Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ برابر با  ۲۰ دسامبر ۲۰۱۶
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵  برابر با ۲۰ دسامبر ۲۰۱۶
نگاهی به کابینه ی ترامپ تا به امروز و فردای قابل انتظار

 

ترامپ؛ ژنرال ها و میلیاردرهایش!

هجوم ابرهای سیاه و سنگین بر آسمان جهان

 

داریوش ارجمندی

 

دانالد ترامپ اخیراً اعتراف کرد که ساعتی قبل از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، خود او نیز انتظار پیروزی در آن را نداشت. ترامپ نیز همچون میلیارد شهروند دیگر کره خاکی تصور میکرده است که هیلاری کلینتون برنده انتخابات خواهد بود (که البته در یک سیستم دمکتراتیک واقعاً هم بود). کلینتون از ماها قبل (چه بسا سالها قبل!) اعضای تیم انتقالی  خود را اعلام کرده و تمام اعضای کابینه  خود را نیز ردیف کرده بود. وی حتی تمام مقدمات جشن پیروزی ی خود، از خرید چند میلیون دلار ترقه و وسائل آتش بازی و کرایه  محل آتش بازی و لابی  هتل برای برگزاری  سخنرانی و جشن پیروزی را نیز فراهم کرده یود. درحالیکه ترامپ بعد از اعلام پیروزی اش، و با دستپاچگی و سراسیمه گی، کریس کریستی فرماندار نیوجرزی را بعنوان مدیر تیم انتقالی  خود اعلام کرد. سپس در عرض مدت کوتاهی، به توصیۀ  داماداش، کریستی را برکنار نمود و معاون خود مایک پنس را به این سمت برگزید. از آن مقطع تاکنون میتوان گفت که کاندیداهای ترامپ برای اشغال پست های اصلی کابینه معرفی شده اند و کابینه ی دولت آتی  آمریکا رفته رفته تکمیل میشود.

 

در میان اعضای جدید، اعلام «رکس تیلرسون» مدیر عامل سابق بزرگترین شرکت نفتی جهان یعنی «اکسان موبایل» بعنوان وزیر امورخارجه آینده، توجه زیادی براگیخته است. او سومین عضو کابینه است که دارای سوابق نفتی در شرکت اکسان می باشد و به کابینه ای می پیوندد که اکثراً همچون خود شخص ترامپ بطور کلی منکر تغییرات اقلیمی و نقش انسان در ایجاد آن هستند. تیلرسون همچون ترامپ و اسکات پروئیت، رئیس آیندۀ  سازمان حفاظت محیط زیست، ریک پری فرماندار سابق تگزاس و وزیر انرژی، روی هم رفته میلیاردها دلار در زمینۀ  سوخت های فسیلی و  صنعت انرژی و انتقال آن ازجمله شرکت های لوله کشی، سرمایه گذازی کرده اند. این جماعت با استقاده از تمام ابزار قضائی و تبلیغاتی و قانونگذاری، به مقابله با طرفداران محیط زیست پرداخته اند. ترامپ اخیراً خواهان ایجاد یک لیست (سیاه) از آن دسته از کارکنان سازمان حفاظت از محیط زیست شد که در زمینه ی "حفاظت از محیط زیست" فعال بوده اند!

 

 سه عضو دیگر کابینه یا مشاوران ترامپ در زمینۀ  اقتصادی دارای سوابق طولانی در بانکها بویژه «گلدمن ساکس» می باشند. استیو منوچین وزیر خزانه داری، گری کوهن مشاور عالی در امور اقتصادی (به پیشنهاد داماد ترامپ) و اسیتو بنن مشاور عالی کاخ سفید، همگی سالها در این بانک اشتغال داشته اند. بیل بلک استاد اقتصاد در داشگاه «یو ام کی سی» در کانزاس و نویسندۀ  کتاب «بهترین روش بانک زنی، مالکیت آن است»، به نقل از یک منبع درونی میگوید در طول سه دهۀ گذشته، جدا از آنکه چه حزبی در کاخ سفید حاکم بوده بوده، پست وزارت خزانه داری را به حراج گذاشته است و بیست سال از این سی سال، برندۀ  این حراجی، بانک گلدمن ساکس بوده است!

