Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲ برابر با  ۱۰ دسامبر ۲۰۱۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲  برابر با ۱۰ دسامبر ۲۰۱۳
کودکان فقیر در ایران و خاور میانه

 

 

کودکان فقیر در ایران و خاور میانه

 

فرهاد مرادی

 

از منظر تحلیل جمعیتی، در حال حاضر کودکان یک سوم جمعیت ایران را تشکیل می دهند؛ یعنی کودکان ایرانی نزدیک به بیست و شش میلیون از جمعیت کل کشور را به خود اختصاص داده اند. چنین عدد چشم گیری میانگین سنی جامعه ی ایران را به ۲۷ سال رسانده تا ایران نیز در زمره ی  کشورهای جوان جهان قرار بگیرد. دیگر کشورهای خاورمیانه نیز وضعیتی مشابه با ایران را تجربه می کنند. این کشورها بافت جمعیتی جوانی دارند و در مواردی، چون غزه و افغانستان، میانگین سنی آن ها زیر هجده سال است که از این رو می توان این سرزمین ها را سرزمین های کودکان نامید. با این حال، و با وجود آن که، کودکان در بافت جمعیتی این کشورها از جمله گروه های اجتماعی هستند که دست بالا را دارند، ولی به علت شرایط عموماً بحرانی کشورهای منطقه، وضعیت کودکان چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.

 

جدای از آن که به طور کلی کودکان در یک دوره ی سنی ویژه قرار دارند که به توجه همزمان بزرگسالان  به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فردی شان نیازمند هستند، شرایط خاص تاریخی ایران نیز ضرورت توجه به وضعیت کودکان را بیش از پیش گوشزد می کند. قرار گرفتن ایران در منطقه ای که یکی ازعمده ترین تهدیدهای آن رشد و تسلط بنیادگرایی مذهبی است، از جمله شرایط خاص تاریخی مد نظر به شمار می رود. همسایگی ایران با پاکستان، به عنوان کانون اصلی آموزش ایدئولوژیک و نظامی تروریست های بنیادگرای منطقه، و همین طور افغانستان، به عنوان سرزمینی قربانی بی کفایتی و خشونت عریان تروریست ها، تصویر مورد نظر را شفاف تر می کند. اگرچه در ابتدای قرن بیست و یکم کلکسیون جنگ های افغانستان به بهانه ی مبارزه با تروریسم کامل تر شد، ولی ستیزه جویان طالبان همچنان از نفوذ قابل ملاحظه ای در این کشور برخوردارند و از جمله اقدامات منظم آن ها قاچاق کودکان افغانستان به پاکستان است تا در مدارس دینی طالبان از آن ها بمب هایی متحرک بسازند.

 

جهان بینی مبتنی بر جهاد بنیادگرایان حیات انسان را کلیتی یک پارچه به حساب می آورد که یا در جهاد است و یا در تدارک جهاد و از این رو تمایزی میان کودکی و بزرگسالی قائل نیستند؛ به همان اندازه ای که تکلیف بزرگسالان جهاد در راه دین است، کودکان هم این وظیفه را به عهده دارند. به غیر از مثالی که در ارتباط با آموزش ایدئولوژیک و نظامی کودکان توسط طالبان ذکر شد، حماس و حزب الله لبنان هم از کودکان در درگیری­های مسلحانه و عملیات های تروریستی استفاده می کنند.

 

