Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ برابر با  ۰۸ فوريه ۲۰۱۸
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶  برابر با ۰۸ فوريه ۲۰۱۸
سعید طوسی نماد فساد بنیانهای جمهوری اسلامی

 

سعید طوسی

نماد فساد بنیان های جمهوری اسلامی

 

شهاب شکوهی 

 

هر از گاهی موردی از فساد درونی نهادها و گاهی رهبران جمهوری اسلامی به علت های متعددی رو می شود. آیا این موارد اتفاقی است یا اینکه اتفاقی کشف می شوند؟ برای روشن شدن بهتر موضوع ، با مثال هایی سعی خواهم کرد که نشان دهم که این موارد اتفاقی نیست و در بنیان های فکری جمهوری اسلامی نهفته است. البته قبل از شروع از خوانندگان عزیز برای فضای مستهجنی که آخوندها بوجود آورده بودند و من مجبور به اشاره به آنها هستم عذر می خواهم.

اوائل سال ٦٠ زندان قم فردی بنام ''حجت الاسلام صادقی'' توسط دادگاه ویژه روحانیت با سرپرستی آذری قمی دستگیرمی شود. این فرد اتهامش سوء استفاده جنسی از ۱٨ دختر دانش آموز طلبه بود. حال داستان چه بود :

اوايل انقلاب این آقا امام جمعه شهر قم بود. از آنجا که فضای اسلامی یک عده از مردم، بخصوص روستاییان ساده را جو گیر کرده بود که پسران و دخترانشان را جهت آموزش های اسلامی به حوزه علمیه قم ببرند. پس  عده ای به دفتر امام جمعه مراجعه کرده و درخواست داشتن کلاس طلبگی برای فرزندان کم سنشان را می کنند. حاج آقای متدین که خیلی نگران این موضوع است فکر میکند که چه بهتر که صواب دو چندان ببرد! از این رو بخشی از خانه اش را که حدود ۱٨ اتاق است تبدیل به حوزه کرده و تمامی دختران نام نویس شده را که زیر ۱۵ سال هستند را در آنجا جای میدهد. به بخش پسران هم خواهیم رسید که چگونه تقسیم می شدند. لازم به توضیح است که طلبه هایی که وارد حوزه می شوند شبانه روز و ممکن است زمان طولانی در حوزه ها بمانند.

بعد از مدتی خانواده یکی از دختران متوجه می شوند که دخترشان حامله است. شکایت صورت می گیرد و بعد از بررسی معلوم می شود که امام جماعت شهر با تمامی دختران رابطه جنسی داشته.  همین آقا را دادگاه ویژه روحانیت دستگیر کرده برای مدتی خلع لباس می کنند و مدتی هم تغییر پست دادند.( جرمی که اگر در کشورهای از نظر آنها ''بی بند و بار'' اتفاق می افتاد، آقا تا آخر عمر پشت میله های زندان بود).

نفر بعد فردی بنام ''حاج آقا خلیق'' بود که به داخل زندان آوردند. به محض ورود ایشان به داخل بند ، یکی از زندانیان جوان به سویش حمله کرد. زندانیان دیگر پا به وسط گذارده و مانع کتک خوردن آخوند خلیق شدند. جالبی مطلب آنجا بود که کلماتی بین فرد جوان و حاج آقا ردو بدل شد که کنجکاوی بقیه زندانیان را برانگیخت. بعد ها وقتی از فرد جوان جویای موضوع شدم گفت که این فرد پدر من است در واقع به مادرم تجاوز کرده و چون آدم دم کلفتی است کاریش نکردند. یک روز که داشت موعظه می کرد به او گفتم تو با آن سابقه درخشانت حالا داری موعظه هم می کنی؟ با گستاخی تمام گفت: بدبخت کمونیست تو را بزودی اعدام می کنند و من را آزاد ؛ بعد هم گفت: از مادرت می پرسیدی که من که هستم! بی شرف! اگر بچه ها جلویم را نمی گرفتند می کشتمش. متاسفانه در مورد آزادیش حق با او بود و بزودی آزادش کردند.

کمی بعد آخوندی دیگر را آورند. نظرش این بود که هیچ کار غیرشرعی انجام نداده است. هنوز یک ماه نگذشته بود که بیش از ۱٢ زن و ده ها بچه به در زندان آمدند و گفتند که زن این آخوند بوده اند. با آنها مدتی بوده و بعد غیبش زده. او را هم خیلی زود آزاد کردند.

نفر بعد هم آخوندی دیگر بود . اتهامش این بود که لباس زنانه می پوشیده و از پشت بام حمام های سنتی که دریچه شیشه ای داشتند به داخل حمام دید می زده.

