عملکرد واژه‌ها در سرکوب زنان: «نجیب» و «جنده»

 

زنان ایران - سهیلا وحدتی
7/9/84
مهمترین واژه‌های سرکوب زنان را می‌توان در میان واژه‌هایی یافت که به رفتار «جنسی» زنان مربوط است. چگونگی رفتار جنسی همواره مهمترین و برجسته‌ترین شاخص رفتار زن و مبنای قضاوت او بوده است. اگر بخواهیم دقیق‌تر صحبت کنیم، باید بگوییم که در واقع دوری گزیدن از هرگونه رفتار جنسی میزان اعتبار و شایستگی و «نجابت» زن در جامعه سنتی پدرسالار را تعیین می‌کند. در فرهنگ سنتی اصولا هرگونه «رفتار جنسی» به معنای فعال بودن در زمینه جنسی برای زن ناپسند است. حتی بروز زمینه مناسب برای فعالیت جنسی نیز ناپسند است، بروز دادن غریزه جنسی، میل جنسی، و جاذبه جنسی برای زن نجیب بعید است. و زنی الگوی جامعه سنتی است که نه تنها از نظر جنسی فعال نیست، بلکه اصولا دارای غریزه جنسی نیست، و جذابیت جنسی خود را کاملا پنهان می‌سازد. فراتر از آن، زن نجیب آن زنی است که نه تنها رفتار جنسی از خود نشان نمی‌دهد، بلکه «هویت جنسی» خود را نیز کاملا مخفی نگاه می‌دارد و می‌پوشاند. این پوشاندن نه تنها در پوشش ظاهری و پنهان ساختن برجستگی‌های بدن و مو و زیبایی‌های ظاهری صورت می‌گیرد، بلکه در پوشاندن خواسته‌ها، تمایلات، افکار، غریزه جنسی، احساسات و طبیعت زنانه خویش نیز هست.

مفهوم سکسوالیته sexuality را در گستره وسیع آن در نظر بگیریم که دربرگیرنده «رفتار جنسی» به مفهوم دادن یا گرفتن لذت جنسی – از حسی و تجربی گرفته تا ذهنی - و «هویت جنسی» به مفهوم مجموعه تمایلات، احساسات، خواسته‌ها و غریزه‌ است. و می‌بینیم که زن «نجیب» زنی است که «سکسوالیته» خود را کاملا مخفی می‌دارد و پنهان می‌کند. یعنی زن نجیب نه تنها هیچگونه رفتار جنسی از خود نشان نمی‌دهد، بلکه ظاهرا دارای هویت جنسی نیز نیست و هویت جنسی خود را در ظاهر و باطن کاملا پنهان می‌سازد. و هر زنی که نجیب نباشد، «جنده» است. بدین معنا که هرگاه زنی کوچکترین رفتار جنسی از خود نشان دهد، و یا حتی ذره‌ای از هویت جنسی خود را آشکار سازد، «جنده» خوانده می‌شود.

در فرهنگ سنتی ما، اصولا زن نجیب دارای میل جنسی نیست، و اگر درون او میل جنسی وجود دارد، همواره آن را پنهان می‌سازد و هیچگونه نشانه‌ای از تمایل به جنس مخالف از خود نشان نمی‌دهد. بر اساس این دیدگاه، زن وسیله لذت و کامجویی جنسی مرد است. زن در مقابل لذت جنسی مرد بهره اقتصادی می‌برد و شیربها و مهریه و نفقه و ... اجرت‌های اقتصادی برای زن در مقابل کامجویی مرد است. از آنجایی که این فرهنگ زن را وسیله لذت‌جویی مرد می‌داند، پس زن بخودی خود باعث جذبه جنسی است زیرا که علت وجودی او لذت جنسی مرد از وجود اوست. حضور زن، تحریک کننده شهوت مرد است. تحریک میل جنسی مرد یعنی اینکه زن تمایل به رابطه جنسی دارد. پس زن نجیب نباید میل جنسی مرد را تحریک کند و در اینکار باید اگر لازم باشد حتی حضور خود را نیز مخفی بدارد و سرتاپای خود را بپوشاند و هر آنچه که نشان از «جنس زن» بودن او دارد نباید آشکار شود.(بگذریم که سرتاپا پوشیده بودن نیز نشان از محموله «جنس زن» در زیر پوشش داشته و باز بخودی خود تحریک کننده مردان است!)

