گزارش سیاسی
هیئت اجرائی
سازمان به کنگره ۲۴
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران(راه
کارگر)
بازگشت
به لبه
پرتگاه!
الف، بیش از یک
سال از خروج
امریکا از
برجام می گذرد
و در این مدت تحریم
های به کار
بسته شده توسط
دولت ترامپ، گام به
گام افزایش
یافته است. دامنه
و تاثیرتحریم
ها درعرصه های
صادرات نفت، مالی وبانکی،
بیمه حمل و
نقل کالا ازایران
وبسوی ایران، صنایع
ماشین سازی،
پتروشیمی،
صادرات فلزات معدنی
و... تاثیرات
فلج کننده خود
را براقتصاد کشور
برجای نهاده
است. با آن که
در این دوره از
تحریم ها
برخلاف دوره
اوباما، اتحادیه
اروپا همراه
با چین و
روسیه که از
امضاء
کنندگان
برجام هستند با
سیاست تحریم
های آمریکا، نه فقط
همگام نشده
بلکه به
مخالفت
پرداخته اند
با این وصف
تاثیرات تحریم
ها به مراتب
از دوره
اوباما
ویرانگرتر است
و اقتصاد
کشوررا با
سرعت به سوی
فروپاشی سوق می
دهند.
ب، اما سقوط
اقتصاد کشور
تنها ناشی از
تاثیرات
تحریم ها
نیست. پس از
توافق برجام و
برداشته شدن تحریم
های دوره
اوباما، علیرغم
افزایش چشم
گیر صادرات
نفت و برخی از
گشایش ها،
اقتصاد ایران
همچنان
دربحران های
مرکب و درهم
تنیده دست و
پا می زد. سوءمدیریت
مزمن، فساد
فراگیر و
ساختاری
به ویژه در
راس مراکز
کلیدی قدرت که
هر روز عرصه های
جدیدی از آن
افشاء می شود، مانند
حقوق های
نجومی، حساب
های ویژه رئیس
قوه قضائیه، برج
های مجلل
وابسته به
سران قوا و
فرماندهان
سپاه و... ،
ورشکستگی
نظام بانکی که
بدون تزریق
منابع عظیم
مالی توسط
دولت و بانک
مرکزی قادر به
ادامه حیات
خود نیستند، رسوائی
کلاهبرداری
های عظیم
موسسات مالی و
اعتباری
غیررسمی از
سهام داران و
پرداخت خسارت
آن ها توسط
دولت، تاراج
صندوق های
تامین اجتماعی ،
رانت خواری نهادی در
همه سطوح قدرت
از جمله بهره
برداری از چند
نرخی بودن
دلار و سوء
استفاده های
عظیم از تفاوت
نرخ ها برای درآمدهای
باد آورده و
انتقال
میلیاردی
دارائی های
تاراج شده به
خارج از کشور
توسط وابستگان به رژیم...از
جمله مختصات
بحران
ساختاری
اقتصاد ایران
است که به شکل
روزمره منابع توسعه
اقتصادی کشور را
می بلعد.
مقایسه دوره چهارساله
پس از برداشته
شدن تحریم ها
با یک سال
اخیر که تحریم
های جدید
آمریکا اجرائی
شد، نشان می دهد
که وضعیت
اقتصادی با
وجود رژیم
جمهوری
اسلامی با
تحریم و یا
بدون تحریم
نمی تواند هیچ
نوع چشم انداز
بهبود و
شکوفائی
اقتصادی به
همراه داشته
باشد. ورشکستگی
"اقتصاد
مقاومتی"
و"مدیریت
جهادی"
تائیدی بر این
حقیقت است که
در جمهوری
اسلامی بحران
اقتصادی راه
حل اقتصادی
ندارد.
پ، خصوصی
سازی ها یکی
دیگر از سیاست
های حاکم براقتصاد
در سه دهۀ اخیر
است که غارت
دارائی های
عمومی به نفع
باندهای
وابسته به
مافیای حاکم
را عملی می
سازد و در
دوره اخیر شدت
بیسابقه ای به خود
گرفته است. حاصل
خصوصی سازی ها
و یا به بیان
دقیق
تر"خودمانی
سازی ها"، چوب
حراج زدن به
دارائی های
عمومی و از جمله
بنگاه های
تولیدی و
خدماتی بخش
دولتی، اخراج
گستردۀ کارگران،
فروش زمین های
کارخانه ها و
بنگاه های
خصوصی شده
توسط صاحبان
جدید و گرفتن ارز ترجیحی
به بهانه
واردات
کالاهای
واسطه ای می
باشد که ازجمله
بهترین پوشش
برای انتقال
اموال عمومی
به وابستگان
دستگاه حاکم و
انتقال ثروت
های بادآورده
آن ها به خارج
از کشور است.
درسال گذشته
کارگران هفت
تپه و فولاد
اهواز علیه
خصوصی سازی
واحدهای
تولیدی شان که
موقعیت شغلی
آنها را به
خطر انداخته
وارد مبارزه
طولانی مدت و شجاعانه
ای شدند که مورد
حمایت بخش های
گوناگون طبقه
کارگر ایران،
جنبش
دانشجوئی،
اهالی شهری و
خانواده های
کارگری قرار
گرفت.
ت، دربستر
بحران
ساختاری مزمن
و غیرقابل علاج
اقتصادی و
تحریم های
فزاینده و فلج
کننده که اقتصاد
کشوررا به سوی
فروپاشی سوق
می دهد، کاهش
درآمد رژیم و کسری
بودجه به
بهانه ای برای
تشدید بی
سابقه سیاست
های ریاضت
اقتصادی مبدل
شده است. کاهش
بودجه بهداشت
و درمان و
کنار نهادن
عملی "طرح
سلامت
همگانی"،
خصوصی سازی هر
چه بیشتر نظام
آموزش در تمامی
سطوح و از
جمله در سطح
دانشگاه،
کاهش برنامه
های عمرانی و
زیربنائی همه
و همه در شمار
سیاست هائی
است که با
توسل به آن ها
دستگاه حاکم
تلاش می کند تعهدات
اجتماعی دولت
را کاهش داده
و با خصوصی
سازی هر چه
بیشتر عرصه
های حیاتی تامین
اجتماعی و
خدمات عمومی،
هزینه های
ناشی ازبحران
اقتصادی و
تحریم ها را
بر دوش اکثریت
مردم ایران
منتقل کند.
ث، افزایش
شتابان
بیکاری که
حاصل فروپاشی
و فروپاشاندن
اقتصاد مولد
است، سقوط
قدرت خرید
اکثریت مردم
که ناشی
ازعوامل برشمرده
دربالا (تحریم
ها، بحران ساختاری
و سوءمدیریت،
سیاست های ریاضت
اقتصادی) می
باشد، سقوط آزاد
ارزش ریال در
برابر دلار که
درآمدهای
اکثریت
خانوارها را به شدت
کاهش داده
است، افزایش
تورم بر اساس
آمار رسمی به
میزان پنجاه
درصد- که مسلماً
کمتر از میزان
واقعی است-
نسبت به سال
گذشته ( که در
ارتباط با
مواد خوراکی و
آشامیدنی به
مرز هفتاد و
پنج درصد
رسیده است)،
گسترش هر چه
بیشتر پدیده حقوق
های معوقه که
شاغلان را در
وانفسای سقوط
اقتصادی، از
دریافت حقوق و
دستمزدهای
ناچیزی که
اغلب چند
برابر زیر خط
فقر رسمی قرار
دارند،محروم
می سازد، حاشیه
نشینی نزدیک به
یک سوم جمعیت
شهری کشور، گسترش
دستفروشی،
کولبری،
کودکان کار،
کارتن خوابی و
گورخوابی،
بحران مسکن و
افزایش
انفجاری
کرایه خانه که
دسترسی به
مسکن برای بخش
های وسیعی از
مردم را دشوار
و یا ناممکن
می سازد و
اکنون در برخی
از شهرها
خانواده هائی
که قادر به
پرداخت افزایش
سرسام
آور کرایه
خانه نیستند
به زندگی در
چادر در پارک
ها و یا
کانتکس ها روی
می آورند... دست
دردست هم بخش
های هر چه
بیشتری از
مردم را به
ورطه درماندگی
معیشتی،
فلاکت، سوءتغذیه
و گرسنگی پرتاب
کرده اند.براساس
پیش بینی
صندوق بین
المللی پول با
گسترش رکود
تورمی، رشد
اقتصادی کشور
درسال جاری به
شش درصد منفی سقوط
خواهد کرد.
ج، دراین
میان سیل که
خسارات زیادی
در 25 استان
کشور بر جای
گذاشته، مشکلات
اقتصادی مردم
را تشدید کرده
و برخلاف قول
هائی که دولت
برای جبران
خسارت های
ناشی از سیل
داده، هنوز
وضعیت بخش
مهمی از
ساکنان مناطق
سیل زده بسیار
وخیم است. دربخش
هائی از مناطق
سیل زده
کارگاه های
کوچک و متوسط نابود
شده و کارگران
شاغل در آن ها به توده بیکار
پیوسته اند.
عدم بازسازی
مدارس،
درمانگاه ها و
فقدان کادر و
تجهیزات لازم
اعم از آموزشی
و پزشکی و بهداشتی
به محرومیت
های ساکنان
مناطق سیل زده
افزوده است. یکی
دیگر ازعواقب
زیان بار سیل
اخیر نابود
شدن بافت
زندگی شهری و
روستائی، عدم
توانائی
خانواده های
سیل زده در ترمیم
خرابی ها ،
اسکان آن ها
در چادرها و
کانتکس ها و
یا ناچار شدن
آن ها به
مهاجرت به
شهرهای جدید و
اسکان در مناطق
حاشیه شهرها
می باشد.
چ، بحران
محیط زیست به
مراحل
خطرناکی
رسیده و مقابله
با آن از دل
نگرانی
فعالان محیط
زیست به یک
درخواست
همگانی
فراروئیده
است. بیابان گستری،
جنگل زدائی،
فرسایش و
فرونشستن
خاک، ازبین
رفتن تالاب
ها، بحران آب
حتی آب
آشامیدانی،
آلودگی شدید
هوای شهرها و
بویژه کلان
شهرها،
ریزگردها و
خشک شدن مزارع،
امکان زندگی
را برای توده
های مردم در
شهرهای بزرگ و
کوچک و
دهقانان کشور
تنگ تر ساخته
و مهاجرت های
زیست محیطی را
افزایش داده
است.
ح، مهاجرت
داخلی در کشور
تنها محدود به
مهاجران مناطق
سیل زده، قربانیان
زلزله ها و یا
مهاجران زیست
محیطی نیست.