در همین جا لازم است به یک سرمایه دار دیگر، اندرو پازدر، کاندیدای وزارت کار اشاره کنیم. او ثروت هنگفت خود را ازطریق سرمایه گذاری در صنعت اغذیه بدست آورده و از مخالفان سرسخت جنبش «حداقل 15 دلار دستمزد» می باشد، جنبشی که نخست ازسوی کارکنان رستوران های موسوم به فست فود آغاز شد و امروز یکی از مهمترن پایه های جنبش عدالت خواهی در آمریکاست. برآورد شده است که ثروت اعضای تاکنونی  کابینۀ  ترامپ روی هم رفته بالغ بر ده تا چهارده میلیارد دلار میشود.

 

در همین جا لازم است به دیوید فریدمن، سفیر ترامپ در اسرائیل نیز اشاره ای داشته باشیم. این فرد که حتی از سوی نتانیاهو نیز افراطی تلقی میشود، خواهان انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم می باشد و ضمن مخالفت با سیاست رسمی و تاکنونی آمریکا در زمینه  طرح دو دولت اسرائیل و فلسطین، معتقد است که اسرائیل باید تمام مناطق بازماندۀ  فلسطینی را رسماً و برای همیشه به اشغال خود درآورد و یک بار برای همیشه معضل فلسطین را با این روش حل کند!  سه عضو دیگر، در زمینه ی امنیت ملی، ژنرال های تندرو هستند. موضوعی که به گفتۀ  « وی جی پراشاد» مارکسیست و استاد علوم سیاسی در داشگاه ترینیتی، کابینۀ  ترامپ را بیشتر به یک خونتای نظامی شبیه میکند. ژنرال جان کلی، وزیر امنیت ملی، طرفدار شکنجه و گسترش زندان گوانتاناموست. ژنرال جیمز مدکس، معروف به مد داگ یا سگ دیوانه، کسی که گفته بود "از پا درآوردن عراقی ها خیلی کیف داره!" و از فرماندهان جنگ فالوجه، یکی دیگر از جنایکاران جنگی آمریکاست که وزارت دفاع این کشور را اداره خواهد کرد. و بالاخره ژنرال مایکل فلین مشاور امنیت ملی ترامپ که  از چهره های شناخته شدۀ افراطی و یکی دیگر از مخالفان رسمی  "برجام" می باشد.

 

 باید توجه داشت که تعداد قابل توجهی از این افراد وابسته به نئوکان ها و گروه موسوم به «پی نک» یعنی پروژۀ  قرن جدید آمریکایی هستند که به همراه رامسفلد، ولفوویتز و دیک چنی، خلیلزاد و ... از همین گروه، مبتکرین جنگ عراق بودند. نویسندگان سند موسوم به «پی نک» که در نود صفحه  انتشار علنی یافته و اکنون در اینترنت قابل روئیت است، بطور خلاصه براین باور بودند (و هستند)که ایالات متحده به منظور تثبیت هژمونی  خود برجهان، می بایست اقدامات پیشگیرانه ی نظامی (ازجمله تغییر رژیم های نافرمان) را حتی درصورت لزوم به تنهایی و بدون همکاری  متحدین سنتی خود (اروپا و ژاپن) در دستور کار خود قرار دهد. این گروه همزمان اعلام میکند که برای  پیشبرد چنین سیاستی به یک "پرل هاربر" جدید نیاز است، که ماجرای حمله ی یازده سپتامبر دقیقاً همان فرصت طلایی و مورد نیاز این گروه را در اختیارشان گذاشت. بخشی از دست اندرکاران این «پروژه» همچون رابرت کیگان یکی از تنظیم کنندگان سند، درجریان انتخابات به کارزار هیلاری کلینتون پیوسته بودند که امروز جزو بازندگان سیاسی  این گروه محسوب میشوند. اما بخش دیگری همچون جیمز وولزی و جان بالتون که روی اسب ترامپ سرمایه گذاری کرده بودند، اکنون از جمله مشاوران و سیاست گذاران ترامپ محسوب میشوند. البته به نظر میرسد که گرایش غالب درمیان نئوکان های این دوره در مقایسه با دوره  جرج دبلیو بوش، بیشتر تثبیت هژمونی  آمریکا از طریق حاکمیت اقتصادی بر جهان باشد، که در جریان همگرائی با روسیه و تشنج طلبی در برابر چین خود را به نمایش میگذارد. در ادامه ی مقاله بیشتر به این گرایش خواهم پرداخت.  

