خشونت
و کور شدن؛
«یافته شدن»
گزارش
ناجه از تجربه
حضور در کمپ
های ترک اعتیاد
در گیلان
در
انتظار غرور
از دست رفته
کاوه خلاق
مجله
«ناجه»
یکی از
ناراحت کننده
ترین و
تاثیرگذارترین
سکانس های
تاریخ سینمای
ایران شاید مربوط
به آن سکانس
فیلم «ابد و
یک روز» باشد
که ماموران
کمپ ترک
اعتیاد با
خشونت نوید
محمدزاده
(شخصیت معتاد
فیلم) را از
راه پله کشان
کشان می برند
و او ضجه می
زند و خواهر و
برادرهایش
گریه می کنند.
این صحنه شاید
برای بعضی ها
آشنا باشد. آن
هایی که از سر
ناچاری این
راه را آخرین
راه حل می
دانند و بی
آنکه عزیزشان
بداند و یا
آمادگی داشته
باشد، او را تحویل
کمپ های ترک
اعتیاد می
دهند. اما
شاید خیلی ها
ندانند که اگر
کمپ ترک
اعتیاد با
معرفی
خانواده فرد
معتاد ، وی را
به زور و
برخلاف
خواسته خود فرد
و بدون رای
دادگاه و
مجوزقانونی
برای ترک به
کمپ منتقل
کند، مشمول ماده
621 قانون
مجازات
اسلامی میشود.
این فرد آدم
رباست و
مجازاتی
مطابق همین جرم
در انتظارش
است ؛ مجازاتی
در اندازه
شلاق و زندان.
هرچند اگرهدف
از این کار،
ترک دادن معتاد
و حسن نیت
باشد. اما آیا
به واقع می
توان به همین
راحتی درباره
خانواده فرد
معتاد قضاوت
کرد. نداشتن
آگاهی و نبود
راه حل دیگر
خانواده را
عاصی و مستاصل
می کند و دور
بودن چند هفته
ای فرد معتاد
می تواند
بارقه های
امید به زندگی
بهتر را برای
چند روزی هم
که شده در دل
خانواده زنده
کند اما بر
فرد معتاد که
برخلاف
خواسته خود
وارد کمپ می
شود چه می
گذرد؟ بعضا در
رسانه ها
گزارش هایی از
برخوردهای
خشن با
معتادین – چه
آن هایی که
توسط خانواده
هایشان و چه
آن هایی که به
دستور مقامات
قضایی به اجبار
به کمپ ها
واگذار شده
اند- منتشر
شده است. روزنامه
شرق در تاریخ 4
دی 92 از فجایعی
که بر معتادان
کمپ شفق در
تهران گذشته
بود نوشت و از 53
معتادی که
براثر اسهال
خونی مردند.
از رفتار
انترنی که به
معتادین می
گفت باید برایش
برقصند تا
داروی
سرماخوردگی
بگیرند. از
کتک خوردن های
شدید و تا
سرحد مرگ با
لوله های
آهنی. از
خوابیدن بر کف
سرد و نمناک
اتاق های کمپ
و اجازه
نداشتن برای
خوابیدن روی
تخت خواب های
خالی. از
غذاهای
افتضاحی که حتی
معتادین
گرسنه هم قادر
به خوردنش
نبودند تا
آنجا که عمق
فاجعه را
تصوری نباشد.
یک
سال بعد در 17
اسفند 93 هم
خبرگزاری
فارس از وضعیت
معتادان کمپ
اخوان در
ملارد نوشت.
یا به قول
نویسنده اش از
ناگفته های پش
دیوارهای
«اخوان». کمپی
دولتی که بعد
از یک بار
تعطیلی به خاطر
نداشتن محیط
مناسب ، پس از
استانداردسازی
مجددا
فعالیتش را
آغاز کرد.
بیمارهایی که
در این کمپ
بودند اگرچه
از وضعیتشان
راضی بودند
اما هر
کدامشان
خاطرات
دردناکی از
تجربه های
قبلی شان در
کمپ های خصوصی
نقل می کردند.
خاطراتشان
آنقدر
وحشتناک بود
که کمپ اخوان
را در مقابل
کمپ های خصوصی
، بهشت تصور
می کردند. کمپ
هایی که
مددجویانش ،
بیماران را به
درخت می بستند
و بر رویشان
بسته بسته یخ
و آب سرد می
ریختند.
