Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ برابر با  ۲۳ نوامبر ۲۰۱۶
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵  برابر با ۲۳ نوامبر ۲۰۱۶
درگذشت حسن شایانفر؛ از اوین تا کیهان به روایت زندانیان

زیر پوست خبر

 

درگذشت حسن شایانفر؛ از اوین تا کیهان به روایت زندانیان

حسن شایانفر از مدیران روزنامه کیهان و برنامه‌ریزان مبارزه با فرهنگ غیراسلامی و از جمله بازجویان دادستانی انقلاب در دهه اول جمهوری اسلامی، روز جمعه (۱۸ نوامبر/۲۸ آبان) در حالی درگذشت که از شش سال پیش به بیماری سرطان مبتلا شده بود.دولتمردان و نزدیکان دفتر رهبر جمهوری اسلامی از او به عنوان "گنجینه اسرار و سردار ولایت" یاد کردند. (مسعود بهنود)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حسن مرتضوی

برادر حسن و برادر حسين براي زندانيان اواسط دهه‌ي شصت چهره‌ي شناخته‌شده‌اي هستند. اولين بار دو برادر يادشده را در قزل‌حصار ديدم. ما را در نمازخانه جمع كردند تا برادر حسين براي ما سخنراني فرمايند. ايشان در يكي دو ساعت سخنراني‌ طبق معمول از دسيسه‌هاي امپرياليسم و فريب‌خوردگي ما داد سخن راند و دست آخر گفت آماده است به سوالات ما بريدگان از جامعه و خائنان به امت اسلامي جلوي همه پاسخ دهد. دو سوال صريح پرسيده شد:

اولي عليرضاي ما كه دچار شيزوفرني بود دست بلند كرد. گويا برادران تواب به ايشان نگفته بودند عليرضا بيمار است چون برادر حسين خيلي ذوق كرد.

ــ گفت: «بگو عزيزم. بگو خودت را بشكاف!»

عليرضا هم كه در دنياي ديگري سير مي كرد گفت:

ــ « آقا اجازه من مي‌خوام برم خونمون! آقا ما خسته شديم! بسه ديگه! چرا منو اينجا نگه داشتيد؟!»

تمام بند كه در نمازخانه جمع شده بودند قاه قاه خنديدند!

برادر حسين كه تازه فهميده بود با يك بيمار روبروست كه 5 سال در زندان است، هول كرد و به نگهبانان و برادران تواب فرمود اين ديگر كيست، يالله ببريدش و هي مي‌گفت باشه عزيزم مي‌فرستيمت خونه و عليرضا مي گفت من مامانم را مي‌خوام... و خلاصه كشان كشان او را بيرون بردند و سروصدا را خواباندند.

دومين سوال را يكي از بچه‌ها پرسيد:

ــ «شما گفتيد كه رژيم اشغالگر در شكنجه‌هاي اخير خود زندانيان فلسطيني را به مدت دو روز سرپا كنار ديوار نگاه مي‌دارد و نمي‌گذارد بخوابند. آيا اين عمل مگر ضدبشري نيست؟»

برادر حسين با شور و اشتياق گفت:

ــ «معلوم است . اين رژيم غاصب... اين رژيم وحشي...»

رفيق زنداني ما گفت:

ــ «اجازه بديد. اگر اينطور است پس چرا مرا نه دو روز بلكه چهار روز سرپا كنار ديوار نگهداشتبد و نگذاشتيد بخوابم؟ اين عمل غيرانساني، وحشيانه نيست؟»

برادر حسين فرياد زد:

ــ «نه چطور ممكن است. من رسيدگي مي‌كنم... من فلان مي‌كنم... بهمان مي‌كنم. » كه ديگر نظم جلسه بهم ريخت.

حالا برادر حسن مرحوم گفته اند: ««ما نمی خواهیم جامعه یک صدایی داشته باشیم، ما موضع می‌گیریم و بدترین ناسزاها را به ما نسبت می‌دهند. اینها (دشمنان و غربی‌ها) رسانه‌ای مانند کیهان را که بحث نفوذ ثروت های باد آورده و ... را دائم مطرح می‌کند تحمل نمی­‌کنند، لذا مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی حاضر در صحنه مانند کیهان و جوان و فارس و دیگر رسانه­‌های انقلابی باشند آنها روز به روز به صورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیک‌تر می­‌شوند. در مجموع این یک سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی می‌کند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود.»

من واقعا ديگر چيزي ندارم در مقابل بگويم. ميكروفن را مي‌دهم به برادران اصلاح‌طلب!

برگرفته از فیسبوک نویسنده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درگذشت حسن شایانفر؛ از اوین تا کیهان به روایت زندانیان

مسعود بهنود

روزنامه‌نگار

20 نوامبر 2016 - 30 آبان 1395

بی بی سی

حسن شایانفر مدیر دفتر پژوهش‌های روزنامه کیهان بود

حسن شایانفر از مدیران روزنامه کیهان و برنامه‌ریزان مبارزه با فرهنگ غیراسلامی و از جمله بازجویان دادستانی انقلاب در دهه اول جمهوری اسلامی، روز جمعه (۱۸ نوامبر/۲۸ آبان) در حالی درگذشت که از شش سال پیش به بیماری سرطان مبتلا شده بود.

دولتمردان و نزدیکان دفتر رهبر جمهوری اسلامی از او به عنوان "گنجینه اسرار و سردار ولایت" یاد کردند.

وی هنگام مرگ شصت سال داشت.

آقای شایانفر که در دو دهه اخیر به عنوان مدیر دفتر پژوهش‌های روزنامه کیهان معرفی می‌شد، جز مدتی که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد با حکم وی عضو هیات مدیره مرکز اسناد ریاست جمهوری شد، در سی سال گذشته به کار دیگری مشغول نبود. نه به اسم مطلب می نوشت و نه علاقه ای به حضور در جلو صحنه از خود نشان می داد. اما در دو سال اخیر در جلسات عمومی ظاهر ‌می‌شد و همچنین در گفت‌وگوهای شبکه‌های تلویزیونی شرکت می‌کرد.

آنچه که شاید در این مصاحبه ها و افشاگری ها مشخص و آشکار بود، بی‌اعتنایی وی به منابع و اسناد برای اثبات نظریات خود بود.

وی بی محابا به افراد - حتی چهره های قدیمی انقلاب - اتهامات اثبات نشده ای وارد می کرد و می گفت که اسناد این اتهامات در موسسه پژوهش های کیهان موجود است.

یکی از تخصص های او تهیه پروژه هایی بر پایه تحلیل‌های امنیتی بود، مانند پروژه نوارسازان، خانه عنکبوت، پایگاه های دشمن و سرخط های نفوذ.

از بازار تا اوین

از گذشته پیش از انقلاب وی هرگز اطلاعی در جایی منتشر نشده است؛ همین قدر هست که وی پیش از انقلاب در بازار پای درس آیت‌الله مجتبی تهرانی حاضر بود، همانند مصطفی پورمحمدی و علی اکبر رشاد که از جمله شاگردان این استاد اخلاق بودند. او که در زمان پیروزی انقلاب ۲۲ سال داشت. به دانشگاه نرفته بود و یک بار در یک سخنرانی گفت که پیش از انقلاب مدتی زندانی بوده و کوتاه مدتی پس از انقلاب به سپاه پاسداران پیوسته است.

چند تن از زندانیان پیشین توده ای، نخستین بار از حضور شایانفر در میان بازجویان زندان اوین خبر دادند؛ که اول بار زمانی دیده شده که همراه با حسین شریعتمداری در جریان اعترافات تلویزیونی سران حزب توده حضور داشته است.

یک سایت نزدیک به اعضای حزب توده ایران در گزارشی در همین رابطه نوشته است که "در خلال مصاحبه رهبران زندانی حزب توده، کیانوری دبیراول حزب، چند بار دست چپ خود را که بر اثر شکنجه علیل شده بود به زحمت جابجا کرد. حسن شایانفر دستور قطع فیلمبرداری را داد و با تهدید به کیانوری دستور داد به هیچ وجه سعی نکند دستش را تکان بدهد. در پایان فیلمبرداری، حسین شریعتمداری درباره پایان مارکسیسم برای حاضرین سخنرانی کرد. شریعتمداری همراه با حسن شایانفر و فردی بنام سجاد بازجوی ویژه احسان طبری بودند."

ایرج مصداقی، محقق و زندانی دهه اول جمهوری اسلامی، در مورد او نوشته است: "حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حسین شریعتمداری و حسن شایانفر با هم گره خورده بود. از سپاه شروع کردند، در زندان دهه شصت ادامه دادند و عاقبت به عرصه فرهنگی رفتند. تصویری که از او در ذهن دارم، ضبط‌ صوتی است که زیر بغل داشت و در زندان قزل‌حصار همراه حسین شریعتمداری از این بند به آن بند می‌رفت و گفتگو‌ها و برخورد با زندانیان را ضبط می‌کرد. در واقع 'نیمه پنهان ' حسین شریعتمداری بود."

 

عفت کلهر، از زندانیان سیاسی به یاد می‌آورد که "برادر حسن" را اولین بار در مقام رئیس بخش "عقیدتی" زندان قزل‌حصار دیده است.

خانم کلهر می‌گوید: "در زندان او را به نام برادر معصومی می شناختیم. کار او تواب‌سازی و شناسایی زندانیان بود. تک تک زندانیان در دفتر کار او پرونده داشتند. همین پرونده‌ها بود که در دادگاه های قتل عام تابستان ۱۳۶۷ مورد استفاده قرار گرفت و عده زیادی را بالای دار فرستاد."

حسین شریعتمداری گفته است: "ما با آقای شایانفر در گذشته کارهای مشترک زیادی داشتیم و من از وی درخواست کردم که برای همکاری با ما مشارکت کند."

حسین شریعتمداری در پنجم دی ۱۳۷۸ در روزنامه کیهان نوشت: "دعوت از اینجانب برای بحث و گفت‌وگو با زندانیان گروهکی، از جانب حجت‌الاسلام مجید انصاری صورت گرفته بود... آن‌ هنگام را اینجانب جزو پربرکت‌ترین ایام عمر خود می‌دانم که بر اثر آن، تعداد قابل توجهی از عناصر گروهکی بریده از انقلاب و مردم، به آغوش انقلاب و ملت بازگشتند... بنده هیچ‌گاه بازجو نبوده‌ام ولی بارها ابراز تاسف کرده و می‌کنم که چرا ثواب بازجو بودن در نظام جمهوری اسلامی ایران، در نامه اعمال من ثبت نشده است."

زندانیان آن دوران نیز در خاطرات و نوشته های خود تایید کرده‌اند که بعد از سرکوب‌های خونین اوایل دهه شصت، روند تازه ای در بازجویی ها آغاز شد و از جمله این که بازجویان را حتی در احکامشان کارشناس خواندند. این عنوان هنوز به کار برده می‌شود.

در زمان فعالیت در زندان اوین به گفته یکی از زندانیان: "شایانفر معاونت حسین شریعتمداری را در بخش فرهنگی زندان به عهده داشت. این دو در سال های ۶۳ و ۶۴ در زندان همان سیاستی را در پیش گرفتند که بعدها اصلاح‌طلب‌ها در ارتباط با گشایش فرهنگی در جامعه پیش بردند. اولین اقدام‌شان ترتیب دادن یک نمایشگاه کتاب بزرگ در زندان بود. هر چه کتاب در بیرون از زندان بود را آوردند و فروختند. کتاب‌هایی که اگر در منزل کسی پیدا می‌کردند سند جرم او می‌شد."

همین زندانی توضیح داده: "تحولی که شریعتمداری و شایانفر در محیط زندان آن سال ها ایجاد کردند باورکردنی نبود. آن دو، در بندها به پرسش و پاسخ با زندانیان می پرداختند و در مورد خواسته‌های آن‌ها پرس و جو می‌کردند و گفتگو‌ها ضبط می شد. در حقیقت پروژه تهاجم فرهنگی را این دو در زندان قزل‌حصار کلید زدند."

آن چه از این دوره فعالیت شریعتمداری و شایانفر در زندان ها ثبت و نقل شده موفقیت آنان در تواب سازی گروهی از زندانیان سیاسی بود. برخی از این دسته توابان از همان زندان مقالاتی برای روزنامه هایی مانند کیهان فرهنگی می نوشتند که عملا در تایید و اثبات تهاجم فرهنگی بود و مطابق راهنمایی بخش فرهنگی اوین شاعران و روشنفکران و چهره های ادبی مشهور سوژه اصلی این گزارش ها و افشاگری ها بودند.

از اوین به کیهان

یکی از زندانیان نقل می کند که "از سال ۶۵ دیگر شایانفر و شریعتمداری از دل و دماغ افتادند و بخش فرهنگی تعطیل شد."

این تاریخ با خاطرات فیض‌الله عرب‌سرخی از چهره های اصلاح طلب که در آن زمان مدیرکل حراست وزارت ارشاد بوده است نیز همخوانی دارد. به گفته وی، شایانفر و شریعتمداری هرچند هفته یک‌بار مسیر درکه تا بهارستان را می‌پیمودند تا مجموعه نوشته‌های زندانیان تواب را برای چاپ در اختیار مسوولان وزارت ارشاد بگذارند.

یکی، دو کتاب از تولیدات مرکز فرهنگی زندان ها با کمک چاپخانه وزارت ارشاد چاپ شد و در میان زندانیان، دانشگاه‌ها و کتابفروشی های جلو دانشگاه پخش شد و با استقبال مواجه گشت و در همین زمان عرب‌سرخی پیشنهادی به آنان داد که عملا سرنوشت آن ها را تحت تاثیر گرفت. به توصیه وی نوشته های توابان برای روزنامه کیهان برده شد که در این زمان مهدی نصیری، طلبه جوانی مدیریتش را به عهده داشت و این آغاز حضور شریعتمداری در روزنامه کیهان و چند سالی پیش از آن است که با انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری کشور، شریعتمداری به جانشینی مهدی نصیری به عنوان سردبیر منصوب شود و بعدا سمت نماینده ولی فقیه در کیهان را هم بگیرد.

مهدی نصیری که این سمت را از پیش به عهده داشت، نویسنده مقاله "رفوزه کلاس ولایت" در انتقاد از آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه تهران بود. او چند سال بعد جای خود را به حسین شریعتمداری داد که تحلیل ها و مقالاتش مورد توجه آیت‌الله خامنه ای قرار گرفته بود. دو تن از همکاران پیشین اطلاعات سپاه یعنی محمدحسین صفارهرندی و حسن شایانفر هم به معاونت وی برگزیده شدند.

او که رسما مقام مشاور مدیر کیهان را نزدیک بیست سال به عهده داشت، مجموعه نوشته های زندان را به صورت کتاب هایی چاپ و مطالب ستونی با عنوان "نیمه پنهان" را تهیه کرد. این کار موجب شد که مسئولیت مرکزی با عنوان مرکز پژوهش های موسسه کیهان به او سپرده شود.

مجموعه کتاب‌های "نیمه پنهان" و کتاب‌هایی مانند "شوالیه‌های ناتوی فرهنگی"، "حزب خلق مسلمان"، "نیمه پنهان مصدق"، "سایه روشن بهائیت" و "سایه شوم" از جمله محصولات همین موسسه است که تعدادی از توابان و جوانان حزب‌اللهی از بخش های دیگر حکومت به آن پیوستند. حمید رسایی، پیام فضلی نژاد، محمود دژاکام، جعفر بهبودی و سعدالله زراعی از آن جمله‌ این افراد بودند.

از مطالب نقل شده در فرصت های مختلف چنین پیداست که شایانفر در مقام جدید با رهبر جمهوری اسلامی در تماس مستقیم بوده و احیانا در کلاس های هفتگی یا کلاس های خارج آیت الله خامنه ای شرکت می کرده است.

یکی از شاگردانش، دژاکام از زبان وی نقل کرده: "روز شهادت امام سجاد به دیدار آقا رفتم در حالی که نوه جدیدم را هم برده بودم. به آقا نشانش دادم و ایشان تفقد و دعایش کرد. بعد به آقا گفتم: من دیگه خسته شده‌ام دعا کنید که دیگر بروم... اینجا دیگر بغضش ترکید و من نفهمیدم که آقا چه جوابی به او داده بود."

فرزند آقای شایانفر هم بعد از مرگ پدر گفته: "آقای حجازی زنگ زدند و گفتند رهبر انقلاب فرمودند الان آقای سعد حریری ملاقات دارند. به محض اینکه بروند برای سلامتی آقای شایانفر دو رکعت نماز می‌خوانم. بعد هم چیزی که بر آن دعا خوانده بودند فرستادند و شایانفر در حالی که پزشکان و نزدیکانش کاملاً از او قطع امید کرده بودند و حتی دستش را نمی‌توانست تکان بدهد، روی تخت نشسته و پسرش را صدا کرده و چیزهایی به او گفته بود…"

اکبر گنجی، نویسنده اصلاح طلب پس از قتل های زنجیره ای پاییز ۱۳۷۷ در مقالاتی در روزنامه صبح امروز حسن شایانفر و حسین شریعتمداری را متهم کرد که از قتل ها مطلع بوده اند.

از اولین روزهای دستگیری سعید امامی، مقام پیشین وزارت اطلاعات و نفر اول پروژه قتل روشنفکران و همزمان با انتشار خبر مرگ وی در زندان، کیهان در چند مقاله و گزارش سعید امامی را متهم کرد که با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بستگی داشته و حتی همسر وی را هم عضو اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) خواند.

در همین زمان نشریات اصلاح طلب فاش کردند که سعید امامی که در زمان تصدی معاونت وزارت اطلاعات سریالی تحت عنوان "هویت" تهیه کرد که اساس آن بر افشای تهاجم فرهنگی و متهم کردن روشنفکران بود. به نوشته آنها، امامی روزهای دوشنبه هر هفته در ساختمان کیهان با شریعتمداری و شایانفر جلسه داشته که این جلسات تا کوتاه مدتی قبل از قتل های زنجیره ای هم ادامه داشته است.

در جریان سرکوب مطبوعات اصلاح طلب و تشکیل پرونده هایی که کیهان اولین مطرح کننده آن بود چند تن از قربانیان پرونده های امنیتی مانند نیک آهنگ کوثر و شهرام رفیع زاده از فشارهای "برادر حسن" بر خود خبر دادند که حتی پس از آزادی از زندان هم ادامه داشته است.

بیماری

حسن شایانفر اول آذر سال ۱۳۸۹ در پی یک بحران عصبی به بیمارستان منتقل شد. بعدا اعلام شد که بیماری او سرطان است.

در سال های آخر بسیار نحیف شده بود، اما بر اساس گزارشها به "تبعیت" از توصیه آیت‌الله خامنه ای از کار دست نکشید و تختی برای وی در دفترش در کیهان قرار دادند.

با این حال حسین شریعتمداری در گفتگوی بعد از انتشار خبر مرگ همکارش گفت: "حاج حسن ما در حالی که شرایط جسمانی‌اش نشان از بهبودی ایشان داشت، از رفتن خود خبر داد و در مقابل حیرت ما به اربعین حسینی علیه‌السلام نیز اشاره کرد".

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ تهران ۰۳:۰۹

«برادر حسن»، مردی برای همه فصل‌های سرکوب

رادیو فردا . ۰۱آذر.۱۳۹۵ـ- ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶

علی افشاری

حسن شایانفر از چهره‌های شاخص دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی بعد از ۳۸ سال فعالیت مستمر و خستگی ناپذیر در حوزه ‌های کنترل فرهنگی و شبه امنیتی چشم بر دنیا بست.

