مصاحبه با زندانی سابق رويا طلوعی در باره شکنجه و بدرفتاری در زندان های کردستان

راديو فردا
مريم احمدى (راديو فردا): دكتر رويا طلوعى فعال حقوق زنان، فعال اجتماعى و فرهنگى و سردبير يك نشريه توقيف شده در تابستان گذشته در پى ناآرامى ها در شهرهاى كردستان به خاطر شكنجه و قتل شوانه قادرى دستگير شد. خانم طلوعی 66 روز را در زندان گذراند. وی روز جمعه در مصاحبه با راديو فردا آنچه را كه در زندان بر او رفته بود به طور مختصر شرح داد. در اينجا از شما دعوت مى كنم به مصاحبه مفصل تر ما با خانم رويا طلوعى گوش كنيد. ابتدا از خانم طلوعى خواستم درباره چگونگى دستگيرى خود شرح دهد.

رويا طلوعى: دهم مرداد شب ساعت ده و نيم دستگير شدم، هفت نفر از اطلاعات نيروى انتظامى به منزل ما آمدند همراه با مجوز و مسلح هم بودند. سه خانم و چهار آقا خانه را گشتند و در حالى كه بچه ها گريه مى كردند و بسيار ناراحت بودند، كاملا خانه را گشتند كامپيوتر و مدارك من را برداشتند، من را دستگير كردند و به زندان بردند. من لازم است بگويم به خاطر پرونده اى كه به خاطر كانون زنان كرد مدافع صلح حقوق بشر برايم تشكيل داده بودند و به دادگاه احضارم كرده بودند، تصادفا نامه محرمانه اى را كه اطلاعات نوشته بود به دادگاه، براى چند لحظه روى ميز منشى ديدم. در متن آن نامه اطلاعات نوشته بود به اين پرونده رسيدگى كنيد، ما به عنوان اقدام عليه امنيت ملى داريم پرونده اى براى ايشان تشكيل مى دهيم. از همان زمان اطلاع داشتم كه اينها دنبال يك بهانه اى هستند و اين بهانه را دهم مرداد به دست آوردند تا از آنجايى كه با شهامت بيشترى راجع به مسائل صحبت مى كرديم به نحوى انتقام بگيرند كه شامل من و چند تن از دوستان مى شد.

م . ا: شما را كجا بردند؟

رويا طلوعى: شب اول بازداشت، من را به يك بازداشتگاه مربوط به اطلاعات نيروى انتظامى بردند، تا ساعت چهار صبح من بازجويى مى شدم و تقريبا ده نفر زمان بازجويى حضور داشتند كه دو نفر اصلى يكى سرهنگ دولتى معاونت اطلاعات نيروى انتظامى بود و نفر دوم فردى كه خودش را بعدا رضوانى معرفى كرده بود. ولى اينها اصلا اسمهايشان ثابت نيست و هرجا يك اسمى دارند. رضوانى انسانى بسيار خشن و خيلى مستبد بود. تا ساعت چهار من را تحت فشار گذاشتند كه اقرار كنم رهبرى تظاهرات را به عهده داشت و با گروه ها ارتباط دارم و از اين چيزهايى كه خودشان دلشان مى خواست از من اقرار بگيرند. من اقرار نكردن و آن شب خشونت جسمى نبود.

فرداى آن روز من را به دادگاه شعبه چهار بازپرسى انتقال دادند، قاضى جوهرى كه بازپرس آن شعبه بود بنده را به زندان اطلاعات فرستاد. با چشم بند و دستبند من را به ستاد خبرى و از آنجا به زندان بردند و در سلول انفرادى. سلول انفرادى يك موكت داشت و سه تا پتو و يك مسواك و من در حالت بى خبرى مطلق از دنياى خارج بودم. فقط يك پنجره باريك در قسمت بالاى سقف بود با شيشه نبين كه اگر پشتش سياه بود مشخص مى شد شب است و اگر سفيد بود معلوم مى شد روز است و دو چراغ 24 ساعته روشن بودند. 17 روز در چنين شرايطى و تحت بازجويى و بى خبرى كامل بودم. من معمولا شب ها بازجويى مى شدم و تحت فشار روانى بسيار شديد قرار داشتم. از دهم تا پانزدهم مرداد غير از سيلى شكنجه جسمى ديگرى نبود.

