مسئله
فلسطین: دولت
یا رهایی؟
بهروز
نظری
بدنبال
سخنرانی
محمود عباس در
سازمان ملل و
ارائه تقاضای
او برای به
رسمیت شناخته
شدن کشور
فلسطین به
این سازمان،
گروه چهار
گانه مذاکرات
خاورمیانه
متشکل از
آمریکا،
اروپا، روسیه
و سازمان ملل خواستار
از سرگیری
مذاکرات مستقیم
بین دولت
اسراییل و
فلسطینیها
شده اند.
اعضای گروه
چهارگانه در
بیانیه خود
پیش شرطهای
اصلی
فلسطینیان
برای این
مذاکرات،
یعنی توقف
شهرک سازی در
سرزمینهای
اشغالی و
پذیرش مرزهای
قبل از ۱۹۶۷
بعنوان
مرزهای کنونی
کشور فلسطین
را، نگنجانده
اند. بنیامین
نتانیاهو با
تکرار
پیشنهادات
متحدان خود
تاکید کرده که
تنها از طریق
مذاکرات، و نه
قطعنامههای
سازمان ملل،
میتوان به صلح
دست یافت، و
واکنش باراک
اوباما و تاکید
او بر استفاده
از قدرت وتوی
آمریکا در
شورای امنیت
سازمان ملل و
بویژه دفاع
هار او از
اسراییل
حتی دست راستیترین
عناصر دولت
صهیونیستی را
شگفت زده کرد.
تعدادی
بلافاصله
اوباما را که
سال پیش گفته
بود که وعده
دولت فلسطین
به زودی به
تحقّق خواهد
پیوست،
نخستین رئیس
جمهور یهودی
آمریکا خواندند.
واکنش آمریکا
و متحدانش از
جمله اسراییل
که خود را
فریبکارانه "جامعه
بین المللی"
مینامند
کاملا قابل
پیشبینی بود.
اما آنچه که
حائز اهمیت
است دلایل
تصمیم محمود
عباس و
متحدانش در
سازمان فتح
برای تقدیم تقاضای
این سازمان
برای به رسمیت
شناخته شدن کشور
فلسطین از سوی
سازمان ملل
است. حامیان
عباس سال
هاست
مصرّانه
میگویند که "اگر
میخواهید
مایک تایسون
را شکست دهید
او را نه به
رینگ بوکس که
به مسابقه
شطرنج دعوت کنید".
ارائه
درخواست به
رسمیت شناخته
شدن فلسطین در
سازمان ملل
ظاهرا نمایشی
از این استراتژی
"هوشمندانه"
است، و واکنش
اسراییل، آمریکا
و متحدان آنان
به این
درخواست به
رسوایی هر چه بیشتر
این دولتها و
جلب حمایتها
و همدردی
وسیعی در جهان
منجر شده است.
با این همه
تلاش عباس در
این
راستا چیزی
نیست مگر ادامه
سازش گریهای
عباس
و سازمان فتح
با اسراییل و
"جامعه بین
المللی". دولت فلسطینی
مورد نظر
عباس، حتی در
صورت به رسمیت
شناخته شدن آن
توسط
شورای امنیت (که
غیر ممکن به
نظر میرسد) رهایی
فلسطین و حقوق
همه
فلسطینیان را قربانی یک
کرسی
فرمایشی در
سازمان ملل میکند.
توجه
به این نکات
به روشنتر شدن
این واقعیت کمک
میکند:
اولا،
نباید فراموش
کرد که درست
۱۸ سال پیش، یعنی
در سپتامبر
۱۹۹۳، محمود
عباس در کنار
یاسر عرفات،
بیل کلینتون و
اسحاق رابین
در کاخ سفید
گرد آمده و
امضای قرارد
اسلو را که
امتیازات هر
چه بیشتری به
اسراییل
میداد را جشن
گرفتند. در دو
دهه گذشته و
با وجود وعدههای
عباس و
متحدانش که
قرارداد اسلو
راه را برای
تشکیل دولت
مستقل فلسطین
هموار خواهد
کرد، نه تنها
از صلح و
آزادی خبری
نیست، بلکه هر
سال خشونت
دولت
صهیونیستی در
حمله به
فلسطینیان،
اشغال اراضی
هر چه بیشتر و
تبدیل کردن
فلسطین به یک
اسارتگاه
مخوف شکل
وحشیانه تری
بخود گرفته
است. مذاکرات
مخفی و پشت
درهای بسته و
امتیازات هر
چه بیشتر عباس
به اسراییل
راه به جایی
نبرده است.