اکنون مهاجرت
از جنوب و
شمال شرقی
کشور به سوی
مرکز و
شمال، به ویژه
کلان شهرهای
این مناطق ، بسیاری
از شهرهای جنوب
کشور را از
سکنه خالی
کرده و متقابلاً
حاشیه شهرهای
بزرگ را به
شکل جهش وار متورم
می سازد. این مهاجرت
ها حاصل نقض "حق
شهر" یا "حق
برابر
وعادلانه در
فضای شهری
برای همه
ساکنان" به
عنوان یک حق
شهروندی است
که رابطه
مستقیمی با
افزایش
نابرابری های
طبقاتی در
میان ساکنان
فضای شهری دارد.
افزایش هولناک
نابرابری ها و
عدم دسترسی
بخش های مهمی
از ساکنان
محروم شهرها به
حداقل
ملزومات شغلی،
رفاهی و عمومی
آن ها را روانه
حاشیه شهرهای
بزرگ ساخته و
بدین ترتیب
جمعیت به شدت
محروم و حاشیه
نشین کشور را
درابعاد
میلیونی
افزایش می
دهد.
خ، همه
موارد بالا
موید رشد
شتابان بحران اقتصادی،
عمیق تر شدن
نابرابری های
طبقاتی
وهمچنین گسترش
هر چه بیشتر
شکاف میان
رژیم حاکم و
اکثریت عظیم
به جان آمده
از گسترش
فلاکت
اقتصادی است.
تشدید تنش
های جمهوری
اسلامی با
دولت آمریکا و
چشم انداز گسترش
آن ها
الف، خروج آمریکا
از برجام و
سیاست فشار
حداکثری بر
جمهوری
اسلامی تنها
وضعیت
اقتصادی کشور
را وخیم نکرده،
بلکه جمهوری
اسلامی را در
مقابله با
ابرقدرت
اقتصادی و نظامی
جهان و متحدان
منطقه ای دولت
آمریکا،
درموقعیت
بسیار شکننده
ای قرار داده
است. جمهوری
اسلامی با
اجرای تمام
تعهدات
برجامی اش که همواره
مورد تائید
آژانس بین
المللی انرژی
اتمی قرار
گرفته،
امیدواربود
که با یاری آلمان،
فرانسه،
انگلستان،
چین و روسیه، فشارهای
ناشی از خروج
امریکا از
برجام را خنثی
سازد. اما
علیرغم آن که پنج
قدرت جهانی
یاد شده علناً
با خروج
آمریکا از
برجام و
بازگشت تحریم
های یکجانبه از
سوی دولت
ترامپ به
مخالفت برخاسته
اند، اما قادرنیستند
تاثیرات تحریم
های فلج کننده
دولت آمریکا را
خنثی کنند.
راه اندازی
دیرهنگام
اینستکس یا
سازوکارمالی
ویژه اروپا
برای دور زدن
تحریم های
آمریکا با
دامنه عمل
بسیارمحدود،
با استقبال
سرد مقامات
جمهوری
اسلامی روبرو شده
و چشم انداز
تاثیرگذاری
آن نیز بسیار
پائین است.
ب، اگر چه
برخلاف دوره
اوباما، دولت
ترامپ به خاطر
سیاست تهاجمی
یکجانبه گرایانه
خود تا کنون
قادربه ایجاد
اجماع جهانی
علیه جمهوری
اسلامی نشده
است، اما رژیم
حاکم بر ایران
همچنان در
روند انزاوی
سیاسی قرار
دارد. جمهوری
اسلامی درعرصه
سیاست خارجی دارای
دشمنان زیاد و
دوستان کم وغیرقابل
اعتماد است.
تاخیر در راه
اندازی
اینستکس و نیز
همراه شدن
اتحادیه
اروپا با دولت
آمریکا
درمخالفت با
سیاست های
منطقه ای و
موشکی جمهوری
اسلامی،
رویکرد روسیه
درارتباط با
حضور نظامی
جمهوری
اسلامی در
سوریه و چراغ
سبز پوتین
برای حملات
مداوم ارتش اسرائیل
به پایگاه های
جمهوری
اسلامی در این
کشور، روش
محتاطانه
دولت چین
درحمایت
سیاسی و روابط
اقتصادی خود با
جمهوری
اسلامی و
وابستگی شدید
این سیاست به سرنوشت
جنگ تجاری چین
و آمریکا، ادغام
حشد الشعبی در
قوای نظامی
عراق زیر فشار
آمریکا، تن
دادن ترکیه وهند
به فشارهای
دولت آمریکا
برای تحریم
نفتی ایران ...
ازجمله
مواردی می
باشد که بیانگرافزایش
انزوای جمهوری
اسلامی
درسطوح منطقه
ای و جهانی
است.
پ، تهدید
های نظامی،
اهرم مکمل
سیاست فشار
حداکثری دولت
ترامپ است. اعزام
کشتی های
جنگی، انواع
هواپیماهای بمب
افکن، مستقر
ساختن موشک
های ضد هوائی
در پایگاه های
آمریکائی در
خلیج فارس در
شمار
اقداماتی
هستند که تنش
میان جمهوری
اسلامی و
آمریکا را تا
سطح بی سابقه
ای تشدید کرده
و احتمال رویاروئی
های نظامی را افزایش
داده است. خرابکاری
در نفتکش ها
در بندر فجیره
امارات، آتش
گرفتن دو نفتکش
حامل سوخت برای
ژاپن در روز
دیدار میانجی
گرانۀ "شینزو آبه"
با خامنه ای و
بالاخر
سرنگونی پهپاد
آمریکائی
توسط نیروی
فضا - هوای
سپاه، تقابل
ها را تا مرز
رویاروئی
نظامی به پیش
برده است.
ت،
ترامپ در جنگ
تبلیغاتی
برای ازبین
بردن میراث
اوباما و
زمینه سازی
برای انتخاب
مجدد در دوره
دوم ریاست
جمهوری، به
صورت یک جانبه
از برجام خارج
شد.او اعلام
کرد که برجام
بدترین
قرارداد
تاکنونی دولت
آمریکا بوده وبا
خروج از برجام
واِعمال فشار
حداکثری به
جمهوری
اسلامی دولت
آمریکا قرار
داد بهتر و
قابل قبول تری
را جایگزین
برجام خواهد کرد.
اما خامنه ای
و سران جمهوری
اسلامی تلاش
می کنند تا
انتخابات سال
آینده آمریکا
با پرهیز از
رویاروئی
جنگی و تحمل
تحریم ها و
انتقال هزینه
ها و عواقب
مخرب آن بر
دوش مردم، به
شکست ترامپ در
انتخابات کمک
کرده و با انتخاب
یک رئیس جمهور
دمکرات از
مخمصه کنونی
رهائی یابند.
اگر ترامپ
نتواند
رهبران جمهوی
اسلامی را به
پای میز
مذاکره و
گرفتن امتیاز
بکشاند، احتمالاً
سیاست خروج از
برجام به نقطه
ضعف او در
انتخابات
آینده آمریکا
مبدل خواهد
شد. بنابراین
فشارها و تنش
ها میان دولت
ترامپ و سران
جمهوری اسلامی
درچشم انداز
کنونی رو به
افزایش خواهد
نهاد. اهرم
اصلی دولت
ترامپ، تنگ تر
کردن هر چه
بیشترحلقه
محاصره
اقتصادی، تلاش
برای فشاربه
متحدان سیاسی
جمهوری
اسلامی برای
همراهی با
تحریم ها و
کاربرد
تهدیدهای
نظامی است.
ث، جمهوری
اسلامی اکنون
در برابر لحظه
حقیقت خود
قرار گرفته
است. علیرغم
یکجانبه بودن
خروج آمریکا
از برجام،
تحریم های
اقتصادی
مستقیم و
ثانوی دولت
آمریکا شمارش
معکوس
فروپاشی
اقتصادی کشور را
کلید زده است.
جمهوری
اسلامی در تله
ی خود ساخته
قمارهسته ای افتاده
است : باقی
ماندن در
برجام کمک
چندانی به
کاهش تحریم ها
نمی کند. خروج
از برجام و
پیش بردن
سیاست کنونی
کاهش چند
مرحله ای تعهدات
در برجام و از
جمله غنی سازی
بیست درصدی
درشصت روز سوم،
جمهوری
اسلامی را
منزوی تر
ساخته و لااقل
اتحادیه
اروپا را در
تشدید تحریم
ها با دولت
آمریکا همسو وهمراه
خواهد کرد.
ج، تجربه
تحریم های
اِعمال شده از سوی
دولت ترامپ
نظیر تحریم
عراقِ صدام
حسین، سوریهِ
بشار اسد و...
نشان داده است
که تحریم ها
تنها تنبیه
دسته جمعی
مردم می باشند
و نه فقط تاثیری
برامنیت و تسلط
حاکمان نمی
گذارند، بلکه
بهترین بهانه برای
سرکوب
مخالفان به
عنوان "عوامل
بیگانگان"
توسط دستگاه
های سرکوب را
فراهم می
سازند. ازجمله
تاثیرات مخرب
دیگر تحریم ها
که ناشی از فروپاشی
اقتصادی و
گسترش فقر،
فلاکت و
گرسنگی است،
تضعیف تشکل
های کارگری،
توده ای و
مدنی و در نتیجه
تضعیف قدرت
سازمان یابی و
پیکار از پائین
در
برابرحاکمان
مستبد و بهره
کشان است.
جمهوری اسلامی
در زیر فشارها
از خارج و
رویاروئی های
شدید از سوی
مردم
الف، رژیم
جمهوری
اسلامی در طول
چهار دهه از
حاکمیت خود
همواره از
پائین به چالش
طلبیده شده
است. اما هیچ
گاه مانند
امروز، در چهلمین
سال حاکمیت
خود با بحران
مشروعیتی تا
این پایه
فراگیر و همه
جانبه ازسوی اکثریت
قریب به اتفاق
مردم ایران
مواجه نبوده
است. بیست سال
پس ازشورش
هجدهم تیر78، ده سال
پس از جنبش
اعتراضی سال 88
و بالاخره
هجده ماه پس
از خیزش دی
ماه 97 جمهوری
اسلامی ناچار
است خود را
بیش از پیش برای
مقابله با چالش
از پائین
آماده سازد.
روزی نیست که
جرقه
اعتراضات
کوچک و بزرگ و
درگیری میان
قوای انتظامی
حافظ رژیم و
بخش هائی از
مردم زده
نشود.
