بیدادی
که بر اهل قلم
رفت و می رود
عیدی
نعمتی
اول
دفتر...
کتاب
جمعه
به سردبیری
احمد شاملو
سال اول شماره
اول (۱۳۵۸)
صفحه۳
:
روزهای
سیاهی در پیش
است. دوران پر
ادباری که،
گرچه منطقاً
عمری دراز نمیتواند
داشت، از هماکنون
نهاد تیرهٔ
خود را آشکار
کرده است و استقرار
سلطهٔ خود را
بر زمینهئی
از نفی
دموکراسی،
نفی ملّیت، و
نفی دستاوردهای
مدنّیت و
فرهنگ و هنر
میجوید.
اینچنین
دورانی بهناگزیر
پایدار
نخواهد ماند،
و جبر تاریخ،
بدون تردید آن
را زیر غلتکِ
سنگین خویش
درهم خواهد
کوفت. امّا
نسل ما و نسل
آینده، در این
کشاکش
اندوهبار،
زیانی متحمل
خواهد شد که
بیگمان سخت
کمرشکن خواهد
بود. چرا که
قشریون مطلقزده
هر اندیشهٔ
آزادی را دشمن
میدارند و
کامگاری خود
را جز بهشرط
امحاء مطلق
فکر و اندیشه
غیرممکن میشمارند.
پس نخستین
هدفِ نظامی که
هماکنون میکوشد
پایههای
قدرت خود را
به ضرب چماق و
دشنه استحکام
بخشد و نخستین
گامهای خود
را با بهآتش
کشیدن
کتابخانهها
و هجوم علنی
بههستههای
فعال هنری و
تجاوز آشکار
بهمراکز
فرهنگی کشور
برداشته،
کشتار همهٔ
متفکران و
آزاداندیشان
جامعه است.
اکنون
ما در آستانهٔ
توفانی
روبنده
ایستادهایم.
بادنماها
نالهکنان بهحرکت
درآمدهاند و
غباری طاعونی
از آفاق
برخاسته است.
میتوان بهدخمههای
سکوت پناه
برد، زبان در
کام و سر در
گریبان کشید
تا توفان بیامان
بگذرد. امّا
رسالت تاریخی
روشنفکران، پناه
امن جستن را
تجویز نمیکند.
هر فریادی
آگاهکننده
است، پس از
حنجرههای
خونین خویش
فریاد خواهیم
کشید و حدوث
توفان را
اعلام خواهیم
کرد.
سپاه
کفنپوش
روشنفکران
متعهد در جنگی
نابرابر بهمیدان
آمدهاند.
بگذار لطمهئی
که بر اینان
وارد میآید
نشانهئی
هشداردهنده
باشد از هجومی
که تمامی
دستاوردهای
فرهنگی و مدنی
خلقهای ساکن
این محدودهٔ
جغرافیائی در
معرض آن قرار
گرفته است.
بیدادی
که بر اهل قلم
رفت و می رود
زمانی
که انسان زیر
فشار ستم
طبقاتی وفرهنگ
طبقه مسلط که
جزء ترویج
خرافات برای
پنهان کردن
غارت ثروت ملی
هدف دیگری
ندارد ، می رود
که شعور
ومقاومت خود
را در رابطه
با سلطه
ابتذال رایج از دست
بدهد، می توان
در سنگر هنر
وادبیات
ایستاد و از
انسان
وانسانیت دفاع
کرد. دفاع کرد
تا گلزار
زندگی انسان
رو به خزان
نکند واین در
طول تاریخ وبه
خصوص در حکومت
های استبدادی با
خونبهایی
گران همراه
بوده است. اهل
قلم سرزمین ما
برای رهایی از
جهل وبیداد
قدرت های
استبدادی جان
های بسیاری رادر
مسیر رهایی از
ستم طبقاتی و
رسیدن به
آزادی از دست
داده است. از
مرتضا کیوان
ها ، احمد کسروی
ها، خسرو
گلسرخی ها،
سعید
سلطانپورها،
پوینده ها،
مختاری ها
گرفته تا مرگ
کارگر
وبلاگنویس ستار
بهشتی که زیر
شکنجه
مامورین جهل
وسرمایه
اتفاق افتاد
همه شاهدی بر
این مدعا
هستند. تا
زمانی که
حکومت جمهوری
اسلامی به زیر
کشیده نشود،
این حکایت همچنان
باقیست. امروز
ستار بهشتی
فردا اهل قلمی
دیگر... حکومت سرمایه
دین مدار تحمل
اندیشه مخالف
را ندارد.
جهل
برای بقای خود
کمر به قتل
اندیشه بسته
است .
