Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶ برابر با  ۰۸ آوريل ۲۰۱۷
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶  برابر با ۰۸ آوريل ۲۰۱۷
مجله

عرب‌ها و سه‌گانه عثمانی، ایران و اسرائیل

 

گفتگوی اختصاصی قلمرو با محمدغانم الرمیحی

 

محمدغانم الرمیحی، نویسنده، پژوهشگر و روزنامه‌نگار کویتی در سال ۱۹۷۳ دکترای جامعه‌شناسی سیاسی خود را از دانشگاه دورهام انگلستان دریافت کرد. وی استاد و رئیس پیشین دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کویت و در حال حاضر رئیس «مرکز پژوهش‌های استراتژیک خلیج و جزیره عربی» در این دانشگاه است. ریاست مجله مهم «العربی»، راه‌اندازی و ریاست تحریریه مجله «مطالعات خلیج و جزیره عربی»، ریاست «شورای عالی فرهنگ و ادب و هنر» کشور کویت و ریاست تحریریه روزنامه «صوت الکویت» و روزنامه «أوان» از کارهای اوست. اینها برخی از تألیفات الرمیحی است: نفت و تغییر اجتماعی، کویت پیش از نفت، موانع توسعه اقتصادی و اجتماعی در کشورهای خلیج عربی، موانع اجتماعی دموکراسی در خلیج، نفت و روابط بین‌الملل، نگاهی عربی، بحرین و مشکلات تغییر سیاسی و اجتماعی در آن، خلیج تنها نفت نیست، کویت… عمران و توسعه و گفتارهای عربی در ۳ جلد.

رمیحی افزون بر مسئولیت سرپرستی و نظارت بر انتشار ماهانه سلسله کتاب‌های معروف عالم المعرفة، در روزنامه الشرق الاوسط، الاهرام و برخی از روزنامه‌های منطقه‌ای نیز می‌نویسد.

از شرکت شما در این گفتگو متشکرم. شما از وضعیت کنونی خاورمیانه و شرایط دشوار آن نیک آگاهید و یکی از سرشناس‌ترین تحلیل‌گران آن به شمار می‌آیید. موضوع این گفتگو «مفهوم صلح در خاورمیانه» است. قصد داریم از زاویه‌ای دیگر و با رویکرد متفاوتی به آن بپردازیم. در حقیقت در پی آن هستیم فراتر از موازنه‌های موجود و منازعات منطقه‌ای، جنبه‌ای ژرف‌‌تر از این بحران را به خواننده ایرانی بنمایانیم. به جنبه اندیشه‌ای و عمیق‌تر موضوع توجه داریم، نه فقط بخش سیاسی آنکه روزمره و همه جا طرح می‌شود.

در مطالعه تاریخ اروپا با تاریخچه‌ای طولانی از ستیز و طرح مفهوم صلح روبرو می‌شویم؛ گفت و شنودی که به حوزه دیپلماسی یا سیاست محدود نبوده و می‌توان آن را در میان نوشته‌های بیشتر روشنفکران و متفکران و فیلسوفان اروپا پی گرفت. از کانت، هگل و جان لاک تا روشنفکران معاصر به‌ویژه پس از جنگ جهانی دوم شاهد حجم عظیمی از تولیدات اندیشه‌ای و مناقشات نخبگان جامعه درباره آنها هستیم. اما در خاورمیانه این میزان از توجه، اهتمام و بحث و بررسی را در میان نخبگان درباره مفاهیمی چنین بینادین نمی‌یابیم. شما این وضعیت را چگونه ارزیابی می‌کنید.

متشکرم. اجازه بدهید به وضعیت موجود نگاهی کنیم. سه قضیه اساسی در شكل‌گیری وضعیت صلح در منطقه نقش اساسی دارند:

نخست تاریخ و روند شکل‌گیری منطقه و تأثیری است که نیروهای خارجی در آن داشتند؛ رخدادهایی تاریخی که به پیدایش خاورمیانه در شکل کنونی آن پس از فروپاشی عثمانی انجامید و بر نظم و امنیت منطقه و حوادث بعدی آن عمیقا اثر گذاشت. قرارداد سایکس‌پیکو (۱) نمادی از این موقعیت است که درواقع سه بخش داشت و سهم روس‌ها در آن فراموش شده است.

قضیه بعدی مسئله فلسطین است که معتقدم ریشه همه شرور منطقه است و تبعات و تداعی‌های تفصیلی آن را تاکنون می‌توان پی گرفت. ماجرای فلسطین جانمایه بحران و تنشی است که در منطقه شاهدیم. جایی نوشته‌ام این موضوع دست‌کم از چهار زاویه بر رویدادهای منطقه عربی تأثیر داشته است. از سویی انگیزه و محرک اجتماعی بزرگی بوده است در انتخاب‌ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی مردم. از سوی دیگر دروازه سرزمین‌های عربی را بر کودتاها و انقلاب‌های نظامی از مصر تا سوریه و لیبی و یمن بازکرده است و شعار آزادسازی فلسطین در همه این تحرکات و برآمدن نظامیان در کشورهای عربی و پذیرش اجتماعی آنها نقش داشته است. سوم اینکه قدرت‌های منطقه‌ای با آگاهی از موقعیت مرکزی و جایگاه ویژه فلسطین در ضمیر عربی، از این موضوع مانند ابزاری برای ترویج سیاست خود یا افزایش نفوذ خود بهره می‌گیرند. نمونه آن رفتارهای اخیر اردوغان است. مواجهه خاص وی با پرز(۲) در مناظره داووس(۳) در ۲۰۰۹ چنان محبوبیتی برایش آورد که اکثر کودکان متولد آن سال در غزه به نام وی نامگذاری شدند. این محبوبیت با ارسال کشتی کمک‌های ترکیه و برخورد اسرائیل با آن تداوم یافت.