ب، دستگاه
ولایت به
مثابه هسته
مرکزی قدرت
سیاسی، تجدید
آرایش
نهادهای مستقیم
تحت امر ولی
فقیه برای
مقابله با خطر
توده های جان
به لب رسیده
را آغاز کرده
است. انتصاب رئیسی
در راس قوه
قضائیه و صادق
لاریجانی به
ریاست مجمع
تشخیص مصلحت
نظام، ایجاد
گروه سه نفره
انتخاب
جانشین
رهبری،
تغییرات
گسترده درراس
فرماندهی
سپاه، بسیج،
ارتش،
نهادهای
امنیتی
وابسته به
بیت، برکناری
یا جابجائی
ائمۀ جمعه و
تسویه
طرفداران
رفسنجانی از
تشکیلات آن،
چیدن دست و
بال اطرافیان
احمدی نژاد، خانه
نشین کردن
اصلاح طلبان،
و پرونده سازی
درمورد
اطرافیان
روحانی اقداماتی
برای کاهش
تخلخل ها و
یکدست کردن
بالا برای
مقابله با خطر
جنبش از پائین
است.
پ، اگر چه
در برابر
تهدیدهای
آمریکا و به
ویژه خطر
رویاروئی
نظامی، جناح
های درونی
رژیم جمهوری
اسلامی
ظاهراً به هم
نزدیک شده اند
اما اختلافات
آن ها
بلافاصله از پس
پوسته ظاهری وحدت
بیرون زده
است. پا درهوا
شدن برجام که
نقطه قوت و
کارت برنده روحانی
و جناح اصلاح
طلب متحد او
بود آن ها را در
موضع تدافعی و
در نوک حمله
جناح اصول گرا
قرار داده
است. ساختن
سریال گاندو و
اختصاص بودجه
های کلان برای
ساختن سریال
های مشابه نشان
می دهد که داغ
ترین کانون
رویاروئی
جناح ها در
مرگ برجام و
یا تلاش برای
زنده نگه
داشتن آن
قراردارد.
متقابلا ً
افشاء تقلب
انتخاباتی
سال 88 توسط جناح
اصلاح طلب و
نقش مهره های
اصلی جناح
حاکم در آن ... از
جمله مواردی
است که نشان
می دهد فشار
از خارج و
تهدید از
پائین اگرچه
موجودیت کل
نظام را تهدید
می کند اما
قادر نیست آتش
اختلافات جناح
ها را خاموش
سازد.
جنبش
مطالباتی
همچنان ادامه
دارد!
الف، جنبش
مطالباتی و
اعتراضی درسال
گذشته،
درادامه دوره
پس از خیزش دی
ماه علیرغم
مجموعه
فشارها و مشکلات،
رشد غرورانگیزی
را به ثبت
رسانده که در
چهار دهه حیات
جمهوری
اسلامی بی
سابقه است. اعتراضات
کارگران هفت
تپه، فولاد
اهواز، اعتصاب
سراسری
کامیون داران
و کامیون رانان،
اعتصاب کارگران
راه آهن، اعتراضات
سراسری و هماهنگ
متعدد معلمان،
بازنشستگان،
دانشجویان و دهقانان
برخی از جلوه
های مهم گسترش جنبش
مطالباتی
است.
ب، این حرکت
ها در تفاوت
با خیزش دی
ماه، اکثراً
با انتشار منشورهائی
همراه بود که
در آن ها نه
فقط مطالبات
بیواسطه بلکه بخشی
از مطالبات
مهم سیاسی
جنبش عمومی
مردم ایران
علیه رژیم
جمهوری
اسلامی نیز
گنجانده شده
بود: کارگران
هفت تپه و
فولاد اهواز
در اعتراضات خود
مخالفت با
خصوصی سازی ها
یا خودمانی
سازی های رژیم
و اداره
شورائی این
واحدهای
تولیدی را
مطرح ساختند؛
در پلاتفرم
چهار تشکل
فراخوان
دهنده اول ماه
مه (
سندیکاهای
شرکت واحد،
هفت تپه، گروه
اتحاد
بازنشستگان و
کمیته هماهنگی)
که مورد تائید
شانزده تشکل
دیگر کارگری
قرار گرفت
علاوه بر
مجموعه کاملی
ازمطالبات
بیواسطه
کارگران،
مطالباتی
نظیر آزادی بیان،
تحزب، عقیده،
اعتراض،
گردهمایی،
اعتصاب و راهپیمایی، لغو هرگونه
تبعیض جنسیتی،
مذهبی، ملی و
قومی در محیط
کار و جامعه ومخالفت
با دخالت
کشورهای دیگر
نیز جای گرفته
بود؛ در
پلاتفرم
معلمان علاوه
بر مطالبات
بیواسطه
معلمان، توقف
خصوصی سازی
درنظام آموزشی
کشور، حق تشکل
یابی مستقل نیز
گنجانده شده
بود؛ در بیانیه
های تشکل های
صنفی دانشجویان
نیز مخالفت با
خصوصی سازی
نظام آموزشی و
دانشگاهی و یا
"دانش بنگاه"
جایگاه مهمی
به خود اختصاص
داده بود.
پ، حمایت ها و
هم پشتی های
جنبش های هم
سرنوشت،
پدیده های
غرور انگیزی
است که چون
ستاره های
درخشان به آسمان
جنبش مردمی یک
سال گذشته زیبائی
خاصی بخشیده
است. حمایت
دانشجویان،
معلمان،
بازنشستگان و مردم
شهرهائی
مانند شوش و
اهواز...از
اعتراضات هفت
تپه و فولاد
اهواز،
بازتاب این
حمایت و هم
پشتی در حال
عروج است. پیوند
مطالبات توده
های شهری و
کارگران،
نمونه های
برجسته ای از
اجتماعی شدن
جنبش اتحادیه ای
را به صحنه
آورده که می
تواند نقش
الگو وار در
پیکارهای
آینده کارگری
داشته باشد.
ت،
دراول ماه مه
امسال همکاری
تشکل های
کارگری به طور
موردی و در
عمل، به یک
جبهه واحد
کارگری در طرح
مطالبات و
اقدام عملی مشترک
ارتقاء یافت.
چهار تشکل
فراخوان
دهنده با
انتشار یک
منشور
مطالباتی،
کارگران را به
تجمع مشترک
فرا خوانده و
تشکل های دیگر
کارگری نیزبا
پاسخ مثبت به
این فراخوان به
اقدام مشترک
اول ماه مه
پیوستند. اگرالگوی
همکاری به ثمر
نشسته در اول
ماه مه یا
جبهه واحد
کارگری ادامه
یابد،
نوید بخش یک
مرحله کیفی
پیشرفته تر درهمکاری
پیکارجویانه
تشکل های جنبش
کارگری ایران
خواهد بود. اقدام
دوم ماه مه
توسط معلمان
نیز نشان
دهنده بلوغ
اعتراضات
معلمان به
مثابه یکی از
فعال ترین بخش
های طبقه
کارگر ایران
است. طرح روز
شهادت دکتر
خانعلی از
رهبران جنبش
معلمان در
رژیم شاه به
عنوان روز
معلم به جای مطهری،
که رژیم
جمهوری
اسلامی مبلغ
آن است، و نیز
پلاتفرم مطالباتی
آن ها،
نشان دهنده
انسجام
جنبش
مطالباتی معلمان
ومرزهای شفاف
آن ها با آلترناتیو
های فرصت طلب
و ارتجاعی
است.
ث، جنبش
زنان در ادامه
اقدام
شجاعانه ویدا
موحد همچنان
ادامه یافته و
نشان دهنده آن
است که پدیده «دختران
خیایان
انقلاب» یک
موج زودگذر
نبوده است.
اکنون زنان و
دختران
بیشتری در خیابان
ها بدون حجاب
اجباری راه می
روند و یا در
ماشین با پوشش
اختیاری
رانندگی می
کنند. اگر چه
این اقدام
زنان با
مقابله به مثل
سرکوبگرانه و
خشن نیروهای
انتظامی مواجه
می شود، اما
رفته رفته
پایه های حجاب
و پوشش اجباری
تحمیل شده
جمهوری
اسلامی را سُست
می کند. زن
ستیزان و تاریک
اندیشان حاکم در
برابررشد بی
سابقۀ
اعتراضات
زنان، از سوئی
سرکوب
جنبش اعتراضی
زنان تحت
عنوان مبارزه
با کم حجابی،
شل حجابی، بد
حجابی، بی
حجابی را تشدید
کرده اند، و
از سوی دیگر
با تصویب یک
سلسله
قوانین،
مانند قانون علیه
آسید پاشی،
قانون برابری
دیه و ... تلاش می
کنند با تغییرات
ظاهری و سطحی فشار
جنبش زنان را
کاهش دهند.
اما با
اطمینان می توان
گفت که جنبش
زنان امروز درخط
مقدم
نافرمانی
مدنی در
پیکارتوده ای
با آپارتاید
جنسیتی
جمهوری
اسلامی قرار دارد.
یکی دیگراز
ویژه گی های
جنبش زنان در
سال گذشته شرکت
فعال زنان در
جنبش معلمان،
بازنشستگان و
نیز کارگران
بود که گواه
نشانه های
اولیه زنانه
شدن جنبش
کارگری و
کارگری شدن
جنبش زنان است.
ج، درجنبش
های ملی نقش
تشکل های کارگری
و مدنی و
پیکارهای آن
ها افزایش
یافته است که
می تواند عامل
مهمی در کاهش
نقش ناسیونالیسم
قومی وملی این
جنبش ها باشد. اما
رهبران
ناسیونالیست
احزاب کرد
ایرانی از سوئی
دل به سیاست
های دولت
ترامپ بسته و از
سیاست «رژیم
چنج» طرفداری
می کنند و از
سوی دیگر وارد
مذاکره و
گفتگو با
نمایندگان
جمهوری اسلامی
برای حل مسئله
کرد می شوند.
پذیرش گفتگوی
چهار حزب کردی
با میانجی گری
سازمان غیردولتی
نروژی "نوریف"
در راستای
همین توهم است
که گویا در
شرایط حاضر
مذاکره با
جمهوری
اسلامی می
تواند نقشی در
حل "مشکل کرد"
و یا مسئله
کرد داشته
باشد.
چ،
در دوره اخیر
بهره برداری
جنبش های
اعتراضی از
شبکه های
اجتماعی برای
برقراری
ارتباط
میان فعالان
و شبکه سازی
از پائین، فرموله
کردن و طرح مطالبات
مشترک جنبش ها،
نقش بسیار
مهمی دررشد
جنبش
مطالباتی و
طبقاتی ایفاء کرده
است. رژیم
جمهوری اسلامی
که در هم
شکستن تسلط
خود بر نظام
رسانه ای را
بر نمی تابد تلاش
کرده است که
با گسترش
سرکوب امنیتی
فعالان در
شبکه های
اجتماعی، فیلترکردن
شبکه های
اجتماعی و یا
ایجاد شبکه های
اجتماعی بومیِ
تحت کنترل،
تسلط مجدد خود
بر شریان های
ارتباطی را
ابقاء کند اما
در همه تلاش
هائی ازاین
دست شکست
خورده است.