 

گروه مهم دیگری که از نفوذ بالایی در میان اعضای کابینه  ترامپ برخوردار است، جریان موسوم به «دامینیانیست ها» یا گروه «7 ام» یا هفت قله، هستند که از جریانات اوانجلیست ها و بنیادگرایان مسیحی تشکیل میشوند. این گروه که نام خود را از انجیل برگرفته اند، معتقدند خداوند انسان را اشرف مخلوقات و حاکم بر زمین قرار داده است و بنابراین حق دارد که هر بلائی بر سر زمین بیاورد. این جریان تسلط برهفت حوزه یعنی فرهنگ، خانواده، دین، آموزش و پرورش، رسانه ها، صنعت فیلم سازی، تجارت و دولت را از واجبات خود میداند. افرادی مانند مایک پنس، تد کروز، سارا پیلین، کریس کرسیتی، ریک پری، میشل باکمن، مایک هاکه بی، نیوت گینگریچ و بن کارلسون ازجمله چهرهای شناخته شده  این جریان هستند که اکثراً در لیست کابینه  ترامپ قرار دارند و به همراه صدها سیاستمدار و قاضی فدرال و ایالتی به پیشبرد سیاست های بنیادگرایان مسیحی مشغولند. این گروه دارای چند مشخصه است: بشدت ضد زن و مخالف حقوق اقلیت های جنسی ست و تقریباً تمامی قوانین ضدزن و ضد اقلیت های جنسی (تحت عنوان مبارزه با سقط جنین و دفاع از خانواده  مسیحی و غیره) را این جریان طراحی و از سوی سیاست مداران و قضات نزدیک به خود به اجرا میگذارد. دوم اینکه منکر تغییرات اقلیمی ست و عامل "گرمی آب و هوا" را طبیعی میداند و نقش انسان در این رابطه را به کلی منکر میشود و در این زمینه عیناً در چهار دهۀ  اخیر سیاست شرکت های نفتی همچون اکسان موبایل را به پیش برده است. همزمان این جریان شدیداً مخالف علم تکامل و تئوری داروین بوده آنرا صرفاً یک نظر میداند که نباید در مدارس بعنوان یک حقیقت علمی آموزش داده شود. زیرمجموعه های این جریان همچون گروه «پاسخ ها را در کتاب آفرینش جستجو کنیم» ازجمله مبتکران تئوری «انتلیجنت دیزاین» یا طراحی هوشمندانه بودند که جرج دبلیو بوش ازجمله طرفدران آن و خواهان تدریس اش در مدارس آمریکایی به مثابه یک تئوری همطراز با تئوری تکامل بود.

 

باتوجه به کارنامه  افراد پیشنهادی از سوی ترامپ، میتوان چند نتیجه گیری کرد:

در دوران پیش رو باید انتظار داشت که سیاست های اقتصادی نئو لیبرالیستی با شتاب هرچه بیشتری به پیش برده شوند. خصوصی سازی های گسترده به همراه برداشتن مقررات مدافع منافع مردم، با حمایت کنگره و دیوان عالی  کشور ابعاد وحشنتاکی خواهند گرفت. غارت ثروت های عمومی و طبیعی، اسم رمز کابینه ی ترامپ می باشد.

