Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ برابر با  ۱۲ اگوست ۲۰۱۷
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶  برابر با ۱۲ اگوست ۲۰۱۷
ناكازاكى و هيروشيما، تاريخى كه هرگز نبايد تكرار شود

 

ناكازاكى و هيروشيما،

تاريخى كه هرگز نبايد تكرار شود!

 

داريوش ارجمندى

 

 روز ششم آگوست در هيروشيما و سه روز بعد در نهم آگوست در ناكازاكى، ايالات متحده آمريكا با بكارگيرى دو بمب اتمى، مرگبارترين سلاح تاريخ بشرى را به جهان معرفى نمود. اكنون حضور بيش از ١٥٠٠ كلاهك و بمب هسته اى در جهان، در كنار خطر نابودى محيط زيست، موجوديت كره خاكى و ساكنان آن را تهديد مى كند. در هفتاد و دومين سالگرد اين جنايت هولناك عليه بشريت، دونالد ترامپ رئيس جمهور آمريكا به تهديد كره شمالى پرداخته و از "آتش و خشم" و سپس از "آتش و خشم و قدرت" بى نظير، صحبت به ميان آورد.

اما حقيقت اين است كه نمونه هاى خشم و قدرت آتشين آمريكا در تاريخ معاصر را به وفور ميتوان يافت. رئيس جمهور آمريكا در سالگرد فاجعه هيروشيما و ناكازاكى و در بحبوحه يك بحران اتمى، مژده حمله پيش گيرانه به يك قدرت اتمى ديگر را مى دهد. در حاليكه تمام كارشناسان نظامى براين حقيقت واقف اند كه حتى در صورت محدود ماندن جنگ در منطقه خاور دور، ميليونها نفر در همان روزها و هفته هاى نخست قربانى آتش جنگ خواهند شد. حقيقت اين است كه نه "آتش و خشم" آمريكا و نه بى شرمى و وقاحت ترامپ در بى اعتنايى به قربانيان هيروشيما و ناكازاكى، هيچ كدام در تاريخ آمريكا بى نظير نيستند. نزديك به دويست هزار شهروند دو شهر ژاپن، در نتيجه مستقيم انفجار بمب هاى هسته اى آمريكا جان سپردند. به اين قربانيان بايد صدها هزار نفر ديگر را نيز كه در طول سالهاى بعد و در اثر ابتلا به سرطان ناشى از تشعشعات اتمى جان خود را ازدست دادند، اضافه كرد.

تنها در جريان سه سال جنگ كره (١٩٥٠ تا ٥٣) بيش از چهار ميليون نفر جان خود را از دست دادند كه شامل دو ميليون غيرنظامى در شمال و يك ميليون غيرنظامى در جنوب شبه جزيره كره می شد.(١) اكثريت قريب به اتفاق آنها در نتيجه بمباران هاى بى رحمانه نيروى هوائى آمريكا قتل عام شدند! بنابراين عجيب نيست اگر پرواز بمب افكن هاى غول آساى آمريكايى بر فراز خاك كره، يادآور وحشت روزهاى جنگ آمريكا، و موجب نگرانى مردم اين كشور و كل منطقه شود. تاريخ وارونه! و اما نكته تأسف انگيز در مورد جنايات تاريخى آمريكا آن است كه هيئت حاكمه اين كشور همچون تمامى پيروزمندان جنگى در تاريخ بشرى، تصوير وارونه اى از اين تاريخ را ارائه مى دهند. تصويرى كه در آن آمريكا به مثابه دايه مهربان تر از مادر، يا مرتكب هيچ جنايتى نشده، و يا اگر شده، براساس ضرورتى بزرگتر، همچون صلح جهانى و يا دمكراسى و حقوق بشر، ناچار به پذيرش اين وظيفه دردناك تاريخى بوده است. اكنون نيز در آستانه فرارسيدن سالگرد ديگرى از بمباران اتمى شهرهاى ژاپن، بار ديگر ارائه تصويرى جعلى و وارونه از چرائى بكار گيرى اين سلاح مهلك را شاهد هستيم كه بطور معمول بر اين "استدلال" تكيه مى كند كه ايالات متحده براى پايان دادن به جنگ و احتمال كشتارهاى ميليونى پيش رو، راه ديگرى بجز بكارگيرى بمب هسته اى نداشت. اين درحاليست كه اكثريت قريب به اتفاق رهبران نظامى آمريكا، پيش و پس از اين واقعه، متفق القول بودند كه ژاپن حتى بدون استفاده از بمب هسته اى عليه آن، عملاً شكست خورده و از اينرو هيچ دليلى نظامى اى براى اينكار وجود نداشت.