در یک جمع بند
می توان گفت
که در سال
گذشته اولاً،
جنبش
مطالباتی و اعتراضی
گسترش و عمق
بیشتری پیدا کرده
است، ثانیاٌ،
کارگران و
زحمتکشان نه
به شکل یک
توده بی شکل
بلکه هر چه
بیشتر به صورت
متشکل و با
مطالبات مشخص
و فرموله شده
خود به اعتراض
پرداخته اند، ثالثاً،
این جنبش ها حمایت،
هم پشتی و
همکاری
بیشتری با هم
داشته اند، رابعاً،
جنبش ها
مطالبات خود
را با انسجام
بیشتری مطرح
ساخته اند. و خامساً،
در روند رشد
جنبش ها، در
کنار درخواست
های بی واسطه،
مطالبات
عمومی سیاسی
مانند برابر
حقوقی
شهروندی،
کالازدائی از
خدمات عمومی،
مخالفت با
خصوصی سازی
ها، اداره
شورائی،
آزادی همه
زندانیان
سیاسی و
بالاخره
آزادی های همه
جانبه و
فراگیر سیاسی
نیز مطرح و به
این ترتیب
سرفصل های
پیوند جنبش
مطالباتی با
جنبش عمومی
سیاسی در
آوردگاه
واقعی مبارزه
را شکل داده
است. ونهایت
آن که مطالبات
مطرح شده در
جنبش واقعی در
عرصه های
گوناگون
کانون های
واقعی انکشاف
جنبش
مطالباتی
هستند که باید
به طورهمه
جانبه مورد
پشتیبانی
تشکل ها و نیروهای
کمونیست و
سوسیالیست
قرار گیرند.
ویژگی های
موقعیت کنونی،
عوامل پیش روی
جنبش مطالباتی
و موانع فرا
راه آن !
خیزش دی ماه 96 برجسته
ترین نقطه عطف
در تکوین بحران
عمومی سیاسی
بود که
درشرایط
درماندگی و شکنندگی
رژیم جمهوری
اسلامی،
تکوین بحران
در راستای یک
موقعیت
انقلابی را
هموار ساخت.
رژیم جمهوری
اسلامی
نتوانسته است
عوامل اصلی
این بحران
عمومی را خنثی
سازد. زیرا:
الف،
سرخوردگی
مردم از رژیم
نه فقط کاهش
نیافته بلکه
به شکل همه
جانبه ای
افزایش و
تعمیم یافته است.
ب، رژیم
جمهوری
اسلامی نه فقط
قادر به مهار
بحران های
چندگانه و در
هم تنیده خود (
اقتصادی،
اجتماعی،
فرهنگی، فروپاشی
هر چه بیشتر
مشروعیت )
نیست بلکه این
بحران ها
همچنان درحال
تعمیق و گسترش
هستند،
پ، تضادها
و شکاف های
درون رژیم و
چند پارگی آن
علیرغم تهدید
از بیرون و کابوس
وقوع "انقلاب
از پائین"
برای حاکمان،
همچنان ادمه
دارد،
ت، جنبش
های اعتراضی
شجاعانه نظیر
اول و دوم ماه
مه و از آن پس نیز
اعتصابات
بازنشستگان،
تظاهرات
دانشجویان در
مخالفت با
حجاب اجباری،
مقاومت وسیع و
توده ای زنان
در برابر
افزایش
فشارهای رژیم،
اعتراضات
روزمره
کارگری و مدنی
همچنان
ادامه دارد،
با این وصف شاهد
عوامل دیگری
هستیم که می
توانند بر
آهنگ گسترش جنبش ها و
به ویژه خصلت
سیاسی شدن هر
چه بیشتر آن
ها تاثیر
منفی بر جای
بگذارد. این
عوامل دردرجه
اول عبارتند
از:
الف، فقدان
یک آلترناتیو
سیاسی که با
گسترش نفوذ توده
ای، راه رهائی
از رژیم جهنمی
جمهوری
اسلامی را در برابر
عموم مردم
قرار دهد .
واقعیت این
است که
آلترناتیو سلطنت
با طرح"ناسیونالیسم
باستان گرا"و
نیز آویختگی
آشکار به
سیاست «رژیم
چنج آمریکا» و
قدرت های
خارجی، در
شرایط حاضر
فاقد مقبولیت
لازم برای
مبدل شدن به یک
آلترناتیو
توده ای موثر بوده
است. سلطنت و
رسانه های
مبلغ و حامی
آن تنها بر
نوستالژی
دوره پهلوی و
رنگ آمیزی
فریبکارانه و مبالغه
آمیز آن
متمرکز شده
اند و حرف
روشن و طرح
شفافی برای
مطالبات
گوناگون و
پرشمار مردم
ندارند.
جمهوری
خواهی لیبرال
نیز که گروه
بندی های
متعدد آن در
پی آلترناتیو
سازی از بالای
سر جنبش مردمی
هستند به علت
اختلافات
لاینحل بر سر
ائتلاف یا عدم
ائتلاف با
سلطنت طلبان،
مرزبندی و یا
همراه شدن با
سیاست «رژیم
چنج» آمریکا،
نوسان میان
اصلاح طلبی،
تحول خواهی و
براندازی، ناپیگیری
در طرح شفاف
آزادی های بی
قید و شرط
سیاسی ومبانی
روشن دمکراسی
از جمله عدم پاسخگوئی
به حل مسئله
ملی( که یکی از
حادترین
مطالبات بیش
از نیمی از
جمعیت کشور
است) و بویژه
سترونی کامل
در پاسخ به
مطالبات اقتصادی
و اجتماعی
اکثریت مردم
ایران برای پیوند
مبارزه نان با
آزادی، نفوذ
توده ای قابل
اتکائی ندارد.
از خیزش دی
ماه 96 به این
سو، پاپگاه
طبقاتی و توده
ای آلترناتیو
سوسیالیستی
در پیکارهای
مطالباتی بخش
های گوناگون کارگران
و زحمتکشان به
شکل بی سابقه
ای درمقایسه
با چهار دهه
حاکمیت سیاه
جمهوری
اسلامی وارد
صحنه شده و
همین واقعیت
به نوبه خود
ضعف مزمن و حاشیه
ای بودن چپ
سازمان یافته
را نمایان تر
ساخته است.تردیدی
نباید داشت که
شکستن
بن بست کنونی
برای رهائی از
جهنم جمهوری
اسلامی و
گشودن مسیر
آزادی، دمکراسی
و برابری در
گرو ضرب
آهنگ شکل گیری
آلترناتیو
سوسیالیسی
قرار دارد.
ب،
سیاست رژیم
چنج ترامپ و
تحریم های فلج
کننده و افزون
بر آن تشدید
تنش های نظامی
از جمله
عواملی است
که می تواند
به محتاط شدن جنبش
های مطالباتی
و توده ای منجر
شود. رژیم
جمهوری
اسلامی اکنون
از برکت سیاست
های تنش افزای
دولت آمریکا و
متحدان منطقه
ای اش برای
بزرگ کردن خطر
تهدید خارجی و
جنگ، برای
انداختن شکاف
در میان مردم
بهره برداری
می کند.
پ، تاثیرفلج
کننده تحریم
های اِعمال
شده توسط دولت
آمریکا که
حاصل آن گسترش
سونامی
بیکاری و
افزایش جهش
وار فقرو
فلاکت است با
تضعیف موقعیت
اقتصادی و
اجتماعی زحمتکشان
و تهی دستان، آن
ها را به
حاشیه نشینی
رانده است.
شمار به حاشیه
رانده شدگان
با افزایشی
جهش وار،
اکنون بیش از
یک سوم جمعیت
شهری کشور را تشکیل
می دهد. در
شرایط
فقدان نظام
تامین
اجتماعی،
رژیم جمهوری
اسلامی این
توده وسیع
محروم و
زحمتکش را به
میزان زیادی به
سیستم صدقه
بخشی یا بسته
های حمایتی "کمیته
امداد امام"
وابسته کرده
است. مضاف بر
آن، نظام صدقه
بخشی جمهوری
اسلامی که
توسط نهادهای
وابسته به
دستگاه های امنیتی
سازمان می یابند
وسیله ای برای
کنترل زندگی
روزمره مردم
وخنثی سازی
پیشگیرانه
ظرفیت اعتراضی
و انفجاری این
بخش از
محرومان کشور
است.
ت، و بالاخره
نباید فراموش
کرد که رژیم
به ویژه در ماه
های اخیر
سیاست سرکوب
گزینشی و
کادرزنی خود
را به شدت
افزایش داده
است. هدف این
سرکوب ها
محروم ساختن
جنبش های
مطالباتی،
توده ای و
مدنی از
رهبرانشان، گسترش
فضای رعب و
ترس برای
خاموش ساختن
اعتراضات است.
چهار دهه از
حاکمیت جهنمی
رژیم جمهوری
اسلامی نشان
می دهد که آن
ها به هر
وسیله و
جنایتی برای
حفظ حاکمیت
خود و خاموش
ساختن اعتراضات
مردم متوسل
خواهند شد.
جمهوری
اسلامی بار
دیگر به خاطر
قمارهسته ای و
سیاست منطقه
ای ارتجاعی اش
که صدمات آن
دست کمی از قمار
هسته ای ندارد
به لبه پرتگاه
بازگشته و همراه
خود زندگی
مردم کشورمان
را نیز درخطر
سقوط در این
پرتگاه قرار
داده است. اگر چه
عوامل
چهارگانه
بالا می
توانند در دامنه
و سطح
اعتراضات
تاثیرگذار
باشند اما
جنبش
مطالباتی و
توده ای در
مواجه با واقعیت
های سرسخت
اقتصادی و
اجتماعی، جنگ
های موضعی و
سنگر به
سنگر خود را
همچنان ادامه
می دهد. اما اگر
هواداران
سوسیالیسم نتوانند
با آهنگی
متناسب با
تحولات
پرشتاب کنونی
در ایران ، به
نیرویی
سازمان یافته
و کارآمد
تبدیل شوند،
سرنگونی
جمهوری
اسلامی در
بهترین حالت
به یک "انقلاب منفعل"
و محافظه کار
منجر خواهد شد
و شکل گیری یک
نظام جایگزین
دموکراتیک
برخاسته از
پائین و متکی
به پائین را
ناممکن خواهد ساخت.