از آنجا که زن نجیب هر آنچه را که به هویت و رفتار جنسی مربوط است، پنهان می‌دارد، هر آنچه که بروز هویت یا رفتار جنسی قلمداد شود، برچسب «نانجیب» را در پی خواهد داشت. اندام‌های جنسی زن نه تنها همواره پوشیده می‌مانند، بلکه از آنها صحبتی به میان نمی‌آید و جز در گفتگوهای شخصی و یا ضرور زنی از بدن خود حرف نمی‌زند. زنان حتی هنوز واژه مناسی برای نامیدن اندام جنسی خود ندارند و در صورت نیاز با ایما و اشاره و بطور غیرمستقیم بدان اشاره می‌کنند. زنان از از اندام‌های جنسی خویش و عملکرد آنها از جمله قاعدگی، بارداری و زایمان در جمع صحبت نمی‌کنند و طبیعی است که رابطه جنسی هرگز مورد گفتگو در جمع قرار نمی‌گیرد.

در جامعه سنتی زنی که هویت جنسی خود را به هر شکلی بروز دهد، از عشوه‌گری گرفته تا حتی خنده بلند یا سروصدایی که باعث جلب توجه جنس مخالف شود، «جنده» خوانده می‌شود. با این حساب می‌توان حدس زد که تکلیف زنی که رفتار جنسی از خود نشان دهد چیست. زن نجیب نباید میل جنسی داشته باشد، چه رسد به اینکه بخواهد برای ارضای میل جنسی خود تلاش کند یا عملی انجام دهد. زنی که مردی را به انتخاب خود و خارج از محدوده خواستگاران خویش دوست بدارد، عشق خود را با او در میان بگذارد، به او پیشنهاد رابطه بدهد، یا با او رابطه برقرار کند، و یا نیاز جنسی خود را ارضا کند، «جنده» خوانده می‌شود. لذت جنسی و ارضای نیاز جنسی فقط حق مرد است و زن بهیچوجه حقوق مشابه ندارد. از همین رو، هر آنچه که مربوط به ارضای غریزه جنسی زن - به هر شیوه‌ای - است، عملی متضاد با شیوه نجابت است. زن حتی اگر خودارضایی می‌کند، همواره آن را به عنوان «گناه» پنهان می‌سازد و از آن صحبت نمی‌کند.

این سنت‌ها حتی راه به قانون جامعه گشوده و زنی که کوچکترین فعالیت جنسی از خود نشان دهد، مورد پیگرد قانونی و مجازات قرار می‌گیرد. زنی که اندام خویش را بطور کامل نمی‌پوشاند و ممکن است که جذابیت جنسی او نمایان گردد، خلافکار است. زنی که بدون اجازه قیم خویش کشش جنسی نسبت به مردی داشته باشد، خطاکار است. و بدین ترتیب، عدم مطابقت با هنجار‌های رفتاری جامعه می‌تواند باعث سرشکستی زن، طرد او از خانواده، و حتی مجازات او تا حد مرگ باشد. و این‌همه در حالی است که مهمترین نقش زن در مقابل مرد ارضای غریزه جنسی مرد و در پی آن زایش فرزند است. یعنی در عین خاموش کردن غریزه خود، این تکلیف زن است که بتواند غریزه جنسی مرد خود را هر لحظه به بهترین شکل برآورده سازد. بگذریم که فعالیت جنسی برای مرد نکوهیده نیست بلکه به اعتبار او می‌افزاید و تنها توانایی مرد در «نان‌آوری» است که میدان فعالیت جنسی او را تعیین می‌نماید. بحث اینگونه تبعیض را در اینجا نمی‌گشاییم زیرا در اینجا صحبت از فاصله فرهنگی میان کلیشه‌های سنتی «زن» و «مرد» نیست، بلکه صحبت از مکانیسم عمل فرهنگ زن‌ستیز است.