نفر بعدی رئیس دادگاه کیفری زندان اوین در اوائل انقلاب بود. به گفته خودش بیشتر هنرپیشه ها را او محاکمه کرده بود. مثلا می گفت: فلانی ( اسم نمی برم چرا که نمی خواهم به اسمشان خدشه وارد شود) هنگام محاکمه مثل بید می لرزید و بر خلاف فیلم هایش که ابهتی داشت  زار زار گریه می کرد. و یا از موردی اسم می برد که زن هنرپیشه  زیبایی را برای ترساندن و تصاحب ظاهرا محکوم به مرگ می کند و بعد به او میگوید شرط تبرئه شدنش این است که با آنها به ویلایی در بیرون شهر برود و آن بخت برگشته هم از ترس قبول می کند. او به همراه موسوی اردبیلی و چهار نفر دیگر به مدت یک هفته از آن زن بيچاره که شوهر و بچه هم داشته سوء استفاده می کنند و بعد هم او را در اختیار پاسداران خودشان قرار می دهند. بی شرف با لبخند می گفت: فکر نمی کنم زنده مانده باشد.

در روزهای بگیر و ببند ۳٠ خرداد سال ٦٠ تعدادی جوان مجاهد را به داخل بند ریختند. در میان آنها پسر خوش تیپی بود که حدود ۱۴ سال داشت. پاسدار نگهبان بند به نام '' طلایی پور'' از روز اول با او شوخی های جنسی می کرد. گاهی او را به بهانه هايی به دفتر کارش صدا می کرد. طفلک پسر بچه از طرفی می ترسید و از طرف دیگر شرم داشت که زندانیان به او بد نگاه نکنند. بالاخره آن کثافت، موفق شد با همراهی  پاسدار ''حیدری '' به زور بهش دست درازی کنند. از آن روز آن طفلک از زبان افتاد و در گوشه ای می خزید و با کسی حرف نمی زد. در هر نوبت پستشان او را به دفتر برای کثافت کاریشان می بردند. حتی بعضی از آخوندهای کثیف داخل بند هم تلاش می کردند که از او سوء استفاده کنند که البته با تلاش زندانیان موفق نمی شدند. کمی بعد که محاکمات زندانیان شروع شد، با گزارش ''طلایی پور'' آن بچه هم اعدام شد.

روزی صادق خلخالی به داخل بند آمد. آخوندهای هم دوره ایش با او نشستند و داستان ها گفتند. یکی از داستان های پرهیجانشان این بود که بعد از ظهرها در کنار حوض می نشستند و مسابقه گوز می گذاشتند. طبیعتا یک از برندگان همیشگی آقای صادق خلخالی بود. بعد تعریفشان کشیده شد به زیبا رویان نوجوانی که تازه وارد حوزه می شدند. و از همدیگر گله گی میکردند که گاهی حقشان خورده شده بوده. در هنگام بازدید خلخالی از بند فردی که شغلش صافکاری ماشین بود به طرف خلخالی رفت و با او دست داد. خلخالی هم کمی سر به سرش گذاشت و بهش گفت نگران نباش از اینجا که رفتم کارت را درست می کنم تا فردا اینجا نخواهی ماند. بعد از رفتن خلخالی او گفت که راننده خلخالی بوده و اصلا ربطی به مجاهدین و دیگر گروه ها ندارد و حتی تعریف می کرد که  به خواسته خلخالی  چقدراز دختران دستگیر شده سوء استفاده می کردند. فردا او را بردند و اعدامش کردند!

در میان دستگیر شدگان بعد از ۳٠ خرداد سال ٦٠ فرد طلبه ای وجود داشت که اتهامش هواداری از مجاهدین خلق بود. این فرد اصالتا ً گرگانی بود ولی در حوزه علمیه قم درس طلبگی می خواند. آدم خوش مشربی بود و به نسبت ظاهراش بسیار با تجربه به نظر می رسید. روزی از او پرسیدم در حوزه علمیه چه خبره که این همه صحبت از فساد می شود. خیلی صادقانه تعریف کرد که  این یک روال است. یعنی اول سال که نام نویسی می شود بر اساس مهم بودن و قدیمی بودن طلبه ها، بچه های کم سن جدید در حجره آنها تقسیم می شوند. کار این بچه ها این است که تمامی کارهای حجره را اعم از نظافت و شستن رخت های آقایان، فراهم کردن و آوردن و بردن مایحتاج آقایان را باید انجام دهند، مضاف بر اینکه شب هم خودشان را در اختیارحجره دار بگذارند! با تعجب از او پرسیدم یعنی این شامل همه آخوند ها می شود؟ گفت این کمترین است. توجیه اش هم این بود:  که  یکی از آزمونهای مهم  دروس طلبگی این است که مطلقا نباید خجالت بکشی و یا کم رو باشی! برای اطمینان بيشتر گفتم مثلا فلان آیت الله  را هم شامل می شود؟ در جواب گفت: حتی من را هم شامل شده یعنی یک روال عادی همه گیر است. ( البته همه گفته ها نقل به مضمون است و من با اطمینان نمی دانم که شامل همه شده یا نه). متاسفانه این دوست هم در جریان اعدام های سال شصت زنده نماند. موارد ریز و درشت دیگری هم بودند که شاید با جزئیات یادم بیایند ولی در این نوشته  فقط به اينها بسنده می كنم.

اینها سردمداران کشور ما هستند. سعید طوسی یکی از مهره های داخل این تسبیح است. برای حل معضل طوسی ها باید تولید کنندگان طوسی ها را از میان بر داشت. وقتی خانه از پای بست ویران است اگر طوسی تبرئه نمی شد جای تعجب داشت.

سه شنبه /۱۳/بهمن 

شهاب شکوهی 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©