اوضاع
بین المللی
فروپاشی
نظم جهانی
حاکم ، ادامه
جنگ های منطقه
ای، از سرگیری
مسابقه
تسلیحات اتمی
و ادامه مارپیچ
مرگ آور محیط
زیست
الف،
اگر چه
بحران 2008 نتیجه
بحران انباشت
نئولیبرالی
بود اما
علیرغم عمق بی
سابقه و گستره
جهانی بحران،
به علت فقدان
نظام انباشت بدیل
در برابر آن ،
نمی توانست به
حاکمیت نئولیبرالیسم
پایان دهد.
تردیدی نیست
که تنها با
تغییر توازن
قوا در جنگ
طبقاتی میان
کار و سرمایه،
شکستن حاکمیت
سرمایه در
حلقه های ضعیف
و تقویت جنبش
های کارگری و
سوسیالیستی
به عنوان یک
نیروی موثر در
سطح بین
المللی، بحران
هائی نظیر
بحران 2008 می
توانند به
نقطه پایان نظام
انباشت حاکم
بر جهان
سرمایه داری
امروز مبدل
شوند.
نظام انباشت
نئولیبرالی
پس ازسپری شدن
نقطه اوج
بحران نه فقط
همچنان به عنوان
نظام مسلط
انباشت باقی
ماند بلکه با
قدرت تهاجمی
هر چه بیشتر،
گستره نفوذ
خود را در
سراسرجهان
توسعه داده
است. در طی چند
دهه انباشت
نئولیبرالی،
سرمایه مالی
توانست نقش هژمونیک
خود را بر همه
شریان های
اقتصادی در سطح
ملی و جهانی
مسلط
سازد. جهان
پس از بحران
اقتصادی 2008
دستخوش تلاطم
ها و بحران
هائی است که
از ادامه تسلط
نظام انباشت
نئولیبرالی
وهژمونی
سرمایه مالی
یا انگلی ترین
بخش سرمایه بر
مواضع کلیدی
اقتصاد جهانی
نشات می گیرد.
ب، آیا
نظام انباشت
نئولیبرالی
توانسته است
پس از بحران 2008
رشد و رونق
اقتصادی را به
جهان سرمایه
داری
برگرداند؟ پس از
سپری شدن یک دهه
از بحران سال
2008، اقتصاد جهانی
با رشد کم
دامنه،
شکننده و
محدود، رکود
عمیق ناشی از
بحران را پشت
سر نهاده و پا
در دوره ای
نهاده است که
به آن می توان
دوره"رکود
پایدار"(secular depression)
نامید. دوره
ای که علیرغم
کاهش شدید نرخ
بهره، تزریق
تریلیون ها
دلار مشوق های
مالی توسط بانک
های مرکزی
قدرت های
سرمایه داری
برای افزایش
تولید، چشم
انداز رشد
اقتصادی حتی
در ابعاد دوره
قبل از 2008 در افق
دیده نمی شود.
"صندوق بین
المللی پول" و
"بانک جهانی"
در ارزیابی
های امسال خود
نشان داده اند
که اقتصاد
جهانی کاهش رشد
بازهم بیشتری
را تجربه
خواهد کرد.
براساس
ارزیابی موسسه
بیمه
اعتبارات "آترادیوس"
( Atradius)
میزان
ورشکستگی
بنگاه ها
درسال جاری
افزایش چشم
گیری یافته و
پس از ده سال
به سطح سال 2008 رسیده
است. این
افزایش به
ویژه در
اروپای غربی
بیش از نقاط دیگر می
باشد و آلمان،
موتور
اقتصادی
اتحادیه
اروپا، صدرنشین
ورشکستگی
بنگاه ها در سال
جاری
است.
پ، یکی
از مهم ترین
عواقب
اقتصادی و
اجتماعی نئولیبرالیسم
تشدید
نابرابری های
طبقاتی واجتماعی
در داخل هر
کشور درمراکز
اصلی سرمایه
داری،
دراقتصادهای
نوظهور و نیز
کشورهای پیرامونی
است. نئولیبرالیسم
از طریق تعرض
به موقعیت زندگی
مزد و حقوق
بگیران، درهم
شکستن سازمان های
طبقاتی آن ها،
خصوصی سازی هر
چه بیشترنظام
تامین
اجتماعی،
انباشت هر چه
بیشتر ثروت در
یک قطب و سقوط
سطح زندگی
اکثریت
کارگران و تراکم
فقر در قطب
دیگر، شکاف
های طبقاتی را
به شکل بی
سابقه و
درابعاد
تاریخی تشدید
کرده است.
نئولیبرالیسم
برندگان و
بازندگانی دارد.
برندگان آن،
اقلیت
بسیارمحدود
یا یک درصدی
ها هستند و
بازندگان آن
توده
مزد و حقوق
بگیران، اکثریت
زنان،
مهاجران و نیز
طبقات متوسط
می باشند که بخش
های هر چه
بیشتری از آن
ها با از دست
دادن موقعیت
اقتصادی-اجتماعی
شان به صفوف
مزد و حقوق
بگیران رانده
می شوند. رشد
شتابان
نابرابری ها
تعادل
دمکراسی
لیبرالی را
برهم زده و
زمینه برای
رشد گروه بندی
ها، احزاب و
جنبش های راست
افراطی و
نئوفاشیستی را
فراهم ساخته
است.
ت، انتخاب
دونالد ترامپ
به ریاست
جمهوری آمریکا
درسال 2016 بازتاب
تکوین بحران
سرمایه داری به سطح "بحران
نمایندگی"
است. احزابی
که پس از جنگ
جهانی دوم ثبات،
امنیت و
سرکردگی
طبقات حاکم
سرمایه دار را
در مراکز اصلی
نظام سرمایه
داری حفظ و تضمین
می کردند در
روند تضعیف،
قهقرا و
فروپاشی قرار
گرفته اند.
درخلاء احزاب
و بلوک های
قوی مدافع
منافع طبقه
کارگر و
اکثریت عظیم
این جوامع،
نیروهای
نئوفاشیست،
راست و
ناسیونالیست سر بر می
آورند که با
بهره برداری
از گسترش
شتابان
نارضائی، سرخوردگی
واحساس عدم
امنیت در میان
کارگران و به
حاشیه رانده
شدگان- که
بازندگان چند
دهه از حاکمیت
سرمایه داری
نئولیبرال
هستند - به
احزاب و جنبش
های ارتجاعی و
خطرناک
درصحنه سیاسی
مبدل شده و یا
در مواردی
مانند پیروزی ترامپ
به قدرت سیاسی
دست می یابند.
ث، مرحله
سیاسی بحران
نئولیبرالیسم
در یکی از مهم
ترین مراکز
سرمایه داری
جهانی یا
اتحادیه اروپا
نیز چهره باز
کرده است.
بریتانیا یکی
از سه قدرت
اصلی
اقتصادی،
سیاسی و نظامی
اروپا با
پیروزی
طرفداران "برکسیت"،
در آستانه
روند خروج از
اتحادیه اروپا
قرار دارد.اما
خروج
بریتانیا نه
فقط ضربه ای
سنگین به
اتحادیه
اروپا می باشد
بلکه به بحران
پیچیده ای در
خود بریتانیا
دامن زده است
که ممکن است
با احتمال
جدائی
اسکاتلند - که
اکثریت
ساکنان آن
خواهان باقی
ماندن در
اتحادیه
اروپا می
باشند- و نیز
پیوستن
ایرلند شمالی
به جمهوری
ایرلند،
"پادشاهی
متحده
انگلستان" را
دچارفروپاشی سازد.
درکشورهای
دیگراتحادیه
اروپا بویژه کشورهای
مرکزی ، بحران
نمایندگی
بسرعت در حال
پیشرفت است.
فروپاشی دو
حزب اصلی در
فرانسه (حزب
جمهوری خواه و
سوسیالیست) که
چند دهه به تناوب
قدرت سیاسی را
در دست داشتند
و ظهورامانوئل
ماکرون و نزول
سریع محبوبیت
او بویژه با شکل
گرفتن جنبش"جلیقه
زردها"، شرکت
حزب
نئوفاشیستی
"لیگا" به
رهبری"ماتیو
سالوینی" همراه
حزب متناقضی
نظیر"حزب پنج
ستاره" در
دولت ایتالیا
سومین کشور
قدرتمند
منطقه یورو،
سقوط بی سابقه
محبوبیت حزب
سوسیال
دمکرات و دمکرات
مسیحی
درآلمان و
ورود جریان
راست افراطی"
آلترناتیو
برای آلمان"
به عنوان حزب
اصلی اپوزیسیون
در پارلمان
آلمان، شرکت
راست افراطی
در دولت اتریش
و تسلط آن ها
در دولت های
مجارستان و
لهستان و نیز
رشد وزن راست
افراطی و
نئوفاشیست ها
در کشورهای
اسکاندیناوی،
نشان
دهنده ابعاد
و عمق بحران
نمایندگی در
اتحادیه
اروپا
می باشد.
ج، بزرگترین
نابرابری
تاریخی
درمیان طبقات
اجتماعی که
مولد آن
حاکمیت چند
دهه سرمایه
داری نئولیبرال
است، دمکراسی
های لیبرال در
مراکز اصلی
سرمایه داری
را در سراشیب
بحران و قهقرا
قرار داده است.
یکی ازنمونه
های شاخص پس رفت
دمکراسی، حتی
قبل ازظهور
موج
نئوفاشیستی
در دوره جدید،
معماری
اتحادیه
اروپا می باشد
که با
بورکراتیزه
ساختن
نهادهای حاکم
بر سرنوشت و
مدیریت
اتحادیه،
دمکراسی و حق
حاکمیت مردم
کشورهای
عضواتحادیه
را به شکل چشم
گیری تضعیف
ساخته است. تعلیق
دولت های
انتخابی در
یونان و
ایتالیا ازسوی
"شورای سران
اتحادیه" و یا
تحمیل سیاست ریاضت
اقتصادی
علیرغم رای
مردم یونان درمخالفت
با سیاست
ریاضت
اقتصادی در
رفراندوم، ازجمله
نمونه هائی
است که
کارکردهای ضد
دمکراتیک
ساختارهای
اتحادیه
اروپا را نشان
می دهد. اما
اکنون در دوره
سربازکردن
تناقضات
نئولیبرالیسم
و پیدایش جنبش
های
نئوفاشیستی،
رابطه
تنگاتنگ
نئولیبرالیسم
و نئوفاشیسم به
شکل آشکاری چهره
نمائی می کند.
