درباره زنان

جستاره هاي در باب جنبش زنان

فواد شمس

Shams_foad13@yahoo.com

١-هر حرکت و جنبشي در جامعه زائده ي وجود شکاف ها و بي عدالتي هاي موجود در جامعه است که باعث مي شود بخشي از جامعه از حقوق بديهي اش محروم شود. يکي از بزرگترين و مهمترين شکاف ها و بي عدالتي هاي موجود در جوامع انساني نابرابري بين مردان و زنان و به عبارتي تبعيض جنسيتي است که در جامعه ي ما به خاطر برخي عوامل خصوصا وجود يک سنت ديرينه ي مردسالاري اين نابرابري به شکل مضاعفي سر بر آورده است . در نتيجه جنبش برابري خواهانه ي زنان خصوصا در چند سال اخير نمود بارزي در جامعه ي ما داشته است و حرکت هايي را آغاز کرده است.

٢در چند ساله اخير به جرات مي توان گفت که حرکت زنان در راه رسيدن به شرايطي مطلوب و برابر يکي از بزرگترين و تاثيرگذار ترين جنبش هاي اجتماعي موجود در جامعه ما بوده است و حرکاتي مثل تظاهرات 21 خرداد زنان در برابر درب دانشگاه تهران را مي توان حضور بارز يک جنبش اجتماعي در خيابان ها دانست که خود يک دست آورد بزرگ است و نشان داد که يک جنبش از پايين هم مي تواند در عرصه عمومي آن هم به شکل مستقيمش حضور پيدا کند. جنبش کنوني زنان در آغاز راه است و براي اينکه بتواند به خواست هاي حقيقي زنان برسد و ساختن جهاني ديگر را ممکن سازد نياز دارد که افق هاي پيشروي خود را ترسيم کند البته با تطبيق اين افق ها با واقعيات موجود در جامعه و با سازماندهي خود به خواست هايش برسد و شرايط نامطلوب موجود را تغيير دهد.

٣يکي از مباحث هميشه مناقشه برانگيز که حول خواست زنان و مطالبات آنان مطرح بوده است و هميشه از طرف کساني که منافع نامشروعشان در گرو تضييع حقوق زنان به عنوان نيمي از جامعه بوده است تقويت شده است و متاسفانه به خاطر برخي کج فهمي ها و برداشت هاي نادرست از مفهوم فمينيست به آن دامن زده شده است. اين بوده که برآورده شدن حقوق زنان را در برابر تضييع حقوق مردان قرار داده اند شفاف تر اينکه فمينيسم را به معناي ضد مرد بودن تفسير کرده اند . در حالي که برابري زن و مرد در تمامي عرصه هاي زندگي و جامعه وراي اينکه يک امر بديهي و طبيعي و به حق است و نمي توان به آن خدشه اي وارد دانست علاوه بر آن تامين حقوق زنان باعث مي شود که کليت جامعه شرايط بهتري را کسب کند و از پتانسيل موجود در زنان و استعداد هاي آنان در راه بهتر شدن شرايط زندگي و ساختن جهاني نوين بهره گرفت . در چنين شرايطي حقوق مردان هم به نحوه ي بهتري تامين مي شود . در کل مي توان گفت تامين حقوق مردان و کليت جامعه در گرو برابري زنان و ايجاد فرصت هاي عادلانه براي اين بخش از جلامعه است . در يک کلام حقوق زن برابر حقوق انسان است. در اينجا بر فعالين جنبش زنان واجب است که با تعريف درست خواست هاي زنان و تبليغ اصولي انديشه هاي برابري طلبانه ي خويش اين کج فهمي ها را در جامعه اصلاح کنند.

٤در اينجا نقش فعالين جنبش زنان بارزتر مي نماياند . اين فعالين بايستي افق هاي ديد خود را گسترش دهند و خود را در چارچوب هاي تنگي که براي آنان تعريف شده مبحوس نسازند و به خواست هاسي حداقلي راضي نشوند.تنها به چانه زني در سطوح بالاي براي کسب امتيازات اندکي در قوانين جاري کشور اکتفا نکنند . البته اين بدين معنا نيست که اين دست آورد ها کم اهميت و کم ارزش است بلکه بدين معناست که اينها کف خواست هاي واقعي زنان است و امري لازم و ضروري است اما کافي نيست. درضمن تنها برابر شدن زنان و مردان در جامعه نقطه پاياني و مطلوب جنبش زنان نيست. چون در واقعيت هاي موجود شرايط مردان هم در جامعه ما چندان مطلوب نيست که رسيدن به آن را غايت جنبش دانست . درست است که اموري مثل برابر حق ديه و حق ارث و آزادي پوشش و حق طلاق و اين قبيل مسائل اموري هستند بسيار مهم و ضروري که بسياري از زنان و انسان هاي جامعه ي ما با آن درگيرند اما اولا اين امور ريشه در سنت هاي دست و پاگير جامعه ما دارند که نياز است که يک کار پايه اي در رفع آنها شود و دوما بر فرض حل شدن آنها هنوز هزاران مشکل و معضل ديگر گريبانگير افراد جامعه ما خصوصا زنان است. پس غايت جنبش زنان باد فراتر از تنها رسيدن به شرايط کنوني مردان باشد . هدف بايد بزرگتر از اين باشد که چند بند قانون خانواده و .. تغيير کند . البته تمام اين امور در يک راستا مي باشند و تاکيد بر گسترش افق ها به معناي نفي مبارزات روزمره نيست.

