چرا
سوسیالیسم
بخش
اول سخنرانی
سام گیندین در
مدرسه
لئوپانیچ
مترجم:
رضا رئیس دانا
لئوپانیچ
و سام گیندین
تصمیم داشتند
که مدرسه ای برای
آموزش
سوسیالیسم تاًًسیس
کنند که
متاسفانه لئو
پانیچ بر اثر
کرونا در ۱۹
دسامبر۲۰۲۰
درگذشت. سرانجام
پس از دوره کرونا
و اوایل سال ۲۰۲۳
برای قدردانی
از لئو پانیچ
اولین دوره
این مدرسه از
طرف "سوسیالیست
پروجکت"( socialist
Project)
بنام «مدرسه
لئوپانیچ
برای آموزش
سوسیالیسم» شروع
به کار کرد.
برنامه اولین
دوره این
مدرسه آموزشی
شامل سه کلاس
بود که هرکدام
شامل چند بخش
می شدند:
کلاس
اول به نام «چرا
سوسیالیسم؟»
در سه بخش سخنران
و مجری سام
گیندین
کلاس
دوم «چرا
دولت؟» در سه
بخش، سخنران
و مجری استیفان
ماهر
کلاس
سوم «چرا حزب؟»
در دو بخش،
سخنران و مجری
گرک آلبو
بنا
براهمیت بحث
های مربوط به
سوسیالیسم،
سازمان ما در
مرحله کنونی بخش
اول این کلاس
ها ، بنام "چرا
سوسیالیسم"
که توسط سام
گیندین ارائه
شده را به
فارسی
برگردانده و
در اختیار
علاقمندان
قرار میدهد. با
تشکر از سام
گیندین که
مقدمه ای برای
انتشار
سخنرانی هایش
به زبان فارسی
در اختیار
سایت سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر) قرار
داده است.
امیدواریم که
مباحث مطرح
شده در این
مجموعه برای
فعالان
سوسیالیستی
که در بستر
خیزش انقلابی
ژینا دست
اندرکار بازآرائی
نیروی های
سوسیالیستی
بر مدار سوسیالیسم
مارکسی
هستند، مفید
واقع شود.
معرفی
کوتاهی از لئو
پانیچ و سام
گیندین!
"لئو
پانیچ" متولد
1945از بزرگترین
اندیشمندان
مارکسیست
معاصر است که
در طول چند
دهه به طور
منظم و خستگی
ناپذیر در
چالش های فکری
چپ جهانی
حضوری قوی و
موثر داشت.
ازدوره اولیه
آثاراو
درباره دولت
کانادا وبن
بست سوسیال
دمکراسی در
انگلستان و
سراسر اروپا
تا دوره آخر
آثارش درباره
امپراطوری
آمریکا که اوج
آن در اثر
درخشان و راه گشای"برسازی
سرمایه داری
جهانی" که
همراه شریک
طولانی
نویسندگی و
رفیق سیاسی اش
"سام گیندین"
را در بر می
گیرد، "لئو
پانیچ"
همواره در پی
جستجو برای
یافتن پاسخ
هائی برای
مواجهه با
موانع و
مشکلات مربوط
به قدرتمند
سازی جنبش
کارگری به
مثابه کنشگر
اصلی بنای
بدیل سوسیالیستی
برای رهائی
انسان معاصر
بود. یکی از
ویژه گی های
برجسته "لئو
پانیچ" نقش او
به مثابه فعال
سوسیالیست
برای پیوند
دادن مسائل نظری
با مسائل عملی
فرازو
فردوهای جنبش
کارگری و
سوسیالیستی و
پرهیزاز
زندانی شدن در
چهارچوب
آکادمیک بود.
علاوه بر
کتاب ها،
مقالات بی
شمار،
سخنرانی ها در
سمینارها،
فوروم ها و
گردهم آئی ها
در مناطق
مختلف جهان و
سالیان
طولانی تدریس
و یاری در
تربیت فعالین
و متفکرین
سوسیالیست،
یکی از مهم
ترین های سهم
او در ترویج
مارکسیسم نقش
"لئو پانیچ"
در سالنامه"سوسیالیست
ریجیستر
بود."این
سالنامه از
سال ۱۹۶۴بوسیله
"رالف میلی
باند" و"جان
ساویل" پایه گذاری
شد و"لئو
پانیج" ازسال ۱۹۸۵
به هیئت
ویراستاری آن
پیوسته و تا
مرگش درسال
دسامبر 2020 در
دوره ای به
درازای 35 سال،
نقش بسیار
موثری در
انتشار این
سالنامه داشت.
نمی
توان این
واقعیت را
نادیده گرفت
که به قول"لئو
پانیچ"،
"سوسیالیست ریجیستر"سالنامه
ای است که از
زمان تاسیس
نقش تعیین
کننده ای
درگسترش
چهارچوب
مفهومی مارکسیسم
برای تکوین یک
بدیل
سوسیالیستی
دمکراتیک،
برابری خواه و
مبتنی بر
همبستگی میان
انسان ها و
انسان و طبیعت،
در برابر نظام
مبتنی بر
رقابت و بهره
کشی سرمایه
داری، ایفاء
کرده است.
قریب شش دهه،
چند نسل
پیاپی، از
بزرگترین و
برجسته ترین
متفکران
مارکسیست
درعرصه های
گوناگون،از
همکاران و
نویسندگان
مقالات
سالنامه
"سوسیالیست ریجیستر"بوده
اند. پس از
درگذشت "رالف
میلی باند"و"جان
ساویل" "لئو
پانیچ" به
مثابه ویراستار
اصلی سالنامه
نسل قدیم
ویراستاران
را با نسل های
جدید آن
پیوند می داد.
بی تردید
میراث نظری
غنی به جا
مانده از "لئو
پانیچ" نقشی
ماندگار
دربازسازی
بدیل
سوسیالیستی
دردوره پس از
فروپاشی
سوسیالیسم
قرن بیستم
خواهد داشت. "سوسیالیست
ریجیستر"2023
اولین شماره
ای است که نام "لئو
پانیچ" به
عنوان یکی از
ویراستاران
در آن دیده
نمی شود.
درهمین شماره
بخشی شامل
چهارمقاله در
هشتاد صفحه به
نقش و نقطه
نظرات "لئو
پانیچ"
اختصاص داده
شده است که
علاقمندان می
توانند برای
شناخت همه
جانبه تری از "لئو
پانیچ" به آن
مراجعه کنند.