م . ا: چه مى خواستند از شما؟

رويا طلوعى: اصرار داشتند كه من اقرار كنم رهبرى تظاهرات كار من بوده و من مى گفتم در يك جامعه مردسالار چطور من زن مى توانم هزاران نفر را بريزم داخل خيابان. مى خواستند اقرار كنم با خارج ارتباط دارم و مواردى كه خودشان دلشان مى خواست. من مقاومت كردم و مدام مى گفتم جز در حضور وكيل حرف نمى زنم. به من مى خنديدند و مى گفتند در قانون ايران در مراحل اوليه بازپرسى چنين چيزى نيست. هرچى تاكيد مى كردم كه ما معاهده حقوق بشر را امضا كرديم و اين يكى از اصول عملى آن است، اصلا برايشان مضحك بود.

وقتى ديدند من مقاومت مى كنم و به ميل آنها حاضر به اقرار نيستم، شب ششم بازداشتم يعنى پانزدهم مرداد شب من را بردند بازجويى و پيش بازجوى هميشگى هاتفى و يكى ديگر كه اسمش را به هيچ عنوان تا آخر نفهميدم. طبق معمول مى خواستند اقرار بگيرند و ديدند فايده ندارد. اشاره اى به هم كردند و من را در اتاق بازجويى تنها گذاشتند و رفتند.

چند دقيقه بعد دو نفر ديگر آمدند يكى رضوانى همان كه يكى دو شب اول هم در بازجوييها بود و انسانى بسيار خشن و نفر دوم اميرى معاون دادستان. اميرى من را تهديد كرد كه در صورت عدم همكارى اعدام خواهم شد و خيلى با لحن بد و تهديدآميزى حرف مى زد و من خيلى ناراحت شدم. سرش فرياد زدم و گفتم مرگ يك بار شيون يك بار. اگر بخواهيد من را بكشيد، دليل نمى شود اعتراف كنم به گناهى ناكرده.

اين يك فرد يك دفعه به من حمله كرد و با مشت و لگد به جان من افتاد و من براى اين كه صورتم آماج مشتش قرار نگيرد، به او پشت كردم و خودم را پرت كردم طرف ديوار و او ادامه مى داد. در همين حال فريادهاى رضوانى را مى شنيدم كه به جاى اين كه جلويش را بگيرد، مى گفت: مواظب باش سر و صورتش را كبود نكنى. بعد يك رفتارهايى با من داشت و طورى من را شكنجه كرد كه اصلا امكان بيانش را ندارم. از تمام كبودى ها و خونريزى ها الان تنها يك زخم ناخن خراشيدگى در پهلوى راستم بر جاى مانده و فقط مى توانم بگويم از آنچه كه بر زهرا كاظمى گذشت، من فقط لنگه كفشش را كم داشتم. من از اين موضوع متاسفم كه فعالين و مدافعان حقوق زنان بايد اينها را بشنوند.

در طول اين مدت هميشه با خودم مى گفتم آن زنانى كه وقتى وسايل ارتباط جمعى به اين گستردگى نبود در اين سلول ها چه كشيدند و با فكر به آنها مى گفتم بايد مقاومتم را حفظ كنم و مديونشان هستم. الان هم مى گويم با همه اين سختى ها مبارزه شهامت و شجاعت مى خواهد و اميدوارم اين شجاعت را داشته باشم كه بتوانم صداى اين نقض حقوق بشر را به دنيا برسانم.

