Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ برابر با  ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳  برابر با ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴
Mohammad Aghazadeh

تودهنی مردم به فرهنگ رسمی حاکمیت

در حاشیه حضور سراسری مردم در سوگواری مرگ یک هنرمند

 

ارژنگ بامشاد

 

حضور گسترده و سراسری مردم در غم جوانمرگ شدن یک هنرمند و هجوم بیسابقه در مراسم خاکسپاری پیکر او، همه را شگفت زده کرده است. اما برای آنهائی که مرتضی پاشائی غم هایشان را می خواند و درد دل هایشان را فریاد می کرد و تبدیل به نمادشان شده بود، جائی برای تعجب نبود. برای آنها مهم نبود که او فرزند یک مامور حراست وزارت نفت است؛ برای آنها مهم نبود که بخشی از نزدیکانش از مداحان حکومتی هستند؛ برای آنها مهم نبود که او کنسرت ۹ ۲ مردادش در سنندج را به احترام به زنان شنگال لغو نکرد. برای آنها مهم نبود که عکسش با قالیباف منتشر شود. چرا؟ زیرا آنها از او در ذهن خود چهره ای ساخته بودند به قول مولانا " آیینه تو را بیند اندازه عرض خود"  تا از زبان او حرف هایشان را بیان کنند و و در مرگ او، اعتراض شان به وضعیتی که در آن قرار دارند را ابراز نمایند. این حضور گسترده زمانی معنای دقیق تری می یابد که از یاد نبریم مراسم بدرقه یک هنرمند، درست چند هفته پس از مرگ یکی از "استوانه ـ فسیل" های این نظام  انجام گرفت که چند ماهی مدام از صدا و سیمای حاکمیت از وضعیت کُمایش سخن می گفتند و تمامی مقامات حکومتی در کنار تخت بیمارستان، عکس یادگاری گرفته بودند و در موقع مرگش هم نه تنها رئیس دولت، سه روز عزای عمومی اعلام کرد، بلکه صدا و سیمای رژیم نیز تمامی مراسم را زنده پوشش داد. اما مردم به این مراسم اعتنائی نکردند و حتی بازار جوک ها رواج داشت که چرا حضرتش از رفتن به "بهشت" امتناع می ورزد.  تا جائی که از یکی از آیت الله ها نقل شده است که « ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ 36 ﺳﺎﻝ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﯾﮏ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺗﺤﺖ ﻫﺮ ﻋﻨﻮﺍﻧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﺎﺧﺖ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ 30 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻓﺎﻋﻞ ﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﮑﻮﻫﯽ ﺑﺮﮔﺬﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺷﻮﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﮐﺮﺩﻥ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﺎﺷﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ …ﺷﺮﻡ ﺑﺮ ﻣﺎ …».  بنابراین  واکنش گسترده مردم به مرگ یک هنرمند، معنای کاملا ضد رژیمی پیدا می کند. از همین روست که حاکمیت تلاش کرد خشم خود از حرکت خودانگیختۀ مردم را با لکدمال کردن شمع ها و یا فرستادن یک کامیون غول پیکر در میدان آب و آتش برای برهم زدن تجمع جوانان برای ایجاد حلقه گسترده شمع ها نشان دهد.

 

شاید این سئوال پیش آید که چرا مردم در قبال مرگ این هنرمند چنین واکنشی نشان دادند اما از کنار مرگ هنرمند دیگری که هم زمان درگذشت  و یا سکته یک مترجم و نویسنده  نامدار به راحتی گذشتند؟ و باز بارها پرسیده شده است که چرا مردم در مراسم سیمین بهبهانی چنین واکنشی از خود نشان ندادند؟ این ها و بسیار سئوالات دیگری می توانند مطرح شوند. این به رابطه ای که مردم با یک چهره برقرار می کنند ارتباط تنگاتنگی دارد. در هر برهۀ  زمانی  مردم می توانند سمبلی برای خود بیابند. این نماد و یا سمبل می تواند دلایل گوناگون داشته  و گاه حتی ارتجاعی هم باشد. اما کارکرد نماد، کارکرد ویژه ای است. اگر به این عنصر روانشناختی توده ای توجه نکنیم آنگاه نمی توانیم بسیاری از واکنش های سیاسی و اجتماعی مردم را دریابیم. از این روست که باید به دنبال این سئوال بود که چرا بخش بزرگی از جوانان و بویژه جوانان دهه شصتی و دهۀ هفتادی، این هنرمند را به عنوان سمبل و نماد خود برگزیدند و در مرگش اشک ریختند؟ پاسخ این سئوال هرچه باشد، این موضوع بسیار روشن است که اقدام سراسری و گسترده مردم در سوگواری مرگ هنرمندشان، اقدامی علیه حاکمیت بود. هر چند اقدامی کم هزینه ، آرام و مدنی. اما این اقدام بسیاری از خط قرمزهای حاکمیت را لگدمال کرد. این جمعیت گسترده در ماه محرم و صفر در مراسم عزاداری یک هنرمند، بجای فرستادن "صلوات" و فریاد "به  حرمت و شرف لا إله إلا الله محمد است رسول و علی ولی الله" ترانه های "یکی بود که دیگه نیست" یا ترانه "مردم تنها"ی فرهاد آن هنرمند معترض را بصورت جمعی و در تهران هم آوائی می کردند . این جمعیت گسترده دختران و پسران جوان، دوشادوش  و در کنارهم ترانه می خواندند، اشک می ریختند، شمع بر می افروختند و به بایدها و نباید های حاکمیت دهن کجی می کردند.  این نشان می دهد نسلی که در حاکمیت دینی پرورش یافته تا چه حد خود را از تعالیم  مذهب حکومتی دور می بیند. و به آن ها پشت پا می زند. این نشانۀ شکست قطعی سیاست فرهنگی رژیمی است که انقلاب خود را انقلاب فرهنگی و هدفش را فرهنگ سازی اسلامی اعلام کرده است. بی جهت نیست که وزارت اطلاعات خانواده این هنرمند را مجبور می کند تا با انتشار اطلاعیه ای اعلام کند که فرزندشان ضد رژیمی نبوده و نیست. این بیان ورشکستی کامل فرهنگ سازی حاکمیت اسلامی و رویگردانی جوانان از فرهنگ تحمیلی آنهاست.

 

ندیدن نحوه واکنش مردم علیه حاکمیت و خواست های بیواسطه آنها، ممکن است را ما را به این موضع بکشاند که پیام این واکنش سراسری را بخوبی در نیابیم و آن را به عنصر سرخوردگی، انفعال و ناتوانی مردم نسبت دهیم  و یک سر مردم را به ناف "طبقه متوسط" ببندیم و برگزیدین کم خطرترین و کم هزینه ترین تاکتیک در این شرایط را دست کم بگیریم.  اما چنین نگاهی به مردم و انتظار این که مردم هر بار با پرچم سرخ و مشت های گره کرده و فریاد "مشت گره کردۀ ما روزی مسلسل می شود" به میدان بیایند، نشان از بیگانگی ما از مردم و عدم شناخت مان از نحوه شکل گیری روندهای انقلابی در جامعه دارد. جامعه ما در شرایطی است که هر بخش از آن بر پایه خواست های بیواسطه و دغدغه های ملموسش واکنش نشان می دهد و فردا ممکن است نارضائی توده ای به حرکتی جمعی و سراسری برای درهم شکستن نظم و نظام کنونی تبدیل گردد. از همین روست که یک روز مردم را در حضور همبسته و سراسری شهری مثل بافق می بینیم که در کنار کارگران اعتصابی معدن سنگ آهن  یک پارچه می ایستند و از خواست هایشان دفاع می کنند؛ روزی دیگر، با کف زدن و سوت های ممتند تلاش حاکمیت برای در اختیار گرفتن مراسم بدرقه از بانوی غزل ایران را بر هم می زنند؛ یک روز در اصفهان فریاد "امر به معروف با اسید نمی خوایم" سر می دهند و غم و خشمی را فریاد می کنند که حتی جاری شدن آب زاینده رود هم نمی تواند آن را بشوید؛ روزی دیگر در شهرهای کردستان فریاد "بژی بژی کوبانی" سر می دهند تا با تجلیل از مقاومت ستایش انگیز دختران جوان و مردمان این شهر،  از حق تعیین سرنوشت خود دفاع کنند ؛  یک روز رفتن داوطلبانه به زندان اوین در حمایت از دراویش را در پیش می گیرند تا نشان دهند که نافرمانی مدنی هم می تواند رژیم را به چالش بکشاند و امروز با شکوه ترین و بی سابقه ترین سوگواری دهۀ اخیر را برای  هنرمند جوانمرگشان سازمان می دهند تا تودهنی ای زده باشند به سوگواری هائی مرسوم و رسمی حاکمیت. این ها هر کدام جویبارهای واکنش مردم به خواست های مشخص و دغدغه های ملموس شان هست. این ها هر کدام صدای پای مردم است که اگر شنیده نشود، اگر مورد توجه واقع نشود و اگر بدقت مورد بررسی و تحقیق قرار نگیرد، باعث از دست رفتن فرصت هائی می شود که فعالان سیاسی و کنشگران انقلابی را از مردم بیگانه می کند و آنها را مجبور می سازد از پشت  "پنجره های" محبوب شان آیه های یآس و ناامیدی سر دهند و فاصلۀ خود را با مردم بیش از پیش عمیق سازند و امکان تاثیرپذیری و تاثیرگذاری دو جانبه را از میان ببرند.

 

کنشگران و فعالان چپ انقلابی که بر این باورند که مردم فاعل انقلابند، باید که این مردم را بشناسند و حرکت ها و واکنش های آنها را بدقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. تلاش برای تحمیل الگوهای از پیش ساختۀ ذهنی بر حرکت های مردمی و یا تجزیه و تحلیل آنها بدون شناخت دقیق روانشناسی توده ای، شکاف میان  مردم و روشنفکران را به درّۀ عمیقی تبدیل می کند. اعتراضات مردمی اشکال مختلفی بخود می گیرند که باید بدقت مورد توجه واقع شده و به سئوالاتی که پیش می آورند خاضعانه پاسخ داد و یا به دنبال پاسخ هایش گشت.  حرکت گسترده، سراسری و بیسابقه مردم در سوگواری مرگ مرتضی پاشائی یکی از این نمونه هاست. این ها می تواند نشانه هائی تازه از توفان اعماق باشد. هر چند این نشانه هنوز به زبان عریان سیاسی بیان نمی شود و بار عاطفی آن می چربد، اما همه حرکت های مردمی لزومآ در ابتدا رنگ و بوی سیاسی بخود نمی گیرند. نشانه ها نباید ما را به خطای دید دچار سازند. در این جا صدای پای مردم شنیده می شود. این صدا را جدی بگیریم.

سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش ها به حضور سراسری مردم در مراسم تشییع پیکر یک هنرمند

 در شبکه های اجتماعی و رسانه ها

گردآوری : ارژنگ بامشاد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمد نوری زاد

با مردم در تشییع پیکر هنرمند مردمی: مرتضی پاشایی

امروز به سیل مردمی پیوستم که به معنیِ واقعی: " خود جوش" بودند. آنها بی آنکه سخنی بگویند و فریادی بر آورند، به گوش آیت الله ها و آخوندهای حاکمیت رساندند که: ما موسیقی را دوست داریم. حالا اگر شماها از شنیدن صدای موسیقی رنج می برید، این دیگر به خودتان مربوط است. امروز من به چشم خود معنای " حضور هنرمندانه ی مردم" را دریافتم. پیام این مردم، این بود:

- ما دوست داریم شاد باشیم.

- ما دوست داریم .با هم باشیم.

- ما دوست داریم خودمان باشیم.

- ما دوست داریم شلوغ باشیم.

- ما دوست داریم بخوانیم.

- ما دوست داریم برقصیم.

- ما دوست داریم ریخت گشت ارشاد و شعبه های دیگرِ آن را نبینیم.

- ما دوست داریم به آخوندهای حاکمیت بگوییم: انرژی هسته ای مال شما، شاد بودن و شادی کردن و کف زدن و هورا کشیدن و رقصیدن، حق مسلم ماست.

روح مرتضی پاشایی شاد.

محمد نوری زاد

بیست و پنج آبان نود و سه - تهران

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سپهر مساکنی

مرتضی پاشایی به مثابه یک نشانه

من در دو روز گذشته از طریق فیس بوک و فرستادن آهنگی از او توسط یکی از دوستانم با اسم و کارهای او آشنا شدم و وقتی حضور فراوان مردم که همصدا آهنگ هایش را می خوانند را دیدم برایم چیز غریب و عجیبی بود او کیست ؟ این آدمها کیستند؟ من کیستم ؟

من در تابستان پس از جنبش سبز از ایران خارج شدم و ارتباط مستقیم ام را با دل جامعه متاسفانه از دست دادم .ارتباط ام با محیط های ایرانی هم بر میگردد به دوستانم که تقریبا یا قبل از من و یا همزمان ایران را ترک کرده اند و از خرده فرهنگ های نزدیک هم می آیند. در این سالها همیشه وسوسه می شدم تا نبض متن جامعه در ایران را در دست داشته باشم گاهی اوقات فیلم های این دوران را می بینم . منظورم از این دوران دوران پس از تابستان جنبش سبز است .گاهی اوقات تلفنی با برخی از اعضای فامیلم که زمانی که از ایران می آمدم هنوز کودک به حساب میآمدند و حالا نوجوان هستند صحبت می کنم ! گاهی اوقات سلایق و سبک زندگی و علاقه هاشان واقعا برایم دور و غریب است در تمام این کندوکاوهایی که به زور می خواهم تعلق ام را به آنجا حفظ کنم چیز هایی برایم غریب است و شاید چیزهایی از من هم برای آنها غریب شده است

این چند روز که کسالت داشتم و در خانه بودم به نگاه کردن ویدیوها به تلویزیون ایران و به مصاحبه ها و.....پرداختم ! و امروز به دیدن ویدیو ای در خیابان های تهران از سوگواری جمعی مردم برای این خواننده .(مشاهده گری )

آخرین باری که در این خیابان ها بودم و این خیابان ها را دیدم در جنبش سبز بود ! روزهای فراموش ناشدنی ! خیابان معنایی دیگر یافته بود ! حالا به همین خیابان ها نگاه میکنم مردمی که یک صدا چیزی را ترانه ای را جیغ می زنند ! ترانه ای درباره عشق ! همه این ترانه را بلد هستند ! نه داریوش نه گوگوش نه هایده است !جوانی سی ساله که در این چند سال خواننده شده است . در این جستجو از منظر مشاهده گر بیرونی دنبال چیز دیگری بیرون از سوگواری شدم ! یک امر جمعی !عرصه برایم میدان تحقیق شد

امروز متوجه شدم که مضمون این نوع ترانه های پاپ داخلی این سالها درباره عشق زندگی خصوصی - شکوه و شکایت -ناله و بیان عجز است ( احتمالا بخاطر محدودیت های سیاسی جور دیگر نمی تواند باشد )

اما آنچه مردم را در این سالها با این ترانه ها پیوند می دهد چیست ؟(بدون ارزش گذاری ) در همه اینها مضمونی از شکست - تنهایی - بی وفایی و غم فردگرایانه و سرخوردگی در جستجوی یک خوشبختی خصوصی به چشم می آید !

فرم این ترانه ها و زبانشان عوض شده است ! استعاره ها و تشبیه ها و تلمیح ها نادر شده اند ! در بیشتر این کارها خواننده انگار با زبانی ساده درد دل می کند با مخاطبش !

