Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵ برابر با  ۰۲ نوامبر ۲۰۱۶
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵  برابر با ۰۲ نوامبر ۲۰۱۶
گزارش کمیته تبلیغات

 

زیر پوست خبر

 

بزرگداشت کوروش در پاسارگاد؛ نگاه ها و دیدگاه ها

 

استراتژي خزنده و پنهان راست سكولار براي بديل‌شدن

حسن مرتضوی

چند رخداد در سال‌هاي اخير مانند ماجراي مراسم خاكسپاري مرتضي پاشايي، تجمع جوانان دهه‌ي هشتاد در محتمع كورش و حادثه‌ي اخير يعني گردهمايي كوروش‌دوستان در پاسارگاد (و تا حدي مراسم ساليانه قلعه‌بابك) به نظر جداگانه مي‌آيند. اما شايد هم اينقدر جداگانه نباشند و از آن بتوان به عنوان استراتژي خزنده و پنهان راست سكولار براي بديل‌شدن ياد كرد. اين رويدادهاي غافلگيركننده براي طيف متعارف سياسي و در همراهي با مطبوعات راست نوليبرال و چپ‌ستيزي شديدشان كه هر روز چشمگيرتر مي‌شود و نيز ارائه نظراتي دال بر اهميت كانوني «ايران» در مقابل گرايش‌هاي «تجزيه‌طلبانه» از سوي تئوريسين‌هايي مانند طباطبايي ميتواند در خام‌ترين شكل خود طرحي را كه عناصرش لزوماً از قبل برنامه‌ريزي‌نشده بلكه در گام‌هايي متوالي همديگر را تكميل مي‌كنند نشان دهد: بر بستري از نارضايتي شديد مردم از رژيم حاكم، عقيم و سترون ماندن نيروهاي سياسي موجود، در فضاي بشدت چند قطبي منطقه، آهسته آهسته شاهد شكل‌گيري نيرويي هستيم كه يكم،اسلامي نيست و سكولار است؛ دوم، راست و مدافع سرمايه‌داري است؛ سوم، كانون شعارهاي سياسي‌اش «ايران» و «سابقه‌ي كهن» آن است؛ چهارم؛ گسست كامل از طيف سياسي موجود را مدعي است و در نتيجه صلاي پديده‌اي «نوين» را مي‌دهد. به نظرم تا اين حد مي‌توان از اين نيرو به عنوان جرياني كه در آينده مدعي خواهد بود ياد كرد.

بدون آنكه قصد ايجاد تشابه داشت باشم اشاره مي‌كنم كه گرامشي در بخشي از دفاتر زندان درباره‌ي استراتژي پنهان و خزنده‌ي فاشيسم براي كسب قدرت به بديع‌ترين شكل‌هاي ممكن در گام‌هاي مختلفي مي‌نويسد: ايجاد بدبيني به تمامي سنت هاي گذشته‌ي سياسي آن هم در فضاي شكست ايتاليا بعد از جنگ جهاني اول از طريق رسوخ در تمامي روزنامه‌ها و انتشارات معتبر ايتاليا آن زمان به اين دليل ساده كه روزنامه‌ها كاركرد تعيين‌كننده‌ي انسجام سياسي و سازماندهي وفاق سياسي پيرامون موضوعات ويژه را برعهده داشتند: بين سال‌هاي 1919 تا 1922، بخش عمده‌اي از مطبوعات ايتاليايي در دست تراست‌ها و بانك‌هاي مدافع فاشيسم قرار گرفتند. استفاده از ادبيات عامه‌پسند براي بي‌ارج كردن دستاوردهاي انقلاب فرانسه و انقلاب روسيه: نمونه آن ايجاد پيوندي فرهنگي بين محبوبيت تفنگدارهاي دوما يا شاهزاده رودلف انتقامجوي {اوژني} سو و جوخه‌هاي فاشيستي سال‌هاي 1919ـ1922 . استفاده از تئاتر عامه‌پسند براي بي‌اعتبار كردن شخصيت‌هاي برجسته‌ي انقلاب فرانسه مانند روبسپير و دانتون؛ استفاده از هنر ملي ايتاليا يعني اپرا براي تمسخر روحيه‌ي انقلابي ستايش و تمجيد اغراق آميز از روزگار شكوهمند روم باستان آن. اين فقط بخش كوچكي از كوه يخي فاشيسم بود.

ــــــــــــــــــــ·

حسن مرتضوی : آقاي محمد ايماني كه در سينه‌چاكي براي آقاي جواد طباطبايي كسي را بنده نيست در نقد يادداشت كوتاه من درباره‌ي تظاهرات پاسارگاد مطلبي نوشته‌اند. تنها و تنها براي اينكه نمونه‌اي از ادبيات راست وطني در نقد ارائه دهم نوشته ايشان را انتشار مي‌دهم. ادبياتي چنين سخيف و هرزه‌درايي نتيجه‌ي پرورش در چه مكتب سفله‌اي است؟

در شناخت پدیده «نودل‌واپسی‌گری» در مارکسیسم وطنی

یادداشت اخیر حسن مرتضوی، مترجم آثار مارکسیستی، با عنوان «دربارۀ چند رخداد در سال‌های اخیر» را امروز یکی از دوستان فیسبوکی برای من ارسال کرد. من با تورق برخی از ترجمه‌های این دانشمند بزرگ معاصر هرگز توهمی نسبت به فهم و دانش این بزرگوار نداشته‌ام، اما از آن‌جا که در این کشور وقاحت و خالی‌بندی ناشی از آن حدی ندارد، با شگفتی بار دیگر در نام نویسنده خیره شدم تا مبادا هنوز از کابوس‌های دیشب بیدار نشده باشم!

مطلب با این جمله آغاز می‌شود : «چند رخداد در سال‌های اخير، مانند ماجرای مراسم خاكسپاری مرتضیٰ پاشايی، تجمع جوانان دهۀ هشتاد در مجتمع كورش و حادثۀ اخير، يعنی گردهمايی كوروش‌دوستان در پاسارگاد (و تا حدی مراسم ساليانۀ قلعه‌بابك) به نظر جداگانه می‌آيند. اما شايد هم اينقدر جداگانه نباشند و از آن بتوان به عنوان استراتژی خزنده و پنهان راست سكولار برای بديل ‌شدن ياد كرد.» با خواندن همین نخستین جملات، که نشان از آشفته‌نویسی ذهن مارکسیست وطنی و گسسته‌خردی تاریخی او دارد، اطمینان پیدا کردم که نویسندۀ مطلب جز همان مترجم امروز و فعال سیاسی دیروز نمی‌تواند باشد که پس از گذشت چهار دهه کمابیش مانند خارایی از هیچ باد و بارانی گزندی بر سفاهت او نرسیده است.

جای شگفتی است که آدمی که سال‌هایی طولانی را در فعالیت سیاسی گذرانده و چوب آن را خورده است تا این حد ساده‌لوح باشد که گمان کند جمع شدن گروهی از جوانان در حد گنجایش یک مجتمع بخشی از استراتژی خزندۀ و پنهان راست سکولار برای بدیل شدن باشد! یعنی او این قدر مارکسیسم نمی‌داند که تاریخ سیری محتوم دارد و نشانه‌های جامعۀ بی‌طبقه و «توحیدی» در افق پدیدار شده است؟ آیا مارکس، که نشانه‌هایی از پیامبری در ناصیه اش پیدا بود، نظر به این چریک ابدی داشت که از خریت پیروان خود برائت جست و در پاسخ خبرنگار که از او پرسید : «شما مارکسیست هستید؟» گفت : «تا جایی که من می‌دانم مارکسیست نیستم

مترجم مارکس اگر حتیٰ چند عبارت از ترجمه‌های خود را فهمیده بود نمی‌توانست از «راست سکولار» سخن بگوید. مگر مارکسیسم مرحلۀ عالی سکولار بودن و حتیٰ بی‌دینی نیست؟ حسن مرتضوی سنگ کدام «غیر سکولار بودن» را به سینه می‌زند؟ مترجم مارکس از کجا و بر مبنای کدام ارزیابی به این نتیجه رسیده است که گروهی از جوانان که می‌خواستند، به قول خودشان «حال» کنند، «راست سکولار» و بخشی از «استراتژی خزنده و پنهان راست سکولار برای بدیل شدن» بوده‌اند؟ یعنی اصول مارکسیسم این قدر بی‌اعتبار شده است که یک گروه جوان شمال شهری جلوی سیر تاریخ را بگیرند؟ پس پرولتاریا و حزب طراز نوین در کدام تعطیلات تاریخ رفته‌اند؟

نسبت این گروه با روندگان به قلعۀ بابک، شرکت کنندگان مراسم خاكسپاری مرتضیٰ پاشايی و کسانی که زادروز کورش را گرامی داشتند و ... چیست؟ «این رخدادها» را چگونه می‌توان به هم ربط داد و نوشت : «شايد هم اينقدر جداگانه نباشند و از آن بتوان به عنوان استراتژی خزنده و پنهان راست سكولار برای بديل‌شدن ياد كرد». پیشتر نیز یک جامعه‌شناس وطنی، که تنها فضیلتی که دارد این است که نمی‌داند در جامعۀ ایران چه می‌گذرد، از اینکه عامۀ مردم، مانند خود استاد، موتسارت گوش نمی‌کنند و وقت خود را با آهنگ‌های پاشایی تلف می‌کنند دستخوش «دل‌واپسی» شده و به پیامدهای این بی‌سلیقگی هشدار داده بود که البته عامۀ مردم کَکشان هم نگزید! اینک، این مترجم مارکس که فراموش کرده است که حدِّ موسیقی‌فهمی او از شعارِ «تمام ایران را سیاهکل می‌کنیم» و سرود «فدایی و پیشگام پیوندتان مبارک» فراتر نمی‌رفت، خود را پشت گرامشی پنهان کرده و نگران است که مبادا طرفداران «تئاتر عامه‌پسند»، که همان «جوخه‌های فاشيستی سال‌های 1919ـ1922» در ایتالیا و نولیبرال‌ها در ایران باشند، «برای بی‌اعتبار كردن شخصيت‌های برجستۀ انقلاب فرانسه مانند روبسپير و دانتون» و البته قهرمانان فدایی، توده‌ای و پیکار در ایران، از این تئاتر استفاده کنند.

مارکسیستی که در ایرانِ 95 هنوز نفهمیده است که نوشتۀ صد سال پیش گرامشیِ جنوب ایتالیا، به خلاف گفتۀ رفیق لنین، «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نیست و این مایه تاریخ نداند که حتیٰ نویسندگان چپ روبسپیر را «قصاب» انقلاب فرانسه می‌دانند و نداند که روبسپیر نزدیک‌ترین دوست خود یعنی همان دانتون را به تیغ گیّوتین سپرد، رفتاری که بخشی از چپ وطنی با بخش دیگر آن کرد، بیشتر از اینکه مارکسیست باشد، باید چیزی از اصحاب کهف به ارث برده باشد

يادداشتي از محمد ايماني؛ پژوهشگر فلسفه سياسي مقيم آلمان

مرمر پوراسماعیل :  جناب مرتضوی نازنین من در زمینه ی مطالعات سیاسی و اجتماعی یک نوآموز و شاگرد شما محسوب می شوم، این چیزی که می خواهم بنویسم فقط برای این است که شما تحلیل شخصی من را محک بزنید و اصلاح کنید. بعد از جریان تجمع در آرامگاه کوروش و خواندن طیف وسیعی از نظرات و بر پایه ی اطلاعات شخصی، من پیش خودم اینطور فکر کردم که توده ی مردم بر خلاف نخبگان، بخش عمده ی هویت خود را یا در مذهب و دین وآیینشان و یا در ملیت شان و در چهارچوب مرزهای تعریف شده ی سرزمینشان جستجو می کنند، حالا که در این سی و چند سال، هویت مذهبی به هزار و یک دلیل ، هویت مذهبی توده ی مردم مخدوش شده، حالا به صرافت افتاده اند که از راه تکیه بر مظاهر و شخصیت های ملی برای خود هویت دست و پا کنند. ( این که می گویم بر خلاف نخبگان به این خاطر است که من فکر می کنم که هنرمندان، متفکران در هر زمینه، فلاسفه، نویسندگان و غیره (همه در معنای واقعی کلمه) هویت خود را در چیزی ورای مرزها و حتا محدودیت های زمانی و مکانی می بینند و از این نظر با توده ی مردم متفاوت هستند.) سپاسگزار می شوم اگر این فکر من را نقد کنید.

ناهید دهکردی ـ پارگراف اول زير پوست ايران را تماما به تصوير كشيده است . راست سكولار نه در چند تجمع كه در ذهن و حس مردم چنان قوي شكل گرفته است كه ميتوان در هر جمع ، در هر خانه، در هر جمع روشنفكرانه عادي و در هر فضاي عادي مردمي ان را لمس كرد و همانطور كه گفتيد نمايندگان هژمونيك آن نيز در كلاسهاي طباطبايي دقيقا آموزش مي بينند و آموخته ها را با خود در ن فضاهاي دانشگاهي پخش ميكنند!!! اين همه بسيار درست و جمع بندي شما به شفاف ترين و منسجمترين صورت آن را نشان ميدهد اما آنچه نگران كننده است نگاه افراطي ، ويرانگر و دگم اين روزها در فيسبوك به آن است و خشم و نا آگاهي در تقابل كور با حركت خزنده وار راست سكولار است !!!

واقعيت را نمي توان كتمان كرد نمي توان به آن پشت كرد نمي توان و زمينه اش نيست همه مردم را به ضديت با "مليت تشان" تاريخشان و سنبل هاي تارييخشان مثل كوروش و فردوسي وادار كرد همچنانكه در ٥٧ به تقابل كشاندن مردم با دينشان ميسر و صحيح نبود! اين پديدار ها أعم از مذهب و مليت در جوهرخود در شيوه توليدشان وجود دارد و با صرف خواست ما و بدون تغيير اين شيوه از بين نمي روند نمي توان از مردم انتظار داشت با پشت كردن به علائق و تاريخ خود ، راست سكولار را منزوي كنند . تخريب كوروش و فردوسي و "مليت" تهاجم مستقيم به حس و ذهن مردم است ،خالي كردن زير پاي مردم و رها كردن انها در خلا است ، افراط خلخالي واريست كه به تقابل آنها با تخريب كنندگان و انديشه چپ مي انجامد !

اميد كه جمع بندي مرتضوي عزيز چشمها را و فضاي بغايت افراطي اين روزها را تعديل كند اميد كه بدون تخريب يا توهين به اين بت هاي ذهن مردم ، راست سكولار مورد كنكاش و جدل قرار گيرد و در ميدان اقتصاد و با زبان مردم پاسخگو شود !!

 

علی علیزاده :درود حسن جان...درست گفته ای :"در فضاي بشدت چند قطبي منطقه، آهسته آهسته شاهد شكل‌گيري نيرويي هستيم كه يكم،اسلامي نيست و سكولار است؛ دوم، راست و مدافع سرمايه‌داري است؛ سوم، كانون شعارهاي سياسي‌اش «ايران» و «سابقه‌ي كهن» آن است؛ چهارم؛ گسست كامل از طيف سياسي موجود را مدعي است و در نتيجه صلاي پديده‌اي «نوين» را مي‌دهد" اما باید اضافه کرد که این نیرویست در فضای چند قطبی منطقه، در فضای خصومت ها وتنشهای قومی وملی ومذهبی ،باسازمان دادن نفرت از عرب ها و... میتواند زمینه های جنگی ویرانگر نظیر سوریه و.عراق ولیبی را فراهم کند. در عین حال این نوع از بازگشت به "تاریخ" واسطوره ها ،دقیقا در شرایطی صورت میگیرد که نظام حاکم در چهاردهه اخیر تلاش داشته است هویت ملی وفرهنگی وتاریخی آنرا محوکند،وتاریخ جدیدی را بنویسد که منافع ایدئولوژیک ومهمات فکری-سیاسی جنبش اسلامی را تغذیه کند. متاسفانه نیروی سیاسی ترقیخواه وچپ بواسطه سرکوبها وشکستهای سیاسی ،نتوانسته است این نیروی عاصی از نابرابری وتبعیض ومحرومیت واستبداد را با دنیای تازه ای ،با اندیشه نوین همبستگی انسانی آشنا کند. نبود آلترناتیوی در مقابل نظام حاکی که همه هویت اجتمایی-انسانی-فرهنگی مردمان ایران را نفی میکند،نبود آلترناتیوی که بتوانددر مقابل "عظمت طلبیهیای" عثمانی وسعودی وزرق وبرقهای اماراتی و دبی و..بایستد،نبود آلترناتیوی که ملات لازم را برای همبستگی اجتمایی برای صلح وآزادی وبرابری ورفاه مردمان فراهم کند وآینده ای روشن وبهتر برای آنانفراهم کند،باعث میشود که این نیروی عصیان ودرد ورنج،این نیروی جوان جویای زندگی وشادی و ازادی، بدنبال اسطوره های باستانی وره یافتهای خویش برود. روشن است که این چه خطرات فاجعه باری میتواند برای مردمان وآینده آن داشته باشد. خصوصا باید این نوع از شورش وعصیان را در بستر کنونی خاورمیانه ؛ د ربستر غارتگریهای هردم فراینده ودزدیهای بزرگ ،فساد اخلاقی کارگزاران حاکم وبلاهت وسفاهت وفساد دستگاه قضایی که کلاهبردارن زمینخوار ...برآن تکیه زده اند،دید...در این وانفسای فساد وبی آینده گی نظام،نبود یک لترناتیو ترقیخواهانه ،...باید عروج کوروش پیامبر بمثابه نیروی تازه درصف اراییهای سیاسی را خطر وفرصتی دید که باید به آن پرداخت وتلاش کرد که نیروی آنرا بسوی همبستگی مردمان برای ازادی وبرابری سوق داد ونیروی مخرب ونفرت زایی را که در آن هست منزوی کرد

ناصر اعتمادی : حسن جان مقایسۀ باصطلاح صعود خزندۀ "راست لیبرال" در ایران با صعود فاشیسم در ایتالیا چنانکه خودت می گویی واقعاً مع الفارق است. این تشبیه شاید 38 سال پیش معنا داشت ولی امروز واقعاً عاری از مضون است. زیرا، در این فاصله گونۀ بی سابقه ای از فاشیسم (فاشیسم مذهبی) در ایران و سپس در منطقه شکل گرفت و حاکم شد که امروز شاید شاهد آخرین مراحل حیات آن هستیم. حتا اگر گفتۀ دیگر تو مبنی بر صعود راست لیبرال سکولار در ایران درست باشد باز هم مقایسۀ آن با چگونگی قدرت گرفتن فاشیسم در ایتالیا مناسب نیست. آن هم به این دلیل ساده که لیبرالیسم و فاشیسم ماهیتاً دو نیروی سیاسی و تاریخی متضاد هستند و فروکاستن اولی به دومی واقعاً کم لطفی است چون در بسیاری از نقاط کلیدی مرزهای میان لیبرالیسم و سوسیالیسم بسیار سیّال هستند. با این حال، من اصلاً معتقد نیستم که بدیل سیاسی (به معنای راستین کلمه) چه از جنس لیبرال و چه از جنس غیرلیبرال آن دست کم در آیندۀ قابل پیش بینی در ایران در حال شکلگیری است. خصوصیت بارز سیاسی ایران طی سه دهۀ اخیر فقدان بدیل به معنای راستین کلمه بوده و در این فقدان باید راز بقای رژیم مستقر را دید. ایران با خلاء بدیل روبرو است و نه تکوین یک بدیل سیاسی قابل تشخیص. چپ ستیزی جراید و رسانه ها در ایران پس از انقلاب اسلامی پدیدۀ تازه ای نیست و بخشی از روند استقرار حکومت فقها در این کشور بوده است. خوشبختانه نسل تو و من مناظره های تلویزیونی یک طرفۀ حکومت اسلامی از بدو تأسیس اش را از یاد نبرده ایم که از جمله صحنه گردان های اصلی اش بنی صدر و سروش و دیگر آخوندهای ریز و درشت بودند که به نحو سخیفانه ای می کوشیدند مارکس و سوسیالیسم را بی اعتبار جلوه دهند. دلیل آنهم واضح بود. زیرا، در آنموقع ما هنوز مهمترین نیروی چپ خاورمیانه را نمایندگی می کردیم و اگر خیانت رهبران حزب توده و فدائیان اکثریت نبود، محال بود خمینی قدرت را به راحتی قبضه کند. خوب که نگاه کنیم پی می بریم که دلایل ازسرگیری حملات جاری اسلامیون فوکلی (بچه آخوند فرصت طلبی مثل قوچانی و هم مسلکانش) علیه چپ این است که از یک طرف شاهد زوال اندیشه های اسلامگرایی هستیم که در پی جنگ های جاری منطقه رو به خاموشی خواهند گذاشت و از طرف دیگر شاهد برآمدن دوبارۀ نیروی جدید چپ در کشورمان هستیم. این برآمدن چپ اتفاقاً پدیده ای جهانی است و مهمترین علتش بن بست سرمایه داری و سترونی اندیشۀ لیبرالی در حل معضلات بزرگ اجتماعی به ویژه پس از نابودی دولت رفاه و سقوط اتحاد شوروی است، هر چند برآمدن چپ به هیچ وجه دیگر شامل گرایش های استبدادی و استالینی آن نمی شود و نخواهد شد. اما، برآمدن چپ در ایران ریشۀ اجتماعی عمیق تری دارد و آن دهها میلیون فقیر و تحقیر شده است که جمهوری اسلامی پدید آورده وفقط هم شامل سیزده میلیون طبقۀ کارگر کشور نمی شود. این حرف مارکس در مورد سرمایه داری بیش از همه امروز در مورد حکومت اسلامی صادق است : رهبران ایران با دستان خود گورکنان خود را آفریده اند. این میلیون ها گرسنه نان می خواهند، کار می خواهند و مسکن و بهداشت و آموزش می خواهند که از عهدۀ یک رژیم فاسد و رانتی خارج است. راز موفقیت این جمعیت که راز موفقیت آزادی در ایران است پیوند دادن آن به طبقۀ متوسط شهری و جنبش های مدنی جوانان و زنان و اقوام و اقلیت هاست. این جمعیت بزرگ فقر چه از نظر تاریخی، چه از نظر جامعه شناختی نیروی چپ است که همۀ ارکان قدرت را و اتفاقاً افراد و گرایش های لیبرال را در ایران به وحشت انداخته است. به حرف های نمایندگان ریز و درشت آنها که دقیق شوی می بینی که همگی یک چیز می گویند : مبادا این شیر گرسنه را تحریک و تشویق به مبارزه و جدال بکنید. لیبرال های ایرانی اتفاقاً مهمترین متحد حکومت – البته به شیوه خود و عمدتا از طریق شعارهای باصطلاح اصلاح طلبانه – برای حفظ وضع موجود اند و این کنسرواتیسم اتفاقاً به ته مانده های چپ استالینی نیز سرایت کرده است. چون اگر سیل این میلیون ها گرسنه به راه بیافتد – که دیر یا زود هم به راه خواهد افتاد – مهار آن فقط در دست چپ خواهد بود. بدیل حقیقی در ایران همین جنبش میلیونی است که دیگر به هیچ عنوان اسیر اسلامیون نخواهد شد و به دلیل مطالباتش جنبشی حقیقتاً سکولار و عرفی است. راز پیروزی دموکراسی در ایران در قدم اول همین جنبش اجتماعی سکولار است که بدون آن گذار به عدالت و دموکراسی در ایران ناممکن است. کوروش و مابقی همه بهانه است خودت خوب میدانی. مردم دنبال فرصت اند تا ارادۀ سیاسی خود را در مقابل استبداد منسجم کنند. تا صفوف خود را در مقابل استبداد فشرده و مستحکم کنند. و کار درستی هم می کنند. ما نباید با پیش داوری های ایدئولوژیک راه را از قبل به روی خود ببندیم. طباطبایی و امثالهم شوخی هستند...