از طرف دیگر وضعیت نومید کننده منطقه با نوعی توازن رابطه با ایران، به رغم روابط شاه با اسرائیل، همراه بود. ولی تحولات داخلی ایران و توانمند شدن جریان مخالف حکومت شاه، با موجی از قوت گرفتن نیروهای اسلامی در منطقه همزمان شد. با انقلاب ایران امیدهای زیادی در نخبگان عرب که نظام شاه را ظالمانه می‌دانستند، به وجود آمد. ولی فضا مطابق انتظار پیش نرفت و خیلی زود با آغاز جنگ عراق و ایران منطقه وارد مرحله‌ای طولانی و خونین شد. پس ازآن «صدور انقلاب» مطرح شد. معنای این عبارت آن بود که نظام ایرانی می‌خواهد حکومت اسلام را به شکلی که خود می‌فهمد، به ملت‌های عربی منتقل کند و این کار را با شعارهای مختلفی ازجمله مبارزه با اسرائیل و مبارزه با ظلم صورت می‌دهد. این موضوع پیچیده‌ای است. چرا که بسیاری از ما به تاریخ ملت ایران با احترام می‌نگریم و آن را کهن و متمدن می‌دانیم، با این حال ریشه‌های [اختلاف] تاریخی وعمیق هستند، به این معنا که عرب‌ها احساس می‌کنند ایرانیان برآنند که از نظر نژادی برتر از عرب‌ها هستند؛ و این موضوع گویا حتی در نسبت و نحوه مواجهه آنها با اسلام هم تأثیر داشته است.

نکته مهم و مؤثر دیگر نحوه برخورد ایران با مسئله طایفی و مذهبی است. ایران به‌ گونه‌ای عمل می‌کند که شیعیان عرب در کشورهای مختلف را وابسته و تحت الحمایه خود می‌داند و فراتر از موضوع شهروندی و هویت ملی با آنها تعامل می‌کند و این موضوع را زمینه‌ای برای [گسترش نفوذ] خود می‌‌داند. سندی است به نام «مقولاتی در استراتژی ملی: شرح نظریه ام‌القرای شیعی»(۴) نوشته محمد جواد لاریجانی که نبیل علی العتوم آن را به عربی ترجمه کرده و در اینترنت هم در دسترس است. در آنجا این موضوع به‌روشنی تبیین شده است. من نمی‌دانم این سند ام‌القری تا چه پایه حقیقی یا نشان‌دهنده رویکرد ایران است. در مقاله‌ای در روزنامه شرق الاوسط درباره این نظریه نوشتم و توضیح دادم در خصوص روابط با ایران باید به رویکردی که میان برخی روشنفکران عرب وجود دارد توجه داشت. منظورم رویکردی است که تأکید می‌کند حل نزاع، هزینه بسیار کمتری نسبت به خود منازعه دارد. ولی حل نزاع در حالتی که با رویکردی ایدئولوژیکی روبرو هستید که می‌گوید شیعیان پیرو ما هستند، چگونه [ممکن خواهد بود]؟ مثلاً در نظر بگیرید اگر خانم مرکل بخواهد اعلام کند که پروتستان‌های جهان تابع آلمان هستند. یا رئیس‌جمهور فرانسه بخواهد اعلام کند که همه کاتولیک‌ها تابع ما هستند! این موضوع نیازمند حل وفصل نهایی است. امروزه ما با پدیده دولت‌‌ ملت زندگانی می‌کنیم. باید مرزهای دولت‌ها و انتخاب‌‌های ملی آن با احترام نگریسته شود. این یکی از مشکلات بنیادی است.

در ثانی از دیدگاه من در جهان امروز دیگر نمی‌توان از حکم دینی سخن گفت. این کار شرایطی را می‌‌طلبد که با زمانه ما سازگار نیست و ایرانیان، دیر یا زود با این موضوع روبرو خواهند شد. حاصل این وضعیت معضلی است که در برابر ماست و در مقابل، آنچه در میان اهل سنت می‌گذرد واکنشی است به آنچه برادرانمان در ایران می‌کنند. همیشه تندروی با تندروی مضاعفی روبرو می‌شود.

صلح موضوعی مهم و اساسی در خاورمیانه امروز است. مثلا به موضوع داعش توجه کنید. حتی اگر به آن پایان دهند تا دیگر مسائل حل نشود چنین مشکلاتی با ما خواهند ماند. ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید اگر می‌خواهی پشه‌ها را از میان ببری، باید نخست مرداب‌ها را خشک کنی. تا گنداب‌ها و آب‌های راکد هست، این پدیده خواهد بود. ازاین‌رو معتقدم برای درمان وضعیت پیچیده کنونی به گفتگوی عمیق نیازمندیم. برای همین من با برخی همکاران خود از دوستان روشنفکر ایرانی دعوت کرده‌ایم که بیایید گرچه غیررسمی، باهم بنشینیم و مسائل خود را به بحث بگذاریم. برخی از این دوستان به همایش‌ها می‌آیند و می‌گویند ما می‌خواهیم که شیعیان مثلا در کویت یا بحرین بر اساس نسبت جمعیتی خود، در مؤسسات دولتی حضور داشته باشند. مثلا اگر ۲۰% مردم عربستان شیعه‌اند، باید به همین نسبت معلمان و خلبانان و پلیس و نظایر آن از شیعیان باشد. این سخنی غیرمنطقی است.

 

به مفهوم دولت و شهروندی اشاره کردید. همان‌طور که آگاهید این مفاهیم با قرارداد صلح وستفالی(۵) که حاصل جنگ‌های سی‌ساله اروپایی بود وارد فرهنگ سیاسی شد. تقریباً سراسر اروپا درگیر جنگ شدیدی شد که تلفات جانی بسیاری همراه داشت. پس از آن بود که به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان به منازعه و این روش ادامه داد و نیازمندیم برای هر دولت و جامعه حوزه‌ای و قلمروی قائل شویم و میان امور داخلی‌‌ ملی و مسائل منطقه‌ای و بین‌الدولی تمایز بگذاریم. ولی تأسیس این مفاهیم در وستفالی بر پایه بنیان‌های اساسی فرهنگی و متکی به تولیدات فکری و فلسفی بود، نه برآمده از خلأیی فرهنگی یا فکری. اینکه بخواهیم با وضعیت موجود در خاورمیانه بر اساس منازعه‌ها و معادله‌های کنونی برخورد کنیم، یک مسئله است و بررسی عمق فرهنگی و فکری موضوع مسئله دیگری است.

