کوه یخ پدر سالاری سرمایه داری را بشکنیم

            بخش سوم

 Maria Mies

برگردان ناهید جعفرپور

 بمناسبت 8 مارس روز جهانی زن

در باره نویسنده:

ماریا میز متولد 1931 پروفسور جامعه شناسی در دانشگاه کلن آلمان و از فعالان جنبش زنان ، جنبش اقتصادی و هم چنین جنبش بر علیه جهانی سازی نئولیبرالی ( کنسرن سالار) می باشد. از خانم ماریا میز تا کنون کتب و مقالات بیشماری منتشر گشته است.

مدل کوه یخ اقتصاد پدرسالاری سرمایه داری

 یک چنین مدل اقتصادی را می توان برای بهتر درک کردن با کوه یخی مقایسه نمود که در اقیانوسی شناور است و تنها قله این کوه یخی که بیان کننده سرمایه و کارمزدی است از آب نمایان است. این سرمایه و کارمزدی را ما اقتصاد مرئی نام می گذاریم. کار خانگی ، کار غیر دستمزدی ، کار دهقانان خرد ، دستفروشان و دیگر مشاغل پست و خارج از تعرفه های مزدی که به عنوان اقتصاد خوانده نشده و در هیچ آماری منظور نگشته است، بیان کننده بخش درون آبی این کوه یخ یعنی بخش "اقتصاد نامرئی" است. کار بخش های غیر رسمی ، مستعمره ها( بخش های نامرئی) ، طبیعت و تولیداتش همه و همه به این بخش "  اقتصاد نامرئی" تعلق دارد و دقیقا موضوع اصلی همین جا است: تمامی هزینه هائی را که سرمایه نمی خواهد تقبل نماید به این بخش " اقتصاد نامرئی" واگذار می نماید.

در این مدل کوه یخی اقتصاد، هر گونه رهبری اقتصادی که قابل رویت است و از طریق تولید محصولات و تجارت هدفی جز رشد اقتصادی و سود بیشتر وافزایش سرمایه ندارد بعنوان "اقتصاد مرئی" خوانده می شود. تامین نیاز های انسانی در این انباشت تولیدات و پول مسئله ای جانبی و کم اهمیت است. تنها بخش "اقتصاد مرئی" در مجموعه محاسبات ملی ، بعنوان درآمد ناخالص اجتماعی و درآمد ناخالص تولیدات داخلی  ( که مجموعه درآمد های ناخالص اجتماعی سالانه از تولیدات و خدماتی که به پول تبدیل شده اند را در برمی گیرد)به حساب می آید.

 ( وارینگ 1989)

البته این به هیچ وجه بیان کننده مجموعه اقتصاد سرمایه داری نیست بلکه تنها بخش مرئی آن است.  اما این بخش مرئی اقتصاد تغذیه خود را از بخش نامرئی می گیرد. در مجموع تمامی فعالیت های بخش اقتصاد نامرئی حرکت طبیعی و زندگی مستقل خود را داشته و"در ظاهر" نباید کمک به افزایش ارزش سرمایه نمایند.

از این جهت  طبق نظرکلودیا ورل هوف، هر آنچه که برای سرمایه مفت و مجانی است بعنوان ذخیره طبیعی شناخته می شود. در حالیکه به انسانها تلقین میشود که زندگی اقتصادی بطور واقعی در قله کوه یخی یعنی بخش مرئی در جریان است، دراقتصاد پولی بخش اقتصاد نامرئی و بهتر بگوئیم بخش زیر آب کوه یخی وابسته به بخش اقتصاد مرئی و یا قله کوه یخی است. قاعدتا طبق داده های تئوریزه شده سرمایه داری زمانی خواهد رسید که همه در مسیر حرکت بسوی توسعه  به این بخش اقتصاد مرئی خواهند پیوست. به سوی کار مزدی، کار زیر پوشش قوانین کار، با حقوقی مکفی و امنیت های شغلی و.... اما در این کوه یخی اقتصاد، برای همه حرکت در جهت توسعه وجود ندارد ( شاید برای برخی) بلکه کاملا برعکس بخش های پائینی و نامرئی این کوه یخ اقتصادی وظیفه تامین مالی بخش اقتصاد مرئی رابعهده دارند. از این رو این بخش نامرئی را ما "مستعمرات" می خوانیم. بدون این زمینه و بستراستعماری، سرمایه داری وجود نخواهد داشت.