با خودم پرسیدم چه می شود ناگهان در دل یک جامعه سرخورده و بحران زده اقتصادی و بسته مرتصی پاشایی ها شکل می گیرند؟

اولین نتیجه من این بود که در این سالها جامعه ایران به شدت تغییر کرده است و رد سیاست های دوران احمدی نژاد و نتیجه تحریم ها و خصوصی سازی ها و..... به ما نشان میدهد که جوانان دهه هفتاد جوانان دیگری هستند !امر جمعی کمرنگ تر شده است .زندگی ها فردگرایانه تر و در نتیجه ارزوها و امیال ها خصوصی تر شده است و از این رو است که پاپ موزیک اش بیانی است از عشق فردی و شکست و ناله با بیانی ساده و کم زحمت بدون تشبیه و استعاره حتی نوع خواندن ها شبیه چیزی مثل عجز و ناله می ماند مضمون و محتوا این ترانه ها بسیار شبیه هم هستند !چیزی بیشتر از عشق به نرمال و هنجارمندترین شکل موجود و رفتن معشوق ومعشوقه و ناله و التماس راوی خواننده را نمی شنویم ! آن هم به بی واسطه ترین شکل موجود

(البته پاپ در اکثرا موارد محتوایش درگیر این مباحث بوده )

موسیقی این ترانه هم چیزی شبیه عجزه و ناله کردن است

پشت این ناله ها و عجز ها چه واقعیت اجتماعی و سیاسی در متن زیسته این مصرف کنندگان موزیک نشسته است ؟

من شکلی از سبک زندگی را می بینم که قادر به توصیف و تحلیل اش نیستم!بگذریم

اما پشت این همخوانی های به ظاهر شخصی خصوصی و استقبال به این نوع ترانه ها آیا بیان دسته جمعی از یاس و ناله و به سطوح آمدن مردمی ننشسته که امیال سرکوب شده شان را باید جایی ابراز کنند ! من گمان می کنم در این مراسم ها مردم بیشتر برای خودشان سوگواری می کنند ! مردمی که حالشان به قول خودشان در این روزها خوب نیست !میل به سوگواری و میل به تخلیه کردن رنج ها در جامعه ای با درهای بسته ! جامعه خفقان ! در واقع چنین مراسمی را کارناوالی از حضور تن های تنها و بیان دسته جمعی رنج باید دید ! رنجی که قالبی و فرمی برای بیان پیدا نمی کند

و غریبگی ما از جوانان و نوجوانان بعد از ما که اسطوره ها و علایق موسیقی و هنری و....خاص خودشان را دارند به شدت در فاصله با ما ! وجود این گپ بزرگ را باید در سیاست های جمهوری اسلامی پس از سرکوب جنبش سبز دید و اوضاع سیاسی و اقتصادی این سالها دید!آنها با حافظه جمعی ما چه می کنند ؟

مرتضی پاشایی نمادی است از عزاداری مردم برای جوانی غمگین و مظلومانه خودشان گویی ! مردمی که از عرصه زیسته انان به شدت تاریخی زدایی می کنند دم و دستگاه سیستم ! مردمی که ......

https://www.youtube.com/watch?v=pJy7nKLTHxU

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

معروف عثمانی

سوگواری سیاسی نبود اما تعالیم نظام فقاهتی را بسختی آزار داد.

موافقان، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی بە خوبی می‌دانند کە نە ترانەهای زندە یاد مرتضی پاشایی سیاسی بە معنی مرسوم هستند و نە در تشیع جنازە وی چیزی در مخالفت با نظام اسلامی مطرح شد تا سیاسی قلمداد گردد ، اما...

اما نباید شک کرد کە سوگواری برای این خوانندە جوانمرگ، بر خلاف تصور حکومت خیل عظیمی از مردمی کە هرگز در فراخوان حکومتی دیدە نمی‌شوند، از آن استقبال کردند و بە شیوە مخصوص کە بر خلاف تعالیم ٣٥ سالە نظام است، سوگواری کردند.

هرچند این سوگواری سیاسی نبود و بیش از هر چیز در عشق بە صدای مرتضی پاشایی و در همدردی با بهار خزان زدە عمر این خوانندە جوان اتفاق افتاد اما خواستە یا ناخواستە بە راهی رفت کە نظام اسلامی رسالت استقرار خود را برچیدن این فرهنگ و سنت تعریف نمودە است.

مهم نیست کە چە کسی این سوگواری را بە چە شیوەای تفسیر و تحلیل می‌کند مهم این است کە در این سوگواری ذرەای از "معروف" نظام فقاهتی وجود نداشت و بنیاد و بنیان آن بر اساس تفسیر جمهوری اسلامی "منکری" است کە ٣٥ سال است، "نهی" و "انکارش" می‌کنند.

شاید بیشتر از هرچیزی در ارتباط با این سوگواری بتوان ارادە نظام جمهوری اسلامی را در هیبت همان ماموری دید کە شمع‌های روشن شدە در سوگ مرتضی پاشایی را خشمگینانە لە نمود تا "سوختن تعالیم نظام" دیدە نشود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

TK Ho Sei N

تلنگر، تلنگری به بزرگی انقلاب برای دولتمردان ایران:

حواشی بیماری، درگذشت و تشییع جنازه بعد از آن یک خواننده بی نام و نشان (حداقل نه چندان معروف) چه پیامی برای دولت مردان جمهوری اسلامی و آیت اله ها دارد؟؟؟؟

تمامی این اتفاقات بسیار غافلگیرکننده و در عین حال شکافنده واقعیت‌های جامعه امروزی بود. موجی که بدون تحریک رسانه‌های رسمی در جامعه به راه افتاد، نشان‌دهنده سمت و سویی است که نسل جوان ایران خیلی وقته بدان روانه است. واقعیت‌هایی که خیلی‌ از دولت مردان سال‌هاست می‌کوشند آن را نبینند و انکارش کنند.

عجبا :

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان هم در پیش -

کی روی! ره ز که پرسی! چه کنی! چون باشی.......

*** اقایان آیت اله ها روی سخنم با شماهاست ، سری به جامعه بزنید و بعد 36 سال سمت و سوی اجتماع را ببینید حواشی مریضی و مرگ و تشییع جنازه خواننده پاشایی و واقیت های انرا بپذیرید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علی کدخدازاده

مردم، پاشایی، رسانه؛ سنگ‌ها هم فرو می‌ریزند

واکنش رسانه‌ها و نهادهای اجتماعی به کنش هواداران مرحوم پاشایی موضوع مورد اشاره این یادداشت کوتاه است.

مرگ مرحوم پاشايي، خواننده جوان و واكنش مردم و رسانه به آن قابل تحليل است. اين خواننده جوان هواداران و شهرتي داشت كه قطعا به دليل دوره فعاليت كوتاه و تنوع آن به عنوان يك چهره ملي مطرح نبود. اما بعد از انشار خبر مرگ وي هوادارانش از طريق رسانه‌هاي مجازي شامل ،فيس بوك، توئيتر، اينستاگرام، اس‌ام اس، به يك كنش دعوت شدند؛ اداي احترام.

اين كشن چنان فراگير شد كه تقريبا در تمام شهرهاي مهم كشور مراسمي به ياد او به سبكي مدرن و در شان يك هنرمند خواننده جوان برگزار شد؛ از قم و مشهد و شيراز گرفته تا آبادان واهواز و سمنان و يزد و...

قدرت اين اقدام مشترك به گونه‌اي بود كه رسانه‌ها وادار به توجه به آن شدند. تمامي روزنامه‌ها و حتي سيماي جمهوري اسلامي به آن پرداختند و روزنامه‌هاي اقتصادي كه ماهيتا ارتباطي با اين پديده هنري- اجتماعي ندارند، تيترهاي نخست و مهم خود را به آن اختصاص دادند.

اين كنش و واكنش‌ها يا پاسخ‌ها نشانگر آن است كه اگر تا پيش از اين مدام عنوان مي‌شد كه رسانه‌هاي رسمي و متعارف " افكار ساز" بوده و افكار عمومي را " هدايت " مي‌كنند، اينبار مردم بودند كه رفتار براي رسانه‌ها خلق كردند و آنها را واداشتند كه به سراغ موضوعي بروند كه احتمالا خيلي از آنها علاقه‌اي به آن نداشتند.

در جامعه‌اي كه فرهنگ رسمي چندان شوقي به موسيقي ندارد و اگر هم توجهي نشان دهد خيلي با موسيقي پاپ همسو نيست، جواناني آمدند كه در مراسم سوگ به جاي شيوه‌هاي متعارف و سنتي، شمع روشن كردند، ترانه خواندند و به احترام متوفي دست زدند. آنها در اين فرصت يك سبك جديد در كشور را مستقر كردند.

شايد در شرايط عادي اين نوع كنش اجتماعي منجر به مشاركتي چنين گسترده از سوي رسانه‌ها و تعاملي چنين فروتنانه از سوي نهاد‌هاي متولي فرهنگ و ايجاد نظم نمي‌شد، اما وقتي مردمي مودب با رفتاري محترم تصميم به انجام كاري بگيرند، نمي‌توان مانع آن شد همچون آب روان كه فروتنانه و بدون فرياد در رود جاري مي‌شود و سنگ‌هاي پيش رو را فرو مي‌ريزد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمد آقازاده

این تاریخ است که راه خود را از کوچه و پس کوچه های بن بست می یابد و فردا را شکل می دهد

انقلاب سال ۵۷ مردم را با لذت در خیابان بودن آشنا کرد. اولین جشن خیابانی در روز رفتن شاه اتفاق افتاد. مردم روزنامه کیهان و اطلاعات را که تیتر درشت زده بودند در دست گرفته و هلهله می کردند و شعار می دادند: شاه در رفت!

دومین جشن پیروزی در روز آزادی خرمشهر رخ داد. روزی که ما بعنوان خبرنگار روزنامه را به رایگان در میان مردم پخش کردیم.

روزی که ایران بر استرالیا پیروز شد انفجاری شادی در شهرهای ایران رخ داد. مردم لذت شادی در خیابانها را تجربه کردند و این تجربه تا روز شکست ایران در مقابل آرژانتین تداوم یافت.

مرگ یک خواننده جوان مردم را باز به خیابانها کشاند. این بار بجای شادی مردم آموختند می توانند در روزهای تلخ شان هم با هم بودن را تجربه کنند. روزی تشیع جنازه هنرمندان گروه محدودی این تجربه را آزمودند، در مرگ شاعر بزرگ سیمین بهبهانی این تجربه بسط یافت و امروز به اوج خود رسید.

مردم نیاز دارند در خیابانها هم را بیابند. شادی ها و تلخی های مشترک شان را در کنار هم باشند. قرنها این تجربه را در روزهای محرم درک کرده اند و امروز می کوشند آنرا فراتر ببرند.

انسداد سیاسی و فضای بسته راه خیابان و با هم بودن را بر روی مردم می بندد. در انتخابات ریاست جمهوری حتی از مخالفان نظام خواسته شد به پای صندوقهای رای بیایند و مردم این فراخوان را پذیرفتند. در شب شادی پیروزی روحانی مردم به خیابانها ریختند و جشن گرفتند. همه می پنداشتند دوران انسداد سیاسی پایان یافت و هر کس ایرانی است حق دارد در زندگی جمعی مشارکت کند. اما این چنین نشد!

امروز حتی آنها که از حوادث سال ۸۸ اعلام برائت می کند راهی به درون حکومت نمی یابند ، هر روز انسداد فربه تر می شود و حذف دیگرانی که چون روایت رسمی نمی اندیشند با قاطعیت پی گرفته می شود ، روزی از جذب حداکثری و دفع حداقلی سخن گفته شد ، بعد از سال ۸۸ حتی یک مورد جذب دیده نشد و هر چه بود نمایش حذف به صحنه رفت

مردمی که از انقلاب مشروطیت حضور در خیابانها را کشف کردند و هر بار خواست و اراده شان را برای سبک زندگی دلخواه شان به تماشا گذاشتند با صبوری و به آرامی منطق خود را تحمیل می کنند و به هر بهانه قدرت خود را به رخ می کشند ، اما آنهایی که جلوی مردم می ایستند شاید پیروزی های مقطعی بدست بیاورند و در دراز مدت از تاریخ شکست خواهند خورد.

در مورد مرگ تلخ خواننده جوان و حضور مردم از این زاویه هم می شود نگاه کرد ، مردم سبک خاص زندگی شان را اختراع می کنند و هیچ نیرویی نمی تواند جلوی آن بیایستد ، به دلایل تاریخی بودن این حضور شگفت زده شدن کمی دور از انتظار است ، این تاریخ است که راه خود را از کوچه و پس کوچه های بن بست می یابد و فردا را شکل می دهد ، اگر این کار آگاهانه اتفاق بیفتد می تواند بشارت تحقق رویاهایمان باشد و اگر به دست رویدادهای خود انگیخته بیفتد ما را با جهان ناشناخته روبرو می کند که کنترل همه پیامدهایش ممکن نیست

انقلاب سال ۵۷ مردم را با لذت در خیابان بودن آشنا کرد. اولین جشن خیابانی در روز رفتن شاه اتفاق افتاد. مردم روزنامه کیهان و اطلاعات را که تیتر درشت زده بودند در دست گرفته و هلهله می کردند و شعار می دادند: شاه در رفت!

دومین جشن پیروزی در روز آزادی خرمشهر رخ داد. روزی که ما بعنوان خبرنگار روزنامه را به رایگان در میان مردم پخش کردیم.

روزی که ایران بر استرالیا پیروز شد انفجاری شادی در شهرهای ایران رخ داد. مردم لذت شادی در خیابانها را تجربه کردند و این تجربه تا روز شکست ایران در مقابل آرژانتین تداوم یافت.

مرگ یک خواننده جوان مردم را باز به خیابانها کشاند. این بار بجای شادی مردم آموختند می توانند در روزهای تلخ شان هم با هم بودن را تجربه کنند. روزی تشیع جنازه هنرمندان گروه محدودی این تجربه را آزمودند، در مرگ شاعر بزرگ سیمین بهبهانی این تجربه بسط یافت و امروز به اوج خود رسید.

مردم نیاز دارند در خیابانها هم را بیابند. شادی ها و تلخی های مشترک شان را در کنار هم باشند. قرنها این تجربه را در روزهای محرم درک کرده اند و امروز می کوشند آنرا فراتر ببرند.

انسداد سیاسی و فضای بسته راه خیابان و با هم بودن را بر روی مردم می بندد. در انتخابات ریاست جمهوری حتی از مخالفان نظام خواسته شد به پای صندوقهای رای بیایند و مردم این فراخوان را پذیرفتند. در شب شادی پیروزی روحانی مردم به خیابانها ریختند و جشن گرفتند. همه می پنداشتند دوران انسداد سیاسی پایان یافت و هر کس ایرانی است حق دارد در زندگی جمعی مشارکت کند. اما این چنین نشد!

امروز حتی آنها که از حوادث سال ۸۸ اعلام برائت می کند راهی به درون حکومت نمی یابند ، هر روز انسداد فربه تر می شود و حذف دیگرانی که چون روایت رسمی نمی اندیشند با قاطعیت پی گرفته می شود ، روزی از جذب حداکثری و دفع حداقلی سخن گفته شد ، بعد از سال ۸۸ حتی یک مورد جذب دیده نشد و هر چه بود نمایش حذف به صحنه رفت

مردمی که از انقلاب مشروطیت حضور در خیابانها را کشف کردند و هر بار خواست و اراده شان را برای سبک زندگی دلخواه شان  به تماشا گذاشتند با صبوری و به آرامی منطق خود را تحمیل می کنند و به هر بهانه قدرت خود را به رخ می کشند ، اما آنهایی که جلوی مردم می ایستند شاید پیروزی های مقطعی بدست بیاورند و در دراز مدت از تاریخ شکست خواهند خورد.

