نگاهی مختصر به پیش نویس قطعنامه سیاسی

 

فرامرز دادور

 

با تشکر از تهیه کنندگان پیش نویس قطعنامه ی سیاسی برای کنگره ی دوازدهم، نکاتی که عمدتاً به بخش ضرورت تلاش برای گسترش و هم گرایی جنبش های اجتماعی مترقی مربوط می گردد در خطوط زیر مطرح می شوند و شاید این نقد کوچک در سطح محدود خود به روشن تر کردن مضمون پیش نویس کمک نماید.

به نظر می رسد آنچه که تلاش می گردد در این قسمت از پیش نویس به بحث گذاشته شود تاکید درست بر وجود تنوع در اپوزیسیون مردمی، اذعان به وجود اشکال متفاوت در جنبش های مردمی و حتی گرایش های گوناگون در میان فعالین کارگری می باشد. در این مطلب به ضرورت پیدایش "یک جنبش توده ای تاریخی" برای پیشبرد اهداف آزادی خواهانه و برابری طلبِ انقلاب مردمی اشاره می گردد و به طور صحیح بحث می شود که سیاست های سرکوبگرانه رژیم از جمله عواملی است که باعث ظهور "همگرایی" و همبستگی در بین جنبش های متنوع اجتماعی (کارگران، زنان، دانشجویان و غیره) گردیده و در ارتقاء شناخت و ایجاد راهکارهای سیاسی مشترک و گسترده برای اپوزیسیون مترقی مؤثر بوده اند. در لابلای نوشته به این موضوع دامن زده می شود که راه پیروزی انقلاب در ایران بر مبنای استراتژی معطوف به "درهم آمیختگی" مبارزات آزادی خواهانه و برابری طلب در میان جنبش های گوناگون که "با منطق و پویایی خاص خودشان حرکت می کنند"، شکل می گیرد. همچنین اضافه می گردد که ایجاد یک "افق مشترک" و "هم گرایی" عمیق در بین این جنبش های مترقی و تقویت "مقاومت در برابر موج سرکوب های کنونی رژیم فقط در صورت توده ای شدن می تواند کارآیی داشته باشد" و پیروزی تاکتیکهای مبارزاتی مانند "نافرمانی مدنی" در گرو وجود آگاهی و سازمان یافتگی لازم در میان آن ها می باشد.

اما، نقصان این تحلیل در این است که سرانجام در رابطه با نقش جنبش های اجتماعی روشن نمیشود که اگر به واقعیت وجود کثرت گرایی در جنبش، مردم اذعان می گردد و ضرورت ایجاد همگرایی و سازمان یافتگی در میان آن ها دیده می شود پس چرا به جای این که در این رابطه و چگونگی تشکل یابی اپوزیسیون مردمی حول اهداف آزادی خواهانه و عدالت جویانه بحث ادامه یابد، در عوض عمدتاً به این نظر کلی و ناروشن بسنده می گردد که "فعالان جنبش سوسیالیستی هستند  که با گشودن افق گسترده به روی جنبش های اجتماعی مترقی، اولاً همبستگی طبقاتی کارگران و ثانیاً رابط ی آن را با رهایی بشریت تصورپذیر می سازند". از این جمله ی شعارگونه می توان استنباط های متفاوتی نمود و  در این جا به دو نوع آن 1- در نفی یکی و 2- تایید دیگری اشاره می گردد.

یک نوع برداشت از بیان جمله ی بالا و نوشته های مجاور آن  این می باشد که "هم آهنگی عمیق جنبش های اجتماعی در صورتی امکان پذیر است که برمبنای همبستگی طبقاتی کارگران صورت بگیرد"، یعنی این که اگر در این جا صحبت از ایجاد همگرایی و سازمان یافتگی جنبش های اجتماعی می شود، موفقیت آن تنها بر روی محور جنبش کارگری و تمرکز استراتژیک بر روی مطالبات و عمدتاً خصلت های کارگری نهفته در میان سایر جنبش های اجتماعی (زنان، جوانان، دانشجویی، ملیت ها و غیره) انجام پذیر خواهد بود. نتیجه گیری منطقی از این خط فکری این است که در عین واقف بودن به وجود تنوع در جنبش های اجتماعی، وظیفه ی سوسیالیست ها می بایست عمدتاً تلاش برای متصل نمودن فعالین رادیکال تر آن ها به جنبش چپ، و با نیت متبلور کردن گرایش های حمایتگرانه از منافع طبقه کارگر و تاکید بر حرکت های ضد سرمایه داری با هدف تقویت بخش های سوسیالیستی این جنبش ها باشد. این نگرش علیرغم این که "برخورد ابزاری با جنبش های اجتماعی" را "نفی" می کند اما در واقع با مکثی کوتاه در این بخش می توان به سادگی ملتفت شد که در لابلای خطوط آن تاکتیک استفاده ابزاری از جنبش های مترقی ولی غیرکارگری نهفته شده است. در آن صورت به غیر از این که این تحلیل تنها برای جنبش چپ رسالت مترقی و بالنده قایل بوده و جریانات دمکراتیک ولی غیرسوسیالیستی را فقط به مثابه توده های ذخیره که قابلیت عضوگیری و تحول یابی سیاسی داشته باشند، ارزیابی می کنند، چیز دیگری نخواهد بود. اگر این خط مشی در این قسمت از پیش نویس عامدانه منعکس شده باشد و اگر امکانِ "گسترش و هم گرایی جنبش های اجتماعی مترقی" را فقط در گرو وجود هژمونی از طرف جنبش سوسیالیستی بداند، در آن صورت  به مشکل تفرقه در اپوزیسیون دمکراتیک پرداخته نشده است. 