"سام
گیندین"
شخصیت برجسته
در اقتصاد
سیاسی
مارکسی، از
معتبرترین
نظریه
پردازان
جهانی چپ در
باره جنبش
سندیکائی
وکارگری، نویسنده،
فعال
سوسیالیست و
کارگری و
اتحادیه ای است."سام
گیندین" به
عنوان
مدیرتحقیقات
سابق اتحادیه
کارگران
اتومبیل
کانادا(CAW) ،در
مبارزات
مختلف کارگری
شرکت داشته و
تجربه طولانی
در برخورد
روزمره و عملی
با مسائل جنبش
کارگری و
اتحادیه ای را
کارپایه بخش
مهمی از پژوهش
های نظری خود
درعرصه جنبش
اتحادیه ای و
کارگری قرار
داده است.
درعرصه
اقتصاد سیاسی
پژوهش های "گیندین"
معمولاً بر
روی درک
سازوکارها و
پویش های
توسعه سرمایهداری،
نقش دولت در
هدایت و
مدیریت
اقتصادی و ظرفیت
های تغییرات
دگرگونی ساز
از طریق جنبش
کارگری
سازمانیافته
و سیاستهای
سوسیالیستی
تمرکز دارد.
نوشته های او
دراین عرصه
گستره وسیعی
مانند جهانی
سازی، مالیه
شدگی(financialization) و
تناقضات
سرمایه داری
معاصر را در
بر می گیرد.
"سام
گیندین" رفیق
طولانی
سیاسی"لئو
پانیچ" بوده
است که
مشترکاً آثار
ومقالات
متعددی منتشر
کرده اند.
کتاب های
"برسازی
سرمایه داری جهانی"،
"چالش
سوسیالیستی
امروز» ، «سیریزا،
سندرز، کوربین"
و مجموعه ای
از مقالات
درشمار
فعالیت های قلمی
مشترک آن ها
می باشد. در
این آثار سرشت
سرمایه داری
معاصر و
مختصات آن،
نئولیبرالیسم
وتاثیرات و
تناقضات آن،
مسائل مربوط
به سیاست
سوسیالیستی و
امکانات
مربوط به
بازسازی قدرت
جنبش کارگری
برای بنای
جامعه ای
عادلانه و
برابر مورد
بررسی قرار
گرفته
است."سام گیندین"
یک چهره
برجسته در
اقتصاد
مارکسیستی،
جنبش کارگری و
اتحادیه ای و
فعال متعهد
برای دگرگونی
های اقتصادی
واجتماعی در
درخدمت مزد و
حقوق بگیران
است.
از
سام گیندین
به
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر)
مقدمه
ای برای معرفی
مباحث مربوط
به سوسیالیسم
برای برگردان
به زبان فارسی
با
وجود ویژه گی
های متفاوت در
کشورها، طبقه
کارگر ایران ـ
مانند
کارگران در
هرجای دیگر-
برای اساسی
ترین
درخواستهای
اقتصادی برای
بقاء و دمکراسی
در محل کار و
جامعه مبارزه
می کنند.
رابطه
سوسیالیسم با
این انتظارات
چگونه است ؟
آیا در این
مرحله از
مبارزه،
سوسیالیسم
هدفی در
دوردست ها و انتزاعی
نخواهد بود که
دل نگران آن
باشیم؟ آیا
نباید
مقدمتاً روی
درخواست های
بیشتر عملی،
مانند
بازنشستگی ،
بهداشت عمومی
، آموزش رایگان
، حقوق
شهروندی و
برابری زنان
با مردان
متمرکز شویم؟
رفورم
دشمن
سوسیالیسم
نیست ، ما در
زمان حاضر
زندگی می کنیم
، بنابراین
باید هم
اکنون برای
این رفورمها
بجنگیم. بدون
جنگیدن برای
رفورم ها، طرح
سوسیالیسم به
راستی
انتزاعی
خواهد بود.
تنها از طریق
مبارزه برای
بهبودهای
فوری است که
ما می توانیم
برای توده
کارگران
موضوعیت
داشته باشیم و
نوعی از جنبش
را خلق کنیم
که در خدمت
هدف های والاترباشد.
و تنها در
روند مبارزه
برای این
بهبودها است
که کارگران می
توانند بطور
مشخص محدودیت
های تحمیل شده
از سوی سرمایه
داری بر همین
رفورمها را
بیاموزند.
برای
دهه ها نخبگان
و رهبران ما
این شعار
مارگارت تاچر
نخست وزیر
انگلستان را
تکرار کرده
اند که «
آلترناتیوی
وجود ندارد».
این ادعا که
ما هیچ
انتخابی بجز پذیرش
سرمایه داری
با همه
نابرابری ها و
منطق گریزی
های آن را
نداریم، باید
کنار گذاشته
شود.اما پیام
خشک و سرراست
تاچر بدون آن
که خود او
خواسته باشد
به این معنی
است که نباید در
درون سرمایه
داری در
جستجوی
آلترناتیو
بود پس در این
صورت باید خود
سرمایه داری
را به چالش
کشید.
علاوه
بر این ، حتی
اگر ما
امتیازهایی
از کارفرما و
دولت بدست
آوریم تا
زمانی که
اهرمهای قدرت
بدون تغییر
رها شده
باشند،
دستاوردهای
اولیه در
سایه تهدید مداوم
از دست رفتن
قرار خواهند
داشت.
تفاوت
بین سوسیال
دمکرات ها و
سوسیالیست ها
این نیست که
یکی انتخابات
را مهم می
داند و دیگری
اهمیتی برای
انتخابات
قائل نیست.
تفاوت در این
است که سوسیال
دمکراسی نه
باور دارد که
سرمایه داری
را می توان
دگرگون کرد و
نه به ظرفیت
های کارگران
برای رهبری
این دگرگونی
اعتقاد دارد.
در نتیجه
سوسیال
دمکراسی به
حمایت
انتخاباتی
کارگران
تاکید می کند.
سوسیالیست ها
اما انتخابات
را رد نمی
کنند ولی
تاکید دارند
که اگر الویت
تکوین طبقه
کارگر به یک
نیروی اجتماعی
منسجم و فعال
نباشد،
انتخابات
اهمیت محدودی
خواهد داشت.