 

در مورد مرگ تلخ  خواننده جوان و حضور مردم از این زاویه هم می شود نگاه کرد ، مردم سبک خاص زندگی شان را اختراع می کنند و هیچ نیرویی نمی تواند جلوی آن بیایستد ، به دلایل تاریخی بودن این حضور شگفت زده شدن کمی دور از انتظار است ، این تاریخ است که راه خود را از کوچه و پس کوچه های بن بست می یابد و فردا را شکل می دهد ، اگر این کار آگاهانه اتفاق بیفتد می تواند بشارت تحقق رویاهایمان باشد و اگر به دست رویدادهای خود انگیخته بیفتد ما را با جهان ناشناخته روبرو می کند که کنترل همه پیامدهایش ممکن نیست‏

ــــــــــــــــــــــ

حسین نوروزی

مردم همه چیزشان را خود تدوین و تصویر میکنند

من امروز هنگام رفتن به سر کار مجبور شدم ساعتها پشت در بمانم و نتوانم به محل کارم وارد شوم راستش فرصتی بود که متوجه شوم بافت انسانی جامعه را اصلا نمیشناسم . مردم دیروز و دهه پنجاه تقریبا دیگر در خیابان نبودند انبوه دهه شصتی وهفتادی ها را دیدم که حاضر بودند با خلقیات و رفتارهایی که اغلب درکشان نمیکردم

شاید براتون عجیب باشه اما من اصلا نام این مرحوم را و آهنگهایش را نه میشناختم و نه شنیده بودم

به هر حال برای نسل من و شما اینگونه تجمع ها شاید زنگ آشنابی باشید با مردمی که خیال میکنیم مشناسیمشان و مدام در کوچه وخیابان آنها را میبینیم اما آنان در چنین فضاهایی خودشان را مینمایانند آنچه که هستند نه آنچه که ما از آنها تصور میکنیم

مردم همه چیزشان را خود تدوین و تصویر میکنند

رفتارهای اجتماعی و کنش هایشان همه مجموعه ای از کنش ها و واکنشهایی است که حاکمیت و جبر و اقتصاد وووو بسیاری از عوامل بر این جریان جاری یعنی اجتماع میگذارند

امروز متوجه شدم که من از علم الاجتماع و جامعه امروز ایران اطلاعات بسیار ناقصی دارم

بنظرم تمام کنش ها و رفتارها ی مردم باید دقیقا تحلیل شود آنان نحوه حضور در یک تشییع جنازه را باز تعریف کردند طبق آنچه آنان میخواستند نه آنچه مرسوم بود

ایستگاه جنازه تالار وحدت که که یادگار عزت الله ضرغامی است از این تشییع ها فراوان دیده بود اما آیینی همچون امروز را کمتر

تشییع جنازه ای با سوت و کف و هلهله !!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میترا قربانی فر

 فاصله عمیقی بین بدنه اصلی جامعه و قشر شاید فرهیخته

مرگ مرتضی پاشایی و اتفاقات پس از آن ،بیش از هر چیز نشان داد که چه فاصله عمیقی بین بدنه اصلی جامعه و قشر شاید فرهیخته همین جامعه وجود دارد. این که جامعه در هر حال راه خود را می رود و اگر گاهی مسیرهای دو بخش جامعه ، یعنی مردم و بدنه ،و قشر فرهیخته آن با هم یکی می شود معنی آن این نیست که ما جامعه خود را شناخته ایم و یا موفق شدیم آن را با خود همراه کنیم. معنای آن حالا برای من شاید فقط این است که جاهایی مسیر ما و بدنه جامعه با هم یکی شده است. کدام جامعه شناسی فکر می کرد کمتر از 10 ساعت بعد از اعلام فوت مرتضی پاشایی چنین جمعیتی در تمام ایران خیابان ها را تسخیر کنند؟مردمی که برای مرگ خواننده محبوب خود در خیابان ها آواز خواندند و گریه کردند و شمع روشن کردند در جهانی متفاوت از جهان ما گویا نفس می کشد. حقیقت این است که ما دغدغه ها و باورها و آرزوها و رویاهای جامعه خود را نمی شناسیم و در وضعیت فعلی شاید باید این روزها با دقت فقط جامعه را رصد کنیم؛ جامعه و مردمی که راه خود را می روند، چه ما همراهشان باشیم و چه نباشیم .

آن چه در همه این دو روز گذشته برایم قابل درک نیست ، اصرار گروهی است که مدام می خواهند مرتضی پاشایی را با مثلا سیمین بهبهانی و لطفی و بسیاری دیگر مقایسه کنند و مدام در پی کالبد شکافی این باشند که مردم چرا برای پاشایی آمده اند و برای دیگران نه . یعنی واقعا درک جایگاه سلبریتی ها این قدر سخت است ؟ سلبریتی ها در همه جهان نوع خاصی از رویکرد از سوی جامعه برای آنان وجود دارد که برای روشنفکران و اندیشمندان و نویسندگان وجود ندارد و حالا این نگاه از بالا به مردمی که برای مرگ سلبریتی 30 ساله خود به خیابان آمده اند جه معنی دارد؟

از سویی فکر می کنم ای کاش کارگردانی،فیلمنامه نویسی،همچون «ژان مارک والی» (کارگردان باشگاه خریداران دالاس)پیدا شود و تصمیم بگیرد یک سال و 4 ماه آخر زندگی مرتضی پاشایی را به یک فیلم تبدیل کند، همان گونه که آرزومندم این موج هواداران و عزاداران سعی کند بیشتر از زندگی پاشایی بخوانند و بدانند.

مرتضی پاشایی تا مدت ها تحت درمان برای بیماری خود بود بدون این که بداند اصلا این بیماری سرطان است.اولین بار یکی از نشریات شائبه بیماری سرطان وی را مطرح می کند و وی در مصاحبه ایی به جدیت آن را انکار می کند، این ماجرای شایعه بودن و تکذیب وی ادامه پیدا می کند تا در نهایت خانواده وی و پزشکانش تصمیم می گیرند حقیقت را به وی بگویند. او از حقیقت بیماری خود آگاه می شود در حالی که بیماری بسیار پیشرفت کرده است و زمانی بین 3 تا 6 ماه برای ادامه زندگی وی تخمین زده می شود، او شروع می کند به اجرای کنسرت در بسیاری از شهرهای ایران. در این فاصله ها شیمی درمانی می شده و دوباره راهی کنسرت هایش می شده یا برای ضبط و تمرین به استودیو می رفته است. پاشایی به راستی پنجه در پنجه با غولی به نام سرطان می شود و با تمام توان به کاری که عاشق آن بوده است ادامه می دهد.او با بیماری جنگید،و برای ترمیم جراحت های شیمی درمانی از هیچ نقابی استفاده نکرد، گدایی محبت نکرد و بلکه نشان داد ایستاده است و می خواهد از لحظه لحظه روزهای باقی مانده زندگیش به تمام استفاده کند و به جای 6 ماه، 16 ماه به این مبارزه نفس گیر ادامه داد. جدال او در این 16 ماه واقعا خواندنی است .

کسی چه می داند شاید بخشی از راز محبوبیت عجیب او همین روحیه جنگجویانه او بود که بدون فریاد و شوآف و کوبیدن بر سر مردم در وی وجود داشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سهند ایرانمهر

در عين ناراحتي براي درگذشت اين جوان هنرمند، اين مطلب رو نوشتم تا يه بدبختي ديگه رو يادآوري كنم.

يادداشت شريعتمداري فردا در كيهان با عنوان:" همه نگرانيم":

حضور امت خداجو در مراسم ديروز يك خواننده كه به گفته پدر مذهبي اش كه محاسن هم مي گذارد :" به نظام و اسلام اعتقاد داشت"، نشان داد مردم بصير ايران به آن آوازي كه در صدا و سيما هم پخش مي شود و خدا محوري و تكيه به تعاليمات آسماني در آن موج مي زند، اعتقاد و التزام عملي دارند." نگران مني" اين هنرمند مردمي در واقع از جنس همان " دلواپسي" بود كه دلسوزان انقلاب مدتهاست از آن سخن مي گويند و همراهي مردم با اين نگراني ها و نيز جمعيت انبوه آنان كه مشت محكمي بر دهان راهپيماي سكوت فتنه گران داشت، بيدار باشي به مسووليني است كه در روند برنامه ريزي مبارزه با جنگ نرم از قدرت موسيقي و قابليت آن در جذب حداكثري غافل بودند. مراسم ديروز همچنين مشت محكمي بود بر دهان روشنفكراني كه تازه ديروز فهميدند مرتضي پاشايي كيست تا ثابت شود، اصولا اندازه خر از سلايق مردم خبر ندارند! و اكنون برخي فريب خورده بايد از خود بپرسند چگونه مي توان به سخنان عوامفريبانه و آزاديخواهانه كساني اعتماد كرد كه تاكنون يك ترانه از شهيد مرتضي پاشايي را نشنيده اند و از علاقه مردم به او درشگفتند؟ پاشايي در حالي ديروز بر روي دستان مردم بدرقه مي شد كه سرنوشت و مرگ در سكوت :ها ، جين و سين (هايده، جهان، سوسن و... ) چون چراغي در برابر چشمان عبرت بين است، اگرچه برخي افراد وابسته به فتنه مغلطه خواهند كرد كه :"اگر مردم اجازه داشتند براي ساير علايق خود حضور داشته باشند شاهد چنين تجمعاتي بوديم" اما حقيقت اين است كه در فضاي آزادانه ابراز علايق، تنها كساني موفق به جلب قلوب مي شوند كه در مسير انقلاب قرار گرفته و با آرمان هاي آن همراه باشند. گفتني است اگرچه برخي كوشيدند تا با منحرف كردن اذهان مردم به سمت دلايل بروز سرطان، زمينه را براي قطع پارازيت و تسهيل انتشار امواج شيطاني ماهواره فراهم كرده و با بحث آلودگي هوا مسايل خاص! خود را دنبال كنند ليكن توفيقي نيافتند و كيهان طي روزهاي آتي اسنادي منتشر مي كند كه نشان مي دهد اين خواننده معتقد چگونه توسط عوامل سرويس هاي بيگانه به لقا الله پيوست!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

مهدیه میانجان

خواهشا تا آخر بخونید.

متاسفم برای  خودمون .... ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﺠﻤﻊ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼﻋﺯﺍﺩﺍﺭﯼ  ﺷﺮﮐﺕ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ . ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﺨﺮﺍﺵ ﺩﯾﺪﻡﮐﻪ ﻃﺎﻗﺘﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ...ﺍﺯ ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺟﻪ ﯼ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ...ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪﻭ ﮐﺮﻭ ﮐﺮ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻨﺪ ...ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥﺻﺎﺣﺐ ﻋﺯﺍ ﺑﻪﻣﺮﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ...ﻃﺎﻗﺘﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻠﻮﻏﯽﺟﺎﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽﮐﺜﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺩﻓﺎﻉ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢﺑﺰﻧﻨﺪ ...ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﻠﺘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪﺩﺭ ﻋﺯﺍﯼ ﯾﮏﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺗﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﯽﻣﻌﺮﻓﺘﯽ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺗﺎ ﻧﮕﺎﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡﺭﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽﮐﻨﯿﻢ ...ﺭﻓﺘﯽ ﺗﺎ ﻣﺘﻠﮏ ﻫﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥﺗﺴﻠﯿﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺮﮒ ﺗﻮﺑﺎﺷﺪ !ﺭﻓﺘﯽ ﺗﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﮐﺮ ﻭ ﮐﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥﺑﺨﻨﺪﯾﻢ ...ﺭﻓﺘﯽ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺑﻪﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪﮐﺠﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﻤﺎﻥ ﻓﻠﺞﺷﺪﻩ ...ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻤﺎﻥ ﺁﺏﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﮐﻪﺑﺨﻨﺪﺩ،ﺩﺭ ﺗﺠﻤﻊ ﻋﺯﺍﯼ ﺗﻮﻧﺨﻨﺪﺩ؟ !ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽﻣﺒﺎﻻﺕ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﺆﻻﻧﯽ ﮐﻪﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻔﻤﯿﺪﻡ ﮐﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ !ﺍﺯ ﻣﺴﺆﻻﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﺩﯾﺴﮑﻮ ﻭﮐﺎﺑﺍﺭﻩ ﻭ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺧﺎﻧﻪﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺗﻮﺟﻪ ﻭﺟﻨﺴﯽﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻨﻨﺪ ...ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺯﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ .ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥﮐﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺩﺭﺻﺪﯼ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺍ ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﺸﻮﻧﺪ ...ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﯾﮏﻓﻀﺎﯼ ﺻﻤﯿﻤﯽﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺳﺎﺯ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍﺑﻐﻞ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺑﻪﺍﻭﺝﺑﯽ ﺩﺭﮐﯽ ﻣﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﻨﺪ .ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﺍﺕ ﺷﺎﯾﻌﻪﺳﺎﺧﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﺾﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﺕﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﺩﯼ.ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﺭﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻮﺩﯼ ﭘﺨﺶﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ ...ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﻫﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺮﮒ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ...ﻭ ﺣﺎﻻ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺯﺍﯾﺖ ﺟﮏ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻭﻣﺘﻠﮏ ﺳﺎﺧﺘﯿﻤﻮ ﺑﻪﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺪﮐﺮﺩﯾﻤﻮ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢﺟﻠﺐﮐﺮﺩﯾﻢ ...ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯾﺖ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ " ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﯾﻌﻪﺑﻮﺩ ﻧﻤﺮﺩﻩ ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖﻭ ﺟﯿﻎ ﻭ ﻫﻮﺭﺍ !"ﺷﻨﯿﺪﻡ " ﻋﺰﺍﯼ ﻫﺎﯾﺪﻩ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮﺑﺎ ﺷﺎﻡ "ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﯼﻣﺮﺗﻀﯽﻣﺮﺗﻀﯽﺭﺍﺷﻨﯿﺪﻣﻮ ﻟﺮﺯﯾﺪﻡﻭﻗﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻭﺍﻗﻌﺍ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻥ ﻫﺎﺭﺍ ﺳﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪﺩﺍﺩ .. . ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ.ﻭﺍﯼ ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ئاڵانی

تسلیت می گوییم، اما....

هرگز از یادمان نخواهد رفت در 29 مرداد امسال درست در همان روزهایی که داعش به شنگال حمله کرد و ناموس صدها زن کورد را خدشه دار کرد، مرحوم"مرتضی پاشایی" در بوکان کنسرت اجرا کرد.

کمپینها ساختیم و اعتراض ها کردیم که کوردستان عزادار است و سیاه پوش، لطفا این کنسرت را به تاخیر بی اندازید ولی کنسرتش را برگزار کرد و حتی همدری نیز نکرد.

اما ما که درد جوان پرپر شده کشیده ایم، مادرهایمان بارها سیاه پوش شده اند، آوارگی ها دیده ایم، شیمیایی شده ایم و انفال شده ایم، می دانیم مصبیت چیست و باور داریم«بنی آدم اعضای یک پیکرند, که در آفرینش ز یک گوهرند

لطفا به اشتراک بگذارید

تا همگان....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فروغ اسدپور

«روانشناسی عمومی»

سالها پیش خانمی که در سفر دائمی به ایران بود در یک گفتگوی کاملا تصادفی در باره ی ایران و روحیات مردم چند جمله ی جالب گفت که تا حدی پرده از «روانشناسی عمومی» مردم کوچه و بازار برمیدارد هر چند شاید دارای عمق توضیحی زیادی نباشد. این خانم به من از مشاهداتش میگفت. این که زنان و دختران ایران امروزی هم؛ بویژه آن اقشاری که با معیارهای سبک زندگی، «مدرن» یا فراسوی آن، شمرده میشوند سفره ی نذری پهن میکنند و همزمان «دیسکو»های خصوصی هم میروند. زندگی «آزاد» میکنند و همزمان «اسارت» را تاب میاورند. خلاصه هر چه خوبان دارند ما همه را با هم یک جا داریم. برای من این مشاهده جالب بود. اما چیزی که این خانم فراموش کرد اشاره به ساختارهای متناقض اجتماعی همپوشان است که با یکدیگر از یکسو در تضاد هستند و از سوی دیگر همدیگر را بازتولید میکنند. و به معنایی میتوان گفت هم محدودیت هایی بر سر راه ابراز «سوژگی» افراد میگذارند و هم امکاناتی برای زیست و عمل به آنها میدهند. این همان چیزی است که بعضی از دوستان هم در این یکی دو روز به آن به نحوی اشاره کرده اند. موسیقی پاپی که شبیه نوحه خوانی است. تشییع جنازه ی «سکولار»ی که شبیه عزاداری های دینی است. زبان اعتراضی که شبیه زبان سرکوب است و خلاصه به همین ترتیب.

 

به هر حال همین تداخل و نفوذ فرهنگی در همدیگر، همین تغییر فرم ها همین تغییرات اندک در محتوا همین تضادهایی که به چشم میخورد، نشانگر این است که بازتولید صرف فرهنگ کهنه نیست که اتفاق می افتد. فرهنگ «غربی سرمایه دارانه» با خوب و بدش هم به تدریج با سختی و مثله شدگی فراوان در مقیاسی گسترده برای خود جا باز میکند اما این فرهنگی که دارد برای خود جا باز میکند در سطح خود ایران تئوریزه نشده و نمیشود و مصرف صرف کالاهای تولیدی اینسو (از جمله کالاهای فرهنگی و سبک زندگی اش) که در خود این کشورها با بحث های فراوان و نقد و گفتگو صورت میگیرد، ولی در ایران از «بالا» از سوی بازار جهانی به شکل جبر خاموش و بی سروصدا و بی مقاومت زیادی تحمیل میشود، لزوما ما را «غربی» نمیکند. اما به هر حال فضایی پرتنش ایجاد میکند که حاوی امکان هایی هم هست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خسرو صادقی بروجنی

طبقه متوسط به شدت محافظه کار و تنبل و سطحی نگر

بعد از فرونشست همه نقدها در مورد انبوهی جمعیت در سوگواری برای مرتضی پاشایی لازم است من هم نظری بدهم که نظر نداده دراین مورد از دنیا نروم!.