«جنده» اگرچه در واژه‌نامه معین به معنای «بدکاره، روسپی و فاحشه» آمده است*، اما ظاهرا بقدری زشت و مستهجن است که در ادبیات رسمی و مکتوب بکار گرفته نمی‌شود. در عین حال، این واژه در فرهنگ محاوره کاربرد بسیار گسترده‌ای در کوچه و بازار دارد و می‌توان گفت به مفهوم دقیق متضاد «نجیب» - یعنی زنی که همه هنجارهای اخلاقی و شرعی و عرفی مربوط به هویت و رفتار جنسی را رعایت می‌کند – نمودار زن در شکستن هنجارهای سنتی اخلاقیات جنسی است. زنی که آشکارا عملی انجام می‌دهد، یعنی به تن‌فروشی می‌پردازد و در ازای پول با مردی که شوهر او نیست، رابطه جنسی برقرار می‌سازد نیز «جنده» خوانده می‌شود، زیرا به نحوی ساختار سنتی اخلاق جنسی را در عمل زیر پا می‌گذارد. اما معنای «جنده» محدود به «تن‌فروش» نیست و به هر زنی نیز که نه به خاطر دریافت مزد، بلکه فقط به خاطر عشق با مرد مورد علاقه خویش رابطه جنسی برقرار کند، گفته می‌شود حتی اگر این رابطه جنسی در حد نامه‌نگاری عاشقانه باشد.

چرا واژه «روسپی» و «فاحشه» و اصطلاح «زن خیابانی» راحت مورد استفاده در گفتار و نوشتار واقع می‌شود، اما واژه «جنده» به حدی قبیح است که همه از بکاربردن آن در نوشتار و گفتار رسمی خودداری می‌کنند؟
باید مفهوم این واژه‌ها را شکافت تا قباحت ویژه «جنده» روشن شود.

زنی که به خاطر نیاز اقتصادی و از روی ناچاری در ازای پول، بدن خود را در اختیار مشتری قرار می‌دهد. در این چارچوب، در نوشتار و گفتمان‌های رسمی جامعه با عنوان زن «روسپی» و «فاحشه» و «خیابانی» مشخص می‌شود. جامعه گرچه فاحشگی را عملی خلاف و نادرست می‌داند، اما در عین حال موقعیت زن «فاحشه» را درک می‌کند، زیرا نیاز اقتصادی او را درک می‌کند، و نیاز برخی مردان به خدمات جنسی او را درک می‌کند. نیز این واقعیت که تن‌فروشی و ارائه خدمات جنسی موقت به مردان بصورت صیغه‌ می‌تواند انجام پذیرد، پذیرش واقعیت حضور این زنان را در جامعه ساده می‌سازد. در عین حال، «فاحشه» و «روسپی» را پست و حقیر و بی‌ارزش می‌شمارد و آنها را در شمار جنایتکاران و فاقد احترام اجتماعی می‌شمارد. فاحشه معمولا زنی است که از راه ارائه خدمات جنسی گذران زندگی می‌کند و فاقد مهارت یا امکانات کافی برای کسب شغل دیگری است، و خانواده‌ای ندارد که به آنها پناه ببرد. بنابراین فقر و نیاز شدید اقتصادی است که تن‌فروشی را به فاحشه و روسپی تحمیل کرده است**. امروزه جامعه‌ای که وجدان آگاه‌تری دارد، زنان خیابانی را حتی «بدکاره» نمی‌نامد و از نظر اخلاقی مورد قضاوت قرار نمی دهد، بلکه آنان را قربانیان پدیده‌ای به نام «آسیب اجتماعی» می‌داند و این پدیده را مورد بررسی قرار داده و در صدد چاره آن برمی‌آید.

اما در فرهنگ عامه «جنده» سرشار از قضاوت اخلاقی منفی است. در واقع می‌توان گفت که «جنده» دارای دو مفهوم است که هر دو مفهوم در قضاوت سنتی، منفی و محکوم است. یکی به معنای «روسپی» و «فاحشه»، یعنی زنی که مفعول است، بیچاره است، از روی ناچاری تن خود را برای فروش می‌گذارد و به عنوان برده جنسی موقت بکار می‌پردازد و غرور و احترام و شخصیت خود را در این میان فدای پول و درآمد خویش می‌کند، و اگر هنجارهای اخلاقی جنسی جامعه را می‌شکند، نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار است و خود او بیش از هر هنجاری در این میان قربانی می‌شود.