به نظر می‌رسد ما اکنون در مقابل آزمون الگوی وستفالی هستیم. آیا می‌توانیم پیش از آنکه چنانکه بسیاری از اندیشکده‌ها و صاحب‌نظران غربی پیش‌بینی کرده‌اند، جنگ‌های سی ساله، آغاز شود صلحی را در منطقه شکل دهیم، یا نیازمند از سر گذراندن چنین تجربه‌ای خواهیم بود؟ وقتی می‌خواهیم در برابر چنین احتمالی موضع بگیریم، موضوع فقط مربوط یا موکول به دولت‌ها و نظام‌های سیاسی نیست. مایلم که این مسئله کلان را به اجزاء آن تقسیم کنیم. شما تصویر موجود و منتشر از این منازعه در همه فضای رسانه‌‌ای در هر دو جانب ایرانی و عربی یا شیعی و سنی یعنی دو سوی این انشعاب و تقسیم غیرقابل انکار را ترسیم کردید و البته طرف ایرانی هم تصویر متفاوت خود از این وضعیت را دارد. آنچه فقدانش احساس می‌شود نخبگانی است که با ژرف‌نگری و تیزبینی بیشتر به این مناقشه نظر کنند. وضعیت موجود محصول رخدادهای دهه اخیر است، در حالی که منطقه از دهه‌ها پیش در این حالت [نابسامانی] بسر می‌‌برد و همیشه مسئله‌ای را داشته که حضور و تداوم این وضعیت استمرار خشونت و فقدان همزیستی و صلح را توجیه می‌کرده است. آیا فکر می‌کنید می‌توان از این حالت بدون شکل‌گیری پشتوانه‌های فرهنگی و بنیان‌های فکری خارج شد؟

اجازه بدهید ابتدا گذرا اشاره کنم که جنگ‌های سی‌ساله و معاهده وستفالی نتوانست صلح و استقرار را شکل دهد، به این دلیل که پس از آن جنگها در غرب ادامه یافت و بعد درگیر دو جنگ جهانی بسیار سهمگین و خشن شد که جان میلیون‌ها انسان را گرفت. درنتیجه تاریخ بشری از به‌سرعت از وستفالی و نتایج آن گذر کرد.

نکته دوم اینکه در جهان عرب مجموعه‌ای از نویسندگان شیعه که از میان آنها دست‌کم دو نفر را می‌توانم نام ببرم، خلیل حیدر از کویت و منی فیاض از لبنان و نیز برخی نویسندگان شیعه از عربستان سعودی درباره لزوم تفکیک میان ایران‌‌ یک قومیت و شیعه‌‌ یک مذهب سخن گفته‌اند. این موضوع مهمی است. من درگذشته به دوستان خود در اپوزیسیون عراق در زمان صدام حسین که به گروه‌های اسلامی تعلق داشتند می‌گفتم که شما نمی‌توانید در عراق ولایت فقیه شکل دهید، زیرا عراق بافت اجتماعی متنوعی دارد و ممکن نیست این موضوع را بپذیرد؛ بنابراین در برابر معضلی هستیم که باید طرف مقابل آن را درک کند. مهم نیست که افراد به مسجد می‌روند یا حسینیه؛ و در هنگام نماز دست خود را باز می‌گذارند یا بسته نگه می‌دارند. این موضوعی است که در دوران ما اهمیتی ندارد. وقتی که کثرت‌گرایی را می‌پذیریم، قبول می‌کنیم که دیدگاه‌های متفاوتی از جمله در زمینه دینی وجود داشته باشد. دشواری آنجا است که با این مسائل به مثابه یک «اعتقاد» برخورد شود؛ و در مورد ایران مشکل آنجاست که حتی در میان روشنفکران خارج از کشور، کمتر با صدایی روبرو می‌شویم، که تصویر یا موضعی متفاوت از این رویکرد را نشان دهد. ازاین‌رو باز تأکید می‌کنم در مواجهه با شرایط موجود، لازم است مجموعه‌هایی شکل بگیرد که این بحث را بدون اینکه در پی انعکاس آن باشد، در محافل علمی به بحث و بررسی بگذارد؛ چه بسا بتواند به راه ‌حل‌ها و نتیجه‌گیری‌های مثمر ثمری دست‌یابد.

گزینه‌های پیش ‌روی ما ویرانگرند. مثلا به وضعیت لبنان توجه کنید. آنجا البته شیعیان هستند. ولی تنها آنها نیستند؛ در کنار آنها اهل سنت، کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها و درزی‌ها هم هستند. ولی به علت سلاح حزب‌الله شاهد هراس‌افکنی آن در دیگران و فراتر از دولت عمل کردن آنها هستیم؛ حتی خارج از قواعد اتحادیه عرب که برای مرزها و دولت‌ها احترام قائل است، عمل می‌کنند. در یمن نیز حوثی‌ها که گفته می‌شود ۴ تا ۶ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند، به خاطر داشتن سلاح کل یمن را گروگان گرفته‌اند؛ بنابراین ما با یک معضل روبرو هستیم.

 

اجازه بدهید یک نکته را توضیح دهم. بسیاری از نخبگان و روشنفکران ایرانی درباره این موضوعات نوشته‌اند و دیدگاه‌های متنوعی میان آنها وجود دارد. نمی‌توان صحنه افکار عمومی ایران را تنها در قالب نگاه مذهبی شیعی یا ملی ایرانی قالب‌بندی کرد. گونه‌گونی بسیاری میان ایرانیان داخل و خارج از پیروان نظام جمهوری اسلامی تا مخالفان آن وجود دارد. در نتیجه دیدگاه رایج از زاویه سیاسی را تنها دیدگاه موجود در ایران و یا تنها تصویری که مخاطب ایرانی دریافت یا ارائه می‌کند دانستن، درست نیست. به نظر می‌رسد این تحلیل ناقص است كه تصویر رسمی ارائه شده [از سوی نظام در ایران] را یگانه تصویر و ملاک قرار داده و مورد مناقشه قرار دهیم؛ مگر اینکه اذعان کنیم در فضای منازعه سیاسی منطقه‌ای موجود بحث می‌کنیم.

این سخن درست است.

 

به نظر می‌رسد که ما نتوانستیم زمینه مفهوم صلح را در فرهنگ جامعه‌های خود، اعم از شیعه یا سنی به وجود آوریم. چنین فرهنگی نیازمند زمان برای شکل‌گیری و بلوغ است.

بله همین‌طور است.