فکر می کنم جامعه منتظر هر بهانه ای است که همبستگی اجتماعی از دست رفته خودش را بازبیابه و حس مشترکی بین تک تک افراد ایجاد کنه اما از آن جایی که اکثریت قریب به اتفاق طبقه متوسط به شدت محافظه کار و تنبل و سطحی نگر است و به شدت به دم دستی ترین چیزها دل خوش می کند و متوسل می شود، در این زمینه هم دم دستی ترین راه و البته کم هزینه ترین راه را انتخاب کرد. حضور حداکثری در مراسم سوگواری برای خواننده ای پاپ که زاویه ای هم با حاکمیت نداشته است. البته بیماری سرطان و جوانمرگی هنرمند نیز مزید بر علت بود که مردم طبقه متوسط حاکمیت را همراه خود و شرکت در تجمعات را کم هزینه بدانند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شادیار عمرانی

جمهوری اسلامی ایران از مرگ مهره های تبلیغاتی خودش نیز برای وجاهت یافتن سود می برد.

مجید بهرامی، یکی از بازیگران بسیار توانا و البته محبوب تئاتر سالها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد و در اوج بیماری در نمایش شاهکاری مثل عجایب المخلوقات به کارگردانی رضا ثروتی نقش آفرینی کرد، روز گذشته در اثر پیشرفت سرطان مغز استخوان در بیمارستان پارس درگذشت.

جدا از محبوبیت هنرمندان و اینکه شاید کمتر کسی به اندازه ی من ، خوشبختانه، درک دست و پنجه نرم کردن با مرگ در اثر سرطان را داشته باشد که از اول تا آخرش تراژیک است، مرگ مجید بهرامی عزیز و دوست داشتنی که طی سالهای اخیر جدا از کسب موفقیتهای ارزنده در عرصه هنر به کمک به بیماران سرطانی پرداخت دردناک بود، مرگ جوانی مثل مرتضی پاشایی جدای از شهرت دولتی اش به عنوان خواننده ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی دردناک بود. اما آنچه این میان عجیب است تجمعهای گسترده ی سازمان یافته همزمان در شهرهای مختلف ایران، واکنش مقامات دولتی ایران به این مرگ و حتا در سطح دیپلماتیک آلن ایر آمریکایی جای تعجب است. نه به محبوبیت مرتضی پاشایی ربط دارد و نه به مردم. مردمی که سیمین بهبهانی را دوست داشتند، محمد نوری استاد بینظیر موسیقی، خسرو شکیبایی مشهورترین بازیگر در ایران، و هنرمندان مختلف و مردمی دیگر که طی این سالها رفتند و زود هم رفتند غمگین شدند و تنها تعداد محدودی از آنها به طور خودجوش در مراسم تدفین آنها شرکت کردند. جمهوری اسلامی ایران از مرگ مهره های تبلیغاتی خودش نیز برای وجاهت یافتن سود می برد. این کثافت ارتجاع ضدانسانی نه تنها جسم و جان و اراده ی هنرمندانش را در زندگی به بند می کشد، بلکه از مرده شان هم نمی گذرد. و این پوپولیسمی که سی و پنج سال است به خوبی توسط رژیم هدایت می شود، از بسیج بیست میلیونی که کرور کرور به صف مرگ در جبهه ها می رفتند، تا حضور میلیونی برای تشییع جنازه خمینی، تا همین پارسال و اعتراضات بختیاریها و امروز سوگواری برای خواننده ای دولتی. و عجیب آن بخش از اوپوزسیون که باور دارد پوپولیسم در ایران تحت هدایت اوست نه رژیم.

البته مساله محبوبیت نیست وگرنه محبوب تر از شکیبایی؟ وقتی تجمعهایی تا این اندازه سازمانیافته برگزار میشه (امسال حتا مراسم تاسوعا و عاشورا تماما دولتی و زیرنظر مستقیم یک سازمان زیرشاخه ی شهرداریها برگزار شد و از دست خودگردانی مردمی بعد از دو قرن خارج شد) باید دانست که حتا اگر مردمی که حضور می یابند جوانان طرفدار این خواننده باشند این تجمعها هیچ ربطی به گرایش یا میل اعتراضی مردم ندارد. درست مثل تظاهراتی که بختیاریها پارسال برگزار کردند. من فکر نمی کنم برای کر کردن گوش مردم این حد تبلیغات دولتی برای پاشایی ترتیب داده شده که حتا در سطح دیپلماتیک هم مطرح بشه. وجاهت نظام در سطح بین المللی در زمانی که بیش از زمان دیگه ج.ا. بعد از اونهمه تبلیغات منفی سر اعدام ریحانه و اسیدپاشی به پا شد، انگیزه ی رژیم بوده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

 

محمد مسعود

چه کسانی از مرتضا پاشایی می ترسند؟

ماجرا چیست؟ پاشایی، خواننده پاپ جوان با کارنامه‌ای متوسط چند سال با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد و سرانجام جانش را از دست داد درحالیکه جمعیت زیادی در روزهای آخر زندگی‌اش در مقابل بیمارستان بهمن تجمع کرده و سلامتی‌اش را آرزو کرده بودند. خبر مرگ پاشایی خیلی زود در فضای مجازی منتشر شد و موجی از احساسات متفاوت در جامعه ایجاد کرد. خیلی زود اولین گردهمایی ها در سراسر کشور شکل گرفت. شیراز، اصفهان، مشهد، یزد، رشت، بندرعباس، حتا قم و در نهایت قلب تپنده‌ی همه‌ی این گردهمایی‌ها یعنی بیمارستان بهمن تهران شاهد حضور گسترده جوانانی بود که عکس و شمع و موبایل به دست آهنگ های پاشایی را زمزمه می‌کردند. این تجمعات در بعضی نقاط به درگیری کشیده شد و مخالفت‌هایی را هم با خود به همراه داشت. عده‌ای معتقد بودند باز هم جامعه ما دچار جو شده و عده‌ای دیگر با مقایسه مرگ پاشایی و سکته مغزی نجف دریابندری، مترجم بنام ایرانی به حال و روز جامعه ایران تاسف می‌خوردند، در مقابل عده‌ای مرگ دردناک پاشایی و آثارش را دلیل این واکنش اجتماعی می‌دانستند. اما به راستی حق با کدام گروه است؟ برای جواب دادن به این سوال باید کمی به عقب برگردیم. به چیزی حدود بیست روز قبل. حتمن می‌دانید که بیست روز قبل یک تابوت دیگر هم از بیمارستان بهمن تهران خارج شد. جسم بی‌جان آیت‌الله مهدوی کنی، رئیس مجلس خبرگان و پدر معنوی اصولگرایان ایران در میان دوستدارانش که چند شب را به دعا و نیایش برابر بیمارستان گذرانده بودند برای تشییع جنازه از در شیشه‌ای بیمارستان بهمن بیرون آمد. تلویزیون رسمی ایران ساعات زیادی از برنامه های خود را به پوشش وضعیت جسمی آیت الله اختصاص داده بود و در راستای پوشش مراسم تدفینش نیز از هیچ کوششی فروگذار نکرد. سه روز عزای عمومی اعلام شد و پرده های تسلیت رسمی یکی پس از دیگری از سوی ادارات دولتی در سطح شهرهای مختلف کشور نصب شد. علت این تبلیغات و پوشش خبری نیز مشخص بود. سالهاست که قدرت حاکم با تمام ابزارهای تبلیغاتی خود سعی می کند تا یک خرده فرهنگ مشخص را به عنوان «فرهنگ مردم ایران» معرفی کند. ایرانیانی که پیراهن آستین بلند می پوشند، موهایشان را آب و شانه می کنند، چادر می پوشند، در ماشین رادیو قرآن گوش می کنند، اهل دعای کمیل و ندبه و ابوحمزه ثمالی هستند. جمعه ها به نماز جمعه می روند و برای تحصیل ترجیحا دانشگاهی مثل دانشگاه امام صادق با ریاست آیت الله مهدوی کنی را انتخاب می کنند و با مرگش سه روز عزادار می شوند. البته واضح است که تعداد زیادی از هموطنان ما همینطور زندگی می کنند. و باز هم پر واضح است که همه ما ایرانی ها اینطور زندگی نمی کنیم و به عبارت بهتر تعداد زیادی از ما فرهنگی متفاوت داریم. کسانی هم در ایران زندگی می کنند که از تیپ زدن بدشان نمی‌آید. صبح جمعه هایشان به کوه و خواب می گذرد. اهل عشق و عاشقی اند و ترجیح می دهند موقع رانندگی محسن یگانه و مرتضی پاشایی گوش بدهند، از ابی و داریوش بدشان نمی آید و دروغ چرا، گهگاه دمی هم به خمره می زنند، البته حساب محرم و صفرشان جداست که هرچه باشد سینه زن امام حسین هم هستند. ما ممکن است عضوی از این دو گروه باشیم یا نباشیم اما حتما موافقید که هر دوی این گروه ها وجود دارند و سالهاست با تغییراتی جزئی در ظاهر و عادات و ارزشهایشان به زندگی مشغولند. با این حال سالهاست که به دلایل مختلف این دسته دوم بیشتر و بیشتر نادیده گرفته می شوند و از راست افراطی تا روشنفکر دانشگاهی همیشه و در هرحالی با دیده انکار و یا تحقیر به ایشان نگاه می کنند. «جماعتی پر از تناقض، جوگیر، سطحی، بی مطالعه و منفعل که هرچه می کشیم از دست این هاست» و اظهاراتی از این دست که خودتان بهتر می دانید. مرگ پاشایی اما انگار فرصتی برای این جماعت است تا خودی نشان بدهند. کافی است به مکان های تجمع، روش های عزاداری کنید و دلیل تجمع نگاه کنیم. جماعتی به بهانه مرگ یک خواننده (و نه یک فقیه یا روشنفکر) در مکان هایی مثل سی و سه پل، گلسار، پل غازیان، خیابان شاپور (و نه مصلای نماز جمعه) جمع شده اند و به جای سینه زدن شعر و ترانه می خوانند. نشانه ها واضحند و افعال قابل پیش بینی. فکر می کنم در این میان آنچه کمتر از همه اهمیت دارد بهانه این تجمعات است. انگار که پاشایی به بهانه ای نمادین برای نشان دادن خود تبدیل شده است تا گروه زیادی از ایرانیان بگویند ما هم هستیم. راستی! به این همه تلفن همراه که تجمع کنندگان در دست دارند نگاه کنید. به این همه ثبت و ضبط یک «ما هستیم» بزرگ. فکر می کنم حالا بتوانید حدس بزنید چه کسانی از مرتضی پاشایی می ترسند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علی عبدی

این مهم‌ترین آموزه‌ی رشته‌ی انسان‌شناسی است

دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴ـ

از صبح تا حالا بیش از ده یادداشت تحلیلی درباره‌ی واکنش مردم به مرگ مرتضی پاشایی خوانده‌ام. یادداشت‌ها را جامعه‌شناسان، روزنامه‌نگاران و سلبریتی‌های شبکه‌های مجازی نوشته‌اند. هر کدام سعی کرده‌اند به این پرسش فراگیر پاسخ دهند که «چرا عده‌ی زیادی از مردم در مراسم تشییع مرحوم پاشایی شرکت کردند؟»

پاسخ‌ها عمومن به جوان‌مرگی، مبارزه با سرطان، صدای سوزناک، موضوع ترانه‌ها، نقش صدا و سیما و پیش‌زمینه‌ی خانوادگی آقای پاشایی اشاره کرده‌‌اند. هر کدام از این پاسخ‌ها بهره‌ای از حقیقت دارند. اما اکثر این تحلیل‌ها، دچار یک ضعف روش‌شناختی‌ست: با آن‌که قرار است چراییِ واکنشِ «مردم» فهمیده شود، هیچ نشانی از حضور «مردم» در آن تحلیل نیست. هیچ تلاشی از سوی تحلیل‌گر برای برقراری ارتباط با سوژه‌های اصلی تحلیل صورت نگرفته‌است.

برای فهم واکنش مردم به مرگ مرتضی پاشایی، باید با مردم (رفیق/عضو فامیل/همسایه/همکلاسی/همکار/مسافر تاکسی/مشتری آرایشگاه) حرف زد و کامنت‌های پرشمار صفحه‌های پربازدید شبکه‌های اجتماعی را خواند. باید از علاقه‌مندان به آقای پاشایی پرسید که مرتضی پاشایی را از کجا می‌شناختند، چرا ایشان را دوست داشتند، چگونه با ترانه‌های ایشان ارتباط برقرار می‌کردند، چرا در مراسم تشییع شرکت کردند، چه‌طور از مراسم باخبر شدند، چرا ناراحت‌اند، چه چیزی را از دست داده‌اند، چرا در مراسم تشییع دیگران با این وسعت شرکت نمی‌کنند، و مرحوم پاشایی چه نقشی در زندگی‌‌شان بازی می‌کرده‌است.

پاسخ‌هایی که مردم به این پرسش‌ها می‌دهند، دوباره از چارچوب نظری و تفسیری تحلیل‌گر می‌گذرد، اما افق‌های تازه‌ای از دینامیک روابط اجتماعی به‌‌دست‌ می‌دهد. به بیان دیگر، تئوری‌‌‌های کلان علوم انسانی برای شناخت پدیده‌های اجتماعی کافی نیست. اگر یکی از افرادی که در مراسم تشییع شرکت کرده‌، ذیل تحلیل شما نوشت "من خودم اونجا بودم بابا! اینا چیه سر هم کردی؟!"، یعنی یک جای کارتان می‌لنگد.

این مهم‌ترین آموزه‌ی رشته‌ی انسان‌شناسی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حسين ارغوانی

بر زخم آنها نمک نپاشیم و بر احساس غربت و تنهائی آنها نیافزائیم.

راستش من دلیل این اقبال عمومی مردم ایران و به خصوص جوانان در همه شهرها به مرحوم آقای پاشائی پس از مرگش و شرکت انبوه در مجلس ترحیم ایشان و نیز در مراسم سوگواری خودجوش مردمی را درست نمی فهمم و از تحلیل آن عاجزم.

این اقبال اگر دلیل هنر دوستی این مردم است پس چطور در مورد سیمین بهبهانی و دیگر هنرمندان مطرح اینطور نبوده و اگر دلیل اعلام اعتراض به وضعیت موجود است چرا در مورد اسید پاشی و دیگر مسائل اینطور نبود؟ و این چه نوع اعتراضی است ؟ اعتراض به چه؟ مگر او یک معترض سیاسی بود و شعر سیاسی و اجتماعی می سرود؟

اگر دلیل مرده پرستی این رسم همیشگی ایرانیان است چرا در مورد دیگران اینطور نبود؟

شاید بتوان این حضور را دلیل اعتراض و اعلام مخالفت مردم با وضعیت موجود با دوز خیلی خیلی پائین تصور نمود و شاید هم ترکیبی از همه این موارد.

من نمی دانم آقای نوری زاد که امروز در مراسم تشییع جنازه پر ازدحام مرحوم آقای پاشائی شرکت داشت در درونش چه می گذشت یا خانم نسرین ستوده؟ آنها که هر روز در تنهائی و غربت ساعتها در خیابان پلاکارد به دست می ایستند برای دفاع از حق و حقوق و آزادی این مردم. یا مادران و همسران زندانیان سیاسی که هر هفته تک و تنها و بدون هیچ مشایعت کننده ائی به جلوی زندان می روند برای دیدن عزیزانشان . یا مادر شهیدان سهراب اعرابی و ستار بهشتی وقتیکه تک و تنها بر سر مزار عزیزانشان که در راه این مردم جان باخته اند حاضر می شوند و در تنهائی اشک می ریزند.