در
جوامعی که
آزادی به رویا
می ماند،
نویسندگان
وهنرمندان
متعهد در
نبردشان علیه
تاریک اندیشی، جهل و خرافات
، خارج از
اراده ی
خودشان، مشعل
داران بیداری
اجتماع می
شوند. رژیم های
استبدادی نیز
این را می
دانند. ازاین
روست که
نویسنده
وشاعر
وهنرمند متعهد
را زندان می
کنند، شکنجه می
دهند و سر
انجام اعدام
می کنند. در
چنین
جوامعی که
دیکتاتور ها
مرز فعالیت
ادبی را تعیین
می کنند
خلق اثر،
تولید هنری
وادبی،
اگر
از منظر حکومت
نباشد وحتا
اگر اثری بر
خوردی هر چند
سطحی و رقیق
نسبت به اوضاع
و شرایط حاکم
کرده باشد ،
خالق اثر را
رو در روی
حکومت قرار می
دهد و اثر و خالق اثر
تحت پیگرد
رژیم خواهند
بود. در چنین اوضاعی
نویسندگان
وشاعران یا
باید به سکوت
تن دهند که
این یعنی مرگ،
چرا که هستی ی
یک نویسنده و شاعر با
نوشتن و
خلق
کردن معنا می
شود، و
یا
باید رو در
روی استبداد
حاکم، آماده
در گیر شدن با
عواقبی باشند
که بر سر آنها
و آثارشان
خواهد آمد .
مقوله "
ادبیات
درگیر" ناشی
از همین شرایط
دیکتاتوری ست
و تا در
بر این پاشنه
می گردد از
مبارزه گریزی
نیست .
جمهوری
اسلامی رژیمی
است بر آمده
از گور سده ها،
رژیمی پوسیده
وانسان ستیز
که می خواهد
هر فریادی را
بر لب ها
بدوزد و هر
سری را که فرود
نیاید با
شمشیر فرو
اندازد و از
همین جهت
نابودی
مخالفان
سیاسی
وعقیدتی،
هسته اصلی
تفکر سر
دمداران رژیم
اسلامی سرمایه
است ." کانون
نویسندگان
ایران " این دژ
مقاومت
فرهنگی در
مقابل حکومت
جهل وخرافه برای
تشکل وهویت
یابی علنی خود
به عنوان
کانون صنف اهل
قلم از همان
آغاز روی کار
آمدن حکومت
اسلامی مورد
یورش عوامل
اطلاعاتی
رژیم بوده است.
رژیم همواره
مانع هرگونه
تجمع اهل قلم
برای مشورت و چاره جویی
برای احقاق حق
خود بوده است.
حکومت های
استبدادی
وغارت گر
اساسا تاب
تحمل هیچ تشکل
مخالفی را در
عرصه سیاسی
وفرهنگی ندارند
و به
همین دلیل
کسانی را که
خواهان حق تشکل
هستند ، به
شدت سر کوب می
کنند. حزب فقط
حزب رستاخیز
دوره ستم شاهی
وحزب فقط حزب
الله جمهوری
اسلامی
بیانگر شرایط
استبدادی تاریخی
است که بر ما
گذشته ومی
گذرد . صدای
دیکتاتور هر
صدایی را می
پوشاند ، او
حرف اول وآخررا
می زند . به قول
زنده یاد محمد
مختاری حکومت "شبان
ورمگی" مطلوب
آن ها برای
اداره کشور
است . برای این
که صدای
مخالفی نباشد
باید قلم ها راشکست
و جان اهل
قلم را گرفت
تا کسی سودای
تشکل وهویت
یابی جمعی را
نکند .
حمله به
سندیکای
مستقل شرکت
اتوبوس رانی
تهران وغارت
اموال آن ،
دستگیری
وشکنجه اعضاء
سندیکا و زندانی
کردن آن ها
فقط به خاطر
پیگیری و تلاش
برای ایجاد
سندیکا مستقل
و جدا از
دولت،.
دستگیری پی در
پی وسرانجام
کشتار اهل قلم
که
عنوان قتل
های زنجیرهای
را گرفته است
، نشان از
وحشت رژیم از
تشکل یابی
مستقل
کارگران و
نویسندگان
وشاعران دارد .
دزدان
حکومتی ،
آخوندها،
سردمداران
رژیم جمهوری
اسلامی پس از
حمله به احزاب
و سازمان ها و کشتارفعالین
سیاسی، حمله
تبلیغاتی
علیه کانون
نویسندگان
واهل قلم را
شروع کردند . "
دفاع درجبهه
های جنگ
فرهنگی ، یک
ضرورت تاریخی
است" به
قلم عباس کلهر
در کیهان
هوایی ،
چهارشنبه ۲۹اسفند
۱۳۶۹ و" ویت
کنگهای کافه
نشین و کانون
نویسندگان ایران
" کیهان ۱۵
اردیبهشت ۱۳۷۰ و پخش
تلویزیونی
برنامه "هویت
"، همه زمینه
ساز وتوجیه گر
کشتار
نویسندگان
وشاعرانی بود
که تن به سازش
با رژیم نمی
دادند و برای
هویت یابی
تشکل خود دست
از تلاش بر
نمی داشتند .
