Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۰ برابر با  ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۰  برابر با ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۱
افسانه‌های جنبش سبز: ۴-رسانه شمایید

افسانه‌های جنبش سبز: ۴-رسانه شمایید

 

میخک

این شعاری است که از آغاز جنبش سبز تکرار شده و چکیده نگاه غالب فعالانش به شکل مبارزه سیاسی در این جنبش است. نگاهی که سیاست را به عرصه نمادین و مبارزان سیاسی (عاملان انسانی) را به رسانه تقلیل می‌دهد و رسانه برایش نه فقط فرم بیان، که محتوای مبارزه نیز هست. «پیام» رسانه‌ای نه وسیله‌ای برای مداخله در سیاست و جامعه، که انگار غایت سیاست است؛ کنشی که خبر و عکسی از آن منتشر نشود انگار انجام نگرفته است. در چنین شرایطی رسانه‌های بدیل نه تنها به عرصه‌ای برای تحقق آزادی بیان بدل می‌شوند که ابزار کارآمد سازماندهی و بسیج منابع نیز پنداشته می‌شوند. خوش‌بینی نسبت به رسانه‌های سبز چنان بالا بوده که روزنامه‌نگاری بیان کرده:«رسانه‌های کوچک بساط دیکتاتوری‌های بزرگ را بر هم زدند» و دیگری حتی مدعی شده است «جنبش سبز هر چه دارد از رسانه دارد»!

 

همراه با این نگاه به نقش رسانه در مبارزه سیاسی، تصوری غلط نیز از رسانه بسط یافته است. این که از سویی رسانه می‌تواند و می‌بایست بی‌طرفانه واقعیت را گزارش و تحلیل کند. دیگر این که اشخاص می‌توانند فارغ از ملاحظات رسانه‌های کلان، خلاص از ساختارهای قدرت و نظام‌های معرفت، در خرده‌رسانه‌های فیسبوکی، توییتری و… صدای خود را باز پس بگیرند. ترکیب این دو نگره به این انجامید که بسیاری از چهره‌های سیاسی و نخبگان موثر در جنبش سبز نه از مقام عضو این جنبش بلکه از موضع تحلیلگران مستقل در رسانه‌های کلان ظاهر شوند و از طرف دیگر صدای بسیاری از آنان که از موضع سبز سخن می‌گفتند در رسانه‌های خرد محصور بماند. به این ترتیب جنبشی آن قدر گسترده نتوانست به بیان عمومی صریح و جسورانه‌ای از خود دست بیابد.

 

انقلاب‌های تونس و مصر جان تازه‌ای به افسانه رسانه بخشیدند. تحول ریشه‌ای و گسترده اجتماعی در کشورهایی با حکومت‌های طرفدار غرب، توسط رسانه‌های بزرگ جریان اصلی و با نگاهی جانبدارانه و غیربی‌طرفانه محصول تکنولوژی اعطایی غربی جلوه داده شد. اما روشن بود که معجزه التحریر از آسمان فیسبوک و توییتر نازل نشده است. در حالی که خود مبارزان عرب توصیف‌های غلوآمیز از نقش رسانه و شبکه‌های اجتماعی مجازی را رد کرده‌اند، فعالان ایرانی هم‌چنان در شیدایی نسبت به این دو غوطه‌ورند و ای بسا کل مبارزه برایشان در همین عرصه رقم می‌خورد. با پایان فاز خیابانی و توده‌ای و در فقدان رهبری حداقلی، جنبش سبز میان کلاف در هم تنیده رسانه-شبکه‌های اجتماعی مجازی گرفتار آمده است. اما این گرفتاری تصادفی نیست. افسانه رسانه با ذائقه طبقاتی طیف غالب در جنبش سبز سازگار است. همان طیفی که بدون تحلیل انضمامی طبقاتی و با پروردن اسطوره طبقه متوسط گاه آزادی اقتصادی را برتر از آزادی سیاسی می‌شمرد و در برابر طرح ویرانگر حذف سوبسیدها چیزی برای گفتن ندارد. روشن است که دسترسی و استفاده از رسانه‌های جدید ربط معنی‌داری با موقعیت طبقاتی دارد و با درک فعلی از پیوند رسانه و سیاست طبقات فرودست باید جبراً طرفدار حکومت قلمداد شوند، امری که با واقعیت بیرونی سازگار نیست.