یا چه حالی به زندانیان سیاسی و عزیزان در حصر دست می دهد وقتی خبر این مراسم به گوش آنها می رسد؟ وقتی می شنوند که این مردم به پاس یک خواننده جوان نه چندان معروف که هیچ حقی بر گردن مردمش نداشته به جز حق شهروندی ؛ و مردم برای بزرگداشت وی با این شور و احساسات و با این وسعت در مراسم او حضور پیدا می کنند. آنها حق دارند که مایوس شوند از ادامه مقاوتشان و در هم بشکنند اگر به قدر دانی و حق شناسی این مردم دلبسته باشند و به پاداش اخروی اعتقاد نداشته باشند.

من نمی توانم احساسات و حساسیتهای این مردم را درک کنم و با آنها بیگانه ام. اگر جرات ابراز حمایت از عزیزانی که بر گردن ما حق بسیار دارند را نداریم لا اقل می توانیم بر زخم آنها نمک نپاشیم و بر احساس غربت و تنهائی آنها نیافزائیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا پیام این حادثه شنیده می شود؟

 تاريخ : یکشنبه 1393/08/25

غلامعلی رجائی ـ رئیس دفتر هاشمی رفسنجانی

امروز صبح تشییع جنازه شگفت آور مرحوم مرتضی پاشایی خواننده جوان پاپ کشور بود. مایل بودم درتشییع شرکت کنم تا از نزدیک بهتر بتوانم جامعه ام را که دراین گونه مواقع لایه های پنهان خود را آشکار می کند- همچون دریای عمیقی که با امواج خروشنده خود صدف به ساحل می آورد وبرمی گردد- بشناسم اما نشد .از قبل برای جلسه ای قول داده بودم .از دوستانی که  به مراسم رفته بودند و از تصاویری که درسایتهای خبری دیدم آمده بود اندکی توانستم بفهمم امروز درجلوی تالار وحدت  وخیابانهای اطراف آن که  جمعیت تشییع کننده این جوان هنرمند و محبوب تا روی پل هوایی حافظ امتداد داشته است چه گذشته است. شنیده ام  از بعضی از شهرستانها عده ای برای تشییع وی به تهران آمده اند.

امروز بعدازظهر دریک تماس داخلی با آیت الله هاشمی از ایشان پرسیدم درجریان مرگ این جوان هنرمندهستید؟ فرمودند بله  شنیده ام. به ایشان عرض شد امروز درحد یک مرجع از تشییع جنازه وی استقبال شد ونکاتی را که بذهنم رسید مختصرخدمتشان عرض کردم.

بنظرمن باید درجلسات کارشناسی متعددی دررسانه ملی و درمراکز مرتبط دیگراین حادثه مورد بررسی وتجزیه وتحلیل قرارگیرد.

دراین مجال قصد پرداختن به ابعاد این حادثه را ندارم اما به یکی دونکته مهم اشاره  می شود. شاید مفید باشد.

 نکته اول

 مرحوم مرتضی پاشایی یک خواننده سی ساله بود که چندسالی بود درمجامع هنری خوش درخشید و در بین جامعه بویژه نسل جوان کشور که امروز با حضور گسترده خود درمراسم تشییع وی علاقه خودرا به وی عملا نشان دادند محبوبیتی کسب کرد اما جدا از خلاقیت های هنری او این بیماری لاعلاج سرطان او جامعه ایرانی را که بسیاراحساسی است چند ماه دنبال خود کشاند.بنظرمن اینکه همه می دانستند این جوان عزیز رفتنی است نوعی حس همدردی را نسبت به او ایجاد کرد ورفته رفته آتش این احساس را شعله ور تر نمود تا کار بدانجا رسید که عده زیادی از مردم دراتفاقی کم نظیر در جلوی بیمارستانی که وی درآن بستری بود جمع شدند  و ترانه های او را همصدا با هم خواندند.البته برای احمدرضا عابدزاده هم چینن تجمعی درجلوی بیمارستانی که وی در آن بستری بودصورت گرفت اما این حضور معنا وپیام متفاوتی داشت.

نکته دوم

این امر اما همه علت حدوث این اتفاق مهم نبود. بنظر من هرچند صدا وسیما پس از مرگ پاشایی شاید از سرناچاری به آن توجهی نشان داد اما رویکردغیرمنطقی وی با این مساله که  نزد نسل جوان از حساسیت بالایی برخوردار بود علت اصلی این حضور انبوه بود.

پرداختن رسانه ملی به بعضی مسایل و حادثه بیماری یا مرگ شخصیتهای  مذهبی بطور افراطی درسطح گسترده و از شبکه های مختلف بصورت زنده می تواند دو نمونه عینی برای تحلیل این مساله باشد.

دیروز که در دو کلاسی که داشتم در این باره از دانشجویان نظرخواهی کردم تقریبا همه بر این مساله تکیه می کردند که پاشایی هنرمند محبوب ما جوانها بود چرا رادیو تلویزیون اینگونه با بیماری او برخورد کرد که انگار نه انگار این چهره  دوست داشتنی درحال رفتن از دنیاست؟

می گفتند مگر همه مثل آیت الله کنی باید معمم یا شخصیت سیاسی باشند که رسانه ملی برایشان سنگ تمام بگذارد؟ گفتم تا حدود زیادی حق با شماست هرچند نمی توان شخصیت مرحوم آیت الله کنی را به دلیل سالها خدمات و مجاهداتش در انقلاب با مرحوم پاشایی مقایسه کرد.

بگمان من ما داریم اشتباه می رویم. رسانه ملی بگونه ای حرکت می کند وبرنامه می سازد و نسبت به بعضی شخصیتها وجریانها موضع گیری وجهت گیری می کند که گویی همه مردم ایران حزب اللهی دو آتشه و البته ازنوع سلیقه ای خاص هستند.

بگمان من باید برای تخلیه احساسات جوان های جامعه و حتی خود جامعه تدابیر بهتری اندیشیده شود.

مساله آب بازی در پارک ها وچهارشنبه سوری وشادیهای مردم پس از بعضی پیروزیهای ورزشی  در سطح منطقه ای وجهانی نمونه هایی هستند که مرتب تکرار می شوند اما بدانها توجه اساسی نمی شود. اگرتوجه نشود مثل سیزده بدر که حتی  جریان تند وارزشی انقلاب هم حریف حذف آن نشد واقعیت وجودی خود را بردستگاه فرهنگی وسیاست گذاری کشور تحمیل خواهد نمود.

بنظرمن این حضوراستثنایی نسل جوان وغیرجوان درتشییع  مرحوم پاشایی نوعی اعتراض آرام بخشی از جامعه نسبت به سیاست ها وجهت گیری های رسانه ملی ودستگاههای سیاست گذاری کشور بود.جمعیت حاضروهمه کسانی که درفضای گسترده مجازی مستمرا به این مساله پرداختند عملا با این حضورخود را بردستگاه رسانه ای وغیررسانه ای کشورتحمیل کردند تا دیده شوند.آری آنها آمدند تادیده شوند و ثابت کنندکسی - هرکس باشد- نمیتواند حضورشان را نادیده بگیرد و مجبور به تحمل این حضور آنهاست .

بخشی ازجامعه عملا با این حضورگسترده به بعضی مسولان وسیاست گذاران کشور هشدارداد چشمهایشان را بیشتر بازکنند وحقایق و واقعیتهای محیط اطراف خودرا دقیقتر ببینند وبدانند که نباید فقط به مسایلی که خود فکرمی کنند مهم است توجه کنند نباید فقط به تجلیل چهره های مقبول و محبوب خود بپردازند و به محبوب های نسل جوان کم اعتنا باشند .

بنظرمن این پیام بسیارمهمی بود که امیدوارم شنیده شده باشد.

http://gholamalirajaee.blogfa.com/post/911

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمدرضا روشنی

پدر مرتضی پاشایی کیست؟

محمدعلی آهنگران در صفحه فیس بوک خود در مورد مرگ مرتضا پاشایی نوشته است:

تقریبا هر روز حاج ناصر را می دیدم. صبح و عصر مقابل درب تشریفات وزارت نفت به عنوان یکی از مسئولین حراست ، ظهرها هم یا در نمازخانه یا در رستوران وزارتخانه ، بعضی وقتها هم در آسانسور وقتی به هم می رسیدیم با لبخند در سلام کردن پیش قدم می شد و از پدرم و نوحه هایش تعریف می کرد. پیرمرد خوش رو و مهربانی است حاج ناصر . هر روز هم موقع نماز ظهر و عصر در نمازخانه اذان می گوید یک بارهم درایام فاطمیه با صدای بسیار حزین و گرم روضه جانسوز و دلنشینی برایمان خواند . حاج ناصر را همیشه دوست داشتم خصوصا بخاطر حسيني بودن و مهربان بودنش .

دیروز موقعی که برای انجام کاری به وزارت نفت مراجعه کردم تازه متوجه شدم حاج ناصر پاشایی دوست داشتنی پدر مرحوم مرتضی پاشایی بوده است . من مرتضی پاشایی را نمی شناختم اما حاج ناصر را خوب می شناسم و بخاطر رنجهایی که در بیماری مرتضی کشیده و مصیبتی که به او بخاطر درگذشت فرزندش وارد شده خیلی غصه خوردم . امیدوارم فرصتی پیدا کنم تا به او تسلیت بگویم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه حیدری

ابتذال مردمی محروم از کاباره

گاه هر گونه بدنامی بهتر از گمنامی است

فرض کنید در ایران هم مثل ترکیه کافه و کاباره دایر بود . خوانندگان معروف به "لس آنجلس نشین" هم در تهران و شهرهای بزرگ برنامه های شبانه و آخر هفته داشتند . گروه های موسیقی غرب و شرق هم در صورت پیدا شدن سرمایه گذار گاه گداری به ایران سفر می کردند . خواننده های سرشناس و معروف امریکایی ایران را هم در برنامه های سالانه کنسرتهای خارجی اشان قرار میدادند . مثلن" شکیرا "در برج میلاد سه شب اجرا داشت و بعد از او" پیت بول " قرار بود در تئاتر شهر برنامه داشته باشد و گروه موسیقی "بوژان "هم مهمان شیرازی ها بود . هفته بعد هم قرار بود "دیستنی هوپ سایرس" در کنار زاینده رود قطعات آلبوم "ملاقات " را با گیتار نوازی هنرجویان مدرسه موسیقی اصفهان اجرا کنند . "امراه " مهمان تبریزی ها بود و "کتی پری "هم برنامه ای برای ساختن کلیپی در زنجان را دنبال می کرد . "ریحانا " قول داده بود که درجشنواره زمستانی کیش اجرای مشترکی با "تایلرسویفت" داشته باشد و یک شب را مهمان ویژه آبادانی ها خواهد بود . "جنیفر لوپز" هم منتظر بود تا با اسپانسر برنامه هایش برای دو شب اجرا در قزوین به توافق برسد . در کنار این صدها گروه موسیقی در کافه های شبانه مشغول لرزه انداختن به اندام انبوه دختران و پسرانی بودند که درامدهای هفتگی شان را با دو بطری ابجو و یک تکه استیک تاخت می زدند .حال در چنین هنگامه ای یکی از خوانندگان جوان پاپ ایران بخاطر بیماری اسیر پنجه های مرگ می شد . در خوش بینانه ترین حالت می توانست دویست ، سیصد نفری را یکی دو روز آن هم دو سه ساعت جلوی بیمارستان محل بستری بکشد . آنچه در این چند روز موضوع مرگ نابهنگام و تاسف بار یکی از خوانندگان نوپای موسیقی پاپ ایران را در سطج ملی به یک پدیده تبدیل کرده است ، فارغ از احساس ترحم و دلسوزی نسبت به جوانمرگی اش ریشه در نبود فرصت های روزمره برای تخلیه انرژی جوانان دارد . شخصا نمی توانم بپذیرم که این خیل عظیم جمعیت حاضر می شدند رقص با دوست دختر و دوست پسرانشان در کافه ها را کنسل کنند و جلوی بیمارستان و یا در خیابانهای منتهی به تالار وحدت پشت سر هم سیگار بکشند و سرود دسته جمعی بخوانند و با تابوت متوفی عکس سلفی بگیرند . زمانی می گفتند چیزی که همه بدان نیاز دارند شهرت است . دوربین های چسبیده به گوشی تلفن همراه کار را راحت کرده اند . کافی است خودت را به نزدیکی های سوژه ای خبری برسانید . چخ چخ چخ چخ . زبان درازی چهار نفر مثل صاحب این کیبورد هم به جایی نمی رسد . به هر حال باید پذیرفت که هر گونه بدنامی بهتر از گمنامی است .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جمعيت انبوه در مراسم تشييع مرتضي پاشايي بازهم شگفتي‌ساز شد

تماشاگران غريب يك بدرقه

انبوه آدم‌ها دنبال چه چيزي مي‌گردند!؟

اعتماد ـ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴

اعتماد|هزاران نفر به خيابان آمده‌اند، سوژه گردهمايي مرگ خواننده‌يي‌ است كه با مرگش تبديل به مشهورترين و شايد محبوب‌ترين هنرمند پاپ ايران شده است. ظاهر ماجرا، مي‌تواند احساس همبستگي ساده ميان مخاطبان يك هنرمند باشد اما اتفاقي كه روز جمعه در تهران و ديگر شهرهاي ايران افتاد و وضعيتي كه ديروز در مراسم تشييع جنازه مرتضي پاشايي به‌وجود آمد، نشان مي‌دهد كه پيامدهاي اجتماعي مرگ اين خواننده پاپ، بيشتر و فراتر از يك سوگواري ساده است. صبح و ظهر ديروز تهران با خيل انبوه مردم تلفن ‌به‌دست كه رهسپار خيابان حافظ بودند، براي ساعت‌هايي قفل شد و سپس در بهشت‌زهرا، انبوه جمعيت، لجام‌گسيختگي و بي‌برنامگي شناخته‌شده ايرانيان و در يك كلام، هرج‌و‌مرج فراتر از انتظار سبب شد پيكر مرتضي پاشايي به سردخانه بازگردد و دفن نشود. آيا كسي هست كه با ديدن تصويرها و فيلم‌هاي اين تدفين «عجيب و غريب» به پرسش‌ها و مجهول‌هاي فراوان اين روزهاي‌مان پاسخ دهد!؟ چه اتفاقي افتاده است؛ آيا با بروز يك پديده تازه روبه‌روييم يا شاهد موجي از غليان احساسات عمومي هستيم كه زود فروكش مي‌كند و تا سوژه‌ بعدي كه دوباره سربرآورد، خاموش مي‌ماند !؟  آنها سوگوارند يا كنجكاو و آن‌همه تلفن همراه ميان مراسم تشييع و تدفين چه مي‌كند!؟ به نظر شما نام اين وضعيت را چه مي‌شود گذاشت جز «سرگيجه عمومي»!؟

http://etemad.vipserver.ir/

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیکر پاشایی شبانه دفن شد

فرارو

روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س) دفن شبانه «مرتضی پاشایی» خواننده پاپ را تایید کرد و گفت: این اقدام به خواست والدینش و با اجازه از مراجع تقلید، انجام گرفت.

رضا پورناصرانی در گفت‌وگو با آنا، گفت: روز یکشنبه به علت ازدحام جمعیت طرفداران این خواننده پاپ، خانواده مرحوم پاشایی از دفن وی در بهشت زهرا ممانعت کردند و بر همین اساس یکشنبه شب با کسب اجازه از مراجع تقلید و درخواست خانواده، این مرحوم در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد و مراسم خاکسپاری تا ساعت ۱۰ شب به پایان رسید.

کارشناس روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س) در پاسخ به این سوال که چرا تاریخ دفن مرتضی پاشایی در سایت بهشت زهرا (س) ۲۴ آبان ثبت شده است؟ تاکید کرد: «مرتضی پاشایی» در روز ۲۴ آبان تطهیر و در روز ۲۵ آبان ماه یعنی شب گذشته در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

وی اضافه کرد: پرتال سازمان از یک ماه پیش در دست تعمیر است و وضعیت این پرتال هیچ ارتباطی به مرگ مرحوم پاشایی و مراجعه طرفداران این خواننده پاپ ندارد.

به گفته پورناصرانی، از ساعت ۶ صبح امروز، تعمیرات لازم روی نرده‌های اطراف قطعه هنرمندان که روز گذشته بر اثر ازدحام جمعیت آسیب دیده، انجام گرفته و سنگ قبر این مرحوم جانمایی شده است. همچنین عده ای از هنرمندان و طرفداران وی نیز از صبح بر سر مزار این خواننده پاپ حاضر و در حال سوگواری هستند.