حسن مرتضوی: ناصر جان. من اشاره‌ام برآمد راست سكولار است و نه ليبرال‌ كه در ايران عموماً به بخشي از ملي مذهبي‌ها و نهضت آزادي اشاره دارد. من از پديده‌ي جديدي صحبت مي‌كنم كه نه ليبرال است نه مذهبي بلكه پديده‌ي ديگري است بسيار جدي و دست‌به دست‌هم دادن چند عامل پرداختن به آن را ضروري كرده است. سي و چند سال است اپوزيسيون مخالف رژيم عملا اهميت و اعتبار خود را در بخش‌هاي وسيعي از روشنفكران و مردم از دست داده است. اپوزيسيون مذهبي و اصلاح‌طلب نيز عملا به بخشي از نظام حاكم تبديل شده است و توجيه‌گر فعال بخشي از حكومت. بحران‌هاي اقتصادي و سياسي پي در پي نه پاسخي يافته است و نه قرار است پاسخي يابد. واژه‌ي قفل‌شدگي براي مقامات حكومتي از هر دو جناح كمابيش آشناست. من صحبتي از برآمد فاشيسم نكردم بلكه به شكل‌گيري يك اپوزيسيون جديد و توده‌اي پيرامون چندين مؤلفه پرداختم. در چنين شرايطي بسياري از پديده‌ها كه در شرايط و محيط ديگري معنا و اهميت خاصي داشتند يا نداشتند، زير اين نور معناي ديگري مي‌يابند: الف) تلاش براي بي‌اعتباركردن تمام گذشته‌ي سياسي از چپ و ميانه و حتي راست: اشاره‌ام به تمامي تلاش‌هاي ايدئو.لوژيك مكتب آقاي طباطبايي، غني‌نژاد، مرديها و خيل وسيعي از روشنفكران است كه هم مصدق را مي زنند، هم شريعتي را مي زنند هم ماركسيست‌ها. اما هم‌زمان بر گذشته‌ي طلايي ايران، مفاهيم ناسيوناليستي و دفاع از كليت ايران تأكيد مي‌شود. نوعي ايدئولوژي با سازوبرگهايي پوپوليستي ولي نه پوپوليسني مذهبي بلكه سكولار. ب) بي‌اهميت كردن مفهوم انقلاب در اين چند سال از سوي طيف اصلاح‌ظلب اكنون معناي روشن‌تري مي‌يابد: پيام اين است: اين راه به تركستان مي‌رود نمي‌توان روي هوا حركت كرد به قول كيانيان ، هنرپيشه سينما و مزايده فروش سالن‌هاي كنوني هنر، به هيچ نبايد آويخت. پس به چه بياويزيم: طبعا به چيزي كه كاملاً متفاوت از طيف متعارف سياسي كنوني است: برداشت عقل سليم از زندگي + گذشته‌اي افسانه‌اي كه در رمز و راز كهنگي خود بسيار جذاب است: زنان مستقلي كه فرمانده ارتش مي شوند ، حقوق بشر پيش از اختراع آن، پادشاهي كه مداراپذير است و... دهها مورد ديگر. جاذبه چنين آييني در شرايط كنوني جديد است. بحران اقتصادي ايران عميق است و به اين سادگي راه‌حل ندارد. كاملا موافقم براي چنين بحراني ما با خلاء بديل روبرو هستيم. اما بديل از هيچ ايجاد نمي‌شود بدبل تكوين مي‌يابد. من شكي ندارم بخش عمده كساني كه در مراسم پاشايي شركت كردند همانهايي هستند كه در مراسم كورش شركت كرده‌اند. اين جنبش‌ها همديگر را مي‌يابند و بتدريج رهبران خود را مي‌سازند. به اين ترتيب روندي كه گرامشي در توضيح شكل‌گيري فاشيسم مطرح كرد نه از جهت مضمون بلكه فقط از لحاظ شكل خود مورد توجه ام بود. به نظرم ارزيابي‌ات از چپ امروز و نيروهاي سياسي قديمي سكولار بسيار خوشبينانه است و گمان نمي‌كنم چپ با وضع كنوني‌اش حتي قادر به يك همبستگي ساده سر كوچكترين مسئله باشد.

 

ناصر اعتمادی : حسن جان متوجه توضیح ات شدم. بسیار ممنونم. اشاره ات به گرامشی از زاویه ای بسیار به جا و گویا است. اما، بهتر می دانی که از منظر گرامشی سویه و اهداف نبردهای سیاسی از قبل تعیین نمی شود، بلکه نتیجۀ مبارزات هژمونیک است برای جا انداختن ارزش ها و فرهنگ های باصطلاح جهانشمول و تنها از این راه می توان به زبان و هنجارهای مشترک رسید که بدون آنها موفقیت و دستاوردهای سیاسی ناممکن است. به نظرم پروژه راست در ایران با یک معضل کلیدی روبرو است و آن فقدان شخصیت یا نیروی سیاسی است که بتواند به آن تجسم ببخشد. خارج از قدرت چنین قابلیتی قابل تشخیص نیست. در درون قدرت وضع حتا پیچیده تر و دشوارتر است. زیرا، چنین شخصیت و نیرویی نمی تواند شکل بگیرد مگر به یاری کودتای یک بخش از حاکمیت علیه بخش دیگر آن که خود این اگر چه محتمل، اما سرآغاز دورۀ طولانی ای از تلاطم ها و فروپاشی وضع سیاسی موجود است. من به بی اعتباری سیاسی چپ ایران که غالباً ناشی از خطاهای راهبردی و جبران ناپذیر است واقفم. اما، چه می توان کرد. خود کرده را تدبیر نیست. اما، یک چیز را می دانم چپ بدون یک جنبش قدرتمند اجتماعی در ایران نخواهد توانست تجدید قوا کند. نخواهد توانست از بن بستی که در آن گرفتار آمده خارج شود. بستر جامعه شناختی این خروج مهیا است. تنها اقبال جامعه (و به طریق اولی چپ) برای اجتناب از راه حل های جبران ناپذیر و کوره راه ها همین جنبش های کثیرالشکل اجتماعی است. تاریخ یعنی مردم منتظر نمی مانند تا چپ خود را تجهیز کند. هنوز نمایندگان باقی ماندۀ چپ را فعالان سیاسی دهه های چهل و پنجاه تشکیل می دهند و چه چیزی گویاتر از این در توصیف بن بست چپ می توان یافت. کسانی که به پاسارگاد یا تشییع جنازۀ پاشایی می روند جمعیت اجتماعی همگونی نیستند مطالبات اجتماعی یکسانی ندارند. در لحظه ای ممکن است حس مشترک بیابند. اما این حس لزوماً به زبان مشترک رهایی ختم نمی شود.

حسن مرتضوی : دوست عزيز اين نه اولين بار نه آخرين بار است كه توده‌هاي مردم براي كسب هويت خود دست به دامن تاريخ مي‌شوند. همه ما مي‌دانيم كه پاكستان كشوري است جديدولاده. بعد فكر كن كتابي انتشار مييابد تحت اين عنوان پاكستان در 5000 سال پيش! بسياري اقوام با تكيه بر فرهنك واقعي يا ساختگي فولكلور براي خود هويت ميسازند مانند اقوام ولز. چرا راه دور بروييم همين اسراييل! در مدارس اين كشور به بچه‌هاي اين كشور آموزش مي‌دهند كه تاريخ اسراييل را به چند هزار سال پيش مي‌رساند كه سرشار از قهرمانان خيالي است. مي‌شود چانه زد كه تاريخ ما يكسره واقعي است و مال آنها دروغين. اما در هر حال روند كسب هويت از طريق تاريخ اسطوره‌اي به عنوان يك روش براي ملت‌سازي و بازملت‌سازي روشي آشناست (بگذريم از اينكه اگر صد سال پيش باستان‌شناسي آلماني دست به حفاري در منطقه تخت‌جمشيد نمي‌زد الان اين تاريخ اغراق‌شده وجود خارجي هم نداشت!) اما همه اينها در اين شرايط اهميت ديگري مي‌يابد: ناتواني رژيم براي پاسخ به مسائل مردمي كه به قول شما در جستجوي هويت هستند، بي‌اعتباري و ستروني سازمانهاي مخالف قديمي و رشد انديشه‌هاي عظمت‌طلبانه ناسيوناليستي. اين‌هاست كه در اين فضا نتيجه‌ي كاملا متفاوتي ارائه مي‌دهند

حسن مرتضوی : خانم دهكردي عزيز. علاوه بر همه اينها من گمان مي‌كنم كه ما با يك معصوميت تاريخي ملتي كه گذشته‌اش را گم كرده روبرو نيستيم. اين دومين دوره‌ي تاريخي است كه بازگشت به گذشته‌ي پرشكوه دامن زده مي‌شود. اولي در دوران رضا شاه تا آن حد كه نويسنده‌ي برجسته‌اي مانند هدايت را پاك مفتون وجه باستاني ايران كرد و در اين دوره جديد كه از چند سال پيش بحث خون آريايي و بازگشت به تمدن در فضايي كه نظام اسلامي ايجاد كرده مطرح شده است. اينجاست كه تاريخداني مانند هابسبام بايد به ميدان بيايد و تلاش‌هاي بزرگي كه بعد از فروپاشي شوروي و صعود نوليبراليسم جهاني براي زنده كردن مفهوم مليت و چنگ زدن به اساطير باستاني در سراسر جهان مي‌شود آشكار كند. به نظر من ما با يك حركت بسيار پيچيده چند وجهي روبرو هستيم. بايد خيلي دقيق‌تر نگاه كنيم.

ناهید دهکردی: شكي نيست كه زنده كردن مفهوم مليت و چنگ زدن به أساطير باستاني ( كه سينما در اين وادي به نيوليبراليسم خوب خدمت ميكند) در اين مقطع تاريخي بزنگاه سرمايه است و هابسبام ( به يمن ترجمه هاي شماخوانده ام) در اين حيطه به درستي شفاف سازي مي كند!! اما منظور روش ارائه اين شفاف سازي به مردم عادي بود فرق ميكند شفاف سازي براي نخبگان و شفاف سازي براي توده / فرق ميكند تشريح علت شكل گيري مليت با توهين به مليت!

سال ٥٧ تقابل چپ با پديداري به نام دين آلت سواستفاده سرمايه شد مبادا امروز تقابل با "ملت " و أساطير مردم ! تراژدي ديگري را رقم زند ، فرق ميكند تشريح نقش أساطير باستاني با داغون كردن اين أساطير، اساطيري كه در نقش رستم و كوروش ( از نظر من كوروش يك اسطوره شده است ) هنوز براي ايراني " فريبايي سرمدي " دارد

ياد اين گفته هاي زيبا افتادم كه "چرا نبايد كودكي تاريخي بشر در شكوفاترين دوره كمال او، به مثابه مرحله اي كه هرگز باز نمي گردد فريبايي سرمدي براي او داشته باشد "

و سرمايه اين "فريباي سرمدي " را البته با هدف ، دقيق و آگاهانه به كار گرفته است ، شكي نيست اما براي مردم عامي كه غرق اين سرمدي هستند شفاف سازي بايد از مسيري جز توهين به حس انها باشد .

البته باز هم به هابسبام مراجعه خواهم كرد تا از درك پيچيدگي هاي منظور شما غافل نشوم

 

آرش کیا: به نظرم موضوع خيلي ساده اي است. فشار هاي اجتماعي رفته بالا نياز به تعلق به يك هويت جمعي بيشتر در جامعه حس مي شه. چه آلترناتيو هايي در معرض مردم قرار گرفته: مساجد و تشكل هاي ديني و ملي! ديني ها از اسلام ناب محمدي تا عرفان ناب محمدي و ... كه به ويژه در اين ٣٠ سال اخير در سطح بالايي از طرف مردم امتحان شده و هر دفعه بي اعتمادي اجتماعي نسبت به اون ها بيشتر شده. دومين گونه تشكل هاي ملي است كه ظاهرا آتشش هم از سوي حاكميت تند تر مي شه. حتي اصولگرا ها هم بهش إبراز علاقه مي كنند ضمن اين كه بخشي از اپوزوسيون هم آب از لب و لوچه شون آويزون مي شه حتي از نوع چپ . طبيعي است كه مردم بدبخت در دام ملي گرايي به شكلي مضحك گرفتار بشوند مثل عكس فعالين صنفي كه داره دست به دست مي چرخه و مايه مزاح شده. به نظر من پرسش اين نيست كه چرا مردم گرايش ملي پيدا كردند پرسش اصلي اينه كه چرا آلترناتيو رهايي بخشي در معرض مردم قرار نمي گيره ؟ حسن جان به نظر من پرسش شما در غالب گفتمان مسلط مطرح شده و نقش غير فعال باورمندان به عنصر رهايي بخش رو از ديده ها پناهنده مي كنه و نقش فعال رو به مردم مي ده كه به نظر من اشتباه است. زدن شيپور از سر گشادش خيلي سخت و تقريبا غير ممكنة

اصغر ایزدی : با اجازه ناصر جان و حسن عزيز، به گمان من همه صحبت حسن ناظر بر اين نكته است كه " اين حس مشترك" احتمالي و برآمده از رويداد پاسارگارد و تشييع جنازه پاشايي و... نه لزوما " به زبان مشترك رهايي ختم نمي شود" بلكه پتانسيل آن را دارد كه به زبان مشترك فاجعه بار ديگري فرارويد. اين آن جنبش اجتماعي نيست كه نيروي چپ با تكيه به آن بتواند خود را باز يابد.

 

ناصر اعتمادی : اصغر جان همانطور که خودت می گویی "پتانسیل" آن را دارد که به یک فاجعۀ مکرر تبدیل شود. یعنی بحث بر سر یک احتمال است یک possibilité به قول فرانسوی ها و نه سرنوشت محتوم یک fatalité سرنوشت محتوم همزاد انفعال است. معروف است جاده جهنم نیز با حسن نیت سنگ فرش شده است. انقلاب روسیه نیز پتانسیل آن را داشت یا دست کم چنین فرض می شد که سرآغاز رهایی و آزادی انسان باشد اما به فاجعۀ استالینیسم و جنایاتی ختم شد که بعضاً روی سرمایه داری که هیچ روی فاشیسم را هم سفید کرد و عاقبت انسان طراز نوین سوسیالیستی بردگی سرمایه را به بردگی سوسیالیستی ترجیح داد. خاصیت تاریخ همین است. رویداد تاریخی اساسا نتیجۀ برخورد تصادفی اتفاقات غیرقابل پیش بینی است و این را از زمان دموکریت و اپیکور تا مارکس می دانیم که رسالۀ دکتری اش را به همین دو فیاسوف تصادف و امکان اختصاص داد. در این معنا همه چیز تصادفی است و یک احتمال و پتانسیل. قانون تاریخی یا بهتر است بگویم مشیعت تاریخی نیست که به ضرورت استقرار سوسیالیسم و رهایی حکم دهد. همه چیز به نبرد و توازن قوا و نقشی که می خواهیم و می توانیم در نبردهای جاری بازی کنیم بستگی دارد. جالب است که ما مارکسیست ها غالباً به رخ دیگران می کشیم که تاریخ یعنی برآیند نبرد طبقاتی اما خودمان همین اصل ساده را در ارزیابی هایمان نادیده می گیریم که نبرد طبقاتی یعنی تصادم گرایش های گوناگون و متضاد یعنی صحنۀ بی نهایتی از احتمالات و امکانات. چه کسی تصور می کرد که هفتاد سال پس از نهضت مشروطه مشروعه خواهان به رهبری خمینی قدرت را در ایران به دست بگیرند و بر کشور سرنوشت شومی را تحمیل کنند که می دانیم؟ آیا پیروزی اسلامگرایان سرنوشت محتوم بود؟ خودت اصغر جان بهتر می دانی که نه و اگر خلاف این پیش بینی خمینیسم به تجسم انقلاب 57 تبدیل شد یکی ازدلایل عمده اش این بود که ما چپ ها استعدادآن را نداشتیم که در لحظۀ تعیین کننده و سرنوشت ساز نقشی را که لازم بود ایفا کنیم. بدتر حتا بسیاری از هم خانواده های ما با حماقت های وصف ناپذیرشان ساطور جلادان را تیز کردند. امروز نیز مسئله این است که در نبرد سرنوشت ساز پیش رو کجا ایستاده ایم و چه نقشی می خواهیم ایفا کنیم. هیچ ضمانتی هم وجود ندارد که در صورت مشارکت در نبردهای فعلی لزوماً به نتیجۀ دلخواه می رسیم. اما یک چیز روشن است منزه طلبی و کناره جویی فقط کار مستبدان را تسهیل می کند. در مبارزه پیش رو چراغ راهنمای این است که جنبش اجتماعی تا کجا ما را از وضعیت موجود دور و به همان نسبت به آزادی و رهایی نزدیک می کند.

 

امیر عباس آذروند: جناب مرتضوي البته حق با شماست اما به نظرم مي‌توان وجه تشابهي بين آنچه گرامشي در مورد فاشيستها گفت و اتفاقات سر قبر كوروش رفت، داشت. بهترين طيفي كه سر قبر كوروش رفتند، شووينيست و كساني كه شعار ضد عرب دادند فاشيست بودند از نظر من.

از سوي ديگر من فكر مي‌كنم در نقد اين رويه به هيچ عنوان نبايد كوتاه آمد. بايد به جامعه نشان داد براي فرار از هويت مذهبي نمي‌توان به هويت ملي پناه برد، براي مخالفت با تنظيم قوانين براساس شرعيات 1400 سال پيش، نبايد پشت قواعد 1100 سال قبل از آن پناه برد.

متشكرم از شما و پست زيباتون.