 ازجمله اين رهبران نظامى ميتوان از نامدارترين سردار ارتش آمريكا در دوره پايانى جنگ جهانى دوم، ژنرال مك آرتور نام برد كه بشدت با طرح رئيس جمهور و وزير جنگ براى بكارگيرى بمب هسته اى در ژاپن مخالف بود. اشاره به ديدگاه مك آرتور از اين زاويه حائز اهميت است كه همانطور كه گفته شد تاريخ نويسان امپرياليسم آمريكا همواره تلاش كرده اند كه بمباران ناكازاكى و هيروشيما را (Necessary Evil) يا شر ضرورى براى پايان بخشيدن به جنگ جهانى معرفى كنند. در اين ديدگاه، هيئت حاكمه آمريكا در برابر خطر تداوم جنگ جهانى، ناچار بودند كه وظيفه هرچند دردناك، اما بغايت حياتى و ضرورىِ قربانى كردن نزديك به دويست هزار شهروند ژاپنى را بر دوش بگيرند. با همين توجيه، هيچ يك از رهبران آمريكا تاكنون حاضر به عذرخواهى از ملت ژاپن نشده اند.

البته دليل اصلى خوددارى آمريكا از عذرخواهى را، بقول نوام چامسكى بايد در دكترين هيئت حاكمه اين كشور يعنى اعتقاد به استثنائى بودن آمريكا و يا (American Exceptionalism) جستجو كرد. براساس اين دكترين ، آمريكا ممكن است كه در انجام وظايف خود در زمينه گسترش دمكراسى و حقوق بشر، عمدتاً به شكل ناخواسته، اما گاهاً براساس ضرورت مقطعى، مرتكب خطاهايى شود. اما ارتكاب اين اشتباهات را نمى توان دليل "شر بودن" آمريكا دانست، بلكه برعكس، در ارزيابى اخلاقى و ارزشى اين وقايع، بايد "خير بودن" نيت و وظيفه تاريخى آمريكا را مبنا قرار داد. به عنوان نمونه، چامسكى به نقل از هانس مورگن تاو، يكى از طراحان اصلى سياست خارجى آمريكا در دوران پس از جنگ جهانى دوم، مى گويد: "مورگن تاو در كتاب خود بنام انگيزه سياست هاى آمريكا، مى پذيرد كه آمريكا در پيشبرد وظيفه تاريخى خود يعنى گسترش دمكراسى و حقوق بشر در جهان، دائماً به نقض قوانين دمكراتيك و حقوق بشر مى پردازد. اما به گفته مورگن تاو، نمى توان به بهانه اين اشتباهات، آمريكا را "شر" ناميد. چراكه چنين استدلالى دقيقاً به استدلال غلط آتئيست ها شبيه مى شود كه به دليل وجود شر در عالم هستى، خيريت الهى را زير سؤال مى برند".(١)

به عبارت ديگر، همان طور كه نميتوان بدليل بروز زلزله و وجود فقر در جهان، رحمان و رحيم بودن خداوند را زير سؤال برد و او را مورد مؤاخذه قرار داد، نبايد از حاكمان آمريكا نيز انتظار داشت كه بخاطر استفاده از دو بمب ناقابل اتمى از مردم ژاپن طلب پوزش كنند.

