مصاحبه با فرخنده تقدسي

درباره کتاب مارکسيسم و رهايي زن

 

 

به تازگي کتاب "مارکسيسم و رهايي زن" از آلماني به فارسي توسط فرخنده تقدسي توسط گفتگوهاي زندان انتشار يافته است. به همين خاطر، گفتگويي با مترجم کتاب انجام داديم که تقديم حضورتان مي­شود. مصاحبه را از طرف گفتگوهاي زندان، همايون ايواني به انجام رسانده است.

 

همايون ايواني: فرخنده، از اين که دعوت به مصاحبه را پذيرفتي، متشکرم. براي آغاز کمي درباره خودت بگو. قبل از زندان چه مي­کردي؟ و پس از خروج از زندان تا زماني که در ايران بودي، به چه فعاليت­هايي مشغول بودي؟

فرخنده تقدسي: من هم از گفتگوهاي زندان به خاطر دعوت به اين مصاحبه تشکر مي­کنم. معلم بودم. در مرکز تربيت معلم و دبيرستان درس مي­دادم. مثل اکثر جوان­هاي دهه 50، قبل و بعد از قيام 57 به فعاليت سياسي پرداختم با اولين تصويه نيروهاي سياسي در سال 59 برکنار شدم. براي تامين مخارج زندگي­ام به تدريس خصوصي و در کنارش به خياطي مشغول شدم. از شش ماه قبل از دستگيري­ام در يک کارخانه توليد دارو کار مي­کردم. پس از خروج از زندان در تابستان 69 تا مدتي با مشکلات خانوادگي درگير بودم. در روزي که از زندان آزاد مي­شدم در دادياري زندان و در حضور مادر و خواهرم ناصريان که از جواب هاي من به شدت عصباني شده بود تهديد مي­کرد که بعد از يک ماه مرخصي وقتي به زندان برگردم اعدامم خواهد کرد.

من هم جواب دادم که تعجبي نخواهد داشت فقط يکي به ده­ها هزار اعدامي اضافه خواهد شد. فريادهاي او و تهديدهايش سبب سکته اول مادرم در دادياري شد و ترس از اعدام من، سبب مرگ مادرم، درست 20 روز بعد از آزادي­ام شد. اين برايم ضربه­اي بسيار دردناک بود و مدت­ها طول کشيد تا به توانم از نظر روحي خودم را روي فرم بياورم. بعد دوباره شروع به تدريس خصوصي کردم. اين بار علاوه بر رياضيات و زبان انگليسي به تدريس تندخواني هم پرداختم که در زندان از دوستي آموخته بودم. سپس به تهران رفتم و در دو موسسه تحقيقي به عنوان کارشناس مسائل اجتماعي و جمعيتي شروع به کار کردم – من فوق ليسانس جامعه شناسي را در دانشگاه تهران به پايان رسانده بودم و قرار بود براي دکترا در دانشکده جامعه­شناسي شعبه دانشگاه هاروارد در تهران که امتحان ورودي­اش را گذرانده بودم مشغول تحصيل شوم که به جمهوري اسلامي خورد و اصلا اجازه باز شدن دانشکده فراهم نشد.

به کار پژوهشي مشغول بودم تا پيش آمدن تصادفي که منجر به قطع پاي راستم شد. شش ماهي بعد از تصادف دوباره زندگي معمولي را از سر گرفتم و شروع به کار تدريس کردم اما اين بار در خانه و تا آمادگي براي کنکور دانشگاه درس مي­دادم. تقريبا تمام روزم پر بود و در کنارش به مطالعه هم مي­پرداختم، مثلا گروندريسه را در اين زمان خواندم.

 

* علاقه­ات به ترجمه و کلا کارهاي پژوهشي از چه زماني شکل گرفت و تا پيش از ترجمه کتاب اخير چه فعاليت­هايي در اين زمينه داشتي؟

- کار ترجمه را در دانشگاه شروع کردم. اولين کار جدي­ام پايان نامه دوره ليسانس­ام بود که در مورد مسائل جمعيتي نوشتم. بعدا بخشي از کتاب جامعه شناسي شهري را ترجمه کردم که متاسفانه استادم که با هم دوست بوديم، بدون ذکري از نام من و دانشجويان ديگر که بخش هاي ديگر را ترجمه کرده بودند، کتاب را به اسم خود به چاپ رساند!

 

* مي­توانم بدانم اين استاد کيست؟!

- ترجيح مي­دهم، نامش را ذکر نکنم. بگذريم...

بعد از قيام آن گاه که با کانون معلمان هم­کاري مي­کردم يکي از دوستانم و من با هم چند جلد از کتاب­هاي صمد بهرنگي را به انگيسي ترجمه کرديم و براي چاپ در اختيار کانون قرار داديم که نمي­دانيم برسرشان چه آمد. کار بعدي­ام ترجمه بخشي از کتاب "راه قدرت" نوشته کائوتسکي در سال 62 بود که از سرنوشت آن هم اطلاع ندارم. احتمالا آن هم از بين رفته است. چون من هم بعدش دستگير شدم، هيچ نمونه­اي هم برايم به جا نماند.

