Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱ برابر با  ۱۶ نوامبر ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱  برابر با ۱۶ نوامبر ۲۰۱۲
یادداشت کارگری

یادداشت کارگری

 

شورش گرسنگان و طبقه متوسط

یوسف آبخون

 

ویرانی اقتصادی و خطر شورش کارگران و گرسنگان برای نان، بحث‌ها ی پر شور آزادی خواهی وضد استبدادی سال‌های اخیر طبقات متوسط اصلاح طلب را بی رنگ کرده و به حاشیه رانده است.  و یا به عبارت بهتر آن ها خود را به حاشیه کشانده اند تا به اصطلاح جامعه را از خطر آن در امان نگه دارند. در حالی که مساله دمکراسی به طور کلی، یعنی رهایی از استبداد فاسد و خشنی که همه جامعه را در کنترل خود گرفته و جان همه را به شیشه کرده وعده هر چه بیش تری ازمردم را به کرسنگی می کشاند، مساله پر‌رنگ و مبرم روز است. البته این کاری است که آن‌ها در تمام طول تاریخ دمکراسی کرده‌اند تا به اصطلاح نان شان توسط حاکمان مستبد آجر نشود. ولی حرف آن‌ها حالا این است که مبارزه کارگران و مردم گرسنه برای نان، به خشونت و انقلاب کشیده می‌شود واین روند دمکراسی را به مخاطره می‌اندازد. در حالی که آن‌ها، طرفدار روش های مسالمت آمیز و به اصطلاح  متمدنانه مبارزه برای اصلاحات دمکراتیک هستند و بنابراین ترجیح می دهند در کنارهمین رژیم بدوی، مستبد و خشن، حتی اگر به قول خاتمی، اصلاح ناپذیر هم باشد، باقی بمانند تا آنکه گرفتار انقلاب کارگران و مردم گرسنه برای نان شوند.

 

صرف نظر از تناقضی که درهمین گفتۀ آن‌ها وجود دارد، مشکل آن‌ها این است که گویا طبقه متوسط متولی دمکراسی در این کشور است. مساله این است که حرف آن‌ها، نه تنها از پایه نادرست است بلکه حتی در تعارض با آموزه های سیاست گذاران شان در سیاست گذار مسالمت آمیز حکومت ها ی خود کامه و استبدادی به مثلا حکومت های دمگراتیک قرار دارد و در هر سه مولفه ای که آن‌ها به عنوان پیش شرط های این گذار مطرح می‌کنند: یعنی وجود توسعه اقتصادی پایدار؛ وجود طبقه متوسط وسیع و آموزش دیده؛ و وجود گرایش اصلاح طلبانه درون این رژیم ها. فرض آن‌ها در به اصطلاح موج سوم دمکراسی در کشورهای جهان سوم به قول هانتیگتون این است توسعه اقتصادی در برخی از این کشورها که با گسترش مناسبات سرمایه داری در آن‌ها همراه است موجب به وجود آمدن طبقه متوسط جدید وهم چنین گرایشات اصلاح طلبانه در سیستم‌های سیاسی آن‌ها می‌شود و همین زمینه را برای حاکم شدن لیبرالیسم سیاسی و یا دمکراسی سازی در این کشور ها را فراهم میکند تا کشور از شر رژیم ها ی استبدادی که با حفظ  امتیازها و کنترل خود بر اقتصاد، نان مردم را بریده و جلوی پیشرفت اقتصادی وسیاسی را میگیرند رها شود. مولفه هایی که به هر حال اولا- مساله نان مردم و یا اقتصاد و دمکراسی و یا روند دمکراسی سازی را در ارتباط متقابل با هم می بیند. و ثانیا- این پیش شرط ها، اساساً در شرائط حاکمیت رژیم اسلامی وجود نداشته وندارند

به هرحال این حرف‌ها، یعنی محور قرار دادن طبقه متوسط در پیش برد به اصطلاح موج سوم دمکراسی در کشورهای حاشیه‌ای سرمایه داری هر چه که بوده‌اند مربوط به گذشته بوده و حالا با بحران عمومی سرمایه داری در جهان و به قول هانتیگتون با خطر نابودی طبقه متوسط به گل نشسته‌اند و دوباره بازهم  همه دست به دامان طبقه کارگر برای پیش برد دمکراسی شده اند. همان‌طور در موج اول دمکراسی و یا تاریخ تکوین دمکراسی در اروپا و آمریکا و یا موج دوم آن در رابطه با جوامع رفاه  در اروپای غربی بعد از جنگ جهانی اول و دوم بوده، این وظیفه را کارگران بر دوش کشدیده اند. دورانی که در آن‌ها  این دمکراسی با مبارزه کارگران برای نان تکوین یافته و تثبیت شده است و این مبارزات طبقه متوسط نه تنها پرونده درخشانی نداشته بلکه  کاری هم که کرده، مثل کاری که حالا اصلاح طلبان ما می کنند بازهم به قول تئوریسین هایشان مایه شرمساری بوده است.