بنابراین
مسئله چشم
دوختن به
امیدهای
انتزاعی برای
آینده نیست
بلکه ضرورت
برافراشتن پرچم
سوسیالیسم
بمثابه یکی از
مهم ترین
ملزومات
مبارزه عملی
است. سوسیالیست
بودن به این
معنی نیست که
رفورم را در
مقابل انقلاب
قرار دهیم
بلکه باید رفورم
ها را به
مبارزه برای
سوسیالیسم
پیوند دهیم. همین
روند است که
نشان می دهد
کدام رفورم ها
ممکن است خیلی
مهم باشند و
برای پیروزی
هم در مبارزه
برای رفورم و
هم دگرگونی
های رادیکال
به چه نوع
سازمان یابی
هائی نیاز
داریم. سوسیالیسم
درهمان حال
پادزهری در
مقابل پايین
آوردن
انتظارات
بوجود می آورد
و به پایداری
ما در مبارزات
فوری و در روزگار
سخت یاری می
رساند.
مهم
تر از همه ،
سوسیالیسم
معیاری از آن
چه ما از نوع
انسان انتظار
داریم فراهم
می کند – یک نظام
اجتماعی که
از رشد و
توسعه توانایی
های فردی و
جمعی ما حمایت
می کند، نظامی
که درها را
برای یک زندگی
سرشار وغنی در
تمام ابعاد ،
اقتصادی ،
اجتماعی و
فرهنگی می
گشاید. بدین
ترتیب،
اندیشه
سوسیالیسم هم
چنین معنائی به
زندگی ما در
دنیای کنونی
اعطاء می کند.
اگر چه ما
موجودات میرا
هستیم ، اما
می توانیم از
طریق مشارکت
در مبارزات
دراز مدت بین
نسلی برای
جهانی که
بهترین ها را
در وجود انسان
شکوفا می سازد
به درجه ای از
جاودانگی دست
یابیم.
هفتم
فوریه سال
۲۰۲۴
بحثی
در باره
سوسیالیسم
سام
گیندین
می خواهم در مورد سوسیالیسم بطور کلی صحبت کنم وسپس
در مورد آن
به بحث
بپردازیم. چیزی که قاطعانه در حال حاضر جریان دارد این است که سرمایه داری،
بدون انکه چیززیادی به کارگران داده باشد،
تقریبا در چهل سال گذشته موفق بوده است. وقتی در دهه ۶۰ من دانشجو
بودم و با کارگران و دانشجویان بحث میکردیم، بویژه وقتی باکارگران
گفتگو می کردیم واقعا، باید آن ها را متقاعد میکردیم که سرمایه
داری به عنوان
نظام حاکم خوب نیست،
نظامی بهره کش
است. حالا ، مردم بطور کلی میدانند که سرمایه
داری نظامی
بهره کش است ولی فکر نمی کنند که می توانند در مورد آن کاری انجام دهند، یک نوع تقدیر گرایی و
بدبینی در مورد دگرگون
ساختن نظام
حاکم وجود دارد، و این با قبل متفاوت است.بله
واقعیت این است که
بهره کشی دهه ها ادامه داشته
اما چیزی که جدید است آن است
که شاهد یک سرخوردگی انباشته شده از سرمایه داری
هستیم،
سرخوردگی از نظامی
است که مولد
عظیم ترین
نابرابری ها، عدم
امنیت دائماً
در حال
افزایش ،
تضعیف دمکراسی،
در تنگنا قرار
گرفتن زندگی و
تهدید فجایع زیست
محیطی می
باشد. در رابطه با این سرخوردگی
ها فعل
وانفعالاتی
درحال وقوع
است که عملا خود
را ظاهر ساخته
و
بیان میکند.
این سرخوردگی
ها در حالی
چهره باز کرده
که ما
نمود آن را در چهار سال گذشته،
به جز بصورت پراکنده ندیده بودیم.
بخشی از این
سرخوردگی ها
به عدم مشروعیت سرمایه داری انجامیده
است، ولی از عدم مشروعیت
تا به نخواستن، و
فکر کردن به حمایت از یک
بدیل جایگزن هنوز راه طولانی
وجود دارد. و
البته اگر حتی
بدیل جایگزین
را موثر
بدانیم باز
داشتن درکی که چگونه
می توان به آن
دست یافت خود
موضوع مهمی است.
و این همان موضوعی است که می خواهیم برایش
وقت اختصاص
داده و در موردش صحبت کنیم.
بنابراین، موضوع اصلی این نیست که سرمایه داری با ما چه می کند، موضوع اصلی نا توانی ما در پاسخ به
چالش هائی است
که سرمایه
داری در برابر
ما قرار داده است، موضوع اصلی شکست جنبش کارگری و شکست چپ می باشد
زیرا بدون آن
ها سرمایه داری ازبین نخواهد رفت .سرمایه
داری می تواند
دچار تلاطم
وتکان های
شدید شود ولی باز
هم از بین
نرود. خطر بزرگ در حال حاضر این است که
سیر تکوین رویدادها می
تواند به
سمت راست حرکت کند اگر
چه البته این
روند اجتناب ناپذیر نیست
با این وصف
سیر حوادث می
تواند به راست چرخش
کند نه به چپ.
بازگشت
به دوره دولت
رفاه
پاسخ بعضی از مردم به این شرایط این است که چرا به دهه ۵۰ -۶۰ برنگردیم، چرا باید در مورد بدیل
جایگزین به
جای سرمایه داری صحبت کنیم.
این تصور وجود
دارد که دهه ۵۰-۶۰ خیلی خوب بوده است
زمانی که دولت رفاه وجود داشت.
دولت رفاه از دهه۶۰ شروع شد زمانی که اتحادیه ها نسبتا قوی بودند ، دستمزدها افزایش می یافت، نابرابری ها عملا کمی کاهش یافته بود ، مردم فکر می کردند آینده همیشه از زمان
حال بهتر خواهد بود و به این معنی امید
به بهبود
اوضاع وجود داشت و
بنابراین این
سوال مطرح می
شود که چرا به آن دهه ، دهه ۶۰ برنگردیم.