 

از زاویه دیگر مفهوم صلح به منظومه‌ای از مفاهیم درهم تنیده مرتبط است: جامعه مدنی، قدرت، دین، همزیستی و تنوع، همه و همه مفاهیمی هستند که با یکدیگر منظومه مفاهیمی را تشکیل می‌دهند که به شکل‌گیری، ژرفایی و تأثیرگذاری اندیشه صلح می‌انجامد. صلحی که موضوع آن می‌تواند ستیز اعراب و اسرائیل باشد، یا صلح میان کشورهای اسلامی خاورمیانه، یا در مورد عراق، صلح و همزیستی میان اجزا و جوامع داخلی این کشور باشد.

با شما در این بحث کاملا موافقم. اگر بخواهم موضوع را درجه‌بندی کنم، صلح درونی یک کشور در میان کشورهای عربی مسئله‌ای مهم، جدی و نیازمند قواعد است و پایه آن تعالی دولتِ ملیِ متمدنِ مدرنِ دموکراتیک است.

نکته دوم اینکه صلح با دوستان ایرانی را، ساده‌تر و دست‌یافتنی‌تر می‌دانم. بسیاری ازجمله من به اشتراکات با ایرانیان باور داریم و نوعی همدلی با آنان در خویش حس می‌کنیم. شاید درباره موضوع صلح با اسرائیل نتوانم صحبت کنم، چون تصمیمی است مربوط به مردم فلسطین که باید به انتخاب آنها احترام گذاشت. ولی با شما موافقم که مشکل صلح در منطقه ما این است که مشخصات و علائم روشن و آشکاری ندارد. شکل‌گیری دولت مدرن در منطقه ما پیشینه درازی ندارد. عمر این تجربه حداکثر صد سال است و پس از فروپاشی عثمانی شکل ‌گرفته است؛ بنابرین ما در برابر دایره‌های بعضاً مشترکی قرار داریم. در ابتدا دایره امت اسلامی مطرح بود. بعد آنتونیوس(۶) در کتاب خود بیداری عرب‌(۷) از دولت تورانی و دولت عربی سخن گفت؛ یعنی یک دولت واحد عربی. اما اکنون با ۲۱ دولت عربی روبرو هستیم. این ناشی از مداخله استعمار در ترسیم خطوط جغرافیایی در منطقه بود. اینک در برابر این واقعیت هستیم. دولتی داریم که باید آن را به معنای دولتی متمدن، تکثرگرا و با ساختار مدرن بسازیم. ما با این دولت موجود هم مشکل داریم. برخی می‌خواهند آن را به فراتر از دولت یعنی خلافت ارتقا دهند؛ اخوان‌المسلمین و برخی اسلام‌گرایان به دولت ملی به‌ عنوان مانعی بر سر راه خلافت کبرا نظر می‌کنند و به آن معتقد نیستند. در مقابل گروهی دیگر نظر به مادون دولت دارند: یعنی طایفه و قبیله درون دولت. این مشکل هنوز حل نشده است. به این معنا هنوز ما با مفهوم دولت ملی مشکلاتی داریم. کسانی به فراتر و کسانی به فروتر از آن می‌اندیشند و خود دولت ملی هم پدیده نسبتا کوتاه مدتی به شمار می‌آید و تاکنون توانمندی لازم خود را نیافته است. جامعه مدنی نیز به ‌شدت ضعیف است، ازجمله به این خاطر که دولت مایل نیست با یک جامعه مدنی قوی رویارو بشود. درواقع ما نیازمند پروژه‌ای ملی هستیم. چنین پروژه‌ای واضح و شکل‌یافته نیست؛ زیرا نخبگانی داریم که در پی دستیابی به امتیازات خود از سوی دولتند و نمی‌‌خواهند به جامعه مدنی بیاندیشند. این‌ بحرانی است که دولت ملی را به شرایطی که دچار آن هستیم یعنی سقوط مشروعیت‌ دولت‌ها رسانده است. دولت‌ها در لیبی، مصر، یمن، سوریه و عراق از مشروعیت ساقط شدند و درنتیجه نخبگان سیاسی این کشورها برای جبران این کاستی تلاش کرده‌اند با کمک قدرت‌‌های منطقه‌ای و جهانی مشروعیت سیاسی تحصیل کنند.

 

به موضوع نخبگان اشاره کردید. اجازه دهید بپرسم ارزیابی شما از نقش نخبگان در جوامع عربی چیست؟

مطالعه برخی از آنچه دراین باره نوشته شده نشان می‌دهد چگونه نخبگان عرب در صد سال گذشته چند پاره شده‌اند. نخبگان یا منزوی بودند یا کنار گذاشته شده بودند؛ یا تحت تعقیب و یا در تبعید بودند؛ آنچه را که می‌اندیشیدند، بیان نمی‌کردند و از مواجهه صریح با واقعیت ناتوان بودند. برخی به چرب‌زبانی و فریب روی آوردند و برخی به سوی رویارویی رفتند. همچنین مرحله نظامی‌گری و نظامی کردن جامعه را گذراندیم. از مرحله تحزب و حزب‌گرایی در جامعه گذشتیم، مرحله‌ای که در آن گاه حزب به چند نفر و چه بسا شخص واحد فرو کاسته شد. اینها دردها و عوارض ژرف تحول و تکامل دولت بود و از دلمشغولی‌های روشنفکران آگاه به شمار می‌رفت، ولی در شمار دغدغه‌های بخش وسیع‌تر نخبگان نبود؛ زیرا نخبگان اقتصادی، صنعتی و بوروکراتیک و جز آنها داریم که به دولت به این معنی توجهی ندارند.

می‌خواهم به کتاب خوبی که تازگی مطالعه می‌کردم نخبگان فکری و انشقاق با عنوان فرعی تحولات نخبگان مطلع در جامعه عربی جدید اشاره کنم. نویسنده‌اش محسن موسوی عراقی و شیعه است. کتاب مهمی است. نخبگان در دایره‌های مختلفی قرار داشتند و مراحل تحولی بسیاری را پشت سر نهادند. مشکلی که با آن روبرو بودند، اکنون نیز بر ما تأثیر دارد؛ از آن سو این مفاهیمی مثل دولت ملی و بازگشت به دولت که از غرب آمده‌اند، اکنون در خود غرب موضوع و مورد بازنگری هستند.

