اوضاع متحول
خاورمیانه و
آینده سوریه
Younes parsa benab
یونس
پارسا بناب
پیشینه
تاریخی اوضاع
متحول کنونی
- از جهات
تاریخی قیام
ها و شورش های
مردمی که در
آغاز سال 2011 در
خیلی از
کشورهای
خاورمیانه و آفریقای
شمالی آ غاز
گشتند ، چندان
غیر منتظره
نبودند .
پیشینه
تاریخی و زمینه
سیاسی و
اجتماعی این
وقایع که هنوز
هم ادامه
دارند به سال
های بلافاصله
بعد از پایان
جنگ جهانی دوم
( سال های عروج
جنبش ملی شدن
صنعت نفت در
آغاز دهه 1950 ) و
دوره های "
کنفرانس
باندونگ " و "
جنبش غیر
متعهد ها " ( 1975 – 1955 )
می رسند .
- در
این دوره
تاریخی که
نزدیک به ربع
قرن طول کشید
، کشورهای خاورمیانه
و آفریقای
شمالی در جلو
جبهه
مبارزاتی ملل
در بند
کشورهای جنوب
( جهان سوم )
برای استقلال
ملی ، آینده
بهتر و نظم
جهانی کم
نابرابر ،
قرار گرفتند .
دولت ملی مصدق
در ایران ( 1953 – 1951 ) ،
دولت ملی ناصر
در مصر ( 1970 – 1955 ) ،
دولت های ملی
در عراق و
سوریه ( 1963 – 1958 ) و
سپس جبهه
آزادیبخش
الجزیره ( 1975 – 1962 ) و
بعدا جمهوری
یمن جنوبی( در
دهه 1970 )جملگی
دارای نکات
مشترکی در
زمینه های
استقلال طلبی
و گسترش عدالت
اجتماعی
بودند که در
جمع بندی های
تاریخی امروز
حائز اهمیت
هستند .
- بدون
تردید هیچ یک
از این دولت
ها به استثنای
دولت مصدق نه
از منظر و
معیارهای
کشورهای غربی
و نه از منظر و
معیارهای
سوسیالیستی
قرن بیست و
یکم مسلماَ "
دموکراتیک "
نبودند .
توضیح اینکه
این دولت های
برآمده از
جنبش های
پوپولیستی –
رهائی بخش ملی
از یک سو " تک
حزبی " بوددند
و از سوی دیگر
به توده های
مردم و مردمی
فرصت شرکت
فعال در تصمیم
گیری ها در
امور سیاسی –
اجتماعی را
نداده و حتی
خیلی مواقع
نیز در مقابل
حرکت های توده
ای ممانعت
ایجاد می
کردند .
- اما
این دولت ها
به خاطر
دستاوردهای
چشمگیر در زمینه
های اجتماعی ،
اقتصادی و
معیشتی (
گسترش آموزش و
پرورش همگانی
، بهداشت
عمومی ، بیمه
های اجتماعی ،
تامین شغل و
دیگر خدمات
عمومی ) موفق
گشته بودند که
در انظار توده
های مردم مشروعیت
یافته و حتی
محبوبیت کسب
کنند .مضافا
اینکه این
دولت ها با
ایجاد همدلی و
همبستگی بین
خود و اتخاذ
مواضع مشترک
ضد امپریالیستی
و با عضویت
فعال در
کنفرانس
باندونگ و سپس
در سازمان
کشورهای غیر
متعهدها
توانسته بودند
که جملگی به
یک " ستون
مقاومت " در
مقابل نظام
جهانی سرمایه
، تبدیل گردند
. مهم تر از همه این
دولت ها در آن
دوره با تعبیه
و تنظیم
ابتکارات ملی
و مستقل ( و نه
با پیروی از منطق
حاکم بر حرکت
سرمایه ) موفق
به کسب صنعتی
سازی قابل
توجهی در
کشورهای خود
گشته بودند . در
یک کلام ، این
دولت ها در
مدت زمان
نزدیک به بیست
و پنج سال ( از 1950
تا 1975 ) هر چقدر
در ظرفیت خود
داشتند
توانستند به موفقیت
های قابل
ملاحظه ای در
حیطه های
صنعتی سازی ،
معیشتی –
اقتصادی و
فرهنگی
اجتماعی به
نفع طبقات
کارگر ، دهقان
و دیگر
تهیدستان در
آن کشورها
نایل آیند .