من را به دكتر اطلاعات بردند. از آنجايى كه خودم هم رشتم پزشكى است، به ايشان گفتم داروهايى برايم تجويز كند كه خونريزى و مشكلاتم كم شود. بعد از آزاد شدنم هرچه به پزشك قانونى مراجعه كردم و هرجايى كه بتوانم مدركى در اين مورد بگيرم، همه مى گفتند بايد بروى شكايت كنى و نامه بياورى كه ما تاييد كنم اين زخم تو مربوط به چه زمانى است. طبعا چنان تهديد شده بودم كه اصلا جرات اين را نداشتم كه شكايت كنم.

شب بعد كه مجددا براى بازجويى احضار شدم، باز هم گفتم جز در حضور وكيلم صحبت نمى كنم. ديگر اعصاب بازجو خورد شد و هاتفى گفت حالا كه همكارى نمى كني، فرزندت را مى توانى ببينى. بدترين اتفاقى كه براى يك مادر مى تواند بيفتد اين است كه جان فرزندانش در خطر باشد. اينها كه شب قبلش آن رفتار وحشتناك را با من كرده بودند، گفتند بچه هايش را بياوريد و بازجو من را تهديد مى كرد كه بچه هايم را جلوى چشمانم زنده زنده مى سوزاند. من به دست و پايشان افتادم، التماس كردم كه با بچه هايم كارى نداشته باشيد، هرچه بخواهيد امضا مى كنم، فقط بچه هايم را به بازداشتگاه نياورند. از فكر اين كه شب بروند و فرزندانم را بياورند بازداشتگاه وحشت مى كردم چه برسد به اين كه بخواهند آزارى به آنها برسد. به هر حال اينها وقتى ديدند اين ضربه كارى بوده شروع كردند پسورد ايميل هايم را خواستند كه تا آن زمان نداده بودم. پسوردها را دادم و بالاخره توانستند يك جواب از من بگيرند.

از آن به بعد هم ديگر مدام تحت فشار در مورد هر چيزى مى گفتند بايد اين را بگويي، اين را بنويسي، اين را امضا كنى و مى گفتند بايد هم بنويسم كه تحت هيچ فشار و شكنجه اى قرار ندارد و چندين بار اينها را از من كتبا گرفتند. حتى بعد از چند هفته كه اجازه دادند چند دقيقه اى در حضور بازجو همسرم من را ببيند، قبل از آن چقدر با من شرط كرده بودند كه نبايد جلوى همسرم گريه كنم، بايد بگويم به هيچ عنوان نبايد مصاحبه كند با هيچ جا و بگويم حالم خوب است، هيچ مشكلى ندارم و در ضمن از وضعيت جسميم هم اصلا باخبر نشود.

همسرم كه آمد، از ايشان هم سريع نامه گرفتند كه من مشكل ندارم و سالم هستم و در سلامت كامل جسمى و روحى هستم. بنده خدا او هم در شرايطى نبود كه بتواند زير اين مساله بزند. خيلى از مصاحبه كردن همسرم نگران بودند و اطلاعرسانى راجع به وضعيت من. در هر صورت از آن به بعد ديگر خيلى به من فشار مى آوردند كه هرچه ميل خودشان است بنويسم و هرچه مقاومت مى كردم طبعا سيلى و كتك بود كه خيلى سخت بود ولى بهتر از اين بود كه بچه هايش را جلوى رويش بياورند و آزارشان بدهند.

در ايران عكس يا صداى ناروا جرم حساب نمى شود به عنوان مدرك قانوني، مگر اين كه اقرار بگيرند. اينها يك سرى عكس هايى از سخنان خارجيم در كنفرانس هاى مختلف زندان داشتند كه من با اشخاص متفاوتى طبعا ديدار داشتم. مى گفتند فلانى به نظر ما ضدانقلاب است و تو بايد بنويسى با فلان ضدانقلاب فلانجا ديدار داشتم. مى گفتم بابا اين شخص دو سه دقيقه احوالپرسى كرديم يه عكس انداختيم، ولى مى گفتند نه شما بايد اقرار كنيد كه با ضدانقلاب ارتباط داشتى كه بخواهند پرونده را سنگين كنند.