همچنین در برخی جوامع نظام آموزشی، حاصلی جز خِرَدهایی ناتوان از اندیشه انتقادی ندارد. بدون اندیشه انتقادی کسی قادر به مواجهه با وضعیت خود نیست. توان روشنفکر برای مانایی در ذهن جمهور در مخاطب قرار دادن امید است، امید به آینده. این کار دشواری است. همیشه گفته‌ام در جوامع ما روشنفکر یک قربانی محتمل است برای دو سو: قدرت و مردمی که آنها هم معیارهای دشواری در تعامل با روشنفکران دارند. مثلا وقتی از مظاهر فقه در اسلام سخن می‌رود و اینکه این فقه بشری است و باید به مناقشه آن پرداخت، استاد بحیری که در قاهره از آن چه مخالف عقل و خرد در کتاب بخاری یافته بود، سخن گفت به زندان انداخته شد؛ زیرا مردم علیه او شوریدند، نه به خاطر اراده دولت در مقابله با او! از این نمونه‌ها بسیار داریم. فرج فوده(۸) در خیابان کشته شد، برای کشتن نجیب محفوظ (۹) اقدام شد و برخی روشنفکران از کشورهای خود تبعید شدند.

به اعتقاد من در میان نخبگان عربی سه جریان فعالیت می‌کند. یک جریان به احتجاج علیه هر آنچه جدید و باقی ماندن در سنت نظر دارد. ناظر به این سخن که «کل ما هو جدید، بدعة و كل ما هو بدعة فی النار» (هر آنچه جدید است بدعت است و هر بدعتی در آتش است). از سوی دیگر نیز هستند کسانی که در مفاهیم غربی سیری سطحی دارند، بدون شناخت محیطی که این مفاهیم در آن رشد کرده و شرایطی که در تشکیل آنها نقش داشته ‌است؛ بخش سوم را محمد جابر الانصاری(۱۰) «تلفیقی» می‌نامد؛ آنها درصدد مخلوط کردن این با آن هستند؛ بنابراین در این روش‌ها درصدد سخن گفتن از اندیشه‌ای بالغ یا نظریه‌ای به کمال رسیده نیستیم. از سوی دیگر باید میان سیستمِ گفتمان و گفتمانِ سیستم فرق نهاد. سیستمِ گفتمان، روشمندیِ مشخصی دارد ولی گفتمانِ سیستم ساده و بسیط است و به تبعیت و دنباله‌روی منتهی می‌شود.

محیط فرهنگی در منطقه ما، عرب، ایرانی یا حتی ترک، به دولت ملیِ دارای زیربناهای قانونی (به معنای احترام به قانون و اجرای آن برای همه) توجه کافی ندارد. از این رو شاهد افزایش تزلزل‌ها و تردیدهای سیاسی عمیقی در کل منطقه هستیم. معتقدم که همه ما در مرحله انتقالی بزرگی هستیم که ممکن است مدت‌ها به طول انجامد یا کوتاه باشد، ولی در پس آن شرایط و مسائل را متفاوت خواهیم یافت. افزون بر آن شاهد نوعی التهاب و احتقان شدید در گفتمان فرهنگی عربی هستیم؛ در مقابل نیز شاهد گونه‌‌ای از گفتمان رنجش و خشم هستیم که همه چیز را نقد می‌کند. پدیده دیگری که مرا بسیار آزار می‌دهد، آن است که گاهی شاهد تبانی یک روشنفکر علیه روشنفکر دیگر مخالف یا متفاوت هستیم. در این شرایط ما در جستجوی نخبگان مخلص اقدام‌گر هستیم. شرایط دشوار است و باید برای تأسیس دولتی مستقل، متمدن و قادر به اعتنا به شهروندان خود، تلاش کرد.

 

به تاریخ تکوین و شکل‌گیری منطقه اشارات مهمی کردید. ما اکنون در صدسالگی امضای توافقنامه سایکس‌-پیکو هستیم. در فضای رسانه‌ای و مجازی جهان عرب نیز بسیار به آن پرداخته شد. همچنین درباره احتمال ترسیم نقشه جدیدی برای منطقه در اثر اوج گرفتن بحران‌ها و مناقشات در منطقه سخن گفته می‌‌شود. صرف‌نظر از احتمال وقوع چنین نقشه جدیدی در منطقه، مایلم از شما که استاد جامعه‌شناسی سیاسی هستید بپرسم جامعه عربی در مناطق مختلف، چه مناطق درگیر با بحران و جنگ، چه بخش‌هایی که از سطحی از رفاه و امنیت بهره‌مند هستند، چگونه به موضوع و فرصت‌های همزیستی و صلح نگاه می‌کنند و چه زمینه‌هایی برای آن دارند؟ به نظر می‌رسد این جوامع متنوع بسیار شیفته آنچه حق صلح و آرامش خوانده می‌شوند، هستند. درعین حال می‌توان گفت فرهنگ اجتماعی و محتوای آموزشی در این جوامع بیشتر متضمن زمینه‌های شکل‌گیری و تشدید منازعات و تنش هستند تا استقرار آرامش و همزیستی. مثلا اینک شاهد مرحله‌ای آغازین از صلح و همزیستی در لبنان هستیم که بر الگوی سلبی و موازنه منفی میان گروه‌های مختلف اجتماعی مبتنی است، ازاین‌رو جامعه هیچگاه ایمن از آشوب و بحران و آسوده‌ خاطر از خطر بازگشت تنش یا جنگ داخلی نیست. شما برخورد جامعه عربی با این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برداشت من این است که دوران ما شاهد تحولات بزرگی است و وارد ستیزهای خشنی می‌شود، ستیز با ذات خویشتن، هویت و جامعه. ازاین‌رو تنش‌ها فزاینده و مدام خواهند بود. بگذارید به لبنان اشاره کنم. در این کشور تعطیل و از کار انداختن از ریاست جمهوری به نخست‌وزیری منتقل شد و درنتیجه بحران سیاسی تنها از مرحله‌ای به مرحله دیگر منتقل می‌شود. گمان می‌کنم که سایکس‌-پیکو دومی درراه است. سایکس‌-پیکو اول سه‌جانبه بود: فرانسه، انگلیس و روسیه. اینک دوجانبه خواهد بود: روسیه و آمریکا؛ به‌ویژه بعد از انتخابات اخیر آمریکا و روابط ویژه ترامپ و پوتین. این به سود هیچ‌یک از اطراف در منطقه نخواهد بود. اهمیت صلح در قلمرو این منطقه در اینجاست. اینجا اهمیت ورود جدی عقلا و گذر از اختلافات کم‌ اهمیتی که هیچ‌گاه حل نخواهند شد، مشخص می‌شود. هرگز نه سنیان، شیعیان را به کیش خود درخواهند آورد و نه برعکس. اگر از این مناقشات برنگذریم و به یک موازنه صلح‌آمیز دست نیابیم همچنان قربانی خواهیم ماند، یا قربانی آمریکاییان یا قربانی روس‌ها و یا هردو باهم. آریستوکراسی تنگ ‌‌نظرعربی، ایرانی یا ترکی آنها را به‌سوی منافع خُرد خود هدایت می‌کند نه منافع عمومی و فراگیر. اینجاست که باید به تحولات نخبگان آگاه توجه کرد که باید گامی به پیش نهند، به موضوع صلح و اهمیت فوق‌العاده آن نظر کنند و بدانند که گزینه‌های موجود انتخاب‌های بازدارنده‌ای هستند که روند توسعه و تحولات بشری و اجتماعی را تعطیل می‌کنند.