 

شایانفر چهره عجیب و مرموزی بود که علی رغم ظاهر شدن در انظار عمومی در سالیان اخیر عمرش و مصاحبه هایی که انجام داد، اما حامل اسرار مهمی بود و احتمال دارد آنها را با خود برده باشد و در نتیجه دسترسی به آنها متتفی گردد.

 

او در اکثر سال‌های فعالیتش کوشید تا در سایه باشد و نام واقعی‌اش پای فعالیت‌های سیاسی و امنیتی‌اش درج نگردد. تاکید و اصرار او بر گمنام بودن و خود را در هاله‌ای از ابهام قرار دادن حالتی غیر طبیعی و فراتر از تمایل متعارف نیرو‌های اطلاعاتی و شبه امنیتی در مخفی کردن هویت اصلی‌شان داشت. برخی از مدافعان وی او را گنجینه اسرار انقلاب نامیده اند که به بیان دقیق کلمه می توان وی را گنجینه اسرار دستگاه سرکوب بشمار آورد.

 

شایانفر به معنای واقعی کلمه یک پلیس فرهنگی بود که با بهره گیری از قابیت‌های کارآگاهان و خود را در قالب قهرمانان رمان های پلیسی قرار دادن و در عین حال چشم بستن بر وجدان و انصاف و فدا کردن آن در پای ایدئولوژی، محدودیت و مرزی در سناریو نویسی برای اصحاب فرهنگ و روشنفکران قائل نبود و بی‌محابا در بد نام کردن و پرونده سازی برای آنها می کوشید.

 

مجموعه شصت جلدی نیمه پنهان انتشارات کیهان نتیجه فعالیت‌های گسترده و ذهن توطئه اندیش وی بود که با ترفند‌های مختلف، طرح اتهامات غیر مستند، مرتبط ساختن مسائل بی‌ارتباط با هم، استناد به نوشته‌ها و گفته‌ها بدون توجه به سیاق و زمینه‌های تاریخی، و گزینش و تقطیع جهت دار مطالب در راستای اهداف مورد نظر، گزارش‌های برای قرار دادن طعمه‌ها در تور امنیتی دستگاه‌های اطلاعاتی و زمینه سازی برای اعمال محدودیت‌های فرهنگی و سیاسی در دهه‌های هفتاد وهشتاد منتشر کرد.

مجموعه شصت جلدی نیمه پنهان انتشارات کیهان نتیجه فعالیت‌های گسترده و ذهن توطئه اندیش وی بود که با ترفند‌های مختلف، طرح اتهامات غیر مستند، مرتبط ساختن مسائل بی‌ارتباط با هم، استناد به نوشته‌ها و گفته‌ها بدون توجه به سیاق و زمینه‌های تاریخی، و گزینش و تقطیع جهت دار مطالب در راستای اهداف مورد نظر، گزارش‌های برای قرار دادن طعمه‌ها در تور امنیتی دستگاه‌های اطلاعاتی و زمینه سازی برای اعمال محدودیت‌های فرهنگی و سیاسی در دهه‌های هفتاد وهشتاد منتشر کرد.

 

شوالیه‌های ناتوی فرهنگی، حزب خلق مسلمان، نیمه پنهان مصدق، سایه روشن بهائیت و سایه شوم بخشی هایی از این مجموعه پرونده سازی‌ها هستند.

 

شایانفر ولی فقیه را کانون اصلی سیاست ورزی و حکمرانی می دانست که با توسل به هر شیوه و روشی باید موقعیت مسلط وی را در برابر مخالفان و منتقدان ولو مراحع بزرگی چون آیت الله‌ها کاظم شریعتمداری و حسین علی منتظری باشند، حفظ کرد. در واقع قطب نمای فعالیت‌های شایانفر مواضع ولی فقیه و بخصوص خامنه‌ای بود.

 

سبک کاری او بولتن نویسی با محوریت قرار دادن چهار گانه «صهیونیسم»، «بهائیت»، «سیا» و «حکومت پهلوی» برای منتسب کردن مخالفان و چهره‌های ناراضی فرهنگی، مذهبی و سیاسی بود. بولتن نویسی و نگاه مبتنی بر پرونده سازی و سناریو نویسی وی را می توان محصول فعالیت‌های اولیه‌اش در سپاه پاسداران دانست که با این نوع فعالیت آشنا شده و مهارت‌های لازم را کسب کرد. این نوع برخورد با مسائل سیاسی و فرهنگی و نگاه مبتنی بر سوء ظن شدید و توطئه اندیشی دربرخی از نیرو‌های سپاه که در بخش‌های عقیدتی و مطالعاتی فعالیت می کردند ، مشترک است و حتی برخی از آنها که بعدها با نظام مشکل پیدا کرده وبه صف مخالفان پیوستند، هنوز هم متاثر از شیوه موسوم به بولتن نویسی هستند.

 

گذشته حسن شایانفر ناروشن و در پرده ابهام است. تنها خاطرات دوستان و مریدانش روشن می سازد که در جلسات مذهبی حاج آقا مجتبی تهرانی در بازار تهران پیش از انقلاب شرکت می کرده است.

 

حاج آقا مجتبی تهرانی اگرچه درس اخلاق می داد وبعد از انقلاب هم از پذیرش پست‌های حکومتی امتناع کرد و از معدود روحانیون سنتی بود که نگاه مثبت به دکتر علی شریعتی داشت، اما جلسات و محافل وی از محل‌های تجمع اصلی چهره‌های تند رو اطلاعاتی و سپاهی بود. در واقع پیش و بعد از انقلاب جلسات درس و وعظ حاج آقا مجتبی تهرانی به یکی از مراکز اصلی جریان بنیاد گرایی دینی بدل شد. سوابق انقلابی شایانفر مشخص نیست. خودش مدعی شده که مدتی کوتاه در زندان بوده است. اما بعد از انقلاب به سپاه پاسداران تهران می پیوندد. در دهه شصت و دوران رهبری آیت الله خمینی نقش بزرگی در مسائل سیاسی و امنیتی نداشت.

 

در سال ۱۳۶۳ به دعوت حسین شریعتمداری یار همیشگی‌اش به زندان اوین و قزل حصار رفت و در بخش عقیدتی و فرهنگی فعالیت کرد. در آن زمان بخش فرهنگی در مقایسه با دیگر بخش‌های زندان های سیاسی و بخصوص رفتار تیم اسدالله لاجوردی منش معتدل تری داشت. اما روش بازتر برادر حسن آن روز‌ها هدف تواب سازی زندانیان سیاسی و حذب برخی از آنها برای پروژه‌های فرهنگی و سیاسی مورد نظر نظام را دنبال می کرد.

در سال ۱۳۶۳ به دعوت حسین شریعتمداری یار همیشگی‌اش به زندان اوین و قزل حصار رفت و در بخش عقیدتی و فرهنگی فعالیت کرد. در آن زمان بخش فرهنگی در مقایسه با دیگر بخش‌های زندان های سیاسی و بخصوص رفتار تیم اسدالله لاجوردی منش معتدل تری داشت. اما روش بازتر برادر حسن آن روز‌ها هدف تواب سازی زندانیان سیاسی و حذب برخی از آنها برای پروژه‌های فرهنگی و سیاسی مورد نظر نظام را دنبال می کرد.

 

خاطرات یکی از زندانیان سیاسی در این خصوص روشنگر است که چنین توضیح می دهد:

 

« شایانفر معاونت حسین شریعتمداری را در بخش فرهنگی زندان به عهده داشت. این دو در سال‌های ۶۳ و ۶۴ در زندان همان سیاستی را در پیش گرفتند که بعدها اصلاح‌طلب‌ها در ارتباط با گشایش فرهنگی در جامعه پیش بردند. اولین اقدام‌شان ترتیب دادن یک نمایشگاه کتاب بزرگ در زندان بود. هر چه کتاب در بیرون از زندان بود را آوردند و فروختند. کتاب‌هایی که اگر در منزل کسی پیدا می‌کردند سند جرم او می‌شد.

 

...تحولی که شریعتمداری و شایانفر در محیط زندان آن سال‌ها ایجاد کردند باورکردنی نبود. آن دو، در بندها به پرسش و پاسخ با زندانیان می پرداختند و در مورد خواسته‌های آن‌ها پرس و جو می‌کردند و گفتگو‌ها ضبط می شد. در حقیقت پروژه تهاجم فرهنگی را این دو در زندان قزل‌حصار کلید زدند.»

 

بر اساس خاطرات برخی از زندانیان سیاسی آن دوران ، وی از همان موقع برای زندانیانی که با آنها در تماس بود پرونده‌ای تشکیل داده بود و به طور دقیق به شناخت و مستند سازی شخصیت و مواضع انها پرداخته بود.

 

خاطرات برخی از زندانیان حزب توده نیز روشن می سازد که شایانفر در جریان تواب سازی و مصاحبه‌های تلویزیونی نورالدین کیانوری و دیگر رهبران حزب توده نیز مشارکت داشته است. اما فعالیت‌های تواب سازانه حسن شایانفر و خاطراتی که از زندانیان سیاسی و تجدید نظر آنها همراه با حسین شریعتمداری گردآوری کرده و در اختیار وزارت ارشاد گذاشتند، باعث رشد‌شان در ساختار قدرت شد.

 

آنها بعد از استقبال از کتاب های مرکز فرهنگی زندان‌ها بنا به پیشنهاد فیض الله عرب سرخی مسئول وقت حراست وزارت ارشاد به روزنامه کیهان رفتند.

 

تغییر و تحولات بعد فوت آیت الله خمینی در راس هرم قدرت فرصت ویژه‌ای برای هر دوی آنها ایجاد کرد. بعد از مدتی کوتاهی از رهبری خامنه‌ای اداره روزنامه کیهان به حسین شریعتمداری سپرده شد و وی نیز شایانفر را به عضویت در شورای سردبیری و مسئولیت مرکز پژوهش‌های زندان منصوب نمود.

 

از این مقطع شایانفر نقش مهمتری در دستگاه سرکوب پیدا کرد. وظیفه وی مهار و کنترل رسانه‌ها در چارچوب مورد نظر و انجام اقدامات امنیتی در چارچوب اقتدار گرایی بر بستر فعالیت‌های رسانه‌ای بود.

 

مشارکت در برنامه هویت و برخورد با روشنفکران و تولید مطالب برای واقعی جلوه دادن تهاجم فرهنگی آغاز فعالیت‌های تهاجمی وی در سمت جدید بود. این اقدامات باعث شد تا در حلقه نزدیکان به رهبری قرار گرفته و دیده بانی ولایت فقیه و حمله و تخریب جریان‌های منتقد و مخالف به هدف اصلی‌اش تبدیل شود.

مشارکت در برنامه هویت و برخورد با روشنفکران و تولید مطالب برای واقعی جلوه دادن تهاجم فرهنگی آغاز فعالیت‌های تهاجمی وی در سمت جدید بود. این اقدامات باعث شد تا در حلقه نزدیکان به رهبری قرار گرفته و دیده بانی ولایت فقیه و حمله و تخریب جریان‌های منتقد و مخالف به هدف اصلی‌اش تبدیل شود. رابطه وی با رهبری چندان نزدیک بود که چند روز قبل از مرگش در جریان ملافات با تقی دژاکام از دیگر پلیس‌های فرهنگی ماجرای آخرین دیدارش با رهبری را شرح می دهد که نیمه تمام می ماند.

 

شایانفر در مصاحبه تفصیلی که در اسفند ۱۳۹۴ با خبرگزاری فارس داشت، تصریح کرده است که از دهه هفتاد به بعد اولویت وی شناسایی خط نفوذ و مقابله با جنگ نرم بوده است. او در دهه شصت بیشتر در قالب مبارزه با جنگ سرد مخالفان و غرب فعالیت داشت. در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای و همچنین متهم سازی سعید امامی به ارتباط با اسرائیل و ضد انقلاب رد پای شایانفر قابل مشاهده است. وی همچنین در تعطیلی رسانه‌های اصلاح طلب و برخورد با روزنامه نگاران نیز خوراک تبلیغاتی را فراهم ساخت. شایانفر در دهه ۹۰ به دلیل بیماری به مانند گذشته فعال نبود و بخشی از کار‌های او را افراد دیگری انجام می دادند اما تا پایان عمر نقش پلیس فرهنگی را رها نکرد.

 

آخرین مصاحبه او حاوی ادعای عجیبی است. او در خلال بخش‌های مختلف این مصاحبه طولانی صحبت‌های متناقضی انجام می دهد اما مدعی می شود که او نقش پلیس بد را بازی می کرده و تلویحا اصلاح طلبان و اعتدالی‌ها با محوریت خاتمی و روحانی را به عنوان پلیس‌های خوب معرفی کرده است. او می گوید وی و نیرو‌های همسو در پوشش رسانه‌های انقلابی با حملاتی که انجام می دهند وفضا سازی هایی که می کنند باعث می شوند تا نیرو‌های منتقد وسکولار روز به روز به صورت تاکتیکی به روحانی و خاتمی نزدیک بشوند. او این وضعیت این چنین توصیف کرده است:

 

« در مجموع این یک سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی می‌کند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود.»

 

او بر خلاف حسین شریعتمداری، اصلاح طلبان را عمدتا تجدید نظر طلبانی می داند که به دلیل عدول از مواضع کلاسیک نظام مسیر نفوذ دشمن را هموار ساخته اند، اما ارتباطی با دولت‌ها و سیستم‌های اطلاعاتی غربی ندارند. وی همچنین در مصاحبه مزبور با نهاد‌های اطلاعاتی مرزبندی کرده و مدعی می شود با آنها همکاری نداشته است. وی لبه اصلی حملات را متوجه سیاست‌های دولت‌های سازندگی و اصلاحات می داند که جبهه فرهنگی انقلاب را آسیب پذیر ساختند.

 

سخنان فوق ممکن است شکل دیگری از سناریو سازی وی برای اختلال در فضای فرهنگی باز و جریان آزاد اطلاع رسانی و تخریب جناح میانه روی نظام باشد. اما تعارض‌ها در آخرین اظهارات علنی وی قابل تامل است. از سویی می گوید نیرو‌های نزدیک به دولت روحانی با بی‌اعتنایی در مقابل جریان نفوذ خواب را از چشمان خامنه‌ای گرفته اند و از سوی دیگر از هنر رهبری تجلیل کرده و می گوید:

 

« بالاخره این مدیریت انقلاب و هنر رهبری آن است که کسانی را که روزی اصل انتخابات را تحریم می­‌کردند، به صحنه می‌آورد و اجازه می‌دهد که لیست داشته باشند.هنر انقلاب است که توانسته جریان معاند و اپوزسیون را تبدیل به جریان مطالبه­‌گر در چارچوب قانون و در درون نظام تبدیل کند.»

 

مشابه رویه همیشگی نیرو‌های ولایت مدار، نزدیکان شایانفر به دنبال ساختن چهره‌ای معنوی از او هستند که گویی از اسرار غببی اطلاع داشته است! حسین شریعتمداری مدعی شده «حاج حسن ما در حالی که شرایط جسمانی‌اش نشان از بهبودی ایشان داشت، از رفتن خود خبر داد و در مقابل حیرت ما به اربعین حسینی علیه‌السلام نیز اشاره کرد.»

 

این ادعا‌های غیر مستند که صحت و سقم آنها معلوم نیست و در برخوردی گزافه گویانه می خواهد هاله قدسی دور سوژه مورد نظر بکشد، تلاشی هدفمند است تا نسل‌های جوان حامی نهاد ولایت فقیه امثال شایانفر‌ها را الگوی خود قرار دهند.

 

شناخت کامل فعالیت ها و عمکلرد شایانفر و رمزگشایی از اسراری که وی سعی در پنهان سازی آنها داشت، نقش مهمی در فاش سازی ماهیت دولت سایه و چگونگی فعالیت آن در ایران دارد.

http://www.radiofarda.com/a/f3-shayanfar-repressing-personality/28130406.html

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

شرق ـ شماره ۲۷۳۶ -  چهارشنبه ۳ آذر۱۳۹۵   

تلاقی در وقت وداع

مرجان توحیدی

با یکدیگر دست داده‌اند. فیض‌الله عرب‌سرخی دست دیگرش را روی دست حسین شریعتمداری گذاشته؛ چهره‌اش حزن‌آلود است. هر دو در خانه حسن شایان‌فر هستند؛ برای ابراز همدردی و تسلیت. به هم که رسیده‌اند، تصویری ثبت و در فضای مجازی به‌کرات بازنشر شده است. نقطه وصلشان، حسن شایان‌فر است. ارتباط شریعتمداری و شایان‌فر، تا لحظه آخر ادامه پیدا کرد. ارتباط شایان‌فر و عرب‌سرخی، اما با آغاز اختلافات سیاسی بین آن دو، پایان گرفت؛ به تاریخ تقریبی اواسط یا اواخر دهه ٦٠. عرب‌سرخی لحظه آن مصافحه را این‌گونه روایت می‌کند: «حرف مهمی نزدیم. احوال‌پرسی بود. من با شایان‌فر از کودکی دوست بودم. وظیفه بود بروم تسلیت بگویم. افراد با دیدگاه‌های مختلف هم را می‌بینند. ما و خانواده شایان‌فر تا همان اواخر دهه ٦٠، ارتباط خانوادگی داشتیم؛ اگرچه فرزندان او با خانواده ما در ارتباط هستند».

محله شهباز جنوبی

پایین‌تر از دروازه خراسان، محله شهباز جنوبی، دو کودک را به هم پیوند داد. فیض‌الله و حسن، هم‌بازی‌هایی بودند که دوران مبارزات انقلاب را دوشاش یکدیگر سپری کردند. به یک مسجد رفتند و بعد از آنکه فعالیت‌های شایان‌فر در سپاه آغاز شد، عرب‌سرخی، مدیرکلي حراست وزارت ارشاد را برعهده گرفت و این همراهی‌ها ادامه یافت.حسن شایان‌فر، یار شفیق حسین شریعتمداری است. سپاه این دو را به هم پیوند داد. شریعتمداری در روایتش از شایان‌فر می‌نویسد: «با ایشان در همان سال‌های اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان، در جمع دوستان قدیمی ملاقاتش کردم. بعدها وارد سپاه شد؛ در واحد اطلاعات. با شناختی که از او داشتم، پیشنهاد کردم به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی برخی از گروه‌ها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به‌شدت فعال بودند، همکاری کند. بی‌چون‌وچرا پذیرفت».

حسین شریعتمداری به روایت پیام فضلی‌نژاد، در سال ١٣٥٠ با ابراهیم حاجی‌محمد‌‌زاده، از بنیان‌گذاران سپاه، آشنا می‌شود. محل این آشنایی هم زندان قصر بود. فضلی‌نژاد می‌نویسد: «او (ابراهیم حاجی‌محمد‌زاده) در دهه ١٣٦٠ دفتر سیاسی سپاه پاسداران را به معتبرترین تشکیلات تحلیل سیاسی کشور تبدیل کرد و معاون سیاسی فرمانده کل سپاه بود.