 ایرج شریعت : تجمع عده ای ازمردم در پاسارگاد از این منظر قابل بررسی است که این حرکت ،در عرصه سیاسی وعملی به نفع کدامین نیرو تمام میشود؟این حرکت یا به قولی جنبش سکولار که واکنشی است دربرابرجمهوری اسلامی،همان است که از دوستان درتوضیف آن گفته اند؟که :"راز پیروزی دمکراسی درایران در قدم اول همین جنبش اجتماعی سکولار است که بدون آن گذار به عدالت ودمکراسی درایران ناممکن است"(ناصر اعتمادی).آیا اساسا سکولاریسم الزاما به استقرار دمکراسی می انجامد و بدون آن عدالت نیزدرجامعه ما ناممکن خواهد بود؟این یک توصیف کلی است ومشخص نمی کند سکولاریسم با کدامین سرشت. زیرا سکولاریسم میتواند مضمون وجهت گیری متفاوتی داشته باشد .وانگهی آنچه درپاسارگاد منعقد شد با کدامین شواهد میتواند همانی باشد که رهگشای دموکراسی وعدالت گردد؟اگر "کسانی که به پاسارگاد و..میروند جمعیت اجتماعی همگونی نیستند ومطالبات اجتماعی یکسانی ندارند. ودرلحظه ای ممکن است حس مشترک بیابند.اما این حس لزوما به زبان مشترک رهائی ختم نمیشود"(ناصر اعتمادی)پس نمیتواند یک جنبش ولو سکولار تلقی شده وناتوان تر ازآن است که بتواند به دمکراسی وعدالت ختم بشود

از آن گذشته هرحرکت اجتماعی با هژمونی مستقر درآن ارزیابی میشود.هژمونی این حرکت را باید درجریان سلطنت طلب سراغ گرفت .هر چند که اشخاص مختلفی در آن حضور داشته اند.جشن های 2500 ساله و..که شاه سعی میکرد ایده ایرانیت وهمان اعتبار وهویت تاریخی را بعنوان توجیه سلطنت بکارگیرد .توده های تهییج شده را درشرایط فقدان یک جنبش چپ قدرتمند، جریانات دیگر میتوانند مصادره نمایند. تاریخ چند دهه اخیر ما بخوبی بیانگر این واقعیت است.هیتلر برای تامین نیروی خود ازمیان مردم آلمان درمضیقه نبود.چرا؟درشرایطی که بحران سراسر جامعه درنوردیده و تنش های مردمی را موجب میشود ،اگر نیروهای مترقی بالخصوص چپ دربحران اعتبار و ناتوانی از کسب هژمونی کرفتارباشد طبیعتا نیروهای ارتجاعی قادرخواهند بود با تکیه برشوربه وجدآمده مردم وبا فریب آنها سکان هدایت را دردست بگیرند .تجمع درپاسارگاد و..را نه با حضور عناصر متفاوت ، بلکه با بستر مادی این حرکت وسمت وسوی مسلط برآن قضاوت میکنند.درانقاب 22بهمن طیف نیروها وعناصر مختلف وحتی متضاد حضور فعال داشتند، اما آنچه هویت این حرکت را معین میساخت هژمونی وسمت وسوی مسلط برآن بود

"بهانه" بودن کوروش چیزی از ماهیت روبه پیش این حرکت را اثبات نمیکند.همین استدلال را کسانی که از اصلاح طلبی حمایت میکنند با خوددارند.اگر کوروش بهانه است، اگر طرح ایرانیت دربرابر عربیت بهانه است، پس نشانه های نیت واقعی کدامین بوده است.کوروش ستائی بهانه نیست. بلکه بدان معنی است که ما درگذشته ، شاه دمکرات و منادی حقوق بشر داشته ایم وامروزه نیز میتوانیم داشته باشیم . جای بسی تعجب است دل خوش کردن به توجیهات عامیانه

 

امیر ساـ سون: حسن جان وجه تشابه را با ایتالیا به خوبی در کلام گیرای گرامشی ترسیم کرده ای. همان اتفاقی که در ایتالیا هم با گام های البته اهسته تری در شرف وقوع است. بازگشت به هویت مسیحی- رومی تا فاشیسم موسولینی سکولار و... اما یک نکته جالب و مهم و متفاوت در زمانه ما با قبل به نظرم وجود دارد که در آرایش سیاسی نیروهای راست مدافع سرمایه داری با ایدئولوژی رسمی حاکمیت و چگونگی مرزها با چپ تاثیر گذار است . و این که راست افراطی سکولار و همین طور هویت مذهبی بنیادگرا در کشورهای دیگر از همان مکانیسم انباشتی ارتزاق میکنند، که ایدئولوژی سیاسی مسلط حاکم در دولت ها. در حالیکه در گذشته به دو نوع متفاوت مکانیسم سرمایه سالارانه اعتقاد داشتند. مثلا هویت طلبی ناسیونالیستی بیشتر دنبال نوعی بازار بومی در برابر انحصارات غرب بود در حالیکه هم اکنون بیشتر در طلب به رسمیت شناخته شدن و تثبیت خود به عنوان بازیگر اندرونی نولیبرالیسم شناخته می شود و در حکم زائده هایِ بی چون و چرای نولیبرالیسم جهانی هستند. یا هویت بنیادگرایانه مذهبی در کشورهای عربی هم همینطور.مسیری که جمهوری اسلامی هم طی کرد. پس اینها را نمیتوانیم تماما واکنش های کور به جهانی شدن و ادغام سرمایه بدانیم بلکه یک بازیگر درونی و دارای پیوندهای اندرونی با رژیم مسلط موجود جهانی هستند. چیزی که من به ان "کنترل سرمایه داری" میگویم که مفاهیم خود را اتفاقا از هژمونی گرامشی به ارث می برد. حالا این نکته چه کاربردی برای ما دارد؟ اینکه ایدئولوژی رسمی سریعا مرزهایش با راست سکولار فرو می ریزد بسیار منعطف تر برخورد می کند مکتب ایران را یادمان هست. از حسن عباسی تا مرتضی مردیها و مرزها پررنگ تر با چپ رادیکال می شود در حالیکه در گذشته مثلا ما مرز هویتی بین لیبرالیسم راست و اسلامیسم بنیادگرا را میتوانستیم حداقل در سطوح نظری و نوع واکنش ها ببینیم. مرز متعارف اپوزیسیون و پرچم سیاسی آن در ایدئولوزی رسمی مضمحل می شود. حتی در نبود یک دشمن مشترک و الترناتیو مترقی. اما مساله برای چپ و کمونیسم این می ماند که صرف مرزبندی کفایت نمیکند بلکه نیاز به رویکرد ایجابی و دستاوردهای عینی در سطح جنبش های مختلف داریم.

بهزاد عطارزاده : اگر خاکسپاری پاشایی و تجمع دهه هشتادی ها همجنس تجمع پاسارگاد است، آن هم به آن وصفی که شما گفتید، پس چنین دوری را تسلسل باد و ایدون باد که ایران اهمیت کانونی بیابد.

آیدین غلام زاده : و زتکین چه‌قدر خوب و دقیق در این مورد حزب‌کمونیست ایتالیا را نقد کرده:

خطای حزب کمونیست ایتالیا کلآ بر این واقعیت استوار است که فاشیزم را تنها به عنوان یک حرکت نظامی-تروریستی دیده است و نه یک حرکت توده‌ای با ریشه‌های عمیق اجتماعی. باید تصریح شود قبل از اینکه فاشیسم از نظر نظامی پیروز شود، پیروزی ایدئولوژیک و سیاسی بر طبقه‌ی کارگر بدست آورده است.

کلارا زتکین

در مورد پیروزی فاشیست‌ها در ایتالیا

کورش سلحشور: ولی اساس بحث اینستکه جامعه درگیر یک تنش شده و بحران مسائل حل نشده رو دوباره طرح کرده. اتفاقن هم د رایتالیا و هم در آلمان در دهه ی بیست وسی قرن گذشته در مقابل این پیروزی ایدئولوژیک سیاسی سرخم کردند. همه ی فریادی که زتکین در آنسالها میکشید سر این بود. سر این پاسیفیسم این احزاب در مقابل بحران. سر اینکه اینها کوشش نکردند بحران ها را رهبری کنند بلکه شعارهای احزاب فاشیستی رو تکرار کردن. آلمانی ها که از اینهم پیشتر رفتندو خواهان الغا قرارداد ورسای شدند. درست همونطور که هیتلریها میخواستند. معنای پیروزی ایدئولوژیک سیاسی که زتکین طرح میکرد این بود. نتیجه اینکه تلاش این نبود که بر متن بحران موجود طرح شعارهای مستقل بکنند. بلکه براحتی تحت تاثیر شعارهایی قرار گرفتند که در اونزمان بخشی از مردم به تبعیت از احزاب فاشیستی طرح میکردن. زمانیکه زتکین این موضوع را طرح کرد حداقل در مورد ایتالیا خیلی دیر شده بود. موسولینی با کمک احزاب لیبرال قدرت گرفته بود. ما این اوضاعی را که برمتن آن وقایع اخیر روی داده نباید از نظر دوربداریم. نباید فقط به سطح قضایا نگاه کنیم. بحرانهای پشت هم اخیر از بحران فساد مالی تا بحران قضایی فساد جنسی درباریان کنونی کاربدستان رو گیج کرده. برتعداد بحرانهای کارگری روزبروز افزوده میشه. خودشان دیگه به این نتیجه رسیدن که از خیر خیلی از اعدامها فعلن بگذرند. به این نتیجه رسیدن که نیروهاشونو از جنگ خارجی به مسائل داخلی سوق بدن. به این نتیجه رسیدن که شکست خورده اند و اینو با هزار زبان دارن میگن.این بحرانها رو احزاب نمیسازند. اینطور نیست که یک حزبی برود پاسارگاد و یک بحران درست کند. برعکس آن حزب برمتن بحران است که میرود پاسارگاد شعار میدهد. این بحرانها در متن جامعه اند احزاب باید بیاموزند آنها را تحت کنترل بگیرند. این کل مطلبیه که درکش هم چندان مشکل نیست. امیدوارم روشن گفته باشم

 

اصغر ایزدی: ناصر عزيز، تفاوت بسيار ظريفي وجود دارد ميان آنچه كه " پتانسيل" رهايي و آزادي انسان باشد با آنچه كه" پتانسيل" فاجعه را داشته باشد. نكته ديگر، قابل فهم نيست كه چرا نگاهي را كه در واكاوي رويداد پاسارگارد أن را داراي " پتانسيل" فاجعه مي داند با " منزه طلبي و كناره جويى " نشانه گذاري مي كني ؟

آرش اسدی: کمی باید در به کار بردن واژه ی فاشیسم حساس بود. گو اینکه یک فاشیسم یک وضعیت مشخص تاریخی اجتماعی بود, حتا فاشیسم المانی با ایتالیایی متفاوت بود. باید اسم دیگری پیدا کرد.

راستی, جای دکتر اباذری خالی

---------------------------

کوروش "اسطورۀ ساماندهنده"؟

ناصر اعتمادی

تجمع هزاران ایرانی در پاسارگارد عده ای را به وجد آورد و عدۀ دیگری را به واکنش های عصبی در قبال مردم بیچاره ای واداشت که می کوشند و می خواهند در جهنمی که جمهوری اسلامی ایران پدید آورده همه چیز را از دست رفته تلقی نکنند و با اتکاء به دانسته ها و خاطرات و تجارب شان ریسمانی برای بیرون آمدن از هزارتوی سیاه و تباهی جمهوری اسلامی بیابند. فرای همۀ ظواهر، اعلام دلبستگی هزاران سرخورده و تحقیر شده نسبت به نمادهای باستانی کشورشان – که تعداد واقعی شان البته به سهولت به میلیون ها نفر می رسد – چیزی شبیه "اسطورۀ ساماندهندۀ" ژورژ سورل فیلسوف مارکسیست فرانسوی اوایل سدۀ گذشته است. وقتی استبداد مذهبی فعالیت سندیکایی را از کارگران و محرومان سلب کرده، وقتی ارعاب و شکنجه و زندان و فقدان آزادی های اساسی راه را بر هرگونه راه حل اصلاحی جامعه و قدرت سیاسی بسته است، وقتی کشور مملو از بی لیاقت ترین رهبران و روشنفکران سیاسی از منتهی الیه راست تا منتهی الیه چپ است، مردم زخمی ای که کارد به استخوان شان رسیده خود برای نجات خویش اندیشه می کنند. نیک که بنگریم متوجه می شویم که اتفاقاً مردم با استناد به نیاکان و اسطوره های ملی هوشمندی بزرگ از خود نشان می دهند. چرا؟ به این دلیل که هیچ رژیمی در تاریخ ایران به اندازۀ جمهوری اسلامی، این کشور را در معرض یک فروپاشی اجتماعی، نابودی فیزیکی کشور قرار نداده است. قریب چهل است که نیمی از جمعیت کشور – زنان را- نیمه انسان تلقی و این تلقی را در چارچوب قوانین شرعی نهادینه نیز کرده اند. قریب چهل است که جنگ مذهبی میان شیعه و سنی به راه انداخته اند و نه فقط ایران، بلکه اکنون کل منطقه را به آتش جنگ و توحش و خونریزی کشانده اند. قریب چهل است که حقوق همۀ ادیان و اقوام ایرانی را پایمال کرده اند. بیست میلیون نفر زاغه نشین پرورش داده اند و دو سوم جمعیت کشور را به فقر و تباهی کشانده اند... فهرست را طولانی تر نمی کنم. آیا استناد مردم به نیاکان ملی و اسطوره های ملی از سر شکم سیری است یا تلاشی برای نجات موجودیت ایران است که بدون آن هرگونه طرح سیاسی بی معنا و نقش بر آب زدن است؟ صدالبته اگر رهبران و به اصطلاح روشنفکران کشور به جای درک همین معادلات ساده همچون گذشته انفعال و کژ فهمی های خود را در پس ملامت های متفرعانه مردم پنهان کنند، عملاً راه را همچون گذشته برای راه حل های افراطی هموار می سازند. ایران در نتیجۀ بلای حکومت اسلامی، در خطر نابودی و فروپاشی است و اتفاقاً مهمترین متحدان متشرعان حاکم کسانی هستند که به یاری قومگرایی و صدالبته با پول و اسلحۀ این یا آن کشور بیگانه می خواهند از نمد تجزیه و فروپاشی کشور کلاهی برای خود بدوزند...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم معظمی : متاسفانه فقط اسم بت از امام حسين به كوروش تغيير كرده ولي منش و ديدگاه و بي

حسین دولت آیادی :ناصر جان، قربانت گردم، من نیز مانند دیگران شور و هیجان جوانها را دیدم و به شعارها به دقّت گوش دادم، پرچم شیر و خورشید ایران در اهتزار بود و در میان شعارها و فریادها، تکریم و تمجید خاندان پهلوی نیز به وضوح به گوش می رسید، برادر عزیز، این حرکت توسل به اسطوره و احیای هویت پایمال شده مردم ما توسط آخوندها نیست، ما شخصیتهای برجستة تاریخی و اسطوره های دیگری داریم که در برابر هجوم و حملة دشمنان و متجاوزان مقاومت کرده اند، نه برادر، این حرکتی صد در صد سیاسی است با مضمون و محتوای روشن. گیرم سطحی و آبکی! « کورش پدر ماست، ایران وطن ماست» باری، مردمی که به « پدر» نیاز داشته باشند به گمان اینجانب هنوز صغیرند. کسی چه می داند، شاید دارند زمینه را فراهم می کنند تا بزودی پدری برای مردمی که « بی رهبر» و « بی پدر تاجدار» اموراتشان نمی گذرد، از چوب سفید بتراشند.

ناصر اعتمادی: حسين جان من هم شعارها را گوش دادم. اما مردم عهد نكرده اند كه متناسب با تلقي ها و باورهاي ما از تاريخ و جامعه حرف بزنند و اگر زدند ملامت كردن آنان سودي ندارد. از ياد نبريم ايران به بركت حكومت اسلامي آشوب زده است و مردم استبدادزده انگاره هايشان را براي رهايي در نبود آزادي و رهبران شايسسته در همين آشوب مي سازند. روزي اگر سيلي راه افتاد راه حل انكار آن نيست بلكه تغيير جهت آن است. و اين نيازمند مشاركت فعال براي اعمال نوع ديگري از هژموني سياسي و فرهنگي است. گوشه گيري و ملامت صرف راه را براي رمال هايي مثل خميني و خميني ها هموار مي سازد.

                             

حسین دولت آبادی : صحبت بر سر انکار و ملامت مردم نیست، نگاه انتقادی با سرزنش و ملامت گویا تفاوتهائی دارد. مشاهذة واقعیّت، تجزیه تحلیل و واکنش درست در برابر آن ملامت و گوشه گیری نیست، به گمان اینجانب که چندان هم اهل سیاست نیستم، اهرمهائی نامرئی در پشت این حرکت وجود دارند، گیرم دم خروس آنها پیداست، باری عزیز برادر، من شیفتة هر جنبشی نیستم، چون یکبار این شیفتگی از خشم و خروش عظیم مردم « اژدهای کور» که با نفرت از شاه و خاندان و دستگاه فاسد او همراه بود، باعث شد تا برای دژخیمی رکاب بگیرم که میهن ما را به تباهی کشاند. باری، مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.

اصغر ایزدی : ناصر عزیز، اگر شعارها را با "تلقی ها و باورهای ما از تاریخ و جامعه" مورد ارزیابی قرار ندهیم، پس بر کدام مینای فکری می توانیم یک حرکت مردمی را مورد واکاوی قرار دهیم؟ آیا در این حرکت معین می توانی بر شعارهای ترقی خواهانه و رهایبخش انگشت بگذاری و هم چنین نشان بدهی که این نه یک حرکت سازمان یافته با "دم خروس"، بلکه یک "آشوب" توده ای بوده که بتوان به آن "تغییر جهت" داد؟ فراموش نکنیم "مکتب ایرانی" از درون "اتاق فکر" همین رژیم سربرآورده است و در پاسخ به یکی از نیازهای راهبردی همین حکومت بر ساخته شده است. این حرکت نه با نفی بلکه اتفاقا با المانت های اثباتی همراه بوده است، پس بیش از همه باید بر همین المانت های اثباتی خیره شد و آن را واکاوی کرد.

ناصر اعتمادی : اصغر و حسین عزیز، هزاران نفر از هموطنان ما به بهانه و مناسبتی در یک کشور استبدادزاده به طور خودجوش تجمع کرده اند تا اعتراض خود را علیه ستم مذهبی اعلام کنند. عده زیادی از آزادی اندیشه در این تجمع حمایت کرده و در پشتیبانی از آن شعار سر داده اند. عده ای نیز تولد رضا پهلوی را - که البته تا آنجا که من دیدم تعدادشان از ده دوازده نفر فراتر نرفته است - به او تبریک گفته اند. نقطۀ مشترک همگی شرکت کنندگان در این تجمع پایان یافتن حکومت اسلامی در ایران بوده است. در مقابل این رویداد چپ چه واکنشی باید نشان بدهد؟ آیا ادعاهای غلوآمیز و متهم کردن معترضان به نژادپرستی شایسته ترین شیوه است چون مثلاً مردم به جای سر دادن سرود ای ایران نگفته اند زنده باد سوسیالیسم؟ خوب که نگاه بکنیم جامعۀ ایران همواره همین رنگین کمان گرایش ها و اقوام و ادیان گوناگون بوده است که برغم جنگ ها و خشونت ها و استبدادها همواره در کنار یکدیگر زندگی کرده اند و اتفاقاً حکومت اسلامی از آغاز کمر به قتل همین همزیستی و مدارا بست تا اینکه عاقبت کشور را در خطر فروپاشی قرار داد. آیا می توان به صرف وجود پرچم سه رنگ شیر و خورشید در تجمع اعتراضی مردم به آن انگ نژادپرستی زد و یسکره طرد و انکارش نمود؟ این همان پرچمی است که ستارخان و باقرخان و مصدق و فاطمی ها و فروهرها و شعاعیان ها و پویان ها و هزاران و هزار نفر دیگر به خاطرش به قیمت جان شان دلاوری ها کردند. حسین عزیز، آنچه خروش مردم را در سال 57 به پدیداری "آژدهای کور" بدل کرد بعضاً نتیجۀ خیانت کیانورها ونگهدارها در نبانی با همین اژدها علیه آرمان های آزادی خواهانۀ مردم بود. نتیجۀ انفعال، رویگردانی از استقلال وجنبش های آزادی خواهانۀ زنان ودانشجویان و نویسندگان و زحمتکشان و در مقابل حمایت ازمبارزات ضدامپریالیستی خمینی بود. آیا حسین عزیز می توان اعتراض امروز مردم را علیه استبداد مذهبی همسنگ تبانی با همین استبداد دانست و آنرا یکسره نفی کرد؟ آیا این داوری ای منصفانه است؟ دوستان عزیز ما چه بخواهیم چه نخواهیم در ایران از مدت ها پیش روندی آغاز شده که به یاری اصطلاح فیلسوف فرانسوی مارسل گوشه من آن را روند "خروج دین" از سیاست و قدرت می نامم و از این دست اعتراض ها به قول هگل حیلۀ عقل است در تاریخ و از نشانه های خبردهندۀ توفانی بزرگ. باید با مسئولیت و دقت بیشتری دربارۀ این توفان داوری کرد.

حسین دولت آبادی : ناصر جان، روی ماهت را از دور می بوسم و از ادامة این بحث عذر می خواهم، امیدوارم حمل بر بی احترامی نشود. با مهر و دوستی. حسین.