- بعد
از آغاز مرحله
نوین جهانی
گرائی سرمایه
( گسترش بازار
آزاد
نئولیبرالی )
در دهه 1980 ، این رژیم
ها در
خاورمیانه و
آفریقای
شمالی به خاطر
محدودیت های
تاریخی و
تضادهای
درونی خود بعد
از فرو رفتن
در باتلاق های
سیاست های "
رسیدن به آنها
" ( کچ- آپ ) وسپس
قرض های بین
المللی به
تدریج از نفس
افتاده و یکی
بعد از دیگری
تسلیم مقررات
حاکم بر بازار
آزاد گشتند .
به نظر این
نگارنده اخته
گشتن جنبش های
نسبتا عظیم کارگری
و دولت های
سوسیال –
دموکراسی
برآمده از
آنها در
اروپای
آتلانتیک و به
موازات آن
تبدیل چین
توده ای به یک
کشور سرمایه
داری در طول
دهه 1980 و سپس
فروپاشی و
تجزیه شوروی و
بلوک شرق در
آغاز دهه 1990 جاده
عقب گردها و
کمپرادور
سازی ها را در
کشورهای
دربند پیرامونی
جنوب منجمله
در خاورمیانه
و آفریقای شمالی
هموارتر و
آماده تر ساخت
.
- در
دهه 80 و 90 هیئت
های حاکمه در
کشورهای
خاورمیانه و
آفریقای
شمالی مثل
اکثر رژیم های
حاکم در
کشورهای جنوب
برای اینکه بر
سر قدرت
بمانند بعد از
عقب گردها و
اعلام "
انفتاح " خود
را تسلیم تقاضاها
و مقررات
جهانی گرائی
نئولیبرالی ساختند
. نتیجه این
عقب گردها و
تسلیم ها ریزش
سریع شرایط معیشتی
و اجتماعی به
خاطر از دست
دادن اکثر
دستاوردها و
امتیازاتی
بود که طبقات
فرودست نزدیک
به حداقل بیست
سال آنها را
به شکرانه
جنبش های
رهائیبخش ملی
و دولت های
پوپولیستی
برآمده از آن
جنبش ها ،
بدست آورده
بودند . گسترش
مقررات بازار
آزاد در این
کشورها در سی
سال گذشته (2012-1981 )و
ازدیاد در صد
بیکاری فراگیر
و فقر و بی
خانمانی مزمن
منبعث از آن
به تشدید
ناهنجاری های
اجتماعی –
افزایش زاغه
نشینان ،
کودکان فراری
و دختران خیابانی
، شیوع اعتیاد
به مواد مخدر
، بازار تن
فروشی و... – در
این کشورها
دامن زد .
- در
تحت این شرایط
که عمدتا
منبعث از
پذیرش بی قید
و شرط مقررات
و سیاست های
حاکم بر بازار
آزاد
نئولیبرالی (
پروسه های
فقرزای کالاسازی
، خصوصی سازی
و گسترش ابعاد
و عمق انگاشت
و عملکرد اصل
حاکمیت خصوصی
حتی در بعضی از
این کشورها
برمنابع
طبیعی و معدنی
) توسط رهبران
کمپرادور در
این
کشورها بود ،
ما شاهد قیام
ها و شورش ها
در کشورهای
خاورمیانه و
آفریقای
شمالی در سال
های اخیر
گشتیم . آنچه
که ما در حال
حاضر شاهد
وقوع آن در
بخشی از " مناطق
طوفانی " نظام
جهانی (
خاورمیانه و
آفریقای شمالی
) هستیم چیزی
غیر از باقی
مانده
و ادامه یک "
گذار تاریخی "
نیست که حداقل
نزدیک به
پانزده سال
پیش در بخش
دیگری از
مناطق طوفانی
جهان در
آمریکای
لاتین شروع گشت
و احتمال دارد
که دیگر بخش
های مناطق
طوفانی مثل
آفریقای
جنوبی و آسیای
جنوبی و... را
نیز در سال
های آینده در
بربگیرد .
- واقعیت
امر این است
که اوضاع رو
به رشد در خاورمیانه
و آفریقای
شمالی در فاز
فعلی این گذار
تاریخی نشان
می دهد که
حداقل در چهار
کشور این منطقه
طوفانی ( تونس
، مصر ، لیبی و
یمن ) تسخیر قدرت
به نفع
کمپرادورها (
این دفعه در
کسوت اسلامی
اخوان
المسلمین و
دیگر بنیا
دگرایان سلفیست ) و به
ضرر توده های
مردم و
چالشگران ضد
نظام تمام شده
است .
