جنبش دادخواهی ای سایه خواهد انداخت. من، به عنوان یکی از جان بدر بردگان از کشتار سراسری 1367، مخالف هرگونه همکاری و یا دریافت کمک از قدرتهای ارتجاعی و امپریالیستی برای پیشبرد مسئله دادخواهی هستم. برای مبارزه با ارتجاع حاکم بر ایران، دست به دامان ارتجاع دیگری نباید شد...

 

مسائل و پرسش های زیادی بایستی مورد بررسی قرار بگیرند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنم:

 

نوع دادگاه؟ مسئله استقلال دادگاه؟ تعیین هدف از دادگاهی کردن رژیم: محکومیت سیاسی؟ تاوان و یا غرامت؟ تثبیت آن به عنوان یک جنایت علیه بشریت؟

 

مسئله تعیین وکلایی که پرونده را پیگیری کنند

 

رعایت امنیت خانواده ها و جان بدربردگان از کشتارها که در این پروژه همکاری خواهند کرد

 

روشن ساختن ساختاری که روند دادخواهی را پیگیری می کند و مسئله جلوگیری از نفوذ عناصر رژیم یا عناصری که از خود چهره¬ای بی¬ثبات در مبارزه پیگیر و مترقی برعلیه حاکمان و قدرت¬های جهانی نشان داده و یا می¬دهند.

 

میزان دامنه و حد و مرزهایی پرونده کشتارهای رژیم را پیگیری می کند، آیا محدود به کشتارهای سیاسی است؟ آیا همه کشتارها و اعدام ها را در نظر دارد؟ آیا برای شروع کار بخش معینی را در دستور کارش قرار می دهد؟ (برای مثال کشتارهای دهه اول به حکومت رسیدن اسلامیون؟ یا فقط کشتار 1367؟)...

 

تامین مسئله مالی، تضمین های کافی برای جلوگیری از سوء استفاده های مالی یا دست درازکردن به سوی منابع مالی دولتهای خارجی

 

تعیین شاکی یا شاکیان؟ شکایت عمومی و سیاسی؟ کدام مراجع حقوقی مورد نظر هستند؟ مراجع حقوقی کشورهای اروپا و امریکا؟ مراجع حقوقی بین المللی؟ دادگاه های مستقل و مردمی؟»

 

 

 

جمعبندی

 

مشکلات و چالش¬های نشست لندن و مشاجرات کنونی، از قبل مورد بحث قرار گرفته بود، اما گویا از ژانویه 2010 تاکنون بایستی موضوع به حاشیه رانده می¬شد تا شاید با بحث¬های دور جدید، گوش¬های شنوای بیشتری در این مورد پیدا می¬شد. در یادداشت¬های شتابزده در ژانویه 2010 نوشتم، نیازی به تفسیر مجدد بحث نمی¬بینم:

 

«اگر بودجه بنياد برومند از «بنيادهای خيریه» و نيز NED (با تامين مالی از سوی کنگره آمریکا) تامين می¬شود، مرکز اسناد حقوق بشر نيز بخشی از بودجه خود را از سوی «وزارت امورخارجه امریکا صندوق حقوق بشر و دموکراسى» تامين می¬کند. این نمونه¬هایی از موارد خرد و کلانی است که دولت های آمریکا، کانادا و جامعه اروپا با سرمایه¬گذاری وسيع مالی برروی جنبش¬های اجتماعی ایران و نيز مبارزه برای دفاع از حقوق زندانيان سياسی، نوع نگرش و سياست گذاری نئوليبرال را در درون این جنبش تقویت می¬کنند. این تقویت، محدود به زمينه مالی نمی¬شود، بلکه پوشش تدارکاتی و تبليغاتی (نظير صدای آمریکا VOA و BBC) و چهره¬سازی¬های مطبوعاتی نيز مکمل چنين سياستی است.

 

همان گونه که در آغاز نوشتم، هدفم «افشاگری» نيست، چرا که این اطلاعات مدتهاست به صورت رسمی در روی صفحات این نهادها اعلام شده است. بحث «اخلاقی» هم در این باره فایده ندارد، چرا که برخی از این نيروها (نه همه آنها)، ارتباط با دولتهای امپریاليستی و حاکمان را نقطه قوت خود می دانند. مستظهر به قدرت صاحبان سرمایه و قدرت هستند، که آنان را به کارپردازیشان گماشته¬اند. من آنان را نئوليبرالهایی می¬دانم که از سنت ليبراليسم کلاسيک گسسته اند. اگر دکتر مصدق در پاسخ نامه آیت الله کاشانی یک روز پيش از کودتای 28 مرداد (27 مرداد ماه 1332) نوشت: «...اینجانب مستظهر به پشتيبانی ملت ایران هستم.» امروزه، باید دلایل بی¬شماری را برای نئوليبرال های ایرانی برشماریم تا شاید کمی دست و بالشان را در استظهار به نزدیکی به دول راقيه جمع و جور کنند! در دوره فعلی که جهانی-سازی هرگونه چهره مستقل و مردمی را در خود مضمحل می سازد، شاید کمونيست¬ها و سوسياليست¬های انقلابی بایستی علاوه بر حضور در مبارزه طبقاتی جاری، وظيفه «مصدقی»ها را نيز برعهده بگيرند. روزگار غریبی است نازنين!