اصغر ایزدی : ناصر عزیز، مواردی را به نگاه حسین جان دولت آبادی و من نسبت داده ای که خود بهتر می دانی که به محتوی کامنت های ما مربوط نمی شود، از جمله: "مردم به جای سر دادن سرود ای ایران نگفته اند زنده باد سوسیالیسم؟ "؛ و یا " آیا می توان به صرف وجود پرچم سه رنگ شیر و خورشید در تجمع اعتراضی مردم به آن انگ نژادپرستی زد و یسکره طرد و انکارش نمود؟"و ... اما این ادعا که " شعاعیان ها و پویان ها و هزاران و هزار نفر دیگر به خاطرش( پرچم سه رنگ شیر و خورشید) به قیمت جان شان دلاوری ها کردند" دور از واقعیت است. اگر به جای همه آن چه که نوشته ای بتوانی در واکاوی این حرکت این ادعا خود را که " هزاران نفر از هموطنان ما به بهانه و مناسبتی در یک کشور استبدادزاده به طور خودجوش تجمع کرده اند تا اعتراض خود را علیه ستم مذهبی اعلام کنند" اثبات کنی، بسیار سپاسگزار خواهم بود. اکنون و بعداز " مکتب ایرانی" باید تردید کرد که "ناسیونالیسم ایرانی" و آن چه که در "روز کوروش" اتفاق افتاده است بتواند به عنوان یک حرکت "خود جوش" و "علیه ستم مذهبی" نشانه گذاری شود! من در عکس ها و ویدئو ها این حرکت، زنان را ندیده ام، آیا این خود یک نشانه بزرگ نیست که این حرکت فاقد عنصر رهایبخش و علیه "ستم مذهبی" و در راستای جنبش ترقی خواهانه بوده است. قاعدتا حرکت همگانی و یک جنبش اجتماعی جامعه ایران را باید از منظر "جنبش رای من کو؟" مورد داوری قرار داد؛ این "توفان" پیشروی بوده یا پسروی؟

ناصر اعتمادی : اصغر جان من هم می توانم متقابلا از تو خواهش کنم که دلایل غیرخودجوش بودن این تجمع را ارایه کنی. البته واضح است که به نظر تو و حسین عزیز دولت آبادی این اقدام طراحی شده از سوی "از ما بهترانی" است که نیات خاص خود را دنبال می کنند. اما، به قول فرانسوی مادام که دلایل ناقض مبرهنی نداشته باشم نمی توانم نسبت به اصالت این اقدام تردید کنم. فعلاً هم که می بینی دستگیری شرکت کنندگان در این اقدام ادامه دارد. امیدوارم دوستان دست کم از حقوق انسانی دستگیرشدگان دفاع کنند. و وقتی که کل بحث به این ملاحظات ختم می شود، یعنی اینکه چیزی برای گفتن لابد از سوی دو طرف در میان نیست. من هم می دانم پویان ها و شعاعیان ها لزوماً برای پرچم سه رنگ کشته نشدند. آنها برای ایران آزاد از استبداد و مبتنی بر عدالت و برابری جنگیدند. آما، آیا ایران نماد ملی از جمله همین پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ندارد که جمهوری اسلامی پایمال اش کرد و به نام غصبی الله آلوده اش نمود؟ آیا دفاع از پرچم تاریخی ایران نخستین اقدام علیه دولت غاصب دینی نیست؟ اگر ایران برای ما تا این حد پیش پا افتاده است پس بخاطر چی و برای چی می جنگیم؟

اصغر جان من اصلاً فرض می کنم که فرض تو و حسین عزیز مبنی بر مشکوک بودن این حرکت صحت داشته باشد. یعنی کار، کار دار و دستۀ اسفندیار رحیم مشایی و "مکتب ایرانی" یعنی جناحی از سپاهیان و اطلاعاتی های رژیم است. آیا همین نباید من و تو را به فکر وادارد که چه شده که بخشی از رژیم ارتجاعی و مذهبی حاکم به چنین فراستی افتاده است؟ چه ولوله ای در در درون قدرت و جامعه در جریان است که از چشم من و تو ظاهراً پنهان است اما صاحبان قدرت از آن آگاه هستند و می خواهند به یاری آن راه نجاتی برای خود بیابند؟ آیا اساساً چنین فرآیندی در صورت پی گیری و صرف نظر از عاملان آن می تواند چیزی از رژیمی مذهبی باقی بگذارد؟ وقتی که آدم های درون قدرت یک رژیم متصلب می کوشند خود را با روند اجتناب ناپذیر تحولات سازگار کنند، من و تو چه باید بکنیم؟ آیا جامعه و عاملان ریز و درشت آن منتظر من و تو می ماند؟ می دانی که نمی مانند . بهتر از من می دانی که حتا اگر بخش هایی از حکومت در این تحرک دست داشته باشند، حاصل آن چیزی جز این ملاحظه نیست که جنبش نیرومند جامعۀ مدنی، قطار بی توقف عرفی شدن سیاست و قدرت آنها را به عقب نشینی و دوراندیشی واداشته است. وظیفۀ من و تو در این میان چیست؟ به نظر من وظیفۀ من و تو سرعت بخشیدن به همین قطار است تا دست کم در وهلۀ اول مهار آن از دست حکومت خارج شود. بدون یک جنبش مدنی گسترده حول معیارها و نمادهای وحدت بخش ملی آیندۀ ایران چیزی جز تباهی و جنگ و ویرانی نیست. البته همه اینها را بر اساس صحت فرض تو و حسین می نویسم.

 

اصغر ایزدی : ناصر عزیز، حتی اگر براین باور باشیم : "بدون یک جنبش مدنی گسترده حول معیارها و نمادهای وحدت بخش ملی آیندۀ ایران چیزی جز تباهی و جنگ و ویرانی نیست" ، آن چه که در پاسارگاد شاهد آن بوده ایم، تجلی این راهبرد سیاسی نیست و این یک آدرس اشتباه است. واما آن چه که "بخشی از رژیم ارتجاعی و مذهبی حاکم به چنین فراستی افتاده است؟ " و نه تنها بخشی از آن ،بلکه هسته اصلی قدرت به چنین فراستی افتاده است، همانا نیازهای راهبردی حکومت برای تقویت پایگاه اجتماعی خود در شرایط انحطاط گفتمان دینی آن و نیازهای قدرت طلبی آن در شرایط فاجعه‌بار منطقه خاورمیانه است. فراموش نکنیم این گفته خامنه‌ای را در مقطع انتخابات: اگر من و نظام را هم قبول ندارید، ایران را که دوست دارید و باید خواهان عظمت آن باشید. نیاز حکومت به استفاده از پتانسیل ناسیونالیسم ایرانی را نباید به معنای سازگاری "یک رژیم متصلب" با "روندهای اجتناب ناپذیر تحولات" تلقی کرد؛ این سازگاری نه عقب نشینی رژیم در برابر " روندهای اجتناب ناپذیر تحولات"، بلکه می تواند دوراندیشی آن برای بقا حکومت و جاری کردن یک خون تازه برای آن باشد. مقاله خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، با عنوان " روزی به‌نام کوروش، گذر از تردید به واقعیت" گویای نگاه دوراندیشی حاکمیت است. واقعه پاسارگارد را به حساب عقب نشینی رژیم و سازگاری آن با "روندهای اجتناب ناپذیر تحولات" واریز نکنیم. و نکته آخر: برای ما ایرانیان یکبار امام حسین "اسطورۀ ساماندهنده"شد، دیگر نباید و مجاز نیستیم که این‌بار کوروش "اسطورۀ ساماندهنده"شود. شاد باشی ناصر عزیز.

ناصر اعتمادی : اصغر جان آنچه من گفتم نتیجه گیری هایی بر اساس فرض تو و در صورت صحت فرض تو بود آنهم برای نشان دادن این مطلب که حتا با عزیمت از نظر تو یعنی مشکوک بودن ماجرای پاسارگاد نمی توان نه اهمیت این ماجرا و ماجراهای مشابه را انکار کرد و نه این واقعیت را که ایران آشوب زده است و آبستن حادثه. واقعیت این است که من با فرض تو موافق نیستم. یعنی اصلا معتقدم که خامنه ای و دستیارانش نه استعداد برانگیختن ناسیونالیسم ایرانی علیه اسلامگرایی را داشته باشند و نه قادر به ادامۀ بقا در نتیجۀ چنین ناسیونالیسمی باشند. اما این موضوع اصلا ثانوی است. زیرا ترغیب چنین روندی به منزلۀ ختم رژیم آخوندی و مذهبی است که لزوماً به دموکراسی نمی انجامد اما شرط رسیدن به آزادی در جامعه ماست. از این گذشته اصغر جان رها شدن از بند اسطوره به این سادگی نیست. به قول مارکس مرده گلوی زنده را دائما می فشارد. مردم اگر از رژیم مذهبی متنفر هم باشند ازامام حسین دست نمی کشند، اما طوری آن را بازسازی می کنند که گفتار رسمی در آن نگنجد. اسطوره و ایدئولوژی و مذهب به قول آلتوسر مثل هوای تنفس برای آدمیزاد است. آدمی اساسا جانوری اسطوره ساز و شیفتۀ ایدئولوژی است. مگر خود ما چپ ها بدون اسطوره می توانیم زندگی کنیم. تلقی برخی رفقای خودمان را ببین غالبا طوری از مارکس حرف می زنند که انگار نیز او هم پیامبری در ردیف محمد و عیسی و موسی و بودا بوده است. البته حق هم دارند : به قول هابسبام حتا پیامبران هم نتوانستند به اندازۀ مارکس بر انگاره ها و رفتارهای صدها میلیون انسان چنین اثر ژرقی بگذارند. این قومگرایی های متکثری که در جامعه خودمان می بینیم مگر بر چیز دیگری به غیر از اسطوره های جعلی و واقعی بنا شده اند. مگر ادعاهای ملی گرایانه شان چیزی به غیر از تخیل و انگاره به قول بندیکت آندرسون هستند؟اولین اسطورۀ آنان ابداع یک قوم "فاشیست و نژادپرست فارس" است. این خاصیت اسطوره است که برای توجیه حقانیت خود مثل پارادیم آدمیان را حول ارزش هایی بسیج و تجهیز و سازماندهی بکند. وقتی هم که می گوییم که کوروش اسطوره ساماندهنده است غرض ارزش گذاری نیست. غرض بیان یک واقعیت است. ایران جامعه ای است بس بحران زده که در خلاء مطلق دست و پا می زند و در این خلاء و تباهی مردم دنبال راه نجات هستند. این حرف کائوتسکی و بعدتر لنین درست است که وجدان عمومی و سمت و سوی افکار مبارزاتی جامعه را باید روشنفکران ارگانیکی بسازند که منزه طلب نیستند. هیچ کجای دنیا یک جنبش اطو کشیده شده و کراوات زده از قبل ایجاد نشده تا از روشنفکران بخواهد که لطف کرده و هدایتش را در دست بگیرند. سلامت یک جنبش و خصلت آزادیخواهانه آن در جریان خود جنبش و با دخالت مستمر برای صیغل دادن اهداف آن شکل می گیرند. البته ما که فعلاً نظاره گر رویدادها هستیم و گمان هم نمی کنم که نه امروز و نه در آیندۀ قابل پیش بینی کمترین اثری بر روند تحولات بگذاریم

اصغر ایزدی: ناصر عزیز، واکاوی ماجرای پاسارگاد دارای اهمیت است، این که آن را مشکوک بدانیم و یا آن را یک حرکت خودجوش در راستای ضد حکومت دینی و راه رستگاری، از اهمیت واکاوی آن نمی کاهد و بویژه این اهمیت دو چندان است که ایران "آشوب زده و آبستن حوادث است". پس آن چه که مورد نظر من بوده نه بی اهمیت جلوه دادن آن، بلکه چگونگی واکاوی آن بوده است. موضوع اصلا این نیست که خامنه ای و دستیارانش استعداد برانگیختن ناسیونالیسم ایرانی علیه اسلامگرائی را ندارند، آنها این ناسیونالیسم را در خدمت به اسلامگرائی و تقویت قدرت سیاسی خود می خواهند و نه علیه آن، و بر بستر اوضاع منطقه ، اتفاقا اسطوره و زخم های تاریخی میان ایران و کشورهای عربی منطقه، می تواند ناسیونالیسم ایرانی عظمت طلبانه در خدمت رژیم ایران قرار گیرد و دستگاه ولایت و کل رژیم بر روی آن حساب باز کرده اند. تو به درستی به نقش اسطوره ها اشاره کرده ای ، اما بحث آن است که در نگاه تو به ماجرای پاسارگاد اسطوره کوروش چه جایگاهی دارد؛ تو می نویسی : "وقتی هم که می گوییم که کوروش اسطوره ساماندهنده است غرض ارزش گذاری نیست" اما همه کامنت ها تو ناظر برآن است که چنگ زدن مردم را به اسطوره کوروش مثبت و در راستای رهائی از حکومت دینی و شکل دادن به یک جنبش مدنی رهایبخش دانسته ای و این ارزش گذاری است. بهر حال به قول تو و متاسفانه "ما فعلا نظاره گر رویدادها هستیم".

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

:

🗞یادداشت اجتماعی( کانال کانون صنفی معلمان)

 

ناسیونالیسم وبحران سرمایه داری

 

بهرام گرگان ،کارگر

 

امروز بورژوازی(سیستم سرمایه داری)برای تحقق اهداف خود ،سمت وسوی ايدئولوژیک خود را بر روی دومحور، ناسیونالیسم ومذهب قرار داده است. هرکدام ازاین محورها ، باتوجه به پیشینه ی تاریخی وهمچنین تضادهای های اصلی فرهنگی موجود در هرکشوری (در جهت کتمان واقعیت های عینی ومادی)، به گردشی ارتجاعی وا داشته شده اند.

درجایی که شرایط بحران اقتصادی گریبانش را گرفته، از ناسیونالیسم، جهت سرکوب خواسته های اساسی، بیرقی ساخته است، و یا مذهب را در شمایل فرهنگ انسانی عرضه داشته است.

اگر امروز به رویدادهایی که در جهان، خصوصا در سطح منطقه ی خاورمیانه در جریان است، نگاهی گذرا داشته باشیم ، این نکته را بخوبی میتوان مشاهده کرد.

نیاز بورژوازی به مذهب و ناسیونالیسم ازآن جهت است که در حل و یا تخفیف بحران ساختاری  خود، از طریق طرح ملت واحد و یا امت واحد ، تضاد طبقاتی در جامعه را پنهان نماید تا  بدین وسیله ، طرح مباحث دموکراسی خواهی که از طریق آزادی بیان، در جهت مطالبات اساسی از طرف کارگران وسایر مزدبگیران مطرح می شود ، را به حاشیه رانده  و تحت ناسیونالیسم و امت واحد، سرکوبگری خود را توجیه مینماید.

بحث عمده این است که تعریف "ملت" یک مفهوم تجریدی و انتزاعی است.

واقعیت اینست که، ملت یا مردم هر کشور، به تناسب جایگاه طبقاتی خود از منابع مادی، سهمی مشخصی دارند ، در سیستم های  سرمایه داری اقلیتی  از این جامعه سهم بیشتری، نسبت به اکثریت افراد جامعه دارند.

اما بورژوازی، در پناه شعار"ملت واحد"، حاکمیت خود را توجیه می نمایند به طوری که حاکم سرکوبگر، با مزدبگیر فاقد وسایل تولید،اما موثر در تولید یا به عبارتی مولد اصلی تولید ثروت، که  در یک مجموعه ی واحد بنام" ملت "جای داده شده اند، با آرامش در کنار یکدیگر گذران زندگی نمایند.

از این روست که پدیده ی لیبرالیسم با این رویکرد همخوانی داشته است، بدین ترتیب که، جایگاه افراد را بر اساس آزادی فردی ،اما نه در شرایط برابر، مطرح نموده است و حاکمیت سرمایه داری در ورای واقعیت موجود، یعنی نظام طبقاتی، به عنوان دولت ملی معرفی میشود.

دراینجا پرسشی که هریک از اقشار مزد بگیر، ویا کارگری که در کارخانه مشغول تولید ثروت است باید از خود بپرسد این است که:

جایگاه من به عنوان یک کارگر کجاست؟

بکذارید این پرسش را طوری دیگر مطرح کنیم، من به عنوان یک ایرانی جایگاهم کجاست؟

پاسخ به دو پرسش فوق ،پاسخ های فلسفی متفاوتی را طلب میکند.

برای جواب به پرسش اول، باید از منظر طبقاتی وهمچنین قالب  دمکراتیک پاسخ مناسبی داد.

اما جواب به پرسش دوم ،چگونه؟

پاسخ به پرسش دوم قطعن نه قانع کننده خواهد بود، ونه علمی ، تنها باید به شیوه های ریاضی پاسخی فرضی بر مداراتی تخیلی داد. ما در اینجا با تسلسل های باطل روبرو خواهیم شد. اما در فرآیند های نهایی، جواب نهایی این خواهد بود، باید به عنوان یک ایرانی از منافع خود بگذرم، چرا که شاعری در قرون گذشته گفته

چوایران نباشد تن من مباد!

همانطور که از جان آدمی به راحتی میتوان گذشت، ازمطالبات به حق هم باید چشم پوشی کرد، پس با همین زمانه بسوز وبساز!

 

کسی خواهان این نیست که فرهنگ یک جامعه را نفی و یا نادیده به انگارد، اما اگر قرار باشد این فرهنگ  ویا تمدنی که سلسله وار تا به امروز، به اینجا ختم گشته ،ازاینجا به بعد مانع پیشرفت فکری  و رشد و ارتقا جامعه به یک سطح بالاتر گردند، ودر پرتو این نگرش ها، وبازگشت به دوره های قبل از قرن بیست ویکم ، در وانفسای تاریخی برگشت نماییم، آیا باز قابل دفاع است؟

اشخاصی مانند حافظ، مولانا، زکریای رازی و ابن سینا ،خوارزمی و....جزو تفاخراتی هستند که می باید در یک برآیند انسانی مورد ارزیابی قرار گیرند.

هرکدام در گوشه ای ازتاریخ نقش خود را ایفا نمودند. ولی آیا  ناسیونالیسم ایرانی در طی سپری شدن  این قرون، چه رویکردی در جهت ارتقا اندیشه ی گذشتگانی (که امروز تنها به این وآن تفاخر ملی، ازآنها یاد میشود) داشته است؟

اما این ناسیونالیسم ، زمانی جلوه های خود را بروز داده است، که جامعه ی قطبی شده ، در حال انفجار بوده است.

و ناسیونالیسم با تمامی رویکردهای فکری، از جانب بورژوازی پاسخی بود برای تخیف و یا بدر بردن خواسته های انسانیجامعه ای که افراد باخیز بلند خواهان دمکراسی   بودند، ولی ناسیونالیسم ارتجاعی آنرا به عقب واداشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گزارش از س. س. از داخل ایران: در پاسارگارد چه گذشت

از وبسایت «انقلاب اسلامی»

۱۳۹۵/۰۸/۱۰ - فرصت شد امسال در گردهم آیی بزرگ هفتم آبان در بزرگداشت بزرگمرد تاریخ ایران در پاسارگاد شرکت کنم و شور و شعف هم میهننانم در استقبال از چنین روزی و چنین مراسم خودجوشی را از نزدیک لمس نمایم. مثل هر شرکت کننده دیگری، نکته هایی در این روز توجه مرا به خودش جلب کرد که مایلم با دوستان اینجا هم در میان بگذارم :

 

اول سیل عظیم جمعیت و اشتیاق زاید الوصف مردم برای رسیدن هرچه سریعتر به این گردهم آیی بزرگ بود که باعث ایجاد یک ترافیک فوق العاده سنگین و نفسگیر در جاده ها شده بود بطوریکه مسیر خوزستان تا شیراز را ما شش ساعته پیمودیم و مسیر شیراز تا پاسارگاد تقریبا هفت ساعت طول کشید که سه ساعت و نیم آن مربوط به بیست و پنج کیلومتر آخر منتهی به پاسارگاد میشد. تازه اینکه هفت ساعته رسیدیم به این خاطر بود که ما و تعدادی از ماشین های دیگه، بخشی از مسیر رو از جاده خارج شدیم و تو خاکی رانندگی کردیم و برای رفتن به اون قسمت از یک زیرگذر محلی که برای عبور آدم و دام ساخته شده بود با سختی خیلی زیاد عبور کردیم تا تونستیم جایی برای پارک ماشین پیدا کنیم و بقیه مسیر رو پیاده بریم. چنین حجمی از ترافیک در عمرم نه دیده و نه شنیده بودم...

 

حتی لاین برگشت به سمت شیراز هم مدتی بسته شده بود و هر گروهی از ماشین ها با همکاری هم راه میانبری پیدا میکردند بقیه را هم خبر میکردند یا برای عبور سریعتر ماشین های دیگر علاوه بر راهنمایی کردن در صورت لزوم دسته جمعی ماشین ها را هل میدادند تا بقیه بتوانند عبور کنند. این مدیریت خودجوش ترافیک و تشویق های دوستانه علی رغم عجله همگانی برای برنخوردن به شب، اولین نکته مثبتی بود که به چشم من خیلی اومد و خوشحالم کرد که حس همکاری قوی و بالایی، شرکت کنندگان رو به هم پیوند میده.. در طول مسیر شیراز به پاسارگاد ، سرنشینان خودرو خصوصا جوانترها در حال خوشحالی و نشون دادن علامت پیروزی به بقیه بودند. بعضی جاها کسانی پلاکاردها یا بنرهای کوچکی در دست با تصویری یا جمله ای منتسب به شاه شاهان، در کنار جاده ایستاده بودند و به نوعی این روز رو گرامی میداشتند. خوشحالی عمومی حاکم بود و مردم به انواع مختلف میخواستند به بقیه نشان دهند مقصد همگی، پاسارگاد است.