اما اگر استباط دوم، یعنی تلاش برای ایجاد گسترش و هم گرایی" در بین جنبش های اجتماعی مترقی و "توده ای" کردن و سازمان دهی "مقاومت" و "نافرمانی مدنی" در میان آن ها علیه سرکوبگری های رژیم درست باشد و اگر این است که "هم آهنگی عمیقی در میان جنبش های اجتماعی... باید با دفاع از حقوق همه ی زنان و همه ی شهروندان انجام گیرد و نمی بایست که مبارزات روزمره ی توده های مردم برای بهبودی زندگی را "به نام انقلاب و سوسیالیسم نفی" کرد. بنابراین منطقا این سئوال پیش می آید که با توجه به این واقعیت که در کنار جریانات چپ، سایر جنبش های مترقی و از جمله طیفهای سوسیالیستی در میان زنان، جوانان، دانشجویان و ملیت ها برای آزادی، برابری و دمکراسی با رژیم مبارزه می کنند، آیا چه نوع استراتژی سیاسی باید اخذ نمود که فعالین درگیر در این کارزارهای حق طلبانه توده های مردم را بتوان به طور مؤثر سازماندهی کند. جملاتی مانند اینکه "بهترین راه در هم شکستن تعرض کنونی رژیم، روی آوردن به آتشبار توده ای مبارزات روزمره ده ها میلیون معطوف به بهبودی شرایط معیشتی مردم است"، احتمالاً مورد موافقت همه می باشد اما تنها ابراز تاکید بر اهمیت این موضوع، نهایتاً یک تمایل سیاسی را مطرح می کند و به خودی خود یک راهکار سیاسی نیست.

در میان اقدامات سیاسی مؤثر در ایجاد تحولات دمکراتیک و تعمیق انقلاب اجتماعی یکی از آن ها این است که با توجه به ادامه ی حکومت مستبد مذهبی و سیطره ی ارتجاعی ترین جناح های سرمایه داری (تجاری، مالی و بوروکراتیک) در جامعه آیا نمی بایست صراحتاً اعلام نمود که ایجاد دگرگونی رادیکال و دمکراتیک در ساختار قدرت سیاسی/اجتماعی عمدتاً در گرو متشکل شدن تمامی اپوزیسیون دمکرات و ضد امپریالیست، که پیشاپیش به طیف های سازمان یافته ی جنبش های اجتماعی تعلق دارند، می باشد. و در آن صورت آیا ضرورت ندارد که برمبنای موافقت بر اصول اساسی دمکراتیک مانند اعتقاد به آزادی های بی قید و شرط سیاسی، سکولاریسم، استقلال گرایی و جمهوریت  در جهت تلاش برای سازماندهی یک جبهه ی قدرتمند دمکراتیک از اپوزیسیون که بلوک چپ یکی از ارکان اصلی آن را تشکیل بدهد، قدم برداشته شود. این استراتژی صحیح عمدتاً برمبنای شناخت از این که اکثریت قاطع مردم با حکومت جمهوری اسلامی و هر نوع دخالت امپریالیستی در ایران مخالف هستند و اتفاق نظر بر این که تحولات آزادی خواهانه و عدالت جویانه بر روی محور گرانیگاهی از مجموعه ی پایه ای ترین مطالبات مشترک و سازماندهی آن در میان جنبش های اجتماعی توده ای که مسلماً تمایلات و نظرگاه های متنوع فکری، اجتماعی و سیاسی، نیز، دارند شکل می گیرد.

درود فراوان به همگی شما. موفق باشید

 

فرامرز دادور

27 ژولای 2007