می‌دانید که نخستین مسئله‌ای که روشنفکران عرب به آن پرداختند، مسئله استبداد بود که ناظر به شیوه حکومت‌داری عثمانی بود. با این همه پس از گذشت صد سال استبداد هنوز به اشکال مختلفی پا برجا است. ما به انقلابی در فرهنگ نیازمندیم؛ جنبشی که نیازمند آگاهی و تلاش است. ما به تلاش نسلی کامل نیازمندیم تا بتوانیم دستاوردی داشته باشیم.

 

اگر این تعبیر درست باشد، می‌توان گفت در مرحله کنونی فهم و ادراک موجود از صلح ارتباط استواری با امنیت و امنیت ملی دارد. در مقابل می‌توان از درک دیگری سخن گفت که مفهوم صلح را به توسعه پیوند می‌دهد. همان طور که می‌دانید آنچه در این منطقه می‌گذرد نمونه بارزی از تلف شدن فرصت رشد و پیشرفت است، فرصتی تاریخی که شاید تکرار ناپذیر باشد. خاورمیانه دیگر آن اهمیت پیشین را برای نظام بین‌الملل ندارد.

من درباره دوره‌های طلایی از دست رفته صحبت می‌کنم. ما هنوز دولت مدنی مدرن را برنساخته‌ایم و تنها شکل ناقصی از دولت رفاه را در برخی مناطق داریم که دولت رانتی است و نمی‌تواند آگاهی عمیقی به مردم خود بدهد؛ برعکس آگاهی نادرستی و موهومی به وجود آمده که گویا آنچه هست، ابدی است، اما این طور نیست. در اینجاست که نیازمند بینشی نو و نگرشی تازه هستیم. همگی فرصت‌ها را ازدست داده‌ایم و جملگی از آنچه در دسترس داریم، نابجا استفاده می‌کنیم. من چند بار به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرده‌ام. در میانه دهه هشتاد وقتی سردبیر مجلة العربی بودم، دیدار طولانی‌تری داشتم. پس از برگشتن، سرمقاله‌ای در العربی نوشتم که در آن اتحاد شوروی را امپراتوری‌ای با پاهای چوبی وصف کردم. معروف بود که کارگاه‌های کفشی داشتند که یکی از آنها به ساخت لنگه چپ اختصاص داشت و لنگه راست در کارگاه دیگری ساخته می‌شد و ازاین‌رو [لنگه‌ها] بسیاری جاها منطبق نمی‌شدند. اینگونه نظام‌ها، هرچقدر هم که در استواری و قدرت خود مبالغه کنند، ناپایدارند. بعد از سقوط گورباچف(۱۱) نیز نوشتم که نمی‌توان تاریخ را به عقب بازگرداند؛ در این منطقه نظام‌هایی داریم که آنها را غیر تاریخی می‌‌نامم. نظامی که خواهان خلافت است غیر تاریخی است؛ همین طور اگر اجازه دهید باید بگویم ولایت فقیه نظامی غیر تاریخی است. در مقابل موضوع صندوق‌های رأی نیز بالاترین جلوه دموکراسی نیست. دموکراسی روح دارد. چه کسی گمان می‌کرد که در کشوری مانند آمریکا، [انتخابات] کسی چون ترامپ را نتیجه دهد که با کتاب بیگانه است. به خاطر دارم که در سال ۱۹۸۷ درباره کتاب فرو بستگی خرد آمریکایی(۱۲) اثر «آلن بلوم»(۱۳) که آن موقع بسیار مشهور بود، چیزی نوشتم. این کتاب اکنون در اینترنت در دسترس است. او به رواج آموزشگاه‌‏هایی که در آمریکا community college ‌خوانده می‌‏شوند، اعتراض داشت و آنها را مایه سطحی کردن آمریکایی‌ها و سطحی سازی خِرد جامعه می‌دانست. فارغ‌‌التحصیلان این آموزشگاه‏‌ها بودند که آقای ترامپ را انتخاب کردند.

دلیل حادتر شدن مشکلات در منطقه ما نبود آزادی بیان و اندیشه است. تا این آزادی نباشد، تولید فکری شکل نمی‌گیرد. این روزها بهترین کارهایی که درباره جهان عرب نوشته می‌شود، خارج از آن نوشته می‌شود. همان طور که بهترین کارهایی که درباره ایران نوشته می‌شود، در خارج از ایران نوشته می‌‌شود.