اما مفهوم دیگر «جنده» به معنای زنی است که که لزوما نه از روی نیاز اقتصادی، بلکه از روی میل و به خاطر حفظ غرور و احترام به خویشتن هنجارهای اجتماعی و اخلاقیات سنتی مربوط به هویت و رفتار زن را زیر پا می‌گذارد. در این مفهوم، «جنده» زنی است که نه از روی نیاز، بلکه از روی اختیار و با آگاهی، هنجارهای اخلاقی را نادیده می‌گیرد و زیرپا می‌گذارد. و از این زاویه، زنی است که خود تصمیم به بروز هویت جنسی و کنترل رفتار جنسی و زندگی خویش می‌گیرد و با میل خود بدان می‌پردازد. یعنی با اختیار و آگاهی خویش هنجارهای اخلاق سنتی را زیرپا می‌گذارد و برای آزادی و حقوق خویش و برای رسیدن به میل و آرزوی خویش این هنجارها را زیر سوال می‌برد و درهم می‌شکند. به این مفهوم، «جنده» زنی است که نه تنها بیچاره و مفلوک و ناگزیر نیست، بلکه «توانمند» است و توانایی خود را بکار می‌گیرد تا برخلاف جریان رودخانه سنت و اخلاقیات سنتی شنا کند. از همین رو، گاهی وقتی که زنی توانمندی خود را به معرض نمایش دیگران می‌گذارد، واکنش اعجاب تحسین‌آمیز دیگران با عبارت «چه جنده‌ایهمراه است.

طبیعی است که کسی که با میل خود به کاری ظاهرا و از نظر سنتی ناهنجار و غیراخلاقی روی آورد، از نظر دیگران مورد قضاوت بسیار منفی و لعن و سرزنش و مجازات قرار می‌گیرد. در فرهنگ سنتی چندان فرقی نمی‌کند که زن با خنده از مردی بیگانه و باصطلاح «نامحرم» دلبری کند، یا به او ابراز عشق نماید، یا با او رابطه جنسی در حد تماس دست و روبوسی برقرار کند، یا بکارت خویش را از دست بدهد و در هر صورت «جنده» خوانده می‌شود. حتی زنی که از اندام جنسی خود سخن بگوید، ولو اینکه به هیچ مردی ابراز میل نکند و با هیچ مردی هم رابطه نداشته باشد، «جنده» خوانده می‌شود. در دهات دورافتاده هنوز میزان مجازات برای هر گونه رفتار جنسی، از نامه‌نگاری کودکانه با پسر همسایه گرفته تا بارداری پیش از ازدواج، قتل بدست پدر یا برادر یا یکی از مردان فامیل است.

در عین حال، جنده زنی است که سکسوالیته خود را به دیگری واگذار نمی‌کند و از نظر جنسی برده نیست، بلکه از قدرت جنسی برخوردار است، اختیاردار بدن خویش است و حق کنترل بدن خود را می‌خواهد که در دست بگیرد. اگرچه امروزه در کشورهای دمکراتیک هر زنی حق کنترل بر بدن خویش را دارد و آن را به هیچ کسی واگذار نمی‌کند و بامیل خود با هر مردی که بخواهد رابطه برقرار می‌سازد، اما جامعه سنتی پدرسالار چنین زنی را نمی‌پذیرد و چنین می‌پندارد که زن اگر سنت اقتدار مرد بر رابطه جنسی را بشکند، هر سنت و رسم اخلاقی و انسانی و مذهبی و اجتماعی دیگر را نیز به راحتی زیر پا می‌گذارد. زن همچون مرد در دوران بلوغ که کم‌کم به هویت جنسی خویش آگاهی می‌یابد، همزمان محدوده رفتار جنسی خویش را نیز درمی‌یابد و کشف می‌کند و گاه محدودیت‌های موجود را به چالش می‌کشد. و این آغاز بروز فعالیت جنسی دختران است که دوره‌ای «بحرانی» خوانده می‌شود زیرا به محض آنکه دختر جوان کنترل بر رفتار جنسی خویش راولو به شیوه ساده بروز زیبایی یا تفریحات اجتماعی با دیگر دختران - تجربه کند، دیگر براحتی مایل به از دست دادن این کنترل نیست.