روز گذشته خبری در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد که توضیح داده؛ در سامانه اینترنتی بهشت زهرا (س) وقتی اسم مرتضی پاشایی را وارد می‌کنید، تاریخ دفن فردی با همین نام، فرزند ناصر  در روز ۲۴ آبان یعنی روز شنبه، نشان داده می‌شود. این در حالی است که مراسم تشییع پاشایی یکشنبه ۲۵ آبان برگزار و شبانه نیز به خاک سپرده شد.

مراسم با شکوه تشییع و تدفین مرتضی پاشایی خواننده پاپ روز گذشته برای ساعاتی خیابان‌های منتهی به مراسم را در تالار وحدت و بهشت زهرا(س) مسدود کرد که مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزنامه جمهوري اسلامي

26/08/1393

سرويس خبر: گوناگون

اندر مشاهدات روزانه

تشييع جنازه

امروز براي اولين بار در ايستگاه مترو ميدان انقلاب اسلامي، با وجود همه تلاشي كه كردم تا سه مرتبه نتوانستم سوار قطار شوم. البته تنها من نبودم، عده زيادي اين پايين بوديم و داخل واگن‌ها نيز مملو از جمعيت، هيچ كس هم پياده نمي‌شد. بالاخره به هر زور و ضربي بود خود را وسط اين جمعيت جا دادم. آن قدر ازدحام بود كه نمي‌شد تكان خورد. قيافه‌هاي اطراف، اكثراً جواناني با كاپشن‌هاي چرمي مشكي بودند. پيرمردي بغل دست من كه به زور نفس مي‌كشيد، گفت: اينها مي‌روند بهشت‌زهرا! اول فكر كردم منظورش اين است كه قطار از ريل خارج مي‌شود و همه مي‌رويم آن دنيا، ولي بعد ادامه داد: براي تشييع جنازه آن خواننده كه به رحمت خدا رفته. داشتم توي ذهنم دنبال اسم آن مرحوم مي‌گشتم كه رسيديم ايستگاه ولي‌عصر. بي‌خيال ايستاده بودم كه تا بهشت‌زهرا فرصت هست. درب‌هاي قطار كه باز شد ناگهان مثل بادكنكي كه بتركد، همه ريختند پايين و من و چند نفر ديگه هم نزديك بود نقش بر زمين شويم. بعد واگن تقريبا خالي شد. از يكي پرسيدم: چي شد؟ گفت: تشييع جنازه از جلو تالار وحدت شروع مي‌شود. مردم مي‌روند آن جا. توي راهرو ايستگاه ولي‌عصر تا چشم كار مي‌كرد جمعيت سياهي مي‌زد و اكثر قريب به اتفاق دختران و پسران جوان. بعد كه آمدم روزنامه ديدم سايت فرارو تيتر زده "تشييع مرتضي پاشايي تهران را قفل كرد." خُب اين هم از مشاهدات امروز بود. در اين نوشته‌ها ما كاري به حاشيه‌ها نداريم، آنچه مي‌بينيم مي‌نويسيم بي‌كم و كاست. اما سئوال اين است كه: فارغ از همه انگيزه‌ها و دلايل، آيا درست است وسايل حمل و نقل عمومي در يك روز خاص، دچار مشكلي شوند كه اصل آن مربوط به همه نيست؟ آيا اگر خاص بودن اين روز و ازدحام جمعيت قابل پيش‌بيني بود، مسئولين مربوطه نمي‌توانستند براي رفت و آمد شهروندان از قبل تمهيداتي بيانديشند؟ اميد است مشاهدات امروز ما براي بزرگان و كارشناسان مسايل اجتماعي هم قابل تامل باشد. هر چند ما اطمينان داريم مراجع ذيربط هميشه بهتر از ما مي‌فهمند و مي‌دانند و احتياج به خواندن اين مشاهدات روزانه ندارند، ولي خوبست اين يك مورد را دقيق‌تر بخوانند.

احمد حسيني

25/8/93

http://www.jomhourieslami.com/1393/13930826/13930826_06_jomhori_islami_goonagoon_0004.html

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاشـایی روی دوش هزاران‌نفر تشییع شد

بدرقه باشکوه «مرتضی»

شرق ـ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴

مرجان صائبی: به آژانس گفتم مقصدم «تالار وحدت» است. گفت: «امروز راننده‌ها اونجا نمیرن، خیلی شلوغه.» حتی ماشین‌های دربستی هم به طرف مرکز شهر نمی‌رفتند؛ مجبور شدم چند‌مسیر تاکسی عوض کنم، خیلی از خیابان‌های حوالی «تالار وحدت» بسته بود و ترافیک تا چند خیابان آنطرف‌تر کشیده شده بود؛ حتی اتوبان صیادشیرازی و از آن طرف تا میدان «هفت‌تیر» ترافیک شدید بود.

 از سر خیابان «سمیه» تا «تالار وحدت»، همراه جمعیت پیاده به طرف پایین رفتم. خیلی‌ها از ساعت‌هشت آمده بودند. حتی لابه‌لای حرف‌زدن مردم فهمیدم خیلی‌ها از شهرستان خودشان را برای مراسم به تهران رسانده بودند. با تمام محبوبیت مرتضی پاشایی اما حضور چندین‌هزارنفر خیلی بیشتر از حد تصور بود. مردم در مسیرهای مسدودشده با تشکیل‌دادن حلقه‌ای بزرگ و دردست‌داشتن تصاویری از پاشایی آهنگ‌ «جاده‌یک‌طرفه» را به‌شکل دسته‌جمعی می‌خواندند. تقریبا قریب‌به‌اتفاق عزاداران با موبایل‌هایشان از مراسم فیلمبرداری می‌کردند.

دیروز «مرتضی پاشایی» بر دوش هزاران‌نفر از دوستدارانش در چنین حال‌و‌هوایی تشییع شد. ارگان‌های دولتی هم مثل نیروی انتظامی و راهنمایی و رانندگی همکاری خوبی با مردم داشتند. وزارت ارشاد هم مهربانانه‌تر از قبل و همسو با احساسات مردم با مرگ یک هنرمند برخورد کرد؛ از پیام تسلیت علی جنتی (وزیر ارشاد) گرفته تا سخنرانی علی مرادخانی و خاطراتی که از مرتضی پاشایی تعریف کرد. خوانندگان پاپ؛ مثل محمد علیزاده و بنیامین بهادری هم چند‌ترانه از پاشایی اجرا کردند. پدرش برای مرتضی روضه «علی‌اکبر» خواند و عمویش گفت: «مرتضی از عشق خواند، چون عاشق مردم بود.» مراسم، به‌خاطر جمعیت زیاد، بیشتر از زمان تعیین‌شده طول کشید و در نهایت، پیکر مرتضی را راهی قطعه هنرمندان کردند. با اینکه یک عده با اتوبوس‌ها و مینی‌بوس‌های رایگان به سمت بهشت‌زهرا(س) رفتند، اما جمعیت آنقدر زیاد بود که بازهم حتی جای سوزن‌انداختن نبود. خیلی‌ها از بین جمعیت دنبال راهی برای برگشت بودند. در چهارراه «کالج»، جمعیت به هم فشرده شده بود. تا ایستگاه مترو «تئاترشهر» پیاده رفتم. مترو هم بند آمده بود. چند دختر و پسر در محوطه خط روبه‌روی مترو دورهم جمع شده بودند. زمزمه‌وار شروع کردند به خواندن ترانه: «یکی هست، تو قلبم که هرشب واسه اون می‌نویسمو اون خوابه» رفته‌رفته عده دیگری هم با آنها همصدا شدند. قطار رسید و آواز دختر و پسرهای جوان را بلعید. قطار که حرکت کرد؛ دیگر کسی آنجا نبود. احتمالا خیلی‌هایشان راهی بهشت‌زهرا(س) شده بودند تا در ادامه مراسم شرکت کنند. اما پیکر مرتضی پاشایی پس از اقامه نماز در یکی از صحن‌های حرم‌امام(ره) در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا(س) به خاک سپرده شد. آیین خاکسپاری پیکر ستاره محبوب موسیقی پاپ ایران که به‌دلیل ازدحام مردم با مشکلاتی مواجه شده، سرانجام با چند ساعت تاخیر، برگزار و مرتضی پاشایی پس از یک خداحافظی باشکوه به خاک سپرده شد. پاشایی روز جمعه 23آبان‌ماه به‌دلیل بیماری سرطان درگذشت و مرگ این هنرمند 30ساله یکی از نقاط‌عطف اجتماعی ایران را رقم زد.

لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=48264

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وداع پر شور با خواننده جوان

آرمان ـ   دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴

مراسم تشییع پیکر زنده یاد مرتضی پاشایی خواننده موسیقی پاپ کشورمان با حضور هزاران نفر از علاقه مندان و طرفداران وی در تالار وحدت برگزار شد.این مراسم با پخش قطعاتی از آثار این خواننده موسیقی پاپ آغاز شد و گروه های مختلف مردمی از تهران و شهرستان ها با خوانش ترانه های این خواننده و مراسم سنج و دمام نوازی با خانواده این هنرمند فقید ابراز همدردی کردند.خیابان شهریار تهران و بخش هایی از خیابان های مجاور به دلیل ازدحام جمعیت به طور کامل مسدود شده بود. ازدحام جمعیت و ترافیک کم کم به خیابان های دیگر و حتی خروجی‌های مترویی که نزدیک به خیابان های منتهی به آن منطقه است،‌ کشیده شد.طرفداران این خواننده که بیشتر از قشر جوان هستند عکس‌های مرتضی پاشایی را همراه داشته و یا روی لباس های خود چسبانده بودند. طرفداران این خواننده جوان بخش‌هایی از قطعات معروف وی را همخوانی کردند.در این مراسم ابتدا متن پیام تسلیت علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی توسط سید عباس سجادی قرائت شد و سپس علی مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد در سخنانی از مقام هنری زنده یاد مرتضی پاشایی تجلیل کرد و گفت: من امروز در اینجا چهره های نورانی را می بینم که این روزها شاهد تجلی احساس آنها بودم و برای شما ملتی که محبت را به عنوان اساسی ترین و ماندگارترین چهره مردم ایران نشان دادید، آرزوی سلامتی می کنم و امیدوارم خداوند روح مرتضی پاشایی را شاد کند که می دانم شاد هم هست.وی افزود: من یادم می آید که حدود یک ماه پیش به اتفاق مرتضی پاشایی در مشهد حضور داشتیم و به هنرمندان برگزیده جشنواره تئاتر مناطق جایزه می دادیم و این برای هنرمندان تئاتر آن مراسم جالب بود که مرتضی پاشایی جایزه آنها را می دهد کما اینکه از او خواستند که در این مراسم برایشان بخواند.معاون هنری وزیر ارشاد ادامه داد: من دعا می کنم که خداوند روح متعالی این خواننده عزیز را با اولیا محشور کند و با همه این شوری که در اینجا هست بار دیگر به من ثابت شد که این ملت با این وحدت و بزرگی برای ما عزت و افتخار می آورند و به دنیا نشان می دهند که همه ما برای ستاره ها و کسانی که برای فرهنگ و هنر این سرزمین تلاش می کنند، احترام قائلیم.وی در پایان صحبت‌هایش گفت: چند روز پیش که در بیمارستان بهمن او را ملاقات کردم همواره می خواست وقتی که مراسم تشییع پیکر او را برگزار می کنیم کاری کنیم که روحش شاد باشد و حال شما کاری کنید که امروز روح مرتضی شاد باشد.

 گریه‌های محمد علیزاده

محمد علیزاده خواننده موسیقی پاپ که از دوستان و همراهان قدیمی زنده‌یاد مرتضی پاشایی است، سخنران بعدی بود که در سخنانی گفت: این روزها در خلوتم خیلی با مرتضی حرف زدم و شاید به خاطر این حرفها بسوزم اما در انتها روحم آرام شد چرا که دوست و برادر همیشگی من مرتضی پاشایی تبدیل به یک اسطوره شد. او خطاب به مرتضی پاشایی گفت: رفیق خیلی خوشحالم که لحظات تلخ و شیرین زندگی‌ام را با تو تجربه کردم و از شنیدن موسیقی تو به اندازه شنیدن موسیقی خودم لذت بردم.این خواننده موسیقی پاپ در ادامه صحبت های خود بیان کرد: عمری است که با دلم زندگی می کنم و اگر هم گریه کردم و فیلمبردارها و عکاس‌ها گریه های من را دیدند بدانند که این گریه ها در مقام محمد علیزاده نبود، من برای برادرم گریه کردم، من برای دوست عزیزم گریه کردم که تا پایان عمر به یاد او خواهم ماند.وی با تشکر از حضور پرشور مردم در مراسم تشییع پیکر زنده یاد پاشایی تصریح کرد: باید دست این مردم با معرفت و دوست داشتنی را بوسه زد که از نقاط نزدیک و دور برای ابراز احساسات خود این چنین به اینجا آمدند. من از همه شما و از دعاهای خیرتان در این چند روز که با خانواده مرتضی پاشایی بودید، سپاسگزارم و امیدوارم مرتضی همواره در کنار ما باشد.علیزاده بعد از اجرای قطعه «هواتو کردم» گفت: دوست دوست داشتنی من، دوست مهربان و رفیق بی عقده من، همه در این مدت برای زنده ماندن تو تلاش کردند و هر کاری کردند تا تو بمانی اما نشد ولی تو ما را به بزرگیت ببخش، اگر روزی فرزندی داشتم مطمئن باشید که از عمو مرتضی برایش خواهم گفت که این بار نه به عنوان یک خواننده بلکه به عنوان یک انسان دوست داشتنی همراه من بود چرا که او برای من فقط یک خواننده نبود.

 پاشایی همیشه به فکر مردم بود

عموی مرتضی پاشایی نیز ضمن تشکر از مردم به دلیل حضور چند هزار نفری، بیان کرد: شما خودتان مرتضی را بهتر از من می شناسید، شما عاشق مرتضی پاشایی بودید چون مرتضی عاشق شما بود، من خوب یادم می آید که هر شب برای ملاقات او به بیمارستان می رفتم او با همان حال مریض و ناخوش خود باز هم به فکر مردمی بود که در آن هوای سرد در محوطه بیمارستان حضور داشتند. مرتضی در همان جا هم حتی در بیمارستان هم به فکر شما مردم شریف و عزیز بود.پاشایی در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: شما شفای مرتضی را خواستید و خداوند مرتضی را یک سال دیگر به ما داد در حالیکه قرار بود به گفته پزشکان، او سال گذشته ما را ترک کند اما خدا مرتضی را به شما و ما هدیه کرد و او یک سال دیگر همراه ما بود.وی ادامه داد: مطمئن باشید هم اکنون مرتضی ما را نگاه می کند، مرتضی فقط متعلق به ما نیست، روح او در دل شماست و من مطمئنم او همچنان به فکر ملت شریف و مهربان ایران است به همین جهت از شما می خواهم در این چند روز با همین آرامش و با همین شکوه او را همراهی کنید.بنیامین بهادری نیز در پایان این مراسم، قطعه «صدای بیصدا» را برای مردم اجرا کرد.تعداد زیادی از طرفداران و علاقه مندان این خواننده موسیقی پاپ نیز از شهرستان های مختلف در مراسم تشییع پیکر حضور داشتند که با توجه به آیین های عزاداری هر استان، برنامه های کوتاهی به صورت خودجوش و مردمی اجرا شد.برای اولین بار بود که تابوت یک شخصیت فرهنگی و هنری در یک قالب منظم و مزین به پرچم جمهوری اسلامی ایران در یک مراسم این چنینی تشییع شد.با وجود پایان گرفتن مراسم تشییع پیکر در تالار وحدت، مردم همچنان در تالار حضور داشتند تا از نزدیک با هنرمندان و خوانندگان محبوب خود دیدار کنند.محمد رضا گلزار، سید جواد هاشمی، فرزاد حسنی، محمد علیزاده، سیروان خسروی، زانیار خسروی، بهنام صفوی، سیاوش خیرابی، شیلا خداداد، بهنام صفوی، مجید شهریاری و دیگر هنرمندان از مهمانانی بودند که در محوطه تالار وحدت حضور داشتند.همچنین به مناسبت درگذشت مرحوم مرتضي پاشايي پيام تسليتي از سوي اداره كل روابط عمومي رسانه ملي براي خانواده وي صادر شد.متن اين پيام به اين شرح است: «به نام خدا / مرتضي پاشايي فرزند هنرمند سرزمين هنر خيز ايران اسلامي بار سفر بست و با كوله باري از محبت و عشق به مردم قدرشناس وطنش از ديار فاني به سراي باقي شتافت و در جوار رحمت حق آرام گرفت.روابط عمومي رسانه ملي فقدان اين هنرمند را كه در عمر كوتاه اما پر بارش توانست با صدايي صميمي و ماندگار ،  بسياري از مردم به ويژه جوانان را گرد شمع وجود خود جمع كند به شما خانواده غم ديده، جامعه هنري و دوستداران داغدارش تسليت مي گويد و از خداوند سبحان آرزوي صبر براي بازماندگان مسئلت دارد.»مرتضي پاشايي خواننده تيتراژ برنامه «ماه عسل» جمعه گذشته پس از تحمل يك دوره سخت بيماري سرطان درگذشت. «نگران مني» از مشهور ترين ترانه هاي اين خواننده فقيد است. پاشايي خواننده، آهنگساز و نوازنده موسيقي پاپ، متولد 1363 بود.