 

آقای دکتر! شما سال‌ها پیش درباره نفت و توسعه در کشورهای عربی و ضرورت تاریخی مرحله موجود نوشتید. در آن دوره حجم تنش‌ها و تناقضات بسیار کمتر بود، اینک تصویر واقعیت توسعه در این کشورها را چگونه می‌بینید؟

هنوز ولی امر می‌گوید من به سوی کوهی می‏روم که مرا از آب امان خواهد داد! (۱۴)

 

پرسش پایانی این است که یکی از روشنفکران صاحب‌نام عرب در وصف وضعیت فعلی از تعبیر «انسداد افق‌ها» استفاده می‌کند و آن را در همه جوانب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رایج می‌داند. چه افق‌ها یا انتخاب‌هایی در برابر منطقه خاورمیانه برای خروج از این وضعیت می‌بینید؟

ما نیازمند پرداخت ریشه‌ای به این بحران هستیم. اکثر نویسندگان عرب در دو سده گذشته، چیزی متفاوت از آنچه می‌اندیشند می‌نویسند؛ از بیان باورها و یافته‏ های خود چشم می‌پوشند. ما با معضلی روبرو هستیم به نام «سقف آزادی‌ها». این سقف همیشه ما را به شدت محدود کرده و می‌کند. از کتاب شعر جاهلی طه حسین (۱۵) گرفته تا نوشته‌های متأخر برخی نویسندگان مصری. همه این اجتهادها و ابداعات سرکوب و با آنها به تندی برخورد شد. تلاش نخبگان برای همزیستی و هماهنگی با این وضعیت و استفاده از زبان غیرمستقیم برای سخن گفتن به این نتیجه می‌انجامد. من چند سال پیش شعاری مطرح کردم: «ما باید خارهای خود را با دستان خودمان بکنیم»؛ نه آمریکایی‌ها و نه روس [به ما کمکی نخواهند کرد]. تصور می‌کنم سرانجام این وضعیت به شکل‌گیری دولتک‌هایی پراکنده و کوچک منتهی خواهد شد. امیدوارم که من اشتباه کرده باشم. دولت کردی در شمال عراق اکنون به واقعیتی در شرف تحقق بدل شده است. شاید دولت کردی شمال سوریه نیز چنین باشد. یمن نیز به احتمال جدی به دو و شاید سه دولت تقسیم شود. ده سال پیش چه کسی باور می‌کرد که سودان تقسیم شود؟ تقسیم سودان نتیجه بسته بودن ذهن نخبگان بود. نمیری آمد و گفت من شریعت اسلامی را در سودان اجرا خواهم داد، آن هم در جامعه‌ای که نصف آن وثنی و بت پرست هستند؛ او چنین شعاری را صرفا برای حفظ حمایت حامیان خود سر می‏داد. جنوب اکنون با خطر تقسیم به دو جنوب روبرو است و حتی شمال ممکن است تقسیم شود.

می‌بینید با تهدیدهایی حقیقی در این منطقه روبرو هستیم. روس‌ها، برادرانمان را در سوریه به‌شدت بمباران می‌کنند و کاری از دست ما برنمی‌آید. شرایط ما رشک‌برانگیز نیست؛ و آنچه در پیش است، بدتر خواهد بود. آقای ترامپ در راه است و نقشه‌ای کور برای منطقه دارد. هرچند به اعتقاد من در زمان اوباما نیز همین نقشه در حال اجرا بود، ولی با دستکشی مخملین.

 

سپاسگزار لطف و وقت شما.

 

 

 

___________________________________________________________

۱- موافقت‌نامه سایکس‌‌ پیکو (Sykes–Picot Agreement) توافقی پنهانی میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که ماه مه ۱۹۱۶ در جنگ جهانی اول امضا و به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین‌‌ که پیشتر بخشی از امپراتوری عثمانی بود‌‌ میان فرانسه و بریتانیا انجامید. نام این توافق‌نامه از سِر مارک سایکس (نماینده بریتانیا) و فرانسوا ژرژ پیکو(نماینده فرانسه) گرفته شده است.

۲- شیمون پرز (Shimon Peres)، اوت ۱۹۲۳ ‌‌ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۶) سیاست‌مدار اسرائیلی، نهمین رئیس جمهور اسرائیل و برنده جایزه صلح نوبل. وی با سایقه نمایندگی از سال ۱۹۵۹ تا ۲۰۰۷ رکورددار مدت نمایندگی در کِنِسِت است.

۳- مجمع جهانی اقتصاد (World Economic Forum) نخستین بار ژانویه ۱۹۷۱ و در شهر داووس برای گرد هم آمدن رهبران اقتصادی و سرمایه‌داران اروپایی راه اندازی شد. در سال‌های اخیر و با شدت گرفتن بحران اقتصادی در اروپا، اجلاس داووس بیش از گذشته بر مشکلات اقتصادی و تجاری دنیای غرب متمرکز شد. در اجلاس سال ۲۰۰۹ اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه در میانه صحبت با شیمون پرز، رئیس‌جمهوری وقت اسرائیل اجلاس را ترک کرد و گفت که فکر نمی‌کند دیگر در این اجلاس حاضر شود.

۴- او برای این نظریه چهار رکن بر می‌‏شمرد: ۱‌‌ امت واحده بودن جهان اسلام، ۲‌‌ رهبری ملاک وحدت و هدایت امت، ۳‌‌ وظیفه ام القری در حفظ مصالح کل امت اسلامی، ۴‌‌ اولویت مصالح امت بر منافع ملی در صورت تزاحم عملی میان آن دو. برای مطالعه بیشتر ر. ک:

http://pajoohe.ir/دکترین ام القری __a-45075.aspx

۵- پیمان وستفالی ( The Peace of Westphali) پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا (۱۶۱۸-۱۶۴۸) از ۱۵ مه تا ۲۴ اکتبر ۱۶۴۸میان کشورهای اروپایی جز بریتانیا و لهستان بسته شد. این نخستین پیمان صلح چند جانبه پس از رنسانس در اروپا است و برخی اصول آن از جمله برابری دولتهای مستقل، حق تعیین سرنوشت آنها و منع دخالت دولتها در أمور داخلی یکدیگر مبنایی برای تدوین حقوق بین‏الملل شد.

۶-جورج حبیب آنتونیوس،( ۱۹ اکتبر۱۸۹۱‌‌-۲۱ مه ۱۹۴۲) زاده شده در یک خانواده ارتدکس شرقی مسیحی لبنان، نویسنده لبنانی‌‌ مصری و دیپلمات مستقر در اورشلیم و یکی از نخستین تاریخ‏پ‍ژوهان درباره ناسیونالیسم عربی بود.

