Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱ برابر با  ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱  برابر با ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲
چه موحش پنچ عصری بود

به یاد رفیق جبرئیل هاشمی آذر

 

چه موحش پنچ عصری بود

 

نوید مهرآذر(مومن)

 

عصربود. جنتی، امام جمعه اهواز، عبای سیاه خود را روی شهراهواز پهن کرده بود. سپاهیان مسلح، عناصر و گروه های مذهبی متعصب با پنجه بوکس، چاقو وهر ابزار و آلاتی که می توانست جان بگیرد و خون بریزد، با فرمان و فتوای او بسیج و سازماندهی شده بودند، تا به دانشگاه جندی شاپور اهواز هجوم برند .

دانشگاه آخرین سنگری بود، که هنوز نفس هایی از انقلاب شکست خورده در آن می دمید و صدای خواسته های مردم از آنجا شنیده میشد. سنگری بود که نیروهای چپ، مترقی و پیشرو، در آنجا سنگر گرفته بودند، تا از آخرین دستاوردهای بجا ی مانده ازآن انقلاب بر باد رفته و بلعیده شده بوسیله ی روحانیت، دفاع کنند. نیرویی که از فردای قدرت گیری اش تو گویی که هیچ وظیفه ای نداشت، جز بردن جامعه به سمت تخریب و ویرانی، و بازکردن فضای تنفس برای موجودیت نکبت بارهیولایی خودش، و بستن ِهمه فضاهای تنفسی برای دیگرانی که گروه خونی همانندی با او نداشتند.

 شاید بیاد آوردن آن سخن خمینی در اولین سخنرانیش درقم برای روحانیون، بیان روشنی باشد ازاینکه، درآن روزها ،کابوس دهشتناک کم کم داشت به واقعیت بدل میشد ؛ او به آنان گفت:" ولا کن من آمده ام تا شما سرور باشید". اما سروری روحانیت، معنایی جز بی حقی عمومی نداشت.

دانشگاه از همان آغاز نهادی بود، که با ساخت وساز دستگاه روحا نیت، جور در نمی آمد و غضب و تشر خمینی نیز، از همان آغاز همان جا را همیشه نشانه می گرفت.او در پیام نوروزی خود در فروردین ۵۹ بر تصفیهٔ دانشگاه‌ها تأکید کرده و گفت: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.» او در این فرمان و همچنین سخنان بعدی خود به ضرورت ایجاد «انقلاب اساسی در دانشگاه‏های سراسر کشور»، «تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب»، «تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی» و «عدم وابستگی آن به احزاب، کمونیسم و مارکسیسم» اشاره نمود.

 

پس آنجا یا باید در همه ی حوزه ها مثل" حوزه" میشد وبه  رنگ دلخواه او در می آمد ، که این امکان نداشت ، یا باید از هر چیزی که  برای او نبود، پاک میشد و یا تعطیل میشد. در یک کلام آنجا باید درس سروری روحانیت خوانده میشد. راه دوم انتخاب شد . پروژه انقلاب به اصطلاح فرهنگی که در آن هنگام همه ی نیروهای درون بلوک قدرت روی آن توافق داشتند ، کلید خورد .

دانشگاه جندی شاپور اهواز یکی از دانشگاهایی بود، که در آن روز مورد هجوم قرار گرفت .حمله ی نیروهای حکومتی وعناصر چاقو بدست حکومت، چنان افسار گسیخته و وحشیانه بود که دانشجویان را که حاضر به ترک دانشگاه نبودند به گلوله بستندند. با تنگتر شدن محاصره پیرامون دانشگاه، تعدادی از دانشجویان که به نخلستان های اطراف فرار کرده بودند، با ضربه های چاقو کشته شدند. در عصر آن روز چندین جسد به بیمارستان جندی شاپور منتقل شد. دو تن از آنها دانشجویان دختری بودند که با چاقو به پهلوهایشان زده بودند. پرستاران بیمارستان در آن عصر وحشت، در هیاهوی آژیر آمبولانسها، هنوز از چند و چون حادثه آگاه نبودند وبنابراین اجساد را از روی دلسوزی به ما نشان دادند، تا آنها را شناسایی کنند. تعداد زیادی نیز دستگیر شدند که چند ماه بعد چند نفر را اعدام کردند.

در آن روز شوم، رفیق جبرئیل هاشمی آذر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سخت آسیب دید، به بیمارستان منتقل شد و لی به دلیل اینکه خطر دستگیری او وجود داشت، از بیمارستان با همان آسیب های عمیق، به کمک پزشکان، از آنجا به بیرون منتقل شد. 

رفیق جبرئیل، در آن روز در صف جلو، در برابر مهاجمان به دانشگاه شجاعانه ایستاد و نمادی از مقاومت و ایستادگی شد. او هم به دلیل پایداری و مقاومتش در زندان های شاه و زیر شکنجه های ساواک، از احترام ویژه ای در جنبش دانشجویی قبل و پس از سال ۵۷ برخوردار بود ،و هم به دلیل توانایی ذهنی و عملی اش در شناخت و تحلیل شرایط جامعه ی پس از انقلاب.

به همت و پشتکار اوبود که راه کارگر در خوزستان در سال ۵۸، از محفلی کوچک  در آغاز شکل گیری، به جریانی گسترده تبدیل شد .او در آغاز برای ترویج نظرات راه کارگر، دست نوشته هایی را تدوین می کرد ، که در آن آغاز بسیار ارزشمند بود.

هنگامی که خبر تیر خوردن او در شهراهواز پیچید، همه در آغاز تصور می کردند که اوبه شهادت رسیده، وغمی اندوهبارنه فقط نزدیکانش را، بلکه همه دیگر جریان های سیاسیِ که او را می شناختند گرفت؛ هنگامی  که خبر از زنده بودن او آمد ،شادی به تساوی بین دوستدارانش تقسیم شد.

او به راستی انسانی بود، که هر کسی قلبی برای دوست داشتن داشت و خواهان یک زندگی انسانی بود، نمی توانست جبرئیل را دوست نداشته باشد. او پرواز عواطف بود، بر خلوص انسانیت .

 

چه موحش پنج مهری بود

 

رفیق جبرئیل که از حادثه هجوم مغول وار به دانشگاه سخت آسیب دیده بود و این آسیب در آن دوره کوتاه  باقیمانده عمر پر بارش، سخت او را آزار داد ، هرگز ذره ای در عزم استوار و قلب پر مهرش  خللی ایجاد نکرد. انسانی چون او صمیمانه به راهی که راه کا رگران بود، وفادار ماند وبه مبارزه ادامه داد . او از مرگ گریخت، اما در آن روزها مرگ در همه جا حضور داشت ، تور مرگ حاکمییت همه جا پهن بود .

رفیق جبرئیل به دام سربازان گمنام امنیتی رژیم گرفتار آمد. بار دیگربه زیر شکنجه های وحشیانه رفت و چون گذشته سر بلند و سرفراز بیرون  آمد و رو سیاهی آ ن برای حکومتی با قی ماند، که با مرگ زنده است .

 رفیق جبرئیل در ۵ مهر ۱۳۶۰ اعدام شد . اما هر کسی که صدای او را شنیده و یا نگاه مهربانش را دیده وآن فروتنی انسانی را تجربه کرده ، کمبود او را در هر لحظه احساس می کند. او به راستی تجسم واقعی یک انسان سوسیالیست بود .  «جا ی او برای همیشه خا لی ماند».

این سخن حافظ سزاوار اوست که :

 حریم عشق را در گه بسی بالاتر از عقل است 

  کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

 

یادش گرامی باد

 

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©