اسناد فلسطین
که توسط کانال
تلویزیونی
الجزیره افشا
شد عمق فساد
تشکیلات خودگردان
فلسطین و
معاملات آن با
دولت اسراییل
و آمریکا را
بخوبی نشان
دادند. در
مدتی که عباس
و سازمان فتح
مذاکره
پنهانی با
اسراییل و با
میانجی گری
آمریکا را بعنوان
تنها راه حل
مسئله فلسطین
تبلیغ و دنبال
کرده ظلم به
فلسطینیان
تشدید پیدا
کرده است. تنها
از سال ۲۰۰۰
میلادی به این
طرف بیش از
۶۵۰۰ فلسطینی
غیر نظامی
توسط اسراییل
به قتل رسیده
اند. بیش از
۱۵۰۰ نفر از
قربانیان
جنایتهای
اسراییل
کودکان بوده
اند. در همین
مدت بیش از
۴۵۰۰ نفر نیز
مجروح شده
اند. در حال حاضر
بیش از ۶۰۰۰
فلسطینی در
اسارتگاههای
اسراییل
زندانی
هستند، و نیمی
از این زندانیان
از سال ۲۰۰۳
به اینطرف،
یعنی پس از
انتشار "نقشه
صلح"،
بازداشت شده
اند. از هر دو
مرد فلسطینی
یکی در دوران
زندگی خود
طعم زندانهای
اسراییل را
چشیده است. همچنین از
۱۹۶۷ به اینسو
بیش از بیست و
پنج هزار از خانههای
فلسطینیها توسط
ارتش اسراییل
نابود شده
اند. بیش از
نیمی از این
تخریبها و
راندن
فلسطینیها
از خانههایشان
از سال ۲۰۰۳
به اینطرف
اتفاق افتاده
اند. تعداد
شهرکهای غیر
قانونی
یهودی نشین
بالغ بر ۲۳۶
است و ۶۵۰
هزار از
یهودیان تازه
وارد به
فلسطین نزدیک
به نیمی از
اراضی کرانه
غربی و
اروشلیم شرقی
را اشغال کرده
اند. در یک
کلام از
قرارداد اسلو
به این طرف که
بر اساس آن
رهبران
فلسطین دولت
اسراییل و
اشغال ۷۸ درصد
از سرزمینهای
فلسطین را به
ازای به
رسمیت شناخته
شدن "دولت
فلسطین" در ۲۲
درصد باقی
مانده این
سرزمین به
رسمیت
شناختند،
مسئله رهایی
فلسطین،
بازگشت
پناهندگان و
آوارگان فلسطین،
و حق تعیین
سرنوشت
فلسطینیان
قدم به قدم و
سال به سال از
سوی محمود
عباس و
حامیانش به
زیر گرفته شده
است.
ثانیا،
دعوت به "بازی
شطرنج" در حالیکه فلسطینیان
از هرگونه
مهره ای
محروم اند و
در شرایطی که دولت
صهیونیستی و
آمریکا مهرههای
خود را بسته
به منافع
اسراییل و
آمریکا و هر
گونه که میخواهند
حرکت میدهند،
اقدامی از سر
استیصال است.
بی جهت نیست
نتانیاهو
اعلام میکند
که صلح از
طریق قطعنامههای
سازمان ملل
بدست نخواهد
آمد. دهه هاست
که دولت
صهیونیستی از
اجرای
قطعنامه ۱۹۴
سازمان ملل که
بر حق بازگشت
فلسطینیهایی
که از سال
۱۹۴۸ آواره
شده اند
جلوگیری میکند.
این قطعنامه
در عین حال حق
شهروندی
اوتوماتیک
یهودیان
آمریکا و
اروپا و
مهاجرت آنان
به فلسطین را
به رسمیت میشناسد.
در تمام این
مدت و در
حالیکه
میلیونها
یهودی از نقاط
مختلف جهان به
منطقه رفته و زمینهای
فلسطینیها
را اشغال کرده
اند، حق
بازگشت و حق
شهروندی
فلسطینیان با
خشونت تمام انکار
و سرکوب شده
است. این
جنایات با
همکاری و حمایت
مالی، نظامی
و دیپلماتیک
آمریکا صورت
گرفته اند. تهدید
اوباما به
استفاده از
اهرم وتو از
سوی آمریکا
تازگی ندارد.
تا به حال
دولت آمریکا
۴۲ بار از این
"حق" خود و در
حمایت از
اسراییل استفاده
کرده و راه را
برای تصویب
هرگونه
قطعنامه ای
که اشغال
فلسطین و
جنایات جنگی
اسراییل را
محکوم میکند
بسته است. حمایتهای
نظامی آمریکا
و همچنین
حمایتهای
مالی این
دولت از
اسراییل که
بالغ بر ۱۷۰
بیلیون دلار
برآورد میشود
در سرپا نگاه
داشتن سیستم سیاسی
مبتنی بر
برتری نژادی
نقش اساسی
ایفا کرده
است. طرح
"دولت
فلسطین" که
عباس ارائه و
دنبال میکند نه
گامی به پیش
بلکه گامی به
عقب است که
حتی با
کوتاه آمدن
از قطعنامه ۱۹۴حق
بازگشت
میلیونها
فلسطینی
آواره و
همچنین
فلسطینیهای
ساکن اسراییل
را فدای کرسی ناظر
در سازمان ملل
میکند.