من فکر می کنم در اینجا چند مورد برای راز زدایی از دهه ۶۰ باید گفته شود، ما در نگاه به دهه ۶۰ چه می بینیم، دهه۶۰ آن
قدر هم عالی و فوق العاده نبود، بویژه برای زنان ، از نظر بین المللی هم در رابطه با
ادامه نظام
استعماری خوب نبود، فقر وجود داشت ، بنابراین دهه ۶۰ در واقع آن
قدر هم عالی نبود. مورد دیگر درباره
این دوره این
است که مبارزه زیادی وجود داشت، اما یکی از درس
های دهه ۶۰ این است که مبارزه به تنهایی کافی نیست، و این یک درس مهم
در رابطه با دهه ۶۰ و سراسر دهه۷۰ است.
آری، وقتی شکوفایی بعد از جنگ تمام شد،
سرمایه داران
تلاش میکردند سطح انتظارات کارگران را پایین بیاورند
و
برای انجام این
کارمشکل مبارزه جویی و مقابله کارگران را در
برابر خود داشتند.
باید توجه کرد
که اگر اقتصاد دمکراتیزه نشود، بویژه درعرصه
سرمایه گذاری، مقابله
خصلت فرسایشی
پیدا خواهد کرد. من فکر می کنم که آن
ها سرانجام قانون
کسب و کار یا
بازار را دریافتند، و آن این
بود که افزایش
صف بیکاران،
اعتصاب را
محدود خواهد
کرد. آری، آن چه آن
ها اساسا
می گفتند این بود که اگر بیکاری افزایش یابد، مردم بین اعتراض کردن و شغل داشتن باید یکی را انتخاب کنند. بنابرین یکی از درس
های مهم این است که بازگشت به عقب کافی نیست،
این آن جایی است که ما شکست خوردیم ، ما در دهه ۶۰ -۷۰ شکست خوردیم ، و آن
را با پدیده
ای که نئولیبرالیسم نامیده شد به پایان رساندیم.
با آن چیزی که آدلف ریید(Adolf
Reed) آن
را بعنوان
"سرمایه داری بدون وجود
اپوزیسیون طبقه کارگر" توضیح می دهد؛
که فکر می کنم توضیح خلاصه، کوتاه وخوبی است از آن
چه نئولیبرالیسم نامیده می شود،
بنابراین ، مبارزه جویی برای شروع و ایجاد دگرگونی
نقش کاملا بنیادی ایفاء
می کند، اما کافی نیست، مقابله و مبارزه جویی باید سیاسی شود، مسئله
در مورد دولت رفاه
نیز از همین
قرار است. نکته در مورد دولت رفاهی
که در دهه ۶۰ – ۷۰
شروع به ظهور کرد این است که
دولت رفاه نقش
مکمل داشت ، و
هدف از آن
اساسا پیش بردن اقتصاد بود
و البته تلاش برای سوق
داد مبارزه کارگران به مصرف فردی، چون مبارزات زیادی وجود داشت و
معمولاً
همیشه پس از
جنگ این نوع
مبارزات وجود دارد، دولت رفاه این
مبارزات را در
نظر می گرفت، دولت رفاه مکملی بود
که این گونه
عمل می کرد؛
اگر نیروی کار هستید حقوق بی کاری خواهید
گرفت و در بازار کار می
مانید تا
دوباره استخدام شوید؛ وقتی بازنشسته می شوید نیازهایی دارید، ما نمی گذاریم مردم گرسنه باشند؛ ما باید چیزهایی به آن
ها بدهیم.اما نکته اصلی در مورد دولت رفاه این بود که در هر حال ساختار اقتصادی و ساختار مناسبات قدرت
دگرگون نشد، بنابراین ما دولت رفاهی
داشتیم که همیشه آسیب پذیر بود. بالاخره
آن ها به این
نتیجه رسیدند که دولت رفاه برایشان پر هزینه است و می
توانند از آن فاصله بگیرند و آن
را متلاشی کنند، بنابراین وقتی به عقب برگردیم خود دولت رفاه کافی نیست ، می باید مناسبات قدرت را دگرگون
کرد، در غیر این صورت این
گونه منافع همیشه آسیب پذیر و از بین رفتنی هستند.
سرمایه
داری
دربهترین شکل
خود نیز بد
است
ما باید همیشه مبارزه کنیم تا چیزهایی را در درون سرمایه داری بهبود ببخشیم، نمی توانیم به مردم بگوئیم برای چیزهایی که ممکن است
در آینده بشود یا نشود صبر کنند. نکته ای که من می خواهم واقعا تاکید کنم این است که امروز مهم نیست که ما بگوئیم چه چیزی در مورد
سرمایه داری غلط است، نکته مهم این است که بدانیم سرمایه داری در بهترین
حالت خود
باز هم بد است، این واقعا چیزی است که باید به
آن آگاه
باشیم، صحبت در مورد راست
و ریس کردن سرمایه داری نیست ، البته ما همیشه برای بهتر کردن آن تلاش می کنیم، اما نکته واقعی این است که سرمایه داری حتی در بهترین
شکل خود ،
آن هدف
مطلوب،عالی و
غائی نیست که نوع
انسان می تواند
در برابر خود قرار دهد، و
این آن
واقعیتی است
که من اکثر
وقت خودم را می
خواهم به
تشریح آن
اختصاص دهم،
بنابراین در این بستر است که به
نظر می رسد چیز چشم گیری
از گذشته ای
که ظاهراً
قرار است به آن
بازگشت، باقی نمانده است.
سه
ملاحظه
پیرامون علاقه بروز کرده
درباره بدیل
سوسیالیستی
اما بنظرمیرسد که یک کنجکاوی
و علاقه در میان اقلیت
چشم گیری از مردم ، بیشتر درمیان جوانان، در مورد سوسیالیسم و موضوع آلترناتیو وجود دارد
که البته قصد
ندارم در مورد
آن بزرگ
نمایی کنم
بلکه می
خواهم بگویم
چنین چیزی در فضا وجود دارد و
بخشی از اندیشه
ایجاد این
مدرسه
استفاده از
همین فضا و هم
البته
قدردانی از لئو پانیچ
است آن هم در لحظه
ای که این کنجکاوی
درباره بدیل
جایگزین
سرمایه داری وجود دارد.یکی از چیزهایی که در آینده نزدیک باید تلاش
کنیم آن را
دریابیم این است که آیا علاقه
در سطحی چشم
گیر به
سوسیالیسم به
عنوان بدیل
وجود دارد ؟ و
یا آن چه که از
آن نام بردم فقط نوعی بی علاقه گی به سرمایه داری
و معادل قرار
دادن سوسیالیسم با
بهداشت و
درمان (Medicare)است.