 

در تصاویری که از این روز به یاد ماندنی منتشر شده عموما مردم جمع شده به دور آرامگاه و شلوغی های صبح تا ظهر را می بینید که جمعیتی چند ده هزار نفری است اما جمعیت واقعی همه آنهایی است که از شیراز تا پاسارگاد یا در خودروها یا به صورت پیاده در حال حرکت و رفت و آمد بودند و خیل عظیمی که مثل خود ما حوالی عصر به آرامگاه رسیدند و وقتی در تاریکی شب ما برمیگشتیم هنوز عده زیادی که در ترافیک مانده بودند در حال رفتن به سوی آرامگاه بودند.

 

علاوه بر واقعیتی که جلوی چشم می دیدم، با پرس و جویی که از مردم محلی در مورد مقایسه جمعیت امسال با سالهای گذشته کردم معلوم شد حجم جمعیت امسال واقعا بی سابقه بوده و کل کسانی که از شب گذشته تا همان ساعاتی که ما آنجا بودیم ، در طول مسیر و کنار آرامگاه بودند را بخواهم تخمین بزنم بدون شک بیش از یک میلیون و خرده ای از سراسر ایران به پاسارگاد آمده بودند.

 دومین نکته ای که توجه منو به خودش جلب کرد این بود که از هر قشری و هر تیپ و پوشش و آرایشی در این مراسم حضور داشتند اما اکثریت قریب به اتفاق مردم از جنس مردم « عادی » بودند.عادی به این معنا که ظاهر و پوشش و حرف زدن و رفتار به گونه ای نبود که بتوان آنها را مشخصا متعلق به تفکری مثلا سیاسی یا مذهبی یا قشر خاصی که مدعی اینگونه مراسمات و گردهم آیی هایی است دانست. اکثریت آدم هایی که من اطراف خودم می دیدم بدون هیچ برنامه ریزی و سازماندهی از طرف جایی یا نهادی (حتی جریان یا نهادی شخصی و خصوصی ) کاملا خودجوش و البته اغلب به صورت خانوادگی در این گردهم آیی شرکت کرده بودند. نوزادان کوچک یک ماهه در دست مادران و بچه های سوار شده بر گردن پدران و زن و شوهرها و مادر و پدرها و فرزندانی که کنار هم میرفتند و عکس میگرفتند من رو به وجد آورد که اهمیت و عظمت شخصیتی همچون کوروش هخامنشی تا چه اندازه در بطن جامعه و در میان عامه مردم و حتی طبقات کم درآمد جامعه ( که آدم انتظار دارد گرفتار معیشت اقتصادی باشند تا هر چیز دیگر) ریشه دوانده که با هر وسیله و به هر شکلی خود را در این روز کنار آرامگاه او برسانند و با تجلیل از او یاد کنند. نکته دیگری که به نظرم مشهود بود حضور برخی مردم با لباس های محلی بود که به مراسم جلای خاصی می بخشید اما در قیاس با کل جمعیت هم تعدادشان بسیار اندک بود هم در قیاس با خود لباس محلی های شرکت کننده، بختیاری ها بیشترین تعداد را داشتند که اگرچه برای شخص خودم جای خوشحالی داشت اما حضور پررنگتری از کردها و بلوچ ها و ترکمن ها و آذری ها و... را آرزو داشتم که امیدوارم سالهای بعد محقق شود.

 

سومین نکته جالب توجه شعارهایی بود که اطراف آرامگاه داده میشد. از اونجایی که ما ساعت چهار عصر به محل اصلی گردهم آیی رسیدیم طبعا از شنیدن شعارهای صبح محروم شدیم اما مهمترین شعاری که من با گوش خود شنیدم یکی کوروش پدر ماست ، دیگری زنده باد ایران بود. شعار ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم هم شنیدم اما بصورت محدود و گذرا از سوی تعدادی اندک... بعد که برگشتیم و فیلم ها و تصاویر منتشر شده رو دیدم و تمرکز روی چند شعاربظاهر نچسب، و تحلیل های آبکی بر اساس همین بخش کوچک ماجرا، خنده ام گرفت از جماعت پرمدعایی که اصل قضیه ای رو به چشم ندیده اند و بر اساس فرعیات، اتهامات همیشگی خودشون رو صادر میکنند.

 

اصل قضیه اینه که یک جمعیت عظیم چند صد هزار نفری از اقصی نقاط کشور و از هر قشر و لایه اجتماعی به ویژه مردم عادی که بسیاری شان از اقشار کم درآمد جامعه بودند ، برای بزرگداشت یک شخصیت تاریخی که به صورت یک نماد ملی و هویتی درآمده ، بدون هیچ برنامه و سازماندهی و بصورت کاملا خودجوش در کنار یک آرامگاه جمع می شوند و سرود ای ایران می خوانند و با هم دوست می شوند و در طول مسیر به یکدیگر کمک میکنند و شادی عمومی خود را در هوا میپراکنند، این را نمی بینید! عمق دلبستگی به آب و خاک و به هر شخص و نمادی که این دلبستگی رو تداعی میکنه نمی بینید و چند شعار خاص از سوی عده ای جوان رو که در چنین فضایی و میان چنین جمعیتی کاملا طبیعی است رو ملاک ارزیابی چنین گردهم آیی بزرگی قرار می دهید؟!

 

من با هر شعاری که وحدت ملی رو خدشه دار کنه مخالفم حتی اگر از روی صداقت و وطن دوستی گفته بشه ولی گوینده درک درستی از شرایط سیاسی و فرهنگی ایران امروزی نداشته باشه و به پیامدهای شعارش نا آگاه باشه. با نمایشاتی از قبیل سجده کردن و این حرفها( گرچه من حتی یک نفر را هم ندیدم که چنین نمایشاتی انجام بده) سخت مخالفم و مایلم این روز و این نماد در میان همه اقشار ایرانی( حتی متعصبین مذهبی و روحانیت و ...) احساس تعلق خاطر ایجاد کنه اما تقلیل دادن گستردگی حضور مردم در چنین روزی به چند شعار و مدام حرف زدن درباره اونها، اگر از روی غرض ورزی نباشه فقط نشونه کور بودن و چشم دیدن واقعیت ها رو نداشتن است. جو پاسارگاد بسیار دوستانه و پر از شور و خوشحالی بود... چهره های خسته از ترافیک و پیاده روی طولانی و پر از گرد و خاک مردم که دست میزدند و شادی میکردند و فریاد زنده باد ایران سر می دادند، واقعیت اصلی ماجرا بود که از چشم کسی پنهان نماند و هر کس مایل به درک واقعیت است خودش سال بعد برود و از نزدیک ببیند.

 

نکته دیگری که توجه منو جلب کرد وقتی در طول مسیر به سمت آرامگاه میرفتم و خیل جمعیت خصوصا جوانهایی که مشغول شادی بودند رو میدیدم تأسف می خوردم که چنین انرژی و سرمایه ای اگر قدر دانسته می شد و مسئولین خودشون متولی برگزاری چنین مراسمی می شدند چقدر اوضاع فرق می کرد و ازین حرفها... جلوتر که رفتم و بعضی جاها عده ای میرقصیدند نظرم عوض شد و متوجه شدم اصلا نفس حضور بسیاری از مردم در چنین روزی، همین است که متولی این مراسم حاکمیت نیست و چون خود مردم آن را برگزار میکنند آزادند که به هر شکلی بخواهند برگزار کنند و همین آزاد بودن و حس آزادی داشتن است که اقشار مختلفی در آن شرکت میکنند و هر کس به شیوه ای که خود می پسندد ارادت خود را به سرزمینش ایران و به مردی که بهترین ها را برای ایران می خواست، نشان می دهند

برگرفته از وبسایت :« انقلاب اسلامی»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حزب کمونیست کارگری ایران

کورش کبیر و "حقوق بشر" عصر برده داری!

حمید تقوائی: اینکه کورش چه کرده است و چه نکرده است بحثی است باز. میتوانیم بگوییم کورش آدم خیلی بزرگیست چون وقتی به جایی‌ یورش برد دین کسی‌ را به زور عوض نکرد! من میگویم اصلا چرا یورش برد؟!

 

قبول دارید که کورش امپراطور بود؟ میگوئیم امپراطوری هخامنشی، حالا چرا باید یک امپراطور هر چقدر هم فرضا مهربان، رئوف و خوب - که اگرهم بوده در چارچوب دوران خودش بوده - باید مدل من باشد؟ چند هزار سال از آن دوران می‌گذرد؟ ۲۶۰۰ سال. آیا مدل بشر امروزی میتواند ۲۶۰۰ سال پیش باشد؟ نفس همین عقب کشیدن جامعه نیست؟ مدل ما باید فوقش از جهان صنعتی ۱۰۰ سال پیش بیاید. معیارهای انسان امروز در همین جوامع غربی مثلا در همین سوئد این است که باید سگ را در خیابان بگردانی در غیر اینصورت پلیس دستگیرتان میکند؛ آنوقت ما معیارمان کورش بزرگ است؟!

 

آیا معیار ما میتواند یک امپراطور باشد که در دوره برده داری کشور گشایی کرده است و فرضا آدمها را کمتر کشته است- چون به هر حال در جنگ باید یک عده ای را بکشید تا بتوانید کشوری را فتح کنید، اینطور نیست که همه کشورها منتظر بودند که "کورش بزرگ" بیاید و نجاتشان دهد، بالاخره باید میجنگید و فتح میکرد و برای مردم کشور فتح شده یک بیگانه محسوب میشد- و فوقش یک بیگانه مهربان بوده است!؟ مثال چنگیزخان - که یکی از دوستان در سئوالش مطرح کرد- خیلی جالب است. قهرمانان ملی یک کشور، جانیان مردم کشورهای دیگر هستند، مثال آن چنگیز خان. چنگیز خان در مغولستان پرستیده میشود ولی‌ همه دنیا او را قاتل و وحشی میشناسد. نادر شاه افشار یکی‌ از "پادشاهان کبیر" ماست، بروید و در هندوستان ببینید درباره ‌او چه میگویند. برعکس آن هم هست، محمود افغان هم حتما در افغانستان خیلی محبوب است اما ما با تف و لعنت از او صحبت می‌کنیم. عمر قهرمان عرب است، ولی‌ ما در ایران عمرکشان راه میندازیم.

 

مشکل ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم مساله را میبرد در قالب ملی. اینطور نیست که صرف نظر از اینکه ما ایرانی‌ هستیم تمام تاریخ را گشتیم یک کوروشی پیدا کردیم که خیلی خوب است! خوب چرا نمی رویم بودا را انتخاب کنیم؟ چینی‌‌ها این کار را میکنند ما نمی کنیم چون چینی‌ نیستیم! من میخواهم بگویم با کورش کبیر یک تعلقاتی میاید، یک حواشی و متعلقاتی دارد، اینطور نیست که آبستره تاریخ را خوانده ام دیدم یک امپراطوری هست به نام کورش کبیر که خیلی مهربان بوده و حقوق بشر را رعایت می کرده است! خیر، کورش کبیر ایرانیست و ما هم ایرانی‌ هستیم. من نمیدانم چرا کورش کبیر باید نماینده مردم بنگلادش باشد! ایرانی گری با کورش کبیر به شما فروخته شد است، هویت ایرانی‌ و ملیتتان برجسته شده است. بروید و در تاریخ کشورهایی که "کورش کبیر" فتح کرد بخوانید میگوید کورش نیروی مهاجمی است که هر قدر هم مهربا ن ولی‌ بالاخره ‌او یک قدرت خارجی بود که ما را شکست داد. مگر ما میگوییم عمر چه آدم مهربانی بود یا نبود؟! ولی‌ آمد و ایران را گرفت.

 

من میگویم با کورش کبیر چیز دیگری را هم به شما میفروشند، من حتی اگر از شما قبول ‌کنم آن لوحه ای که کورش کبیر نوشته خیلی در مورد حقوق بشر است، اولا به حق حقوق بشر کم لطفی‌ کردید و ثانیا کورش کبیر را زیادی بزرگ کردید! اگر در حقوق بشر امروز این نباشد که چطور باید محیط زیست را حفظ کنید و چطور نباید جنگلها را از بین ببرید و حقوق حیوان خانگی خودتان را چگونه باید رعایت بکنید، آن حقوق بشر، حقوق بشر نیست. حق حیات، حقوق زندگی‌ جزئی از حقوق بشر نسل امروز است، من را رجوع میدهید به کورش کبیر؟ خوب فقط برای اینکه بگویید هنر نزد ایرانیان است و بس! اگر بخواهم نگاه کنم مگر در تاریخ آدم کم است؟ ولتر چه اشکالی دارد؟ ربسپیر چه اشکالی دارد؟ حالا مارکس را نمی‌گویم میگویید مال کمونیست‌ها است. بزرگان انقلاب کبیر فرانسه یک انگشت کوچکشان به ۱۰۰ کورش کبیر می‌ارزد ، اهمیت کورش کبیر این است که امپراطور بوده است؟ اینکه نقطه ضعف بشمار میرود! آنها که امپراطور نبودند، انقلابی بودند که کشته هم شدند! .....میرابو! یکی‌ از سخنرانی های میرابو به دهها لوح کورش کبیر می‌ارزد! هنری‌ هم نکرده مال عصر انقلاب صنعتی و عصر امروز است. حقوق بشر و زندگی‌ بشر و جامعه با درک امرزی بشر قرن ۲۱ تعریف میشود چرا من را میبرید در اعماق تاریخ! به کورش کبیر چکار دارم، به حساب کورش کبیر میخواهید ماست ‌و خیار ناسیونالیسم را هم بگذارید دیگر، این چلو کباب یک چیزهایی‌ هم کنارش خواهد داشت یک ماست ‌و موسیر، یک ریحانی، یک نون و یک دوغی در کنار آن هست که همه آنها ملی‌ گری و ایرانی‌ گریست دیگر، اینطور نیست که یک کورش کبیر آبستره داریم.

 

مثل این است که یکبار کسی‌ با من صحبت میکرد، از این مسلمانهای ۲ خردادی بود، بحث مذهب شد. من گفتم مذهب زوری و ارثی است. کسی‌ مذهب خودش را انتخاب نمیکند. گفت نه من مذهبم را خودم انتخاب کردم پرسیدم مذهبتان چیست؟ گفت شیعهٔ اثنا عشری. پرسیدم مذهب پدر و مادرتان چیست؟ گفت شیعهٔ اثنا عشری ولی‌ من رفتم انتخاب کردم. پرسیدم یعنی‌ تو رفتی‌ هزاران مذهب را خواندی، تحقیق کردی و در آخرباز‌ به مذهب پدر و مادرت رسیدی و آن را انتخاب کردی؟! عجب تصادفی! مثل این میماند که ۶ تا جفت ۶ پشت سر هم بیاوری، احتمال آن همان قدر است! مثلا بودیسم بهتر نبود ؟ درست همان مذهبی‌ که در جامعه ات است و مال پدر و مادرت است خوب بود؟ میگویم شوخی میفرمایید دیگر، رفتم تاریخ را مطالعه کردم و یک قهرمان حقوق بشر پیدا کردم ، کیست؟ کورش کبیر! اتفاقا چه خوب شد ما هم ایرانی‌ هستیم، شانس آوردیم! عرب برود بگردد میرسد به کورش کبیر؟ و یا اروپایی؟ یا هندی یا مصری؟ یک فرعون خوش اخلاقی در مصر پیدا نمی‌شود؟ حتما پیدا میشود که او هم آدمهایی را که به اسارت گرفته است زیادی نکشته است ، به بردگانش حق زایمان داده است.

 

دوستان عزیز ایرانیت بخشی از قضیه است ، انگشت گذاشتن بر روی عرق ایرانی‌ و تعصب ایرانی‌ و ایرانیت بخشی از این داستان است، اینکه "هنر نزد ما ایرانیان است و بس" بخشی از این داستان است. شوخی نفرمائید، در غیر این صورت اگر میخواهید برویم کتابهای تاریخ را بگردیم و در آنها عناصر تاریخی پیدا کنیم ، من میگویم بودا، چه کسی‌ می‌گوید بودا بدتر از کورش کبیر است؟ میگویم حمورابی، عراقی‌ها میگویند حمورابی! میگویم نلسون ماندلا...- اگر میخواهید از میان حکومتی ‌ها پیدا کنید- اصلا چه اصراریست که باید امپراطور و تاجدار باشد؟ چون معمولا حاکمان ظلم کردند تا حاکم شدند دیگر. امپراطور است شوخی که نیست! امپراطور که با نان و حلوا پخش کردن امپراطور نشده است، کشته و زده و رقبایش را از میدان بدر کرده، کشورهای بغلی را گرفته است شاه بغلی را خلع ید کرده است، جنگ راه انداختند، لشکر کشی‌ کردند و آن سربازها هم برده‌ها و دهقانان بودند که کرور کرور آنها را در برابر سرنیزه و تیر کمان کشتند. فوقش در تاریخ خودش و به وقت خودش شاید قابل فهم است، ولی‌ لطفا مدل بشر قرن ۲۱ نکنیدش.

 

من که حتی میگویم انقلابیون کبیر فرانسه هم عقب است، من را حواله میدهید به کورش کبیر؟ مارکس را هم بخواهم زنده کنم باید امرزی اش کنم ، مارکس در مورد محیط زیست چیزی نگفته است، عقب است. چلنج‌های دنیای امروز را نگاه کنید، مسائل جهانی دنیای امروز را نگاه کنید، باید بروید جنگلهای برزیل را نجات بدهید، باید نگذارید نسل پرندگان و گوزن‌ها و خرس قطبی از بین برود چون اکولوژی بهم میخورد، باید بروید مشکل لایه اوزون راه حل کنید، باید بروید دره بین میلیاردرهای مثل راکفلرها و بیل گیتس ها با فقر در خود نیویورک را حل کنید، کورش کبیر؟ شوخی میفرمایید دیگر! لطفا کورش کبیر را بگذارید در پرونده ایران روی طاقچه. چشم آن را در تاریخ درس میدهیم، میگوئیم ایشان مهربان بود، ایشان زیادی زیاد نمیکشت، کم زیاد کشت، اصلا اولین حقوق بشر را هم ایشان نوشت! ولی نمی‌شود در عصر برده داری اولین بیانیه حقوق بشر را نوشت. اصلا بشر را قبول ندارند، برده طبق تفکر آن دوره انسان نیست، فوقش میگویید با آنها مهربان باشید همانطور که با سگ مهربانید، این شد حقوق بشر؟ این عقب نیست؟ خوب کورش کبیر هم مثل همه در دوران خودش به برده معتقد بوده است، حالا برده های خودش را آزاد کرده و یا با آنها خوش رفتاری کرده است، ولی‌ سیستم آن دوره سیستم برده داری و امپراطوریست، دمکرات بود کورش کبیر؟ پس چرا امپراطور بود؟ پارلمانش کو؟ مگر شما دمکراسی پارلمانی نمیخواهید چرا این را درز گرفتید؟ پارلمان داشت کورش کبیر؟ یا شورایی اداره میکرد امپراطوری را؟ شاه بود، شاه هم امرش امر است. قانون در دوره کورش کبیر معنی‌ ندارد. میخواهم بگویم اشکال از کورش نیست از آن دوران است، من که نمیتوانم مدلم را از دوران برده داری بیاورم. بهمین خاطر میگویم این نسخه کورش کبیر ایرانیت یک جزو اساسی آن است.

 

ممکن است شما بگویید ناسیونالیسم خیلی هم خوب است، ولی‌ بنظر من اصلا خوب نیست. اساس ناسیونالیسم یعنی‌ اینکه وقتی منافع شما با منافع همسایه بغلی درگیر شد، منافع شما ارجح است نه اینکه چه کسی‌ حق دارد و چه‌ کسی درست می‌گوید. ناسیونالیسم یعنی‌ این! ناسیونالیسم یعنی‌ اینکه میرود در یک روز با یک بمب هیروشیما را میزند و صدها هزار نفر را میکشد و تا ده ها نسل بعد کور و فلج بر جا می‌گذرد و بعد می‌گوید پیروزی ملت آمریکا! ناسیونالیسم یعنی‌ این! در همین جامعه‌ آمریکای متمدنش. تا همین چند سال پیش به دولت ژاپن میگفتند بابت "پرل هاربر" باید از ما عذرخواهی کنید، خودش رفته و دو شهر چند صدهزارنفری را بر سر مردمش جهنم کرده ولی‌ می‌گوید تو باید بیایی‌ و از من معذرت بخواهی، چرا ؟ چون آمریکایی‌ هستم ، چون یک آمریکایی‌ مساوی است با هزار غیر آمریکایی! رفته در بغداد صدها هزار نفر را کشته است نگرانیش این است جسد سربازان آمریکایی لای پرچم آمریکا برنگردد، چون جامعه‌ آمریکا وقتی اعتراضش بالا میرود که آمریکایی مرده است، زن و کودک و پیر و جوان عراقی بمیرد برای آمریکایی مهم نیست. ناسیونالیسم یعنی‌ این. این سم است. "ایرانی‌ اگر نمیرد پیروزیم در غیر این صورت عرب سوسمار خور را هزار هزار بکش، این سوسمارخورها ریختند و بر ما ظلم کردند باید از بین بردشان، اینها اصلا آدم نیستند، کورش کبیر ندارند، ما کورش کبیر داریم، و مایی که کورش کبیر داریم از عرب، از ترک، از مغول برتریم". ناسیونالیسم یعنی‌ این دوستان.