کودکان سوریه هم در جریان جنگ داخلی این کشور وضعیتی مشابه دارند. سال گذشته “بان کی مون” – دبیر کل سازمان ملل – به مناسبت روز جهانی مبارزه با استثمار کودکان، طی گزارشی اعلام کرد:” نیروهای دولت سوریه برای اولین بار در لیست ۵۲ کشور و گروه های مسلحی قرار گرفته اند که کودکان را کشته، مورد تعرض جنسی قرار داده و یا از آن­ها در درگیری های مسلحانه استفاده می کنند.” عملکرد نیروهای مخالف بشار اسد هم غیر از این نیست: آن ها هم  کودکان را به میدان جنگ می فرستند یا به اشکال مختلف مورد سوءاستفاده  قرار می­دهند. دقت در اقدامی که چندی پیش تندروان مذهبی تونس تحت عنوان “جهادالنکاح” تئوریزه کردند و زنان مطلقه ی تونسی را دعوت به حضور در سوریه نمودند تا نیازهای جنسی جهادگرانی که بر ضد نیروهای دولتی می جنگند را برطرف نمایند، تا حدودی بخش های پنهان روابط گروه های مخالف بشر اسد را روشن می کند. از آن جایی که بر طبق قوانین فقهیِ اسلام دختران از سن نه سالگی بالغ شده، و در کنار آمادگی برای به جا آوردن فرایض دینی، برای ازدواج هم آمادگی خواهند داشت، باید این سؤال معنادار را در افکار عمومی مطرح کرد که چند درصد از زنان مطلقه ی تونسی، که به حضور در سوریه دعوت شده اند، همچنان در سن کودکی به سر می برند؟

 

بنیاد گرایی شیعی در ایران، طی سی و چهار سال، به تناسب از کودکان در جهت تثبیت ایدئولوژی خود سود برده است. جذب کودکان در نهادهای نظامی و شبه نظامی، مثل سپاه و بسیج، چه به منظور حضور در جبهه­های جنگ در دوران جنگ هشت ساله ی با عراق و چه بعد از آن و برای سرکوب مخالفان داخلی، از آشکارترین وجوه اقدامات دستگاه سیاسی ایران در این زمینه به شمار می رود. در سطحی دیگر می توان تدریس آموزش دفاعی در مدارس کشور را نیز بهانه ای برای آموزش راه و رسم جهاد فی سبیل الله به کودکان دانست. 

 

با وجود این ها باید موضوع را از زاویه ای دیگر نیز دید؛ نابرابری های اقتصادی و اجتماعی مهم ترین پارامتر در ایجاد زمینه های مناسب برای پیوستن کودکان به نیروهای بنیادگرای منطقه است. نابرابری اقتصادی لاجرم به نابرابری های دیگری ختم می­شود: کودکان فقیر همزمان از حق تحصیل و آموزش نیز محروم هستند؛ هر کودک آموزش ندیده ی فقیری در واقع بمبی ساعتی به حساب می آید که با احتساب هیجانات دوران بلوغ و نوجوانی، می تواند از بهترین و وفادار ترین نیروهای بنیادگرایان تروریست باشد. منابع خبری لبنان اخیراً گزارش داده اند که نیروهای وفادار به «شیخ احمد الاسیر» – شیخ سلفی جنوب لبنان – جمعیتی نزدیک به دوهزار نفر را برای جهاد با نیروهای دولتی سوریه آموزش داده اند که میانگین سنی این جمعیت شانزده سال است. اگر زمانی امکان بررسی های دقیقی در پایگاه طبقاتی جهادگران شیخ سلفی به وجود بیاید مشخص خواهد شد که، به احتمال زیاد، اکثریت قاطع این نوجوانان با محرومیت های جدی اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کرده اند.

 

کودکان ایران، فقر و نابرابری

 

با نگاهی هرچند گذرا می توان وضعیت حقوق کودکان در ایران را مجموعه ای از نقض گسترده ی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فردی آن ها توصیف کرد. سیاست های تشویق زاد و ولد در سال های جنگ میان ایران و عراق جمعیت کودکان ایران را با رشد چشم گیری همراه ساخت. از آن جا که پایگاه اجتماعی دستگاه سیاسی ایران را از همان ابتدا روستاییان و بخش های وسیعی از حاشیه نشینان شهرها تشکیل می داد، عمده ترین گروه های هدف برنامه های تشویق زاد و ولد سال های جنگ نیز روستاییان و حاشیه نشینان بودند. با تغییر مسیر ناگهانی سیاست های اقتصادی حکومت ایران بعد از جنگ و اجرای برنامه هایی دست راستی چون خصوصی سازی های گسترده، و به تبع آن کم رنگ شدن حمایت­های دولتی، فشاری مضاعف بر روستاییان، حاشیه نشین ها و طبقات محروم شهری وارد آمد. خانواده های این گروه ها و طبقات اجتماعی که در دوران جنگ، به واسطه ی تشویق زاد و ولد از سوی حکومت، پر جمعیت تر شده بودند حال که هم حمایت های دولتی را یک به یک از دست می دادند و هم با تورم افسارگسیخته ای رو به رو بودند، مجبور شدند تا کودکان­شان را به میدان فعالیت های اقتصادی بفرستند. در واقع مجموع سیاست های دولت سازندگی بر نابرابری های اقتصادی دامن زد و بخش های گسترده ای از کودکان طبقات محروم از حق آموزش، بهداشت و سلامت محروم شدند و به ناحق به کار کردن پرداختند.

