Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
يكشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱ برابر با  ۱۳ ژانويه ۲۰۱۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :يكشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱  برابر با ۱۳ ژانويه ۲۰۱۳
مرگ «مرگ خیلی آسان می تواند به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم

وداع  با آخرین رفیق همراه تا به آخر ایستاده!

 

همایون راستان

 

 

«مرگ خیلی آسان می تواند به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقت ناچار با مرگ روبرو شوم که می شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی من یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد»

صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو

 

 ساعت 3 صبح 11 ژانویه از سفر بازگشتم. قبل از خوابیدن وسوسه شدم نگاهی به اخبار این چند روزه بیاندازم. کامپیوتر را روشن کردم و وارد وبسایت «راه کارگر» شدم. ناگهان خشک ام زد. عکس اکبر در صفحه بود. و من دیگر نخوابیدم، خاطرات آن روزهای عجیب و باور نکردنی مثل گردبادی مرا در برگرفت و هر چه که به آخر داستان نزدیک تر می شدم چهرۀ اکبر قوی تر و واضح تر تصویر وجودم را پر می کرد، در واقع بی آنکه خود بدانم با آخرین رفیق همراه تا به آخر ایستاده، وداع می کردم.

اولین بار من اکبر را پس از انتقال به بند یک زندان گوهر دشت ملاقات کردم. چهره و حرکات خونسرد او برایم جذاب بود. به زودی دریافتم اکبر به آرمان های خود بسیار وفادار است و مرزبندی محکمی با سازمان های طرفدار جمهوری اسلامی دارد. در سال 66 زندانبان، زندانیان چپ را  با توجه به مدت زندان و سرموضعی بودن زندانی در بندهای مختلف تفکیک کردند و طبیعآ ما را به بند زندانیان سرموضع بالای 12 سال حکم انتقال دادند. شش ماه بعد از اعدام های سال 67 ما مدتی در بند بازماندگان بودیم و من هرگز فراموش نمی کنم وقتی که با دنده های شکسته و پاهای کبود جزو 12 نفر آخر به بند انتقال داده شدیم، اکبر با چه پشتکاری سعی در ترمیم وضعیت ما داشت حال این که خود او به شدت صدمه خورده بود.

بک بار دیگر ما در اوین کنار هم قرار گرفتیم. 70 نفر از زندانیان شرایط عفو رژیم را نپذیرفتند که این تعداد به 12 نفر تقلیل یافت و دست آخر رفیق اکبر، رفیق ت، و من را به انفرادی و اطاق در بسته و سپس بند مجاهدین انتقال دادند. در آن دوره رابطۀ من با رفیق اکبر بسیار عمیق شده بود. در واقع این محک زدن دیگری در شرایط سخت بود که ما را به هم نزدیک کرده بود. گاهی که اکبر دلش برای فرزندش تنگ می شد، یواشکی می رفت سر ساکش و عکس دخترش را که از خارج فرستاده بودند برای مدتی با عشق می نگریست. ما واقعآ نمی دانستیم سرنوشت مان چه خواهد شد؟ من تصور می کنم  فشارهای بین المللی و آمدن گالیندوپل کمک زیادی به آزادی ما کرد.

بالاخره سال 69 ما را به مرخصی فرستادند. ما تقریبآ دو هفته ای را هر شب یا روز با هم گذراندیم. اما نمی دانستم خوشی ما مثل همیشه پایدار نیست.  یک روز اکبر تلفن کرد و گفت چند لحظه می آیم خانه، با تو کاری دارم. گفتم منتظرم. نیم ساعت بعد زنگ در خانه را زدند. اکبر بود. با هم توی ماشین نشستیم. می دانستم چیزی می خواهد بگوید. سرش را کمی خم کرد و گفت همایون قصد رفتن به خارج را نداری؟ گفتم اینجا سرزمین من است (می دانستم دلش برای همسرش می طپد). با چشمان نمناک همدیگر را فشردیم و به امید دیدار گفتیم و این آخرین دیدار بود.

من بر این باور هستم گاهی انسان سال ها از کسی دور است اما احساس می کند که او در گوشه ای از وجودش برای همیشه خانه کرده.

من بر این باور هستم وقتی رفیقی از پیش ما می رود بخشی از ما را که همانا تاریخ زندگی مان باشد هم چون باد با خود برده است.

من بر این باور هستم که جنبش کمونیستی ایران یکی از مبارزترین سربازان این دوره از تاریخ خود را از دست داده است.

فقدان فیزیکی این رفیق عزیز را به خانواده و همه رفقای همرزمش تسلیت می گویم

 

همایون راستان

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©