لینک خبر :  http://armandaily.ir/?News_Id=96424

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«سیل جمعیت» در مراسم تشییع مرتضی پاشایی

به گزارش ایسنا، از همان نخستین ساعت‌های امروز، گروه‌های چند نفری از دوستداران مرتضی پاشایی - خواننده موسیقی پاپ - در مناطق مختلف تهران و حتی استان‌های نزدیک مانند استان البرز، با استفاده کردن از نمادهایی به رنگ سیاه، به ایستگاه‌های مترو و خیابان‌ها آمدند تا برای حضور در مراسم تشییع این خواننده به مرکز شهر تهران بیایند.

خط ۴ متروی تهران و بخصوص ایستگاه‌های فردوسی و ولیعصر که منتهی به خیابان حافظ و تالار وحدت بودند، با ازدحام بی‌سابقه‌ی جمعیت مواجه شد، به‌طوری که خروج مردم از این ایستگاه‌ها حتی از طریق پله‌های اضطراری هم با دشواری همراه بود.

از ساعتی پیش از شروع رسمی مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی، خیابان‌های شهریار و حافظ به‌دلیل ازدحام مردم بسته شد و این وضعیت تا یک ساعت بعد از انتقال پیکر پاشایی به بهشت زهرا نیز ادامه داشت.

پس از اعلام این‌که پیکر پاشایی به بهشت زهرا منتقل شده و متفرق شدن مردم، گروهی از دوستداران این خواننده در مقابل تالار وحدت جمع شدند و با در دست داشتن شاخه‌های گل، قطعه‌هایی از آهنگ‌های معروف پاشایی را به‌صورت دسته‌جمعی خواندند. همچنین «میم مثل مرتضی»، «مرتضی ... چه پرواز باشکوهی!»، «کاش می‌شد صدایت را بوسید»، «نگران منی»، «یکی هست، که دیگه نیست ...»، «یکی هست... که همیشه هست» و «نگو خسته شدی»‌ روی پلاکاردهایی که مردم در این مراسم در دست داشتند به چشم می‌خورد. به علاوه، طراحی‌هایی از چهره‌ی پاشایی که تصویر آن روی کاور نخستین آلبوم این خواننده با عنوان «یکی هست» چاپ شده بود، در دست مردم دیده می‌شد.

هنگام پخش شدن دو قطعه‌ی «نگران منی» و «یکی هست» در میان حاضران، جمعیت به‌شدت احساساتی شد و ترانه را با صدای بلند خواند.

حضور کسانی که از شهرهای مختلف برای شرکت در این مراسم به تهران آمده بودند، از نکات قابل توجه بود؛ «حمید» یکی از کسانی بود که با دوستانش بعد از اعلام خبر درگذشت پاشایی، از تبریز به سمت تهران حرکت کرد. او با صدایی بغض‌آلود به خبرنگار ایسنا گفت: مرتضی پاشایی برای ما فقط یک خواننده نبود، او خاطره‌ساز شد. وقتی خبر درگذشتش را شنیدم، با دوستانم تصمیم گرفتیم برای تشییع به تهران بیاییم.

پس از پایان مراسم تشییع در تالار وحدت، مردم برای حضور در بهشت زهرا و تدفین این خواننده‌ی موسیقی پاپ، به سمت ایستگاه‌های مترو هجوم بردند که این موضوع باعث شد تا مأموران مترو برای دقایقی جلو ورود مردم را به ایستگاه بگیرند. در این مسیر، اتومبیل‌هایی نیز به‌دلیل قفل شدن خیابان‌های این منطقه، در ترافیک مانده بودند و برخی از آن‌ها، آهنگ‌هایی از این خواننده را با صدای بلند پخش و در مواردی نیز مردم با آن‌ها هم‌خوانی می‌کردند.

مرتضی پاشایی از حدود یک سال پیش و در پی ابتلا به بیماری سرطان معده بیشتر از گذشته مورد توجه رسانه‌ها و مردم قرار گرفت و در این مدت، بارها شایعه‌هایی مبنی بر وخامت بیماری یا حتی فوت این هنرمند منتشر و باعث رنجش خاطر او و خانواده‌اش شد. هرچند در سال‌هایی که پاشایی به‌شکل حرفه‌ای به فعالیت موسیقی و برگزاری کنسرت می‌پرداخت، تا این حد با استقبال از سوی مردم مواجه نمی‌شد، اما در طول مدتی که او در بیمارستان بستری بود و همچنین پس از فوتش، موجی در راستای هم‌دردی با او و خانواده‌اش شکل گرفت.

پاشایی در مدت کوتاه فعالیت هنری‌اش تعداد کمی آلبوم موسیقی به بازار عرضه کرد و البته در مقایسه با دیگر خوانندگان پاپ، تعداد کنسرت‌هایش کمتر بود. پاشایی بعد از ابتلا به بیماری نیز چند کنسرت داشت که نشان‌دهنده‌ی حرکت روبه رشد او در حوزه‌ی موسیقی پاپ بود.

هرچند حضور گسترده‌ی مردم در مراسم امروز از قبل قابل پیش‌بینی بود و حتی در محل برگزاری مراسم (تالار وحدت) مسوولان برای تجمع حدود ۱۵هزار نفر تمهیداتی اندیشیده بودند، اما در سطح کلان، عملا خیابان‌های منتهی به تالار وحدت و حمل‌ونقل عمومی شهری از ساعت‌ها پیش از آغاز مراسم تا چند ساعت پس از آن، کاملا غیرقابل استفاده شده بودند.

 

گزارش خبرگزاری کار

 

از صبح امروز (۲۵ آبان) سیل جمعیت برای حضور در مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی به سمت تالار وحدت سرازیر شد.

جوانان تهرانی و شهرستانی همراه با خانواده‌های خود از ساعت ٨ صبح با حرکت به سمت تالار وحدت برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی حاضر شدند. علاقمندان و دوستداران مرتضی پاشایی آمده بودند تا با پیکر خواننده‌ی محبوب خود خداحافظی کنند.

این درحالی است که ساعت تشیع پیکر مرحوم پاشایی ۹ صبح اعلام شده بود.

جمعیت از ساعت ۶:٣۰ صبح در مقابل تالار وحدت جمع شدند.

از سمت شرق جمعیت تا زیر پل حافظ و از سمت غرب تا خیابان خارک و پارک دانشجو ایستاده‌ بودند. مسیرهای منتهی به تالار وحدت نیز با سیل جمعیت و ترافیک شدید همراه بود.

ازدحام جمعیت به قدری زیاد بود که کارمندان وزارت ارشاد و خبرنگاران نیز نتوانستند وارد مراسم شوند.

جمعیت ترانه‌های "یکی هست" و "عصر پاییزی" را با صدای بلند همخوانی می‌کردند.

پلس راهنمایی و رانندگی از میدان فردوسی، چهارراه ولیعصر و همچنین زیر پل حافظ مسیرهای منتهی به تالار وحدت را بسته و عبور و مرور اتومبیل‌ها از این مسیر ممنوع کرده بود.

با آغاز مراسم بدرقه مرحو پاشایی، محمد علیزاده ترانه "من حیران" و "جاده یک طرفه" پاشایی را خواند.

جمعیت به قدری زیاد بود که بسیاری از هنرمندان همچون محسن یگانه، فتح الله زاده، ایرج نوذری و بسیاری دیگر پشت درهای تالار وحدت ماندند.

جمعیت زیادی به صورت دسته دسته و با اتوبوس از شهرستانها به تهران آمده‌ بودند.

یکی از مداحان اهل بیت با توجه به ماه محرم در این مراسم مداحی کرد و یکی دیگر از خوانندگان ترانه "یک مرد فرهاد" را خواند.

هیچکدام از سخنرانی‌های تنظیم شده که قرار بود انجام شود به دلیل ازدحام بیش از حد جمعیت اجرا نشد.

پوسترهای پاشایی که قرار بود به صورت رایگان توزیع شود با قیمت ۲ و ٣ هزار تومان فروخته می‌شد. سی دی آثار پاشایی نیز به مبلغ سه و چهار هزار تومان فروخته شد.

در پایان این مراسم، پیکر مرتضی پاشایی به بهشت زهرا منتقل شد.

گفته می‌شود به محض مشخص شدن مکان خاکسپاری ایشان در قطعه هنرمندان بهشت زهرا درکنار مزار علی تجویدی، این محل نیز از شب گذشته پذیرای دوستداران و علاقه مندان مرحوم پاشایی بوده است.

در مقابل منزل پاشایی نیز جمعیت زیادی حضور پیدا کرده بودند. پاشایی در زمان فوت ٣۰ سال و سه ماه و سه روز داشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تشییع مرتضی پاشایی تهران را قفل کرد

فرارو- مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی خواننده موسیقی پاپ با حضور هزاران نفر از علاقه‌مندان و طرفداران وی در تالار وحدت برگزار شد. این مراسم ترافیک سنگینی را در خیابان انقلاب ایجاد کرد. هجوم طرفداران مرحوم پاشایی به سمت مترو ولیعصر و فردوسی، حرکت قطارها را با مشکل مواجه ساخت.به گزارش فرارو، مراسم با پخش قطعاتی از آثار این خواننده موسیقی پاپ آغاز شده و گروه های مختلف مردمی از تهران و شهرستان ها با خوانش ترانه های این خواننده و مراسم سنج و دمام نوازی با خانواده این هنرمند فقید ابراز همدردی کردند.هم اکنون خیابان شهریار تهران و بخش هایی از خیابان های مجاور به دلیل ازدحام جمعیت به طور کامل مسدود است. ازدحام جمعیت و ترافیک کم کم به خیابان های دیگر و حتی خروجی های متروهایی که نزدیک به خیابان های منتهی به آن منطقه است،‌ کشیده شده است.طرفداران این خواننده که بیشتر از قشر جوان بودند عکس‌های مرتضی پاشایی را همراه داشتند و یا روی لباس های خود چسبانده اند. طرفداران این خواننده جوان بخش‌هایی از قطعات معروف وی را خوانند.

با وجود اتمام مراسم‌ در تالار وحدت، به علت ازدحام جمعیت امکان انتقال پیکر مرتضی پاشایی به بهشت زهرا هنوز فراهم نشده است. حاضران در این مراسم پس از اتمام، به سمت مترو ولیعصر و مترو فردوسی رفتند، تا خود را به بهشت زهرا برسانند. ساعات اولیه صبح و همچنین تا ساعت ۱۰ و نیم به علت هجوم بیش از اندازه هواردارن، حدافاصل چهار راه ولیعصر تا میدان فردوسی ترافیک شدیدی جریان داشت.

همچنین، رئیس پلیس راهور پایتخت با اشاره به ترافیک خیابان انقلاب حدفاصل خیابان فلسطین تا حافظ، این ترافیک را ناشی از افزایش تردد عابران پیاده برای شرکت در تشیع جنازه مرحوم پاشایی دانست و از ادامه دار بودن این شرایط تا ۱۰ الی ۱۱ خبر داد.

در این مراسم محمد علیزاده خواننده معروف و از دوستان مرتضی پاشایی به همراه خیل عظیم هواردان پاشایی برخی از ترانه های مرحوم را زمزمه کرد. ترانه هواتو کردم که به گفته علیزاده مرحوم پاشایی به آن بسیار علاقه داشت نیز همخوانی شد. ترانه محبوب جاده یکطرفه نیز توسط محمد علیزاده و هواداران مرتضی پاشایی اجرا شد.

محمد رضا گلزار، سید جواد هاشمی، فرزاد حسنی، محمد علیزاده، سیروان خسروی، زانیار خسروی، بهنام صفوی، سیاوش خیرابی، شیلا خداداد، بهنام صفوی، مجید شهریاری و دیگر هنرمندان از مهمانانی هستند که هم اکنون در محوطه تالار وحدت حضور دارند.

مرتضی پاشایی خواننده تیتراژ برنامه «ماه عسل» جمعه گذشته پس از تحمل یک دوره سخت بیماری سرطان درگذشت. «نگران منی» از مشهور ترین ترانه های این خواننده فقید است. پاشایی خواننده، آهنگساز و نوازنده موسیقی پاپ، متولد ۱۳۶۳ سال بود.

فرارو- صبح امروز مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی خواننده جوان کشورمان با حضور خیل علاقه‌مندان از مقابل تالار وحدت برگزار شد.

پیکر زنده‌یاد مرتضی پاشایی خواننده جوان کشورمان که به دلیل عارضه سرطان درگذشته بود، لحظاتی پیش با بدرقه باشکوه علاقمندان و دوستدارانش راهی بهشت‌زهرای تهران شد تا در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود.

 در این مراسم باشکوه که از ساعات اولیه صبح با حضور جمع کثیری از علاقمندان در مقابل تالار وحدت آغاز شده بود، محمد علیزاده از خوانندگان کشورمان و بنیامین بهادری هریک ابتدا به قرائت اشعاری پرداخته و سپس در وصف این خواننده جوان صحبت کردند.

در این مراسم، جمع کثیری از علاقمندان، هنرمندان، ورزشکاران، اهالی سینما و تئاتر حضور داشته و اجرای برنامه برعهده سجادی بود.

در این برنامه سخنرانی‌های فراوانی درنظر گرفته شده بود، اما به دلیل استقبال زیاد و حضور حاضران فراوان در مقابل تالار وحدت تمامی این برنامه‌ها کنسل شد. اما محمد علیزاده که از دوستان نزدیک وی و از خوانندگان پرطرفدار کشور است به اجرای برنامه پرداخت.

 پیکر زنده‌یاد مرتضی پاشایی لحظاتی پیش به سوی قطعه هنرمندان با بدرقه بسیار پرشور راهی شد و از بلندگوهای مراسم اعلام شد علاقمندانی که می‌توانند با وسیله شخصی و یا با وسایل نقلیه تدارک دیده شده به سمت بهشت‌زهرا می‌توانند حرکت کنند.

حضور زیاد علاقه‌مندان مرتضی پاشایی در اطراف تالار وحدت به حدی بود که خیابان‌های اطراف دچار ترافیک شدید شده و رفت در آن به کندی صورت می‌گرفت. عکس های وحید خدادادی عکاس آنا، مرضیه سلیمانی عکاس ایرنا، عرفان خوشخو عکاس ایسنا، محمد علی نجیب عکاس ایسکا، سیامک ابراهیمی عکاس تسنیم، آرش میرسپاسی عکاس پانا و حسین اسماعیلی عکاس مهر از این مراسم را در زیر می بینید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۶تعداد نظرات: ۱ نظر

پيرو فوت مرحوم مرتضى پاشايى

محمد بديعى:

فکر می کنم مثل اکثر دوستان، بنده حتی اسم مرحوم پاشایی را هم نشنیده بودم! (برای شادی روحش یک صلوات بفرستید)

شفاف ـ پدیده ای که دیروز شاهدش بودیم خیلی جالب بود. پدیده ی گردش سریع اخبار و واکنش بسیار احساسی بخشی از مردم. برای مقدمه توضیح واضحات عرض می کنم که دیگر همه به قدرت نرم افزارهای اجتماعی موبایلی پی بردند.