ورود شریعتمداری به سپاه

در دوره ریاست او در دفتر سیاسی، مجله «رویدادها و تحلیل» با دو طبقه‌بندی خیلی‌محرمانه (ویژه فرماندهان سپاه) و عمومی (برای رده‌های مختلف سپاه) منتشر می‌شد و در همان زمان، انتشار تحلیل‌های شریعتمداری از آرایش جریان‌های سیاسی کشور، بازتاب‌های گسترده‌ای در محافل سیاسی کشور داشت».همکاری شریعتمداری و شایان‌فر از همین مجله آغاز می‌شود و بعد‌ها به سرکشی‌های زندان قزل‌حصار و بعد از آن هم به انتشار ماحصل آن سرکشی‌ها در «نیمه پنهان» می‌کشد.فضلی‌نژاد در این روایت که در خبرگزاری فارس منتشر شده، از دورانی یاد می‌کند که حسین شریعتمداری به «برادر حسین» معروف بود.

فضلی‌نژاد می‌نویسد: «حسین شریعتمداری، ابراهیم حاجی‌محمدزاده و حسن شایان‌فر هنوز در روزنامه کیهان حضور دارند. این سه، همان‌هایی هستند که زندانیان منافقین در دهه ٦٠ آنها را با نام‌های برادر حسین، برادر خراسانی و برادر معصومی می‌شناختند».

برادر حسین، برادر معصومی

فضلی‌نژاد سرکشیدن به زندان‌ها را این‌گونه روایت می‌کند: «در میانه دهه ٦٠، این سه نفر صبح‌ها از تهران به کرج می‌رفتند و در دوره ریاست حجت‌الاسلام مجید انصاری بر سازمان زندان‌ها، در زندان قزل‌حصار با زندانیان بحث‌های اعتقادی و کارهای فرهنگی می‌کردند... . یکی از نتایج آن دوران، کتاب «روزها و سوزها» است که به همت حاج‌حسن شایان‌فر منتشر شد و شامل اشعار زندانیانی مانند «به‌آذین» از تجربیات پس از انقلاب اسلامی بود. علیه این کتاب جنجال زیادی به راه افتاد؛ اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (رئیس‌جمهور وقت) از آن تجلیل و حمایت کردند».

بازجو  نبودم

برادر حسین یا همان حسین شریعتمداری، بعدها در سال‌های آخر دهه ٧٠؛ یعنی در دی ماه٧٨، درباره آن حضور در یادداشتی در روزنامه کیهان چنین توضیح می‌دهد: «دعوت از این‌جانب برای بحث و گفت‌وگو با زندانیان گروهکی، از جانب حجت‌الاسلام مجید انصاری صورت گرفته بود... آن‌ هنگام را این‌جانب جزء پربرکت‌ترین ایام عمر خود می‌دانم که بر اثر آن، تعداد قابل‌توجهی از عناصر گروهکی بریده از انقلاب و مردم، به آغوش انقلاب و ملت بازگشتند... بنده هیچ‌گاه بازجو نبوده‌ام ولی بارها ابراز تأسف کرده و می‌کنم که چرا ثواب بازجوبودن در نظام جمهوری اسلامی ایران، در نامه اعمال من ثبت نشده است».این توضیحی است که در هفته‌نامه «متن» منتشر شده و سایت خبرآنلاین هم آن را باز‌نشر داده است. فضلی‌نژاد هم در روزنامه «صبح نو» سعی داشته تأکید کند رفتارهای برادرحسین و برادر معصومی، یا همان مرحوم حسن شایان‌فر، دال بر بازجویی نبوده است.

پیشنهاد عرب‌سرخی

حسین شریعتمداری در تاریخ ١٣٢٦، در منطقه دماوند متولد شده است. فعالیت‌های قبل از انقلاب او، باعث شد تا از سوی کمیته ضد‌خرابکاری ساواک بازداشت شود. بعد از انقلاب وارد سپاه شد و همین ورود، زمینه همکاری او و شایان‌فر، خالق ستون‌های نیمه پنهان صفحه ١٤ روزنامه کیهان را فراهم کرد. همین مقطع است که هم‌بازی‌های محله شهباز جنوبی را باز هم، به هم می‌رساند. شایان‌فر و شریعتمداری در اداره سیاسی سپاه فعال شده‌اند و این‌سوتر، فیض‌الله عرب‌سرخی، مدیر حراست وزارت ارشاد است. همان جایی که مجموعه نوشته‌های زندایان وابسته به گروه‌های چپ، برای چاپ در اختیار  مسئولان این وزارتخانه قرار می‌گرفت.فضلی‌نژاد این سطح ارتباط شایان‌فر با گروه‌های چپ را به‌دلیل زخم‌خوردن برادر حسن از منافقین می‌داند؛حسن شایان‌فر در همان گفت‌وگو با مجله متن، می‌گوید: «فیض‌الله عرب‌سرخی در آن زمان، یک پیشنهاد هیجان‌انگیز داد»؛ او به شریعتمداری و شایان‌فر پیشنهاد می‌کند این نوشته‌ها را برای چاپ، به روزنامه کیهان بسپارند که هم وقت‌شان برای کار‌های اجرایی گرفته نشود و هم این دست‌نوشته‌های سرنوشت‌ساز، در اختیار مخاطبان گسترده‌تری، به وسعت سراسر ایران، قرار گیرد.

عرب‌سرخی در ارشاد

عرب‌سرخی قبلا درباره این موضوع به «شرق» گفته بود: «آن زمان، بچه‌های زندانی داستان یا قصه‌ای می‌نوشتند؛ من کمک کردم که منتشر شود، همان زمان دو جلد کتاب به اسم «روزها ‌و سوزها» منتشر شد که اگر الان هم در اینترنت جست‌وجو کنید، به آن برمی‌خورید. هیچ‌چیز خاصی نبود؛ صرفا تعدادی قصه و داستان کوتاه بود و اصلا بحث اعترافات یا مباحث سیاسی در آن نبود».عرب‌سرخی زمان حراست ارشاد چهره دیگری هم داشته است؛ روایت‌هایی که تأیید و تکذیب شده، این روایت‌ها متعلق به عبدالله علیخانی و حسین فرح‌بخش از سینماگرانی است که در گفت‌وگوهای خود چهره متفاوتی از حراست ارشاد زمان سیدمحمد خاتمی و عرب‌سرخی روایت کرده‌اند.

فیض‌الله عرب‌سرخی زاده ١٣٣٧ از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب است که از کودکی تا مبارزات انقلابی با شایان‌فر دوست بوده است. عرب‌سرخی از جمله اعضا و بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که دوباره بعد از احیای سازمان در دهه ٧٠ به آن پیوند خورد.فرح‌بخش و علیخانی مدعی هستند در دهه ٦٠ وقتی عرب‌سرخي مدير كل حراست وزارت ارشاد بوده، از سوی حراست این وزارتخانه دستگیر و ضرب‌و‌شتم شده‌اند؛ فرح‌بخش در‌این‌باره گفته است: «متأسفانه برخی از مدیران دهه ٦٠، آقای عبدالله علیخانی را در طبقه بالای حراست وزارت ارشاد فَلک کردند!‌ سند آن موجود است؛ این درحالی است که این مدیران مدعی هستند ما در آن زمان به کسی کاری نداشتیم. آنان با کدام حکم و به چه جرئتی به دفتر کار یک سینماگر می‌ریختند، هم فیلم‌هایش را می‌بردند و هم خودش را فلک می‌کردند؟! ماه زیر ابر ‌نمی‌ماند». عرب‌سرخی در گفت‌وگو با «شرق» این موضوع را تکذیب کرده و می‌گوید: «این قصه ماجرای مفصلی دارد که الان نمی‌شود در چند جمله به آن اشاره کرد؛ اما این موضوع دروغ بوده و در کتاب تاریخ سینمای ایران نوشته جلال امید، کل ماجرا تشریح شده است».

مجمع نویسندگان

ارتباط شایان‌فر و عرب‌سرخی بعد از پوست‌اندازی جریان دوم خرداد قطع می‌شود؛ اما حسین و حسن همچنان با هم در ارتباط بودند؛ بعد از آنکه حسین شریعتمداری به سال ١٣٧٢ با حکم مقام معظم رهبری به‌عنوان نماینده ولی فقیه و سرپرست مؤسسه کیهان منصوب می‌شود، از شایان‌فر برای کمک در کیهان دعوت می‌کند. خود او درباره این حضور می‌گوید: «وقتی در دی‌ماه سال ١٣٧٢ با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایان‌فر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهش‌های مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود؛ یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخ‌نگاری یا به بهانه خاطره‌گویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزش‌های اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیت‌ها که می‌توانست برای نسل حاضر و نسل‌های بعدی راهگشا باشد. مجموعه ٦٠ جلدی کتاب‌های «نیمه پنهان» حاصل تلاش بی‌وقفه مرحوم شایان‌فر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است».شریعتمداری بعد از آنکه از سپاه به کیهان می‌رود، در همان اوایل دهه ٧٠ جمعی را گرد می‌آورد كه به گفته خودش به مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان نام‌گذاری می‌شود؛ او در‌این‌باره در یادداشتی که به مناسبت فوت شایانفر در کیهان منتشر کرده، می‌نویسد: «اوایل دهه ٧٠ بود که قرار شد به اتفاق برخی از دوستان از جمله، شهید آوینی، مجید مجیدی، سیدمهدی شجاعی، مهدی نصیری، بهزاد بهزادپور، قادری، چینی‌فروشان، خانم ثقفی، سلیمی‌نمین و... به‌صورت هفتگی نشستی داشته باشیم و مرحوم شایان‌فر از افرادی بود که نیاز به حضورش در این جمع کاملا محسوس بود... حضرت آقا برای جمع مورد اشاره که عنوان «مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان» بر آن نهاده بودیم، محلی را اختصاص داده بودند. روزی مرحوم شایان‌فر به این‌جانب گفت: جمع ما هفته‌ای یک بار تشکیل می‌شود و بعد از پایان جلسه هرکدام بیرون از مجمع به مسئولیت‌های جداگانه خود می‌پردازیم و پرسید: «آیا حضرت آقا می‌دانند و به همین اندازه از محلی که در اختیارمان قرار داده‌اند راضی هستند؟» در فرصتی که همراه دوستان به محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این پرسش را مطرح کردم و ایشان فرمودند: «همین اندازه که با هم می‌نشینید، موضوعیت دارد و هریک از شما نتیجه‌ای را که از این نشست سرریز می‌شود، در حوزه مسئولیت خویش به کار می‌گیرید» (نقل به مضمون) و شایان‌فر از نگرانی بیرون آمد».

نظر سلیمی‌نمین درباره مجمع

عباس سلیمی‌نمین در باره آن جلسات به «شرق» می‌گوید: «اصل جلسه این بود که  این جمع که آوینی، چینی‌فروشان، شجاعی، فرهنگی، بهبودی و مجیدی از جمله حاضران آن بودند، درباره موضوعات فرهنگی تبادل‌ نظر کرده و نظرات خود را مطرح کنند».

او تأکید می‌کند این جلسات بیشتر حالت «گعده‌طور» داشت و بعد ادامه می‌دهد: «جلسات خوبی بود؛ اما شهید آوینی بعد از مدتی با یکی از اعضا دچار اصطکاک شد و دیگر در آن جلسات شرکت نکرد و بعد هم که آن حادثه پیش آمد»؛ (اشاره به شهادت آوینی) او ادامه می‌دهد: «آن جلسات بیشتر از یکی، دو سال برگزار شد؛ اما به‌تدریج به‌دلیل انتقادات دوستان ادامه پیدا نکرد». به گواه سلیمی‌نمین و با نگاهی به اسامی مورد اشاره او و حسین شریعتمداری، این گروه را عموما اعضای سازمان هنری تشکیل می‌دادند؛ این سازمان عموما  با تغییرات فرهنگی اواخر دولت هاشمی‌رفسنجانی همسویی نداشت و از جمله مخالفان آن بود.سلیمی‌نمین می‌گوید که این مجمع خروجی نداشت، به دلیل آنکه اعضای آن عموما به غیر از این نشست هفتگی مشغولیت‌های دیگری هم داشتند. این مجمع جلساتی را هم با مقام معظم رهبری برگزار کردند که شرح برخی از آن دیدارها در سایت ايشان موجود است. در بخشی از این دیدارها، مقام معظم رهبری اشاره‌ای دارند به نامه‌های خانم ثقفی كه از جلسات مجمع در اختیار ایشان قرار داده است.

دهه ٧٠، دهه جدایی و  وصل

دهه ٧٠ سرآغاز جدایی‌هاست. سرآغاز چیدن حاصل زحمات شایان‌فر و شریعتمداری است. عرب‌سرخی در پوست‌اندازی جریان خط‌امامی، دوم‌خردادی می‌شود و بعدها اصلاح‌طلب. از اعضای سازمان مجاهدین که شایان‌فر - همان رفیق قدیمی - در کتاب «چریک‌های پشیمان» از مجموعه نیمه‌پنهان به نقد مواضع این تشکل سیاسی می‌پردازد. عرب‌سرخی در جریان انتخابات ٨٨ دستگیر می‌شود. با اینکه باجناق او حجت‌الاسلام عباس امیری‌فر است؛ از نزدیکان احمدی‌نژاد. همان رئیس دولتی است که عرب‌سرخی و هم‌قطاران او برای اعتراض به انتخاب مجددش متهم شدند. امیری‌فر، از نزدیکان رحیم‌مشایی است. او امام‌جماعت مسجد نهاد ریاست‌جمهوری در دولت دوم احمدی‌نژاد بود.

شریعتمداری علیه هم‌قطاران عرب‌سرخی بارها در روزنامه‌اش دادخواست نوشت. شایان‌فر هم در این سال‌ها توجه خود را با اپوزیسیون خارج‌نشین و احتمالا ارتباط آنها با عوامل داخلی را مورد توجه قرار داد. نتیجه کار او را فضلی‌نژاد این‌چنین در توییتر خود توضیح می‌دهد: «جلسات خصوصی شایان‌فر با مخالفین نظام در کیهان همیشه برقرار بود. ازجمله عبدالرحیم جعفری، مدیر سابق انتشارات امیرکبیر تا ابراهیم نبوی، سیامک پورزند و حسین درخشان هم قبل از بازگشت به کشور، با شایان‌فر تماس داشت. وقتی پدرش به کیهان آمد و درخواست کار او در کیهان رد شد، او به رسالت رفت».پیام فضلی‌نژاد، از شاگردان مکتب شایان‌فر که موضوع ناتوی فرهنگی را هم مدت‌ها پیگیری کرده است، تصویر حسین شریعتمداری و فیضل‌الله عرب‌سرخی را برای اولین‌بار در حساب توییتر خود منتشر کرد. تصویری که بارها در فضای مجازی چرخید. تصویری که نقطه برخورد مشترکات دهه‌شصتی و افتراق‌های دهه‌هفتادی بود.

-----------------------------------------------

تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۳

به یاد او ...

حسین شریعتمداری

حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:

 یادداشت امروز را در فقدان برادر و همکار عزیزمان مرحوم حاج‌حسن شایان‌فر به مروری هر چند کوتاه - و در مواردی خاطره‌گونه - به گوشه‌ای از خصوصیات آن روح بلند اختصاص می‌دهیم و به جد بر این باوریم که «کفاف کی دهد این‌باده‌ها به مستی ما»!

 

با ایشان در همان سال‌های اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان در جمع دوستان قدیمی ملاقاتش کردم. بعدها وارد سپاه شد، در واحد اطلاعات با شناختی که از او داشتم پیشنهاد کردم به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی برخی از گروه‌ها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند همکاری کند. بی‌چون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروه‌های ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره‌ واقعی آنها پرداخت.

 

این روشنگری‌ها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش موثر و تعیین‌کننده‌ای داشت. و در این میان برادر عزیزم آقای محمدحسین صفارهرندی نیز نقش برجسته‌ای ایفا کرد. در همان سال‌ها آقای مجید انصاری مسئولیت سرپرستی زندان‌ها را بر عهده گرفت و با توصیه حضرت امام(ره) که بر بحث و گفت‌وگو با فریب‌خوردگان گروهکی اصرار داشتند، از اینجانب که پیش از آن نیز با همین منظور به زندان‌ها می‌رفتم برای انجام این مأموریت دعوت کرد و قرار شد هفته‌ای دو روز در کنار کار دفتر سیاسی سپاه به زندان‌ها برویم.

 

از آقای شایان‌‌فر و چند تن دیگر از دوستان دعوت به همکاری کردم و ایشان که هر جا زمینه‌ای از خدمت به اسلام و انقلاب می‌دید، چون و چرا نمی‌کرد، از این پیشنهاد استقبال کرد. آن دوران که چند سال به طول انجامید، منشاء خیر و برکت فراوانی بود. مرحوم شایان‌فر با روحیه انقلابی و تواضع مثال‌زدنی ساعت‌ها از وقت‌ خود را به گفت‌وگوی صمیمی با فریب‌خوردگان زندانی اختصاص می‌داد و بسیاری از شب‌ها را نیز در زندان به همین منظور می‌گذراند. حاصل آن دوره تحول عجیب و حیات‌ آفرینی بود که در زندان‌ها پدید آمده بود.

 

نگاهی به نشریات ضد انقلاب و گزارش رادیوهای بیگانه در آن دوره نشان می‌دهد که بیشترین ظرفیت خود - و در مواردی تقریبا تمامی ظرفیت خود - را به خنثی کردن نتیجه‌ای که از آن حضور پیدا شده بود اختصاص می‌دادند. گفتنی است که همه نشریات ضد انقلاب که در خارج از کشور چاپ و منتشر می‌شد و نوار صوتی گزارش رادیوهای بیگانه را به زندان می‌آوردیم و در اختیار زندانیان قرار می‌دادیم تا خود درباره آنچه در زندان‌ها می‌گذرد و آنچه آنها درباره تحولات یاد شده می‌گویند و می‌نویسند، قضاوت کنند.

 

چاپ سلسله کتاب‌هایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریب‌خورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهک‌ها بود و نیز صدها مقاله در روزنامه‌ها با همین عنوان و نهایتا بازگشت بسیاری از فریب‌خوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود که مرحوم شایان‌فر در آن نقش برجسته‌ای داشت.

 

برخی از آن فریب‌خوردگان بازگشته به آغوش انقلاب امروزه از نویسندگان، هنرمندان و افراد مطرح و شناخته شده این عرصه هستند و شماری نیز پس از آزادی به جبهه‌های نبرد رفتند و از آن میان تعدادی به افتخار جانبازی و شهادت نائل آمدند. اشاره به این نکته نیز ضروری است که حرکت آن روزها در اوج شکل‌گیری و ثمربخشی با کارشکنی‌های دفتر آقای منتظری که برخی از عوامل ضد انقلاب در آن نفوذ کرده بودند، روبرو شد.

 

اوایل دهه 70 بود که قرار شد باتفاق برخی از دوستان از جمله، شهید آوینی، مجید مجیدی، سید مهدی شجاعی، مهدی نصیری، بهزاد بهزادپور، قادری، چینی‌فروشان، خانم ثقفی، سلیمی نمین و... به صورت هفتگی نشستی داشته باشیم و مرحوم شایان‌فر از افرادی بود که نیاز به حضورش در این جمع کاملاً محسوس بود. آن مرحوم در جمع یاد شده منشأ خدمات بسیاری بود که شرح آن به درازا می‌کشد و زمان دیگری می‌طلبد ولی اشاره به این نکته که از حساسیت برادرمان آقای شایان‌فر نسبت به بیت‌المال حکایت می‌کند خالی از لطف نیست. حضرت آقا برای جمع مورد اشاره که عنوان «مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان» بر آن نهاده بودیم، محلی را اختصاص داده بودند.