همزمان باید انتظار اوج گیری حملات همه جانبه، بویژه در عرصه ی قضائی و قانونی به حقوق و آزادی های مدنی، همچون حقوق اتحادیه ای، زنان، اقلیت های جنسی و قومی و امثال آنرا داشت.

شرکت های انرژی و سوخت های فسیلی، نقش تعیین کننده ای در سیاست های دولت خواهند داشت و خطرات جدی و جبران ناپذیری آینده محیط زیست و بشریت را تهدید خواهند کرد.

بی حقوقی مردم فلسطین و انکار حق تعیین سرنوشت شان ازسوی دولت آمریکا بیش از پیش و در ابعاد آشکارا نژادپرستانه تداوم خواهد یافت. هم اکنون و پیش از روی کار آمدن دولت ترامپ، طرح هایی در این رابطه در دست اجراست. بعنوان نمونه هفته  گذشته قانون موسوم به «آگاهی از آنتی سمیتیسم» ازسوی سنای آمریکا با رأی همگانی به تصویب رسید. همزمان لایحه  مشابهی با همین نام از سویی دونماینده  دمکرات و جمهورخواه به مجلی نمیاندگان ارائه شد. این قانون که ازسوی لابی های قدرتمند اسرائیلی در آمریکا یعنی «ای پک»، «فدراسیون یهودیان آمریکای شمالی» و «مرکز سایمون ویزنتال» و امثال آن حمایت میشود، تعریف گسترده تری از آنتی سمیتیسم یا یهودی ستیزی میدهد و درواقع تعریف وزارت امورخارجه آمریکا را جایگزین تعریف پذیرفته شده  تاکنونی و منطبق بر قانون اساسی ی کشور میکند. وزارت امور خارجه  آمریکا در سال 2010 تعریف خود از یهودی ستیزی را، به هرگونه انتقاد از دولت اسرائیل بسط داد، به این معنا که هر انتقادی از سیاست های دولت اسرائیل، معادل یهودی ستیزی از موضع نژادپرستانه تلقی میشود. این تعبیر البته مغایر قانون اساسی  آمریکاست چرا که حق آزادی بیان را بی معنی میکند، اما در معادلات سیاست خارجی آمریکا در مقابله با منتقدین اسرائیل کاربرد زیادی داشته و دارد. در صورت تصویب نهایی این قانون از سوی کنگره، مراکز آموزشی کشور اجازه نخواهند داشت به دانش آموزان و یا آموزگاران و اساتید و دانشجویان امکان بدهند که در محیط های آموزشی به انتقاد از دولت اسرائیل بپردازند، درغیراینصورت بهمراه منتقدین، تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت. در طول سالهای گذشته تلاش های مشابهی برای محدود ساختن جنبش طرفداری از فلسطین و مخالف اسرائیل در دانشگاه های آمریکا بویژه برای مقابله با جنبش «بی دی اس» یعنی جنبش تحریم اسرائیل، صورت گرفته است که بخشاً به دادگاه نیز کشده شده، اما بدلیل مغایرت آن با قانون اساسی، با شکست مواجه شده است. اما اکنون این خطر وجود دارد که با معرفی و انتصاب یک عضو دست راستی در دیوان عالی کشور از سوی رئیس جمهور و کنگره  آمریکا، تفسیر جدیدی از قانون اساسی، جنبش عدالت خواهی علیه اسرائیل را با مشکلات جدی مواجه کند.

تسلط جمهوریخواهان برر سه قوه، بویژه قوه  قضائیه، قدرت مانور حداقل بخشی از جنبش ترقی خواهی را که تاکنون به مبارزه در سطح قضائی می پرداخته و از طریق شکایات قانونی به مقابله با این نوع سیاست ها اشتغال می ورزیده اند را محدود می کند.