 

اما پیش از این به یاد می‌آوریم که پیشتر و در دوره اصلاحات این روزنامه‌ها بودند که بار احزاب اصلاح‌طلب را به دوش می‌کشیدند و هم‌زمان جور جامعه نحیف روشنفکری و دانشگاهی ایران را کشیده و معناساز جریان‌های سیاسی و اجتماعی بودند. بضاعت نظری اندک این روزنامه‌نگاران موجب شد که با افول اصلاحات از عهده اقتضائات جایگاهی که یافته بودند برنیایند. (اکبر گنجی و محمد قوچانی برجسته‌ترین مثال‌های این رویه‌اند) اصلاح‌طلبان از نهادسازی و مداخله مستمر و موثر در نظم اجتماعی به نفع اهداف سیاسی خود غافل بودند و از این رو در هر انتخابات این روزنامه‌ها بودند که می‌بایست بازوی اجرایی اصلاح‌طلبان در بسیج مردم می‌شدند. در دوره نخست احمدی‌نژاد دیگر نیروهای ترقی‌خواه که از زیر سایه اصلاح‌طلبان خارج شده بودند برای ساختن نهادهای بدیل خود تلاش کردند(در دانشگاه، جنبش زنان و جریان‌های مختلف کارگری) اما آنان نیز بخش چشمگیری از نیروی خود را صرف بروز رسانه‌ای نمودند که تصویرشان را بزرگتر از نقشی که واقعا از پس اجرایش برمی‌آمدند جلوه داد. گویی هر چه بیشتر سنگرهای واقعیت در عرصه عمومی را واگذاردیم به خاکریزهای مجازی عرصه نمادین پناه بردیم.

 

پیش از آن که با کودتا علیه بنی‌صدر باقیمانده سیاست مردمی ۵۷ به محاق رود، فعالیت سیاسی در قالب سازمانی متعین می‌شد که ابعاد عمومی و مخفی(دست کم غیرعمومی) را توامان داشت. سیاستی که از سرشاخ شدن با قدرت کلان و بسیج توده‌ای هراسی نداشت و چهره خشن و زمخت خود را پنهان نمی‌نمود. با گشایش نسبی عرصه سیاست پس از دوم خرداد باید فرمی جدید برای فعالیت سیاسی ساخته می‌شد چرا که مرگ دموکراسی نه زیر چکمه حکومت که در سیاست‌ورزی انقلابیون تصور می‌شد، امری که تجدیدنظر را ضروری می‌کرد. سیاست عرصه گفتگو، فعالیت بی‌سازمان، شفافیت‌زده و با میل به بازنمایی مدام در عرصه عمومی، دلزده از روشنفکر و بیزار از توده شد. حریری لطیف تن زمخت سیاست را پنهان کرد. مجموعه‌ای که در «رسانه» به هم می‌رسید.

 

انفجار توان مردم به هم پیوسته در ۲۵ خرداد که می‌توانست تغییری بنیادی را رقم بزند، زمینه‌ساز طرح و اجرای این فرم سیاست در عالی‌ترین سطح آن شد: هر شهروند، یک رسانه. ولع رسانه چنان سیری‌ناپذیر بود که هر شهروندی را می‌بلعید و از عاملیت سیاسی تهی می‌کرد. در فضای سیاسی ایران عرصه نمادین مهم‌تر از عرصه واقعیت و بازنمایی برتر از کنش است. ما به جای آن که روزنامه «کلمه» را آن قدر در شهر پخش کنیم که واقعیت به تسخیر رسانه‌مان درآید، با دوپینگی رسانه‌ای عکس پخش کردن کلمه را در اینترنت پخش می‌کنیم. به جای نمایش قدرتمان در پی قدرتی نمایشی هستیم. انحراف آن جا شروع شد که ما نه از دیدار یکدیگر در روشنای خیابان، که از دیدن تصویر شبانه خود در تلویزیون شادمان شدیم.

 