دونالد
ترامپ، ماتیو
سالوینی،
ویکتوراوربان،
جائر بولسونارو،
ناراندا مودی
و ... با تبلیغات
علیه
پناهندگان و
مهاجران،
دامن زدن به
احساسات
ناسیونالیستی،
مذهبی و
نژادپرستانه
بخش هائی از
طبقات میانی
ورشکسته،
کارگران و به
حاشیه راند
گان قربانی
نئولیبرالیسم
را، به نیروی
ضربت حفظ نظام
حاکم مبدل می
کنند. آن ها که
معمولاً به جنبش
هائی با
گرایشات راست
افراطی و
نئوفاشیستی
متکی هستند
هنگامی که به
قدرت می رسند
همه موانع تسلط
بلامنازع
جهانی سازی و مالی
سازی طبقه
حاکم را از سر
راه بر می دارند.
کاهش شدید
مالیات بنگاه
ها و مالیات
بر درآمد که
ترامپ آن ها
را به تصویب
رساند و در نوع
خود بزرگترین
کاهش مالیاتی
برای طبقه
ثروتمند در
تاریخ معاصر
آمریکا می
باشد و یا
الغاء قوانین
"دود- فرانک" ( Dodd-Frank ) که در
دوره اوباما
برای نظارت بر
عملکرد سرمایه
مالی و مقابله
با خطرات
بحران زای آن تصویب
شده بود از
جمله نمونه
هائی است که
نشان دهنده
رابطه نئوفاشیسم
به مثابه عقبه
دفاع از
نئولیبرالیسم
است.
چ، دولت
آمریکا قدرت
کانونی و
بازیگر و پیش
برنده اصلی
جهانی سازی
سرمایه داری
از طریق جذب و ادغام
هر چه بیشتر دولت
های دیگردر
نظام جهانی
سرمایه داری
بوده است. با
تاسیس و
سرپرستی
نهادهائی
مانند "بانک
جهانی"،"صندوق
بین المللی
پول"،"سازمان
تجارت
جهانی"،"همایش
هفت کشور
صنعتی"،"همایش
بیست
کشورصنعتی"
وپیمان هائی
نظیر"نفتا"،
" ترانس
پاسیفیک"، و
پیمان نظامی"
ناتو" دولت آمریکا
تلاش کرده است
که دولت ها و
جوامع دیگر( از
جمله بیش از
یک سوم جمعیت
جهان پس از
فروپاشی
اتحاد شوروی و
چرخش چین به
سوی سرمایه
داری) را با
شعارهائی
نظیر"تجارت
آزاد"،
"بازار
آزاد"،
"درهای باز
اقتصادی"،
"تعدیل
ساختاری" ... در
نظام جهانی
تحت مدیریت
خود ادغام
کند. انحصارات
چندملیتی و
درراس آن ها
انحصارات آمریکائی
بزرگترین
برنده نظام
انباشت نئولیبرالی،
مالی سازی و
جهانی سازی
هستند که با
برون سپاری
تولید، استفاده
از نیروی کار
و مواد اولیه
ارزان، معافیت
های مالیاتی و
گمرکی
کشورهای
حاشیه، میوه
های
نئولیبرالیسم
و جهانی سازی
سرمایه داری
را چیده اند.
ترامپ که با
سوار شدن بر
موج نارضائی
داخلی ناشی از
نابرابری های
شدیدی که
نئولیبرالیسم
بویژه درمیان
طبقه کارگر و
بخش هائی از
مردم آمریکا
به وجود آورده
توانست در انتخابات
پیروز شود با
شعار"حمایت
گرائی" و انتقاد
به پرهزینه و ناکارآمد
بودن نهادهای
مدیریت جهانی
آمریکا، تلاش
می کند تا
هزینه های
اقتصادی-
اجتماعی
جهانی سازی را
به رقبا و
متحدان
آمریکا
منتقل کند.
اکنون زیر پای
نهادها و
سیاست هائی که
دهه ها دولت
آمریکا
متحدان خود را
از طریق آن ها
رهبری کرده،
توسط بازیگر
اصلی خالی می شود.
این روند به
پریشانی و
سردرگمی
شدیدی در میان
متحدان
آمریکا در
باره نحوه
مدیریت مناسبات
جهانی سرمایه
داری دامن زده
است که خود بهترین
گواه تشدید
بحران هژمونی
دولت آمریکا می
باشد.
ح، با
انتخاب
دونالد ترامپ به ریاست
جمهوری
آمریکا بحران
ژئوپلیتیک در سطح جهانی
به شکل بی
سابقه ای تشدید
شده است. شعار
ترامپ "
آمریکا اول"
یا " عظمت را
دوباره به
آمریکا
برگردانیم" از
سوئی بازتاب
یک روند
واقعی، روند
افول هژمونی دولت
آمریکا به
عنوان قدرت
امپریالیستی
مسلط در جهان
می باشد و از
سوی دیگر نشان
دهنده تلاشی
است که هیئت
حاکمه جدید
آمریکا برای
احیاء
و ترمیم
سرکردگی
بلامنازع خود
انجام می دهد.
این بحران
رقابت و تنش
را هم با
رقبای
آمریکا، چین و
روسیه تشدید
کرده است و هم
شکاف میان
دولت آمریکا و
متحدان سنتی
خود به ویژه
قدرت های
اروپائی را به
شکل بی سابقه
ای افزایش
داده است. جنگ
تجاری با دولت
چین بزرگترین
رقیب اقتصادی
دولت آمریکا،
رابطه دولت
ترامپ با
تایوان که به
رسمیت شناختن عملی
تایوان بوده و
با واکنش شدید
دولت چین مواجه
شده است، تقویت
حضور نیروی
دریائی
آمریکا
دردریای چین و
تنش های ناشی
از آن... و
متقابلاً کمک
های اقتصادی و
نظامی دولت
های روسیه و
چین به دولت
ونزوئلا که
دولت ترامپ
سیاست تهاجمی "تغییر
رژیم" را در
قبال آن دنبال
می کند،
مخالفت دولت
های چین و
روسیه با خروج
دولت ترامپ
ازبرجام و تحریم
های اقتصادی
آمریکا علیه
ایران... موجب
شده است که
دولت های چین
و روسیه
مناسبات خود درعرصه
های گوناگون
از جمله تحکیم
بیش ازپیش مناسبات
سیاسی،
انعقاد
قراردادهای
عظیم تجاری،
همکاری های
فشرده در
پیمان
شانگهای و از
جمله جلب هند
به این پیمان
را، تقویت
کنند. دفاع
ترامپ از"برکسیت"
و نیروهای
راست افراطی
در کشورهای اروپائی
که خواهان
انحلال و ازهم
پاشی اتحادیه
اروپا هستند،
اختلافات
دولت های
اتحادیه
اروپا و از
جمله آلمان و
فرانسه با دولت
ترامپ را به
نقطه اوج خود
رسانده است.
علاوه برآن،
این اختلافات
درارتباط با
سیاست"حمایت
گرائی" ترامپ
نیز ابعاد
مهمی یافته است.
الغاء پیمان
ترانس
آتلانتیک که
در دوره اوباما
طرح اجرائی آن
به مرحله نهائی
رسیده بود،
تهدید ترامپ
برای افزایش گمرگ
بر صادرات
ماشین، فولاد
و آلومینیم
اروپا که هم
اکنون صنایع
خودروسازی
اروپا وسایر صنایع
وابسته به این
صنعت را با
مشکل و بحران
کاهش صادرات
مواجه ساخته،
نشانه های جنگ
تجاری میان
متحدان دیروز
و رقبای امروز
دو سوی
آتلانتیک است.
متقابلاً
اتحادیه
اروپا برای
خنثی ساختن فشارهای
دولت آمریکا
با چین،
کانادا، ژاپن
و کشورهای
آمریکای
لاتین
قراردادهای تجاری
دو جانبه ای
منعقد ساخته
است که به
گفته سران
اتحادیه
اروپا برخی از
آن ها، مانند
قرار داد
منطقه آزاد
تجاری میان
اتحادیه
اروپا با
آمریکای لاتین،
بزرگترین
قرارداد
مناطق آزاد
تجاری جهان
خواهد بود.
موضوعیت ونقش
پیمان ناتو،
خروج آمریکا
از برجام و
سیاست
فشارهای حداکثری
آمریکا بر
ایران و
ابتکار
اتحادیه
اروپا برای
راه اندازی
اینستکس برای
دور زدن تحریم
های آمریکا،
حمایت یک
جانبه دولت
ترامپ از
اسرائیل (انتقال
سفارت آمریکا
به بیت
المقدس، به
رسمیت شناختن
شهرک های
یهودی به
عنوان سرزمین
های
اسرائیلی،
مهر تائید زدن
به الحاق
بلندی های
اشغالی جولان
به اسرائیل ...) و
مخالفت
اتحادیه
اروپا با این
سیاست ها که حل
بحران فلسطین
را منتفی
ساخته است ،
دیگرعرصه های
اختلافات
میان دولت های
اروپائی و
دولت ترامپ را
تشکیل می دهد.
حاصل سیاست "بازگرداندن
دوباره عظمت
آمریکا"
افزایش رقابت
ها میان قدرت
های
امپریالیستی
درعرصه های
گوناگون و
تشدید هر چه
بیشتر بحران
سرکردگی دولت
آمریکا می
باشد.
خ، خروج رسمی
دولت آمریکا
از پیمان "منع
موشک های بُرد
متوسط" ( ای.
ان.اف) آخرین
اقدام دولت
ترامپ در
رقابت با
روسیه و در
دامن زدن به
رقابت بر سر
تسلیحات اتمی
است که جهان
را وارد مرحله
جدیدی از
رقابت بر سر تسلیحات
اتمی و
مدرنیزه کردن
زرادخانه های
اتمی می سازد.
در مقایسه با
سایر پیمان
هائی که دولت
کنونی آمریکا
به طور یک
جانبه از آن
ها
خارج شده است
الغاء پیمان "منع
موشک های برد
متوسط" با
دامن زدن به
رقابت
تسلیحات اتمی
عواقب
درازمدت
فاجعه بارتری
برای امنیت
جهان
خواهد داشت. پیمان "منع
موشک های برد
متوسط"( ای.
ان.اف) حاصل
چند دهه
مذاکره میان
دو ابرقدرت
قرن بیستم
برای محدود
ساختن
تسلیحات هسته
ای نابود کننده
بود. ابتدا پیمان
"سالت یک" و
"سالت دو"
برای محدود
ساختن موشک
های قاره پیما
با کلاهک های
اتمی در سال
ها 1972 و 1979 میان دو
ابرقدرت
منعقد شد. اما موشک
های برد متوسط
و کوتاه با
کلاهک هسته ای
که در اروپا
مستقر بودند
همچنان در حال
توسعه بودند.