مجموعا در فرصت هايى كه من در سلولم تنها بودم، فكر مى كردم كه چطورى از دست اينها خلاص شوم و كسى را در داخل گرفتار نكنم. ذهن اينها بيشتر معطوف به ديدارهاى من در خارج بود و اين كمك مى كرد من به هر حال مواظب باشم فعالان داخل بى جهت اقرارى از طرف من برعليهشان گرفته نشود. فكر مى كنم تا حدود زيادى هم موفق بودم، چون خوشبختانه باعث دستگيرى هيچ كس نشدم و امروزم تنها افتخارم همين است. حتى گاهى تلفن را به من مى دادند و مى گفتند بايد در گوشى تلفن يك صحبت هايى بگم كه ديكته مى كردند، نمى دانم معنى اين كارشان چه بود.

در هر صورت تهديد بسيار مى كردند، حتى راجع به اين كه من از طرف دوستانى در فرانسه كانديد شده بودم براى هزار زن صلح كه سال 2005 انتخاب شدند و من انتخاب نشدم، به من مى گفتند فكر مى كنى حتى اگر انتخاب مى شدى چى مى شد؟ ما خيلى راحت براى تو تهمت اخلاقى درست مى كرديم و تا مى آمدى درستش كنى آبرويت رفته بود و بارها تهديد مى كردند از زن بودن من و اين كه در جامعه ما خيلى راحت مى توانند حرف پشت سرش اندازند، استفاده خواهند كرد. در نهايت از من خواستند جلوى دوربين سئوال ها و جواب هاى ديكته شده خودشان را بگويم. مقاومت كردم و گفتم اين كار خيلى كهنه و قديمى است و هيچ فايده اى ندارد و همه مى دانند كه اين تحت فشار است.

كه جواب من دوباره سيلى و كتك و شكنجه بود و سه روز در سلول انفرادى حتى براى دستشويى روى من باز نشد. من ناچار بودم در ليوان هاى چاى يك بار مصرف ادرار بريزم. در هر صورت در نهايت گفتم باشد هرچه شما بگوييد. فقط بگذاريد من بروم. مصاحبه اى طبق متنى كه آماده كرده بودند درست كردند و حتى هاتف از پشت دوربين اشاره مى كرد اينجا بايد غمگين باشي، اينجا لبخند بزن، انگار سناريوى يك فيلم را پياده مى كردند. اول گفتند آزادت مى كنيم، بعد گفتند انتقالت مى دهيم به زندان عمومى به شرطى كه به هيچ عنوان پزشك زندان معاينه ات نكند، و الا به انفرادى بازگردانده مى شوى. چون اگر معاينه مى كرد، مقدارى كبودى در بدن من بود و اينها گزارش مى شد و آنجا پزشك، پزشك اطلاعات نبود كه قضيه را بپوشاند. من را به زندان عمومى سنندج بردند. آن ايام را با هر مكافاتى گذراندم.

م . ا: فيلمى كه از به اصطلاح اعترافات شما گرفتند، اين درواقع هنوز از آن استفاده اى نكردند؟

رويا طلوعى: تا آنجايى كه خبر دارم فكر مى كنم استفاده اى نكرده باشند. طبعا وقتى صداى من دربيايد به عنوان مدرك به نفع خودشان استفاده خواهند كرد. اين نكته را مى خواهم بگويم كه پيش وكلاى عزيزم نامه گذاشتم راجع به شكنجه هايى كه شدم كه بتوانند پيگيرى كنند. متاسفم از اين كه در ايران وقتى وكيل اين مسائل را پيگيرى مى كند، خودش به زندان مى افتد. ضمن اين كه آيا زندانبان ها و بازجوها مى آيند اعتراف كنند عليه اميرى و بگويند چه گذشت بر سر اين زندانى يا به نفعشان نيست؟ طبعا اگر از من مدرك و شاهد بخواهند، من كه تك و تنها افتاد وسط يك عده كه از انسانيت هيچ بويى نبردند، از كسانى كه رفتارهاى حيوانى دارند، از كجا شاهد بياورم و اينها به من مى گفتند بايد رسما شكايت كنى و بعد بيايى پزشك قانونى. من تعجب مى كنم شده اصلا كسى از خودشان را اينها دنبالش بروند و محكوم كنند؟ اينها حتى قاتلين قتل هاى زنجيره اى را هم تبرئه و آزاد كردند.