در
گیلان هم چند
کمپ ترک
اعتیاد وجود
دارد. کمپ
هایی که اکثر
صاحبانشان
خود سابقه
اعتیاد
داشتند و پس
از بهبودی
کامل برای ترک
اعتیاد
دیگران پیش
قدم شدند. خبرنگاران
به سختی می
توانند برای
بازدید و تهیه
گزارش به این
کمپ ها بروند.
بنابراین
توسط یکی از
دوستانم به
پارک شهر رشت
می روم تا در جلسات
NAشرکت
کنم و از
نزدیک با
زندگی معتادینی
که اکنون پاک
شده اند آشنا
شوم.
رجب
جوان ورزشکار
اهل محله لب
آب است. 10 سال
پیش همراه
عمویش یک قهوه
خانه دایر
کردند و همانجا
بود که با
مواد مخدر
آشنا شد و
تقریبا موادی نبود
که امتحان
نکرده باشد.
کارش به جایی
رسید که عمویش
که در غیاب
پدر فوت شده
اش مسئول
نگهداری او
بود مجبور شد
برای دور نگه داشتن
رجب مغازه را
بفروشد اما
رجب که آنقدر
آلوده شده بود
راهی برای
خانواده اش
نگذاشت تا او
را بدون خواست
خودش به کمپ
بفرستند. او
آن روزها را
اینگونه
تعریف می کند:
«مادرم یک زن
مومن است اما
من باعث شده
بودم که حتی
خانواده اش هم
پایشان را در
خانه ما
نگذارند. اولین
بار که مرا به
زور به کمپ
بردند
پیشنهاد
عمویم بود.
ساعت 10 شب که از
خماری خواب
بودم ریختند
سرم و بردنم.
هیچ وقت آن
صحنه ها را
یادم نمی رود.
مادرم غیبش
زده بود اما
می توانستم
صدای گریه
هایش را پشت
یخچال بشنوم.
من فریاد می
زدم و به
مادرم التماس
می کردم که
این کار را با
من نکند اما
او برای اینکه
چشم در چشم من
نشود پشت
یخچال خودش را
پنهان کرده بود.»
وی از
شب اول اقامتش
در کمپ می
گوید: « هم از
درد خماری و
هم از اهانتی
که به من شده
بود خشمگین بودم
و آنقدر داد
می زدم که
مسئولان کمپ
مجبور شدند دو
تا آدم غول پیکر
را سراغم
بفرستند. آن
ها هم مدام
کتکم می زدند
و من هم فحش می
دادم. هرچه
بیشتر می زدند
بیشتر فحش می
دادم و هرچقدر
من فحش می
دادم آن ها هم
بیشتر می
زدند. قانون
آنجا این است
که یکی باید
کوتاه بیاید.
وقتی اولین بار
کتک خوردی
باید بدانی
چاره ای جز
تسلیم نداری.
اما چون من از
بچگی سرتق
بودم و لج باز
تا جاییکه می
توانستم
کوتاه نمی
آمدم و در
نتیجه کتک می
خوردم. دو
هفته مرا نگه
داشتند و
مادرم که فکر
می کرد سرم به
سنگ خورده از
مسئول کمپ تقاضا
کرد که مرا
رها کنند.
همان روز اول
سراغ مواد
رفتم چون خیلی
خشمگین بودم.
طی هشت سال
اعتیادم چهار
بار به زور
مرا به کمپ بردند
و چون مسئولان
کمپ مرا می
شناختند که چه
موجود لج بازی
هستم دیگر
منتظر نمی
ماندند و از
همان اول کار
شروع به کتک
زدنم می
کردند.»
وقتی
از وی می پرسم
چگونه توانست
اعتیاد را ترک
کند می گوید:
«راستش از سر
اجبار به این
نتیجه رسیدم.
به قول قدیمی
ها سرم به سنگ
خورد. این همه
کمپ فرستادن
من بی نتیجه
بود. چون خودم
نمی خواستم و
بیشتر جریح می
شدم. کارم به جایی
رسید که از
مردم گدایی می
کردم و شب ها
کنار خیابان
می خوابیدم.
خانواده ام
طردم کرد. یک
روز اما...»
اینجای
حرف که می رسد
بغضش می گیرد
و سکوت می کند.
