Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ برابر با  ۱۶ اگوست ۲۰۲۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰  برابر با ۱۶ اگوست ۲۰۲۱
تراژدی افغانستان در تمنای کوبانی‌ای دیگر؟

تراژدی افغانستان در تمنای کوبانی‌ای دیگر؟

 

در حالی که این خطوط به نگارش در می‌آیند خبرها حاکی از آن است که طالبان در ۵۰ کیلومتری کابل قرار دارد. ایالات متحده‌ی آمریکا نیروهایش را برای خروج کارکنان سفارت‌ها اعزام کرده است و سقوط کابل چشم‌انداز چند هفته‌ی پیش‌روست. مقاومت‌ها در افغانستان طی گزارش‌ها کم بوده است و پیشتازی طالبان سریع. بنظر می‌آید که آینده‌ی افغانستان در چند روز آینده در اختیار طالبان قرار خواهد گرفت و پایان کار دولت کنونی آن را شاهد خواهیم بود. تراژدی‌ای بس دردناک! اخبار دهشتناک از اعمال طالبان را کمتر کسی است که نشنیده‌ باشد، کمتر کسی است که از گشتن خانه به خانه‌ی طالبان برای دختران جوان و نوجوان با خبر نباشد. ابری سیاه از وحشت بر افغانستان و آینده‌ی آن سایه افکنده است. در  این بحبوحه‌ی جنگ بررسی چند مورد درباره‌ی افغانستان برای شناخت بهتر وضعیت کنونی آن ضروری است.

 

خروج آمریکا از این کشور و عادی شدن روابط با طالبان و دلایل آن.

متزلزل بودن دولت حاکم افغانستان، ریشه‌های آن و تاثیرش بر رشد طالبان.

نقش پاکستان در رشد طالبان و دلایل آن.

حمایت جمهوری اسلامی ایران از طالبان، دلایل و تأثیر آن بر روابط منطقه‌ای.

 

هر کدام از این موارد نقشی حیاتی در تقابل کنونی طالبان و دولت افغانستان بازی می‌کنند و شناخت این عوامل و ریشه‌ها هم به درک بهتر این نزاع کنونی کمک می‌رساند و هم چشم اندازی از آینده‌ی آن برایمان به دست می‌دهد.

 

خروج آمریکا؛ نقطه‌ی شروع طالبان

 

آنچه که در این وضعیت شاید برای اکثریت آشکار باشد، بدیهی‌ترین نقطه‌ی شروع برای بررسی، خروج آمریکا از افغانستان و آغاز حملات طالبان است. چند نکته در خصوص خروج آمریکا را باید مد نظر قرار داد:

 

در قدم اول خروج آمریکا همانطور که از اخبار متنوع به گوش می‌رسد و همانقدر که بنظر اکثریت بدیهی می‌آید، ناشی از ضرر سیاسی-اقتصادی‌‌یی است که بخاطر سال‌ها حضور در افغانستان متحمل شده است. آمریکایی‌ها از این اشغال به دنبال احیای حضور خود در خاورمیانه پس از سقوط شوروی بودند، اما هزینه‌های نظامی این حضور و در نهایت مرتفع شدن خطر امنیت ملی آمریکا، یعنی طالبان در جریان امضای یک قرارداد، میانجی‌های قانع‌کننده‌ای برای پایان دادن به حضوری چندین ساله و پیگیری هژمونی حضور در خاورمیانه به طرق دیگر است.

اما این تمام ماجرا نیست. از طرف دیگر باید به این مسأله نظر افکند که دولت آمریکا طی بیست سال گذشته نتوانست دولتی منسجم، و حکومتی یکپارچه در این کشور برقرار سازد. به عبارت دیگر مسأله‌ی رفتن آمریکا و سپس حمله‌ی دوباره‌ی طالبان غیرقابل پیش‌بینی نبود، و می‌باید انتظار آن می‌رفت که طالبان دوباره حمله کند، موضوع اصلی نبودن دولتی منسجم برای مقابله با نیروهای طالبان است. دولتی که بیش از هر چیز به عرصه‌ی کشمکش باندهای قدرت و ثروت در افغانستان بدل شد.

آمریکا در حقیقت روی کار آمدن طالبان در افغانستان را پذیرفته است و دیگر به دولت ساخته‌ی خودش اطمینان ندارد. این امر را حتی در استقرار مجدد نیروهایی آمریکایی در کابل برای خروج کارکنان سفارتش می‌توان مشاهده کرد (عدم اعتماد به نیروهای نظامی افغانستان در فراهم آوردن امنیت شهروندانش).