علیرغم شعارهای انزواطلبانه  ترامپ در دوران انتخابات، تسلط نئوکانها بر سیاست خارجی دولت وی، به معنای رشد بالقوۀ  تنش های سیاسی و نظامی در سطح جهان می باشد. بعنوان مثال جان پیلجر روزنامه نگار و مستندساز معتبر بریتانیایی در آخرین ساخته  خود بنام «جنگ پیش رو با چین» از احتمال جدی جنگ هسته ای میان آمریکا و چین سخن می گوید. اما بطورکلی در زمینه سیاست خارجی ترامپ عوامل تعیین کننده  دیگری ازجمله تعادل قوای بین المللی، میزان همراهی متحدان سنتی آمریکا با آن و منافع اقتصادی  شرکت های آمریکایی، دخیل و مهارکننده هستند و از این نطر ضروریست که از پیش گویی های زودرس خودداری کنیم بعنوان مثال بنظر میرسد که ترامپ برخلاف دمکرات ها و بخشی از جمهوریخواهان بیشتر متمایل به نزدیکی و اتخاذ نوعی همسوئی  سیاسی (و نظامی در سوریه) با روسیه و دولت پوتین باشد. همزمان ترامپ لحن نسبتاً خصمانه ای را در برابر چین درپیش گرفته که تماس تلفنی وی با رئیس جمهور تایوان آخرین نمونۀ  آن بود. در این رابطه باید پرسید که آیا درهم پیچیدگی و ادغام و وابستگی  دوجانبه  اقتصادی میان چین و آمریکا تا چه حد میتواند بازدارندۀ سیاست های خصمانه درقبال چین باشد و همزمان روابط اقتصادی و منافع شرکت های نفتی همچون اکسان در سیبری (که وزیر امور خارجه  جدید از سهامداران بزرگ آن است) تاچه حد میتواند در سیاست همراهی روسیه و آمریکا تأثیرگذار باشد؟

لئو پانیچ استاد علوم سیاسی در داشگاه یورک و سردبیر سالنامه  «سروسیال رجیستر» در مصاحبه  اخیر خود با شبکه اخبار واقعی در ارتباط با سیاست ترامپ درقبال روسیه و چین میگوید: "...راست های افراطی اصولاً نسبت به پوتین تعلق خاطر دارند، ازجمله بدلیل گرایشات هوموفوبیک و سبک مدیریت اقتدارگرایانه  وی....روسیه هیچگاه بلحاظ اقتصادی رقیبی برای آمریکا نبوده و نقشی در کسری موازنه  تجاری ی این کشور ایفاء نمیکند. به ننظر میرسد که اکنون نوعی فاصله گیری از سیاست تاکنونی  حاکم بر سیاست خارجی  ایالات متحده (از پایان جنگ دوم جهانی و بویژه دهۀ  هشتاد به این طرف) را شاهد هستیم که باتوجه به خصلت گلوبالیستی  سرمایه و درهم آمیختگی اقتصاد بین الملل، بیشتر متمایل به «معامله» بر سر مسائل است. این همان گرایشی ست که ازسوی ترامپ و تیلرسون نمایندگی میشود. البته این به معنای محو سریع سیاست روسیه ستیزی و جایگزینی  آن با چین ستیزی در سیاست خارجی  آمریکا نیست چراکه این سیاست سنتی نمایندگان جان سختی دارد، همچون ژنرال فلین ( و سناتور مک کین و گراهام ـ نویسنده) و دائماً خود را بازتولید میکند. همچنین باتوجه به جهانی بودن سرمایه معلوم نیست سیاست خصمانه درقبال چین تاچه حد عملی باشد."

 

لازم به یادآوریست که شرکت های آمریکایی در چین مدتهاست که نسبت به افزایش دستمزدها و سیاست های جانب دارانه  دولت چین در قبال شرکت های چینی که با آمریکایی ها رقابت میکنند، شکایت میکنند و بخشاً در حال اسباب کشی به سایر کشورهای آسیایی و مکزیک و حتی آمریکا هستند. دولت چین بتدریج درحال کاهش وابستگی اقتصادی خود به صادرات به آمریکا و تقویت شرکت های خودی و با تکیه بر بازار داخلی  چین، به همراه سرمایه گذاری در کشورهای آفریقا و آمریکای لاتین و غیره می باشد. اینها مسائلی نیست که از دید سرمایه داری آمریکا به دور باشد و نگرانی های جدی ای را در میان استراتژیست های این کشور موجب شده است.