منتظر می
مانم. انگار
یاد خاطره ای
غمگین می
افتد. با همان
حالت بغض می
گوید:«نمی
خوام فیلم
هندی تعریف
کنم. زیاد هم
اهل رمانتیک
بازی نیستم.
یک اتفاق به
خصوصی افتاد
که به خودم
آمدم و گفتم
باید ترک کنم.
این بار به
انتخاب خودم یک
کمپ دیگر را
انتخاب کردم
تا مرا
نشناسند. البته
می دانستم که
رفتار
مسئولان کمپ
با کسانیکه
داوطلبانه می
آیند بهتر
است. آنجا با
مشاوری آشنا
شدم که مرا به
گروه های NAمعرفی
کرد. از آن روز
تا الان
راهنما دارم.
راهنما به کسی
می گویند که
خودش سابقه
اعتیاد شدید داشت
و سال هاست که
پاک است و می
تواند به دیگران
کمک کند.
علاوه بر این
هر شب با
کسانیکه تجربه
مشابه مرا
داشتند جلسه
می گذاریم و
از خودمان می
گوییم.
اینطوری
احساس راحتی و
سبکی می کنم و
همین باهم
بودن مرا از
فضای اعتیاد و
هوس دور می
کند. می خواهم
بگویم معتاد تا
زمانیکه خودش
نخواهد ترک
نمی کند.»
رها هم
یکی دیگر از
افرادی است که
به جلسات NA
می آید. در این
جلسات از هر
طبقه ای می
توانی پیدا
کنی. رها
برخلاف رجب
بچه پولدار
است. پدرش یک
بساز بفروش
گردن کلفت است
و مادرش استاد
دانشگاه. از
بچگی در کمال
رفاه بزرگ شد
اما خودش می
گوید:« مشکل
کار در همین
جا بود. از
همان بچگی به
هرچه که
خواستم رسیدم.
برای هیچ چیز
تلاش نکردم.
گواهی نگرفته
صاحب ماشین
شدم و سربازی
نرفته توسط
پدرم یک پروژه
ویلاسازی به
من محول شد.
البته همه
کارهایش را پشت
پرده پدرم و
دوستانش می
کردم اما من
را در سن 18
سالگی مدیر
پروژه هایی می
کردند تا مثلا
کار یاد بگیرم
غافل از اینکه
پدرم زمانی
مهندس متبحری
شد که هم از
بچگی کار
ساختمان کرد و
هم در جوانی
درسش را
خواند. برای
منی که همه
چیز آماده و
مهیا بود
زندگی معنای
چندانی نداشت.
وقتی از شدت
ازدیاد تفریح
خسته می شوی
به تفریحات
خلاف جذب می
شوی. من در سن 19
سالگی شروع
کردم به حشیش
کشیدن و در سن 20
سالگی ازدواج
کردم و در سن 21
سالگی اولین
فرزندم به
دنیا آمد و در
سن 22 سالگی
دومین و سومین
فرزندم که
دوقلو بودند.
بزرگ شدنشان
هم سخت نبود.
پرستار بچه
بود و البته
مادربزرگ
هایشان.»
رها از
آلوده شدنش به
مواد دیگری
مانند شیشه و
کراک می گوید
و می افزاید:«
آنقدر حشیش
کشیده بودم که
دیگر مغزم
فرمان نمی
داد. خانواده
و بچه هایم
برایم اهمیتی
نداشتند. شب
ها تا دیروقت
بیرون بودم و
وقتی هم خانه
می آمد خراب
خراب بودم. یک
روز همسرم دست
به دامان
مادرم شد و در
نهایت پدر و
مادرم تصمیم
گرفتند مرا به
کمپ ترک
اعتیاد ببرند.
صبح زود آمدند
و به زور مرا
بردند. همسرم
بچه ها را با
خودش برده بود
تا این صحنه
را نبینند.
وقتی داشتند
مرا با کتک می
بردند دیدم که
چطور پدرم پیر
شد و وارفت.
اما من در کمپ
دوام نیاوردم.
چون پول داشتم
همان جا هم
مواد تهیه می
کردم. وقتی مسئولان
کمپ فهمیدند
مرا یک شبانه
روز به درخت وسط
حیاط بستند تا
در هوای سرد
زمستانی
تنبیه شوم.
