فرناز سيفی:گاه می شنويم ايران سيصد هزار روسپی دارد :روسپی گری يک انتخاب نيست

كانون زنان ايرانى
۲۵ اسفند ۱۳۸۴
روسپی گری يک انتخاب نيست ،فرناز سيفی
سرش را به شيشه پنجره سمت راست تاکسی چسبانده است؛ باران می بارد، قطره های باران روی شيشه می نشينند، آرام آرام به پايين سرازير می شوند، شيشه ماشين عرق کرده است.اين سرازيری قطره های باران آن سوی شيشه دم کرده ی تاکسی در جريان است، اين سوی شيشه نيز اما قطره هايی فرو می ريزند، روی گونه های دم کرده ی سر جوانی که به شيشه تکيه داده است. ظريف هست و کم سن و سال، شلوار جينی به پا، مانتو آبی به تن و روسری سورمه ای به سر دارد.
شايد اگر نگاهت به دستانش نيفتند، دستانی که جا به جا جای زخم چاقو در آن به چشم می خورد و گوشت اضافه زخم هايی که بد جوش خورده اند، حتا احساس هم نکنی که انگار چيزی در اين ميان می لنگد، نکته ای که نشان از اين دارد که دختر جوان با اينکه ظاهرش درست مثل من و تو و ما است، روزهای زندگيش را متفاوت از من و تو ما می گذراند و سهم او از رنگ های دنيا، سياهی هست و بس. تلفن همراه او به صدا در می آيد، دست ها اشک های صورت را به سرعت پاک می کنند، مجال گريه نيست، بايد کار کرد. يکی از اولين برخوردهای من با زنی روسپی بود.

می گويند سن روسپيگری در ايران به يازده سالگی رسيده است. آمارحکايت از آن دارند که بيشترين تعداد زنان خيابانی در گروه سنی بيست تا سی سال قرار دارند.

می گويند متوسط زمانی که يک روسپي، کنار خيابان منتظر مشتری می ماند کمتر از پنج دقيقه است. گاه می شنويم ايران سيصد هزار روسپی دارد، گاه سی هزار و فرمانده نيروی انتظامی استان تهران می گويد که در تهران تنها سيصد زن روسپی داريم.
از اين تناقض در آمارو ارقام هم که بگذريم، واقعيت آن است که در شرايط اجتماعی حاکم بر کشورما که با عناصر مذهب و عرف نيز پيوند خورده است، گروهی از آسيب های اجتماعی تا مدت ها در لايه های زيرين و به صورت پنهان رشد کرده و در شناخت و بررسی آنها غفلت صورت می گيرد. دليل اين ناديده انگاشتن غالبا همان فرمول کليشه ای است که طرح و بررسی يک معضل سبب اشاعه هرچه بيشتر آن می شود. در اين ميان، آسيب اجتماعی چون روسپيگری که در تضاد با عرف واخلاق عمومی رايج جامعه قرار می گيرد، تا مدت ها در لايه های زيرين باقی مانده و مجال طرح و بررسی نمی يابد و بديهی است که در چنين وضعيتی معضل هرچه بيشتر تکثير می گردد. در اين ميان هر از چندگاهی هم شاهد هستيم که غير کارشناسان خود را درجايگاه کارشناس قرار داده و بی آنکه از چيستی و چگونگی يک آسيب اطلاع درست و کافی داشته باشند، برای حل معضل راهکارهايی چون اعدام چند زن خيابانی را مطرح می کنند.

هنوز هم نگاه غالب اين است که مهم ترين علت روسپيگری فقر اقتصادی است. پاسخی هم برای اين پرسش نيست که پس چرا همه فقرا روسپی نمی شوند؟ يک سلسله علل ديگر از قبيل مهاجرت، نابسامانی های خانوادگي، انحراف والدين، بی سوادي، هيجان طلبی و اختلال هويتی نيز در زمره مهم ترين علل روی آوردن به روسپيگری ذکر می شود. بی شک همه اين موارد در بروز و گسترش اين معضل نقش دارند، اما اگر بپذيريم که واقعيت های امروز جامعه و تغييرات اجتماعی دو دهه اخير ايران ضرورت باز تعريف متفاوت در بسياری از حوزه ها را به وجود اورده است، بايد در حوزه های بنيادی تری به دنبال علل اصلی بود.