به هر رو، امروز اين حقيقت بر كسى پوشيده نيست كه انگيزه هرى ترومن رئيس جمهور وقت آمريكا از بكارگيرى بمب اتمى در ناكازاكى و هيروشيما، كاملاً سياسى بود و هيچ ارتباطى با استراتژى جنگ نداشت. شش نفر از هفت ژنرال پنج ستاره آمريكا كه پنجمين ستاره خود را در طول جنگ جهانى دوم دريافت كرده بودند، براين باور بودند كه استفاده از بمب اتمى در ژاپن "به لحاظ نظامى غيرضرورى و به لحاظ اخلاقى شرم آور بود." (٢) ژنرال ويليام دى. ليهى رئيس دفتر رياست جمهورى (١٩٤٢ تا ٤٩) و از دوستان نزديك ترومن، اين اقدام را "تجسم بربريت" ناميد و گفت "به من نياموخته اند كه زنان و كودكان را قتل عام كنم".(٢) ژنرال دوايت آيزنهاور، عميقاً با اين تصميم مخالف بود. او معتقد بود كه ژاپن بزودى تسليم خواهد شد و بگفته خودش در ديدار با هنرى استيمسون وزير جنگ نيز اين مسئله را به او يادآور شده و گفته بود كه "متنفرم كه ما (آمريكا) اولين كسانى باشيم كه از اين سلاح استفاده كنند." همانطور كه پيش تر گفته شد، حتى ژنرال مك آرتور فرمانده كل قواى متفقين در اقيانوس آرام نيز كه بعدها درجريان جنگ كره خواهان استفاده از بمب اتمى بود، استفاده از آن در ژاپن را غيرضرورى ميدانست.

بنابراين روشن است كه برخلاف تفسير موجود در كتاب هاى درسى آمريكا و فيلم هاى هاليوودى، تصميم ترومن براى استفاده از بمب هسته اى، به هيچ وجه بر يك ضرورت نظامى براى پايان دادن به جنگ و جلوگيرى از كشتارهاى بزرگتر ناشى از آن استوار نبود. رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا، ژنرال مارشال با صراحت اعلام كرد كه تصميم گيرى در اين رابطه در سطوح ديپلماتيك و سياسى صورت گرفته بود و نظاميان و استراتژى نظامى در اين رابطه كوچكترين نقشى برعهده نداشتند. بنابراين واضح است كه تصميم ترومن براى استفاده از بمب اتمى در ژاپن، يك تصميم سياسى بود و اساساً هيچ ضرورت نظامى براى آن وجود نداشت.

گزارش هاى سرويس هاى اطلاعاتى ارتش به رئيس جمهور آمريكا در ميانه ماه ژوئيه يعنى سه هفته قبل از بكار گيرى بمب اتمى معروف به "مرد چاق"، حاكى از آن بودند كه "در نتيجه ورود قواى ارتش سرخ به خاك ژاپن به خواست ما (آمريكا)، بزودى ژاپن سقوط خواهد كرد." يك گزارش قديمى تر در همين رابطه تأكيد مى كند كه حتى چند ماه پيش يعنى در ماه مه (پس از شكست آلمان) نيز ژاپنى ها آمادگى خود را براى تسليم ، اعلام كرده بودند. تنها شرط آنها در آن مقطع اين بوده كه امپراتور ژاپن هيروهيتو در مقام خود باقى بماند. با اين وجود، جنگ ژاپن در ماه مه پايان نيافت و جالب اينكه پس از انداختن بمب اتمى و على رغم تسليم بدون و قيد و شرط ژاپن، هيروهيتو تا ژانويه ١٩٨٩ بر كرسى امپراتورى ژاپن باقى ماند!(٣)