این تنبیه اما
در مقابل پس
گردنی هایی که
می خوردم چیزی
نبود.
مددجویان که فهمیده
بودند من آدم
پولداری هستم
و با پول می
توانم
معتادینی که
در کمپ حضور
دارند را قانع
کنم که برایم
مواد بیاورند
با من سرلج
افتادند و
ساعتی نبود که
به من پس
گردنی نزنند و
نگویند اگر می
تواند پس
گردنی را هم
با پول بخر. آن
لحظه نه تنها
از ثروتمند
بودن خودم و
خانواده ام
متنفر شدم که
از همه ادم ها
هم متنفر شدم
چون همه را
عقده ای و
بدبخت می
دانستم.»
رها
اما برخلاف
رجب از چگونگی
پاک شدنش می
گوید: «12 سال
معتاد بودم.
اما چون پول
داشتم خوب می
خریدم و خوب
می کشیدم و
خوب می خوردم.
هرچند که شیشه
بر روی ظاهر و
نحوه زندگی من
تاثیر شدیدی
گذاشته بودم.
اخلاقم اینقدر
عجیب و
وحشتناک و
متوهم گونه
بود که همسرم دست
فرزندانم را
گرفت و رفت.
بازهم متوجه
نبودم. حتی
زمانیکه طلاق
نامه آمد و پس
از یکی دو سال
هم همسرم توسط
یکی از
بستگانش به
خارج از کشور
مهاجرت کرد و
بچه هایم را
با خودش برد.
اما وقتی که
عکس دخترم را
در فیس بوک
دیدم که چقدر
بزرگ شده
تصمیم گرفتم
خوب شوم. به جلسات
NA رفتم و
الان 4 سال و
هشت ماه است
که پاکم.
اگرچه هنوز
جرات نکردم
خبر بچه هایم
را بگیرم و
فقط دورادور
می دانم که چه می
کنند اما روزی
می رسد که
غرور و اعتماد
به نفسم را
دوباره پس
بگیرم و بارم
را ببندم و
بروم همان
کشوری که همسر
سابقم و بچه
هایم هستند. به
پای همسرم می
افتم و طلب
بخشش می کنم و
هرچه دارم
ندارم را زیر
پاهای بچه
هایم می ریزم.»
--------------
برای
ترک اعتیاد کدام
روش مناسب تر
است؟
آموزش
یا خشونت؟
میترا
وحید – دکترای
روان شناسی
بالینی
اعتیاد
یک بیماری است
که عوامل
پیچیده ژنتیکی
، روانی ، تربیتی
، خانواده ،
اجتماع ،
اقتصاد و...
موجب بروز آن
می گردد.
همچنین فرد
بیمار یا
وابسته ، براین
عوامل تاثیر
متقابل دارد و
به طور کل
ساختار
خانواده ،
اجتماع و
اقتصاد موثر و
در عین حال
متاثر از
اعتیاد می
گردد.
اگر
نگاهی به
تاریخ پزشکی
بیندازیم ،
درمی یابیم که
در سده های
گذشته افراد
ناآگاه به
شیوه سنتی و
غیرعلمی
انتظار درمان
بیماری را با
دعا کردن و
کتک زدن فرد
بیمار داشتند.
چنانچه می
پنداشتند
شیطان به جسم
و روح بیمار
رخنه کرده و
فرد بیمار با
تنبیه و درد و
راز و نیاز از
آن فارغ خواهد
شد.
این
روش
غیرانسانی که
امروزه به
وضوح برای ما غیرعلمی
جلوه می کند
بی شباهت به
روش درمانی بعضی
از کمپ های
اعتیاد در
روزگار ما
نیست. حال آنکه
همانطور که ما
با تنبیه کودک
او را به سوی
پزرگسالی
پرعقده و
پرخاشگرانه
سوق می دهیم ،
با تنبیه فرد
معتاد او را
دچار اضطراب
بیشتر و حس
نفرت از خود و
دیگران می
کنیم که در
نتیجه در
اولین فرصت به
خود می گوید:
من بد هستم،
دیگران هم بد هستند.