بیست
سوم
اسفند ۱۲۷۲ سعیدی
سیرجانی
دستگیر می
شود
ودر ششم آذر ۱۳۷۳
در زندان او را به
قتل می رسانند
. مرگ احمد میر
علایی مترجم
توانا آثار
اکتاویو پاز،
در اصفهان .
تلاش رژیم برای
به دره
فرستادن
اتوبوس حامل ۲۱ تن
از نویسندگان
در سفر به
ارمنستان و
کشتار فله ای
اهل قلم ، که
با هوشیاری
برخی از
نویسندگان خنثی می
شود. طراحان
این نقشه شوم ، مصطفی
کاظمی و سعید
امامی از
عوامل رده
بالای وزارت
اطلاعات بودند
. مرگ
نابهنگام
غفار حسینی،
احمد تفضلی،
ابراهیم زال
زاده ، حمید
حاجی زاده
وپسرش، مجید
شریف، داریوش
فروهر،
پروانه
اسکندری
و......محمد مختاری ومحمد
جعفر پوینده و... نشان
درماندگی
رژیم در
رویاروی
فرهنگی با
اندیشه وقلم
مخالف خود بود .
موج
گسترده ای از
اعتراض اهل
قلم وسیاست چه
در داخل وچه
خارج از ایران
به این قتل ها
و محکوم
کردن آن، فشار
به دولت و
نوشتن نامه به
ریس جمهور وقت
محمد خاتمی
برای خاتمه
دادن به این
قتل های سازمان
داده شده و همچنین
عطش مردم برای
دریافت اخبار
واقعی این
کشتارها ،
سرانجام
دولت را در
مقابل فشار
افکارعمومی
جامعه بر آن
داشت تا پرده
را کمی بالا
بزند .
وزرات
اطلاعات در
رابطه با قتل
های زنجیره ای
در تاریخ
پانزدهم دی
ماه ۱۳۷۷ اطلاعیه
ای صادر می
کند که بخشی
از آن چنین است: «وقوع
قتل های نفرت
انگیز اخیر در
تهران نشان از
فتنه ای دامنگیر
و تهدیدی برای
امنیت ملی
داشته است . وزرات
اطلاعات بنا
به وظیفه
قانونی وبه
دنبال
دستورات
صریح
رهبری و ریاست
محترم جمهوری،
کشف و ریشه
کنی این پدیده
شوم را در
اولویت کاری
خود قرار داد
وبا همکاری
کمیته ی ویژه
ی تحقیق رئیس
جمهوری ، موفق
گردید، شبکه
مزبور را
شناسایی،
دستگیر و تحت
پیگرد قانونی
قرار دهد. با
کمال تاسف معدودی
از همکاران
مسئولیت
نشناس، کج
اندیش وخودسر
این وزارت که
بی شک آلت دست عوامل
پنهان
قرارگرفته و در
جهت مطامع
بیگانگان دست
به این اعمال
جنایتکارانه
زده اند در
میان آن ها
وجود دارند».
حکایت مرگ
سعید امامی در
زندان را کم
وبیش می دانیم
. سعید امامی
را سقف تحقیق
خود در رابطه
با این قتل ها
گرفتند تا کل
رژیم و بیت
رهبری را از زیر
ضرب بیرون
بکشند و مرگ
او به ذم رژیم
یعنی بسته شدن
این پرونده .
اما
این پرونده
درپیشگاه
تاریخ برای
دادخواهی
همچنان باز
است. مرگ این عزیزان
شامل مرور
زمان نخواهد
شد. به بند
کشیدن
وکشتارمخالفان سیاسی وعقیدتی
تا این رژیم پا بر جا
است هیچگاه
تمامی نخواهد
داشت. پاسخ به
بحران ها،
همواره سرکوب
صدای مخالف ومتعرض
بوده است وتا
سرنگونی رژیم
جمهوری اسلامی
، در به روی
همین پاشنه خواهد
چرخید . مانع
رسیدن به
آزادی ونان
کلیت رژیم است
. یاد
جاندادگان
قتل های
زنجیره ای را
زنده نگه
داریم و زنگ
ها را برای
زندگی بهتر در
نبرد سیاسی و
فرهنگی علیه
حکومت جهل
وخرافه پر
طنین تر به
صدا در آوریم .
چنین بادا .
عیدی
نعمتی
۷دسامبر
۲۰۱۲
.