 

روزی مرحوم شایان‌فر به اینجانب گفت؛ جمع ما هفته‌ای یک بار تشکیل می‌شود و بعد از پایان جلسه هر کدام بیرون از مجمع به مسئولیت‌های جداگانه خود می‌پردازیم و پرسید «آیا حضرت آقا می‌دانند و به همین اندازه از محلی که در اختیارمان قرار داده‌اند راضی هستند»؟ در فرصتی که همراه دوستان به محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این پرسش را مطرح کردم و ایشان فرمودند «همین اندازه که با هم می‌نشینید، موضوعیت دارد و هر یک از شما نتیجه‌ای را که از این نشست سرریز می‌شود، در حوزه مسئولیت خویش به کار می‌گیرید» (نقل به مضمون) و شایان‌فر از نگرانی بیرون آمد.

 

وقتی در دی ماه سال 1372 با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایان‌فر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهش‌های مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخ‌نگاری و یا به بهانه خاطره‌گویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزش‌های اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیت‌ها که می‌توانست برای نسل حاضر و نسل‌های بعدی راهگشا باشد. مجموعه 60 جلدی کتاب‌های «نیمه پنهان» حاصل تلاش بی‌وقفه مرحوم شایان‌فر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.

 

فعالیت و تلاش مرحوم شایان‌فر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوء‌استفاده رانت‌خواران از جمله دغدغه‌های همیشگی ایشان بود.

 

همین جا اشاره به این نکته ضروری است که بارها شماری از مسئولان و یا افراد کنجکاو پرسیده‌اند که اطلاعات ناب کیهان چگونه به دست می‌آید؟ و آیا کیهان با مراکز اطلاعاتی در ارتباط است؟ پاسخ اینجانب همیشه آن بوده و هست که نیروهای حزب‌الله و پا به رکاب انقلاب همه جا حضور دارند و هر گاه از وقوع یک رخداد و یا اتخاذ یک تصمیم نابجا برای اسلام و انقلاب احساس خطر می‌کنند، اطلاعات خود را در اختیار کیهان می‌گذارند. ما این اطلاعات بدست آمده را ارزیابی می‌کنیم و بعد از اطمینان از صحت آن، به یکی از دو روشی که اشاره خواهم کرد عمل می‌کنیم.

 

برخی از آن اطلاعات را برای مراجع ذیربط و یا مسئولان فلان سازمان یا وزارتخانه می‌فرستیم و در انتظار برخورد آنان می‌نشینیم. از این روی باید گفت که کیهان نه فقط با مراکز اطلاعاتی ارتباطی ندارد بلکه این مراکز، برخی از اطلاعات خود را نیز از کیهان می‌گیرند. اما روش دیگر هنگامی است که رسانه‌ای کردن موضوع را ضروری می‌دانیم... که بماند.

 

مرحوم شایان‌فر، یکی از برادرانی بود که با توجه به اشراف اطلاعاتی فراوان، در تنظیم و  تدوین اطلاعات بدست آمده نقش برجسته‌ای داشت و در این وجیزه به نمونه‌ای از آن اشاره می‌شود. چند سال قبل با خبر شدیم که یکی از عوامل رژیم طاغوت به دنبال بازپس‌گیری اموال مصادره شده‌ای است که در دوران منحوس پهلوی با زد و بند و غارت بدست آورده بود. اطلاعات و اسنادی که بدستمان رسیده بود را در اختیار مرحوم شایان‌فر قرار دادیم و بعد از تدوین آن طی گزارشی در کیهان به ماجرا پرداختیم.

 

اموال مورد نظر صدها میلیارد تومان ارزش داشت- 15 سال قبل- آیت‌الله شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه از اینجانب خواست که برای بررسی موضوع به ملاقات ایشان بروم که همراه آقای شایان‌فر نزد وی رفتیم.

 

آیت‌الله شاهرودی بعد از شرح ماجرا تأکید کردند که این ماجرا نمی‌تواند صحت داشته باشد و توضیح دادند که بازگشت این اموال فقط با امضای من امکان‌پذیر است که چنین اتفاقی رخ نداده است. نامه امضاء شده ایشان را در میان اسناد دیده بودم. به شایان‌فر نگاه کردم، یعنی نامه چه شد؟ و مرحوم شایان‌فر لبخندی زد و نامه را به دستم داد. آقای شاهرودی از وجود امضای خود پای نامه به شدت تعجب کرد... و خوشبختانه با برخورد قاطع ایشان پرواز چند صد میلیارد تومان از کیسه بیت‌المال ناکام ماند... یک هفته قبل از آن روز، پیغام یک رشوه 20 میلیارد تومانی رسیده بود که از پی‌گیری ماجرا دست بردارید! خبر را به دوستان شورای سردبیری دادم، مرحوم شایان‌فر اینگونه موارد را، طعمه‌های درون دام می‌دانست که اگر حساب و کتاب آخرت را به حساب نیاوری، «فرصت»! تلقی می‌شود و سرانجام نیز باید بگذاری بگذری و فقط گناه بزرگ آن را با خود به آن دنیا ببری.

 

و در‌این‌باره گفتنی‌های بسیاری هست که بیرون از محدوده این وجیزه است و به بعد می‌گذاریم، انشاءالله...

 

از حضرت امیر علیه‌السلام درباره «حیات طیبه» در این آیه شریفه سؤال کردند که «من عمل صالحا من ذکر ا‌و انثی و هو مومن فلنحیینه حیاهًْ طیبه» و حضرت در پاسخ فرمود «هی القناعه» یعنی حیات طیبه همان قناعت است و حاج حسن شایان‌فر ما از جیفه دنیا به حداقل که اوج ساده‌زیستی است قناعت کرد... عاش سعیدا و مات سعیدا... خدایش با اولیاءالله محشور فرماید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

نيمه پنهانِ حسن شايانفر

آنچه درباره زندگى مغز متفكر كيهان نگفته اند

يادداشت پيام فضلى نژاد، روزنامه صبح نو

ياد باد آنكه سر كُوى توام منزل بود

ديده را روشنى از خاك درت حاصل بود

آنچه درباره آقاي شايانفر گفته نشده، تجربيات متفاوت سياسي و اجتماعي او از دوران نوجواني تا ميان سالي است كه ذهنيتش را ساخت و شخصيتش را پرداخت. او در دهه ١٣٥٠، وقتي كه از زادگاهش در قم به تهران آمد و در بازار تهران كار مي كرد، شيفته دكتر علي شريعتي شد و نه تنها به سخنراني هاي او مي رفت، بلكه اغلب آن ها را از بر داشت؛ هرچند بعدها در دهه شصت به اين نتيجه رسيد كه شريعتي بدون مطهري ناقص است و اين دو بايد با هم خوانده و فهميده شوند. پس از آن بود كه وقتي بيست و دو سه ساله بود، به جبهه ملي علاقه مند شد و به واسطه صاحب كاري كه در بازار داشت، به جلسات عبدالرحمن برومند از سران اين جبهه مي رفت؛ كسي كه ساليان بعد در دهه ١٣٧٠ پيرامونش در نيمه پنهانِ كيهان بسيار نوشت و براساس اسناد لانه جاسوسي، فعاليت هاي او را به عنوان يكي از 'رابطين خوب آمريكا' تحليل كرد.

پس از پيروزي انقلاب او نخستين مسئوليت اجرايي خود را در 'مركز توزيع جرايد كشور' برعهده گرفت و شايد همان تجربيات، شبهه شناسي و مساله شناسيِ مطبوعات را برايش جدي كرد. در دو سال نخست انقلاب كه آزادترين دوره روزنامه نگاري معاصر در ايران هم ناميده شده، نشريات بسيارى با سلايق ايدئولوژيك متفاوت منتشر ميشد كه مي توانست يك جوان كم تجربه را به ترديدهاي بسياري بكشاند. آقاي شايانفر اما با راهنمايي آقا مجتبي تهرانى راه خود را اينگونه يافت كه با تكيه بر مبانيِ اعتقاديِ امام، اين نشريات را براي مطالعه گزينش كند و بنابر همان توصيه، خواندن برخي جرايد را در آن سن و سال بر خود حرام كرد؛ نشرياتي كه سالهاي پس از آن از اصلي ترين منابع تحقيق و پژوهش او و دستمايه نگارش تاريخ مطبوعات معاصر ايران در دفتر پژوهش هاي كيهان شدند. آموزه هاي كار در توزيع جرايد براي شايانفر منحصر به فرد بود: در همين زمان كارتل هاي مطبوعاتى و شيوه عمل آنها را از نزديك شناخت و حقايقي را كه براي برخي 'توهم' بود، تجربه كرد. او متوجه شد كه سيستم توزيع و پخش چگونه مي تواند رقباي مطبوعاتي را از ميدان به در كند و حيله ها و تكنيك هاي اين حوزه چيست.

در همين ايام، آقاي شايانفر به كمك دوستان خود در كميته و سپاه رفت تا از خانه هاي خالي سران فرارى رژيم پهلوي حفاظت كند و براي نمونه، مسئوليت حراست از خانه نخست وزير سابق علي اميني را برعهده داشت. او به تدريج همراهانى را يافت كه تا پايان عمر در زمره عزيزترين كسانش باقي ماندند. شايانفر از نسل نخست دفتر سياسي سپاه پاسداران بود كه ابتداي دهه ١٣٦٠ توسط سردار ابراهيم حاجي محمدزاده تاسيس شد و حسين شريعتمداري نيز در زمره نظريه پردازان اصلى آن قرار داشت. از عماد باقى تا عماد افروغ هر يك دوره اي را در دفتر سياسي سپاه در تهران و شيراز گذرانده اند.

اغلب روايتهايي كه درباره اين مقطع از فعاليتهاي آقاي شايانفر گفته ميشود، آميخته با تحريفاتى است كه بر رازآلودگي ماجراي زندگي او افزوده است، اما برخلاف برخي قصه ها، هيچ گاه پايش در مقام بازجو به زندان اوين و هيچ جاي ديگرى باز نشد، بلكه در نيمه دهه ١٣٦٠ كه بحران هاي عقيدتىِ ناشي از حضور اعضا سازمان منافقين در زندان هاي كشور اوج گرفت، او به همراه آقايان شريعتمداري و حاجي محمدزاده، بعد از نماز صبح از تهران به سمت قزل حصار ميرفت؛ جايي كه اعضا بلندپايه سازمان دوران محكوميت خود را مي گذراندند و برخي از آنها كه سر موضع بودند، براي ديگر زندانيان تبليغات ايدئولوژيك مي كردند تا مانع ريزش سمپاتهاي رجوي شوند. براي مهار اين تبليغات، هيچ كس پيشنهاد شكنجه و داغ و درفش نداد و ميان مسئول زندان (كه گويا به تيم آيت الله منتظري نزديك بود) با آنان بحثهاي زيادي جريان داشت؛ از جمله اينكه در ميان زندانيان كتابهاي فرهنگي توزيع شود. حتي نمايشگاهي از رمانهاي خارجي و داخلى ترتيب دادند كه كتابهايي از انتشارات خوارزمي نيز عرضه شد. ايرج مصداقى، شهرنوش پارسي پور و هوشنگ اسدي از مشهورترين زندانيان آن دوره هستند كه البته دو نفر آخر از اعضا رسمي سازمان نبودند و در ديگر احزاب و گروهكها فعاليت داشتند.

كتاب 'روزها و سوزها' كه شامل آثار ادبى زندانيان اين دوره از جمله اشعار تازه مرحوم 'به آذين' بود، در اين دوره به همت آقاي شايانفر منتشر شد كه البته چاپ آن اعتراضاتي را در روزنامه ها برانگيخت، اما در جلسه هيات دولت مورد تجليل حضرت آيت الله خامنه اي، رئيس جمهور وقت، قرار گرفت. برخي از اين زندانيان هنوز هم فعالند: برخي به خارج رفته اند و از بلندپايگان اپوزيسيون شناخته ميشوند، دسته اي مانند حسن فتحي داخل كشور در كار ساخت فيلم و سريالند، و عده اي هم از چهره هاي هنري جريان انقلاب به شمار ميروند كه تا مسئوليتهايي مانند مشاور وزير نيز پيش رفتند.

انگيزه او براي كار فرهنگي در ميان زندانيان علل بسياري داشت. او خود زخم خورده سازمان بود و برادرش علي، جانش را بر سر منافقين گذاشت. علي از كادرهاي فعال سازمان بود كه با حاج حسن اختلافات بنيادين داشت و هر يك در دو جبهه متفاوت مشغول مبارزه بودند. او بسيار كوشيد تا با مباحثات انتقادي و اعتقادي برادر را از آن مهلكه نجات دهد، اما بخت با او يار نبود و سرانجام برادر اعدام شد. تجربه مرگ برادر، از آقاي شايانفر مرد ديگري ساخت كه با شهامت آن را براى ما روايت ميكرد: او به جان لمس كرد كه چگونه سازمان پاك ترين جوانان مسلمان را شستشوي مغزي مي دهد و آنان را به كام مرگ ميفرستند. فهميد كه اين جوانان 'علت' نيستند، بلكه 'معلول' التقاط سران سازمانند؛ پس بايد براي نجات آنها فكر بكري كرد و اين كار جز از مسير گفتگوهاي اعتقادي نميگذشت. از يك زاويه، او و آقاى شريعتمدارى در نقطه مقابل بازجويان قرار داشتند، چون معتقد نبودند كه صرفاً آن شيوه به نتيجه اي سازنده مي رسد. وانگهى، او سالهاي بعد نيز بر همين عقيده ماند و هميشه تاكيد داشت كه جوانانِ مجذوب اپوزيسيون را نبايد علت اصلي نفوذ و انحراف دانست و با آنها برخوردهاى سهمگين كرد، بلكه بزرگانى كه از اهداف و آرمانها عدول و بخشي از نسل جديد را از انقلاب جدا كرده اند، مقصر و مسئولند؛ آنها بايد حساب پس دهند و محاكمه شوند، اما دريغا كه چنين نشد و اگر هم شد، وقتي بود كه عملاً پيشبرد اين كار سخت و مشكل شده بود.

در كشاكش كار فرهنگي در زندان، وقتي منافقين عمليات فروغ جاويدان را كليد زد، آقاي شايانفر از تهران به همدان رفت تا به يارانش در عمليات مرصاد بپيوندد، اما ضرورتهاي آن برهه او را به ايراد سخنرانى هاى افشاگرانه درباره ماهيت منافقين كشاند. پايان بحران منافقين، اما آغازي تازه براي شايانفر ٣٣ ساله بود كه حالا سومين دهه زندگي اش را سپري ميكرد: جواني پخته و جسور كه تجربيات زيادي را در دهه اول انقلاب آموخته بود و مي توانست براي رويارويي چالش هاي دهه دوم نقش هاي مهمتري برعهده بگيرد. حضور جدي تر او به عنوان يك تحليلگر در دفتر سياسي سپاه از همين مقطع آغاز گشت. با پايان جنگ، بازار مطبوعات رونق تازه اى گرفت و او نظام رصد رسانه اي جامعي را طراحي كرد كه هدف آن شناخت نفوذ جريانهاي معارض به بدنه فرهنگي و سياسي كشور بود. حالا زندانيانى كه آزاد شده بودند، دور تازه اي از فعاليت هاي خود را آغاز كردند كه از داستان نويسي در نشريات تا فيلم نامه نويسي براي سينما را در برميگرفت. شايانفر اخبار رسانه هاى گوناگون را در نشريات تحليلي سپاه همراه با نقطه نظرات تحليلى منتشر ميكرد و حتي اگر نام اين گزارش ها را براي صيانت از نرم افزار انقلاب 'بولتن نويسي' بگذاريم، او از پيشروان اين كار بود كه در آن برهوت فعاليت فرهنگي كه اكثر نيروهاي مخلص انقلاب انرژي شان صرف نبرد در جبهه ها شد، با همراهانش كاري سترگ را پيش برد كه سالها بعد با همه تجربيات پُرفراز و فرودش به يك گنجينه تاريخي تحت نام 'نيمه پنهان' تبديل شد.

برخلاف تصوير غالبي كه از اين دوران به جا مانده است، تضارب آرا و تفاوت سلايق ميان فعالان فرهنگي انقلاب، حتي در سپاه، امري طبيعي بود و آنها به تبع خصلت حرفه اى و اعتقادى خود، نه تنها اين اختلافات را برمي تابيدند، بلكه آن را به فرصتي براي رشد خود و مجموعه شان تبديل ميكردند. چهره هايي كه با هم بيشترين اشتراك را داشتند، اما ادامه مسير را با هم پيمودند و سرانجام سال ١٣٧٢ آقاي شريعتمداري و حاج حسن نزديك تر از قبل و دوشادوش يكديگر در كيهان مشغول به كار شدند. چندى بعد آقاي حسين صفارهرندى نيز از دفتر سياسي به آنان پيوست. سردار ابراهيم حاجي محمدزاده كه پيرمرد اين جمع قديمى بود و اولين بازنشسته سپاه محسوب ميشد، سرانجام سال ١٣٨٥ زمانى كه من نيز خدمت خود را در موسسه آغاز كردم، پس از ١٥ سال كشاورزى در شمال به جمع يارانش بازگشت.

آقاي شايانفر به عنوان مشاور فرهنگي كيهان بر صندلى اي تكيه زد كه اولين بار پس از انقلاب مصطفي رخ صفت (صاحب امتياز ماهنامه كيان) با حكم سيدمحمد خاتمي بر آن نشست و آخرين بار نيز ابراهيم اصغرزاده (سخنگوي دانشجويان تسخيركننده لانه) آن را در اختيار داشت. درباره اين دوره بسيار گفته و شنيده ايم، اما آنچه كمتر به آن پرداخته شده است، جلسات بحث و گفتگوي آقاي شايانفر با مخالفين جدي نظام در اتاق كوچك اما پر سند و مدركِ دفتر پژوهش هاست. گمان ميرود عاقبت جانش را نيز بر سر همان جلسات گذاشته باشد: درست ٦ سال پيش در همين روز، يعني پايان آبان ١٣٨٩، به نحو مشكوكى در جلسه اى مسموم گشت و ماهها را براي درمان در بيمارستان بقيه الله گذراند.

اين جلسات انتقادي با مخالفين همان رويكردي را دنبال ميكرد كه آقاي شايانفر در دهه شصت آموخته و به كار بسته بود. او تحليل هايش را عليه معارضين منتشر ميكرد، ولى اگر اين طيف ها تقاضاي ملاقات داشتند، طفره نمي رفت و با آنها به بحث مي نشست. از عبدالرحيم جعفري مدير انتشارات اميركبير تا ابراهيم نبوي و سيامك پورزند در همان اتاق كوچك دفتر پژوهشها با او ديدار كرده بودند.

چه منش و روش او را بپسنديم و چه منتقدش باشيم، نميتوانيم كوشش خستگي ناپذير، حافظه ستودني و اخلاص كم نظيرش را ناديده بگيريم. تا آخرين لحظه زندگي اش را با بحث و كتاب و مجله و تحقيق و تحليل گذراند و آخرين وصيتش اين بود كه 'سازش نكنيد.'

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عماریون ـ تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۱

** کیوان امجدیان

به بهانه درگذشت استاد حسن شایانفر؛

مردی که زیاد می‌دانست

عمو حسن حالا که دارم این نوشته را آماده میکنم آن بالاست. بالای ابرها و دارد از آن بالا نگاهم می‌کند. چشمهایش را ریزکرده و با همان لبخند کمرنگ روی صورتش میگوید: پاشو درباره خانم حدیده چی چیزی بنویس. ننویسی بعدها باید جواب پس بدهی‌ها...