پس دلیلی برای
پاک بودن وجود
ندارد و بیشتر
و بیشتر
وابسته به
موادی می شود
که او را از
این اضطراب ،
خشم و افسردگی
رها سازد و به
همین روال
ساختار
خانواده سست
تر می شود و
اطرافیان
آسیب بیشتری
متحمل می
شوند. زیرا در
ساختار
اشتباهی که
یکی از اعضای
آن به وابستگی
به مواد روی
می آورد ، سایرین
نیز با مشکلات
نهانی مواجهه
هستند که شاید
دلیل آشکار آن
را اعتیاد فرد
بدانند و به
دلیل خشمی که
از بی
مسئولیتی مرد
مصرف کننده
دارند تمایل
به خلاص شدن
هرچه زودتر از
وضعیت فعلی و
فرستادن او به
کمپ دارند.
اما باید در
نظر گرفت که
این مشکلات از
ریشه عمیق تری
برخوردار است
و اعتیاد
معلول شرایط
نابه سامان
است و نه علت
آن.
از این
رو اطرافیان
فرد بیمار نیز
نیاز به آگاهی
و کمک از سوی
متخصصین این
رشته در
کلینیک های
ترک اعتیاد یا
گروه های
همیار
خانواده در NA
دارند تا هم
خود با شرایط
موجود بهتر
کنار آیند و
هم با آموزش
مناسبی که
دریافت می
کنند با رفتار
مناسب در برابر
فرد وابسته به
مواد آشنا
شوند و وی را به
سمت انتخاب
آگاهانه مسیر
سلامت سوق
دهند. زیرا بی
شک تنها راه
درمان ، بالا
بردن بینش و
مهارت های
شناختی و
رفتاری فرد و
اطرافیان
اوست تا
انگیزش کافی
برای تغییر
شیوه زندگی و
رسیدن به
سلامت جسمانی
و روانی مسیر
شود.
برگرفته
از:«ناجه»
http://www.najehmagazine.com/admin/dp.php?post_id=95581
--------------------------------------------------------
گروه NA چیست؟
مسئول
واحد سلامت
زندان
دشتستان:
فعالیت
گروه NA در سلامت
افراد و
خانواده موثر
است
خبرگزاری
میزان- حیدری
گفت: اعضاء
گروه NA
کسانی هستند
که پس از
ضلالت توفیق
یافتهاند
در مسیر هدایت
قرار گیرند و
می توانند مصداق
« وتواصو
بالحق » باشند
تا به دیگر
همنوعان خود
کمک کنند.
به
گزارش گروه
حقوقی و قضایی
خبرگزاری
میزان، به نقل
از روابط
عمومی اداره
کل زندانهای
استان بوشهر،
جلسه هماهنگی
گروه NA با
حضور مسئولین
بازرسی ،
حفاظت و مدیر
داخلی در اتاق
واحد فرهنگی
زندان
دشتستان برگزار
شد.
بنابراین
خبر اولین
جلسه نمایندگان
بین گروه NA
،همیاران و
مسئولین
شورای فرهنگی
اندرزگاهها
با محوریت طرح
و حل مشکلات و
فعالیت های سه
ماهه اول سال
جاری تشکیل و
ارزیابی شد.
حیدری
مسئول واحد
سلامت ، اصلاح
و تربیت زندان
دشتستان در
این باره گفت:
اعضاء گروه NA کسانی
هستند که پس
از ضلالت
توفیق یافته
اند در
مسیر هدایت
قرار گیرند و می
توانند مصداق
« وتواصو
بالحق » باشند تا به دیگر
همنوعان خود
کمک کنند و با
ترک دوستان
ناباب سلامتی
خود را
بازیابند و خود
و خانواده
ایشان را از
فلاکت و
بیماری نجات دهند به همین
علت کارکرد
گروه NA متمایز و
موثر ارزیابی
می شود.
وی
ادامه داد: NA
بخشی از زیر
مجموعه
خانواده فرهنگی
است و مسئولین
نیز همیشه
گروه NA و
فعالیت های
فرهنگی را
مورد حمایت خویش
قرار داده اند
.
در
ادامه
حیدری مسئول
واحد سلامت
،اصلاح و
تربیت در خصوص
تأکید ریاست
محترم زندان مبنی
بر توجه ویژه به
گروههای هدف از
جمله
گروه NA
بیان کرد: که
با تشویق و
ترغیب
مددجویان به
این گروه یکی از
موارد کاهش
آسیب است و
این امر مهم
باعث بازگشت
مثبت
مددجویان به
خانواده و
جامعه و
همچنین
مستحکم نمودن
خانواده است.