سازی بخش اقتصاد نامرئی را مرئی می سازد  جهانی

آنچه که در اثر تاثیر جهانی سازی بطور واقعی اتفاق افتاده و می افتد آن چیزی نیست که همه انتظارش را داشتند. یعنی اینکه تحت تاثیر جهانی سازی جهان بسوی توسعه مثبت حرکت نماید بلکه برعکس: هر روزه در جهان کارگران زن و مرد مزدبگیر بیشماری در بخش اقتصاد مرئی کار خود را از دست می دهند و به بخش اقتصاد نامرئی پرتاب می شوند. کارگران مشاغل با قرار داد های بلند مدت نامحدود بیکار شده و جای آنها را کارگران روز مزد و فصلی وکارگران با قرار داد محدود  می گیرند. کار در کارخانه ها جای خود را به کار در خانه ها می دهد. مشاغل با امنیت کاری سازمان یافته در اتحادیه های کارگری جای خود را به کار خانگی بدون امنیت های کاری و حقوقی می دهد. امروزه به این شکل کار" مناسبات کاری مسئله دار" می گویند.

دقیقا شرایط امروز جهان عکس آن چیزی است که دراقتصاد سرمایه داری تئوریزه شده و به ما تلقین می گردد: اینکه انعکاسی از بالا به پائین وجود دارد و با زبانی ساده ترثروت از قله کوه یخ به دامنه کوه یخ منتقل شده و در نتیجه اوضاع جهان بر وفق مراد خواهد شد. بلکه برعکس؛ واقعیت ها چیز دیگری را بیان میکنند. واقعیت این است که مرتبا ثروت در قله این کوه یخی انباشته می شود و اقشار مختلف زیر آب این کوه یخی آنچنان زیر فشار اقتصادی قرار می گیرند که بالاخره از بین می روند.

در گزارش کمیسیون سازمان ملل متحد در سال 1996 آمده است که رشد جهانی باعث گشته است که  سهم ثروتمندان جهان که در حدود 20% جمعیت جهان را تشکیل می دهند، از درآمدهای جهان در فاصله 30 سال گذشته از 70% به 85% برسد. در حالیکه در همین فاصله سهم 20% فقیر ترین مردم جهان از همین درآمدها از 3/2 % به 4/1% رسیده است. همچنین همین کمیسیون در سال 1998 گزارش می دهد که امروزدرآمد حقیقی در 100 کشور جهان پائین تر از 10 سال پیش می باشد و فاصله طبقاتی میان ثروتمندان و فقیران کشورها، طبقات و جوامع روز بروز بیشتر می گردد. در پدرسالاری سرمایه داری جهانی ، برابری برای همه وجود نخواهد داشت. حتی بانک جهانی هم به این مسئله اقرار می نماید زمانی که می گوید:" نابرابری درمزدها ، درآمدها و رفاه اجتماعی انعکاس ضروری گذار از اقتصاد سوسیالیستی به اقتصاد سرمایه داریست. 

 ("A Global Poverty Gap", in: The Economist, 20. July 1996, S. 36)

جهانی سازی بدون " چهره مردانه"

 انسانها تا مقطع فروریزی دیوار برلین در این خیال بسر می بردند که تولید برای صادرات ( از طریق بردن صنایع به محدوده های آزاد تجاری)  در جهان سوم ، نه تنها به جوامع مصرفی کشورهای ثروتمند جهان کمک خواهد نمود بلکه این مسئله به نفع خود کشورهای جنوب جهان هم خواهد بود. یعنی اینکه بالاخره زمانی سطح اقتصادی جهان به سطح مثلا کشوری چون سوئد خواهد رسید، اما با تغییر ساختاری اقتصادنئولیبرالی که تقریبا از سال 1990 بشدت به اجرا درآمد بزودی کاملا  برای همگان مشخص شد که این خوش بینی رویا و خیالی باطل بیش نبوده است.

در فاز کنونی جهانی سازی، روندهائی که از اواسط سال های هفتاد آغاز گشت دیگر به اجرا در نیامد. بدین صورت استراتژی شهرک های صنعتی تولیدی در کشور های " مزدارزان" از طریق قانون " گات" و همچنین سازمان تجارت جهانی، در تمامی کشورهای جهان به مرحله اجرا درآمد. گذشته از این نه تنها صنایعی که کارگرانش از دستمزد بالائی برخوردار بودند به "کشورهای مزدارزان" منتقل شدند، بلکه  همچنین صنایع سنگینی چون صنایع ذوب آهن، کشتی سازی و اتومبیل سازی و..... که مستقیما اثرات مخرب در محیط زیست دارند،  به این کشورهای مزد ارزان منتقل شدند. همچنین از طریق تکنولوژی الکترونیکی این امکان به وجود آمد تا انتقال کامل بخش خدماتی به این کشورهای مزدارزان سهل تر گردد. بدین طریق تعدادی از شرکت های هواپیمائی جهان شروع به صدور صورتحساب های خوداز هندوستان نموده و شرکت های "سوفت ور" هندی هم وارد رقابت موفقیت آمیزی با شرکت های همسان آمریکائی و اروپائی خود گشتند.