 

* چه چيزي تو را به ترجمه "مارکسيسم و رهايي زن" جلب کرد؟

- ترجمه از آلماني به فارسي را سه سال بعد از آمدنم به آلمان با ترجمه بروشورهاي راه پيمايي­ها شروع کردم مي­خواستم از مجموعه فعاليت­هاي اين جا (آلمان و اروپا) اطلاعاتي براي دوستانم به ايران بفرستم که اولين کارم راجع به موميا ابوجمال بود و شايد اين اولين اطلاعاتي بود که از او به ايران رفته بود. سپس در کلاس­هاي خواندن و بحث کاپيتال مارکس در دانشگاه هانوور شرکت کردم که به گنجينه لغاتم درباره مسايل اقتصادي و سياسي کمک بسيار کرد. تصميم به ترجمه اين کتاب را هم به خاطر موضوعش که مساله من هم بود، يعني مارکسيسم و زنان اتخاذ کردم، چون مي­ديدم که در جمع­هاي زنان کم­تر حرف از آموزش­هاي مارکس و نقش آن در رابطه با مساله زنان است. حتي گاه تقابل با آن را مي­ديدم. به همين سبب کتاب به نظرم جالب آمد، گرچه به اين مفهوم نيست که با کل نظرات نويسندگان موافق باشم. البته مي­دانستم کار سختي است چون به زبان مسلط نبودم که تازه در آغاز راه بودم اما با وجود اين به خود جرات دادم و شروع کردم. در اوائل کار سختي بود ولي وقتي به نيمه کتاب رسيدم روان پيش مي­رفتم. اين امر در کتاب نيز خود را نشان مي­دهد و من نخواستم تغييرش بدهم. البته در نيمه راه ترجمه کتاب را کنار گذاشتم و به ترجمه بخش­هايي از کتاب زن و سوسياليسم اثر آگوست ببل پرداختم که در مجله نگاه در دو شماره به چاپ رسيد و بعد از آن ترجمه کتاب را ادامه دادم.

 

* فکر مي­کني در فضاي بحث­هاي کنوني جنبش زنان، اين کتاب مي­تواند انگيزه­اي به نگاه عميق­تر به اين جنبش باشد؟

- حتي در فضاي کنوني جنبش زنان پرداختن به مساله زن از اين ديد باز هم جايگاه خود را دارد، چون به نظرم تنها راهي است که رهايي زن را به طور اساسي در مد نظر قرار مي­دهد و خواهان حل ريشه­اي آن است همان طور که لنين مي­گويد سوسياليسم بدون رهايي زن و رهايي زن بدون سوسياليسم امکان ندارد. تمام جنبش­هاي ديگر زنان تنها مي­توانند به انجام رفرم­هايي در رابطه با حق و حقوق زن در جامعه کمک کنند و نه بيش­تر. وقتي در جامعه­اي مثل آلمان اين ديد مطرح است مسلما در جوامعي مثل ايران که زنان تازه کار را شروع کرده­اند در شرايط آزاد با تدقيق در جنبش زنان در ساير نقاط دنيا مسلما راهي را خواهند پيمود که به نتجه قطعي خواهد رسيد و جنبش­هاي عقيم مانده و حساب پس داده را مسلما دوباره نخواهند آزمود. البته در شرايط موجود بخش­هايي از زنان مسلما به دنبال راه­هاي بي­خطرتر خواهند رفت، حتي اگر به پيامد آن در غرب هم آگاه باشند. 

 

 

* نقاط قوت و ضعف کتاب را و نيز ترجمه را چه مي­بيني؟ چه مشکلاتي از هنگام ترجمه تا اکنون که کتاب به فارسي منتشر شده در پيش رويت قرار داشت؟

- به نظرم نقطه قوت کتاب اين است که در حقيقت تاريخچه کوچکي از جنبش زنان آلمان را ارائه مي دهد. ممکن است ديد ديگري از جنبش زنان مثلا فمينيسم با آن موافق نباشد اما به نظرم راهي را براي فعاليت نظري باز مي کند که برخورد با آن رخوت حاکم بر جنبش زنان را هم از بين مي­برد. نقاط ضعف ترجمه به عدم تسلط کامل من بر زبان و شيوه بيان مشکل کتاب برمي­گردد، حتي گاه براي دوستان آلماني من درک مفهوم جمله مشکل بود و من با توضيحات خود به آنان کمک مي­کردم.

 

* به عنوان آخرين پرسش، علاقه داشتم بدانم اکنون در زمينه کارهاي پژوهشي و يا ترجمه چه مي­کني؟

- بعد از پايان ترجمه کتاب من به طور روتين به کار ترجمه ادامه دادم و هر بار که مطلب جالبي به زبان آلماني و گاه انگيسي پيدا مي کردم که با علايق من هماهنگ بود به ترجمه اقدام مي­کردم. از کارهاي انگيسي­ام مي­توانم از گرامشي و فشار گلوباليزاسيون در آسيا نام ببرم از ترجمه­هاي آلماني که بسيارند از چند تا چون "چين کارخانه جهان"، "قصه سفر دراز يک ليتر نفت"، "تويوتا"، "خودکشي و افسردگي کارگران" و... و در رابطه با کار به غير از ترجمه مي­توانم از کار کودکان، زن در فرهنگ عامه، و بررسي سه ساله اوضاع کارگري ايران – دوتاي آخر در مجله نگاه به چاپ رسيد - نام ببرم. تمام مقالات در سايت­هاي سيماي سوسياليسم و گفتگوهاي زندان قابل دسترس مي­باشند. در پايان دوباره به خاطر فرصتي که به من داديد تشکر مي­کنم اميدوارم دوستان به ويژه دوستان زن با خواندن کتاب به مسائل مطروحه در آن برخورد کنند و از کنارش بي توجه رد نشوند تا شايد فرصت ديگري براي برخورد آرا در اين زمينه پيش بيايد.

 

* متشکرم.