 

در‌واقع، هر تاریخچه ای از روند تکوین و تثبیت دمکراسی در اروپا، چه چپ و چه راست و حتی روایت هانتیگتونی، که روشنفکران طبقه متوسط ما به او اقتدا می‌کنند، که بخوانید به شما می گوید که دمکراسی و یا موج اول آن، با رشد وگسترش مناسبات سرمایه داری و انقلاب‌های آمریکا و فرانسه آغاز شده،  با مبارزه کارگران برای نان تکوین یافته و کسترش یافته است. تا جایی که حتی  نمی‌توان روند دمکراسی را از روند جنبش کارگری و مبارزه کارگران برای حق سازمان دهی اتحادیه های کارگری تفکیک نمود. مثلاً در انگلیس به عنوان مهد دمکراسی، مبارزه برای حق رأی برای مردم ( و نه هنوز برای همه آن‌ها در قرن نوردهم) با مبارزه کارگران برای حق ایجاد اتحادیه های کارگری شروع شد و در روند همین مبارزه قوام گرفت.  اولین جنبش  سازمان یافته کارگری یعنی جنبش چارتیستی در انگلستان، با چارت و یا خواسته آن‌ها برای حق رأی برای کارگران و مردم شروع شد و و سپس همین حق در مبارزه کارگران انگلیس برای به رسمیت شناخته شدن اتحادیه های کارگری از جانب رژیم در سال ۱۸۶۷ و سازماندهی ااولین اتحادیه سراسری کارگری گسترش یافت. جبنش چارتیستی بعد از چندین دهه مبارزه کارگران برای نان در اوایل قرن نوزدهم ودر پی عواقب فاجعه بار بحران های نظام سرمایه داری در انگلیس به این نتیجه رسیده بود که مبارزه کارگران برای نان و عدالت اجتماعی بدون مبارزه برای حق رأی برای کارگران و همۀ مردم به جایی نخواهد رسید. گر چه جنبش چارتیستی در اواسط  قرن نوزدهم در دستیابی به خواست خود شکست خورد ولی به قول انگلس دستیابی به حق رأی برای مردم در دودهه بعد از آن در انگلیس حاصل مبارزات آن‌ها بود. به علاوه تازه  بعد از اولین انقلاب کارگری در جهان یعنی کمون پاریس و گسترش  اتحادیه های کارگری به عنوان اولین نهادهای مدنی به قول هابس باوم دراروپا بود  که حق رأی و اظهار نظر در باره سرنوشتشان به عنوان پایه‌ای برای دمکراسی در اروپا پا گرفت.

 

با تکیه بر همین روند تاریخی میتوان گفت که چرا کارگران ( و نه طبقه متوسط)  در مبارزه ناگزیر خود برای نان شب ناگزیر به مبارزه  برای دمکراسی است.  چراکه طبقه متوسط به هر حال می‌تواند  بدون دمکراسی هم زندگی کنند و اگر نانش هم در روغن باشد، با طبقات حاکم در برابر دمکراسی بسازد.  ولی کارگران نمی‌توانند و بنا براین باید همواره در مبارزه دائمی و همیشگی خود برای نان در ستون اصلی و در صف مقدم مبارزه برای دمکراسی باقی بمانند

 

 در  دمکراسی های  به اصطلاح پایدار هم، که پایداری شان هم به هر حال  به تأمین حداقلی از نان مردم وابسته است نیز اوضاع نه تنها به همین منوال است بلکه حتی مشارکت سیاسی طبقه متوسط در دمکراسی و هم چنین نیک بختی مادی شان هم، به قدرتمندی وسازمان یافتگی و میزان کشارکت کارگران در دمکراسی بستگی دارد  

 

بر اساس تحقیقاتی که پروفسور رونالد زولو از دانشگاه میشگان در همین رابطه انجام داده  و در ژانویه سال جاری انتشار یافته نشان داده می‌شود که رابطه مستقیمی بین میزان مشارکت سیاسی طبقات متوسط در جامعه آمریکا و همجنین  بهبود اوضاع اقتصادی آن‌ها نه تنها با میزان مشارکت سیاسی کارگران حتی با تعداد اعضای  تعداد اتحادیه های کارگری در دو دهه  اخیر وجود داشته است . تحقیقات او نشان می‌دهد که به موازات کاهش تعداد اعضای اتحادیه های کارگری  در دوسه دهه اخیر در آمریکا میزان مشارکت سیاسی طبقه متوسط وهم چنین سهم آن‌ها از درآمد ملی هم روبه کاهش گذاشته است. براساس آماری که تهیه کرده گفته می‌شود که با کاهش تعداد اعضای اتحادیه های کارکری به ۱۲ در صد در سال‌های اخیر سهم طبقه متوسط از در آمد ملی در سال ۱۹۶۸  برابر با ۵۳ و ۲ دهم در صد بود و به موازات کاهش تعداد اغضای اتحادیه های کارگری در سال ۲۰۱۰ به  ۴۶ و۵ دهم در صد رسیده است و در ایالت هایی نظیر کارولینای جنوبی، ویرجینیا، اوکلاهما و تکزاس که اتحادیه های کارگری ضیف تری دارند هم طبقه متوسطی ضعیف‌تر و  مشارکت سیاسی و بنابراین دمکراسی . ضعیف تری داشته اند.  

تجربۀ تاکنونی نشان داده است که اگر هم دمکراسی در بسیاری از کشورها توانسته است تا حدودی پایدار بماند به دلیل نقش، اهمیت و قدرت مبازراتی طبقه کارگر بوده است. از این روست که بر خلاف نظر لیبرال های رنگارنگ، این طبقه متوسط نیست که پرچم مبارزه برای دمکراسی را بر دوش کشیده و می کشد بلکه این طبقه کارگر است که پرچمدار مبارزه قاطع برای دمکراسی بوده و هست و تنها از این طریق است که می توان از حق خود و از حق اکثریت مردم دفاع کند.

۲۶ آبان ۱۳۹۱ـ ۱۶ نوامبر ۲۰۱۲

 

 

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©