 

به هر رو، این یادداشت مخاطبان خود را کسانی می داند که مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی و مسئله دادگاهی کردن سران شکنجه و کشتار را با چشم انداز واقعا مستقل و مردمی می¬نگرند. دست اندرکاران این نهادها می توانند هر روز تکرار کنند که «مستقل» هستند و مهره¬ای روی صفحه شطرنج امپریاليسم با جمهوری اسلامی نيستند! ولی واقعيت این است که منبع تامين مالی این نهادها، در مکانيسمی پيچيده تر از مکانيسم ساده، «دستوردهنده- مجری»، تاثير بسيار مهمی برروی موضع و ماهيت حرکت و خواسته های آنان دارد. روندی که ظاهرا با «سياست زدایی» از فعاليت برای دفاع از حقوق بشر آغاز می شود، راه را برای سيستم حاکم و نخبه پرور حاکم باز می کند تا آلترناتيو سياسی مطلوب خود را در لحظه مناسب به افکار عمومی مردم ایران تحميل کنند.

 

در سطح فعاليت¬های دفاع از حقوق بشر، روش مستند سازی این نهادها، انسان¬زدایی شده است. از خواسته¬های آرمانی، سياسی و اجتماعی زندانی سياسی و یا جانفشانان و جانباختگان صحبتی نيست. هویت مبارزاتی آنان، یا سانسور می شود و یا در سایه بحثهای صوری در باب حقوق بشر خفه می شود. مثل همه روشهای «تکنوکراتيک» با عدد، رقم، تعدادی «موضوع» (منظور زندانيان سياسی یا جانفشانان و جانباختگان) روبرو هستيم. در پایان، جان بدربردگان و بازماندگان جانفشانان و جانباختگان، تبدیل به بخشی از پرونده ای قطور بر روی ميز تکنوکرات¬ها می¬شوند. و نکته کليدی از روند دادخواهی، مسکوت می¬ماند: روند آگاهی بخشی کل جامعه از ریشه های خشونت و سرکوب.

 

در سطح سياسی، این ترفندی شناخته شده است که سيستم سرمایه داری جهانی، منتقدین سابق خودش را که در خارج از چارچوبه های سيستم موجود ایستاده بودند را در یک روند ميان مدت از طریق روشهای مختلف – از جمله کمکهای مالی – در سيستم خود ادغام می کند. روند چنين ادغامی در سيستم حاکم، در کشورهای مختلف به اشکال مختلف تجربه شده است. به فعالين «سبز»های اروپا و به ویژه آلمان نگاه کنيد تا روند سقوط آن ها را از جنبش دانشجویی 1968 تا کارگزاری حمله ناتو به یوگسلاوی سابق ببينيد

 

همایون ایوانی

 

24.06.2012

 

 

 

منابع

 

www.irpress.org/index.php

 

www.irpress.org/index.php

 

www.rahekargar.net/browsf.php=

 

www.rahekaregar.com/elamiye/2012/06/22/el_iran_teribunal.pdf

 

72.41.60.70

 

www.wupiran.net/nashryeh_HTML/NO_260/Tribunal-qable%20hemayat%20ya%20mahkomyat-Azar%20Majedi.html

 

www.wupiran.net/nashryeh_HTML/NO_260/Tribunal-qable%20hemayat%20ya%20mahkomyat-Azar%20Majedi.html

 

www.irpress.org/index.php

 

dialogt.org/2010/yaddashtha_1_30.pdf

 

www.wupiran.net/nashryeh_HTML/NO_260/Tribunal-qable%20hemayat%20ya%20mahkomyat-Azar%20Majedi.html

 

www.irpress.org/index.php

 

www.dialogt.org/index.php سخنرانی لیلی قلعه بانی در چهارمین گردهمایی سراسری را در لینک زیر می توانید ببینید

 

www.dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/yaddasht2.html

 

dialogt.org/2010/yaddashtha_1_30.pdf

 

dialogt.org/index.php

 

www.dialogt.org/index.php

 

خلاصه سخنرانی در www.dialogt.org/fileadmin/user_upload/asnad/Yadmane_2011.pdf

 

www.dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/yaddasht2.html

 

dialogt.org/2010/yaddashtha_1_30.pdf

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©