٥در جامعه ما زنان علاوه بر مشکلات خاص خود که ذکر آن رفت زماني که در موقعيت مشابه اي که مردان هم در آن موقعيتها دچار ظلم و بي عدالتي مي شوند قرار مي گيرند به مراتب بيشتر و وحشتناک تر مود ستم و بي عدالتي قرار مي گيرند . به طور مثال همچنان که يک مرد مزدبگير و کارگر مورد استثمار و ناعدالتي در سيستم سرمايه سالار قرار مي گيرد يک زن در همان وضعيت به مراتب بيشتر دچار بي عدالتي مي شود. به خاطر زن بودنش همان اندک مزدي را که يک کارگر مرد مي گيرد را کمتر به او مي دهند و هزار يک مشکل ديگر يا يک زن و دختر اقليت قومي را که در يک روستاي دور افتاده که ساختار هاي کهنه و پوسيده ي سنتي در آن حاکم است را در نظر بگيريد.

با اين شرايط وضعيت زنان طبقات پايين و اقليت ها و حاشيه نشين ها به مراتب از زنان طبقات بالاي شهرنشين اسفناک تر است در نتيجه توجه به آنان امري ضروري و ويژه اي را مي طلبد. اما فضاي گفتماني کنوني زنان اندکي به اين واقعيت هاي جامعه کم توجه است . بايستي به سمتي رفت که گفتمان غالب جنبش زنان بتواند بيشتر و بهتر اين بخش ها از زنان را که اکثريت زنان جامعه را تشکيل مي دهند نمايندگي کند.

البته اين امر به معناي نفي خواست هاي ديگر زنان نمي باشد بلکه تاکيدي است بر توجه بيشتر فعالان زن به خواست هاي عيني تر اکثريت زنان جامعه . به طور مثال استاديوم رفتن زنان حقي طبيعي و بديهي است که بايد زنان آن را به دست آورند و بايد براي آن مبارزه کنند. اما آيا خواست يک زن کارگر و به اندازه ان دختر شهري طبقات بالا که استاديوم رفتن را دوست دارد ارزش ندارد که به آن ها نيز پرداخته شود؟ و يا خواست آن زن روستايي که مي خواهد از حداقل بهداشت و حق زندگي برخوردار باشد اندازه ي رييس جمهور شدن زنان سياسي ارزش ندارد که برايش تجمعي برگزار کنيم؟

٦زنان علاوه بر هويت زنانه خويش در جامعه به اقتضاي جايگاهي که از لحاظ اقتصادي _ اجتماعي در آن قرار مي گيرند واجد هويت هاي متکثر ديگري هم مي باشند. زن دانشجو، زن کارگر، زن کرد، زن بلوچ، زن سني ، زن لاييک و... پس زنان علاوه بر اينکه به خاطر زن بودنشان مورد ستم قرار مي گيرند درهر کدام از اين شرايط بخشي از حقوقشان ناديده گرفته مي شود و آن هم باز هم به خاطر زن بودنشان به صورت چندين برابر و مضاعف مورد ظلم قرار مي گيرند.پس علاوه بر اينکه بايد براي دست پيدا کردن به حقوق خود به عنوان يک زن مبارزه کنند بايد براي تغيير ديگر شرايط جامعه هم تلاش کنند که اين وظيفه ي فعالين حقوق زن را سنگين تر مي سازد.

اکنون متاسفانه در جنبش هاي ديگر موجود در جامعه زنان نقش بسيار کم رنگي دارند و اکثر اين جنبش ها متاسفانه حالتي مردانه به خود گرفته اند که براي خود اين جنبش ها هم امري مضر است . جنبش دانشجويي که جز آوانگاردترين جنبش ها نيز مي باشد اکثر فعالانش را مردان تشکيل ميدهد . يا جنبش کارگري که غريب به اتفاق آن در دست مردان است . درست است که يکي از عوامل مهم در نقش کم رنگ زنان به فرهنگ مرد سالار مسلط بر جامعه ما بر مي گردد . اما کم کاري و بي توجهي زنان هم به اين امور مزيد بر علت است . که بيشتر به اين ذهنيت اشتباه بر مي گردد که مسئله زنان را جدا از جامعه مي بيند و حل شدن آن را جداگانه امکان پذير تصور مي کنند . در حالي که مسئله زنان مسئله ي مربوط و متصل به کليت جامعه است و بايد در يک فرايند کلي حل شود . نه مي شود و نه مي توان آن را جدا از ديگر مسائل جامعه فرض کرد. پس حضور و فعاليت زنان در ديگر جنبش هاي اجتماعي امري بسيار لازم مي نماياند.

٧- در آخر به نظر مي رسد جنبش زنان راه طولاني و سختي را در پيش دارد که در اين راه به همراه ديگر جنبش هاي اجتماعي موجود در جامعه واجد اين پتانسيل باشد که جهاني ديگر و بهتر را ممکن سازد و شرايط نامطلوب موجود جامعه را که در آن عده اي اندک براي حفظ منافع نامشروعشان با تضييع حقوق انسان ها خصوصا زنان به وجود آورده اند را تغيير دهد. در اين راه لازم است که فعالين زن افق ديد خود را گسترده تر سازند و مسئله زنان را در کليت جامعه تعريف کنند و با نفي دوگانه ي کاذب مرد سالار _ زن سالار، انسان سالاري را در جامعه بر قرار سازند.