- علت
حمایت قدرت
های سه سره
نظام از این
جابجائی
کمپرادورها (
اسلامیست ها
به جای
سکولاریست ها
) این است که آنها
می خواهند
هرچه قدر
قادرند مدت
زمان این دوره
گذار تاریخی
را کوتاه تر
ساخته و به
توده های
مردمی و
چالشگران ضد
نظام سرمایه
فرصت و مجال
ندهند که
مبارزات توده
ای خود را
منسجم تر و
متشکل تر
سازند . دقیقا
به خاطر این
امر است که
قدرت های غربی
بویژه آمریکا
از اسلامیست
های گوناگون
که جملگی
علیرغم تفاوت
هایشان دارای
بنیادهای
فکری و مسلکی
سلفیستی
هستند ، در
این
کشورها
حمایت جدی می
کنند که از
طریق
انتخابات به
اصطلاح آزاد به
حاکمیت های
خود مشروعیت
بدهند . ولی
همانطورکه
اتفاقات اخیر
در لیبی ، مصر
، یمن و... _ حمله
به سفارت خانه
ها و کنسولگری
های آمریکا و... –
نشان می دهد
که راس نظام
نتوانسته آن
طور که باید و
شاید حداقل
بخشی از
سلفیست های
حاکم در آن
کشورها را رام
و مطیع خود
سازد و لاجرم این
گذار تاریخی
نیز برخلاف
انتظار و
آرزوی هیئت
حاکمه آمریکا
زودتر به
پایان عمر خود
نرسیده است .
سلفیست ها
چه می گویند !
-
اصول سلفیه و
جنبش سیاسی
سلفیستی در
دهه های آغازین
قرن بیستم شکل
گرفته و در
دهه های 1940 و 1950 در
خدمت اخوان
المسلمین و
رشید رضا در
مصر و فدائیان
اسلام و نواب
صفوی در ایران
قرار گرفته و
در واقع به
مکمل آنها تبدیل
گشت . باید
خاطر نشان
ساخت که هر
سلفیستی متعلق
به اخوان
المسلمین ،
حوزه ولایت
فقیه ، القاعده
و...نیست ولی هر
فرد اخوانی ،
ولائی و القاعده
ای به اصول
سلفیه منجمله
اصل " بازگشت به
آغاز " ایمان
دارد .
- سلفیه اصل
آزادی ( و
نتیجتا
دموکراسی و
تجددطلبی ) را
بطور آشکار
وقاطع رد می
کند . رهبران
سلفیه بر آن
هستند که هر
نوع آزادی و
تجدد طلبی با
مبانی دینی "
مشیت الهی " و
با " اقتضای طبیعت
" انسان که
مطلقا تسلیم
به مشیت الهی
است ، منافات
دارند . زیرا
به عقیده آنها
انسان چه مرد
و چه زن به
عنوان بنده در
این عالم خلق
شده و دائما
باید در خدمت
خواسته های
خدای خالق و
صاحب خود قرار
گرفته و عمل
کنند .
- البته
این دکترین (
سلفیسم ) به
هیچ وجه تشریح
نمی کند که
این انسان ها
چگونه می
توانند خواسته
های کنکریت
این خالق را
در دنیای معاصر
به فهمند .
مثلا آیا این
خالق اصل
افزایش دستمزد
کارگران ، اصل
حق تعیین
سرنوشت ، اصل
رهائی از
استثمار و
استعمار کهن و
نوین و... را برای
انسان زمان
حال می پذیرد
و یا رد می کند
؟ اصل مشیت
الهی
در دکترین
سلفیه شرایط
را مثلا در
ایران برای
اعمال
تئوکراسی ولایت
فقیه که در آن
یک " فقیه –
دانشمند " می
تواند به این
سئوالات پاسخ
دهد ، آماده
ساخت .
- سلفی ها
چه دینی و
مذهبی دشمنان
تجددطلبی هستند
. زیرا
تجددطلبی که
بر اساس اصل
حق تعیین سرنوشت
بشر به دست
خویش بنا گشته
و آزادی و حق انتقاد
را لازم و
ملزوم در
خلاقیت انسان
می داند با تم
اصلی سلفی ها
که انسان را بنده
خدا و سرنوشت
او را به "
مشیت الهی " می
سپارد ، در
تضاد است . ولی
بخشی از
رهبران
بنیادگرای
ولایت فقیه در
ایران و
سلفیست های
اخوان المسلمین
در ترکیه ،
مصر ، تونس و...