به نظر میرسد یکی از راه های مناسبت برای مهار اقتصاد چین، استفاده از تجربه  موفق آمریکا در برابر اتحاد شوروی باسد. آمریکایی ها بی آنکه باعث تیرگی روابط اقتصادی دو کشور شوند، تمایل دارند که با تحمیل یک مسابقۀ  تسلیحاتی به چین، اقتصاد آنرا مهار و قدرت رقابت آنرا محدود کنند. بدین ترتیب ترامپ درعین حال به وعده های انتاخاباتی خود به شرکت های تسلیحاتی آمریکا نیز وفادار خواهد ماند و تقلیلی در میزان فروش و تولیدات این شرکت ها بوجود نخواهد آمد چراکه چین جایگزین روسیه و خطر آن خواهد شد.

لئو پانیچ در مصاحبه  یاد شده به یک خطر مهم دیگر نیز اشاره میکند و هشدار میدهد که این همه میتواند به نفع سیاست میلیتاریستی و جنگ طلبی تغییر یابد. "چنانچه جنبش عدالت خواهی در داخل آمریکا نظام سرمایه داری را به مخاطره بیاندازد، هیئت حاکمه با روی آوری به جنگ خارجی تلاش خواهد کرد این خطر داخلی را مهار کند."

در این صوررت میتوان انتظار داشت که در صورت لزوم دشمنان سنتی  آمریکا یعنی روسیه، سوریه و ایران اسلامی به منظور مهار جنگ طبقاتی  درونی مورد استفادۀ ابزاری قرار گیرند. مسئله ای که از یک سو گواه دیگری بر نامعلوم بودن و شکنندگی  اوضاع جهانی در دوران ترامپ می باشد و از دیگر سو مسئولیت سنگینی بر دوش رهبر بابصیرت ایران میگذارد. به این معنا که ماجراجوئی های رهبر و اطرافیانش میتواند بالقوه نتایج فاجعه باری را برای مردم ایران به همراه آورد.

 

به هرحال سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ در سطح جهانی ازجمله سیاست آن درقبال جمهوری اسلامی و برجام، همچنان یکی از نقاط مبهم و غیرقابل پیش بینی می باشد که در آینده و با عملی شدن این سیاست ها میتوان و میبایست مورد بررسی و تحلیل قرار داد.

دربرابر این خطرات، البته یک جنبش اجتماعی  گسترده از سوی تودۀ  مردم در همۀ  زمینه ها، موجود و یا درحال سازمانیابی ست و بدون شک در سال های پیش رو، به میزان اوج گیری حملات نئولیبرالیستی به دست آورد ها و حقوق طبقات و اقشار پائینی  جامعه، میتوان انتظار داشت که مبارزات مردم در برابر این سیاست ها نیز اوج گیرند. چناچه گفته شد این جنبش، در دفاع از محیط زیست و حقوق پناهدگان، مبارزه با نژادپرستی، مبارزات کارگری و اتحادیه ای، زنان، جوانان، اقلیت های قومی همچون سیاهان، لاتین تبارها  و سرخپوستان، اقلیت های جنسی و امثال آن، مدت هاست در صحنه مبارزاتی حضور قدرتمند و امیدبخشی دارد.

 اما درکنار خطراتی که حقوق مردم آمریکا را به مخاطره انداخته، خطر بزرگ دیگری نیز وجود دارد که کل محیط زیست و آیندۀ  بشریت و کره ی خاکی را بطور جدی و فوری تهدید می نماید و مقابله با آن، یک جنبش جهانی در دفاع از طبیعت و آینده گان را طلب میکند.

 

برای مطالعه اخبار مربوط به کابینه ترامپ و سیاست های او روز لینک زیر کلیک کنید

زیر پوست خبر

ژنرال های ترامپ

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©