 

نمی‌شود روایت خوبی از ناسیونالیسم به دست داد. کسی نمی‌تواند ‌ کرکس را نشانه صلح کند ، علامت صلح حداکثر باید کبوتر باشد. نمیتوانید بروید یک امپرطوری عصر برده داری را به عنوان کبوتر حقوق بشر به بنده بفروشید. من این کالا را نمیخرم. گیرم آن کبوترباشد ولی یک حشو و زوائد همراهش است که کسی که عقیده دارد هنر نزد ایرانیان است و بس حالا، این را هم دارد که اولین حقوق بشر را در خاک پاک ایران نوشتند و این هم جزیی از تعصبت طرف میشود، و بنابرین برو "عرب سوسمار خور" را بکش، اینبار چرا؟ چون کورش کبیر ایرانی بزرگی‌ بود است! چون حقوق بشر را اولین بار من کشف کردم! من ایرانی‌! حالا چه ربطی‌ به کورش کبیر داریم معلوم نیست، این وسط مغول آمده، تاتار آمده، عرب آمده است، نژادمان عوض شده، خونمان عوض شده ولی‌ همچنان ما نوادگان کورش کبیر هستیم! نخیر! بیشترمان نوادگان عمر، چنگیز خان و محمود افغان هستیم تا نوادگان کورش کبیر! این چه اصراریست؟! این نژاد و خون و نیاکان از کجا آمده است؟ کدام نیاکان؟ بخصوص تاریخ ایران که به قول آل احمد تاریخش فانوسی ست بر سردر چادر نیروهای مهاجم. شما می‌دانید در خون ما چقدر عرب و ترک و مغول است؟ کورش کبیر دیگر چیست. خود کورش کبیر حاصل چه نژادهائی بوده است؟ معلوم نیست. بنابراین این معیارها را ول کنید و لطفا آزادی را به عنوان خود "آزادی" بخواهید. برابری را به عنوان خود "برابری" بخواهید. چرا باید در زرورق پرچم و تمامیت ارضی و کورش کبیر بپیچیم. بگویید آزادی میخواهم ، بگویید مرد و زن باید برابر باشند، بشر باید بشر باشد، حتی ذبح اسلامی گوسفند ممنوع، چون زجر کش کردن حیوان است. کورش کبیر گفته است؟ خیر من میگویم، عقل من بیشتر از همه آنهاست، در دوران خودشان شاید خیلی مترقی بودند، خوش به حالشان، من اگر بخواهم مترقی دوره خودم باشم احتیاجی‌ نیست برگردم به کورش کبیر ۲۶۰۰ سال قبل. کورش اگر آدم بزرگی‌ بود حرف زمان خودش را زد. شما اگر میخواهید پرچمدار انسان امروز باشید حرف زمان خودتان را بزنید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هفتم آبان، روز نکبت و نفرت

(بیانیه کانون مبارزه با نژادپرستی در ایران)

روز جمعه ۲۸/۱۰/۲۰۱۶ شاهد تحرک گروه‌هایی بودیم که به بهانه روز کورش در پاسارگاد جمع شده بودند. با بررسی شعارهای اين تجمع می توان پی برد که سردمداران آن، سلطنت طلبان، پان ایرانیست ها وباستانگرایان هستند که محور مشترک شان دشمنی با عرب هاست.

 

البته این گردهمایی، به‌رغم سردادن شعارهایی به سود رضا پهلوی، نمی‌توانست بدون رضایت جناحی از حاکمیت انجام گیرد، وگرنه چگونه است که تجمع همه ساله محدود کانون نویسندگان بر مزار احمد شاملو یا گردهمایی هویت‌طلبانه مردم آزربایجان در قلعه بابک را در دهه هشتاد شمسی بر نمی‌تابند و با خشونت با آنها برخورد می‌کنند.

 

شعارهایی مانند «کورش آریایی، تولدت مبارک»، «ما آریایی هستیم عرب نمی‌پرستیم»، «کورش پدر ماست، ایران وطن ماست» و «همش میگن دست خداست، هر چه بلاست از عرباست» نشان می‌دهد که این، یک گردهمایی نفرت‌افکن، نکبت‌آمیز و نژادپرستانه است، حتی اگر در ظاهر در مخالفت با رژیم اسلامی ایران باشد. این پدیده را پیشتر در سلام هیتلری تماشاگران مسابقه تیم‌های ایران و آلمان در سیزده آبان ۹۲ در ورزشگاه آزادی، و در توهین‌های مکرر به ملیت‌های عرب و ترک در همین ورزشگاه و دیگر ورزشگاه‌های ایران دیده‌ایم.

 

فعالیت‌های حزب‌های سومکا و پان ایرانیست در دهه سی شمسی نیز در ظاهر در مخالفت با رژیم شاه بود اما سیرحوادث نشان داد که همان رژیم، بیشترین بهره را از آن شعارها و فعالیت‌ها گرفت.

 

فاشیسم آریایی در جامعه ایران رو به رشد دارد و عرب‌ها، هدف بلاواسطه آن هستند. این جریان گرچه در حدی نیست که بتواند همچون فاشیسم هیتلری، دنیایی را به خاک و خون بکشد اما خطرش را برای ایران و منطقه نباید دست کم گرفت.

 

حرکت روز جمعه در پاسارگاد باعث شادمانی نه تنها راسیست‌های وطنی بلکه بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور نیز شد، گرچه اغلب شخصیت‌ها و سازمان‌های آزادیخواه و عدالت‌طلب نسبت به این مساله سکوت اختیار کردند که احتمالا نشانگر رضایت آنها نیست. اما انتظار می‌رود اینان لایه سکوت بشکنند و در برابر این پدیده شوم موضع بگیرند، زیرا هدف‌های بعدی فاشیسم رو به گسترش آریایی هستند. این فاشیسممی کوشد جایگزین استبداد دینی – شووینیستی شود و یا با آن در قدرت و ثروت سهیم گردد. بی‌گمان دومی به اولی نیاز دارد تا هم در داخل فرآیند سرکوب را پیش ببرد و هم در خارج به سیاست‌های امپریالیستی‌اش جامه ملی بپوشاند.

 

کانون مبارزه با نژادپرستی در ایران که طی شش سال گذشته مبارزه مستمری را با پدیده زشت عرب‌ستیزی انجام داده است، با نکوهش شعارهای نژادگرایانه و ضدعربی تجمع روز جمعه، از همه نیروهای ضدفاشیست می‌خواهد در برابر این پدیده خطرناک موضع بگیرند.

بیانیه شماره ۳۳/۳۰/۱۰/۲۰۱۶

-------------------------------

آرمان ـ  دوشنبه ۱۰ آبان۱۳۹۵ ـ کد خبر: ۱۶۸۰۵۰

عده‌اي دور مزار كوروش طواف كردند!

۷ آبان مراسمي برگزار شد كه انتقادات زيادي را به همراه داشت؛ چرا كه رفتارهايي از سوي حاضران در آن مراسم صورت گرفت كه به اعتقاد برخي در چارچوب‌هاي پذيرفته شده نمي‌گنجد. ديروز هم يكي از مراجع تقليد به انتقاد از اين مراسم پرداخت و گفت: تعجب مي‌كنم چه طور مي‌توانند در مزار كوروش جمع شوند، همان شعارهايي كه براي رهبر معظم انقلاب مي‌دهيم، براي كوروش بدهند و باز ما زنده، نشسته‌ايم و تماشاگر هستيم. آيت‌ا... حسين نوري همداني با بيان اينكه كشور ايران سال‌هاي فراواني زير سيطره پادشاهان و رژيم شاهنشاهي بودند، افزود: مردم انقلاب كردند و زحمت كشيدند تا با شكل‌گيري انقلاب، اسلام ناب آورده شود. وي با اشاره به تجمع برخي افراد بر سر مزار كوروش گفت: شاه مي‌گفت كوروش آسوده بخواب، ما بيداريم، اكنون عده‌اي دور مزار كوروش جمع شدند و طواف كردند و در اين تجمع دستمال درآوردند و گريه كردند. آيت‌ا... نوري همداني خاطرنشان كرد: در دوران امام خميني (ره) نيز عده‌اي به ياد كوروش بودند، ايشان فرمودند شنيدم اين افراد جمع شدند، گريه كردند كه اسلام به اين مملكت آمده است، اين افراد همان‌ها هستند و ضد انقلاب هستند. وي ادامه داد: كدام قدرت در اين بخش كوتاهي كرده كه اين افراد اين‌گونه جمع شوند، با توجه به اينكه مملكت اسلامي و انقلابي قرار داريم، بايد بيدار و هوشيار باشيم، اين انقلاب دنباله‌گر انقلاب پيامبر و ائمه اطهار (ع) است و آنها خواستند انسان بسازند. استاد حوزه علميه قم در بخش ديگري با اشاره به اصل ايمان و عقيده به عنوان اصل ديگر براي انسان‌سازي گفت: ايمان و عقيده به انسان قدرت مي‌دهد، اين اصل در هشت سال جنگ استكبار و استبداد را قلع و قمع كرد. وي خاطرنشان كرد: تعهد، تقوا و عمل از ديگر اصول است، بنابراين انسان بايد در نظر داشته باشد كه با اين اصول ساخته مي‌شود و انقلاب با اين اصول به وجود آمد، بنابراين بايد بيدار و آگاه باشيم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتخاب : کد خبر: ۳۰۱۷۷۷تاریخ انتشار: ۱۸ : ۱۴ - ۱۱ آبان ۱۳۹۵

واکنش جالب برادرزاده علم‌الهدی به جشن کوروش

روزنامه آرمان نوشت: اخیرا مراسم کوروش در شیراز برگزار شد که حواشی زیادی داشت.

 

اما تمام ماجرا و انتقادات به برگزاري جشن كوروش و حواشي پيش‌آمده در آن محدود نشده است و برخي از پيوند دادن رابطه دينداري و كوروش دوستي انتقاد كردند كه از جمله آنها حجت‌الاسلام سيد صادق علم الهدي برادرزاده امام جمعه مشهد است.

 

حجت‌الاسلام صادق علم الهدي پيش از تحسين يا محكوم كردن موضوعات، به بررسي ابعاد آن مي‌پردازد و با صراحت كه ظاهرا ويژگي خانوادگي آنهاست و در بيان عموي او يعني آيت‌ا... علم الهدي امام جمعه مشهد هم مشهود است، به بيان ديدگاه و البته انتقادات خود مي‌پردازد. چند روزي است كه برخي افراد به تقبيح برگزاري مراسم كوروش در فارس مي‌پردازند كه البته ناگفته نماند شعارها و رفتارها در آن مورد قبول نبود، اما حجت‌الاسلام علم‌الهدي نقدي از زاويه ديگر به برگزاري اين مراسم دارد.

 

او نوشته است:«متاسفم كه گاهي شاهد سخنان و نوشته‌جات و فيلم‌هايي هستم كه ظاهرا براي دفاع از مذهب، كوروش و تمدن و منشور او را به چالش مي‌كشند و مفاخر تاريخي يك ملت را مورد تحقير قرار مي‌دهند. ظاهرا برخي گمان مي‌كنند ايجاد ترديد و خدشه درباره فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران باستان، به تقويت بنيان‌هاي مذهبي در جامعه خواهد انجاميد، غافل از آنكه ايجاد تقابل بين دينداري و وطن‌دوستي، هم خلاف واقع است و هم مي‌تواند براي دين بسيار خطرناك باشد؛ چرا كه موجب مي‌شود حس قوي عشق به ميهن كه بخش لاينفك فرهنگ هر ملتي است، به ابزاري قدرتمند در دست مخالفان دين براي تحريك احساسات ضد ديني تبديل شود.

 

واقعيتش اين است كه ما هيچ مشكلي با كوروش و تمدن او نداریم... اساسا چه منافاتي بين عرق ديني و عرق ملي مي‌تواند باشد وقتي مي‌بينم احاديثي از قبيل «حب الوطن من الإيمان» يا «من إيمان الرجل حبه لقومه‏» (سفينة البحار، ج۸، ص۵۲۵) در كتب ديني ما نقل شده و مورد انكار علماي ما واقع نشده است؟ البته ما تمام گفته‌ها و كرده‌هاي مدعيان وطن‌دوستي را تاييد نمي‌كنيم كه دير زماني است افراط و تفريط بلاي جان اين جامعه آفت‌زده شده است، ليك در عين حال، نبايد بي‌جهت حربه به دست دشمنان و مغرضان داد.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام کوروش، گذر از تردید به واقعیت

ایرانا ـ کد خبر: 82285347 (5624130) | تاریخ خبر: 08/08/1395

شیراز- ایرنا – روزی که کوروش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشیان به عنوان فاتح نبردی بزرگ قدم به بابِل نهاد و با رعایت حقوق انسان ها در سرزمین فتح شده، رویه ای متفاوت با لشکرهای پیروز در جنگ های باستان در پیش گرفت، بدون تردید روزی بزرگ در تاریخ بشریت بود.

روزی به نام کوروش، گذر از تردید به واقعیت

فرمان پادشاه هخامنشی در آن روزگار بعدها به نخستین منشور حقوق بشر تلقی شد و این افتخار از آن ایرانیان شد که مردانی از این سرزمین برای نخستین بار در تاریخ بشریت منادی حقوق انسان ها شدند و قرن ها بعد با پذیرش دین اسلام، مفاهیم حقوق بشر را در این دین تکامل یافته آسمانی دیدند.

سرزمین پارس، زادگاه هخامنشیان بود و خاندان پارس به رهبری کوروش دوم از سال559 تا 529 پیش از میلاد بر ایران حکومت می کردند.

مجموعه میراث جهانی پاسارگاد که آرامگاه کوروش را در خود جای داده است، پنجمین مجموعه ثبت شده ایران است که در سال 1383خورشیدی در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید.

در این سال ها بود که نداهایی از بیرون مرزها به گوش می رسید و فراخوان هایی از سوی خارج نشینان داده می شد که 29 اکتبر (هفتم آبان) را با حضور در مجموعه تاریخی پاسارگاد به عنوان روز غیررسمی کوروش گرامی بدارند؛ گردهمایی هایی که با عنوان روز جهانی کوروش از شبکه های ماهواره ای تبلیغ می شد اما هیچ گاه در تقویم سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد (یونسکو) جای نداشت.

حضور برخی افراد در چنین روزی در مجموعه تاریخی پاسارگاد با حرکات و برنامه هایی خارج از عرف جامعه همراه بود تا جایی که بیم آن رفت که امنیت گردشگران در این مجموعه زیرسوال رود و از آن پس، تدابیری برای حفظ امنیت گردشگران در هفتم آبان هر سال اتخاذ شد.

مجموعه میراث جهانی پاسارگاد، مجموعه ای از سازه های باستانی بر جای مانده از دوران هخامنشیان است که در شهرستان پاسارگاد در استان فارس قرار دارد.

این مجموعه دربرگیرنده ساختمان هایی همچون آرامگاه کوروش،مسجد پاسارگاد، باغ پادشاهی پاسارگاد، کاخ دروازه، پل، کاخ بارعام، کاخ اختصاصی، دو کوشک، آب نماهای باغ شاهی، آرامگاه کمبوجیه، ساختارهای دفاعی تل تخت، کاروانسرای مظفری، محوطه مقدس و تنگه بلاغی است.

نام اصلی شهر پاسارگاد چیزی شبیه ' پَسَرگَد' بوده و نام پاسارگاد از اسم قبیله شاهان پارسی یعنی قبیله 'پاسارگاد' گرفته شده که به معنای آنان که گُرز گران می کشند.

** تصویر کوروش در دنیای امروز

هم اینک روزی رسمی به نام کوروش نه در تقویم رسمی ایران و نه در تقویم سازمان یونسکو تعریف نشده است؛ از دیگر سو، با توجه به تکریم و تجلیلی که در نظام اسلامی از بزرگان سرزمین ایران در طول تاریخ صورت می گیرد، نامگذاری روزی به نام کوروش خارج از تصور نیست.

مقام های ارشد کشور همواره بر ضرورت پاسداشت مفاخر ملی تاکید کرده اند.

مقام معظم رهبری اردیبهشت 87 در سفر به استان فارس فرمودند: « در دنیا از چیزهائی که جنبه‏ افتخارآمیز هم خیلی ندارد، گاهی اوقات به عنوان مفاخر تاریخی استفاده می کنند. آن کسانی که مفاخر تاریخی را ندارند، برای خودشان خلق می کنند! ما این همه مفاخر تاریخی داریم، این همه چیزهائی که مایه‏ تفاخر تاریخی ملت ایران است، اعتماد به نفس ملت ایران است؛ چرا اینها را نشان ندهیم؟»

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری نیز 10 اردیبهشت 94 در بازدید از مجموعه جهانی تخت جمشید گفت: این آثار تاریخی می خواهد به ما بگوید این ملت ، ملت بزرگی است که هرکار بزرگی را می تواند به خوبی انجام دهد.

در این میان، علی اکبر ولایتی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بهمن 94 به طور مشخص درباره کوروش گفته است: بر اساس نوشته ابوالکلام آزاد اندیشمند هندی ذوالقرنین همان کوروش است و علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی نیز معتقدند نشانه هایی که قرآن درباره ذوالقرنین گفته با کوروش تطبیق دارد.

با این حساب، شاید بتوان چنین پیش بینی کرد که در ظرف نگاه ایرانی اسلامی به تاریخ کشورمان، امکان نامگذاری روزی به نام کوروش دور از انتظار نیست.

اهمیت درنگ بر این موضوع زمانی مشخص می شود که برخی کشورها از هم اکنون در خلا تصمیم گیری ها برای روز کوروش در سرزمین مادری، در اندیشه تبلیغ روز دلخواه خود برای این مناسبت هستند.

گنجاندن روز کوروش در تقویم ملی این مزیت را برای استان فارس به همراه دارد که برداشته های فرهنگی این استان می افزاید و این اقلیم را که اکنون به عنوان پایتخت فرهنگ و ادب می شناسیم با شناسه ای غنی تر به جهانیان معرفی می کند .

همچنین ثبت روز ملی کوروش در تقویم و به رسمیت شناختن آن می تواند راه را بر هر نوع تخریب و کژاندیشی در باره این شخصیت ممتاز تاریخ ببندد و انس و الفت مردم با اسطوره های ملی و میهنی را مستحکم کند .

از دیگر مزایای ثبت روز کوروش و به رسمیت شناختن آن در تقویم ملی آن است که زمینه برای حفاظت و نگهداری بیشتر از یادمان و آرامگاه کوروش فراهم می آید ، این اثر باستانی و تاریخی که در فهرست آثار جهانی یونسکو به ثبت رسیده اکنون در معرض انواع آسیب ها و تخریب ها قرار دارد

** اصالت در مرز تردید

اینجاست که در تقویم رسمی کشور، جستجوی مناسبتی برای نامگذاری آن به نام کوروش موضوعیت می یابد و این که آیا روزی که از فراسوی مرزهای ایران به عنوان روز کوروش قلمداد می شود، دارای اصالت تاریخی هست یا خیر.

در این میان، یک نویسنده، مترجم و پژوهشگر بر این باور است که انتساب هفتم آبان به واقعه تاریخی ورود پیروزمندانه کوروش بنیانگذار سلسله تاریخی هخامنشیان به بابِل چندان معتبر نیست.

دکتر سید محمد مهدی جعفری در گفت و گو با ایرنا افزود: هرچند مستندات درباره انتساب هفتم آبان به این واقعه تاریخی چندان معتبر به نظر نمی رسد اما این موضوع چیزی از بزرگی کوروش و ورود پیروزمندانه او به بابل کم نمی کند.

وی گفت: تعیین روزی بر پایه مستندات دقیق تاریخی به نام روز بزرگداشت کوروش می تواند فرصتی برای شناخت بیشتر ارزشهای ملی و اسطوره ای باشد و از این طریق از برداشت های غیر متعارف نیز جلوگیری می کند. .

این پژوهشگر متون دینی گفت: بسیاری از اندیشمندان و علمی دینی عنوان ذوالقرنین که در قرآن کریم آمده است را منتسب به کوروش می دانند ، دراین زمینه دکتر علی شریعتی و علامه طباطبایی پیشقدم بوده اند و قبل از آنها پروفسور عبدالکلام آزاد دانشمند شهیر هندی با دلایل متقن کوروش را ذوالقرنین دانسته اند و بر آن تاکید کرده اند .