قابل توجه این است که برای کشورهای قدیمی صنعتی، نتایج این تغییر ساختار جدیدجهانی، تنها به حذف محل کار زنان ختم نمی شود، بلکه مردان مزد بگیر با قرار دادهای طولانی مدت هم محل کار خود را از دست داده و خواهند داد. این کاملا عجیب است که نه سیاستمداران و نه اتحادیه های کارگری ، پیامدهای یک چنین سیاست جهانی سازی را که  از طریق بانک جهانی ، پیمان مای ، پیمان گات ، سازمان تجارت جهانی  و کنسرن های چندملیتی ، زندگی کارگران، مصرف کنندکان و محیط زیست را مورد ضرب قرار داده است، نادیده گرفته و حتی امروز هم نادیده می گیرند.

تمامی کشور های صنعتی، اقتصاد جهانی سازی و گشودن در های کلیه بازار های جهان را، بعنوان حرکتی مثبت وحرکت به پیش ارزیابی می نمایند ( یا حداقل غیر قابل برگشت می دانند) . تمامی دولت های این کشورها از قانون گات و سازمان تجارت جهانی استقبال نموده و به این دو قانون رای مثبت داده اند. اگر هم اعتراضی وجود داشته است از سوی برخی کشور های فقیر و یا مثلا دهقانان هندوستان بوده است.

بنظر می رسد که بسیاری بر این باورند که " تجارت آزاد" به مفهوم آزادی در تجارت تک تک انسانها است. در حالیکه هر بچه ای هم دیگر می داند که تجارت آزاد سرمایه داری چگونه عمل می نماید. اینکه سرمایه تنها در آنجائی فعالیت خواهد نمود که ارزان ترین دستمزدها را بپردازد، محیط زیست را بدون ترس از مجازات تا نهایت مورد استثمار قرار دهد و از سازماندهی اتحادیه ای، خبری نباشد.

در سال 1994 طبق تحقیقات پام وودال دستمزد ناخالص کارگران تولیدی مرد در هرساعت در کشورهای: آلمان  25 دلار آمریکائی، آمریکا 16 دلار آمریکائی، لهستان 40/1 دلار آمریکائی، مکزیکو40/2 دلار آمریکائی و هندوستان، چین و اندونزی 50/0 دلار آمریکائی بوده است.( وودال 1994 )

آنچه که پام وودال به آن نپرداخته است این واقعیت است که ارزانترین نیروی کار جهان در همین سالها و همچنان سال های بعد تر همچنان زنان بوده و می باشند. آنهم زنانی که " کارخانگی" نموده و یا تعرفه دستمزدیشان همسان کار زنان خانه دار است.

 تغییر ساختاری جهان، اثرات مستقیم خود را در تمامی کشور ها ، تمامی شعبه های اقتصادی و در نهایت کشاورزی و مناسبات کاری جهان بجای گذاشته است. این تغییر ساختاری جهان،  بیشتر از همه زندگی زنان را شدیدا مورد هدف قرار داده است. به ویژه زنانی که در کارخانه جات  بازار جهانی (پارچه بافی، صنایع الکترونیکی، صنایع کفش و اسباب بازی سازی)  که عمدتا برای صادرات تولید می نمایند، کار می کنند.

 زنان کارگر محدوده آزاد تجاری کره جنوبی( کارخانه جات بازار جهانی در محدوده آزاد تجاری این کشور) تا همین اواخر امید داشتند که بتوانند از طریق مبارزات کارگری، حداقل به یک نیمچه مناسبات کاری انسانی طبق قوانین سازمان بین المللی " لابور" دست یابند. اما آنها با کمال تعجب با خبر شدند که شرکت های محل کارشان یا کشور آنان را ترک نموده اند و مثلا به کشورهای مزد ارزان تری چون بنگلادش و یا چین  نقل مکان نموده اند و یا این شرکت ها کارگران زن ارزانتر چینی راازهنگ کنگ به این کارخانه جات وارد نموده و کارگران معترض را اخراج می نمایند.

این استراتژی، یعنی بکار گیری نیروی کار زنانه هر چه ارزانتر، دلیلی بسیار واضح و روشن برای " خانگی شدن" مداوم کار در جهانی سازی نئولیبرالی است.