"عماریون"- رابطه بعضی آدمها با تو فقط ممکن است در حد چند پلان باشد. چند پلانی که تازه آن هم در طول چند سال شکل گرفته باشد. مثل رابطه من و استاد حسن شایانفر که  شروعش از سال 83 بود و در این 12 سال فقط محدود شده بود به مثلا 13 –12 برخورد یا 12-13 پلان.

 

 اما آن آدمها ممکن است  به قاعده ای منحصر به فرد و با ویژگی‌های مانا و البته صادقانه باشند که در هر پلان، جایشان را توی ذهنت و توی قلبت باز کنند و طوری به دنیای ذهنی تو نزدیک شوند که هم در قلب و هم ذهن، جای یکی از نزدیکترین آدمهای زندگیت بنشینند.

 

این آدمها اغلب از نسلی هستند که نقطه عطف زندگیشان مبارزه با طاغوت و پیروزی انقلاب بود. نسل تکرار ناشدنی که حالا بعضی‌هاشان دارند سایه شان را از سر ما کم می‌کنند و با رفتنشان تازه میفهمیم هرکدام چه جای بزرگی را پر کرده بودند. تازه می‌فهمیم چقدر مهربانانه تمام وجودشان را کف دست گذاشته بودند تا چاله چوله ها را پرکنند و به قیمت اذیت و آزار دینشان، برای مردم آسایش و امنیت را بخواهند.

 

نسل عجیبی که یکی‌شان  سه سال پیش رفت و دیگری دو روز قبل تنهایمان گذاشت و این دیگری هم امروز.

 

نسل عجیبی که یکی‌شان استاد امیرحسین فردی بود که سال 92 از دنیا رفت و همه آنها که به فرهنگ کشور علاقمند بودند را غصه دار کرد. دیگری مرحوم حدیده چی دباغ بود که اسطوره مقاومت و ایثار بود برای همه و خصوصا زنان رشد یافته در بستر انقلاب و دیگری استاد حسن شایانفر.

 

استاد حسن شایانفری که بی‌نظیر بود و خبر درگذشت او را سخت می‌شد باور کرد. یعنی اصلا نمی‌شود باورش کرد.. درست مثل شنیدن خبر درگذشت امیرخان که ته دل خیلی‌ها را خالی‌کرد. اصلا بعضی‌ها با بودن و حضورشان چنان مرگ و رفتن را به حاشیه برده‌اند که وقتی می‌شنوی دست برده‌اند و از توی کیسه واژها، واژه مرگ را درآورده‌اند، تصویرش برایت باور پذیر نیست. یعنی باور نمی‌کنی بعضی‌ها رفته باشند، بعضی‌هایی که همیشه بوده‌اند، همیشه. بی هیچ مزد و منتی.

 

بعضی هایی که یکیشان امیرخان بود و وقتی رفت، تازه خیلی‌ها حس تلخ یتیم شدن را چشیدند و بعضی هایی که یکی‌شان استاد شایانفر بود که امروز شک ندارم خیلی‌ها مثل من با شنیدن خبر درگذشتش ته دلشان خالی شده. مثل من که صبح با دلهره و ترس از خواب بیدار شدم. خوابی تلخ و ترسناک. خواب گیرافتادن وسط یک دریا؛ دریایی که تا چشم کار می‌کرد خشکی، اطرافش نبود. نه خشکی، و نه یکی که کمکم کند. صدایم به هیچ جا نمی‌رسید. دریا طوفانی نبود؛ و بی هیچ خبری از موج. اتفاقا خورشید هم درست بالای سرم بود. اما دلم ریخته بود. انگار قایقی بوده و غرق شده. انگار چیزی بود که نگاهم داشته بود روی آب و حالا نبود. انگار دیگر مطمئن نبودم که اگر شنا کنم بالاخره به خشکی می‌رسم... انگار مانده بودم..و حقیقت داشت. عمو حسن رفته بود.

 

به او می‌گفتیم عمو، عمو حسن، مهربان بود و جدی. از آنها بود که نمی‌شد از نگاه و لحنش چیزی بفهمی. اما ته ته تعریف و تمجید یا ناراحتی و مواخذه‌هایش مهربانی بود.

 

تا دلت بخواهد درباره‌اش حرف بود. حرفهایی که معلوم بود ساخته بودند تا شخصیتش را ترور کنند. غافل از اینکه او از خودش و از نام و وجودش گذشته بود و همه را پیشتر تقدیم انقلاب کرده بود. خودش هم همه حرفها را می‌دانست، بهتر از همه. واکنشش هم فقط لبخند بود. لبخند می‌زد و می‌گفت این حرفها همیشه بوده بعدها هم خواهد بود. ما باید کارمان را بکنیم.

 

آدم عجیبی بود . از آنها که داستان نویسها بهشان می‌گویند شخصیت. تیپ نبود. یعنی تیپ مدیر یا کارشناس و پژوهشگر و ...نبود. شخصیت بود. شخصیتی که مثل هیچکس دیگری نبود. خود خودش بود. عموحسن.

 

عمو حسن ذهن عجیبی داشت. نظم ذهنش عین نظم اتاقش بود. برای همه چیز فایل جداگانه‌ای داشت که پر از اطلاعات بود و تا میگفتی " آ " یک فایل به تو می‌داد که هرآنچه درباره " آ " می‌خواستی درآن بود. فایلی که اصلا هم محرمانه و سری نبود. او فقط خوب و درست دسته بندی و جمع آوری می‌کرد. سالها قبل از آنکه موتورهای جستجو کاربردی شوند و نصفه نیمه، اینکار را بکنند، عمو حسن مرجع بود. مرجعی برای پژوهش درباره تاریخ و انقلاب و موضوعات مربوط به آن. مرجع دقیق و درستی که هیچ نقصی نداشت و درباره موضوعات و مواردی که می‌خواست هرآنچه بود را در یک فایل جداگانه ذخیره می‌کرد. فایلی که هم در ذهنش بود و هم در قفسه کتابهایش.

 

خستگی نداشت. صبح تا شب توی اتاقش کار می‌کرد. میخواند. تماس کاری می‌گرفت و تمام وقت و عمرش را صرف انقلاب کرده بود. آنقدر کارش را در کیهان جدی می‌گرفت که کیهان شده بود مثل یک وزارتخانه یا نهاد و دستگاه مهم و تاثیرگذار.

 

سال 88 مطلبی نوشته بودم درباره ماجرای فتنه و نقش اهالی هنر در ساماندهی اوضاع، همین مقاله را صدای آمریکا با تحریف ، چند خطش را خواند و بعد کلی دروغ بار نویسنده متن که من بودم کرد و بعد هم یک ارتباط با عکاس و ...

 

برنامه را ندیده بودم. روز جمعه از چند نفر از دوستان ماجرا را شنیدم و بابت دروغهایی که گفته بودند ناراحت بودم. شنبه که آمدم کیهان عموحسن صدایم کرد. گفت اگر هرکاری که تاحالا کردی را شک داری خوب بوده یا نه این یکی را مطمئن باش به هدف زده ای و ذخیره آخرتت شده.

 

بعد توضیح داد که دلیل حرفش چیست و چرا این را می‌گوید. حرفهایش منطقی و قابل قبول بود. آنقدری خوب حرف زد و استدلال کرد که دیگر ناراحت نبودم و تازه غره شده بودم به این اتفاق.

 

عمو حسن برایش مهم نبود که توی کیهان باشد و تو مثلا توی فلان خبرگزاری یا روزنامه. دو سه باری در این مدت زنگ زده بود که فلان مطلبت خوب است یا آن یکی ایراد دارد و درست نیست... شک هم ندارم خودش خوب میدانست با همین چند تماس، دست کم درباره من چه کار بزرگی کرده بود. از آن زمان هرچیزی که مینوشتم حتما و حتما یکی از مخاطبهای ذهنی ام عمو حسن بود و خودم را آماده میکردم که مثلا اگر عمو حسن دلیل نوشتن این مطلب را پرسید چه جوابی به او بدهم.

 

عمو حسن حالا که دارم این نوشته را آماده میکنم آن بالاست. بالای ابرها و دارد از آن بالا نگاهم میکند. چشمهایش را ریزکرده و نگاهم می‌کند. می‌گویم: عمو حسن! مطلب تقی‌ آقای دژاکام را خواندم. شنیدم که خسته شدی بود و از آقا خواسته بودی که بروی. اما کاش.. حرفم را قطع می‌کند و با همان لبخند کمرنگ روی صورتش میگوید: این مطلب را رهاکن آقا کیوان. پاشو درباره خانم حدیده چی چیزی بنویس. ننویسی بعدها باید جواب پس بدهی‌ها...

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خبرگزاری فارس ـ گروه سیاسی

۹۵/۰۲/۰۷ :: ۱۰:۵۷

روایت تهاجم فرهنگی، استحاله و نفوذ در گفتگوی تفصیلی فارس با حسن شایانفر

خبرگزاری فارس: غفلت کردیم و برای مقابله با نفوذ برنامه‌ نداشتیم

 آرزو می‌کنم خدا هاشمی را از دست اطرافیانش نجات دهد

 شعار عبور از روحانی را هم خواهیم شنید

 مدعیان اصلاح‌طلبی اعتقادی به هاشمی ندارند

مدیر دفتر پژوهش های کیهان گفت: اینهمه تلاش که برای راه‌اندازی دفتر حفاظت از منافع یا سفارتخانه در ایران می‌شود، حاکی از تلاش برای نفوذ بیشتر است که این نفوذ می­‌تواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی باشد.

گروه سیاسی خبرگزاری فارس- هاجر تذری و مهدی بختیاری: «تیتو» رهبر تاریخی و افسانه ای یوگسلاوی در دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی که نقش محوری در شکل گیری «غیر متعهد ها» داشت، مشاور نزدیکی داشت که قریب به بیست سال در خدمت وی بود و او در مهمترین مسایل ملی و بین المللی با وی مشورت می‌کرد. پس از بیست سال، از یکی از مقامات بلند پایه KGB شنید که در میان مسئولان ارشد نزدیک به وی، شخصی در حال به هم ریختن کشور است.

 

وی ابتدا این موضوع را نپذیرفت اما بعدها پرونده محرمانه ای گشوده شد که در آن اثبات شده بود مشاور مورد نظر، جاسوس بیگانه است.

 

مدارک آن قدر کافی و روشن بود که جای هیچ تردیدی برای تیتو باقی نگذاشت. او از مشاور مورد اعتمادش پرسید: تو در مقام یک جاسوس، بزرگترین خیانتی که به من و ملت یوگسلاوی طی بیست سال کرده ای چه بوده است؟

 

مشاور جاسوس پاسخ داد: من هیچ اطلاعاتی به بیگانگان نداده ام و تنها در امر مشورت به شما خیانت کرده ام. آن هم به این صورت که هر وقت، چند نفر را برای تصدی یک مسوولیت مهم مملکتی به شما معرفی می کردند، من درباره آن چند نفر تحقیق می کردم و ضعیف ترین آنها را از میان آن چند نفر معرفی شده به شما توصیه و توثیق می کردم. همین!

 

نفوذ جریانی و شبکه سازی در داخل ملت خطر بسیار بزرگی است که رهبر معظم انقلاب در نیمه نخست سال 94 بیش از هفتاد بار در سخنرانی‌های مختلف نسبت به آن هشدار دادند.

 

نفوذ رسانه‌ای یکی از راهکارهای دشمن در جنگ نرم است که خبرگزاری فارس  با توجه به حساسیت و گستردگی موضوع  در گفتگو‌های متعددی به آن پرداخته است.

 

اسفند ماه 1394 مهمان «حاج حسن شایانفر» در ساختمان 75 ساله کیهان شدیم. مدیر دفتر پژوهش‌های کیهان علی‌رغم کسالتی که داشت با روی باز ما را پذیرفت و نخستین مصاحبه خود را با رسانه‌های مکتوب و غیر مکتوب انجام داد.

 

گفتگوی زیر روایت خواندنی و موشکافانه «حسن شایانفر» از تهاجم فرهنگی، استحاله و نفوذ در 37 ساله گذشته انقلاب اسلامی است.

 

 فارس: بحث «نفوذ»، که مقام معظم رهبری مدتهاست بر آن تأکید می‌کنند از چند زاویه قابل بررسی است؛ یکی بحث نفوذ افراد است که در آن شخصی وارد یک نهاد می‌شود و هدف خاصی را دنبال می‌کند مثل بحث انفجار دفتر نخست‌وزیری که نفوذ شخص بود، یک نفوذ در جریان­‌های تصمیم­‌ساز و تصمیم­‌گیر است، اپوزیسیون که صراحتاً تابلوی غربی دارد نمی‌تواند عامل نفوذ باشد زیرا  عملاً می­‌گوید من مخالف هستم. سؤال این است که این جریان نفوذ از کجا شکل می‌گیرد و چگونه در بسترهای مختلف جامعه رسوخ پیدا می‌کند؟

 

شایانفر: با نگاهی به گذشته و توجه به مصادیق و نمونه‌های نفوذ -به خصوص نفوذ امنیتی و سازماندهی‌شده- متوجه این واقعیت می‌شویم که نفوذ یک شبه صورت نمی­‌گیرد.

 

شاید فردی بتواند با جلب اعتماد، خودش را وارد مجموعه­‌ای کند، اما به این سادگی در جایگاه تصمیم­‌گیری قرار نمی­‌گیرد.

 

زمانی که کتاب «معماران تباهی: سیمای کارگزاران کلوپ‌های روتاری درایران» منتشر شده بود، مقام معظم رهبری به آقای حسین شریعتمداری نکته ای به این مضمون فرموده بودند: «که آیا می‌توان پای دولت‌های استعماری را که 100 تا 150  سال در این مملکت فعالیت داشته اند، با رفتن پهلوی ها از این سرزمین قطع شده فرض کرد؟»

 

معظم له در ادامه این موضوع فرمودند: «در زمان شاه مدتی به یکی از استان­‌های کشور تبعید شده بودم؛ در آنجا با کسانی آشنا شدم که هنوز بعد از گذشت 5 دهه با هم تماس و روابط دوستانه داریم، حال چطور می­شود انگلیسی که 150 سال در این کشور حضور داشته یک‌شبه از ایران برود؟»

 

** معرفی جاسوس انگلیس در کتب درسی ایران به عنوان محقق و پژوهشگر

 

لذا دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان اقدام به انتشار آثاری در مورد شرق شناسان جاسوس کرد که نمونه و مصداق مشخص این موارد، خانم «آنه لمبتون» است که کتابی با عنوان «رد پای روباه» روایت مستندی از زندگی او منتشر شد.

 

«آنه لمبتون» جاسوس کهنه‌کار سرویس اطلاعاتی انگلستان (MI6) است که در پوشش شرق‌شناسی و پژوهشگر  اصلاحات ارضی به فعالیت در ایران مشغول بود.

 

برخی از غرب­‌زدگان و ایرانیان مقیم خارج از کشور نظیر احسان یارشاطر بهایی مسلک، صراحتاً بعد از مرگ «آنه لمبتون» به ارتباط او با شبکه جاسوسی انگلیس اعتراف کردند ولی متأسفانه در کتاب­‌های درسی ما حتی بعد از انقلاب از این جاسوس به عنوان محقق و پژوهشگر اصلاحات ارضی یاد می‌شود.

 

شرق شناسان زیادی داشتیم که اینگونه وارد شدند و نقش­‌شان را ایفا کردند؛ نمونه دیگر «ریچارد فرای» در کتاب «هویت» است، که ابتدا برنامه تلویزیونی آن پخش شد و در فرازی از آن کتاب نیز به عملکرد او  اشاره می شود.

 

دستگاه امنیتی رسماً در مورد این فرد اظهار نظر می­‌کند و اعلام می‌دارد که وی برای جمع­‌ آوری اطلاعات وارد ایران شده است. فردی که در دهه 40 در دانشگاه شیراز بود و پس از انقلاب نیز موفق می­‌شود ارتباطات خاص خودش را در فضای بازی که به وجود آمده بود با برخی جریانات داخلی برقرار کند.

 

** تلاش برای نفوذ از طریق دفتر حافظ منافع و سفارتخانه

 

شما شبکه­‌ها و انتشاراتی را که آمریکایی­‌ها در ایران تأسیس کردند ببینید. آیا «مؤسسه فرانکلین» واقعاً یک مؤسسه انتشاراتی بود؟

 

کافی است نقش مهره شناخته شده‌ای مثل «همایون صنعتی‌زاده» در قبل و پس از انقلاب به ویژه پس از دستگیری وی در سال‌های دفاع مقدس مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و یا «داریوش همایون» یکی از وزرای روزهای پایان عمر دولت بختیار، که به دانشگاه هاروارد می‌رود و بعد روزنامه‌ای را در نیمه دوم دهه چهل راه­‌اندازی و در کنار انتشار این روزنامه، با یک جاسوس آمریکاییِ بنام، رابطه برقرار می­‌کند.

 

او به عنوان خبرنگار و گزارشگر در الجزایر برای آمریکایی­‌ها اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد و به عنوان یک خبرنگار ایرانی برای سازمان سیا اطلاعات گردآوری کرده است.

 

مصداق امروزی اش هم موجود است، این همه خبرنگار خارجی که به ایران می‌آیند واقعا قصد مخابره اخبار را دارند؟ خبرهایشان را که درست منعکس نمی­‌کنند اما ارتباط­ات و روابط­‌شان را برقرار می­‌کنند. اینهمه تلاش برای راه‌اندازی دفتر حفاظت از منافع یا راه اندازی سفارتخانه­ حکایت از تلاش برای نفوذ بیشتر است. این نفوذ می­‌تواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی باشد، اما مخرب ترین آن فرهنگی است.

 

قبل از پیروزی انقلاب و در سال 57، تشکیلاتی برای حفظ رژیم شاه با عنوان «سام» راه­‌اندازی می­‌شود. وجه غالب عناصر تشکیل­ دهنده این تشکیلات از لیدر تا بدنه، رسانه­‌ای هستند و تحت مدیریت ساواک با نقش­‌آفرینی «احسان نراقی»، «مسعود بهنود»، «سیروس شرفشاهی»، «عبدالکریم لاهیجی»، «علیرضا میبدی» فعالیت می‌کنند.

 

آنها کادر مطبوعاتی را در یک مجموعه امنیتی گرد هم آوردند و اهدافشان -که بعد‌ها در اسناد ساواک منتشر شد- این بود که تلاش کنند موقعیت شاه یا قانون اساسی حفظ شود که البته موفق هم نشدند.

 

هدف دیگرشان مبارزه با مظاهر فساد بود و رفرمی را هم در هدف­ گذاری­‌شان برای جلب آرای افکار عمومی با این عنوان مطرح کردند اما آخرین هدف در دستور کارشان مبارزه با ارتجاع بود.

 

** شعار منافقین و امثال احسان نراقی یکی بود

 

فارس: منظور از مبارزه با ارتجاع در سال 57 چه بود؟

 

شایانفر: ارتجاع از نظر آنها همان جریان مذهبی است که سال 42 راه ­اندازی شد و این تشکیلات در همان زمان بر روی این جریان هدف‌گذاری می‌کند.

 

شما به بیانیه جریان مجاهدین خلق -که انصافاً نام منافقین برازنده آنهاست- نگاه کنید. ابتدای بیانیه «مرگ بر امپریالیسم» درج شده بود و انتهای آن «مرگ بر ارتجاع».