یکی از دلایل «شوهر دادن» دختران در سنین پایین همین هراس از قدرت یافتن زن است و پیش از آنکه دختر به سنی برسد که بتواند رفتار جنسی داشته باشد، و گاه حتی پیش از آنکه خود به هویت جنسی خویش آگاه شود، «شوهر داده می‌شود» تا سکسوالیته او از نوجوانی بطور کامل تحت انقیاد یک مرد در آمده و امکان بروز در بیرون از خانه را نداشته باشد. و حتی اگر مردی در کنترل کردن زن خویش مشکل داشته باشد، یکی دو تا «بچه در دامن او می‌گذارد» که زن نقش مادری را بپذیرد و هویت و رفتار جنسی او تحت سایه و زیر بار وظایف مادری رنگ ببازد. شدیدترین شیوه کنترل سکسوالیته زن، مثله جنسی (ختنه) زن است که امکان لذت جنسی را بطور کامل از او سلب می‌کند. در هر صورت، همه تلاش جامعه بر این است که هویت جنسی زن کاملا انکار شود، و رفتار جنسی او تا حد امکان کنترل شود. اهمیت کنترل رفتار جنسی زن به حدی است که شیوه کنترل در مرحله دوم اهمیت قرار می‌گیرد و از شوهر دادن و مثله جنسی گرفته تا کتک زدن، بچه‌دار کردن، کشتن، و «لب باغچه سر بریدن» را در برمی‌گیرد. متاسفانه تابوی کنترل رفتارجنسی زن بقدری در جامعه مورد باور عموم قرار گرفته که همگان باور دارند که بخشی از وظیفه جمع است که رفتار جنسی زن کنترل شود! و اگر زنی خلاف هنجارهای اخلاقی رفتار کند، و مثلا در صدد ارضای نیاز جنسی خویش برآید، رفتار او نه تنها مایه شرم خود وی، بلکه لکه ننگی برای خانواده و اطرافیان او که قادر به مهار وی نبوده‌‌اند نیز محسوب می‌شود و آنها هستند که باید «کلاه خود را بالاتر بگذارند

بدین‌سان، توانمندی زن در شکستن هنجارهای سنتی همواره با برچسب سرشار از قباحت «جنده» سرکوب می‌شده و می‌شود. پرواضح است که فرهنگ ما رشد یافته و دگرگون شده و ما زنان شهامت و توان و خواست دگرگونی هنجارهای اخلاق سنتی را داریم و این برچسب‌ها را نمی‌پذیریم. اما هنوز با کوه عظیمی از مقاومت فرهنگی روبرو هستیم! تا هنگامی که تبعیض و خشوت و زن‌ستیزی در جامعه هست، مقاومت در مقابل آزادگی زن و حق و حقوق او وجود دارد و سرکوب از راه بکارگیری واژه‌هایی همچون «جنده» ادامه دارد. هر زن مبارز پیش از آنکه برمبنای عملکرد خویش و میزان تلاش در راه رسیدن به هدف خود مورد قضاوت قرار گیرد، در زمینه رعایت اصول اخلاق جنسی در زندگی خویش زیر سوال می‌رود.

شاید از همین روست که هرگاه یکی از ما زنان مقاله‌ای تاثیرگذار در دفاع از حقوق زنان می‌نویسیم و یا به قوانین ضدزن اعتراض می‌کنیم و گامی در جهت شکستن کلیشه‌های سنتی زن‌ستیز برمی‌داریم، با این واژه به قصد توهین روبرو می‌شویم، و شاید در واقع باید چنین توهینی را به عنوان اینکه اقدام ما موفقیت‌آمیز و تحسین‌برانگیز بوده، تلقی کنیم. نکته مهم اینجاست که بار منفی این واژه‌ها بزرگترین سلاح مقاومت فرهنگ زن‌ستیز در مقابل زنانی است که برای حق و حقوق خویش و هرگونه تغییر هنجار یا ساختار اجتماعی بپا می‌خیزند. زیرا که مهمترین معیار قضاوت شخصیت زن هنوز در جامعه ما متاسفانه رفتار جنسی اوست، و با زیر سوال رفتن رفتار جنسی زن، یا ارزش‌های جنسی زن، همه شخصیت او زیر سوال می‌رود و همه عملکرد و کارنامه او در هر زمینه‌ای و هرچقدر هم باارزش و موثر باشد، نادیده گرفته می‌شود و زن بخاطر شهامت‌اش، توان‌اش، کارآیی‌اش، و عملکرد تاثیرگذار نه تنها مورد تقدیر و تمجید قرار نمی‌گیرد، بلکه سرزنش می‌شود، طرد می‌شود، با توهین و تقبیح و آزار مواجه می‌شود، و گاه مجازات زنی که هنجارهای اخلاق سنتی را درهم می‌شکند این است که به خاطر این کار با «فاحشه» و «روسپی» در یک ردیف قلمداد می‌شود و بدین‌ترتیب، زن تنها و تنها بخاطر آزادگی و مبارزه‌اش مورد زشت‌ترین توهین‌های رایج جامعه، یعنی توهین های جنسی، قرار می‌گیرد.