این دردنشان ضایعه‌ای دیگر نیز هست. ما مشتاق نگاه برادر بزرگتریم. برادر بزرگتری که کشور و جغرافیای خاصی ندارد، که پذیرش ضمنی افسانه پایان تاریخ یعنی رنگ باختن غرب و شرق، ادغام هر چه بیشتر دولت‌های ملی در صلحی جهانی و کسب و کار بی‌مرز به جزء ثابت اندیشه سیاسی مسلط بدل شده است. استقلال‌طلبی چنان در گفتار و عمل سیاسی جمهوری اسلامی به یغما رفته و مورد سواستفاده قرار گرفته که منتقدان و مخالفان از اهمیت محوری آن در مبارزه غافلند. نه تنها اندیشه و گفتار اغلب نیروهای سیاسی تابع ادبیات لیبرالیسم پس از جنگ سرد است، بلکه حتی ملاحظه عدم پیوند نهادی با قدرت‌های دیگر را ندارند. مشروطه، نهضت‌ ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ همه و همه وجهه پررنگ استقلال‌طلبی داشتند و جنبشی وابسته نمی‌تواند مدعی امتداد آنان باشد. این که جمهوری اسلامی که خود جابه‌جا منافع ملی را قربانی بقای خویش کرده است هنوز می‌تواند بسیاری از مخالفان را ریشخند کند و کاستی‌های اخلاقی‌شان را به رخشان بکشد، ناشی از همین کم‌رنگی استقلال در گفتار نیروهای ترقی‌خواه است. امری که به اشتیاق ما برای طرح خود در نگاه غربی دامن می‌زند. تصویر ما در بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان تنها از این حیث که خود را می‌دیدیم دیدنی نبود، برای بسیاری‌مان مهم بود که جامعه جهانی (در عمل دولت‌های قدرتمند غربی) ما را به رسمیت بشناسد. ما گلایه کردیم که سازمان‌های بین‌المللی از صدور بیانیه و محکومیت‌های کاغذی دست بردارند و گام‌هایی عملی بردارند، غافل از آن که انتهای مسیر بشردوستانه مداخله جامعه جهانی جز تحریم و حمله نظامی نیست. این انحراف دیگری بود که ما حقانیت خود را موکول به بازتابش در رسانه‌های جریان اصلی کردیم و کارمان به جایی رسید که مثلا سوگوار مرگ مایکل جکسون شدیم؛ که از داغی سبزیمان در رسانه‌ها می‌کاست.

 

در رابطه متقابل رسانه و سیاست اولویت را اشتباه گرفته‌ایم. تجمع‌های میلیونی ما در شهرهای مختلف روزهایی شکل گرفتند که اینترنت به شدت کند، شبکه تلفن همراه مختل و تلویزیون‌های ماهواره‌ای به واسطه پارازیت غیر قابل دسترس بودند. این فیسبوک نبود که ما را سیاسی کرد، حرارت سیاست بود که فیسبوک را به ابزاری جذاب برای فعالیت تبدیل نمود. تاثیر تصویر مرگ ندا چنان شدید بود که به پرستش موبایل و تلویزیونی افتادیم که تصویر را نشانمان داده بودند. اما هر جنبش و خیزشی داستان قهرمانان خود را بازگو می‌کند؛ مگر کسی شاهد آن چه بر ترانه موسوی رفت بود؟ مهم نه دیدن تصویر مرگ بر صفحه تلویزیون، که این واقعیت سهمگین بود که عده‌ای به آزادی اراده کردند و چشم در چشم مرگ خیابان‌های تهران را به تسخیر خود در آوردند. ما شیفته عکس‌های روسری‌دار پسرانمان در فیسبوک شدیم، اما کار واقعی را مجید توکلی کرد که در میان نیروهای امنیتی و چماق به دستان بسیجی جسارت هدف گرفتن خامنه‌ای را داشت. اگر این رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به قدر قصه‌های آب‌داری که درباره‌شان می‌سازند قدرتمندند چرا در خارج از کشور هم که تیغ سانسور کند و حرکت فعالان ساده‌تر است هنوز پس از ۲ سال حتی نتوانسته‌اند به اندازه سازمان‌های کوچک اپوزیسیون سنتی نظام هواداران سبز را بسیج کنند؟ اکنون رسانه‌های سبز نه وسیله خلق و انتقال پیام به مردم، یا بازتاب صدای آنان، که عرصه تکرار و تکرار اطلاعات و عقایدی ثابت در دایره بسته فعالان سیاسی هستند.

 

پس از بیش از دو سال، نه تنها باید در خوش‌بینی خیالی به نقش رسانه و شبکه‌های اجتماعی مجازی تجدید نظر کرد، که باید آسیب‌هایی را نیز که ریشه این گرایشند برطرف نمود. تصور ساده‌لوحانه‌ای است که بتوانید «تنها با چند کلیک» واقعیت را دگرگون کنید. مردمی که در خیابان‌های درعا و حماة و دمشق معطل این دوربین و آن صفحه فیسبوکی نمانده‌اند و نفس‌های اسد دیکتاتور را به شماره انداخته‌اند، به روشنی افسانه سبز رسانه را باطل می‌سازند. رابطه انسانی و سازمان‌دهی مداخله اساسی در واقعیت قابل تقلیل به رسانه نیست. باید این واقعیت تلخ را پذیرفت که رسانه شمایید، رسانه ماییم، اما چیزی برای رساندن نداریم!

http://mikhak.info/?p=430

۱۰ شهریور ۱۳۹۰

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©