 

یعنی مجاهدین خلق و احسان نراقی هر چند در ظاهر با مظاهر سلطنت و باهم مخالف بودند، اما در عمل شعار یکسانی می‌دادند. این همان جریان نفوذی است که به مرور جلو می‌رود و بعدها این سازمان به سرکردگی رجوی در کنار صدام و امپریالیسم قرار می گیرد.

 

 

یکی از عناصر «سام»، «مسعود بهنود» است که مرداد سال 1358 در مجله «تهران مصور» یادداشت­‌های «کوچه انقلاب» را  می­‌نویسد و  مدیر این مجله هم «عبدالله والا» عضو کلوپ صهیونیستی روتاری بود.

 

تا مرداد 58 اعضای حزب رستاخیز و فراماسونرها همه صاحب امتیاز مجله و روزنامه بودند و هنوز قانون مطبوعات تغییر نکرده بود. بهنود در آن یادداشت­، می­‌نویسد: «از آن روزی که شمایی از ارتجاع [به اندیشه اسلامی اطلاق می‌شد، تعبیری که بلندگوهای تبلیغاتی رژیم پهلوی در مطبوعات از اوائل دهه 40 به کار می‌‌بردند] خودش را نشان داد، هر کس به نحوی با آن روبرو شد و نقش آفرینی کرد. سوابق گروهی مانند سران رژیم به قدری خراب بود که نمی‌توانستند بمانند و فرار کردند، گروهی دیگر تن به مصالحه دادند و پذیرفتند درون دستگاه و حاکمیت جبران کنند؛ اما گروه سوم گروهی است که از سر مصلحت خودشان را به دامن این ارتجاع آویختند.»

 

فارس: که احتمالاً خود مسعود بهنود جزو گروه سوم محسوب می‌شود؟

 

شایانفر: «بهنود» مصداق و نمونه­ گروه سوم است. نفوذ می‌کند و مجله در می‌آورد، مدیر مجله‌اش نیز «عبدالله والا» نماینده مجلس شاه است. کسی که یکی از کارهایش واردات رقاصه­‌ برای کافه­‌های تهران بود و خواهرش «لعبت والا» هم که عضو آژانس یهود بود، سردبیری نشریه را بر عهده داشت.

 

بهنود در «تهران مصور » همراه با علیرضا نوری زاده (سردبیر مجله امید ایران) و ده ها عنصر شناخته شده دیگر به راحتی در مورد گروهک هایی مانند سازمان مجاهدین خلق و چریک­‌های فدایی خلق (شاخه «اشرف دهقانی» و «پیکار») می‌نویسد.

 

** سلطنت‌طلب‌ها مدیر نشریات «سوپرانقلابی» شده بودند

 

دامنه نفوذ گروهک های وابسته نیز در همان فضای اول انقلاب با نشریات حزبی به دانشگاه ها کشیده می شود که در این باره علاقه‌مندان را ارجاع می دهم به جلد 17 اسناد لانه جاسوسی و جلدهای دیگر نظیر «احزاب» و «خط میانه» که پیرامون مسائل قبل و بعد از انقلاب و چگونگی نفوذ در دانشگاه ها است.

 

نشریاتی یک شبه سوپر انقلابی شده، با نام های «زن»، «رهایی»، «رهایی زن»، «برابری»، «شنبه سرخ»، «یکشنبه سیاه»، «مجاهد»، «پیکار»،«راه کارگر» و ... در ظاهر گوی سبقت را از دیگر انقلابی‌ها ربوده بودند، اما نکته اینجاست که بخش عمده کمونیست ها در زندان بریده بودند و عمدتاً سلطنت­ طلبان، این نشریات را اداره می‌کردند.

 

در این رابطه من به خاطره‌ای از «احسان طبری» که در کتاب «کژ­راهه» نوشته اشاره می‌کنم که می‌گوید: بروید پشت صحنه را بررسی کنید که چه توافقی بین غرب و شرق صورت گرفت که «امیر طاهری» سردبیر روزنامه کیهان یک شبه برکنار و «رحمان هاتفی» جایگزین وی می­‌شود، شخصی که بعدها مشخص شد مسئول نشریه «نوید» ارگان حزب توده بوده است. جالب اینکه طاهری فرد منتخب رژیم شاه و امریکا بود اما یک شبه مهره به ظاهر مارکسیستی را جایگزین وی کردند.

 

** در برابر نفوذ غفلت کردیم

 

فارس: شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که در برهه اول انقلاب این نوع نفوذ و آزادی مطبوعات طبیعی بود، چون هنوز نظام تثبیت نشده بود و دولت موقتی سر کار بود که اندیشه‌های  لیبرال داشت، ولی در حال حاضر و پس از گذشت 37 سال از انقلاب نمی‌توان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین متعدد، همراه این جریان نفوذند.

 

شایانفر: ما غفلت کردیم و برنامه‌ریزی برای مقابله با چنین نفوذ پیچیده‌ای نداشتیم؛ البته بدترین نوع نفوذ، نفوذ بر باورهاست که این کار پس از جنگ صورت گرفت و غفلت باعث شد که جریانات نفوذی به ترتیب به صحنه سیاسی آمدند.

 

در دوره کارگزاران و دولت موسوم به سازندگی، خشت کج اقتصاد لیبرالی را گذاشتند و در زمان ریاست جمهوری مدعیان اصلاح طلبی و توسعه سیاسی، با یک نوع آنارشی و افراطی گرایی احزاب وابسته، فرهنگ به طور کلی رها شد.

 

*افراط و تفریط در دولت‌های هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد

 

فارس: افراط و تفریط در توسعه اقتصادی و سیاسی در دولت کارگزاران و اصلاحات؟

 

شایانفر: افراط و تفریط و گام برداشتن تدریجی در مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی لیبرال غربی در دولت های هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد؛ البته عده‌ای که در دوره خاتمی دست‌اندر کار توسعه سیاسی و فرهنگی شدند، نفوذی نبودند بلکه تجدید نظر طلب‌هایی بودند که از هویت انقلابی خود عدول کرده بودند اما همین دو بستر، کار را برای نفوذ تسهیل می­‌کرد؛ اول توسعه سیاسی و اقتصادی بر مبنای لیبرالیسم غربی که در بلند مدت فرهنگ را نیز دگرگون می کند و دوم تهی شدن یا عدول از هویت انقلابی. لذا طبیعی بود که این جریان در آن 16 سال سرعت بیشتری بیابد و ریشه بدواند.

 

** شعار عبور از روحانی را هم خواهیم شنید

 

فارس: احیای جریان غربی و نفوذ سیاسی و فرهنگی چطور؟ آیا اینها هم از ضعف سیاست‌های دولت کارگزاران و اصلاحات صورت گرفت؟

 

شایانفر: حرف این است که ضعف مدیریت و عدم پایمردی و ایستادگی در پایه و اصول انقلاب در عمل سبب احیای جریان و فرهنگ غربی و شبه­ روشنفکری و میدان­‌داری آنان شد و باعث شد ماجراها به ناکجا آباد ختم شود و قربانیان­شان هم خودشان باشند.

 

به طور مثال شما ببینید در انتهای دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی، وی با چه هجمه ای از سوی جریان مدعی اصلاحات روبرو شد؟ تعابیر عالیجناب سرخ پوش و... در رسانه های آن زمان موجود است.

 

خاتمی با چه شعاری از سوی حامیان خود روبرو شد؟ آن ها شعار «عبور از خاتمی» را سر دادند و به نظر می رسد شعار «عبور از روحانی» را نیز از زبان همین جریان­‌ها و طرفداران فعلی‌اش خواهید شنید. چرا که این جریان به این افراد به مثابه پلی نگاه می کند که تسهیل کننده گذار از مرحله ای به مرحله دیگر است. از این رو پل­های خود را از افراد داخل نظام انتخاب می‌کنند.

 

** هرجا به اصول انقلاب پایبند بودیم نتیجه گرفتیم

 

فارس: چرا اساساً چنین اتفاقی می‌افتد؟

 

شایانفر: ببینید همواره غرب در ایران با هدف براندازی بین بد و بدتر به حمایت از بد می‌پرداخت.

 

بحث اصلی این است آنجایی که ما اصول و محکمات انقلاب اسلامی را پی گرفتیم و ایستادگی کردیم، نتیجه گرفتیم.

 

 

** مجاهدین خلق؛ از مواضع انقلابی تا جاسوسی برای صدام علیه ایران

 

من مصداق دیگری به همراه سند در مورد نفوذ سیاسی و امنیتی خدمت شما بگویم.

 

در سال های اول انقلاب، حضرت امام(ره) عباراتی را در ارتباط با سازمان منافقین مطرح کردند که برای برخی افراد در آن زمان ثقیل و غیرقابل هضم بود.

 

امام فرموده بودند: «اینها (سازمان مجاهدین خلق) همان راهی را که شاه و بستگانش می‌رفتند، بدتر از آن راه را می­ روند» (نقل به مضمون).

 

در عمل هم حرف امام(ره) ثابت شد، سازمان مجاهدین خلق در گذشته ظاهر را حفظ می‌کردند که در حال حاضر آن را نیز حفظ نمی‌کنند.

 

به طور مثال سال 1359 سخنگوی سازمان مجاهدین خلق در مورد برنامه­‌های فارسی رادیو عراق موضع می‌گیرد که در صفحه اول نشریه‌ خودشان هم درج کردند.

 

 

اظهارات سخنگوی مجاهدین در مورد برنامه‌های فارسی رادیو عراق

 

سخنگوی سازمان مجاهدین می‌گوید: «مدتی است رادیو عراق در برنامه­‌هایش از مجاهدین تجلیل می­‌کند ... و مجاهدین را اسباب ترفندها و معامله های سیاسی خود قرار می دهند ... اینها باید پذیرفته باشند که نه می توان مجاهدین خلق ایران را خرید و نه آن ها را بازیچه معاملات سیاسی قرارداد.» اما بعد از گذشت چند سال می­‌بینیم تغییر موضع 180 درجه‌ای می‌دهند، به عراق می‌روند، با صدام دست می­ دهند و با حمایت آمریکایی‌ها آن ها پادگان خودشان را آنجا بنا می‌کنند.

 

فضاسازی جریان ها و گروهک‌های وابسته به جایی می رسد که «هدایت‌الله متین ­دفتری» که در اسناد لانه جاسوسی از وی به عنوان خبرچین «سازمان سیا» که با جبهه ملی همکاری داشت یاد شده است، در آن سال‌ها روی جلد مجله «امید ایران» که به سردبیری «علیرضا نوری‌زاده» بود می‌نویسد:« آیا مدنی ناپلئون ایران خواهد بود؟»

 

احمد مدنی که از اولین کسانی است که رسماً از آمریکایی­‌ها حمایت مالی می­‌گیرد و حتی در مجلس اول «ابراهیم یزدی» صلاحیت او را در کمیسیون رد می‌کند، در مجله «امید ایران» ناپلئون و نجات­ دهنده کشور معرفی می‌شود و روزنامه کیهان با هدف چهره سازی از وی چندین شماره در دفاع از متین دفتری به عنوان نوه مصدق مطلب چاپ می­‌کند.

 

زمانی که قانون مطبوعات می‌خواست در مرداد 58 تغییر کند، جبهه «دموکراتیک ملی» میتینگی را در دانشگاه تهران برگزار کرد. اعضای تشکیل­‌دهنده جبهه دموکراتیک ملی «غلامحسین ساعدی»، «بهمن نیرومند» و ... بودند.

 

این افراد مقیم خارج از کشور، پس از انقلاب به ایران می‌آیند و بعدها پس از فرار به شورای ملی مقاومت منافقین پیوند می­ خورند.

 

در میتینگ دانشگاه تهران که با دعوت «جبهه دموکراتیک ملی» برپا می شود، شعار « اسلام نابود است، کمونیسم پیروز است» سرداده می شود. این افراد که سلطنت­‌طلب‌های وابسته دربار بودند در دوران انقلاب به ایران بازمی‌گردند و در قالب کانون وکلا و احزاب به فعالیت می‌پردازند و بعد از آن در غائله 14 اسفند 1359 نقش آفرینی می کنند.

 

مصداق دیگر نفوذ در رسانه‌های اوایل انقلاب «رستاخیز جوانان» است، نشریه‌ای که به یک ساواکی متعلق است و یکبار در دوران انقلاب به «جوان» تغییر نام می‌دهد، «ایرج جمشیدی»،«حسین سرفرازی»(معروف به سرافراز) و یک بهایی گردانندگان این نشریه هستند.

 

«ایرج جمشیدی» که قبل از انقلاب در گروه «خسرو گل سرخی» بوده و با ساواک همکاری می‌کند و آن گروه را لو می­‌دهد و «عباس سماکار» علیه او افشاگری می کند، در دوران انقلاب در قالب یک انقلابی اپوزیسیون به صحنه می‌آید اما در حال حاضر سبک زندگی و مواضع سیاسی‌اش غرب­‌گراتر از همه است و همسرش با دیپلمات‌های خارجی حشر و نشر دارد.

 

اما همین «ایرج جمشیدی» در حال حاضر کجاست؟ پس از سال های دفاع مقدس نشریه «آرمان» را به نام همسرش اجاره می کند و بعدها روزنامه «ابرار اقتصادی» و ... در حال حاضر همسرش که مدیر مسئول روزنامه «آسیا» است و خودش هم سردبیر این روزنامه است.

 

البته برخی احتمال وجود ارتباط و همکاری وی با نیروهای امنیتی را می‌دهند؛ ولی من معتقدم کفه ترازوی آن چیزی که از دست می‌دهند در قبال آن چیزی که به دست می‌آورند نه تنها برابری نمی‌کند بلکه سنگین‌تر است. کافی است چند شماره این روزنامه را ملاحظه کنید و نقش آن را در تغییر سبک زندگی و ترویج فرهنگ منحط غربی را احساس کنید.

 

برای نمونه؛ در راه اندازی روزنامه «زن» فائزه هاشمی، ایشان چه چیزی به دست آورد؟ در روزنامه «زن» او، «مسیح علی­‌نژاد» ، «ابراهیم نبوی» ، «سیروس علی نژاد» و «کاملیا انتخابی فر» مشغول به کار شدند، آیا خانم فائزه از این ها توانست استفاده کند؟یا آنها آمدند و از این فرصت به دست آمده سوء استفاده کردند؟

 

** سیاست «جذب و هضم» حجاریان نتیجه معکوس داد

 

فارس: خب این مواردی که می‌فرمایید همه از عوارض سیاست‌های فرهنگی بعد از جنگ  است. در راستای مدیریت بر عناصر طیف به اصطلاح روشنفکری که ضدیتی آنچنانی با انقلاب نداشتند چه اقداماتی صورت گرفت؟

 

شایانفر: بعد از جنگ یک سیاستی به نام سیاست «جذب و هضم» از سوی طیفی مانند حجاریان و نیروهای امنیتی اعلام شد، سیاستی که اعلام می‌کرد: این افراد را جذب کنیم و بعد درون نظام آنها را هضم کنیم. این خیلی حرف قشنگی است، اگر قدرتش را هم می‌داشتند و انجام می­‌دادند ما مخلص­شان بودیم، ولی می­‌بینیم سیاست «جذب و هضم» نتیجه معکوس داد.

 

** عباس معروفی قبل از دادگاه تماس گرفت و گفت با ما کاری نداشته باشید

 

فارس: خاتمی بحث تکثّر فرهنگی را مطرح کرد و گفت می‌توانیم در چارچوب‌های خاص جریان‌های رسانه‌ای لائیک، سکولار، نهضت آزادی و ... را مدیریت کنیم، یعنی تبدیل معارض به مخالف، مخالف به منتقد و منتقد به موافق. اما در عمل چنین چیزی رخ نداد و رسانه‌های خودی در برابر نفوذ آن رسانه‌ها منفعلانه عمل کردند و نتوانستند اپوزسیون فرهنگی را مدیریت کنند

 

شایانفر: ابزار اقدامات فرهنگی دولت خاتمی چه نشریاتی بودند؟ مجله «تکاپو»، «گردون» و «کلک » برای نسل سوم انقلاب و یا به عبارتی همان جریان سوم راه­‌اندازی شد. به جای اینکه این ها نسل سومی شوند از دست رفتند و مخالف نظام شدند؛ یعنی حتی شخصی مانند «عباس معروفی» که «سمفونی مردگان» را نوشته بود، آن سبک و سیاق را هم تغییر می‌دهد.

 

شب قبل از دادگاه، «عباس معروفی» به من زنگ زد و گفت: «آقا جان ما می­‌خواهیم فردا به دادگاه برویم، شما به ما کاری نداشته باشید!» گفتم: «ما با کسی کاری نداریم، خبرنگار و روزنامه­‌نگار تنها به دنبال سوژه خبری خود است، شما برو  به اشتباهی که خودت به من می­‌گویی انجام دادی، اعتراف کن. حتماً افکار عمومی از این ماجرا استقبال می­‌کند».

 

وقتی به دادگاه رفت فضایی برایش درست کردند، سیمین بهبهانی و گلشیری نامه ای نوشتند حاوی این مضمون که ما حاضریم جای او شلاق بخوریم، لذا جو او را گرفت؛ من در همان تماس که «معروفی» با من گرفت به او گفتم: «تو الان باید ده تا کتاب مانند «سمفونی­ مردگان» بنویسی، اگر به خارج بروی منفعل می شوی و دیگر نمی­‌توانی کار کنی». اما بعد از محکومیت در دادگاه فراری شد و به خارج رفت. البته نقل می‌کنند که اراده ای از دستگاه های امنیتی کشور در فرار او نقش داشته است.

 

دیدگاهی درون نظام بود که حالا که او در داخل کشور موفق نبوده به خارج برود و برای ما کار کند. این فرد که در دوره خاتمی قرار بود نسل سوم را به همراه جمعی دیگر در برابر جریان روشنفکران غربزده علم کند خود مصداق این ضرب المثل شد که «شد غلامی که جوی آب ببرد، آب آمد و غلام را ببرد».

 

** تلاش برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور با هدف نفوذ

 

مقوله نفوذ در عرصه رسانه ها، فرهنگ و اقتصاد بیشتر بعد از سال های دفاع مقدس انجام گرفت. «علی امینی» نخست‌وزیر ایران در اوائل دهه چهل در مقاله ای در صفحه اول کیهان سلطنت طلب چاپ لندن می­‌گوید: «ایرانیان باید به داخل کشور برگردند، اینجا نشستن هیچ کاری را حل نمی­‌کند». به عبارتی حرفش این است که بروند و آرام آرام در جریان امور نفوذ پیدا کنند.

 

فارس: این حرف را علی امینی قبل از دعوت نوربخش برای آمدن سرمایه­‌گذاران به ایران در چه سالی مطرح کرد؟

 

شایانفر: علی امینی در سال 68 و در جایگاه سرکردگی گروهک «نجات ملی»  طی مقاله ای دعوت به بازگشت ایرانیان خارج از کشور می کند.

 

نوربخش در سال های بعد به خارج از کشور می‌رود و از اقتصاددانانی که آنجا بودند برای حضور در کشور دعوت می کند؛ به خاطر دارم یکی از همراهان آقای خاتمی در این سفر نقل می‌کرد که وقتی نوربخش چنین پیشنهادی را مطرح کرد، آنان گفتند: «شما از یک طرف ما را دعوت می‌کنید و از یک طرف هم ما را «دزدان با چراغ» معرفی می­‌کنید». این موضوع اشاره به سلسله مقالاتی با عنوان «دزدان با چراغ» داشت که در پاورقی روزنامه کیهان چاپ می شد.