 

دولت اصلاحات هرچند شعار توسعه ی سیاسی را انتخاب کرده بود اما بی توجه به این حقیقت که توسعه­ی سیاسی جامعه بدون گسترش عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست، همان سیاست های اقتصادی دولت سازندگی را دنبال کرد. عمق و گسترش بحران های اجتماعی در دهه ی هشتاد را باید نتیجه ی مستقیم فقر و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی دانست. طبق سر شماری سال ۱۳۸۵ ایران سه و نیم میلیون کودک محروم از تحصیل داشت. به طور قطع این سه و نیم میلیون کودک به علت سوء مدیریت های سال ۸۴ به بعد از تحصیل محروم نشده بودند، بلکه صورت مسئله رنگ و بویی تاریخی تر داشت. از سوی دیگر محرومیت از تحصیل، که مستقیماً در نابرابری های اقتصادی ریشه دارد، خود زمینه­ساز درگیری کودکان با دیگر آسیب های اجتماعی را فراهم می آورد.

 

دولت “مهر ورزی و عدالت” بر خلاف وعده هایی که می داد  ، نه تنها به نابرابری های موجود توجهی نشان نداد، بلکه در تشدید نابرابری ها از دولت های قبلی هم پیشی گرفت. طبق آخرین گزارش های منتشر شده از مجموع ازدواج­های ثبت شده در حد فاصل سال های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ ، دویست و یک هزار و دویست ازدواج مربوط به کودکان زیر پانزده سال بوده است. همچنین چهار هزار از طلاق های ثبت شده در همین بازه ی زمانی به دختران زیر ۱۴ سال تعلق دارد. فعالین حقوق کودک بر این باورند که یکی از اصلی ترین عوامل ازدواج و طلاق  کودکان در فقر و بی سوادی ریشه دارد. “شکوفان” دختری روستایی که در یازده سالگی ازدواج کرده و یک سال و نیم از طلاقش می گذرد به خبرنگار رادیو زمانه می گوید:” پدرم و عمویم اختلاف داشتند. پدرم باید پول زیادی بابت قرض به عمویم می داد، اما نداشت. من را جای قرض شان دادند به پسرعمویم.”

 

تحریم ها پارامتری مهم در تشدید نابرابری

 

حال، در سال های ابتدایی دهه ی نود، شاید بتوان مهم ترین پارامتر تأثیرگذار بر وضعیت کودکان در ایران را، تحریم های اقتصادی به شمار آورد؛ از یک سو غرب بی توجه به تأثیرهای وحشت آور تحریم های اقتصادی بر مردم ایران و از سویی دیگر دستگاه سیاسی حاکم با سیاست های استقبالی از تحریم ها وضعیت دشوار کودکان ایران را دشوارتر نموده اند. در واقع – همان طور که به صورت اجمالی اشاره شد – تا پیش از تحریم ها اصلی ترین قربانیان نابرابری های اقتصادی در ایران روستاییان، حاشیه نشینان و طبقات محروم شهری بودند، اما با هر چه نمایان تر شدن تأثیرات سوء تحریم های اقتصادی در جامعه ی ایران و فقیرتر شدن طبقه ی متوسط، شرایط مساعدی برای درگیر شدن کودکان این طبقه  با آسیب های اجتماعی به وجود می آید.