در دسامبر 1987 پیمان
"منع موشک های برد
متوسط" که
شامل موشک
هائی با برد 500
تا 5500 کیلومتر
بودند ، میان
ریگان و
گورباچف
منعقد شد. این
پیمان ها توانستند
65 هزار کلاهک
هسته ای موجود
در دهه هشتاد
میلادی را به
هشت هزار کلاهک
کاهش دهند. دو
طرف این
پیمان، دولت
های آمریکا و
روسیه، همدیگر
را متهم به
نقض پیمان می
کنند. اما واقعیت این است
که حل این
اختلاف می
توانست در
چهارچوب
پیمان و با
حفظ آن انجام
شود. اما
الغاء این
پیمان نه فقط
آمریکا و
روسیه را وارد
دوره جدیدی از
رقابت برای نوسازی
و گسترش
تسلیحات هسته
ای کرده است
بلکه با از
میان برداشن
محدودیت ها،
سایر قدرت های
باشگاه هسته
ای مانند چین،
هند، پاکستان
و اسرائیل را
وارد رقابت بر
سر نوسازی
زرادخانه های
هسته ای شان
خواهد ساخت.
د، کمیساریای
عالی
پناهندگان
سازمان ملل
متحد در تازه
ترین گزارش
خود درباره
مهاجران و
پناهجویان
اعلام کرده :
در پایان سال
گذشته میلادی
بیش از ۷۰ میلیون
نفر در وضعیت
آوارگی ناشی
از افزایش
مهاجرت به سر می
برده اند. رقمی
حیرت آور که
رکورد مهاجرت
درپس از جنگ
جهانی دوم را
شکسته است.
سرشت انباشت
سرمایه و نیاز
به نیروی کار
به ویژه نیروی
کار ارزان،
تاریخ سرمایه
داری را به
شکل تنگاتنگی با پدیده
مهاجرت پیوند
زده است. این
مهاجرت ها هم
شامل مهاجرت
های داخلی در
کشورها
هستند که زیر
فشار جبر
اقتصادی به
وقوع می پیوندند
و هم شامل
مهاجرت های
خارجی. جهانی
شدن شتابان
سرمایه داری و
بازسازی نئولیبرالی
چند دهه اخیر
که نابرابری
ها در درون
کشورهای پیرامونی
و میان کشورهای
پیرامونی و
مرکز را به
شدت افزایش
داده است، تشدید
بحران
زیست محیطی و
جنگ های
امپریالیستی،
مهاجرت را
درابعاد بی
سابقه ای تشدید
کرده است.
ازهفت میلیارد
جمعیت جهان یک
میلیارد نفر
از درآمد
مهاجران زندگی
می کنند. چه آن
هائی که در
خارج از موطن
خود به عنوان
نیروی کار
ارزان کار می
کنند و بخش
مهمی از
درآمدشان را
به خانواده های
خود می فرستند
و چه خانواده
هائی که تنها
با دریافت درآمدهای
ارسالی اعضای
مهاجر
خانواده خود
قادر به ادامه
زندگی هستند.
این واقعیت ها
نقش مهاجرت را
در انباشت
جهانی سرمایه،
شکستن سطح
دستمزدها، پایمال
کردن حقوق
کارگران و تشدید
استثمار نشان
می دهد. روندی
که به نوبه
خود به شکل
مهارناپذیری
نابرابری های
موجود در سطح
جهان را افزایش
می دهد . تبلیغات
رسانه های مسلط
چنین وانمود می
کنند که
گرسنگان و
فراریان از
فقر، مشت بر
قلعه های رفاه
و پیشرفت در
اروپا و آمریکا
می کوبند.این
درحالی است که
براساس گزارش
اخیر کمیساریای
عالی
پناهندگان
سازمان ملل
متحد، کشورهای
پناهنده پذیراساساً
کشورهای فقیر
و در حال
توسعه هستند
که بیشترین
تعداد
پناهندگان و
مهاجران را در
خود جای داده
اند. بنابراین
برخلاف تبلیغات
کر کننده علیه
مهاجران و
پناهندگان،
آن ها تامین
کننده نیروی
کار ارزان برای
تولید و خدمات
سرمایه داری
معاصر هستند.
ذ، تاثیرات
مخرب و مرگ
آور سرمایه
داری
نئولیبرال بر
محیط زیست مهم
ترین و جدی
ترین تهدیدی
است که بشریت
قرن حاضر با
آن مواجه است.
در نظامی که
مهم ترین هدف
آن انباشت
ثروت مالی است
، شکاف بنیادی
و مخرب میان
جوامعِ
سرمایه داری مبتنی
بر تولید
کالائی و
طبیعت به سرعت
رشد می کند.
سرمایه داری
سبز یا سرمایه
داری زیست
محیطی که با یک
سلسله
اصلاحات تلاش
می کند با به
کارگیری
مکانیسم های
اقتصاد بازار
نظیر اشتغال
زائی ، فن
آوری های جدید
در استفاده از
انرژی پاک و
تشویق
استفاده از
خودروهای
برقی و سودآور
ساختن آن برای
تولید
کنندگان و ... با
مارپیح مرگ
زیست محیطی
مقابله کند،
دامنه محدود
تاثیرات و عدم
کارآمدی خود
را نشان داده
است و نمی
تواند چشم
انداز واقعی
برای رهائی از
بحران زیست
محیطی را
دربرابر
بشریت معاصر
قرار دهد.
فرصت باقی
مانده
برای مقابله
با بحران زیست
محیطی یک
انقلاب زیست
محیطی از
پائین برای
مقابله با
تخریب طبیعت
در همه عرصه
ها، تابع
ساختن توسعه
به حراست از
طبیعت، بنای
دنیائی مبتنی
بر ارضاء
نیازهای جمعی
با کیفیت و
بدور از
شیدائی مخرب
جامعه مصرفی و
یا به بیان
دیگرعملی
ساختن
"سوسالیسم زیست
محیطی" درقرن
حاضر است.
ر،
سوسیالیسم
قرن بیست و
یکم یا موج
صورتی که در
آمریکای
لاتین با
پیروزی چاوز
درانتخابات
ونزوئلا در
سال 1999 شروع شد به سر
آغازی برای
ظهور یک موج
چپ در برابر
سیاست های
نئولیبرالی
حاکم در
آمریکائی
لاتین فرا
روئید. چاوز
با استفاده از
اقبال قوی
انتخاباتی که
حاصل اهمیت
دادن او به
نیازهای توده
های به حاشیه
رانده شده
جامعه
ونزوئلا بود
توانست از
طریق گسترش
دامنه
دمکراسی و با
فراخواندن
مجلس موسسان،
ساختارهای
سنتی و فاسد
حاکم را در هم
شکند.علیرغم
کودتای
سازمان یافته
علیه چاوز
توسط طبقه
حاکم که از
پشتیبانی
دولت آمریکا برخوردار
بود ، او
توانست هم اصلاحات
اقتصادی-اجتماعی
موثری در عرصه
های گوناگون
تامین
اجتماعی برای
توده های
محروم عملی سازد
و هم امکانات
دمکراسی فعال
و بی سابقه در
مقایسه با
استانداردهای
آمریکای
لاتین برای مشارکت
سیاسی مردم
ونزوئلا فراهم
سازد. به
پیروی
از او دولت
های جدید
انتخاب شده در
بولیوی و
اکوادور نیز همان
مسیر را در
پیش گرفتند.
علیرغم
مقاومت و
کارشکنی های
طبقه حاکم،
افزایش جهش
وار قیمت نفت
و نیز مواد
اولیه، معدنی
و کشاورزی که
این کشورها از
صادرکنندگان
آن بودند ، فرصت
ها، امکانات و
حاشیه مانور
بزرگی برای پیش
برد اصلاحات
اقتصاد اجتماعی
و سیاسی در
اختیار آن ها
نهاد. موج
اصلاحات دیگر
با پیروزی
لولا در
انتخابات
برزیل و نیز
اصلاحات
کیچنرها در
آرژانتین ، دو
کشور بزرگ
آمریکای
لاتین شروع
شد. آن ها تلاش
کردند بدون
دگرگونی
ساختارهای
سیاسی- اقتصادی
حاکم، با بهره
برداری از
رونق صادراتی
اوائل قرن
حاضر،
اصلاحاتی
برای بهبود
وضعیت طبقات
حاشیه نشین (برنامه
های
فقرزدائی)،
کارگران (افزایش
دستمزد و
تقویت حقوق
سندیکائی) وزنان
انجام دهند.با
پیوستن إل
سالوادور،نیکاراگوئه،اوروگوئه،
پاراگوئه،هندراس
وشیلی به روند
اصلاحات (هریک
به درجات
گوناگون) و
استقلال سیاسی
آن ها از دولت
آمریکا، موج
صورتی به یک
تحول مهم در
عرصه جهانی
مبدل شد. با
شروع بحران سال
2008، کاهش شدید
قمیت نفت و
صادرات معدنی
و کالاهای
کشاورزی
وکاهش بودجه
دولت ها و
امکانات آن ها
برای پیش برد
اصلاحات،
بحران های این
موج اصلاحات
شروع شد. در
این موقعیت بود
که طبقات حاکم
که ابزارهای
کلیدی اقتصادی،
رسانه ای و
ارتباطی را در
دست داشتند، تهاجم
خود را برای
پائین کشیدن
موج صورتی
شروع کردند.
در برخی از
کشورها مانند
هندوراس،
پاراگوئه و
برزیل از طریق
کودتای
قانونی یا کودتای
سفید دولت های
مترقی ساقط
شده و احزاب سنتی
وابسته به
طبقه حاکم و
دولت آمریکا
قدرت خود را
برقرار کردند.
در برخی از
کشورها مانند
آرژانتین و
شیلی این
تغییرات توسط
انتخابات صورت
گرفت اما
بزرگترین
چالش قدرت در
ونزوئلا بود
که پس از مرگ
چاوز که
رهبرپرنفوذ
جنبش بولیواری
بود ، جنبشی
که او را به
قدرت رساند ،
اکنون با
بحران های
گوناگون دست و
پنجه نرم می کند.
تجربه موج چپ
در آمریکای
لاتین نشان می
دهد که اولاٌ،
در مورد کشوری
نظیر
ونزوئلا،
دمکراسی و
اصلاحات
مترقی
درراستای
منافع طبقه
کارگر و
فرودستان
بدون انقلاب
اقتصادی یا
اجتماعی کردن
مواضع کلیدی
اقتصاد و خلع
حاکمیت
اقتصادی از
طبقه سرمایه
دار دیر یا
زود به بن بست
رسیده، از
محتوی واقعی
خود تهی شده و
فرو می میرد.