در دو دهه اخير درجامعه شاهد به وجود آمدن قشری بوديم که به ثروت بی پشتوانه فرهنگی لازم دست يافته است، در اين ميان عده بسياری از افراد طبقه متوسط روز به روز فقيرتر شدند. در عصر اينترنت و ماهواره، ما نيز کمابيش عضوی از جامعه جهانی شده ايم و طبيعی است که بسياری از ارزش های جامعه جهانی را جذب کرده ايم. ارزش هايی که گاه در تضاد با آموزه ها و ارزش های تبليغی جامعه ای که دران زندگی می کنيم قرارگرفته است. برای مثال سال ها در مدرسه و از راديو وتلويزيون از ضرورت قناعت، زهد و پرداختن هرچه بيشتر به معنويات شنيده ايم، در حاليکه نظام کلی حاکم بر جامعه هر روز بيشتر به سوی حاکميت ماديات رفته و در ارزش های نظام جهانی نيز پول حرف اول را می زند. در اين ميان شماری از افراد رانده شده به طبقه فقير و زير خط فقر برای کسب درامدتن به هرکاری می دهند، چرا که به وضوح می بينند در جامعه امروز هر مشکلی با پول حل می شود.

اما بخش مهمی از واقعيت تلخ روسپی گری در ايران به اين دليل است که ما هيچ تعريف مشخصی از رابطه زن و مرد نداريم، اين عدم تعريف با خود بحران هويت و تزلزل احساسی را به همراه می آورد.در جامعه ای که فاصله جنسی بادقت تمام زير ذره بين قرار دارد و تا جايی که ممکن است سعی می شود دختر و پسر هيچ گونه برخورد و ارتباطی با يکديگر نداشته باشند، دختر و پسر بيرون از محيط آموزشی و خانواده تمام اين منع و کنترل ها را جبران می کنند. شايد نبود خط فکری مشخص در ميان نوجوانان و جوانان را نيز بتوان در همين دسته ازعلل طبقه بندی کرد. در بررسی آسيب های اجتماعی نمی توان افراد جامعه رابی توجه به سير تحولات جامعه متهم کرد. حقيقت آن است که گروهی که به تحليل و تعمق عادت نکرده اند، به محض بروز بحران و مشکل از فکر کردن روی بر می گردانند و به سراغ راه های فرار ساده تری چون اعتياد می روند. اعتياد نيز در بسياری موارد رابطه ای تنگاتنگ باتن دادن و روی آوردن به فحشا دارد.

قانون ما نيز برخورد و رويکرد صحيحی با روسپيگری ندارد و دستگاه قضايی قوانين مربوط به "زنا" را برای برخورد با روسپيان مورد استفاده قرارمی دهد. قوانينی که اساسا برای برخورد بازنی که خارج از چهارچوب ازدواج رابطه جنسی دارد پيش بينی شده است، و نه رابطه زنی با مردان متعدد برای کسب در آمد. از سوی ديگر، در برخوردهای قضايی ايران غالبا اين تنها قربانی است که مجازات می شود و سردرمداران اين بازار جنسی همواره برکنار از مجازات باقی می مانند، برخوردی که می توان آن را ضعيف کشی ناميد و بس.

کارشناسان اجتماعی می گويند که چيستی و چرايی مسايل اجتماعی با سياست گذاری های کلان هر دولت-شهری در ارتباط تنگاتنگ است. بايد اين واقعيت را پذيرفت که ساختارهای کلان سياسي، اجتماعی و اقتصادی ما دچار بحران توسعه نيافتگی هستند و در نهايت تا زمانی که اقتصاد و فرهنگ و چارچوب های اجتماعی در تصرف گروه هايی خاص است ،افزايش ناهنجاری ها طبيعی وناشی از نوع نگاهی است که در سطوح خرد و کلان به ان شده است. در چنين ساز و کاری است که متقاضی خود را پشت پرده پنهان می کند، اما نرخ و مدت و نوع را تعيين می کند. او همه امکانات را دارد تا عرضه کننده را مقصر قلمداد کند و ساز و کار اين چرخه را "بازار" قلمداد کند، بازاری که حتما در ان عرضه ای هست که متقاضی وجود دارد. قانون هم که با متقاضی کار ندارد، اصل عرضه کننده است!

وقتی سوار تاکسی شد گفت سر حافظ پياده می شود، اما تلفن همراهش را که خاموش می کند به راننده می گويد همين جا پياده می شود...هنوز حتا به کريم خان هم نرسيده ايم. اسکناسی را جلوی راننده می گيرد،کوله پشتی اش را روی دوش می اندازد، مثل من و تو و ما وقتی از تاکسی پياده می شويم که به مدرسه رويم يا دانشگاه...نگاهم دنبالش می کند، شايد اگر تعريف ها را بار ديگر بازبينی کنيم…او بيشتر قربانی است تا روسپي، اينطور نيست؟