بر آن هستند
که آنها متعلق
به دنیای مدرن
هستند و به
شاگردان خود
یاد می دهند ( و
یا مصلحت می
بینند ) که
چگونه از
وسایل مدرن کامپیوتر
، آی پاد ،
توویتر ، فیس
بوک و... استفاده
کنند . بررسی
عملکرد این
بنیادگرایان
نشان می دهد
که ادعاهای
این رهبران
چیزی غیر از
یک " مضحکه "
واقعی نیست
زیرا که
استفاده از این
وسایل و رسانه
های اطلاعاتی
و ارتباطاتی دیجیتالی
هیچ رابطه ای
با انگاشت و
عملکرد تجدد و
تجددطلبی
ندارد . توضیح
اینکه
استفاده وسیع
از این وسایل
در سراسر جهان
عمدتا منبعث
از حرکت
سرمایه در فاز
فعلی سرمایه
داری است که
خود این
رهبران در
مسیر " توسعه
لومپنی " خود
خواسته و
ناخواسته (
آگاه و ناآگاه
) در خدمت آن
قرار می گیرند
.
- بهر رو در
حال حاضر
سلفیست ها در
دو کمپ " معتدل
" و " رادیکال "
عمدتا در
کشورهای
خاورمیانه بزرگ
– اقیانوس هند (
منجمله در
افغانستان و
پاکستان ) و
آفریقای
مرکزی عموما
مکمل هم عمل
می کنند . جناح
" معتدل " شامل
اخوان
المسلمین
حاکم در مصر ،
تونس و حزب توسعه
و عدالت در
ترکیه هستند
که نشان لیاقت
و درجه لیسانس
در رشته های
دموکراسی دم
بریده و توسعه
لومپنی خود را
از دولت های
امپریالیسم سه
سره دسته جمعی
کسب کرده اند .
جناح " تندرو "
اسلام گرایان
نیز شامل
حامیان ولایت فقیه
در ایران ،
سازمان حماس
درغزه ، دولت
بشیر در سودان
و.. می شود که از
سوی راس نظام
و شرکایش موفق
به کسب نشان "
گردنکش و
تروریست "
گشته اند . اعطای
نشان و لیسانس
" گردنکشی " و "
تروریستی " از
سوی راس نظام
فقط محدود به
کشورهای "
تندروی "
بنیادگرا نمی
شود . در حال
حاضر کشور
سوریه نیز که
در خاورمیانه یکی
از کشورهای
نادر سکولار
است به عنوان
یک کشور
گردنکش و
تروریست قربانی
جنگ های ساخت
آمریکا گشته
است . بگذارید
در اینجا نیم
نگاهی به خصلت
ها و ویژگی
های جنگ سوریه
که بطور قابل
توجهی از دیگر
جنگ های مرئی
و نامرئی اخیر
ساخت نظام
تفاوت دارد
بیاندازیم .
اوضاع
فعلی و آینده
سوریه
- سرعت
وقوع شورش ها
و قیام های
توده ای در
کشورهای عربی
بویژه در تونس
، مصر ، یمن و...
در اواخر سال 2010
و هفته های
آغازین سال 2011
هیئت های
حاکمه جی 3 (
آمریکا ،
اروپا ، ژاپن –امپریالیسم
سه سره نظام
چهانی سرمایه
) را به تعجب
انداخت ، بلافاصله
راس نظام (
آمریکا )
برنامه ریخت
که یا از طریق
سرکوب عریان
نظامی توسط
کمپرادورهای
محلی ( در
بحرین و یمن و... )
و یا از طریق
آموزش دینی –
مذهبی و نظامی
گروههای
سلفیستی (
اخوان المسلمین
، وهابیست ها
و... ) به ترتیب در
عربستان ، قطر
، ترکیه و
اعزام آنها به
درون کشورهای
در حال قیام (
مثل لیبی و سوریه
) جلو فراز
جنبش های
مشابه مردمی
در آن کشورها
را یا از
ابتدا خنثی
سازد همچون
یمن و یا رهبری
آنها را بدست
اسلامیست های
کمپرادور بسپارد
. در حال حاضر
سوریه کشوری
است که در
آنجا رهبری
شورش علیه
رژیم بشار اسد
– که در آغاز یک
قیام اصیل و
دموکراتیکی
بود – در بست در
اختیار
سلفیستی هایی
قرار گرفته که
در درون آنها
اخوان
المسلمین دست
بالا را دارد .