۷-The Arab Awakening: The Story of the Arab National Movement, Hamish Hamilton, 1938, 470 pp

۸-فرج فوده (۱۹۴۵-‌‌ ۸ ژوئن ۱۹۹۲) Farag Foda)/ Faraj Fawd) متفکر، نویسنده و فعال حقوق بشر اهل مصری. از آثار اوست: قبل از سقوط، بحثی پیرامون سکولاریسم، بازی خورده، باشیم یا نباشیم و تروریسم. بعد از آنکه یکی از مشایخ الازهر او را مرتد شناخته بود، ۸ ژوئن ۱۹۹۲ با گلوله اعضای جماعت اسلامی مصر کشته شد. عاملان این ترور دستگیر، محاکمه و اعدام شدند. فوده، در زندان با دکتر احمد صبحی منصور (Ahmed/Ahmad Subhy Mansour) که خود از مشایخ جامعة الازهر قاهره بود آشنا شد. صبحی منصور با تقبیح ترور فوده، او را فردی آزاداندیش و مجاهد خواند. ناگفته نماند خود شیخ صبحی منصور که از محقّقین و اسلام‌شناسان معاصر و رئیس مرکز جهانی قرآن (IQC) است بعد از سال‏‌ها فعالیت برای ترویج حقوق بشر و دموکراسی در مصر از سوی برخی روحانیون طرد شد و حکومت او را بازداشت کرد. وی به دلیل اعتقادات سیاسی، دینی و اجتماعی‌ خود مدتی زندانی شد و اکنون به خاطر کوچ اجباری در ایالات متحده به سر می‌زید.

۹- نَجیب مَحفوظ عبدالعزیز ابراهیم احمد الباشا (Naguib Mahfouz) (11 دسامبر ۱۹۱۱، قاهره- ۳۰ اوت ۲۰۰۶، همانجا) رمان‌نویس، نویسنده داستان کوتاه، نمایش‌نامه‌نویس مصری و نخستین (و تاکنون تنها) نویسنده عرب برنده جایز نوبل (۱۹۸۸) است. او از ۱۹۳۲ تا ۲۰۰۴ حدود ۴۰ رمان و داستان کوتاه و بیش از ۳۰ نمایش‌نامه رادیویی وسینمایی و نمایش‌نامه نوشت؛ از جمله سه‌گانه مصر .(The Cairo Trilogy) اما شهرت او بیشتر به دلیل داستان بچه‌های محله ما (۱۹۵۹) است. او به دلیل ارایه از برداشتی کنایی از خداوند که مخالف عقاید ادیان ابراهیمی بود به کفرگویی متهم شد و انتشار آن داستان سال‌ها در مصر ممنوع بود. در سال ۱۹۸۹ پس از فتوای آیت الله خمینی درباره سلمان رشدی، عمر عبدالرحمن روحانی مصری در گفتگو با یک روزنامه‌نگار گفت که اگر محفوظ برای نوشتن این داستان مجازات می‌شد، رشدی به خود اجازه انتشار چنین کتابی را نمی‌داد. عمر عبدالرحمن همواره تأکید می‌کرد گفته او فتوا نیست؛ اما اسلام‌گرایان تندرو آن را فتوا انگاشته، به ترور محفوظ که آن هنگام ۸۲ ساله داشت اقدام و او را بیرون از خانه‌اش در قاهره با چاقو از ناحیه گردن مجروح کردند. او زنده ماند اما پس از آن محافظانی او را همراهی می‌کردند.

۱۰- (Mohammed Jaber Al‌‌Ansari) (زاده ۱۹۳۹، بحرین) نویسنده و متفکر، استاد تمدن اسلامی و مطالعات اندیشه معاصر و رئیس دانشکده تحصیلات تکمیلی در دانشگاه خلیج [فارس] در بحرین. او در سال ۱۹۷۹ از رساله دکتری خود در فلسفه اسلامی مدرن و معاصر (الفلسفة الإسلامیة الحدیثة والمعاصرة) در دانشگاه امریکایی بیروت دفاع کرد.

۱۱- میخائیل سرگئیویچ گورباچُف (Mikhail Sergeyevich Gorbachev) (زاده ۲ مارس ۱۹۳۱) آخرین رهبر اتحاد شوروی (از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱) و برنده جایزه صلح نوبل در۱۹۹۰. تلاش‌ها و اصلاحات او باعث پایان جنگ سرد شد اما همزمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز پایان داد و نهایتاً باعث فروپاشی شوروی شد. وی با دکترین دوگانه پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، نقش مهمی در پایان دادن به سلطه کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان گرفتن جنگ سرد داشت.

۱۲- The Closing of the American Mind Originally published by Simon & Schuster, 1987, 2 P.

Subject: Education, philosophy, social criticism, cultural criticism, politics.

۱۳-آلن دیوید بلوم (Allan David Bloom) (۱۴سپتامبر۱۹۳۰، ایندیاناپولیس، ایندیانا- ‌‌۷ اکتبر،۱۹۹۲، شیکاگو، ایلینویز) فیلسوف آمریکایی. وی در دانشگاه‏‌های کرنل، ییل، تورنتو، اکول نرمال سوپریور پاریس و شیکاگو تدریس کرد و بیش از ده کتاب نوشت.

۱۴-این سخن اشاره‌‏ای است به آیه ۴۳ سوره هود که به قصه نوح می‌پردازد و در زبان عربی ضرب‌المثلی رایج شده است: (قالَ سَآوی إِلی‏ جَبَلٍ یَعْصِمُنی‏ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ) گفت: «به‌زودی به کوهی پناه می‌جویم که مرا از آب در امان نگاه می‌دارد.» گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه‌دارنده‌ای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حائل شد و [پسر] از غرق‌شدگان گردید. (ترجمه مهدی فولادوند)

۱۵- طه حسین (۱۵ نوامبر۱۸۸۹‌‌-۲۸ اکتبر ۱۹۷۳؛ مصر عربی) از نامدارترین نویسندگان و مترجمان مصر در قرن ۲۰ و از با نفوذترین روشنفکران و پیشگامان بیداری مصر و در شرق میانه و شمال آفریقا بود. او رپیس دانشکده ادبیات عربی بود. ۱۴ بار برای جایزه نوبل در ادبیات نامزد شده بود.

برگرفته از:«قلمرو»

فروردین ۱۸, ۱۳۹۶

http://ghalamro.net/

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©