 

فارس: چرا به اینها  لقب دزدان با چراغ داده شده بود؟

 

شایانفر: چون نقش کلوپ­‌های صهیونیستی «روتاری» در حوزه اقتصاد کشورهای ضعیف و درحال رشد، مونوپل کردن سرمایه ها و غارت منابع آنان است.

 

فارس: مقداری برای اطلاع بیشتر خوانندگان درباره تاریخچه و عملکرد «روتاری» بفرمایید.

 

شایانفر: نخستین باشگاه روتاری در سال 1905میلادی توسط یک حقوقدان صهیونیست به نام «پُل هریس» در شیکاگو  آمریکا به وجود آمد. او به همراه سه تن دیگر از یهودیان عضو جامعه بازرگانی شیکاگو، اولین جلسه رسمی روتاری را در 23 فوریه 1905میلادی تشکیل دادند و موجودیت تشکیلاتی به نام «کلوپ روتاری» را اعلام کردند.

 

«روتاری» در لغت به معنای «دوره» است و نامگذاری این باشگاه‌ها به روتاری از آن رو بود که چون جلسات روتارین‌ها در آغاز تأسیس کلوپ به صورت گردشی در خانه هر یک از اعضا تشکیل می شد، از این‌رو به «روتاری» معروف شدند.

 

«روتاری» در ایران جریانی بود که بعد از کودتای 28 مرداد و در اواخر سال 1333 راه­‌اندازی شد، موسسین اصلی­‌ آن عبارت بودند از: سناتور «عباس مسعودی» مالک و مدیر مؤسسه اطلاعات، سناتور «مصطفی تجدد» رئیس اولین بانک خصوصی به نام  بازرگانی، «فریدون ورجاوند» پزشک، « مجید امیرابراهیمی» وکیل، «جهانشاه صالح» وزیر بهداری کابینه حسین علاء. در ایران کلوپ«روتاری» ابتدا در منطقه نفت خیز آبادان و سپس در تهران، شمیران، تبریز ، اصفهان و ... ایجاد شد.

 

این کلوپ نشست ­­‌هایی داشتند که دولت ها را در زمینه اقتصاد به انحصار خودشان در می آوردند و نمی­‌گذاشتند جریان دیگری هم عرض با آن ها ایجاد شود.

 

** تجلیلی از عضو کلوپ روتاری در دولت روحانی

 

«عبدالرحیم جعفری» که چندی پیش کتابخانه ملی از او تجلیل کرد، یکی از اعضای همان کلوپ روتاری در حوزه نشر بود و اموالش در سال های آغازین انقلاب مصادره شد و در دولت آقای روحانی برای او مراسم تجلیل برگزار کردند.

 

** دولت هاشمی دانشگاه و فرهنگ را رها کرد

 

فارس: بازگردیم به سیاست های فرهنگی در دولت های دفاع مقدس، آیا کارگزاران و هاشمی­‌رفسنجانی با سیاست­‌های اقتصادی بستر نفوذ فرهنگی و سیاسی را ایجاد کردند؟

 

شایانفر: در دوره آقای هاشمی‌­رفسنجانی و عناصر حزب موسوم به کارگزاران سازندگی توجه به سیاست­‌های اقتصادی اصل گرفته شد و دانشگاه و فرهنگ رها شد.

 

در دفتر تحکیم وحدت عنصر فرصت طلبی که جویای نام بود به نام «حشمت الله طبرزدی» علم می­‌شود تا مشکل افراط گرایی ناشی از نفوذی ها را در دفتر تحکیم وحدت مهار کنند اما نه تنها مشکل حل نشد بلکه خود «طبرزدی» هم معضل دیگری شد.

 

برای نمونه یکی از مصادیق بی توجهی‌ها در دولت آقای هاشمی در شیراز، سال 70-71 اتفاق افتاد.

 

«ذبیح­ الله قربان» که یکی از اعضای مطرح خاندان­‌های بهایی شیراز و مقیم فرانسه بود پس از بازگشت به ایران موجب شد بسیاری از اساتید و شخصیت­‌های دانشگاهی با صدور اطلاعیه هایی در رسانه ها نسبت به بازگشت این آدم اعتراض کنند.

 

برخی از دولتمردان وقت به این اعتراضات وقعی ننهادند و او بعد از مدتی از ایران رفت و فرزندش «نرسی قربان» که پس از انقلاب مسئول مالی «رضا پهلوی» در آمریکا بود در حال حاضر جایگاه مطالعاتی و مؤسساتی در حوزه دریای خزر دارد.

 

این حجم از نفوذ یک شبه اتفاق نمی‌افتد و اگر در آن دوران درست رسیدگی می­‌شد، شاهد حضور چنین افرادی از موضع طلبکاری نبودیم.

 

** عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا در دوره آقای هاشمی قدرت پیدا کردند

 

من به خاطر دارم در جلسه‌ای که دوست عزیزم آقای «قدرت الله رحمانی» برای مصاحبه با آقای هاشمی داشت پیشنهاد داد در بحث فرهنگی این مصاحبه شرکت کنم لذا در یک جلسه یک ساعته، قبول کردم و بحث فائزه هاشمی و روزنامه «زن»، بازگشت «ذبیح‌­الله قربان»، «بهمن بهزادی» رئیس بانک فرهنگیان، «علی‌نقی فرمانفرمائیان»، «بزرگ نادرزاد» و رفت و آمد آسان همه سران رژیم گذشته  به ایران  را که -مغایر با فرمایش امام راحل در حال تردد هستند و- موجبات نارضایتی دلسوزان انقلاب و ایران شده مطرح کردم.

 

 

واقعیت این که حضور عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا «هوشنگ امیراحمدی» در دوره آقای هاشمی قدرت و جولان بیشتری  پیدا کرد. اما ایشان انکار کرد و گفت: «ارزیابی­‌های دیگران غیر از این است». گفتم: «این ارزیابی دستگاه‌های امنیتی است». اما ایشان باز هم نپذیرفت و گفت ارزیابی محافل علمی غیر از این است.(نقل به مضمون)

 

** آرزو می‌کنم خدا هاشمی را از دست اطرافیانش نجات دهد

 

دیدگاه‌های آقای هاشمی به تدریج تغییر کرد و امروز همه به وضوح می‌بینند. آرزو می کنم خداوند از دست عوامل و اطرافیان و کسانی که باعث زمین خوردنش شدند نجاتش دهد، البته خودش در این قضیه مقصر اصلی است.

 

** دورماندگان از قدرت با بیگانگان هم‌صدا شده‌اند

 

فارس: برخی تحلیل گران معتقدند هر نظامی به اپوزسیون خود در چهارچوب مشخصی اجازه فعالیت می‌دهد و نمی‌شود در جامعه فضای تک صدایی حاکم باشد؛ درست است که خاتمی و هاشمی بحث تکثر فرهنگی را مطرح کردند و گفتند می‌توانیم در چارچوب خاص جریان‌های رسانه‌ای لائیک، سکولار و ... را مدیریت کنیم اما در عمل چنین چیزی رخ نداد و رسانه‌های خودی در برابر نفوذ آن رسانه‌ها منفعلانه عمل کردند و نتوانستند اپوزسیون فرهنگی را مدیریت کنند. این ادعا را قبول دارید که در فضای رسانه‌ای، تک صدایی حاکم است؟ اساساً برای مدیریت رسانه‌های اپوزسیون چه باید کرد؟

 

شایانفر: من اعتقاد به تک صدایی بودن رسانه ها ندارم و سؤال می کنم در حال حاضر چه کسانی مدعی تک صدایی در عرصه کشور هستند؟

 

فارس: آنهایی که از صحنه قدرت حذف شده و فاصله گرفته‌اند

 

شایانفر: دقیقا همین افراد هم صدا با بیگانگان، ادعای تک صدایی در فضای کشور را دارند؛ رویکرد مردم به آنها کم شده و در حال حاضر هم صدا با کسانی که تا دیروز اپوزسیون برانداز قبول‌شان داشتند نه به صورت اعتقادی بلکه تنها به صورت تاکتیکی برای پیشبرد اهداف دشمن به آنها نزدیک شده‌اند.

 

** مدعیان اصلاح طلبی اعتقادی به آقای هاشمی ندارند

 

 مدعیان اصلاح طلبی اعتقادی به آقای هاشمی ندارند که سنگ او را به سینه می‌زنند، بحث­‌هایی که روزنامه‌های دوم خردادی در دورۀ موسوم به اصلاحات مطرح می­‌کردند را به خاطر ندارید؟ اینها اعتقادی به هاشمی ندارند. موقعی که آقای هاشمی در قدرت بود، یک اطلاعیه که نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها امضا کرده بودند، منجر به دستگیری این افراد از سوی دولت هاشمی شد.

 

در این قبیل موارد دشمنان تبلیغات کذبی را تکرار می­‌کنند و برخی از دوستان ناخودآگاه هم باورشان می‌شود.

 

کدام کشوری این‌گونه به مخالفان خود میدان عمل می‌دهد که در ایران داده‌اند؟

 

من در تشریح بیشتر این موضوع به مصداق کوچکی اشاره می‌کنم: «محمدحسین میمندی­‌نژاد» یکی از عوامل ضددین بود. مجله­‌ای به نام «رنگین­ کمان» به مدیرمسئولی وی در دهه 50 منتشر می‌شد که پس از انتخابات، وزارت اطلاعات اسنادش را در کتاب مطبوعات به روایت اسناد ساواک (رنگین کمان) منتشر کرده است، در دوره قبل از انقلاب و در سال 51، 52 آقای میمندی­‌نژاد در مطبوعه­‌اش مقاله‌های تند و توهین آمیزی علیه امام زمان(عج)، دین و روحانیت نوشته بود.

 

در بحبوحه انقلاب و در سال 57 این نشریه با هدف ایجاد رِفرُم­‌ها و کاهش صدای مخالفین رژیم پهلوی و ایجاد انحراف در مسیر انقلاب از سوی رژیم تعطیل شد و خبر آن در روزنامه‌ها درج شد که دادگاهش در فلان روز و فلان ساعت برگزار می‌شود.

 

«میمندی­‌نژاد» نامه‌ای به ارتشبد فردوست با این مضمون می­‌نویسد: «با این کاری که شما کردید و روز و مکان دادگاه را اعلام کردید، افرادی مانند نواب که کسروی را ترور کرد پیدا می‌شوند و من را نیز می‌کشند، حداقل شما آدرس و روز را اعلام نمی کردید.»

 

 

متعاقبا فردوست طی نامه ای به پرویز ثابتی مقام امنیتی ساواک دستور می‌دهد تاریخ و مکان دادگاه را حذف کنند.

 

حال فرزند همین آقای «میمندی­‌نژاد» به دلیل اینکه رئیس پیشین دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بود در مرداد 1388 در زمره نام 100 استاد دانشگاه تهران در طول 60 سال عمر این دانشگاه ثبت شد.

 

«پوشکین و شارمین میمندی­‌نژاد»، در حال حاضر گروهی را به نام «جمعیت امام علی(ع)» راه انداختند که  شب­های ماه رمضان، در زمان حاکمیت اصلاح طلبان برخی از دانشجویان از همه جا بی خبر را جمع می کردند و روی شانه‌های خود چند کیسه مرغ و برنج و گوشت و غیره، می‌گذاشتند و بین فقرا تقسیم می‌کردند.

 

پوشکین، کتابی برای پدرش به نام «فلسفه من» نوشته است و نشر دائرةالمعارف اسلامی متعلق به یکی از اعضاء نهضت آزادی آن را چاپ کرد؛ در مقدمه این کتاب ادعا می کند: «پدر من به معراج می­‌رفت»و تلاش می کند از وی قدیس بسازد.

 

یکی از اعضای این گروه چند سال قبل در ایام اعتکاف و در برنامه صبحگاهی [سیمای صبحگاهی] مصاحبه می­‌کند و می­‌گوید ما لیستی به سراسر کشور فرستادیم تا سوابق کسانی که معتکف هستند را کسب کنیم و بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. کتاب «فلسفه من» هم در نمایشگاه بین المللی­ کتاب عرضه می‌شود.

 

** هنرمندان و نویسندگان با «کاندولیزا رایس» و «دیک چنی» ملاقات می­‌کنند و کسی با آنها کاری ندارد

 

و یا در آخرین شماره ماهنامه «مهرنامه» استادی از دانشگاه اسرائیل مقاله می­ نویسد. همچنین ماهنامه «آفتاب» به مدیر مسئولی «عیسی سحرخیز» مقاله دونالد رامسفلد را چاپ می‌کند. هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران ما با «کاندولیزا رایس» و «دیک چنی» ملاقات می­‌کنند و هیچ کس به معنای واقعی کلمه با آنها هیچ کاری ندارد. آیا به چنین وضعیتی اطلاق جامعه تک صدایی رواست؟

 

** تجلیل از جاسوس شناخته شده در دولت دهم

 

فارس: یادداشت «خانه عنکبوت» آقای شریعتمداری در سال 82 هم هشداری نسبت به نفوذ این جریان ها در عرصه رسانه بود؟

 

شایانفر: بله همینطور است، سال 82  آقای شریعتمداری در یادداشتی با عنوان «خانه عنکبوت» به بحث جریان نفوذ پرداختند.  در آن مقاله درباره خبرنگارانی مانند «سینا مطلبی»، «فرناز قاضی­‌زاده»، «امید معماریان»، «فرشته قاضی»، «شهرام رفیع زاده» ، «روزبه میرابراهیمی»، «حنیف مزروعی» و ... -با اسامی مخففشان- که در روزنامه‌های زنجیره‌ای مشغول به کار بودند، مطالبی را مطرح کردند.

 

این افراد در مطبوعات بعضا دولتی و یا به ظاهر خصوصی ایران فعال بودند و در نقش اپوزیسیون فعالیت کرده و می‌کنند.

 

از دوره آقای هاشمی (اوایل دهه هفتاد) جاسوسی شناخته شده به نام «ریچارد فرای» به ایران بازگشت. او در سال های پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تدریس می کرد و در دولت دهم از او تجلیل شد! فرای وصیت کرد بعد از مرگش در حاشیه زاینده‌رود اصفهان دفن شود و آقای موسوی بجنوردی یک باره اعلام می کند وصی این جاسوس است. ولی با اعتراض های مردم و نمایندگان مجلس از دفن این جاسوس جلوگیری شد

 

** فشار و محرومیت علیه نیروهای انقلاب است

 

من به هیچ عنوان قائل به تک صدایی در رسانه ها نیستم و سوال می کنم در حال حاضر چه کسانی مدعی تک صدایی هستند؟

 

تک­‌صدایی و فشار و محرومیت اگر هست، برای جریان نیروهای انقلاب است.

 

به امثال جریانات دلسوز انقلاب، اتهام تندروی و دلواپسی می‌زنند. مگر دلواپسی و نگرانی از نفوذ دشمن جرم است؟

 

فارس: عده ای نیز معتقدند فضای موجود رسانه‌ای نوعی آزادی عمل متمایل به آنارشی و هرج و مرج است؟

 

شایانفر: ظرفیت آزادی در نظام و قانون وجود دارد و بخشی هم ولنگاری است. اگر اپوزسیون در چارچوب قوانین فعالیت کند هیچ اشکالی ندارد ولی این فعالیت‌ها در چارچوب قانون نیست و جریان نفوذ به دنبال این است که با اجرای سیاست گام به گام به هدف خود برسد؛ اینها در واقع عددی نیستند ولی با حمایت خارجی و حمایت برخی دولتمردان در داخل از جهت مالی و معنوی تقویت می شوند.

 

اسناد مالی حمایت آمریکا از تشکیلات باشگاه مهرگان به سرکردگی «محمد درخشش» موجود است و موسسه «ابرار معاصر» کتاب آن را  منتشر کرده است. «درخشش» وزیر فرهنگ دهه 40 در عصر پهلوی و همسرش «مینا درخشش» کارمند سفارت آمریکا قبل از انقلاب بود.

 

دخترش «ستاره درخشش»، در VOA نقش کلیدی دارد و الان رئیس بخش فارسی VOA است، دختر دیگر درخشش «درایه درخشش» همان فردی است که دولت فرانسه در بهمن 94 و همزمان با ورود حسن روحانی رئیس جمهور در اواخر سال گذشته به پاریس به او نشان شوالیه هنر و ادب را داد.

 

این افراد در رسانه‌ها و شبکه‌های ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند اما آقای «مصطفی کواکبیان» نماینده مجلس و مدیر مسئول روزنامه مردم­‌سالاری با افتخار تمام تیتر می‌زند: « مصاحبه اولین زن ایرانی که موفق شد با «لورا بوش» درباره تربیت، اخلاق و فرهنگ مصاحبه کند» و یک صفحه کامل از روزنامه اش را به او اختصاص می دهد. آیا «لورا بوش» باید به ما درس اخلاق و تربیت بدهد؟

 

و یا «روزنامه اعتماد» به مدیر مسئولی «الیاس حضرتی» اقدام به انتشار گزارش­‌ها و تحلیل های بی­‌بی­‌سی فقط با تغییر نام نویسنده می‌کند و کیهان این خبر را منعکس کرد و آنان هیچ پاسخ و توضیحی ندادند.

 

مقام معظم رهبری دیدگاه و اشاره­‌ای در دوره اصلاحات در سال 79 داشتند که عین عبارتشان این است: «بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند پایگاه­‌های دشمن­‌اند و همان کاری را می‌­کنند که رادیو و تلویزیون­‌های بی­‌بی­‌سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می­‌خواهند بکنند»

 

مطبوعات غربی هم اینطور نیستند، این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتی است. در لابلای همین ها اثر انگشت «عبدالله ابن ابی» را می‌بینم، من بارها به مسئولین دولتی تذکر دادم و به طور جدی از آنها خواستم که جلوی این وضعیت را بگیرند.»

 

** باید دنبال مصادیق نفوذ باشیم

 

و در اردیبهشت سال 1394 در اجتماع ده ها هزار نفر از جوانان در مصلی تهران فرمودند: برخی مطبوعات امروزه اقدام به بزک کردن دشمنان می کنند.(نقل به مضمون)

 

مقام معظم رهبری  صراحتاً می فرمایند: «ما می­‌خواهیم مصادیق نفوذ را پیدا کنیم»، منظورشان کیست؟ جامعه باید به دنبال پیدا کردن این مصادیق باشد.

 

بحث‌های ناگفته ای است در دوره اصلاح طلبان. برای نمونه «صدرالدین الهی» یکی از کارشناسان دانشکده ارتباطات، که اساتید نوعا در تدریس از مصاحبه‌های او استفاده می‌کنند، اولین سردبیر کیهان ورزشی و استاد دانشکده ارتباطات بود که بعد از انقلاب به خارج فرار کرد.

 

سال 79 که بحث برائت از مشرکین مطرح شد «صدرالدین الهی» مقاله‌ای در کیهان سلطنت طلب چاپ لندن نوشت که تجدیدنظرطلبان -دقت کنید نمی­‌گوید اصلاح­‌طلبان- باید کاری انجام دهند تا انقلاب را از خمینی جدا کنند، با آن مبانی (اندیشه امام) نمی­‌شود جلو رفت.

 

این عنصر ملحد و حامی سلمان رشدی درباره امام خمینی(ره) در همان مقاله جسارتی می­‌کند که لایق خودش است و می­‌گوید:«این مرد (امام) در طول حکومتش به زیارت قبر امام هشتم، سلطان دین رضا، نشتافت! و از هر تریبونی که فرصت یافت زبان به تعریض علیه امام غریب گشود!»