و یا نه
مسئله بدیل
مطرح است
بدیل
جایگزینی که ما واقعا می
توانیم آن
را بسازیم،
و آن البته ساختن نوع جدیدی از جنبش
است.
مورد
اول
بحث
من امروز در
این قسمت کمی انتزاعی
است و
روی نکات
کاملاً عمومی
خواهد بود. ولی آن
چه را
که بیش از همه می خواهم ارائه دهم سوسیالیسم به عنوان یک راه-
نشانه است، به عبارت دیگر فکر کردن به سوسیالیسم این نیست که شما می توانید
از این اطاق بیرون
رفته و همین فردا سوسیالیسم را بسازید، بلکه
باید
سوسیالیسم را به
عنوان یک راه -
نشانه ببینیم و در مورد آن درکی داشته باشیم،
درک از جایی که
در آن قرار داریم و جایی که تلاش می کنیم به
آن دست پیدا
کنیم، تامل
درباره این
که درپیش
گرفتن این
مسیر چگونه روی هر کاری که انجام میدهیم تاثیر خواهد داشت، اگر
کارگران آمازون را سازماندهی میکنیم ، تاثیر آن چیست، اگر تلاش می کنیم یک گروه مخالف در اتحادیه بوجود آوریم چه تاثیری
بر جای خواهد
نهاد ، چگونه در سازماندهی محل زندگی ما
اثر می
گذارد، و چگونه در ارتباط با محل کارمان
موثر است، در موارد زیادی که از مبارزات
دهه ۵۰ و ۶۰
اطلاع داریم
این واقعیت را
نشان می دهد
که پیکارهای
آن دوره بیشتر
بر روی مزد و مزایای
مربوط به آن متمرکز
بودند نه کنترل محل کار،
در هر حال آن
چه امروز سعی می کنیم انجام دهیم، که قسمتی از موضوع است، این است که در رابطه با گزینه ها، همه چیز قطبی شده، حتی پیروزی در چیزهای کوچک هم سخت است، فکر می کنم یکی از نکات کلیدی برای پیروزی در چیزهای کوچک این است که در واقع بزرگ فکر کنیم، برای موفقیت در هر چیزی باید شروع به بزرگ فکر کردن کنیم. این موضوعی است که در بخش اول؛ چراسوسیالیسم؛ در موردش صحبت می
کنیم.
مورد
دوم
موضوع
نشست دوم عاملیت
است ، کدام
نیرو فاعل
سوسیالیسم است، این عاملیت از کجا نشات
می گیرد، پاسخ
به این سئوال مسلتزم
پرداختن به
طبقه است و این
که چرا ما فکر می
کنیم کارگران توانایی انجام آن
را دارند. و موضوع مهم سیاسی این است که کارگران ذاتاً
انقلابی نیستند، این مهم نیست که آن
ها انقلابی هستند، مهم این است که بورکرات
های کارگری ، بورکرات
های حزبی مانند "حزب دمکرات نوین"،
در آن ها باز داری بوجود می آورند، این موضوعی است که نیاز به فکر کردن دارد.ما نیاز داریم فکر کنیم که طبقه کارگر واقعاٌ چیست؟ بالقوه چیست
؟ چطور تغییر میکند یا نمی کند؟
تمام این سوال
ها که طبقه را شکل می دهد چالش اصلی سیاسی شرایط حاضر هستند، و این
که چگونه در واقع نیروی اجتماعی
دگرگون ساز پا
به عرصه ظهور
خواهد نهاد؛ با آگاهی،
با اعتماد به
نفس و
بینش
استراتژیک برای
آن که دگرگونی جامعه را هدایت کند، باید این سوال سخت را از خود بپرسیم که آیا
طبقه کارگر واقعا بالقوه توانایی عملی
ساختن این نقش
را دارد؟
مورد سوم
می خواهم سوالی در مورد سوسیالیسم و انتقال
به سوسیالیسم مطرح کنم ، می خواهم بپرسم آیا
سوسیالیسم ایده معتبری است که ما خودمان را سوسیالیست به
نامیم،
سوسیالیست
بودن چه معنایی دارد، آیا بدین معنی است که ما مذهبی را پذیرفته
ایم ، و
مانند مردم مذهبی به سوسیالیسم ایمان داریم ، چه مقدار از آن
چه سوسیالیسم
باید باشد را واقعا می توانیم از پیش بگوئیم، زیرا واضح است که بسیاری از آن رادر
جریان حرکت خلاقانه بوجود می اوریم واین قسمتی از
آن چیزی است که خلاقیت سیاسی
نام دارد .می
خواهیم بحث سختی در مورد سوسیالیسم داشته باشیم، در رابطه با اینکه چه مشکلاتی می تواند
با تصور از یک جامعه کاملا متفاوت وجود داشته باشد، و موضوع نهایی این
که چه چیزی اساسی تر از همه این
هاست ، اگر خودمان را متقاعد کرده باشیم که سوسیالیسم امکان پذیر است، حتی اگر خودمان را متقاعد کرده باشیم که طبقه کارگر بالقوه می تواند مارا برای رسیدن به آن رهبری کند و انجام آن هم تنها با طبقه کارگر شدنی نیست، این سوال وجود دارد که کارگران چه خواهند خواست، اگر با کارگران صادق باشید باید به آن
ها بگوید که این
چالش با خطر و احتمالا با از خود گذشتگی همراه خواهد بود،
نباید فکر کرد
که هنگامی که قدرت را بدست آوردیم
از روز بعد همه چیز خوب
و روبراه باشد، مقدار زیادی بی ثباتی ، مقدار زیادی عدم قطعیت وجود خواهد داشت، و کارگران ممکن است نخواهند چنین بهایی بپردازند، این موضوعی است که باید به دنبالش باشیم. آگاهی طبقابی این نیست که کارگران بگویند
ما خواهان
دست یابی به
سوسیالیسم
هستیم و یا حتی تمایل به مبارزه داشته باشند، آگاهی
طبقاتی وقتی شکل
می گیرد که کارگران تشخیص می دهند که هدف چیزی خواهد بود، که
برای عملی
ساختن آن واقعا یک تعهد شگفت انگیز لازم
است ،گام برداشتن
برای آن با خطر و عدم
اطمینان همراه خواهد بود،
با این وصف
علیرغم همه
این ها، آن ها حاضرند
این فرصت را
از دست
ندهند، فقط
در آن صورت است که می توان گفت آگاهی
طبقاتی شکل
گرفته است
سازمان
یابی قدرت
طبقاتی فاعل
تاریخی شرط عملی
شدن
سوسیالیسم
موضوع
اول، می خواهم بحث چرا سوسیالیسم را با صحبت در مورد آرزو و ظرفیت شروع کنم، آرزو اساسا همانطور که می دانید ، چیزی است که می خواهیم و موضوع ظرفیت این است که چگونه به آن برسیم، بنابراین مفید خواهد بود که آرزو
بعنوان شکاف بین تجربه زندگی زیستی، آن
طور که هست، و
انتظاری که از زندگی
داریم، در نظر
گرفته شود، این یک بازی ذهنی
نیست ، فکر می کنم این یک روش مفید برای فکر کردن در مورد آرزوهای
ما می باشد . در مورد آرزو، هیچ چیز ذاتا مترقی وجود ندارد، آرزو می تواند محافظه کارانه باشد ، می تواند شامل
این باشد که موقعیتی بهتر
از دیگران در جامعه داشته باشیم، می تواند رادیکال باشد
مبنی بر آن که
باید تمام جامعه را تغییر دهیم، بنابرین همه ما می توانیم
این یا آن آرزو
را داشته باشیم
پس چیز ذاتا مترقی در رابطه با آرزو وجود ندارد.