 

طبقات متوسط ایران تا پیش از این به علت برخورداری از ثبات اقتصادی، توان نسبی کنترل فرزندان خود و پذیرش مسئولیت تربیت آن ها را مستقل از فرهنگ رسمی داشتند. از همین رو کودکان این طبقه در فاصله ای نسبتاً امن با آسیب های اجتماعی قرار می گرفتند و در صورت درگیر شدن با این آسیب ها نیز خانواده­های شان از آن­ها پشتیبانی می کردند. در شرایط فعلی باید با صراحت بر این مهم پافشاری کرد که تداوم وضعیت قبلی برای طبقات متوسط اگر نه غیر ممکن اما بسیار دشوار به نظر می رسد؛ هرچه کودکانه تر شدن سن آسیب های اجتماعی نیز این نکته را تأیید می کند. در حال حاضر سن اعتیاد به سیزده سالگی و فحشا به چهارده سالگی کاهش یافته و معنای مستتر در این واقعیت اجتماعی چیزی جز افزوده شدن کودکان طبقات متوسط به جمع کودکان درگیر با آسیب­های اجتماعی نیست. در این جا شایان ذکر است که دختران یا پسران زیر هجده سال طبقات متوسط لزوماً به علت نیازهای اولیه ی زندگی – مثل مسکن و خوراک – به فحشا گرایش پیدا نمی کنند، بلکه احساس فقر و نابرابری آن ها را در این مسیر قرار می دهد.

 

 زمانی که دستگاه سیاسی ایران از دور زدن تحریم ها حرف می زند، همزمان از فربه تر شدن و تقویت موقعیت لایه هایی از جامعه صحبت می کند که می توان نام واسطه ها و دلالان را بر آن ها گذاشت. گروه اخیر که در واقع طبقه ی جدیدی را نیز تشکیل داده­اند، سبک زندگی کاملاً متفاوتی با اکثریت بخش های جامعه دارند. وارد کردن اتوموبیل پورشه ی چند میلیاردی و جولان دادن در خیابان های پایتخت، تنها بخش کوچکی از سبک زندگی این طبقه ی تازه به دوران رسیده و مصرف کننده را آشکار می سازد. در چنین شرایطی بخش هایی از نوجوانان، اگرچه خورد و خوراک و پوشاک شان تأمین باشد، در مقابل بریز و بپاش­ آقازاده های دلالان احساس فقر می کنند. نقطه ی آغاز گرایش این نوجوانان به فحشا همین جاست. دختران یا پسران نوجوانی  که بدون هیچ آموزش و پشتوانه ای در انبوه برنامه های سرگرم کننده ی رسانه ها غرق شده اند و سبک زندگی خواننده ها و هنرپیشه های سرشناس را به عنوان سبک زندگی معیار می پذیرند، به راحتی برای به دست آوردن یک کالای جدید مصرفی – مثل کفش و لباس مارک دار، آی پد و … – یا حتی شراکت موقت در سبک زندگی طبقات دارا، به تن فروشی قانع می شوند.     

 

مخلص کلام آن که ضرورت مطالعه ی جامعه ی ایران، و در مقیاسی وسیع تر منطقه ی خاورمیانه، از دریچه ی وضعیت کودکان نه تنها یکی از ضرورت های حقوق بشر محسوب می شود، بلکه توانایی نقد وضعیت موجود را داراست؛ نقدی بنیادی که از یک سو بر ضد بنیادگرایان، تروریست ها و دستگاه های سیاسی مرتجع منطقه و ایده های آن ها مقاومت می کند و از جانب دیگر به منظور برون رفت از چنین وضعیتی سویه های منفی اقدامات غرب را-  مثل اعمال تحریم ها، جنگ و دستورالعمل هایی اقتصادی که نابرابری ها را تولید و بازتولید می کنند –  نمی پذیرد.

 

برگرفته از «دفتر کودکی راه دیگر»

http://koodaki.rahedigar.net/1392/09/14/farhad-mmor/

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©