 

گستاخی را ببینید! این فرد طرفدار امام غریب می‌شود و امام خمینی(ره) می‌شود کسی که اصلا زائر امام رضا نیست!

 

افاضات «مهدی معین فر» (یکی از مدیران نهاد کتابخانه های عمومی کشور) در مصاحبه ای در سال 1383 این طور است: «به ما بودجه زیاد می‌دهند، هم ارشاد  و هم جاهای دیگر برای خرید کتاب بودجه می­‌دهند. ما الزاماً کتابی را نمی­‌خریم که به درد کتابخانه­‌ها بخورد. امکان دارد کتاب را بخریم و بدهیم خمیر کنند. حمایت از صنعت نشر مساله­‌ ما است!»

 

عین عبارتش همین است. تو بی جا می کنی که چنین استنباطی می‌کنی! این حرف تو کجای قانون هست؟ تو موظفی قانون را اجرا کنی، کجای قانون گفته است تو برو کتاب بخر و  بعد خمیر کن تا از صنعت نشر حمایت کنی؟

 

آقای مسعود بهنود با آن سوابق مشعشع قبل از انقلاب هم در یادداشتی می نویسد:« از آن روزی که شمایی از ارتجاع خودش را نشان داد، سایه­‌های فاشیسم را دیدیم.» که در ابتدای مصاحبه به آن اشاره کردم.

 

در سال 58 جریان روشنفکری وابسته تنها یک درصد افراد جامعه را تشکیل می‌دادند و شعار فاشیستی علیه نظام سر می­‌دادند ولی از آن طرف می­‌رفتند با آیت الله شریعتمداری عکس یادگاری می‌گرفتند.

 

«مسعود بهنود» عکسی از دوران جوانی خود را که مامور و معذور بوده کنار دو تن از روحانیون آذربایجانی در دفتر شریعتمداری در مجله­‌اش تهران مصور چاپ کرده است.

 

فارس: چرا این کار را می‌­کنند؟

 

شایانفر: می‌خواستند جریان موازی بسازند(موازی با رهبری حضرت امام(ره) مانند رودررویی منتظری با امام راحل) اما همه طرح‌های این افراد شکست خورد. حال امروز آن سیاست در مورد کدام شخصیت ها در حال تکرار است؟

 

در عرصه جهانی، اسلام آمریکایی (القاعده، طالبان و ...) را حمایت می کنند و یا تشیع لندنی را با شعار «اسلام رحمانی» بازتاب می‌دهند.

 

فارس: مشکل اصلی از اینجا نشات می‌گیرد که این اپوزسیون، مرزبندی‌شان را با بیگانگان و دشمنان مشخص نکرده‌اند و در حال حاضر نیز نمی‌کنند!

 

شایانفر: همین طور است؛ «بهمن نیرومند» یکی از اعضای شورای ملی مقاومت منافقین ایران که ائتلافی از سازمان‌ها، گروه‌ها و شخصیت‌های ایرانی است که در سال 1981 در فرانسه توسط فرقه «مسعود رجوی» بنیان‌گذاری شد. این آقای نیرومند در «کنفرانس برلین» مترجم «اکبر گنجی» مدعی اصلاح طلبی شد.

 

البته زمانی مقام معظم رهبری در دیداری که محمدرضا خاتمی و مجید انصاری نیز حضور داشتند در خصوص کنفرانس برلین فرموده بودند: «من‌ به‌ خط و گرایش‌ سیاسی‌ شما و رقبایتان‌ و اختلافات‌ شما کاری‌ ندارم‌؛ اما تأکید می‌کنم‌ که‌ باید با حفظ اصول‌ و مبانی‌ با یکدیگر رقابت‌ و مباحثه‌ کنید و مرزهای‌ خود را با آنها (دشمنان) کاملا مشخص‌ کنید».6/2/79

 

امام(ره) قبل از پیروزی انقلاب تکلیف خود را با مارکسیست­‌های توده­‌ای­‌، پیکاری‌ها و عناصر سلطنت­‌طلب و بهایی­‌ و جبهه ملی­‌ها شفاف و روشن کرده بودند. حتی وقتی هنوز قدرت را به دست نگرفته و رژیم ساقط نشده بود، در برابر اینها اعلام موضع کردند، اما این افراد چون قدرت و پایگاه مردمی را از دست دادند مرزبندی خود را با دشمنان مشخص نمی‌کنند و از موضع ذلیلانه با غرب برخورد می‌کنند.

 

روزنامه «جهان اسلام» که در سال 69 به مدیرمسئولی «سیدهادی خامنه‌ای» آغاز به کار کرد و در سال 72 توقیف شد پس از دوران اصلاحات با نام جدید «حیات نو اقتصادی» و سپس «حیات نو» دوباره به عرصه مطبوعات بازگشت.

 

چه پروسه ای طی می‌شود که بعد از چند سال یک روزنامه توقیفی دوباره با نام جدید منتشر می‌شود؟ خود این مقوله تغییر نام‌­ها و نشریات اجاره‌ای موضوعی است که بحث جداگانه ای را طلب می کند.

 

این روزنامه زمانی که در مجلس ششم اعتبارنامه آقای «محتشمی پور» مطرح شد ، همراه با سایر رسانه های اصلاح­‌طلب شروع به حمایت از محتشمی‌پور کرد.

 

روزنامه حیات‌نو در سرمقاله‌ای با عنوان «بازیگران قدیس» می­‌نویسد:

 

«برای متلاشی کردن سپاه مهاجم؛ طلایه­‌دارانی را بشناسید که در دژ قلب سربازان ما هراس می‌­آفرینند. اینجاست که علی­‌اکبر محتشمی مدیرمسئول روزنامه توقیف شده «بیان» به قربانگاه مقدسی دعوت شده است که قربان­ کنندگانش با ذکر نیایش قانون‌مداری در جمهوری اسلامی یکی از سرداران خود را هم قربانی می‌کنند، اگر اعتبارنامه این روحانی در مجلس اصلاحات رد شود بی­‌گمان تاوان رعایت بی­ دقتی را باید بدهیم... » و در انتهای سرمقاله می نویسد: «منتقدان اجتماعی نیز بر این نکته اذعان دارند برای گذار از دوران انقلاب اسلامی، به سوی «استقرار» و حتی «ترمیدور» حضور انقلابیونی از نسل اول نه تنها ضروری است بلکه به کاهش هزینه اجتماعی کمک می‌کند».

 

«حیات نو» در این سرمقاله صراحتاً می­‌گوید وقتی ما می­‌خواهیم جریان انقلاب را کنار بگذاریم، باید از خود نسل انقلاب استفاده کنیم، جناح راست یا چپ باشد فرقی نمی­‌کند.

 

دلیل دفاع از محتشمی پور را هم شهامت دفاع از «علیرضا رجایی» (از فعالان سیاسی ملی-مذهبی ،مدیر گروه سیاسی هیات تحریریه روزنامه‌های جامعه، توس و نشاط که در سال 1379 همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی_مذهبی نظیر عزت‌الله سحابی، حبیب‌الله پیمان دستگیر و در دادگاه انقلاب محکوم شد) عنوان می‌کند و تاکید می‌کند وقتی محتشمی پور شهامت به خرج داد و خودش را وارد معرکه دفاع از رجایی کرد ما باید مراقبت کنیم که از دست نرود.

 

«صدرالدین الهی» (کارشناس ارتباط جمعی مقیم امریکا) در کیهان چاپ لندن آن زمان نوشت: «این فضایی که در ایران به وجود آمد، فضایی­ است منحصر و ناب، نمی­‌شود دیگر معادلش را پیدا کرد. باید از این فضا استفاده کنیم برویم داخل این کاروانی که دارد به سوی فرهنگ می­‌رود.»

 

اما می‌بینیم نسل انقلاب بعضی اوقات چنان منفعل و بی‌اطلاع از این امور رفتار می‌کند که راه و بستر نفوذ را برای آنان فراهم می‌کند.

 

** رسانه ها و صداوسیما در اختیار دولت است اما تحمل رسانه مخالف را ندارند

 

آقایانی که ادعا می‌کنند در مطبوعات ایران تک­‌صدایی داریم، این تک صدایی را یک جایی نشان بدهند. الان رسانه­‌ها، حتی صدا و سیما در اختیار جریان غالب دولتی و جریان مرتبط فراتر از دولت قرار گرفته است که یک روزنامه کیهان را نمی­‌توانند تحمل کنند، یا روزنامه جوان و یا خبرگزاری فارس و نسیم و تسنیم را نمی­‌توانند تحمل کنند و دائم سیاه‌نمایی می‌کنند، و شعار «جامعه تک­‌صدایی است» را سر می دهند.

 

** احمدی نژاد با روی کار آمدن مشایی اشتباهات خاتمی و هاشمی را تکرار کرد

 

فارس:جریان سیاه‌نمایی علیه رسانه‌های انقلابی را از شروع دولت یازدهم می‌بینید؟

 

شایانفر: من معتقدم در همان دوره آقای احمدی‌نژاد هم خطاهای فاحشی به ویژه پس از فعل و انفعالاتی در سال های پایانی صدارتش که در حوزه مدیریتی آقای مشایی اتفاق افتاد، جریانی بالا آمد که اشتباهات دولت قبل (اصلاحات) را تکرار کرد و دودش هم به چشم خودش رفت. ایضا دوران آقای هاشمی و خاتمی.

 

ما در زمان اول انقلاب هم شاهد حضور چنین جریانی بودیم.

 

فارس:چه جریانی؟

 

شایانفر: جریانی که وقتی امام(ره) موضعی می­‌گرفت و دشمن نمی­‌توانست کاری کند، پشت سر آیت الله شریعتمداری و حزب مطبوعش قرار می گرفت.

 

وقتی مطبوعات ایران در سال 58 به دلیل حضور سران رژیم شاه و فراماسونرها در بدنه و مدیریت، تعطیل شد؛ هفته نامه «حزب خلق مسلمان» که تا آن زمان با تیراژ دوهزار نسخه چاپ می‌شد، به تیراژ 120 هزار چاپ رسید.

 

«علیرضا نوری­‌زاده»عامل سرویس های بیگانه، «ابوالفضل قاسمی» ساواکی، «جمشید ارجمند»، «شاپور راسخ» و... به علاوه تجزیه‌­طلب­‌ها و ساواکی­‌ها و ضدانقلابی­‌ها، در این نشریات حضور یافتند.

 

** پیام ویژه امام برای آیت‌الله شریعتمداری

 

در خاطرات مرحوم فلسفی درباره شریعتمداری آمده است: «امام خمینی (ره) یک روز من را  می‌خواهد و می­‌گوید برو به آقای شریعتمداری بگو خودت را از این حزب (حزب خلق مسلمان) جدا کن. این حزب تو را به جایی می­‌کشاند که به صلاح شما نیست.»

 

نکته مهمش این است که مرحوم فلسفی نقل می‌کند:«من رفتم خدمت آقای شریعتمداری و به او گفتم آقای خمینی می­‌گوید تو خودت را از این حزب جدا کن، این حزب برازنده تو نیست، عناصر داخلش طیف­‌های ساواکی هستند». (نقل به مضمون) شریعتمداری در پاسخ می­‌گوید: «آبرویم می­‌رود نمی­‌توانم.» گفتم: «من می­‌روم در مدرسه فیضیه و از این کار تو تجلیل می­‌کنم، من خودم سخنرانی می­‌کنم.» شریعتمداری می‌پرسد: «آقای خمینی هم این را قبول دارد؟» آقای فلسفی سپس نزد امام رفت. امام به آقای فلسفی می فرماید: «شما به شریعتمداری بگو خودت را از این حزب جدا کن، من خمینی هم در آن جلسه فیضیه حاضر می شوم.»

 

بعد مرحوم فلسفی دوباره نزد شریعتمداری می‌رود و سخن امام(ره) را تکرار می‌کند. شریعتمداری به مرحوم فلسفی می­‌گوید اجازه دهید فکر کنم و فردا بیایید. فردا که مرحوم فلسفی دوباره می‌آید، شریعتمداری به ایشان می گوید:« دامادم چه؟ اعضای حزب چه؟ رئیس دفترم چه؟ و ...»

 

مرحوم فلسفی این مطلب شریعتمداری را با امام(ره) درمیان می گذارند و سپس در پاسخ، امام می فرمایند: «من می‌خواستم از همین­‌ها او را جدا کنم.»

 

بعدها معلوم شد رئیس دفترش مامور ضداطلاعات و دامادش (عباسی) هم جاسوس بود.

 

اطراف منتظری را هم نظیر همین افراد سیلی خورده از انقلاب و مردم گرفته بودند. منتظری با آن سابقۀ 20 ساله را جلو انداختند و از او بهره می‌گرفتند. امام(ره) در نامه‌ای به منتظری در ماه های پایانی عمر شریفشان نوشت من از همان ابتدا مخالف قائم‌مقامی شما بودم.

 

«دکتر احمد انواری» یکی از سرکردگان «جبهه ملیون» در یک نشریه فرانسوی در آذر 64 نوشته بود: «با انتخاب منتظری برای قائم­‌مقام رهبری بندناف انقلاب از (امام)خمینی جدا شد.»

 

انواری خودش اهل اصفهان بود و ارتباطات اطلاعاتی و سیاسی با جریان­‌های آن منطقه داشت. سال 71 که به ایران سفر کرد روزنامه اطلاعات با او مصاحبه کرد. او صراحتاً گفت: «دوران به هم ریختن و براندازی گذشته و ما باید با سیاست­‌های گام به گام به تدریج بتوانیم فرهنگ را تغییر بدهیم.»

 

** اگر کسی ماهیت آمریکا را نشناسد دچار اشتباه فاحش می­‌شود

 

این نفوذی که امروز می‌بینیم، همانطور که عرض کردم یک شبه اتفاق نیفتاده است، در گذر زمان به ویژه پس از سال های دفاع مقدس اتفاق افتاده. به مرحله­‌ای رسیده که خواب را از چشم رهبر فرزانه انقلاب ربوده. امیدواریم مسئولین به خود بیایند و در مقابله با جریان نفوذ آن را مهار کنند در غیر این صورت آن اتفاقی که نباید بیفتد، می­‌افتد.

 

جناح تجدید نظر طلب داخلی فکر می­‌کنند با این روش­‌ها می­‌توانند با آمریکا کنار بیایند، اگر ماهیت آمریکا را کسی نشناسد دچار اشتباه فاحش می­‌شود. آمریکا به هیچ جناحی دلبسته نیست، اینها دنبال منافع خودشان هستند. هر چه در این کشور اختلافات را پررنگ­‌تر کنند دچار آسیب بیشتری می­‌شویم.

 

امام در ماجرای کودتای نوژه فرموده بودند: «این طیاره­‌ها اگر می­‌آمدند، بمب­‌ها را می‌ریختند بالاخره یک جایی می­‌خواستند پارک کنند، کجا می­‌خواستند از دست مردم فرار کنند؟»

 

سپس می فرمایند: «البته من نگرانم، نگرانم اینها [دشمنان انقلاب] برای الان نتوانستند، اگر نتوانستند 20 سال دیگر، نتوانستند 50 سال دیگر. آن روزی ما باید نگران شویم که اختلافات زیاد شود و مساجد ما خالی شود».(نقل به مضمون)

 

حالا 13، 14 سال دیگر پنجاهمین سال انقلاب می‌شود. نباید دغدغه داشت و چاره جویی کرد؟

 

** نباید بگذاریم جریان انقلاب به حاشیه برود

 

فارس: راهکار حضرتعالی برای مبارزه با این نفوذ چیست؟

 

شایانفر: بحث راه کارها نیازمند فرصت جداگانه و مستوفایی است. اما آنچه که نباید فراموش شود این است که ما باید بیدار شویم و نگذاریم جریان انقلاب به حاشیه رود، عبرت­‌های عاشورایی که مقام معظم رهبری به آن اشاره می­‌کنند برای همین است، رهبری هشدار دادند که انقلاب اسلامی دچار نفوذ و استحاله‌ای که همه انقلاب­‌ها دچار آن شدند، نشود. الحمدلله به واسطه دین‌داری و حضور مومنانه مردم در صحنه که در هیچ انقلابی به این ابعاد نبوده و نیست، این خطر تا حدودی مهار می‌شود.

 

 

بالاخره این مدیریت انقلاب و هنر رهبری آن است که کسانی را که روزی اصل انتخابات را تحریم می­‌کردند، به صحنه می‌آورد و اجازه می‌دهد که لیست داشته باشند.

 

هنر انقلاب است که  توانسته جریان معاند و اپوزسیون را تبدیل به جریان مطالبه­‌گر در  چارچوب قانون و در درون نظام تبدیل کند، اتفاقا در این صورت هیچ ایرادی ندارد چراکه اگر بخواهد اهداف دیگری داشته باشد به نتیجه خوبی نمی­‌رسد.

 

این انقلاب برای بیرون از مرزها تصمیم می­‌گیرد، الان مشکل دشمن، ایران اسلامی است. ما این قدرت را یک شبه به دست نیاوردیم. بحث مدافعین حرم در ادامه پیروزی­‌های انقلاب است.

 

** اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریح­‌تر بند را آب داده بود

 

فارس: مسئولین ما در حال حاضر چقدر موضوع نفوذ را جدی گرفته اند و حضرتعالی آینده را چگونه می­‌بینید؟

 

شایانفر: من موضوع را جدی می‌­دانم ولی بعضی مواقع فکر می­‌کنم  بعضی قوا و نهادها مسئله نفوذ را پیگیری و برخی نیز به سادگی از کنار آن عبور می­‌کنند. اما ما خوشبینانه نگاه می­‌کنیم. یعنی اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریح­‌تر از این بند را آب داده بود.

 

نقد‌هایی که روزنامه کیهان نسبت به برخی از این جریانات می‌نویسد اگر دقت شود سبب پیشرفت این مدیریت آنان می‌شود.

 

من یادم هست که یکی از عناصر مرتبط با سلطنت طلبان  آمده بود دفتر من و به من می­‌گفت: «آقا من دارم برای این نظام کار می­‌کنم چرا علیه من می­‌نویسید؟» گفتم می­خواهیم بهتر کار کنی، مگر نمی‌گویی دارم کار می­‌کنم؟ پس طرف مقابل بهتر می­‌فهمد که شما واقعا داری کار شاذی انجام می‌دهی یا نه.

 

خانم «سیحون» یک بار آمده بود دفتر من و هر چه بد و بیراه بود به «آیدین آغداشلو» و طیف­‌هایی که خودش تربیت کرده بود می‌گفت. در دفتر پژوهش‌ها هر چه دلش خواست گفت. من به او گفتم تو داری در دفتر پژوهش‌های کیهان بدترین موضع‌ گیری ها را نثار شاگردان خود و برخی مسئولان نظام می کنی، ولی بعدا نروی پشت سر بگویی این جامعه تک صدایی است.

 

ما نمی خواهیم جامعه یک صدایی داشته باشیم، ما موضع می‌گیریم و بدترین ناسزاها را به ما نسبت می‌دهند. اینها (دشمنان و غربی‌ها) رسانه‌ای مانند کیهان را  که بحث نفوذ ثروت های باد آورده و ... را دائم مطرح می‌کند تحمل نمی­‌کنند، لذا مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی حاضر در صحنه مانند کیهان و جوان و فارس و دیگر رسانه­‌های انقلابی باشند آنها روز به روز به صورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیک‌تر می­‌شوند.

 

در مجموع این یک سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی می‌کند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود.

--------------------------------------------

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©