Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ برابر با  ۱۴ فوريه ۲۰۱۷
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵  برابر با ۱۴ فوريه ۲۰۱۷
فروغ و گلستان، چرا فکر می‌کنیم که زنان قدرتمند هرکولس هستند؟

فروغ و گلستان،

 چرا فکر می‌کنیم که زنان قدرتمند هرکولس هستند؟

 

مینا خانی

 

فیگور مردانه در جامعه‌ی زن‌ستیز فیگوری سرد و فوق‌العاده اقتدار‌گراست. فیگوری که جامعه‌ی مردسالار از «مرد» می‌طلبد فیگوری‌ست که ضعف‌های خود را در اکسیونیسمی کور و خودخواهی‌ای عجیب فرافکنی می‌کند. زن جامعه‌ی مردسالار تروماهای به خصوصی را در پروسه‌ی زن شدن در رابطه با مرد تجربه می‌کند. دروغ، ناشفافیت، ناهماهنگی و به‌حساب نیاوردن زن در تصمیم‌گیری‌های جدی‌ای که رابطه‌های عاطفی را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهند، خشونت فیزیکی و خشونت روانی، اگوسنتریسم و خودخواهی ویژه‌ای که به موجب آن رنجی که زن می‌کشد نشانه‌ی ضعف‌است و رنجی که مرد می‌کشد از بی‌رحمی و نامروتی روزگار و در نهایت حس ترک‌شدگی و بی آرزش بودن، اینها همه‌گی آن اتفاقات ناسالمی هستند که به موجب فیگور غالبی که جامعه‌ی مرد‌سالار در پروسه‌ی اجتماعی شدن یک مرد در جامعه‌ای زن‌ستیز به او آموزش می‌دهد، در تجربه‌ی زن شدن زنان مشترک می‌شوند.

از این جهت تجربه‌ی زن‌بودن در جامعه‌ی مردسالار همیشه آمیخته با شک و تشکیک به موقعیت خود، احساس نا‌امنی، احساس ترک‌شدگی در لحظه‌های حساس زندگی و غیره است. تنها شیوه‌ی قوی‌ای از روابط اجتماعی که بر مبنای آن بتوان این تصویر‌ها را درهم‌ریخت، می‌تواند زنِ برآمده از جامعه‌ای مرد‌سالار را از موقعیت ضعفی که به صورت ساختاری با آن مواجه‌است دور کند. زنان چنین جامعه‌ای باید به میزانی از اعتماد به نفس و قدرت برسند که بدانند این تروما‌ها را چگونه در ذهن خود واکاوی کنند. پرسشگری نه به عنوان بازخواست و مجادله‌ی کور بلکه به عنوان مسولیت‌خواهی و مسولیت‌پذیری می‌تواند به آن‌ها در رسیدن به این اعتماد به نفس کمک کند.

چرا وقتی نامه‌های فروغ را به گلستان می‌خوانیم تصویر اسطوره‌ای او در ذهن ما می‌شکند؟ چرا وقتی می‌فهمیم که او نسبت به معشوق‌اش آسیب‌پذیر بوده‌است به او شک می‌کنیم؟ اصلن چرا باید فیگور قوی زنانه را طوری تعریف و روانکاوی کنیم که گویی مانند هرکولس در برابر اینهمه نابرابری ساختاری و اجتماعی واکسینه‌است؟ چرا فکر می‌کنیم صرف در رابطه‌ای مثلثی و سه‌گانه قرار گرفتن او یعنی نشانه‌ی ضعف؟ می‌خواهم بپرسم در آن لحظه که یک سیلی بر صورت یک زن نواخته می‌شود و او این سیلی را نمی‌تواند با سیلی‌ای محکم‌تر پاسخ بدهد آیا این نشانه‌ی ضعف «شخصیت زن» است یا یک نابرابری؟ می‌خواهم بدانم وقتی زنان به ابژه‌های جنسی‌ای فروکاسته می‌شوند که در نهایت اگر آن نباشند که مرد ( ذهن مردانه در جامعه‌ی مردسالار) می‌طلبد چه به لحاظ ظاهری و چه به لحاظ فکری، ارزش اجتماعی یا خواستنی بودنشان کمتر می‌شود این نشانه‌ی ضعف روانی زن‌است یا یک نابرابری سیستماتیک که تجربه می‌کنند و بعله لاجرم می‌تواند آن‌ها را از لحاظ روانی هم از هم‌بپاشد؟ صیغه‌شدن زنانی که برای نان و آبرو صیغه می‌شوند نشان از ارج و قرب کمتریست که برای خود قایل‌اند یا نشان از ارج و قرب کمتری که جامعه برای آن‌ها؟

دانستن از ضعف‌های فروغ برای تمام زنانی که از قدرت او تاثیر گرفته‌اند خوبست. چرا که زنان قدرتمند نه آن قدیسه هایی هستند که جامعه‌ی مردسالار از آن‌ها طلب می‌کند و نه آن هرکولس‌هایی که زنان تحول‌‌خواه و جامعه‌ی دگر‌اندیش از آنان بعضن تصویر می‌کند. آن‌ها انسان هستند، عاشق می‌شوند، عاشق آدم‌های «عوضی/اشتباهی» می‌شوند، شکست می‌خورند، شک می‌کنند، حتی به ظاهرشان شک می‌کنند، به توانایی‌هایشان شک می‌کنند، گریه می‌کنند، می‌افتند، بلند می‌شوند و بله حتی ممکن است در این افت و خیز‌ها جان بدهند. آن چه قدرت فروغ را برای ما مثال‌زدنی می‌کند مصون بودنش از ضعف در برابر عشق‌اش به شخصیتی خودشیفته و خود محور نیست، بلکه قدرت خطر کردنش، به آب و آتش زدنش، حرف زدن و آگاهی از آسیب‌پذیری‌اش و البته مهم‌تر از همه نگاه و عمل انسانی‌اش در مواجهه با دنیای پیرامون‌اش است. زنان قدرتمند هم سیلی می‌خورند، از مردان دون‌ژوان و بی مسولیت شکست می‌خورند، در عشق آسیب‌پذیر هستند، دروغ می‌شنوند، و بله جان می‌کنند.