 

دولت افغانستان همچون بستری برای رشد ارتجاع

 

اما هسته‌ی اصلی بررسی ما در اینجا دولت افغانستان است. شاید باید مهم‌ترین دلیل رشد دوباره‌ی طالبان آن هم پس از بیست سال را نه در عوامل بیرونی بلکه در ساختار دولت افغانستان مطالعه کرد. همانطور که پیش‌تر اشاره کردیم نبود انسجام یکی از عواملی بود که آمریکا از ساخته‌ی دست خودش قطع امید کرد. اما این عدم انسجام موجب شد دولت تبدیل به عرصه‌ی کشمکش‌های مافیای سیاسی- اقتصادی در کشور شود که در تحت نزاع اشرف غنی و عبدالله عبدالله تجلی می‌یابد. این مسأله در کنار نمودهای متعددی که در کار دولت دیده می‌شد (مدیریت بحران کرونا و … ) باعث شد این دولت در برابر هرگونه تهدیدی به طور مطلق ناتوان باشد. این مسئله به دو شکل به بستری برای رشد طالبان بدل می‌شود:

 

۱- در قدم نخست ضعف دولت موجب روی برتافتن مردم و هسته‌های دیگر درون حاکمیت از دولت می‌شود و چون در افغانستان تنها گروه سیاسی- نظامی منسجم طالبان است، این گروه عملا خود را تا سطح بدیل وضعیت برمی‌کشد.

 

۲- نبود همین انسجام و ضعف مطلق در مقابل تهدیدها، مساوی می‌شود با ایجاد فرصت و زمین‌های حاصلخیز برای رشد، پرورش و تربیت شدن نیروهای طالبان. طالبان عملا در جریان ارتباط با دولت آمریکا خود را تا سطح یک گروه سیاسی برکشید.

 

پاکستان همچون پدر طالبان

 

نگاهی به چند اتفاق تاریخی نقش و جایگاه پاکستان برای طالبان را روشن می‌سازد. در دهه‌ی ۹۰ میلادی حافظ محمد سعید به کمک عبدالله عزام، از معلمان اسامه بن لادن‌، لشکر طیبه را تأسیس کرد. این گروه پس از پیروزی مجاهدین افغان توانست پایگاه‌های آموزشی‌ای در داخل افغانستان دایر کند. نکته‌ی مهم در مورد لشکر طیبه این است که این گروه زیر نظر ارتش پاکستان پایگاهی در منطقه مریدک نزدیک لاهور ایجاد کرده بود. این تنها مثالی از گروه‌هایی است که با نگرش طالبان در پاکستان راه‌اندازی شده‌اند. بسیاری گروه‌های کوچکتر دیگر هم از قبل تشکیل شده بودند، مانند گروه جیش محمد که توسط مولانا مسعود ازهر که اوایل سال ۲۰۰۰ در کراچی تشکیل شده بود اما در سال ۲۰۰۲ به دلیل فشارهای بین المللی، دولت پاکستان آن را غیرقانونی اعلام کرد. این گروه‌های جهادی متحد القاعده پیش از حمله آمریکا به افغانستان به طالبان نیز کمک می‌کردند.

 

پاکستان از گذشته برای کاهش نفوذ هند در افغانستان، گروه‌های شبه‌نظامی‌ و تندرو را در افغانستان ایجاد می‌کرده است. طالبان یکی از این گروه‌های شبه نظامی بوده است که توسط پاکستان حمایت مالی و نظامی می‌شده است. اما پرسش اینجاست که دلیل این حمایت پاکستان چیست. از یک سو پاکستان از تبدیل شدن افغانستان به محلی امن برای مبارزان ضد پاکستانی هراس دارد و از طرف دیگر در این تصور است که طالبان روزی در افغانستان به قدرت برسد و نقش متحد این کشور را  بازی کند. از طرف دیگر پاکستان در این ترس است که افغانستان به متحد قوی‌ای برای هند بدل شود. حتی این موضوع را می‌توان در سخنان ترامپ در آگوست سال ۲۰۱۷ مشاهده کرد که از هند به عنوان نقطه فشاری بر پاکستان یاد می‌کند و خواستار فعالیت‌های بیشتر هند در افغانستان است. به یک معنا: تبدیل شدن افغانستان به متحد هند خطری بالقوه برای پاکستان است که موجب محاصره‌ی آن از چند جهت می‌شود.

 

این‌ها مواردی هستند که پاکستان را سوق دادند که از یک سو متحدی برای خود در افغانستان بسازد  تا منافع خود را در آن کشور تامین کند و از سوی دیگر از نفوذ هند و شبه‌‌نظامی‌های ضد پاکستانی در آن کشور بکاهد.

 

فرصت در منطقه

 

آخرین مسأله‌ای که باید آن را بررسی کنیم نقش ایران در این نزاع است. حمایت تلویحی ایران از طالبان برای همه مشهود است. از عدم واکنش در این نزاع گرفته تا «امارت اسلامی» نامیدن آن همه گواهی می‌دهند که ایران در این پیکار سوی طالبان را برگزیده است. دلایل این انتخاب از سوی جمهوری اسلامی ایران را باید در دو مؤلفه دنبال کرد:

 

به دنبال تظاهرات‌های متعدد در لبنان و عراق و به ویژه پس از انفجار بندر بیروت که به دنبال آن نقش حزب‌الله، شبه‌نظامیان طرفدار ایران، در لبنان کمرنگ‌تر شد، نقش ایران در این دو کشور و قدرتش کاهش یافت. ایران برای جبران نفوذ از دست رفته‌اش در منطقه نیاز به حضور در کشوری دیگر دارد. در این بین نزاع طالبان و دولت افغانستان یکی از بهترین نقطه‌ها برای نقش آفرینی ایران است. ایران با حمایت از طالبان در این مسئله به دنبال آن است که نفوذ خود را این بار به جای لبنان و عراق در افغانستان تشدید کند و در نتیجه قدرت خود را در منطقه از دست ندهد.