ترومن بر اين باور بود كه بمب اتمى"چكشى خواهد بود بر سر آنها(منظور شوروى ست)"، هنرى استيمسن وزير جنگ آمريكا آنرا "كارت برنده ديپلماتيك عليه روس ها" ميخواند، اما بيش از همه وزير امور خارجه وقت جيمز بيرنز كه جناح تندور كابينه را نمايندگى مى كرد به قدرت ديپلماتيك اين حركت باور داشت. در آن مقطع، يعنى در آستانه پيروزى در جنگ جهانى، آمريكايى ها بيش از هر چيز به دوره پساجنگ مى انديشيدند و درحال برنامه ريزى براى حاكميت بر جهان پس از جنگ بودند. از همان زمان، هيئت حاكمه آمريكا پس از بررسى توازن قواى جديد، نقشه جديد جهان را ترسيم كرده بودند.(٣) آنها خوشبينانه بر اين باور بودند كه روس ها هرگز امكان دستيابى به سلاح اتمى را نخواهند داشت. پرزيدنت ترومن مدت كوتاهى پس از پايان جنگ، در ديدارى با رابرت اوپن هايمر، پدر بمب اتمى از او پرسيد كه به نظرش چقدر طول خواهد كشيد تا روس ها به سلاح اتمى دست يابند؟ اوپن هايمر پاسخ داده بود كه نمى داند و ترومن بلافاصله گفته بود، هيچ وقت!

 

نقشه آمريكا براى تسلط بر جهان!

 

هيئت حاكمه آمريكا مدتها پيش از پايان جنگ، بر اين حقيقت واقف شده بودند كه به مثابه بزرگترين قدرت نظامى و اقتصادى پس از جنگ، حاكمان بى چون و چراى جهان خواهند بود. به گفته نوام چامسكى و محققين تاريخى ديگر، رهبران آمريكا، از همان اوايل جنگ و حتى پيش از ورود به آن، در حال طراحى براى دوران پساجنگ بودند. به بيان ديگر آمريكا با انگيزه تسلط بر جهان وارد جنگ جهانى شده بود. براى آمريكايى ها ترديدى وجود نداشت كه وارثان امپراتورى بريتانيا خواهند بود. دو جنگ جهانى پى در پى، همه رقباى آمريكا را درهم شكسته بود و ديگر هيچ سدى در برابر ايالات متحده با قدرت نظامى بى نظير و تكنولوژى و اقتصاد پيشرفته و دست نخورده آن وجود نداشت. وظيفه طراحى جهان پس از جنگ، به وزارت امور خارجه آمريكا و شوراى روابط خارجى متشكل از بزرگترين نظريه پردازان و استراتژيست هاى كشور، سپرده شده بود. نيمى از مديران دولتى در دهه هاى جنگ سرد، از رؤساى سازمان امنيتى و وزارتخانه ها گرفته تا رؤساى جمهور و ديپلمات هاى عالى رتبه كشور، از اعضاى اين شورا بوده اند. مهم ترين سياست هاى آمريكا در اين دوران، از تشكيل صندوق بين المللى پول (آى ام اف) گرفته تا پيمان آتلانيك شمالى (ناتو)، طرح مارشال براى بازسازى ژاپن و اروپاى غربى، و طرح كمربند سبز و كودتاهاى نظامى در گوشه و كنار جهان، همگى حاصل كار فكرى استراتژيست هاى اين شورا بوده است. از ديگر تأثيرات مطالعات اين ارگان، ميتوان به طرح تقسيم جهان به چند منطقه بزرگ (Grande Areas) پس از جنگ جهانى دوم اشاره كرد كه همگى مستقيم و غيرمستقيم حوزه هاى سلطه و نفوذ آمريكا محسوب مى شدند.

 

سلاحى كه مورد استفاده قرار نگيرد، بى فايده است!

 

واقعيت اين است كه براى آمريكا تنها تملك بمب اتمى كافى نبود. آمريكا بايد قدرت ويرانگر و قيامتى اين سلاح، و مهم تر از همه، آمادگى خود براى استفاده از آن را (در صورت لزوم)، به همه نمايش مى داد. بايد به رقبا و دشمنان آمريكا و همه آنهايى كه در جهان پساجنگ امكان داشت حاكميت اين كشور بر دنيا را زير سؤال ببرند، نشان داده مى شد كه در صورت لزوم با آتش و خشمى روبرو خواهند شد كه نظيرش را در تاريخ نديده اند!