جالب اینکه اصطلاح جنده خاص فرهنگ ایرانی نیست. بلکه در غرب نیز واژه bitch به مفهومی گسترده‌تر از تن‌فروش و به عنوان زنی که حرف می‌ زند و از حق خود دفاع می‌کند، بکار می‌رود بطوریکه امروزه بطور رسمی یکی از معنی های آن در واژه‌نامه به عنوان فعل تعریف شده و به معنای «اعتراض» است. اکنون برخی زنان فمینیست در غرب تلاش دارند این واژه را از بار منفی آن تهی ساخته و به مفهوم bitch به عنوان زنی که با سنت‌های کهنه برخورد کرده و از حقوق خود دفاع می‌کند، بار مثبت بدهند تا هنجارشکنی زنان منفی تلقی نشود، بلکه تشویق شده و به عنوان امری مثبت در میان همگان پذیرفته گردد. این واژه bitch حتی عنوان یک مجله فمینیستی در غرب امریکاست***. این زنان می‌گویند که ما اگر این واژه را به جای «توهین» به عنوان «تحسین» تلقی کنیم، قدرت مخرب آن را بی‌تاثیر می‌سازیم، و چه بسا مردم را متوجه سازیم که در هنگام استفاده از این واژه در واقع چه دارند می‌گویند.

اما ما ایرانی‌ها چرا باید با قدرت مخرب واژه «جنده» برخورد کنیم و آن را بی‌تاثیر بسازیم؟

زیرا بار منفی این واژه چنان قدرت تخریبی مهیب و دهشتناکی دارد که تاکنون به کشتار و خودکشی و قتل تعداد بیشماری زن – از کودک 6 ساله گرفته تا زن بزرگسالی که خود مادر چند کودک است – گشته است. گذشته از آن، هنجارهای اخلاقی و اجتماعی که بار منفی به این واژه می‌دهد، باعث می‌شود که ما زنان از داشتن هویت و رفتار جنسی محروم بمانیم! و این نه تنها به زندگی جنسی ما لطمه ‌می‌زند، نه تنها قدرت کسب لذت و تجربه جنسی را از ما سلب می‌کند، نه تنها قدرت پرورش فرزندانی با ذهنیت سالم و رفتار سالم جنسی را از ما می‌گیرد، بلکه شخصیت روانی ما را ناقص بار می‌آورد. از آنجایی که روانشناسی مدرن جایگاه بااهمیتی برای رشد هویت جنسی فرد در روند تکامل شخصیت قائل است، روشن است که جای این عامل بسیار مهم در رشد زنان ما بشدت خالی است. متاسفانه در کشور ما اهمیت این امر به کلی انکار می‌گردد و به جای آن آموزه‌های سنتی در زمینه انکار هویت جنسی به دختربچه ها داده می‌شود که هویت جنسی خود، و همراه با آن همه تمایلات جنسی خود را، سرکوب سازند، چیزی از غریزه جنسی بروز ندهند، و در رفتار اجتماعی خود را کاملا «غیرجنسی» وانمود سازند. و در اکثر موارد دختران نوجوان و جوان ما آموزه‌‌های جنسی خود را از منابع ناسالم و یا محیط‌های سرشار از خشونت و آزار و تبعیض دریافت می‌کنند. اما این دختربچه‌ها چگونه می‌توانند به زن‌هایی با شخصیت و روان سالم رشد یابند؟ چگونه می‌توانند ایستادگی در مقابل آزار و خشونت و تبعیض را بیاموزند، وقتی که جامعه به هرگونه بروز هویت جنسی برچسب نانجیب و «جنده» می‌زند؟