جمهوری اسلامی به اعتبار سرمایه‌گذاری روی طالبان درصدد تمدید شمشیر داموکلس دکترین امنیت ملی با این‌بار «خطر افغانستانی شدن ایران» در شرایط کلیشه‌ای شدن «خطر سوریه‌ای شدن» است. همسایه‌ای کنار گوش که هر آینه ممکن است حکومت وحشتش پایش به ایران باز شود و این بار که رژیم ایران دیگر مثل سال‌های دهه‌ی شصیت و هفتاد میزبان همسایگان مسلمان نیست و افغانستانی‌ستیزی سکه‌ی رایج دولت و ملت است، فاکتور مهاجرستیزی هم به ناسیونالیسم شیعی جمهوری اسلامی اضافه شده است.

 

آیا راهکاری ممکن است؟

 

افغانستان آزمایشگاه قدرت‌های جهانی از شوروی تا آمریکا و پاکستان و جمهوری اسلامی شد تا این مردم ۴۰ سال گذشته روزی عاری از بمب‌گذاری و جنگ و فساد حکومتی به خود نبینند و تلاش‌ها برای برکشیدن جامعه‌ی سیاسی افغانستان هر بار محکوم به آغاز از نقطه‌ی صفر شود.

 

در این وضعیت که شهر‌ها یکی پس از دیگری به چنگال طالبان می‌افتند و آخرین سنگر باقی‌مانده کابل است، در این شرایط که بسیار تیره و نومید است، «راهکار» مردم افغانستان چیست؟ یا درست‌تر بگوییم: چه راه برای مقابله در برابر طالبان در برابر آن‌ها قرار دارد. بگذارید تصویر را بی هیچ کم و کاستی به ترسیم کنیم: نیروهای نظامی دولت افغانستان از مبارزه دست کشیده‌اند، مقاومت در چند شهر اخیری که به دست طالبان افتاده است بسیار کم بوده و عملا طالبان بی‌هیچ مقاومتی وارد این شهرها شده است. همانطور که در نوشته‌ی اخیر هم ذکر شده به نظر می‌آید برخی از مردم افغانستان بدیل فساد اشرف غنی را در این شرایط در دستان طالبان می‌بیند. مسأله اقبال عمومی به طالبان نیست، بلکه در عمل آلترناتیو بودن طالبان است در غیاب هر شکلی از امکان انقلاب.

 

پس در این شرایط چه راهی برای مقابله باقی می‌ماند؟ آیا افغانستان محکوم است به روی کار آمدن دوباره‌ی طالبان؟ آیا مقاومت بی‌فایده است؟ اگرچه شرایط بسیار تیره و تار است، اما مقاومت را نباید دست کم گرفت، آخرین سنگری که باقی مانده شاید تنها چراغ روشن است. اما این مقاومت نمی‌تواند به دست نیروهای نظامی‌ای باشد که روحیه‌ی خود را باخته‌اند، نمی‌تواند به فرماندهی فاسدی مانند اشرف غنی باشد. رشد طالبان خط بطلانی است بر هر مقاومتی که بخواهد در پیوند با این دولت باشد. پس چه مقاومتی راه گشای آنان است؟ صحنه‌هایی از ایستادگی زنان و مردانی که برای تن ندادن به زندگی زیر بار ارتجاعی چنین تاریک اسلحه به‌دست گرفتند، گواهی بر وجود نیرویی است که شاید اندازه‌ش در برابر ارتجاع کنونی چیزی نیست اما به مثال شمعی‌ست که می‌تواند در خرمن افتد. راهکار در کنار این خطر است که می‌روید.

 

در غیاب هر شکلی از نیروی رهایی‌بخش انترناسیونالیستی، تنها می‌توان به نیروی اراده‌ی مردان و زنانی امید بست که تصور هر شکلی از زیستن تحت لوای اهریمن طالبان قانع‌شان کرده اسلحه به‌دست بگیرند و با تمام وجود مقاومت کنند. مردمانی که پیش‌تر در دوران سلطه‌ی چهار ساله‌ی طالبان بر افغانستان در قالب گروه‌های مقاومت تحت فرماندهی چهره‌هایی چون احمدشاه مسعود ایستادند و جان دادند.

 

آیا کوبانی دیگری ممکن است؟

...................................................

برگرفته از:«راهکار سوسیالیستی»

https://www.s-rahkar.org/2021/08/15/5690

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©