- حکومت
حزب بعث سوریه
در دهه های 60 و 70 مثل
اکثر دولت های
برآمده از
جنبش های غیر
متعهد و
رهائیبخش ملی
در کشورهای
آسیا و آفریقا
با اینکه
دموکراتیک
نبود ولی به
خاطر اینکه در
امر پیشبرد یک
سلسله
اصلاحات در
زمینه های
اقتصادی –
معیشتی و
خدمات عمومی
موفقیت های
چشمگیری کسب
کرده بود از
وجهه و
مشروعیت قابل
توجهی بین طبقات
توده ای (
کارگران ،
دهقانان و
خرده
بورژوازی و... )
برخوردار بود
.
- همانطور
که در صفحات
پیشین اشاره
شد ، دولت بعثی
سوریه نیز مثل
اکثر کشورهای
جهان سومی متعلق
به جنبش
غیرمتعهدها
در نیمه دوم
دهه 1970 و دهه 1980 به
خاطر محدودیت
ها و تضادهای
درونی خود به تدریج
به باتلاق
فلاکت بار
سیاست درهای
باز ( انفتاح )
به روی " بازار
آزاد "
نئولیبرالی
در غلطیده و
از نفس افتاد.حافظ
اسد نیز در
توهم رسیدن به
آنها مثل
ناصریست ها در
مصر ، دولت
سکوتوره در
گینه و...تصور
کرد می تواند
در حالی که از
مزایای "
بازار آزاد "
نئولیبرالی
بهره مند می
گردد چهارچوب
ملی گرائی ضد
استعماری را
نیز به نفع
استقلال و
حاکمیت ملی
حفظ کند . با عطف
به گذشته ،
فرو رفتن حافظ
اسد در باتلاق
" انفتاح "
شبیه باتلاق
انفتاحی بود
که ناصر در مصر
بعد از شکست
در جنگ شش
روزه 1967 ، در آن
فرو رفت .
- عواقب
این سیاست
درهای باز در
دهه آغازین
قرن بیست و
یکم روشن و
آشکار بودند .
در مصر سیاست
درهای باز
بلافاصله بعد
از مرگ ناصر
در 1970 منجر به
تسلیم بی قید
و شرط به
تقاضاهای یک
محور ارتجاعی
مرکب از
آمریکا ، شیخ
نشین های خلیج
فارس و ا
سرائیل گشت .
در سوریه نیز "
انفتاح " مثل
مصر و دیگر
کشورهای اخته
گشته و
کمپرادورشده
، به تلاشی
سریع شرایط
اجتماعی
طبقات فرودست
و نتیجتا به
پایان وجهه و
مشروعیت رژیم
در میان توده
های مردم ،
منجر گشت .
- در هفته
های آخر سال 2010 و
ماه های
آغازین 2011
زمانی که
اعتراضات و
تظاهرات مردم
بویژه جوانان
علیه بی
عدالتی های
اجتماعی
منجمله
بیکاری و
تعمیق شکاف
بین فقر و
ثروت شروع گشت
، رژیم بشار
اسد هیچ
اقدامی به غیر
از سرکوب را
نتوانست به
پیش ببرد .
بلافاصله در
اواخر بهار 2011
اخوان
المسلمین از
فرصت استفاده
کرده و خود را
رهبر "
اپوزیسیون "
وانمود ساخت .
بدین ترتیب ما
امروز شاهد
پیشبرد
برنامه ای تحت
رهبری راس
نظام و متحدین
بومی و غیر
بومی در سوریه
هستیم که به
هیچ وجه هدف
اصلی اش رهائی
مردم سوریه از
یوغ یک
دیکتاتوری
نیست ، بلکه هدف
تخریب و
انهدام ملت –
دولت سوریه به
مدل عراق و
لیبی است .
توضیح اینکه
تمام شواهد
امر نشان می
دهد که امروز
هم مردم عراق
و هم مردم
لیبی در کشورهای
درمانده ای
روزگار می
گذرانند که در
آنجا چند
دیکتاتور
سرزمین آنها
را به چندین
کشور بین خود
البته با
عنایت و حمایت
آمریکا ،
تجزیه کرده
اند .