من فقط از خانم هايى كه فعاليت سياسى مى كنند، اين را مى خواهم كه باز هم نترسند. ما براى اين كه بتوانيم حقوق بشر، دموكراسى و آزادى و آن چيزهايى كه لازم داريم در كشورمان باشد، نياز داريم همه با هم تلاش كنيم و حتى با اين وضع و حتى بدتر از اين و چه بسيار مردان و زنانى كه جان خودشان را در اين راه دادند.

م . ا: شما گفتيد خيلى از كسانى كه آنجا بودند و بازجويى كردند، اسم هاى مستعار دارند. آقاى اميرى كه معاون دادستان هستند، ديگر اسم حقيقيشان است يا باز هم مستعار است؟

رويا طلوعى: نه ايشان بايد اسم حقيقيشان باشد. بازجوهاى اطلاعات هستند كه اسامى مستعار دارند. مثلا بعد از آزادى يك عده از دوستانم به من گفتند اين آقاى هاتفى در اصل اسمش حاج مهدى ملاولى است كه من روى اين هم مطمئن نيستم. اينها در شهرى كه ماموريت دارند، اسامى متفاوت دارند.

نكته اى كه مانده بگويم، اين است كه وقتى براى بازپرسى از زندان عمومى به دادگاه من را خواستند، اولين جلسه بازپرسى طبعا وكلايم زحمت كشيده بودند و آمده بودند، در حضور خانم وكيلم كه نشسته بوديم، بازپرس وكالتنامه را خواست. وكيلم گفت من وكالتنامه را همان اول فرستادم. به بهانه آوردن وكالتنامه كه درواقع همان اوايل بازداشت من آمده بوده و در اطلاعات اصلا در اختيار من نگذاشته بودند، بازجو هاتفى خودش را به محل رساند و با چشم به من اشاره كرد كه مواظب اوضاع باشم. من واضح فهميدم كه منظور ايشان اين است كه هيچ چيز نبايد بگويم و هرچه آنها خواستم همانجا هم بايد تاييد كنم و مخصوصا اين كه اصلا شكنجه نشدم و مشكلى ندارم.

الان هم به اصطلاح ,امت حزب الله, بيانيه اى پخش كردند در سطح شهر و ما را مفسد فى الارض خواندند و اين كه بايد وجودمان را از بين ببرند و زمين را از ما پاك كنند.

م . ا: حالا چه فكر مى كنيد خانم طلوعي؟

رويا طلوعى: حرف اصلى من براى قدرتمداران دنيا اين است كه بدانند مساله ما فقط انرژى اتمى نيست. نقض حقوق بشر بزرگترين مساله ايران است. اگر واقعا ايران قرار است برود شوراى امنيت، بايد به خاطر نقض حقوق بشر برود. آيا شوراى امنيت نمى تواند اينها را وادار كند به اين كه ملت ما در يك انتخابات آزاد حق اين را داشته باشد كه حكومت دلخواهش را انتخاب كند؟ يا كمك كنند براى اين كه بتوانيم يك حكومت دموكراتيك داشته باشيم؟ آيا ارزش حقوق بشر كمتر از مسائل انرژى اتمى است؟ اگر ما يك حكومت دموكراتيك و حافظ حقوق بشر داشته باشيم، انرژى هسته ايمان هم معضلى براى دنيا نخواهد بود.

م . ا: دكتر رويا طلوعى در مصاحبه با راديو فردا از شكنجه و آزار و اذيت هايى كه در زندان جمهورى اسلامى ديده بود سخن مى گفت. با تشكر از خانم طلوعى