موضوع دوم ، همانطور که می دانید ، آرزوهای ما، آن
چه ما امیدواریم
به آن دست
پیدا کنیم و تصورات
ما برای دست
یافتن به آن ، از زندگی روزانه ما جدا نیست ، نمی توان آنها را از تجربیات زندگی روزانه جدا کرد .اجازه بدهید تا نقل قولی را از رمان «رویا های حیوانات»(Animal
Dreams) نوشته "باربارا کینگز
اولور "(Barbara
Kingsolver) برایتان نقل
کنم . یک زن از
معشوق خود می پرسد ، آیا هرگز آرزو کردی که می توانستی پرواز کنی؟ او پاسخ می دهد نه زیرا تمام روز باید کار کنم. زن پافشاری می کند و می گوید : راستی تو هرگز در رویاهایت پرواز نکردی؟ و مرد پاسخ می دهد ؛ فقط زمانی که نزدیک بوده در زندگی واقعی پرواز کنم.
آرزوها، آن
چه امیدواریم
به آن دست
پیدا کنیم از زندگی جدا نیست
و از آن نشات
می گیرد ، فکر می کنم این در رابطه با فکر کردن به این
که مردم
اکنون در کجا
قرار دارند و
به کجا می خواهند
برسند اهمیت دارد، حتی اگر ما تصور کنیم که بر موانع غلبه کردیم، وبگوئیم علیرغم مسیری که تاریخ به ما می گوید
باید کارهایی انجام دهیم ، علیرغم محدودیت
هایی که زندگی
ما امکان انجام آن
را می دهد باید کارهایی انجام دهیم ،دست
یابی به هدف
ها با امکانات محدود می شوند.اما اگر بنشینید و بگوئید به سوسیالیسم علاقه مند هستید اما راهی برای رسیدن به آن نمی بینید، اگر بگوئید ساختاری
که با
فعالیت از طریق ان به سوسیالیسم برسید نمی بینید، اتحادیه
ای که عضو آن
هستید کمکی
برای رسیدن به
سوسیالیسم
نخواهد کرد ، "حزب دمکرات نوین"
برای رسیدن به
آن جا کمکی نخواهد کرد، همه
این ها بر روی عامل
امکان برای
دست یابی به
سوسیالیسم تاثیر خواهد داشت، .
عامل
امکان، به ساختاری
که شما می توانید با فعالیت از طریق آن به هدف برسید ربط پیدا می کند، اگر ساختاری نباشد که با فعالیت از طریق آن به آرزو ها برسید
پس یا رویا های روزانه اتان را پایان می دهید ، چون راهی برای آن نیست ، یا انتظارات خود را کاهش می دهید.، همین حالا هم شما آن
را می بینید، تورم وجود دارد و مردم امیدوارند که تورم کاهش یابد ، این به چه معنی است ، معنی آن این است که ما برگردیم به جایی که سال پیش بودیم، به ناگهان
مقایسه سال پیش با آن
چه در حال حا ضر رخ می دهد ،خوب به نظر می رسد، یعنی انتظارات خود را پائین آورده اید، به چیزی در گذشته اشتیاق پیدا می کنید، بنا براین سرانجام یا در موضع دفاعی قرار می گیرید یا انتظارات خود را پائین می آورید و می گوئید عملی
شدن آرزوها که امکان پذیر نیست حد اقل آن
چه بوده
است را داشته باشیم و این بسیار مهم است، زیرا سرانجام زندگی روزانه و ساختار های سیاسی که
می توان از طریق آن
ها فعالیت
کرد، روند انتظارات ما را محدود می کنند، واین آن
چیزی است که باید بر آن غلبه کنیم.
آرزو
برای دست یابی
به سوسیالیسم تلاش
می کند آرزو های ما
را شکل دهد،
آرزوهای ما را در یک جهت ویژه برمبنای اخلاق سوسیالیستی
آموزش دهد ، شما همه با
اخلاق سوسیالیستی آشنا هستید؛
عدالت، دمکراسی ، برابری ، اتحاد ، زندگی پر بار
و
با کیفیت، این
ها مواردی هستند که اخلاق سوسیالیستی سعی در انجام آن دارد، درست در نقطه
مقابل آن
چیزی که از آن تنها
با کلمه اخلاق
نام برده می
شود. تحلیل سوسیالیستی تلاش می کند شرایط
لازم برای
عملی شدن
اخلاق
سوسیالیستی
را در
اختیار ما
قرار کند، هر چیزی نیاز به شرایط دارد ، بنابراین تحلیل سوسیالیستی به آموزش و آرمان سوسیالیسم، شرایط را هم اضافه می کند، واین
دو همراه هم می توانند
راه
سوسیالیسم را
هموار کنند . شما تحلیلی از آن
چه در حال
وقوع است در
اختیار دارید ، شما
از شرایط مطلع
هستید و چشم
انداز ها و هدف
هایی دارید که به شما یک
افق اجتماعی می دهد که
البته محدودیت
های خود را دارد. امید های سوسیالیستی خوبند، اما شما
چگونه به آن ها دست
پیدا میکنید؟
در این جا شما باید همیشه به فاعل
تاریخی
برگردید، زیرا
در نهایت این
فاعل تاریخی
است که
نقش مطلقاً
اساسی دارد، شما نیاز دارید که نوعی از قدرت را بنا
کنید برای آن
که حتی اگر در موقعیتی هستید که کاری انجام دهید ، توان
به سرانجام
رساندن آن را
داشته باشید.