قضاوت‌های پوسیده‌ی جامعه‌ی ایرانی در مورد شخصیتی مثل فروغ فرخزاد در تمام این‌ سال‌ها، هیچ چیز از او کم نمی‌کند بلکه رویکرد کلی جامعه به زنانش را معیاربندی می‌کند، با فروغ که بر فراز تن‌اش و بر گورش این چنین استوار ایستاده است چنین می‌کنند، با زنان بی‌صدای حاشیه‌ها و سکوت‌ها چه می‌کنند؟

این تصویر مبتذلی که از فروغ با مصاحبه‌ای مبتذل و سوال‌هایی مبتذل و جواب‌هایی بسیار خودمحور ارايه می‌شود قرار است چه چیزی به ما اضافه کند؟ چرا به یک زن متفکر و ادیب و فیگور اجتماعی که می‌رسیم از اینکه چه کسی او را شسته‌است تا اینکه او در نهایت چه رابطه‌ای با شخصی چون گلستان داشته‌است انقدر اهمیت می‌یابد؟ چرا فروغ توسط داریوش کریمی در برنامه‌ی پرگار به شکلی واقعن زننده روانکاوی می‌شود؟ چطور از زنی که تنها با سی و دو سال سن توانست اثری در ادبیات و از این جهت روی فضای اجتماعی ما بگذارد که در آن بتوان گهگاهی برای زنان هم اندیشه و احساس و دریافت خودشان از وضعیت و مسیر رشد قایل بود، چونان کسی صحبت می‌شود که در نهایت به یک معشوقه که باید میان «او و فخری» انتخاب شود قابل تقلیل داده‌شدن است؟ فروغ فقط یک شاعر نبود، فروغ شخصیتی بود که بسیاری از زنان دوره‌های پس از خودش را در روند شدنشان یاری رساند. فروغ شخصیتی بود و هست که تصویر دیگری از زن ایرانی به خودش می‌دهد. زنی که در عین آسیب‌پذیری و ضعف همچنان قدرتمند عمل می‌کند. می‌ایستد، خودش را پنهان نمی‌کند، به قواعد اجتماعی انطور که هست به راحتی تن نمی‌دهد. و بله آسیب می‌بیند، ضعیف می‌شود، و خودش را در روندی که خویشتن‌اش را در معرض مورد قضاوت شدن قرار می‌دهد آسیب‌پذیرتر می‌کند. قوت او در نشان دادن قوتی دروغین نیست در توان ایستادن و اعتراف کردن به این است که او در جایگاه زن در جامعه‌ای به غایت زن‌ستیز آسیب‌پذیر است. او شرم گفتن را از زنان مخاطبش و زنان تحت تاثیرش دور کرده‌است. بعد حالا، سال‌ها بعد از مرگ او، زمانی که در اوج خودش، ادبیات، تفکر و زنان جامعه‌ای در حال رشد فکری را سوگوار غیاب خودش کرد، یک داریوش کریمی که نهایت دانش و اموخته‌هایش از مساله‌ی زن را در نوع اجرای و محتواهای برنامه‌ی پرگارش در بی‌بی‌سی می‌شود دنبال کرد به راحتی او را جلوی چشم میلیون‌ها مخاطب با روانکاوی‌های دم‌دستی و از جنس مجله‌ی خانواده در برابر گلستان تحقیر می‌کند و و گلستان با همه‌ی ان گنجینه‌ی ادبی و سینمایی مدرنی که به جامعه‌ی ما هدیه کرد آنقدر‌ها خودشیفته است که نتواند جلوی این روند را بگیرد، در عوض نه تنها به سوال‌های زرد داریوش کریمی تن می‌دهد بلکه حتی یادآوری می‌کند که فروغ با خواندن کتاب‌های او بود که فروغ شد، از تن لمسش در هنگامه‌ی خودکشی و اینکه «نجاتش داده‌است» می‌گوید به جای اینکه بگوید شما دارید از زنی صحبت می‌کنید که «برای ایستادن در یک دره و فریاد زدن و تنها پژواک صدای خودش را شنیدن به یک قدرت ماواری بشری رسید- به بیان خود فروغ»، هیچ کس بدون بارها زنده شدن و مردن به چنین قدرتی نمی‌رسد. البته که جواب‌های گلستان به میزان سوال‌های داریوش کریمی زرد نیست اما نفس قرار گرفتن او در آن موقعیت و بازی کردنش با آن سوال‌ها و جواب‌ها نشان می‌دهد که چقدر مدرن‌ترین مرد‌های جامعه‌ی ما از مساله‌ی زن بی‌خبرند. زنانی که تحقیر فروغ را در یک روز گذشته به تماشا نشستند به تماشای شویی نشستند که در آن دو مرد یکی از اهالی شناخته‌شده‌ی رسانه و دیگری از اهالی شناخته‌ی شده‌ی روشنفکری چطور بخشی از پروسه‌ی شدن آن‌ها را تحقیر کردند.

لینک پرگار

http://www.bbc.com/persian/tv/2011/04/000001_ptv_pargar

برگرفته از فیسبوک مینا خانی

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©