و لطمه‌های وارده تنها از جنبه روانی نیست، بلکه بر سلامت جسمانی ما نیز بسیار تاثیر گذار است و این تابوها به سلامت ما نیز بشدت لطمه می‌زند. ما زنان نه تنها نمی‌توانیم در مورد سکسوالیته آموزش ببینیم و هویت جنسی خود را بشناسیم و رفتار جنسی خویش را در کنترل خویش داشته باشیم، بلکه حتی نمی‌توانیم درباره رابطه سالم جنسی دور از آزار و خشونت صحبت کنیم، چه رسد به آنکه در عمل بخواهیم از آزار جنسی دور بمانیم و یا درمقابل آن از خود دفاع کنیم. ما که هنوز از نامیدن اندام جنسی خود ناتوان هستیم و نمی‌توانیم سلامت جنسی خود را به بحث بگذاریم، طبیعی است که قادر نیستیم درباره بهداشت و سلامت زنان صحبت کنیم و بهداشت اندام‌های جنسی و سلامت در دوران قاعدگی، زایمان، یائسگی و ... را به بحث بگذاریم. متاسفانه به همین دلیل است که گفتمان اجتماعی درباره هویت جنسی، رفتار جنسی و رابطه جنسی زن و مرد هرگز در فضای سالم در جامعه مطرح نگشته و همواره در فضاهای نامناسب و آلوده و در زمینه‌ای سرشار از خشونت، آزار و سوءاستفاده جنسی و در بهترین حالت در لطیفه‌های بشدت خشونت‌بار و تبعیض‌آمیز جنسی است که مطرح می‌گردد و بصورت گفتمان رایج – اگرچه زیرزمینی - شکل می‌گیرد.

و چنانچه گفته شد، واژه‌های سرکوب همواره سلاحی برای از پا انداختن زنان آزاده و مبارز بوده که بویژه از حقوق زنان دفاع کرده و برای شکستن کلیشه‌های جنسیتی مبارزه می‌کنند. ما در مبارزه خویش با این ضربه‌های سرکوب‌کننده روبرو بوده و هستیم و ... خواهیم بود! مگر آنکه با آن بطور رودررو و مستقیم مبارزه کنیم و این سلاح کهنه و قدیمی را که دیگر عتیقه شده است، خنثی کرده و باروتش را کاملا بی‌اثر سازیم! ما باید خودمان را در این زمینه رویین‌تن سازیم و از خشونت جنسی که از راه واژه‌های سرکوب عمل می‌کند، نهراسیم، بلکه این شیوه از خشونت را افشا کنیم و نوک ضربه را بطرف کسانی برگردانیم که این سلاح کهنه را در مقابله با زنان بدست می‌گیرند.

مبارزه برای دمکراسی بدون مبارزه برای حقوق بشر ممکن نیست. مبارزه برای حقوق بشر بدون مبارزه برای حقوق زنان ممکن نیست. مبارزه برای حقوق زنان بدون مبارزه برای نفی کلیشه‌های سنتی که دست و پای زن را در زندگی فردی و اجتماعی می‌بندد، ممکن نیست. مبارزه برای رهاسازی زنان از کلیشه‌های سنتی جنسی و جنسیتی در اجتماع بدون دگرگونی این مفاهیم فرهنگی ممکن نیست. و این وظیفه همه ماست، از زن و مرد، که مبارزه فرهنگی در این زمینه را آغاز کنیم و بیم آن نداشته باشیم که در اولین گام در این مبارزه، شخصیت خودمان هدف اینگونه انگ و برچسب شخصیت و ترور فرهنگی واقع شود.

--------

*دوستی می‌گفت که «جنده» در اصل «جان‌ده» به معنای «جان‌دهنده» بوده و بار مثبت داشته است. من به ریشه لغوی این واژه کاری ندارم، و منظور اصلی این بحث معنای رایج آن در فرهنگ مردم ماست.

**اگر چه زنانی هستند که بخاطر منافع سرشار اقتصادی حرفه‌هایی درزمینه خدمات جنسی را برای خود برمی‌گزینند (هرزه‌نگاری تنها صنعتی است که درآمد زنان در آن بیشتر از مردان است)، اما در مورد اکثریت قریب به اتفاق زنان مشغول به این ‌حرفه در کشورهایی که تن‌فروشی در آنها غیرقانونی است، می‌توان مشاهده کرد که در آمد آنها ناچیز است، قضاوت منفی جامعه به همراه خشونت و بیماریهای آمیزشی و حتی خطر جانی آنها را تهدید می‌کند، و در شرایط سختی به کار مشغول هستند که عموما اجبار اقتصادی به عنوان انگیزه برای آنان عمل می‌کند.