در همین عرصه
است که می
توان شکست
کامل سوسیال دمکراسی را
دریافت، زیرا
مسئله فقط این
نیست که سیاست های
سوسیال
دمکراسی به اندازه کافی رادیکال نبودند، بلکه
مسئله این
است که
شما باور داشته باشید که
این مردم
هستند که می توانند جهان را تغییر دهند
و شما می خواهید ظرفیت
ها و نگرشی
به آن
ها بدهید که با
سازمان یابی
خود نوعی از طبقه، نوعی از قدرت اجتماعی را بنا
کنند که بتوانند
به مدد آن تغییر
را عملی
سازند. این مهم
ترین کاری است که می توانیم در این لحظه
از تاریخ
انجام دهیم
زیرا به جز این
هر کار دیگری ثمری
در بر نخواهد
داشت. آری،
افرادی انتخاب می شوند یا نمی شوند، دوره
ها یکی پس از
دیگری می آیند
و می روند و آن چه
باقی می ماند سرخوردگی و ناامیدی
است.در واقع سخن
گفتن در مورد فاعل
تاریخی ،
سخن گفتن در مورد
ظرفیت های بالقوه مردم است، سوسیال دمکراسی دچار ترس از
جهان سرمایه است، باور ندارد که سلطه
سرمایه را می تواند تغییر داد
، بخشی از این
ترس ناشی از
آن است که آنها باور ندارند که کارگران
می توانند
جهان را تغییر دهند ، آن
ها در واقع برای
کارگران ارج قائل
نیستند، آن چه آن
ها از کارگران می خواهند رای آن
هاست، به
در خانه
کارگران می
روند برای
آن که رای آن
ها را بگیرند
تا با انتخاب
شدن نشان
مقداری پول
به جیب
کارگران
اضافه شود ،
آری، کارگران در تصویری
که سوسیال دمکراسی
از تغییر دارد، جائی
ندارند.
یکی
از منحصربفرد
ترین مشخصات انسان
آن است که می تواند
درباره چیزی که وجود ندارد تصور کند، و
این توانائی
را در خود
دارد که آن چه
را که تصور
کرده ساخته و
به آن مادیت
ببخشد، آری
چیزهائی که
وجود نداشته
اند و تنها در
تخیل انسان شکل
گرفته اند از
طریق ظرفیتی
که انسان دارد
به واقعیت
مادی مبدل می
شوند و این پدیده
ای شگفت انگیر
است ، زیرا به این معنی است که
انسان نه تنها چیزهایی مانند شهرها ، هواپیما و هر چه هست را می سازد بلکه در واقع توان ساختن جامعه را دارد، کاراجتماعی
را خلق می کند
و با ساختن جهان
اجتماعی
شرایطی را تغییر
می دهد که در
آن زندگی
میکند و
بدین ترتیب با
تغییر دادن
شرایط، خود را
نیز تغییر می
دهد، پس یک پویش
دائمی تغییر، میان تغییر جهان، تغییر انسان و دوباره تغییر جهان وجود دارد. بگذارید
این قسمت از مانیفست را
بخوانم:« عنکبوت کارهایی انجام می دهد که شبیه به بافنده ها است، وزنبور در ساختن خانه خود یک آرشیتکت را شرمنده می کند»اما آن
چه بدترین آرشیتکت را از بهترین زنبور متمایز می کند این است که آرشیتکت
قبل از ساختن
خانه ابتدا
ساختار و
تصور خانه را در ذهن خود مجسم
می کند و این کمی
از آن واقعیتی
است که مستلزم سوسیالیسم است. ما باید
ابتدا چیزی را تصور کنیم وسپس در مورد آن
که چگونه آن
را به واقعیت
مبدل خواهیم
کرد فکر کنیم
،
فکر نمی کنم
که در شرایط
حاضر واقعاً بتوانیم
همه پاسخ ها را
داشته باشیم ،
زیرا این یک روند است
و درمسیر ساختن
یاد می
گیریم، با مشکلات جدید رو برو شویم
و
شروع به کامل کردن پاسخ
های مان می کنیم. اما اگر شما تصوری از شیوه هایی که مشکلات را حل خواهید کرد نداشته باشید، افرادی علاقه مند خواهند بود که با شما وارد صحبت شوند ، اما هیچ
کس از
شما نخواهد پذیرفت که بگوئید ؛ نگران نباشید وقتی به انجا رسیدیم می فهمیم چه باید بکنیم،
بنابراین وقتی در مورد انسان فکر میکنیم نکته کلیدی آن است که
انسان ها از
قدرت تغییر
دادن
برخوردار هستند، موضوع این نیست که انسان ذاتا خوب است یا ذاتا بد،
بله اصولاً موضوع این نیست، گرامشی میگوید ، و
فکر میکنم بینش عمیقی
در گفته او
وجود دارد ، موضوع این است که انسان در واقعیت
کنونی خود چیست و چه می
تواند باشد، موضوع این است، نه این
که به این باور بچسبیم که انسان
ها خوب اند فقط باید چند چیز بد را از آن
ها دور کرد، یا آنها بد هستند و هرگز تغییر نمیکنند، پرسش در واقع این است که ما چه می
توانیم
باشیم؟
ریچارد لوینگتون(Richard
lewington) یک بیولوژیست است ، برای سخنرانی به تورنتو آمده بود، او سخنرانیش را
این
گونه شروع کرد : «من
حالااز نیویورک به این
جا پرواز کردم« سپس او حرفش را قطع کرد و گفت : یک لحظه صبر کنید، انسان نمی
تواند پرواز کند.اگر نیویورک را از جمله حذف کنید معنی
این جمله چه خواهد بود ؟ چیزی که ریچارد لوینگتون
گفت این بود که ، خوب، انسان
ها می
توانند هواپیما بسازند، یاد میگیرند که آن را بسازند، وارد
قوانین فیزیک مربوط