در سال ١٩٤٥ ترومن خوشبينانه بر اين باور بود كه هيچ كشور ديگرى امكان دستيابى به بمب اتمى را نخواهد داشت و بدين ترتيب ايالات متحده به مثابه تنها صاحب اين سلاح خوفناك ميتواند رهبرى خود بر جهان را تضمين و ديكته كند. اگرچه آمريكا موفق شد به مثابه قدرت برتر امپرياليستى، حاكميت خود بر جهان را تحميل كند. اما تملك انحصارى اين كشور بر سلاح اتمى چندان به درازا نكشيد و مدت كوتاهى پس از ديدار ترومن و اوپن هايمر، اتحاد شوروى و بدنبال آن كشورهاى ديگر در هر دو سوى قطب هاى قدرت، به تكنولوژى ساخت اين سلاح دست يافتند.

خوشبختانه تاكنون استفاده از بمب اتمى تنها به همان دو مورد هيروشيما و ناكازاكى محدود مانده اما اين مسئله بيش از هر چيز مرهون "شانس" بوده تا عقلانيت صاحبان سلاح هسته اى.(٦) شايد مهم ترين دليل اينكه آمريكا و يا كشور ديگرى در طول دهه هاى معاصر "جرأت" استفاده از اين سلاح مرگبار را نيافته، درست همين قدرت قيامت آفرين اين سلاح است. اما به هر حال تا زمانى كه سلاح اتمى "وجود دارد" خطر استفاده تصادفى و يا عمدى از آن نيز موجود خواهد بود. تمامى تحقيقات علمى انجام شده و تجربه تاريخ معاصر بازگو كننده اين حقيقت وحشت آور هستند كه وجود بيش از ١٥٠٠ كلاهك هسته اى در كنار خطر نابودى محيط زيست، بزرگترين تهديد عليه موجوديت كره زمين مى باشد. نابودى كامل تمام سلاح هاى هسته اى، تنها راه رهايى از اين كابوس خوفناك مى باشد.

 پانويس ها:

١- ايو انگلر، محقق و نويسنده كانادايى به نقل از:

 Global Research Yves Engler

, The Korean Atrocity: Forgotten US War Crimes and Crimes against Humanity

 ٢-رجوع شود به كانال فلسفه نوام چامسكى در يوتوب بنام:

 Noam Chomsky's Philosophy Noam Chomsky on American exceptionalism

براى مطالعه بيشتر رجوع شود به:

 The Purpose of American Politics. Hans J. Morgenthau. Knopf, New York, 1960.

 ٣-گار آلپروويتز تاريخدان و

كنشگر اجتماعى نويسنده كتاب هاى متعدد ازجمله:

 Atomic Diplomacy: Hiroshima and Potsdam: The Use of the Atomic ...

و همچنين :

 The decision to use the atomic bomb and the architecture of an ... Bok av Gar Alperovitz

٤-پيتر كوژنيك تاريخدان و نويسنده كتاب "تاريخ ناگفته ايالات متحده" و فيلم مستند مبتنى بر آن ساخته اوليور استون به همين نام:

The Untold History of the United States written by Oliver Stone, Matt

Graham and Peter Kuznick

٥-نوام چامسكى در مورد طرح آمريكا براى سلطه بر جهان در دوران پساجنگ جهانى دوم:

 

Noam Chomsky: US Commenced Plan To Dominate ‘Grand Area’ Of The Globe After WWII

State Department and the Council on Foreign Relations.

 

همچنين از همين نويسنده در مقاله:

Who rules the world

 

براى مطالعه بيشتر مراجعه شود به مطالعات ويليام جى دام هوف:

 

Domhoff, G. William (2014) "The Council on Foreign Relations and the Grand Area: Case Studies on the Origins of the IMF and the Vietnam War,"

 

٦-سايت سازمان كارگران انقلابى ايران (راه كارگر):

يك تهديد واقعى عليه بشريت!

به بهانه توافق نامه تاريخى سازمان ملل در زمينه خلع سلاح اتمى!

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©