- آمریکا و
متحدینش (
اسرائیل ،
کشورهای عربی
خلیج فارس و
ترکیه ) در سرنگونی
رژیم بشار اسد
و اصل ( تغییر و
یا عوض کردن
رژیم ) متفق
القولند . ولی
درباره آینده
کشور سوریه به
عنوان یک ملت
دولت واحد
متفق القول نبود
و یا حداقل به
اجماع نرسیده
اند . هدف آمریکا
از سرنگونی
دولت بشار اسد
تجزیه و
انهدام محور
اتحادی ایران –
سوریه – حزب الله
لبنان است .
معماران
استراتژی
جهانی آمریکا
وجود فعال این
اتحاد محوری
را مانع بزرگی
در راه کسب و
تامین هژمونی
نفتی راس نظام
بر کلیه
خاورمیانه
بزرگ محسوب می
دارند . در
صورتیکه هدف
اسرائیل از
سرنگونی رژیم
بعثی سوریه تجزیه
و تقسیم سوریه
به ملت – دولت
های سکتی ( در
برگیرنده کردستان
سوریه ، دولت
های متعلق به
علویان ، دروزها
، سنی ها و... ) است
. اما هدف
عربستان
سعودی ، قطر و
بحرین
استقرار یک
دیکتاتوری
سنی وهابی در
سوریه بعد از
سرنگونی رژیم
بشار اسد است .
به نظر این
نگارنده
لازمه
استقرار رژیم
دیکتاتوری
سنی وهابی در
سوریه قتل عام
اقلیت های
دینی – مذهبی و
اتنیکی (
مسیحیان عرب ،
آسوری و ارمنی
، علویان ،
دروزها ، زیدی
ها ،
اسماعیلیه ها
، کوردهای
علوی – مسیحی و
یزیدی ) در آن
کشور است .
- ترکیه و
بعضی از
کشورهای دیگر
" ناتو " (
انگلستان و
فرانسه ) بطور
فعال در جهت سرنگونی
رژیم اسد در
سوریه به
آمریکا و
متحدینش کمک
می کنند . در
ایالت هاتای
.///////////انطاکیه که
هم مرز کشور
سوریه است
دولت ترکیه در
اردوگاههای
نظامی که در
آن ایالت برپا
ساخته است .
گروه های
متعلق به
اخوان
المسلمین و
دیگر سلفیست
ها را که
دائما از سوی
دولت های
سعودی و قطر
به آن منطقه
فرستاده می
شوند . بعد از
آموزش نظامی
به درون سوریه
گسیل می سازد .
- در تحت
این شرایط که "
اپوزیسیون " (
شورشیان –از
جمله ارتش
آزاد سوریه )
بطور مداوم
بعد از آموزش
های دینی –
مذهبی و سپس
نظامی از طریق
مرزهای ترکیه
وارد سوریه
گسته و بر
علیه دولت اسد
به جنگ می
پردازند .
تمام راه حل
ها به غیر از
ادامه جنگ به
روی دولت بسته
شده است . از
سوی دیگر بعد
از بیست ماه
جنگ مغلوبه
بین "
اپوزیسیون "
مسلح و
نیروهای
نظامی دولت
سوریه مبرهن
گشته است که
هیچ مجموعه ای
از گروه های
مسلح شورشیان
قادر نخواهند
گشت که دولت
بشار اسد را
بدون جمله
نظامی مستقیم
و فراگیر
آمریکا
سرنگون سازد .
- هیئت
حاکمه آمریکا
نیز بنا بر یک
سری ملاحظات بین
المللی ، وتوی
دوگانه چین و
روسیه و عدم اجماع
با " متحدینش "
از یک سو و
ملاحظات
داخلی ( سال
انتخاباتی و
نارضایتی و
مخالفت بخش
اعظمی از مردم
آمریکا بویژه
جوانان و کارگران
بیکار
از ادامه و
گسترش جنگ های
ساخت آمریکا )
از سوی دیگر
در حال حاضر
به طور تاکتیکی
و موقتی نمی
خواهد به یک
حمله نظامی –
زمینی همه
جانبه مثل
افغانستان و
عراق به سوریه
دست بزند . با
توجه به این
دو نکته مهم ( عدم
توانائی
نظامی
شورشیان در
سرنگونی رژیم
بشار اسد بدون
حمله نظامی –
زمینی آمریکا
و به تعویق
انداختن
موقتی حمله نظامی
زمینی آمریکا
از سوی هیئت
حاکمه آمریکا
) می شود اذعان
کرد که جنگ
سوریه نه تنها
حداقل ماه ها
طول خواهد
کشید بلکه
احتمال دارد
که ویژگی ها و
ابعاد این جنگ
فلاکت بار به
کشورهای
همجوار سوریه
بویژه ترکیه و
لبنان نیز در
ماه های آینده
بطور فاجعه
باری سرایت
کند .