به ساختن
هواپیما
میشوند، مسائل مربوط به آن را می آموزند ، و
بالاخره خدمه پرواز، و هدایت کننده ای به
عنوان خلبان وجود دارد
که پرواز
انسان را عملی
می کند. اگر چه ما به تنهایی نمی توانیم پرواز کنیم، اما بطور جمعی کارهایی را انجام میدهیم که به تنهایی از
عهده انجام آن
بر نخواهیم
آمد. بنابراین آن
چه در مورد ظرفیت
ها خیلی مهم است
ظرفیت
های جمعی است . به
علاوه مارکس و انگلس
در مانیفست
می گویند که
سرمایه داری و بورژوازی
در شمار اولین
ها بودند که
نشان دادند فعالیت
های انسان چه دستاوردهائی
می تواند داشته باشد
و
شگفتی
هایی بسیار فراتر از اهرام ثلاثه مصر ،
نظام آبیاری رومی ها ، کلیساهای جامع گُوتیگ
بیافریند، و
کوچ هائی
را به راه
اندازد که تمام مهاجرت های پیشین ملت
ها و جنگهای صلیبی را در
سایه خود قرار
دهد. در
این جا مارکس
از توانائی
شگفت انگیز
سرمایه داری برای توسعه نیروهای مولده
ستایش می کند زیرا
این توانائی
در سرمایه
داری در درجه
اول حاصل
سوداندوزی از طریق انباشت
است که موفق
به انجام
کارهائی شده
است که پیش از این هرگز کسی انجام نداده است، و
مارکس البته
در این مورد
محق است، اما
او درهمین جا موضوع دیگری
هم مطرح می
کند، و آن این
است که نمونه سرمایه داری
به ما نشان می
دهد که انسان
جدا از سرمایه
داری قادر به
آفرینش چه دست
آوردهای عظیم
است، انسان میتواند خلاقیت
هائی را
بیافریند که
هرگز قبلاً
شاهد آن نبوده
ایم، نوع
بشر می
تواند کارهای شگفت
انگیزی انجام دهد که
به طور تاریخی هم انجام داده
است ، بنابراین عبارتی که او در
این جا درباره سرمایه داری میگوید واجد
هر دوی این
مفهوم است، از یک
سو آن چه که
سرمایه داری
به لحاظ مادی انجام داده
است و از سوی دیگر همچنین ستایشی
است از آن چه
انسان می
تواند انجام
دهد، انجام آن
چه که قبلاً
به هیچ وجه
قابل تصور نبوده است، نشان دادن این
که فعالیت انسانی چه خلاقیت
های عظیمی را می
تواند
بیافریند.
انتقاد رادیکال از سرمایه داری
حالا وقتی به این شیوه به سرمایه داری نگاه کنیم و در مورد ظرفیت
های انسان
تامل کنیم، به یک
انتقاد از نوع ویژه
، از نوع رادیکال از سرمایه داری خواهیم
رسید. در واقع سرمایه داری تلاش میکند همه
چیز را به کالا تبدیل کند، ، نیاز به کمّی کردن و کالایی کردن هر چیز دارد، بنابراین هر چیزی می
تواند یک هدف برای سود آندوزی
باشد، لذا کالا سازی
در بنیاد سرمایه داری است، و این به خاطر
آن نیست که آدم
های بدی وجود دارند که می
خواهند پول زیادی داشته باشند، این
سازوکار
سرمایه داری
است این آن
چیزی است که
رقابت نامیده
می شود ،پس
اگر می خواهید سرمایه دار خوبی باشید این
جا جای
شما نیست ،
کسانی شما را تخریب خواهند کرد، موفق نخواهید شد،
و سرانجام
شکست خواهید
خورد. قانون رقابت سرمایه دار
را ناچار می
کند برای بقاء به شیوه خاصی رفتار کند. این به معنای
آن نیست که نمی توان
این یا آن
سرمایه دار را نقد کرد ، بلکه باید بدانیم که موضوع جایگزین کردن سرمایه
دار خوب با
سرمایه دار بد
نیست ، موضوع در رابطه با سازوکار
واقعی سرمایه
داری است، وموضوع این هم نیست که بگوئید بیاییم تعاونی درست کنیم، زیرا تعاونی
وارد فضایی
می شود که
باید رقابت کند
و کار خود را
مانند کسب و
کارهای دیگر
شروع کند.
کالائی
سازی همه چیز
همچنان در حال
پیشرفت است!
محرک
کالا و کالائی
سازی همه چیز
همچنان در حال
گسترش است. رفته بودم بیمارستان ، وقتی به بالای بیمارستان نگاه کردم، دیدم بر
سردر آن نام افراد
ثروتمند نقش
بسته است
که واقعاً
آزار دهنده
بود ، ،
خواستم با پله برقی به
طبقه بالا بروم
متوجه شدم
پله برقی به افتخار شخص دیگری نام گذاری شده، در
حالی که سرم را با
تاسف تکان می دادم وارد کریدر شدم، کریدر
هم نام
شخص دیگری بر
خود داشت. حتی مکان
های عمومی به
عنوان میراث به جا گذاشته شده از
سوی افراد
ثرتمند
کالایی شده است، آری
آن ها برای مشروعیت خودشان راهی برای خرج کردن پولشان پیدا کرده اند. اما مهم
ترین مسئله فقط کالایی سازی نیست، قصدم این است که جوامع دیگر هم بازار و کالا داشته اند،
اما هیچ
گاه مانند
این جا،
کالائی سازی
را به همه
عرصه ها، حتی به
عرصه های فضاهای عمومی، مانند آموزش، بهداشت ، مسکن ، و مهمترین آن
ها کالایی
سازی نیروی کار انسان وطبیعت
گسترش نداده اند. این مهم است که بدانیم وقتی میگوئیم سرمایه داری توان کالایی کردن نیروی کار انسان را دارد،
معنای واقعی
آن این است