این نهج البلاغه پژوه و نویسنده معاصر با بیان اینکه در تورات نیز نام کوروش برجسته شده است گفت : کوروش به لحاظ آزاد سازی یهودیان و برخورد مناسبی که با ملت های مختلف پس از تسخیر بابل داشت مورد تکریم همه ملت ها است، او در بازسازی بیت المقدس نقش داشته و از این رو انتساب ذوالقرنین به وی چندان بعید نیست و به حقیقت بسیار نزدیک است. .

نماینده مردم دشتستان در دوره اول مجلس شورای اسلامی در ادامه اظهار کرد: در عین حال ما باید از افراط و تفریط در معرفی مفاخر بپرهیزیم و در این زمینه راه اعتدال را در پیش بگیریم ، افراط و تفریط باعث می شود که ما شناخت درستی از این مفاخر به دست نیاوریم .

جعفری ادامه داد : تعیین روزی در تقویم رسمی کشور برای بزرگداشت کوروش با هدف پرداختن به آموزه های حقوق بشر لازم و ضروری است .کوروش کارهای انسانی زیادی انجام داده و تجلیل بزرگان در آموزه های معنوی و دینی ما، تقابلی با دین ندارد.

بدین ترتیب، رجوع به آرای مورخان و استادان تاریخ کشور می تواند چراغ راه مناسبی برای شناسایی روزی در خور مناسبتی به نام بزرگداشت کوروش باشد؛ اقدامی که حس وطن دوستی ایرانیان را ارج نهد و مانع از سوء استفاده بیگانگان از احساسات مردم باشد.

6113 / 2027

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رسالت سیاسی آینده، بر سر آزادی «همگان» است

حسام سلامت

وجه بارزِ ناسیونالیسم‌های ایرانی، چه در نسخه‌ی باستان‌گرا-آریایی و چه در کسوت شیعی‌گرایانه‌اش، شیفتگی بی حد و اندازه‌ی آن به ساخت سیاسیِ دولت-ملت مقتدر است. در این میان منطق سیاسیِ خود حکمرانی و شیوه‌ی توزیع قدرت سیاسی اساساً اهمیتی ندارد. به تعبیر ساده‌تر، در ناسیونالیسم‌های دولت‌ستایانه‌ی اخیر صِرف وجود دولت قدرقدرتی که از مرزها محافظت کند و تمامیت ارضی را پاس بدارد و امنیت داخلی و خارجی را برقرار کند و بر همسایگان خود چیره باشد و در منازعات منطقه‌ای دستِ بالا را بگیرد و عظمت دولت-ملت ایرانی را برقرار کند به خودیِ خود کفایت می‌کند. هگل زمانی گفته بود: «شرق می‌دانست و تا امروز هم می‌داند که تنها یک «تن آزاد» است؛ دنیای یونانی و رومی می‌دانست که «بعضی» آزادند؛ جهان ژرمنی می‌داند که «همه» آزادند.» برای ناسیونالیست‌های ایرانی بلااهمیت است که در اینجا همیشه تنها «یک تن» آزاد بوده است و رسالت سیاسی آینده – اگر چنین چیزی به واقع وجود داشته باشد – بر سر آزادی «همگان» است. سودای سیاسی آنها صرفاً معطوفِ وجودِ دولت مقتدری است که آنها را از هراس همسایه محفاظت کند، حالا اگر در این میان آزادی همگانی پاک به مُحاق رفت یا لای دست‌‌وپای لویاتان ایرانی گم‌وشور شد، چه باک!

--------------------------

حضور اسماعیل عبدی دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران و محمود بهشتی لنگرودی دبیر کل سابق کانون صنفی معلمان ایران و از اعضای ارشد هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران در مراسم روز هفتم ابان ماه در سال ١٣٩٥ جهانی کورش بزرگ پدر حقوق بشر و پدر ایران زمین.

این عزیزان آموزگارانی هستند که به دانش اموزان خود درس شرافت می آموزند.

درود بر شرفشان

برگرفته از تلگرام محمد مظفرى

----------------------------

کجای این صف آرایی عاشقان کوروش عجیب است؟

شادیار عمرانی

نمی دانم کجای این صف آرایی عاشقان کوروش عجیب است؟ مگر صف آرایی عاشقان مهدی در حسین پارتی های داخلی و خارجی عجیب است؟ مگر برگزیت عجیب بود یا عروج دوباره فاشیسم در اروپا؟ وقتی احزاب پیشرو طبقه کارگر چه در ایران، چه در آلمان، چه در عراق و سوریه و ترکیه، چه در بریتانیا و هر آنجایی که می توانند باشد، حضور ندارند، نه تنها ارتباطشان با طبقه کارگر قطع است، بلکه در عوالم خیال سیر می کنند و به هر چیز بی ربطی عامل اند، الا آنچه باید، آیا توقع دارید جامعه فی ذاته جهش کروموزومی کند و به طور خود به خودی به جلو پیش برود؟ ببینم خود شما اگر در برهوتی بی آب و علف چند روز می توانید دوام بیاورید و مثل کانیبالها مردار همسفر خود را دو لپی به دندان نگیرید؟ نکند فکر می کنید انسان فی نفسه واژه ای است دارای مفهوم، فی ذاته کراوات زده و اتو کشیده است و بی ربط به نیازهایش شایسته کرنش شدن؟ این تفاسیر فوئرباخی در کجای پسمانده افکار دو قرن پیشمان مانده که امروز انگشت به دهان می مانیم؟ چگونه است که توقع داریم که وقتی کل دغدغه های ما در یک سری لغت پراکنی های یامفت فیس بوکی، مثل همینی که نوشته ام و حالا میخوانید، لفاظی های الیت گرایانه تحلیلهای صد من یه غاز در این سایت و آن وبلاگ و آکسیونهای خودارضایی خلاصه میشود، مردمی که دارند به زور نفس می کشند منتظر می مانند تا ما سرآخر چاره ای سایبری برایشان بیابیم؟ این مای ما که بیشماریم بیش از یک قرن است که از ژاپن تا آمریکا، از آلمان تا آفریقای جنوبی، از مکزیک تا شیلی راه درازی آمده ایم و امروز بیش از هر زمانی شرمنده تاریخ و بشریت قبل و حال و آینده هستیم. اینکه ایران نیز همپا بلکه کمی هم مفتخرانه تر از دیگر نقاط جهان هضم یکی از دو اکستریم فاشیسم (مذهبی و قومی) شود چیز عجیبی نیست. آیا این مردم آلترناتیو دیگری دارند؟ کو؟ آن آلترناتیو کجاست؟ چه می کند؟ آن شبح چگونه در میان اینهمه دود و خاکستر خودش را نمایان می کند؟ اسماعیل عبدی و محمود بهشتی هم آنجا بودند، وای؟ نباشند؟ اپوزسیون دغدغه مند کارگری جز گاه گاهی مقاله و مناظره و این و آن را آزاد کنید، کجا بوده اند؟ اصلا خبرشان از هفت تپه هست؟ اصلا می دانند که کارگران مشغول چه کاری هستند؟ فاشیسم و ارتجاع از هر نوع مذهبی، قومی یا ناسیونالیستی محصول غیاب آلترناتیو تغییر دهنده حی و حاضر است و پس از دوره ای انفعال اجتماعی ناگزیر پای خود را به عرصه می گذارد، دیگر نمی پرسد چه کتابی خوانده ای، کدام سایت و حزب را دنبال کرده ای، از مارکس خوشت می آید یا نیچه؟ مانند بختکی می افتد و همچون ومپایری در گوش آنقدر می خواند تا مسخ کند: منم راه حل زنده ماندنت.

---------------------------------

ناسیونالیسم در عصر جهانگیری سرمایه، ابزاری فرسوده در دست جریانهای حاشیه ای

از سایت حزب کمونیست ایران

بر اساس گزارش‌ها، صبح روز جمعه هفتم آبانماه، هزاران نفر از مردم استان فارس و مناطق دیگر ایران در پاسارگارد شیراز، محل مقبره کوروش، سر سلسله پادشاهی هخامنشی تجمع کردند. مناسبت این تجمع بزرگداشت روزی است به نام "روز کوروش" که طی سالهای اخیر در محافل ناسیونالیستهای ایرانی هفتم آبان تعیین شده است. شعارهائی که در تجمع روز جمعه سر داده می شد، اساسا ناسیونالیستی و بعضا نژاد پرستانه بودند. هر چند رژیم جمهوری اسلامی به طور رسمی روی خوشی به برگزاری اینگونه مراسم ها نشان نمیدهد، اما در این موارد عملا مانعی جدی هم بر سر راه برگزاری آنها ایجاد نمی کند. در سالهای اخیر انجمن های ناسیونالیستی در قالب فعالیتهای فرهنگی به وجود آمده اند، که رژیم با دیده اغماض به آنها می نگرد و چنانچه از حد و حدودی که برای آنها تعیین شده است، تجاوز نکنند، از تجمعات و جلسات آنها چشم پوشی می کند. احمدی نژاد در دوره ریاست جمهوری خود چند بار ساده لوحانه تلاش کرد از طریق دامادش "اسفندیار رحیم مشائی" با این کارت بازی کند که البته کارش نگرفت.

 

در ارتباط با تجمع روز جمعه در پاسارگاد دو نکته قابل ملاحظه وجود دارد، اول کثرت شرکت کنندگان، که بعضی منابع آن را دهها هزار نفر تخمین زده اند. دوم چشم پوشی رژیم اسلامی از برگزاری آن. در مورد کثرت شرکت کنندگان در این تجمع، واضح است که همه آنها را دسته جمعی نمی توان ناسیونالیست و سلطنت طلب و غیره نامید. این طنز روزگار است که از برکت سر رژیم اسلامی، بخشهائی از مردم ساکن این سرزمین، آن چنان از زندگی تحت حاکمیت رژیم اسلامی سرخورده و خسته شده اند که هر فرصتی را برای ابراز اعتراض در توان خود ببینند، در آن شرکت می کنند و یا بعضی هم این چنین با دیده حسرت به 2500 سال گذشته، روزگار دوران برده داری می نگرند و کورش هخامنشی را، پدر خود می نامند و الگوی زندگی امروز خود قرار می دهند.

بدون شک تاریخ واقعی حیات انسانی در دورانهای گذشته نشان میدهد که فلات ایران نیز مانند، بین النهرین یا حوزه رود نیل و یا چین و بسیاری مناطق دیگر جهان در دورانهای مختلف، شاهد تمدن های پیشرفته دوران باستان بوده است. این تمدنها و از جمله تمدن فلات ایران هرکدام در حد خود دستآوردهای ارزشمندی برای بشر امروز به یادگار گذاشته اند. اما اولا، افتخار این تمدنها نصیب پادشاهان و امپراطورها و فرعونها و خلفا و غیره نمی شود، آنها در همه دورانها همواره پاسداران نظم کهن بوده اند و در حق انسانهای برجسته زمانه خود، مرتکب جنایتها شده اند. تاریخ تمدن فلات ایران و جاهای دیگر را معماران و پزشکان و سخنوران و ادیبان و فلاسفه و شیمی دانان و ریاضی دانان و توده مردمی که مایحتاج زندگی روزانه بشر را تولید میکرده اند، رقم زده اند. در پرونده پادشاهان و امپراطوران و فرعونها و از آنجمله کوروش هم چیزی برای افتخار کردن به آن وجود ندارد. آنها کاری جز کشور گشائی، جنگهای بی انتها، از کشته پشته و از کله سرها مناره ساختن، چشمها را از حدقه در آوردن انجام نداده اند. آنها حتی از انجام شنیع ترین جنایتها نسبت به نزدیک ترین کسان خود نیز ابائی نداشته اند.

 

ثانیا، در مورد نفس تمدنها و دست آوردهای بشری و هم جائی برای فخر فروشی به دیگران و جود ندارد. انسانها در سرتاسر جهان در مسیر تکامل دست آوردهائی داشته اند، که سرمایه کل بشریت است. اگر به عنوان مثال در فلات ایران، کسانی چون حافظ و سعدی و خیام و ابن سینا و زکریای رازی و مسعود سعد سلمان و دهها انسان برجسته دیگر را داشته ایم، اگر قناتهای آبرسانی به همت هزاران انسان زحمتکش و مبتکر بناشده اند و از نشانه های تمدن ایرانی هستند، دیگرانی از این نوع در جاهای دیگر دنیا، آب که در هاون نکوبیده اند. آنها نیز ارسطو و سقراط و افلاطون و ارشمیدس، مارکس و انگلس و انشتاین و نیوتن و پاستور و هومر و هزاران دیگر از این قبیل را داشته اند، آنها نیز به سهم خود ابزارهای تولید را تکامل بخشیده اند و در بنانهادن تمدن امروز کم نیاورده اند.

 

تجمع روز جمعه در پاسارگاد را ناسیونالیستهای ایران سازمان داده بودند. ناسیونالیسم ایدئولوژی طبقه حاکم در عصر سرمایه است. طبقه حاکم در این عصر در همه جهان، برای یک دوره با اتکاء به این ایدئولوژی به شیوه ای فریبکارانه، به افتخارات جهانی مردم یک منطقه، رنگ و بوی محلی می داد تا تفرقه بین مردم ساکن مناطق مختلف را همیشگی کند. از افتخارات "ملت خود" دیواری برای جداسازی از مردم دیگر می ساخت، زیرا به چنین محدوده هائی، برای بازار کار و کالا، تا جائی که تیغش می برید، نیاز داشت و همان محدوده را هم "ملت خود" نام می نهاد و تلاش میکرد با هر ترفندی که شده است، آنها را هم زبان و هم لباس و هم فرهنگ کند، برای آنها عرق ملی ایجاد کند، تا از محدوده مورد نیاز او دفاع کنند.

 

اما اگر ناسیونالیسم ایرانی در قرون 19 و 20، برای بنانهادن دولتی که بازار داخلی سرمایه را در چهارچوب ایران شکل بدهد، به این ایدئولوژی نیاز داشت، امروز و در عصر جهانگیری سرمایه، چیزی جز ابزاری فرسوده و از کار افتاده در دست جریانهای حاشیه ای، که می خواهند به هر قیمتی که شده، دستی در قدرت داشته باشند، نیست. اما رژیم اسلامی هم دریافته است که این ناسیونالیسم یک جریان فکری و سیاسی رو به زوال است و به همین دلیل از آن ترسی به دل راه نمی دهد و گاه برای بهربرداری از آن هم وسوسه می شود. جمهوری اسلامی که این چنین از تجمع هزاران تن در پاسارگاد که زیر پرچم این جریان جمع شده اند، چشم پوشی میکند و یا برگزاری محافل ادبی ناسیونالیستهای ایرانی را در تهران تحمل میکند، همان رژیمی است که جرات نمیکند به برگزاری تظاهرات روز جهانی کارگر که حتی بوسیله خانه کارگر دست پرورده خود او هم سازماندهی میشود، رضایت بدهد. البته واضح است در اینجا بحث بر سر یک مقایسه است وگرنه جمهوری اسلامی حق ندارد از برگزاری تجمع و تظاهرات طرفداران کورش در پاسارگاد و در هیچ جای دیگری جلوگیری کند. ناسیونالیستهای امروز ایران هیچ منفعت اقتصادی معینی را برای طبقه خود نمایندگی نمی کنند. آنها تنها از برکت سر رژیم اسلامی امکان حضور سیاسی و ابراز وجود اعتراضی پیدا کرده اند.

 

ناسیونالیسم ایرانی به دلیل شرایط عینی تغییر یافته این جامعه 38 سال پیش نتوانست رژیم شاه را حفظ کند و یا آنرا به رژیم مطلوب خود تغییر دهد. رهبران این جریان در مقام اپوزسیون رژیم شاه هم ابتدا برای چند صباحی به خرده ریزی از قدرت، در حاشیه جریان اسلامی، رضایت دادند و سپس با خفت بیرون انداخته شدند. واقعیت این است که ارزش مصرف تاریخی این جریان به پایان رسیده است و بقای آن تنها بر بقایای توهمات رو بزوال در میان بخشهائی از مردم استوار است.

http://www.cpiran.org/sokhaneroz/page10.html

------------------------------------

مردم در کنار یکدیگر این کار بزرگ رو انجام دادن

تورج آزاده

آمار تخمینی مردم در پاسارگاد، می گویند دو ملیون ایرانی بصورت خودجوش در پاسارگاد بودند. به کمتر و زیادترش کاری نداریم ولی دقت بفرمایید که در زادروز کورش بزرگ پلوی نذری و خورشت قیمه نمیدادن و از ساندیس هم خبری نبود و این جمعیت از کمترین امکانات برخوردار بودند و حتی دستشویی به مقدار کافی نبوده. این مردم در کنار یکدیگر این کار بزرگ رو انجام دادن و از جیب خودشون مایه گذاشتن و هزینه های این سفر رو متقبل شدن، زن و مرد و پیر و جوان و کودک بدون اینکه به یکدیگر توهینی کنند یا مخالفتی با یکدیگر داشته باشند این بزرگداشت و یادبود کورش پدر را سر انجامی با شکوه بخشیدند. مگر نه اینکه آنها همان زنان و مردانی هستند که اجازه رفتن به استادیوم ورزشی یکصد هزار نفری را با یکدیگر ندارند؟ و حال میبینیم که بصورت میلیونی یکدل و یکزبان در کنار یکدیگر یک شبانه روز را هر چند به سختی ولی شادمان سر میکنند. زنده و جاوید و باد ملت غیور و غیر قابل پیشبینی ایران.

----------------------------------

نمی دانیم سیاسی تر شدن این رویداد، پیامدش چه خواهد بود

رضا حقیقت نژاد

شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۱۶

اسفندیار رحیم مشایی وقتی درباره «مکتب ایرانی» حرف می زد، آریایی که نبود، می گفت این همان صدور انقلاب است، ما باید اسلامی را تبلیغ کنیم که از جغرافیای ایران بر می خیزد، با جوهره فرهنگی و مختصات اینجایی اش. وقتی محمدجواد ظریف به موگرینی می گفت «هرگز یک ایرانی را تهدید نکن»، از منظر آریایی که نمی گفت، داشت از موضع نماینده نظام جمهوری اسلامی مقتدرانه سخن می گفت، قاسم سلیمانی وقتی تبلیغ می کند «اگر سوریه نجنگیم،‌ باید در کوچه های تهران بجنگیم»، تاکیدش روی «مرزهای ایران» از منظر آریایی بودن که نیست،‌ در مقام سپاه قدس حرفش را می زند. مدافعان توافق هسته ای که از خطر جنگ علیه «ایران» سخن می گویند که ملی گرا یا آریایی نیستند لزوما، به کاربردی بودن چنین پروپاگاندایی برای تامین اهداف خودشان واقف هستند. می خواهم بگویم در این سال ها که رنگ و لعاب «ملی گرایی» از سوی طیف های مختلف بیشتر شده، «ملی گرایی» نبوده، تاکتیکی بوده در خدمت منافعی که تعقیب می کردند،‌ نقشه یا باوری که داشتند، یک جور پل بوده،‌ پل معلق. منتها به خدمت گرفتن این شعارها و مفاهیم اینطور نیست که نتایج درازمدتش معلوم باشد، این یک آش شله قلمکاری است که معلوم نیست مزه اش چطور باشد. این را می توان درباره حرکت هایی مثل تجمع دیروز پاسارگاد هم گفت و نوشت. نمی خواهم و نمی توانم بگویم حتما این تجمع غیرمنتظره دیروز نتیجه پر رنگ شدن مفهوم «ایران» در این سال ها بوده،‌ می خواهم بگویم درست است که دیروز ما عشق به کوروش را دیدیم، شنیدیم تولد شاهزاده پهلوی را تبریک گفتند، علیه حکومت آخوندی شعار دادند ولی نمی دانیم چند نفر از همان ها، عشق قاسم سلیمانی در دل دارند و یا محمدجواد ظریف، قهرمان شان است، به خصوص که دسر «ضد عرب» بودن هم به این غذا افزوده اند،‌ برای خیلی هاشان تفکیک قاسم سلیمانی و محمدجواد ظریف از حکومت آخوندی سخت است. ما حتی نمی دانیم سیاسی تر شدن این رویداد، پیامدش چه خواهد بود، سرنوشت تجمعات «قلعه بابک» را مرور کنید،‌ بنظرم باید خیلی دقیق تر درباره این رویدادها فکر کرد و نوشت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعار کورش پدر ماست ایران وطن ماست

http://www.radiofarda.com/a/koroush-day-pasargad/28080854.html

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبگوشت كوروش بزرگ

م شكيب

آقا آبگوشت را كه نبايد توى ديگ زود پز پخت ، آبگوشت را بايد بزارى روى شعله كم ، آروم آروم جا بيفته .

همينه غذاهاى امروزيا ديگه طعم و مزه قديما رو نداره ...

فرمانبران مطیع، داوطلبانه ، شانه‌های خود را در زیرپای خدایگان و مردگان هزاران ساله  قرار می‌دهند تا عروج او را ممکن سازند.

آنان یوغ بندگی و بردگی را با دستان خود بر گردن می‌نهند. احساس حقارت آنان را با شتاب به‌سوی چنگال قدرتى جديد  سوق می‌دهد و گرفتار می‌کند.