پيرو فوت مرحوم مرتضى پاشايى

منتها یک چیزی که دیروز یک مقدار آدم رو آزار می داد، شنیدن بعضی حرف ها بود با این مضمون که ملت ایران چقدر جو گیرند! ایرانیان چقدر افراط و تفریط می کنند و از این دست حرف های از موضع بالا به پایین و ما چقدر خوبیم و مردم چقدر جوگیرند و از این حرفا. یه مشت "قضاوت های کلیشه ای"

یکی از دوستان در یکی از همین گروه ها گفت که فارغ از اتفاقی که افتاده، این پدیده ی جوگیری ایرانی ها هم از لحاظ جامعه شناختی و اینها قابل بررسی است! اولین چیزی که به ذهن رسید این بود که چرا این بنده خدا و امثالهم فکر می کنند که ایرانیان یه تافته ی جدا بافته از مردم دنیاند؟ و چرا فکر میکنند که اولین نظریات جامعه شناختی به ذهن طلایی خودشان نازل شدهاست؟ والا همه ی مردم دنیا، وقتی یک ستاره و یک سلبریتی یک اتفاقی براش می افتد، همین گونه رفتار میکنند و اتفاقا صد درجه بدتر! شما ببینید این مردمِ تا فرق سر فرو رفته در لهو و لعب کمپانی های رسانه ای دنیا، چگونه با سلبریتی های خودشون برخورد می کنند.

از طرف دیگر قبل اینکه بعضی ها نظریات جامعه شناختی خود را مطرح کنند، صد سال پیش بحث های "انبوه خلق" و "همگان" و "توده" شروع شده و تقریبا همه جا هم جوابش رو پس داده است! به خصوص مفهوم "توده" که دیگر یک دنیایی را با نظریاتش  اداره میکنند و ما هم یکی از آنها هستیم.

پس اولا مردم ایران هم مثل همه ی مردم دنیا، ستاره پرستی و مرده پرستی و زردپرستی دارند و صد البته کمتر است و باز هم صد البته نباید به این قائل بود که این رفتارها دستاورد تمدن غرب است!

 اگرچه تمدن غرب به آتش فطرت همج رعاع دمیده است که فرمود الناس ثلاثه: عالِم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کلّ ریح لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاؤوا الی رکن وثیق؛ مردم سه گروهند: اوّل علمای الهی، دوم دانش طلبانی که در راه نجات، دنبال تحصیل علم اند و سوم: نادانانِ بی سر و پا که دنبال هر صدایی می دوند و با هر بادی حرکت می کند، همان‏ ها که با نور علم روشن نشده‏ اند و به ستون محکمی پناه نبرده ‏اند.

ثانیا شناخت و تجریه و تحلیل این جور اجتماعات، خیلی وقت است که بحث هایش تمام شده؛ هر چند ممکن است متغیرهایی مثل "شبکه های اجتماعی موبایلی" در این معادلات وارد شده باشد و مولفه های بومی هم قابل تامل باشد؛ ولی فکر نکنیم که با یه پدیده ی نوظهور طرفیم .

در مورد سوء استفاده های سیاسی و برخورد نیرو انتظامی و برخورد صدا و سیما و برخورد بعضی خبرگزاری ها هم واقعا حرف های تکراری زیاد است. نیرو انتظامی را حداقل بنده در صحنه نبودم ببینم چه اتفاقی افتاده و چه کرده اند، بنابراین از اظهارنظرهای روشنفکرمآبانه پرهیز کنیم وجدانی .

صدا و سیما را اصلا ندیدم و نمی توانم قضاوت کنم و اصلا مگر قضاوت امثال ما از دور ایستاده ها، در صحنه ی واقعیت تاثیری دارد؟ ولی مثلا خبرگزاری ها را دیدم، به نظرم کار خود را خیلی خوب انجام دادند به خصوص فارس و باشگاه خبرنگاران که در اطفاء برخی شیطنت ها تاثیر داشت؛ و مصاحبه ی خانواده ی مرحوم هم که دیگه میخ آخر بود.

فقط می ماند جهت دهی به شبکه های اجتماعی که کاش یه جای غیر رسمی و فرز و مدیر و مدبر در کشور بود که خودش به این شبکه ها جهت می داد، هر چند بعید نیست که الان آن مرکز فرماندهی وجود داشته باشد.

منبع: گوگل پلاس

http://www.shafaf.ir/fa/news/290576/

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۰

ابهام در یک تصمیم شهرداری تهران

بودجه ناهار مراسم تشییع پاشایی از کجا آمد؟!

عماریون /

فارغ از اینکه چند درصد از شرکت کنندگان در مراسم تشییع پاشایی از این موضوع مطلع شده و سر سفره شهرداری نشستند و چند درصد آنها از کنار این موضوع گذشتند، معلوم نیست هزینه های این تصمیم دفعی چگونه تهیه شده بود.

"عماریون"- صراط نوشت: شهرداری تهران برای شرکت کنندگان در مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی خواننده موسیقی پاپ کشورمان تدارک ناهار دید!

در شرایطی که مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی امروز با حضور جمعیت پرشمار هوادارانش برگزار شده و موجبات ترافیک سنگین در برخی خیابان ها و اخلال در ایستگاه ولیعصر مترو را نیز فراهم کرده بود، در اقدامی عجیب، ناهار این جمعیت پرشمار از سوی شهرداری های مناطق در برخی مراکز فراهم شد.

جمعیت حاضر در تشییع پیکر مرحوم پاشایی به اندازه ای بود که علاوه بر محوطه‌ تالار وحدت، خیابان‌های استاد شهریار، حافظ، انقلاب و چهارراه ولیعصر را نیز مسدود کردند، تا جایی که تردد خودرو‌ها و مردم در این مسیر دچار مشکل شد. همچنین از ساعت‌ها پیش از آغاز مراسم تشییع، کار مترو در ایستگاه‌های نزدیک به این محل به‌شدت با اخلال مواجه شده بود.

بر این اساس، تعداد زیادی از هنرمندان نیز در میان ازدحام جمعیت که بخشی از آن‌ها دوستداران این خواننده بودند که از شهرستان‌های مختلف به تهران آمده‌اند، متوقف شدند و نتوانستند در مراسم داخل محوطه‌ی تالار وحدت حضور یابند. جمعیت به قدری زیاد بود كه بسیاری از هنرمندان همچون محسن یگانه، فتح الله زاده، ایرج نوذری و بسیاری دیگر پشت درهای تالار وحدت ماندند. از سوی دیگر بر اساس برخی گزارش ها، تعدادی از شركت كنندگان در مراسم به دلیل مشکلات تنفسی و جسمی روی دستان جمعیت به سمت اورژانس منتقل شدند.

با وجود این شرایط، تصمیم تدارک ناهار برای جمعیت فوق در حالی گرفته شد که شهرداری تهران تا کنون در رویدادهایی چون وفات آیت الله مهدوی کنی، آیت الله خوشوقت و آیت الله آقامجتبی تهرانی هرگز چنین تسهیلاتی را فراهم نکرده بود.

فارغ از اینکه چند درصد از شرکت کنندگان در مراسم تشییع مرتضی پاشایی از این موضوع مطلع شده و سر سفره شهرداری نشستند و چند درصد آنها از کنار این موضوع گذشتند، معلوم نیست هزینه های این تصمیم دفعی چگونه تهیه شده بود.

گفتنی است اسفندماه سال گذشته در جریان بحث بر سر بودجه شهرداری تهران در سال 93، بودجه ناهار کارکنان مورد مناقشه برخی اعضای شورای شهر قرار گرفت.

در جلسه مذکور، رحمت الله حافظی در بخشی از نطق خود که مورد انتقاد علیرضا دبیر قرار گرفته بود، به بودجه 19 میلیارد تومانی غذا در شهرداری اعتراض کرد و گفت که "19 میلیارد تومان بودجه برای غذا در سال 93 برای من قابل درک نیست." دبیر نیز در پاسخ به او گفت: ما که نمی‌توانیم 55 هزار نفر را گرسنه نگه داریم برای ناهار دادن به این تعداد کارمند آیا 19 میلیارد تومان رقم زیادی است؟

گفتنی است با آمار مذکور، روزانه بیش از 80 میلیون تومان برای غذای کارکنان اختصاص یافته و این در حالی است که تعدادی از شرکت ها و مناطق شهرداری به کارمندان خود ناهار نمی دهند اما بودجه ناهار به پای آنها نوشته می شود.

معلوم نیست در تدارک ناهار برای شرکت کنندگان در مراسم تشییع مرتضی پاشایی این ارقام چگونه بوده اند.

http://www.ammariyon.ir/fa/news/34801/

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موج سواری فرصت طلبانه بر تشییع جنازه یک هنرمند

جهان نیوز ـ تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳

نحوه برخورد برخی رسانه ها و برخی کاربران شبکه های اجتماعی در این مدت دو روزه است که با انتشار فیلم آخرین لحظات زندگی این خواننده مرحوم، موجب آزار و اذیت خانواده داغدارش و دوستداران واقعی او شدند و با تحلیل های آبکی خود سعی در مخالف جلوه دادن مرتضی پاشایی با نظام جمهوری اسلامی داشتند!

موج سواری فرصت طلبانه بر تشییع جنازه یک هنرمند

گروه فرهنگ جهان‌نیوز - وحید شورابی: مرتضی پاشایی خواننده پاپ کشورمان بعد از یکسال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان، سرانجام صبح جمعه به دیار باقی شتافت.

نکته ای که حائز اهمیت است؛ نحوه برخورد برخی رسانه ها و برخی کاربران شبکه های اجتماعی در این مدت دو روزه است که با انتشار فیلم آخرین لحظات زندگی این خواننده مرحوم، موجب آزار و اذیت خانواده داغدارش و دوستداران واقعی او شدند و با تحلیل های آبکی خود سعی در مخالف جلوه دادن مرتضی پاشایی با نظام جمهوری اسلامی داشتند!

بطوری که حتی پدر مرحوم مرتضی پاشایی هم به سرعت به این موضوع واکنش نشان داده و در مصاحبه ای با باشگاه خبرنگاران گفت: «پسرم عاشق نظام جمهوری اسلامی بود.من و خانواده ام همه تا پای جان برای انقلاب جانمان را می دهیم. از عده ای که در این شرایط سعی دارند سوءاستفاده کرده و پسر من را بدنام کنند می گویم؛ نکنید.خواهش می کنم نکنید این کارها را و بگذارید روح مرتضی در آرامش باشد.

مرتضی از کودکی عاشق اسلام بود و روزی که در بیمارستان بستری شد قرار بود به کربلا برود اما نشد.شما را به نمازهای شبی که مرتضی پسرم می خواند؛قسم می دهم که با سو استفاده نام پسرم را لکه دار نکنید و روحش را عذاب ندهید.»

با مصاحبه این پدر دل سوخته اندک امید افراد مغرض برای سیاسی کردن فوت یک هنرمند (که البته ید طولایی در این کار دارند) خنثی شد و در مراسم ها و تجمعاتی که برای یادبود این هنرمند محبوب برگزار گردید ، ذره ای شعار سیاسی و اقدام ضد امنیتی در آن مشاهده نشد و دوستدارانش با زمزمه آهنگ « نگران منی» در یاد او را خاطرات خود زنده کردند.

اما در این میان یکی از سایت‌های خبری با انتشار یادداشتی تعجب برانگیز با عنوان "زیر پوست جامعه اتفاقات مستقلی در جریان است" سعی در ایجاد تقابل بین آحاد مختلف جامعه کرد.

این سایت به بهانه مجوز ندادن به برخی کنسرت ها در برخی از شهرها نوشت: «در کشوری که بعضی‌ها به خود اجازه می‌دهند شادی‌های متعارف مردم مانند کنسرت‌ها را لغو کنند یا به هم بریزند تا مردم کمتر معطوف به موسیقی شوند یا چهره‌های هنری در ورای سیاسیون قرار گیرند، اقبال گسترده مردم و مشخصاً نسل جوان به یک خواننده پاپ، بسیار معنی‌دار است و نشان می‌دهد به رغم تمام هیاهوهای تبلیغاتی و برنامه‌های رسمی، زیر پوست جامعه اتفاقات مستقلی در جریان است که در نگاه اول دیده نمی‌شود ولی این ندیدن دلیل بر نبودن نیست.»

در قسمت دیگری از این یادداشت آمده است: «شبکه‌های اجتماعی بار دیگر قدرت خود را به رخ کشیدند چه آن که تجمعاتی که در شهرهای گوناگون برگزار شد، نه از سوی صدا و سیما با پخش سرودها و ویژه‌برنامه‌های مختلف تبلیغ شده بود و نه نهادهای رسمی با صدور بیانیه‌های مختلف، مردم را بدان دعوت کرده بودند، بلکه خود مردم در شبکه‌های اجتماعی با یکدیگر قرار گذاشتند و برای پاشایی مراسم یادبود برگزار کردند.»

 

با بیان مطالب فوق، یادآوری دو نکته ضروری است:

 

۱. به تصریح مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد ، ۸۰ درصد لغو کنسرت‌ها مربوط به خود برگزار کنندگان است. یعنی فقط ۲۰ درصد کنسرت ها به دلایل هنجارشکنی و سایر دلیل اداری لغو می شود. حال چگونه است که نویسنده مطلب فوق مدعی مخالفت بعضی ها - بخوانید جریان ارزشی - با اجرای کنسرت هاست؟ و آیا لغو مجوز برخی از کنسرت ها به دلیل عدم رعایت شئونات، ناشی از مخالفت عده ای با شادی های متعارف مردم است؟!

گواه بر غیر واقعی بودن مساله، اظهارات مهدی کرد مدیر برنامه های مرحوم مرتضی پاشایی است که اعلام کرد: «بعد از انتشار آلبوم مرتضی تاکنون ما تقریبا دویست و سی چهل کنسرت برگزار کرده ایم که نیمی از آنها مربوط به قبل از بیماری اوست.»

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود می‌‌گوید: زمانی که مریض شد مجبور شدیم هر ماه دو هفته را برای شیمی درمانی بگذاریم. شما اگر تاریخ کنسرت‌ها را نگاه کنید همیشه دو هفته بصورت فشرده کنسرت بوده و بعد دو هفته استراحت. ولی همه می گویند مرتضی بعد از بیماری اش چقدر کنسرت رفته.»

پس برای خواننده ای که بیش از دویست و سی چهل کنسرت در سراسر کشور برگزار کرده و به علت بیماری سرطان محبوبیتش مضاعف شده است، برگزاری چنین بزرگداشت هایی طبیعی است و نمی توان آن را اتفاقاتی مستقل زیر پوست جامعه نام نهاد! ضمن این صدا و سیما بصورت در شبکه های مختلف به طور مفصل به موضوع فوت مرتضی پاشایی پرداخت.

۲. نویسنده یادداشت فوق با طعنه به نظام اینطور وانمود می کند که حضور مردم در راهپیمایی ها و مراسم های ملی گوناگون حاصل پخش سرودها و ویژه‌برنامه‌های مختلف توسط صداو سیما و صدور بیانیه‌ها توسط نهادهای رسمی است و در نتیجه این حضور حاصل یک تبلیغات وسیع حکومتی است. در حالی که علاقمندان مرتضی پاشایی بدون تبلیغات رسمی حکومتی و فقط از طریق شبکه‌های اجتماعی به صحنه آمده‌اند و خودجوش و مردمی هستند‌!

اولا: ایجاد تقابل بین مردم معنایی جز پاشیدن بذر تفرقه دارد؟ مگر مردمی که برای سوگواری این هنرمند تجمع برگزار کردند غیر از مردمی هستند که در همین راهپیمایی های ملی حضور پیدا می کنند؟

ثانیا: نویسنده مدعی است حضور مردم در تجمعات یادبود مرتضی پاشایی حاصل قدرت شبکه های اجتماعی است؛پس قطعا مردمی که اخبار مرتضی پاشایی را در شبکه های اجتماعی دنبال می کنند حتما مصاحبه پدر او را که گفته است «پسرم عاشق نظام جمهوری اسلامی بود» و علایق این هنرمند به مکتب اهل بیت(ع) مخصوصا در ایام بیماری را به خوبی خوانده اند. و اگر این مسائل مورد طبع آنها نبود قطعا اینقدر حضور چشمگیر در تجمعات نمی داشتند. چون کسانی که در کف جامعه در حال شکل دادن یک جریان مستقل اند ! هیچ وقت زیر بار این حرفها نمی‌روند! پس لازم نیست با تحلیل های بی سر و ته سعی در القای وجود شکاف ارزشی در بین مردم و به خصوص نسل جوان کنیم.

http://www.jahannews.com/vdce7z8xvjh8opi.b9bj.html

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©