تضمین وتثبیت
دمکراسی در
گرو سوسیالیزه
کردن اقتصاد
است. ثانیاً،
در کشورهائی
نظیر برزیل
بدون درهم
شکستن
ساختارهای
فاسد و
غیردمکراتیک
و ماشین دولتی
حافظ آن، اصلاحات
و اقدامات
معتدل و کم
دامنه نیز نمی
تواند تداوم
داشته باشد.
سوسیالیسم بدون
آزادی و
دمکراسی به
همان اندازه
محکوم به شکست
است که
دمکراسی
رادیکال بدون
انقلاب
اقتصادی
سوسیالیستی!
ز، خاورمیانه
همچنان
دستخوش جنگ های
داخلی و ویرانی
های فاجعه باری
است که اساساً
حاصل سیاست های
دولت های آمریکا
از دوره پس از
جنگ جهانی دوم
است. در آغاز
قرن حاضرنیز
دولت بوش با
حمله نظامی به
افغانستان
وعراق، آتش
جنگ های داخلی
طولانی مدت در
خاورمیانه را
شعله ور ساخت
که تا هم
اکنون نیز
خاموشی
نگرفته است.
اشغال نظامی
عراق زمینه را
برای رشد
القاعده و سپس
داعش و تبدیل
شدن آن به
"دولت اسلامی"
درعراق و سوریه
هموار ساخت. ویرانی
های
ناشی از جنگ
با داعش
درعراق و سوریه
چنان گسترده
است که برای
ترمیم آن ها و
بازگشت این
کشورها به شرایط
قبل از شروع
جنگ داخلی،
صدها میلیارد
منابع مالی و
حداقل چندین
دهه زمان مورد
نیاز است.
درافغانستان
نیز ارتشِ آمریکا
با حمایت ناتو
پس ازهجده سال
جنگ اکنون در
حال مذاکره مستقیم
با طالبان
بدون حضور
دولت
افغانستان
است. مذاکراتی
که مهم ترین
دستور کار آن
تعیین جدول
زمانی خروج نیروهای
آمریکا و متحدان
آن از
افغانستان و تحویل
کشور به
طالبان است که
از اسلاف
القاعده و از
قماش داعش می
باشد. کشورهای
دودمانی خلیج
فارس، از
متحدان اصلی آمریکا
درجهان عرب،
با درآمدهای
عظیم نفتی از
تکیه گاه های اصلی حمایت و
تحکیم ارتجاع
در خاورمیانه
می باشند.اما
از "شورای
همکاری های خلیج
فارس" که در
دوره کارتر
برای مقابله
با نفوذ جمهوری
اسلامی ایجاد
شد ، با خصومت
حادی که میان
قطر با
عربستان و
امارات ( که به
محاصره
اقتصادی قطر
توسط این
کشورها انجامید)
سرباز کرده و
نیز اختلافاتی
که میان عمان
و کویت با
عربستان،
امارات و بحرین
به وجود آمده ،
چیزی جز یک
نام باقی
نمانده است. بحران
های پرشمار و
تودرتوی
خاورمیانه
فهرستی
طولاتی را
تشکیل می دهند
که از میان آن
ها می توان از
جمله به
دیکتاتوری
های شکننده متحد
آمریکا نظیر
مصر ژنرال سی
سی، اردن،
مراکش... ،
ادامه جنگ
داخلی لیبی
وتبدیل آن به
کانون رقابت
های منطقه ای
و جهانی،
حمایت یک
جانبه دولت
ترامپ از اسرائیل
و بسته شدن
پرونده
صلحِ میان
فلسطینی ها
واسرائیل،
رقابت های
افسارگسیخته
میان جمهوری
اسلامی و
عربستان برسر
گسترش نفوذ
منطقه ای، جنگ
داخلی یمن و
شکست تهاجمات
نظامی مرگ بار
عربستان
وامارات برای
تغییر رژیم در
این کشور،
نزدیکی ترکیه
متحد آمریکا
وعضو ناتو به
روسیه ، رقیب
آمریکا در
خاورمیانه،
ائتلاف قطر و
ترکیه و رقابت
با قدرت های
منطقه ای دیگر
در کانون های مهم
بحران
خاورمیانه ،
اشاره کرد.
شکست نسخه های
گوناگون
اسلام سیاسی،
نظیراسلام
خمینی، داعش،
القاعده و
اخوان المسلمین
زمینه مساعدی
برای گسترش
جنبش های انقلابی
ونفوذ
نیروهای چپ به
وجود آورده که
درخیزش های
انقلابی سودان
و
الجزایربازتاب
یافته است. همان گونه
که جنبش سال 88
در خیزش موج
اول بهار عربی
نقش موثری
داشت خیزش دی
ماه و از جمله
جنبش نیرومند
زنان ایران نیز تاثیر
مثبت خود را
در موج جدید
انقلابی
خاورمیانه
برجای نهاده
است.
ژ، تحول امیدبخش
درخاورمیانه ،
انقلاب های
سودان و الجزایر
و احیاء مجدد
بهار عربی
است. تعدیل
ساختاری و شوک
تراپی اِعمال
شده توسط
نهادهای مالی
جهانی وابسته
به دولت آمریکا
و سایر قدرت
های سرمایه
داری جهانی ونیز
دیکتاتوری های
فاسد، پوسیده
و بیرحمی که
از نظام های
اقتصادی-
اجتماعی به
شدت نابرابر
حفاظت می کنند
در حکم بمب
ساعتی هستند
که دیر یا زود
چاشنی انفجاری
آن ها عمل می
کند. پس
ازسرکوب موج
انقلابات 2011
درجهان عرب،
جنبش های
اعتراضی
درکشورهای
عربی نظیر
مراکش، اردن،
سودان،عراق و
لبنان ادامه یافت
و از دسامبر
سال گذشته
سودان یک خیزش
انقلابی علیه
دیکتاتوری
نظامی این
کشور را تجربه
می کند. از
ژانویه امسال
نیز درالجزایرموج
انقلابی علیه
دیکتاتوری
حاکم شروع شد.
تکیه گاه هر
دو دیکتاتوری
ها، ارتش این
کشورها بودند
و در هر دو
کشورسران
ارتش پس از
شروع جنبش، دیکتاتورها
(بوتفلیقه در 2
آوریل و
عمرالبشیر در
11 آوریل) را به
سرعت بر کنار
کردند تا
ساختار ارتش
دست نخورده
باقی مانده و
پس از فروکش و
ایجاد شکاف
درجنبش
انقلابی،
مانند الگوی
مصر، بتواند با
بازگشت به
صحنه سیاسی
، سلطه خود را
مجدداً
برقرار کند.
درهر دو کشور
اسلام سیاسی ،
به عنوان
آلترناتیو(
درالجزایر به
خاطریک دهه
جنگ داخلی علیه
"جبهه اسلامی
رستگاری" و
همکاری بعدی
شاخه اخوان
المسلمین با دیکتاتوری
نظامی و در
سودان به خاطر
ائتلاف طولانی
عمر البشیر با
اخوان المسلمین)
نقش ونفوذ
توده ای خود
را از دست
داده است.اما
همان طور که
ضد انقلاب از
تجربه بهار
عربی آموخته
انقلابیون نیز
درس های خود
را از تجربه
انقلابات برگرفته
اند. در این میان
موج انقلاب در
سودان با توجه
به ائتلاف "نیروها
برای آزادی و
تغییر" به
عنوان نماینده
جنبش انقلابی
که در آن" تشکل
کارکنان حرفه
ای سودان" و
اتحادیه های
کارگر و تشکل
های زنان نقش
اساسی را دارند
، توانسته با
بسیج توده ای،
برگزاری
تظاهرات،
گردهم آئی های
توده ای دائمی
در برابرمراکز
فرماندهی
نظامی و
بالاخره
اعتصاب عمومی
سراسری، جنبش
انقلابی را در
برابر تلاش های
"شورای نظامی"
برای از نفس
انداختن جنبش
انقلابی ، با
موفقیت هدایت
کند."شورای
نظامی حاکم"
با پادرمیانی
اتحادیه آفریقا
و اتیوپی
بالاخره در 5
ژوئیه
به پای توافق
با نمایندگان
جنبش رفت . بر
اساس توافق
پنجم ژوئیه
قراراست سه
شورا، "شورای
حاکم"، "شورای
وزیران" و
"شورای قانون
گذاری" در یک
دوره سه ساله
انتقالی تا
برگزاری
انتخابات
آزاد، امور
کشور را اداره
کنند. این
توافق سازشی
است که در آن
ارتش و دستگاه
های انتظامی و
امنیتی
همچنان در کنترل
نظامیان
هستند و هنوز
برخی از جوانب
ساختار دوره
انتقال به
خاطر امتیازخواهی
نظامیان
درابهام باقی
مانده است. ازهم
اکنون بخشی از
نیروهای چپِ
درون "نیروهای
آزادی و تغییر"
درباره خطرات
موجود در این
سازش هشدار می
دهند. اقلیت
های ملی و قومی
حاشیه سودان
که از استقلال
این کشور
درسال 1956 به این
سو بدون وقفه
تحت تبعیض و
سرکوب ارتش سودان
قرار داشته
اند و از جنبش توده ای علیه
دیکتاتوری
نظامی در دوره
اخیر حمایت
کرده اند نیز
درباره نادیده
گرفته شدن
حقوق اقلیت ها
و نیز عدم
مشارکت شان در
روند انتقال
به دمکراسی
ابراز نگرانی
کرده اند.نظامیان
حاکم
از سوی
مصر،عربستان
، امارات ،
ترکیه ، روسیه
، چین و آمریکا
حمایت می شوند
که مشوق نظامیان
برای باقی
ماندن درقدرت
هستند. بدین
ترتیب انقلاب
سودان هیچ حامی
خارجی ندارد و
تنها تکیه گاه
جنبش، تشکل و
مبارزات
انقلابی بخش
های گوناگون
مردم از جمله
جنبش های
کارگری و جنبش
نیرومند زنان
سودان است.
اگر چه انقلاب
سودان دراین
مدت به دست
آوردهای مهمی
دست یافته و
امیدهای زیادی
در کشورهای
خاورمیانه از
جمله الجزایر
و سایر نقاط خاورمیانه
برانگیخته ولی
هنوز با پیروزی
قطعی بر
دستگاه دیکتاتوری
نظامی فاصله
دارد.