ثالثا،
نباید فراموش
کرد که در
تمام طول این
مدت همواره سه
راه حل برای
حل مسئله
فلسطین وجود
داشته اند:
طرح دو دولت
در فلسطین
اشغالی بر
اساس تقسیم
نابرابر زمین
و منابع بین
اسراییل و
فلسطینی ها؛ طرح
دولت واحد و
دمکراتیک
مبتنی بر یک
نفر یک رای؛ و
بالاخره
ادامه اشغال
فلسطین و
تداوم حاکمیت
آپارتاید. در
تلاش برای حفظ دولت
اسراییل و
نگاه
داشتن خصلت
صهیونیستی
موجود، و
همچنین
هراسان از
امکان برپایی
یک دولت واحد
و دمکراتیک که
در آن نه مذهب
و نژاد بلکه حق
شهروندی
برابر مبنا
است،
صهیونیستها
و
مدافعان اسراییل
در غرب بیش از
گذشته طرفدار
طرح دو دولت
مجزا شده اند.
اما دولتهای
مختلف در
اسراییل حتی
راه را برای
تحقق چنین
راهی با تمام
قوا بسته اند،
با این امید
که شاید فلسطینیها
زیر فشار خرد
کننده ماشین
نظامی
اسراییل یا
سرزمین خود را
ترک کرده و یا
به شرایط خفت
بار خود گردن
بگذارند.
مخالفت
اسراییل و
آمریکا با به
رسمیت شناخته
شدن فلسطین در
سازمان ملل از
همین جا نشأت
میگیرد.
اگر
واکنش
اوباما،
اتحادیه
اروپا و
اسراییل به
تقاضای محمود
عباس نشانه
ضعف و استیصال
است، اقدام
محمود عباس
نیز چیزی
فراتر از آن
نیست. محمود
عباس که دوران
ریاست او در
سال ۲۰۰۹ به
پایان رسید و
نمیتواند
نماینده
قانونی و منتخب
مردم فلسطین
تلقی شود، با
ارائه تقاضای
خود به سازمان
ملل بیش از هر
چیز دیگری
بدنبال
بازگرداندن
اسراییل و
گروه چهار
گانه به پای
میز مذاکرات
است. در این
تلاش او نشان
داده که حتی
حاضر است حق
بازگشت
آوارگان
فلسطینی را
نیز قربانی
کند. طرح او
برای جذب آرا
کافی در
سازمان ملل
برای کسب کرسی
ناظر در این
سازمان بدون
تردید
موفّق خواهد
شد، اما بلحاظ
واقعی چیزی
تغییر نخواهد
کرد. دولت
صهیونیستی
همچنان به
تهاجم و غصب
زمینهای
بیشتر ادامه
خواهد داد، و
آمریکا و دیگر
اعضای
خودگزیده
"جامعه جهانی"
در کنار
اسراییل باقی
خواهند ماند.
در این میان
اما نمیتوان و
نباید
انقلابات عرب
را نادیده
گرفت. اقدام
محمود عباس در
عین حال
واکنشی به این
انقلابات و
نشانه نگرانی
گسترش شعلههای
انقلاب به
دیگر کشورهای
منطقه است.
طرح عباس از
این جهت بی
شباهت به
"امتیازاتی"
که دولتهای
دیگر منطقه به
شهروندانشان
دادند نیست.
فلسطین اما نه
تنها در قلب
مردم منطقه
است، بلکه
مسئله فلسطین
در قلب تحولات
و انقلابات
دنیای عرب
قرار دارد.
این دو را
نمیتوان از هم
مجزا کرد و بی
جهت نبود که
بسیاری الهام
گرفته از
فلسطین انقلابات
عرب را انتفاضه
نامیدند.
مسئله فلسطین
بدون پایان
اشغال سرزمینهای
اشغالی، بدون
پایان بخشیدن
به نظامی که حق
شهروندی را به
مذهب و نژاد
معینی محدود
میکند، بدون
تضمین بی قید
و شرط حق
بازگشت همه
فلسطینیان
آواره، و بدون
به رسمیت
شناختن حق همه
ساکنان این
سرزمین زخم
خورده برای
ماندن و زندگی
کردن در این
سرزمین، و
بدون تشکیل یک
دولت واحد و
مستقل و
دمکراتیک، حل
نخواهد شد.
۳ مهر
۱۳۹۰ / ۲۵
سپتامبر ۲۰۱۱