حکومت‌ها معمولا بر چیزی جز احساس نیاز استوار نیستند،

حكومتگران تنها  به ایمان بدون شك  و اطاعت كوركورانه و مطيع بودن زیردستان مجهز هستند  ،  و بندگان بدون عنایت شاهان  خود را از دست رفته می‌پندارند. خدایگان  و شاهان هستند که به زندگی آنان سمت و معنا می‌دهند اینکه یک برده و فرمانبر همواره برده و فرمانبر باقی می‌ماند، بیش از همه محصول آن است که او اراده‌‌ای برای آزاده زيستن ندارد. پس بندگی و بردگی فقط ستم خدایگان و شاهان و رهبران دروغين نیست.

بردگی و بندگی همزمان ستمی است که بردگان و بندگان بیش از همه بر خود روامی‌کنند. بزدلی، ناپایداری و نادانی، سرچشمه‌های اصلی بردگی داوطلبانه هستند.

آنها همزمان قدرتی را می‌آفرینند و پا بر جا نگاه می‌دارند که بر زیردستان فرمان می‌راند.

" سجده بردن  در برابر بت‌های زمینی و آسمانی و بر خاک افتادن  در شآن انسان آزاده نيست ! "

اينان زنجیرهای نابالغی ذهنى  و روانى  را از  پيغمبرى به پيغمبر ديگر ، از امامى به امامى ديگر و از شاهى به شاهى ديگر پيوند زده اند  و از راه گسست مرده پرستى بيمناكند ، اينان نمى توانند روی پای خود ایستاده  و به یاری افسون‌زدایی از قدرت و بریدن از مراجع اقتدار زمینی و آسمانی، به مرجع اقتدار خویشتن تبدیل شوند ، و فرهنگ حقارت‌بار بندگی و نوکرمآبی  و مرده پرستى را  زنجيروار نسل به نسل بر دوش ميكشند ...

غافل از اينكه تنها از گذرگاه درهم شکستن نوکرصفتی و چاکرمنشی و ترس و چیرگی بر «برده‌ی درون» است که می‌توان شهروندى آزاده باشند و در راه سعادت و عدالت و آزادى  پيش روند ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حضرت کوروش نبی الله

مهدی خزعلی

خداوند با کوروش سخن گفته و کوروش پاسخ خدا را داده ، طبیعتا کسی که با خدا صحبت میکند نبی و پیامبر است .

مردم باید به زیارت این نبی بروند و از او بخواهند که برای این فرزندانش برکت بخواهد و دروغ از این مملکت برود .

کوروش جد قریش است و محمد از نسل کوروش است و امام حسین نیز از نسل کوروش است .

امسال ایرانیان با آداب زیارت یک مرد الهی به پاسارگاد بروند و .....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حواسمان باشد وقتی شعار میدهیم

محسن بهزاد کریمی

امروز روز کورش است، ملتی روی لبه تاریکی راه میرود. برخی سینه زنان تکیه های چند هفته پیش امروز بلطبع مسافر پاسارگاد عزیز بودند.

رژیم و عناصر اطلاعاتی هم لابلای مردم با هزار حیله و نیرنگ.

گرامی داشت فرهنگ کهن ایران زمین که از اصول مشترک ماست بسیار به جا و نیکوست به شرطی که دست مایه جدایی انداختن و نفاق نشود، به شرطی که به دیگر اقوام توهین نکند، به شرطی که ایران را با زایش تفکرات پان این و پان آن هزار تکه نکند.

یادمان باشد کورش پادشاه ایران و انشان و ایلام بود.

حواسمان باشد وقتی شعار میدهیم و عرب را مخاطب قرار میدهیم هموطن عرب خود را نشانه رفتیم. رژیم بر ضد سعودی از آن استفاده میکند؟ یا منظور اعراب صدر اسلام است که ایران را ویران کردند؟؟

---------------------------------------

 

گردهمایی بزرگ در پاسارگاد، توزیع شیرکاکائو در تهران به مناسب روز کوروش بزرگ

29 اکتبر 2016

۷ آبان ۱۳۹۵روز کوروش بزرگ در پاسارگاد، ۷ آبان ۱۳۹۵

در حالی که طبق اعلام‌های رسمی تورهای مسافرتی به سوی پاسارگاد در این روزها ممنوع شده بودند، گفته می‌شود که جمعیتی که امسال در پاسارگاد به مناسبت روز کوروش گرد آمدند، بیش از سال‌های گذشته بوده است.

جمعیت یک صدا شعار می‌داد: ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست.

در تهران گروهی از شهروندان به مناسبت هفتم آبان ماه روز بزرگداشت کوروش اقدام به توزیع شیرکاکائو بین مردم کردند.

تا کنون کمتر دیده شده است که گروهی با توزیع آشامیدنی یا خوراکی که زمینه‌های مذهبی دارد یاد یک شخصیت تاریخی و ملی را گرامی بدارند.

برگرفته از کیهان لندن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۰۸ آبان ۱۳۹۵

وبسایت زمانه

نیروهای امنیتی محمدرضا عالی‌پیام (هالو) را بازداشت کرده و او را کتک زدند

فرزند محمدرضا عالی‌پیام، شاعر طنزپرداز با تخلص «هالو»، اعلام کرده که پدرش در مراسم بزرگداشت کوروش، پادشاه هخامنشی، در پاسارگاد دستگیر شده است. عالی‌پیام را در حین دستگیری کتک زده‌اند و اکنون به دلیل جراحات در بیمارستان بستری و تحت بازداشت است.

 

جمعه شب هفتم آبان ماه (۲۸ اکتبر) فرزند محمدرضا عالی‌پیام در پیامی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده است از دستگیری و ضرب و شتم پدرش در مراسم بزرگداشت کوروش هخامنشی خبر داد. عالی‌پیام در محل پاسارگاد-شیراز حاضر شده بود تا در این مراسم که هر سال برگزار می‌شود شرکت کند که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد.

فرزند عالی‌پیام نوشته است که پدرش پس از دستگیری و کتک خوردن با «آمبولانس به بیمارستان سعادت‌شهر منتقل شده است.»

فرزند عالی‌پیام از همه حاضران در برنامه بزرگداشت کوروش خواسته است که اگر فیلم یا عکسی از جریان دستگیری پدرش دارند برای او بفرستند.

فرزند عالی‌پیام نوشته است: «طی تماسی که با من گرفته شد به من خبر رسیده که پدرم (سیدمحمدرضا عالی‌پیام-هالو) امروز ساعت دوازده ظهر در شیراز (پاسارگاد) بازداشت شده کتک مفصلی بهشون زدن.»

او در ادامه گفته است که ماموران نگذاشته‌اند که داروهای این شاعر و طنزپرداز که مربوط به بیماری صرع و فشار خون است به او برسد.

این سومین بار است که این شاعر و طنزپرداز دستگیر می‌شود.

محمدرضا عالی‌پیام، روز ۲۸ مرداد ۱۳۹۱ توسط ماموران امنیتی دستگیر شد و به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. در ۱۹ شهریور ۱۳۹۱ با وثیقه صد میلیون تومانی از بند ۳۵۰ زندان اوین به صورت موقت آزاد شد.

 

سوم اردیبهشت ۱۳۹۴ دوباره راهی اوین شد. او در پیامی ویدئویی در فیسبوک شخصی خود نوشت: «برای اجرای حکمی که بر شعرهایم بریده‌اند به اوین می‌روم. شعرهایی که یکبار در سال ۹۲ محاکمه شدم و مجددا در سال ۹۳ به خاطر همان شعرها محاکمه و مجرم شناخته شدم.»

حکم او ۱۵ ماه زندان بود که نهایت در تاریخ ۲۶ اسفند ماه ۱۳۹۴ از زندان اوین آزاد شد.

هنوز مشخص نیست که آیا عالی‌پیام برای دستگیری روز هفتم آبان ماه در پاسارگاد تفهیم اتهام شده است یا نه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

 

شکوفه جنبش ملی ایرانیان، مصادف با زاد روز کوروش بزرگ

اقبال اقبالی

28 اکتبر 2016

امروز همایش شکوهمند هفتم ابان در آرامگاه کوروش بزرگ برگزار شد و سند تازه ای در جنبش آزادیخواهانه و ملی ایرانیان ثبت گردید. همانطور که از گزارش ها، ویدئوها و شعارها پیداست، این جنبش، خودبخودی و از اعماق جامعه ایران می باشد که در برابر حکومت اسلامی و اسلامیزاسیون جامعه ایران اعلام موجودیت کرده است.

ایرانیان در حکومت اسلامی همواره مورد تعرض آئینی – دینی، سیاسی، فرهنگی و فیزیکی قرار گرفته اند و برای مقابله با تهاجم ویرانگرانه اسلامگرایان، به سنگر ایرانیت پناه بردند تا از این سنگر از موجودیت تاریخی، فرهنگی، سیاسی و هویتی خویش دفاع کنند.

تجربه حکومت نکبت بار اسلامی و رویگردانی ملی ایرانیان از اسلام و اسلامگرایان، بستر پرسش ملی در باره کیستی خویش را در برابر ایرانیان قرار داد.

ساده ترین پاسخ ایرانیان در همایش شکوهمند هفتم آبان 1395 و شعار “ما ایرانی هستیم – عرب نمی پرستیم” تبلور یافت. یک جنبش ملی و توده ای می تواند از بدآموزی های اقشار مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تاثیر پذیرد. برای اینکه جنبش خودبخودی به پیکاری هدفمند ارتقاء یابد، باید در بستر آن، شعور سیاسی، تاریخی، دمکراتیک و اجتماعی را بموازات شور آزادیخواهانه و ایراندوستانه کارا کرد.

تجربه اعتراضات خودبخودی 1388 و برای نخستین بار طرح شعار آلترناتیو جمهوری ایرانی در برابر جمهوری اسلامی، و اکنون طرح ارزش های ملی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی ایرانی در برابر اسلامگرایان حاکم، رگه هائی از خواست استقلال طلبانه، ملی گرایانه و آزادیخواهانه جامعه ایرانی در برابر حکومت اسلامگرایان می باشد که در مراحل بحرانی خودنمائی کرده است.

نیروی آزادیخواه، ایراندوست و سکولار دمکرات نه می تواند ستایشگر پوپولیست این جنبش باشد و نه می تواند از خاستگاه منزه طلبانه از آن فاصله بگیرد. باید به این جنبش شکوهمند پیوست و پرچم پیکار هدفمند سیاسی، فرهنگی، تاریخی، دمکراتیک و اجتماعی را بر فراز این جنبش بر افراشت تا به بیراهه کشانده نشود.

در هفت سال گذشته ما با دو تجربه اقدام سیاسی – توده ای روبره شدیم که می توانیم از پراتیک مردم بیاموزیم.

در سال 1388 شعار آلترناتیو جمهوری ایرانی بدرستی در برابر جمهوری اسلامی قرار داده شد. در باره مضمون جمهوری ایرانی مردم سخنی نگفته بودند. اکنون هنگام آن فرا رسیده تا مضمون جمهوری ایرانی بمثابه الترناتیو حکومت اسلامی شفافیت یابد. واقعیت اینست که سیاست اسلامیزاسیون حکومت اسلامی در ایران به بن بست کامل رسیده است. شکست اسلامیزاسیون ایران توسط باندهای مافیائی روحانیت شیعه، می تواند برای محافلی آموزنده باشد که از ترکیزاسیون و عربیزاسیون ایران سخن می گویند. و نیز مهمتر از همه، ایراندوستان با بهره گیری از آموزه های سیاسی، تاریخی و فرهنگی پیشینیان خود و تازه ترین دستاوردهای جوامع بشری می توانند ایرانی شایسته ایرانیان بسازند.

از اینرو دمیدن روح آزادیخواهی، ایراندوستی و سکولار دمکراسی در کالبد این این جنبش، از مهمترین وظایف ما می باشد.

همانگونه که جمهوری ایرانی در برابر جمهوری اسلامی قرار داده شد، بایستی جنبش ملی سکولار دمکراتیک را در برابر سیاست ویرانگرانه و ایران ستیزانه اسلامیزاسیون کشور بگذاریم. ایرانیان با کار روشنگرانه به حقانیت این نظر پی خواهند برد که ایران و ایرانیان هزگز با “هم قسم شدن قبایل” از اسارت ارتجاع رها نمیشوند و اگر هم از حکومت اسلامی عبور کنند، گرفتار آدمخوارانی همطراز اسلامگرایان حاکم خواهند شد.

بنابراین؛

ما با ایجاد یک جمهوری ایرانی (نظامی که بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه ایران ایجاد میشود که پاسخگوی نیازهای جامعه رنگارنگ ایران باشد) و نهادیه کردن سکولار دمکراسی می توانیم مرزهای خود را با نیروهای ارتجاعی حاکم و غیرحاکم صراحت دهیم و با گذر از حکومت اسلامی، زیر سقف جمهوری سکولار دمکرات ایران، آینده شایسته خود و فرزندانمان بسازیم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Payam Azar

‏۱۳‏ ساعت پیش ·

امروز فیلمی در فیس بوک دیدم که چندش آور است .عده ای درست با همان فرهنگ اسلامی به طواف کعبه رفتند و افکار فاشیسم ناسونالیستی را دارند ترویج میدهند.اگر بادقت حوادث و رخدادهای سیاسی درایران را مرور کرده باشیم،متوجه خواهیم شد، سران حکومت اسلامی دیدند که با تحمیل اسلام سیاسی بر جامعه نمیتوانند سوار شوند. چاشنی ملی گرائی را به آن زده اند تا مبارزه روزمره مردم علیه بی عدالتی و سرکوب را با ناسیونالیسم و ملی گرائی مهار کنند.بیخود نیست که این روزها از هر سوراخ رژیم موشی سر بیرون آورده و بیاد تمدن قبل از اسلام و کوروش وسیلندر کورش را باد میزنند.معلوم نیست چه کسی به این ها اجازه میدهد خودشان را ایرانی بداند و به اقوام دیگر توهین کند.راستی اگر به آ- د - ان اینها و شناسنامه هایشان مراجعه کنی چند تایشان دارند به خودشان توهین میکنند؟تهو آورست فاشیسم و مذهب در هر لباسی که باشد حال بهم زند است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گردهمایی بزرگ در پاسارگاد

مهدی برزین

گردهمایی بزرگ در پاسارگاد، توزیع شیرکاکائو در تهران به مناسب روز کوروش بزرگ

۷ آبان ۱۳۹۵

(+عکس، ویدیو) در تهران گروهی از شهروندان به مناسبت هفتم آبان ماه روز بزرگداشت کوروش اقدام به توزیع شیرکاکائو بین مردم کردند.

تا کنون کمتر دیده شده است که گروهی با توزیع آشامیدنی یا خوراکی که زمینه‌های مذهبی دارد یاد یک شخصیت تاریخی و ملی را گرامی بدارند.

توزیع شیرکاکائو به مناسب روز کوروش بزرگ

همچنین بر اساس خبرهای رسیده از ایران از پنج‌شنبه شب ۲۷ اکتبر تا ساعاتی از بعد از ظهر روز جمعه مردم با اتومبیل‌های شخصی رهسپار پاسارگاد، آرامگاه کوروش شدند.

در حالی که طبق اعلام‌های رسمی تورهای مسافرتی به سوی پاسارگاد در این روزها ممنوع شده بودند، گفته می‌شود که جمعیتی که امسال در پاسارگاد به مناسبت روز کوروش گرد آمدند، بیش از سال‌های گذشته بوده است.

جمعیت یک صدا شعار می‌داد: ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کشور سو گرفته به سمت زوال.

پویا عزیزی

این‌ها که رفتند پاسارگاد و چند روز دیگر هم آن طرفی‌ها می‌روند کربلا برای اربعین. همین است دیگر. کشوری که مردمش مقبره‌ها را نماد کنند کشوری رو به مرگ خود نهاده است. کشور سو گرفته به سمت زوال. آریایی نژادپرست ملت ِ ایرانی و شیعه - ایرانی ِ امت محور در نمادهایشان که همان مقبره هاست. پیامی جز مرگ همان که می‌گویند را ندارند.

---------------------------------------

تاریخ سرزمین پارس

قابل توجه دوستانی که برنامه ریزی کرده اند برای گرد همایی در هفتم آبانماه آرامگاه کورش درصورتی که وقت اضاف دارید ازمکانهای زیر دیدن کنید

1-آرامگاه کورش بزرگ-کاخهای کورش-آرامگاه کمبوجیه-تل تخت

2-پارسه یا تخت جمشید-کاخهای شاهان هخامنشی

3-آرامگاه داریوش اول.خشایارشا.اردشیر اول و داریوش دوم-نقش و نگاره های شاهان ساسانی و کعبه زرتشت

4-کشفیات جدید تل ملیان.انشان شهرگمشده.وجرقه اولیه تمدن ایلام

5-به سمت کاخ اردشیر بابکان.کاخ قلعه دختر ساسانی-شهردارابگرد و شهرگور

6-به سمت شهربیشاپور-غارشاپور-تنگ چوگان

به آرامگاه کورش

درهفتم آبان جمعیت زیادی حضوردارندهمراه داشتن کارت ملی به جهت گرفتن بلیط ورودی البته هرنفرمیتواند برای چندین نفرتهیه کند

محوطه دارای یک پارکینگ خاکی میباشد یادآوری جدا ازآرامگاه به کاخهای کورش آرامگاه کمبوجیه و تل تخت هم توجه داشته باشید

عزیزانی که ازنظر وقت مشکلی ندارند به نقش رستم نقش رجب وتخت جمشید هم توجه کنند

و همچنین تنگ چوگان کاخ اردشیر بابکان شهربیشاپور و غارشاپور

دوستانی که بدون خودرو و ازاستان فارس قصد حضوردارند میتوانند در پایانه مسافربری کاراندیش تاکسی تهیه کنند

و آن دسته ازدوستانی که روز قبل به مقصد یعنی شیراز می رسند می توانند درفضاهای سبزی که جهت مسافرین تهیه شده چادر یا کمپ احداث کنند و همچنین مسافرخانه یا هتل

و اما اصل مطلب جهت جلوگیری از هرگونه درگیری و برهم زده شدن مراسم بزرگداشت توسط.................با نیروهای انتظامی و مسئولین مجموعه همکاری کنید چند سال پیش عده ایی از موقعیت سو استفاده کرده و با نارنجکهای دستی به آرامگاه حمله ورشدند سوال داشتید درکامنتها جواب بگیرید.با آرزوی مراسمی درخور کورش بزرگ پدر ایران زمین

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درخواست یک فعال فرهنگی از روحانی: «ثبت روز کوروش در سالنامه کشور»

سحام نیوز : منتشر شده در پنج شنبه, ۶آبان , ۱۳۹۵ | ۶:۳۲ ب.ظ

«عارف درویش» یکی از زندانیان حوادث پس از کودتای انتخاباتی ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ و فعال فرهنگی، طی نامه‌ای به حسن روحانی رییس جمهور از وی خواست روز هفتم‌ آبان، به عنوان روز کوروش هخامنشی در سالنامه‌ی رسمی کشور درج گردد.

 

متن نامه این فعال فرهنگی که برای انتشار در اختیار «سحام» قرار گرفته، به شرح زیر است:

 

به نام خداوند جان و خرد

ریاست محترم جمهوری

جناب آقای دکتر حسن روحانی

با درود و احترام

 

این نامه و این درخواست را سه بار دیگر نیز خدمت شما نوشته بودم و هر بار هیچ واکنش و هیچ پاسخ و هیچ اقدامی ندیده‌ام.

 

در این دوره که هر روز خبر از ویرانی میراث فرهنگی کشورمان از رسانه‌های جمعی پخش می‌شود و نیز شنونده خبرهایی همچون اختلاس و دزدی و فساد هستیم، شایسته نیست که اندکی در برابر این مردم سپاسگزار بود؟ مردمی که بردبارانه و آبرومندانه هر بار چشم بر روی این چپاول‌ها و حقارت‌ها بسته‌اند.

جناب رییس جمهور!

به عنوان فردی که قلبش برای چین و چروک دماوند و شن و ریگ کویر، آب‌های آبی آرامش‌بخش خلیج فارس و دانه دانه خاک میهن می‌تپد به شما یادآور می شوم در این روزها که می‌دانم با کابینه محترم بسیار در ساخت‌وساز میهن تلاش می‌کنید و خواهید کرد، به این درخواست مردم نجیب و بزرگوار و شرافتمند ایران رسیدگی کنید که هر گونه حمایتی از شما کرده‌اند و شما را یاری‌گر می دانند.

خواسته و درخواست اینجانب و بسیاری از ایران دوستان، «ثبت روز کورش هخامنشی در سالنامه‌ی رسمی» کشورمان است.

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.

نام خویش را در تاریخ این سرزمین به میهن‌دوستی و خردمندی و شهامت دوچندان کنید و روز هفتم آبان را روز بزرگداشت کورش هخامنشی بیان و ثبت کنید.

با سپاس و تجدید احترام و آرزوی خدمت بهتر و افزون‌تر شما به سرزمین‌مان.

-------------------------------------------

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©