نتیجه
گیری
-
استراتژی راس
نظام جهانی
سرمایه و
شرکایش برای
منطقه
ژئوپولتیکی
خاورمیانه
بزرگ آوردن موازین
حقوق بشر و یا
یک نوع
دموکراسی
نیست . هدف
تخریب و
انهدام ملت –
دولت ها از
طریق اعمال
حاکمیت های به
اصطلاح اسلامی
در آن جوامع
است . این دولت
های اسلامی چه
از نوع " معتدل
" ( در مصر ،
ترکیه ، تونس
و... ) و چه از نوع
رادیکال ( در
ایران ، سودان
و... ) می توانند
ادامه سیاست
فلاکت بار "
توسعه لومپنی "
را که یک
پروسه کلیدی
در پیشبرد
سیاست جهانی آمریکا
در کشورهای
حاصل خیز حنوب
محسوب می گردد
–تامین و
تثبیت سازند .
- توسعه
لومپنی به قول
آندره گاندر
فرانگ یعنی
روند فقرزائی
مداوم توده
های مردم (
کارگران ،
دهقانان و
دیگر
زحمتکشان و
تهیدستان = 99 در
صدی ها ) از یک
سو و ازدیاد
سود و انباشت
سرمایه به نفع
صاحبان ثروت و
قدرت ( یک در
صدی های
کمپرادور ) از
سوی دیگر در
کشورهای
دربند جنوب
است . توسعه لومپنی
در کشورهای
خاورمیانه که
سالانه منجر
به اعتلای در
صد رشد
درآمدهای ملی
در کشورهای
خاورمیانه
بزرگ و دیگر
مناطق جنوب می
گردد و مرتبا
مورد تحسین و
تمجید و
قدردانی بانک
جهانی ، صندوق
بین المللی
پول و صاحبان
اولیگوپولی
های پولی –
مالی قرار می
گیرند
کوچکترین
ارتباطی با
بهبود وضع
معیشتی –
اقتصادی و
اجتماعی توده
های مردم این
جوامع ندارند
. زیرا این نوع
توسعه ها بطور
مستقیم و
عموما منبعث
از تاراج
منابع طبیعی
این کشورهای
حاصلخیز است
که پی آمد آن
ازدیاد
روزافزون نابرابری
در توزیع
درآمدها و
تشدید
فقرزائی توده
های مردم در
این جوامع است
.
- رشد
اوضاع فلاکت
بار در
کشورهای
خاورمیانه و
آفریقای
شمالی به
روشنی نشان می
دهد که امر دموکراتیزاسیون
در این جوامع
رابطه
ناگسستنی با
امر پیشبرد
مولفه های
عدالت
اجتماعی در
این جوامع
دارد . پیروزی
در جاده احراز
عدالت
اجتماعی و
پیروزی پیگیر
در
دموکراتیزاسیون
امکان پذیر
نیست . که هردو
لازم و ملزوم
و مکمل همدیگر
هستند زمانی میسر
و تامین می
گردد که ما موفق
به ایجاد
پایگاه مادی و
کنکریت این دو
موهبت بزرگ
انسانی در این
جوامع باشیم .
این پایگاه
مادی و کنکریت
چیزی غیر از
استقرار
استقلال و
حاکمیت ملی (
از طریق گسست
از محور نظام
جهانی سرمایه
) در تک تک این
کشورها نیست .
منابع و
مآخذ
1 – بهار
کیمیونگر ، "
سوریه : جنگ
ادامه دارد " ،
شالروا ، 2011 .
2 – حسن ریاض
، " مصر ناصری "
، پاریس ، 1964 .
3 – آندره
گاندر فرانک ،
" بورژوازی
لومپن و توسعه
لومپنی " .
4 –
سمیرامین ، "
آینده انقلاب
عربی " داکار ،
2012 .