کمیته زنان آسیا در سال 1995 ، نتیجه یک بررسی جامع در مورد پیامدهای تغییرات ساختاری جهان بر روی زندگی شغلی، اجتماعی ، اقتصادی و خصوصی  زنان کارگر صنایع بازار جهانی در آسیا  و از همه مهمتر محدوده های تجاری تولید برای صادرات در کشورهای فلیپین ، کره جنوبی ، هنگ کنگ ، سنگاپور و بنگلادش را منتشر نمود.  در این کار تحقیقی، نویسنده گان زن، در باره رشد تبعیضات جنسی ، استخدام مردان زیر قرار داد های طولانی مدت، استخدام زنان تنها بصورت نیمه وقت و محروم از امنیت های شغلی و هم چنین عدم استخدام زنان متاهل به دلیل صرفه جوئی در هزینه های دوران بارداری و دوران شیردهی و همچنین ادعای کارفرمایان مبنی بر عدم تمرکز کامل این زنان  به هنگام کاربه لحاظ داشتن مسئولیت  همسر و خانواده و.....  ،اطلاعات بسیار جامعی را داده اند.

(CAW) 1995, S. 31)

اما عدم استخدام زنان کارگر متاهل به هیچ وجه به این مفهوم نیست که این زنان بایداز سوی شوهران خود تغذیه  شوند و یا بهتر بگوئیم دیگر در خدمت سرمایه، کار تولیدی ننمایند، بلکه این فشار بر روی زنان کارگر محدوده آزاد تجاری کشورهای فوق تنها بدین دلیل انجام پذیرفت که زنان از بخش کار نیمه وقت استخدامی همراه با امنیت های شغلی خارج شده و به بخش تولیدی عاری از امنیت های شغلی بصورت تمام روز یعنی " کارخانگی" پرتاب شوند.  بدین صورت شرکت های بازار جهانی با نقل و انتقال کارخانه جات خود به کشور های ارزانتر کارگران زن را تحت فشاری بیحد قرار داده اند. در این صورت کار استخدامی تمام وقت زنان به کار نیمه وقت ، کار روزمزدی، کار پیمانی ـ کار با امنیت شغلی به کار عاری از امنیت های شغلی تبدیل شده و درنهایت تولید به خانه های زنان کارگر منتقل می گردد.  در نتیجه زنان کارگر متاهل مجبورند در کنار کار خانه داری و سرپرستی کودکان و سالمندان خانواده به کار تولیدی در خانه هم بپردازند  و یا اجبارابه طور ساعتی به یک طریقی به کار خدماتی  بپردازند.

در حدود 70% زنان اخراجی از کارخانه جات بازار جهانی، در بخش های خدماتی هر از گاهی بکار مشغول شده اند( مک دونالد، رستوران های ایتالیائی و کارگاه های ماکارونی سازی ، ماگزیم، سوپرمارکت ها ، خدمتکار در خانه ها و کارگر زن تمیز کننده ادارات و بیمارستانها و .......

 سرمایه داران و کارفرمایان آشکارا و آگاهانه  تغییر ساختار مناسبات کاری را بر مبنای استراتژی جنسیتی پدرسالارانه پی ریزی نموده اند:"روند های کار به نحوی تقسیم بندی می شوند که دستمزد کارگران تنها بصورت ساعتی و روزمزدی پرداخت خواهد شد. بدین ترتیب تعرفه دستمزدی بخودی خود بعنوان تعرفه دستمزدی زنانه محاسبه خواهد شد. دستمزد زنان متاهل برای کارتولیدی خانگی  در این تغییر ساختاری کار بسیار پائین تر از دختران مجرد خواهد بود. زیرا که سرمایه دار زنان متاهل را وابسته به دستمزد  همسرانشان می داند.   

 (Chan Kit Wa, Fong Yenk Hang, Fung Kwok Kin, Hung Sent Lin, Ng Chun Hung, Pun Ngai, Wong Man Wan, 1995, S. 54).

مجموعه بررسی های سازمان زنان آسیا بما نشان می دهند که نه تنها تمایل به " خانگی کردن کار" در جهانی سازی نئولیبرالی بشدت در حال وقوع است بلکه در اثر این استراتژی، وضعیت شغلی و شرایط زندگی زنان بطور کل دچار نابسامانی و وخیم تر شدن، گشته است. در نتیجه این وضعیت وخیم  زنان ، روز بروز مردان بیشتری همسران و خانواده خود را رها نموده و از خود سلب مسئولیت نسبت به همسر و فرزندان نشان می دهند. " کارخانگی زنان" برای سرمایه داری بهترین استراتژی در جهت پائین آوردن هزینه های کاری  می باشد و برای زنان جهان بخصوص زنان آسیا فاجعه ای بیش نیست. ادامه دارد................