نسبت
به احکام
اعدام سِر شدهایم
گلرخ
ایرایی
نگاه میکنیم.
آهی و افسوسی.
گاهی چشمی هم
تر میشود.
برای آسوده
کردن وجدان
خود پناه میبریم
به «که بود؟» و
«چه کرد؟» ها.
چیزی پیدا
میکنیم و درحالیکه
اشکِ گوشهی
چشم را با نوک
انگشت روی
صورت محو میکنیم،
حزبی بودن یا
عضویتش در
گروه یا
وابستگیاش
به جریان،
تفکر یا ایدئولوژی
خاصی را مرور
میکنیم یا
عکسی پیدا میکنیم
که پوزیشناش
مورد پسندمان
نیست و راضی میشویم
به اینکه «حقاش
نبود ولی نمیبایست
میکرد» و نفسی
از سر اندوه
اما به آسودگی
بالا میآید...
ما
مخالفان
اعدام که در
فضایی آزاد،
در خانه یا
پشت میزهای
کارمان از پشت
گوشیهایی با
سکیوریتیِ
بالا هستیم و
همهی جوانب
را رصد میکنیم
مبادا شناسایی
بشویم.
غافلیم از
آنکه برای
لغو مجازات
اعدام، برای
پایان دادن به
چرخهی کشتار
سیستماتیک که یکی
از ارکان
جمهوریاسلامی
است، باید پشت
در زندانها
صف بکشیم و «نه_به_اعدام
» را رو در روی
دیکتاتور فریاد
بزنیم. از پشت
درهای بستهی
خانههای امنمان
آنچه میکنیم
بیهودگیست.
حمید
حسیننژاد حیدرانلو
را برای اجرای
حکم مرگ به
انفرادی میبرند.
جمعه صبح
مردی جوان را
به دار میآویزند.
جمعه صبح
سه کودک بیپدر
میشوند.
جمعه صبح یک
خانواده
عزادار میشوند.
جمعه صبح یک
بار دیگر «ما»
به جمهوریاسلامی
اثبات میکنیم
که جامعهای
در خواب هستیم.
اثبات میکنیم
سحرگاهانش
اگر با هزاران
چوبهی دار
آغاز شود هم
سدی بر سر
راهش نخواهیم
شد. همانطور
که از کنار اعدام
۲۱ بلوچ
که طی یک هفته
کشته شدند بیتفاوت
گذر کردیم و
اعتراضی نکردیم.
ما وجدانهای
بیدارِ فضای
مجازی که خود
را در شعرها و
شعارهایمان
به رخ میکشیم
و شهرِ بیدار
را وعده میدهیم،
نسبت به کشتار
رژیم سِر شدهایم.
شب اعدام «محمد
قبادلو» فریادهای
مادرش از پشت
در قتلگاهِ
فرزندش، ما را
از خانههایمان
بیرون نکشید.
همچنان کنج
امنمان را
رها نخواهیم
کرد.
گلرخ
ایرایی
فروردین
۱۴۰۴
زندان
اوین
......................
نامه
سپیده قلیان
به
دختر حمید حسیننژاد
حیدرانلو
زندانی
سیاسی کورد در
خطر اجرای حکم
اعدام
به
نام انسانیت،
به نام عدالت
روناهی
عزیزم، سلام.
متاسفم
که این نامه
در چنین شرایط
تلخی نوشته میشه،
اما برای من
افتخار بزرگیه
که به خاطر
تو، خواهر
کوچک و شجاعم،
دوباره معنای
عدالت و حق حیات
رو عمیقتر
لمس کردم.
تو
همسنوسال
برادرزادههام،
طهورا و مهرا،
هستی؛ همونقدر
پر از شور
زندگی، همونقدر
شیفتهی دنیایی
که همهی آدما
توش حق حیات
داشته باشن.
تو با صدای
رسا و قلب
بزرگت، عدالتخواهی
رو به من و خیلیهای
دیگه یادآوری
کردی. تو این
سرزمینی که
حکمرانان آن
با حق زندگی
ما در ستیزن،
شنیدن فریاد
تو و فرزندان
این خاک برای
حق حیات، تکاندهندهست؛
اینکه به جای
کودکی کردن،
پرچم عدالت رو
دست بگیری و
با شجاعت بگی
«نه به مرگ».
روناهی
عزیزم، ما همه
یه زنجیریم.
حق حیاتمون
مثل دومینو به
هم وصله. اگه یکی
از ما این حق
رو از دست
بده، انگار
همهمون یه تیکه
از وجودمون رو
گم کردیم. تو
با ویدیوی
پراحساست، با
اشکها و
کلماتت،
بهمون نشون
دادی که نباید
از این حق
ساده بگذریم.
من و خیلیهای
دیگه کنار تو
هستیم، برای
پدرت، حمید حسیننژاد
حیدرانلو، و
برای همهی
کسایی که در
خطر بالارفتن
سرهایشان بر
چوبه دار
است.
سلب
حق حیات، در
هر شکل و لباسی،
نکوهیدنیه.
حق حیات
و عدالتخواهی
ارزشهایی نیستن
که بتونیم به
سادگی ازشون
بگذریم. جامعهی
ما به آدمایی
مثل تو نیاز
داره؛ به کسایی
که با
شجاعتشون بیدارمون
میکنن. امروز
شاید سیاه
باشه، اما من
خیلی امیدوارم.
فردایی که تو
و امثال تو
توش باشین، یعنی
جامعهای داریم
که هوشیاره،
که میگه «نه
به اعدام»، «نه
به مرگ» در هر هیئت
و لباسی.
حق
حیات پایهی
هر جامعهی
سالمه. وقتی
حق زندگی کردن
رو از یه نفر میگیرن،
اعتماد و
همبستگی
اجتماعی ترک
برمیداره.
جامعهای که
به حق حیات
احترام میذاره،
نه فقط افرادش
رو زنده نگه میداره،
بلکه امید،
انسانیت، و حس
تعلق رو تو
قلب همهمون
تقویت میکنه.
تو،
روناهی عزیز،
با فریاد
عدالتخواهیت،
بهمون یادآوری
کردی که برای
ساختن همچین
جامعهای باید
کنار هم بایستیم
و از حق زندگی
هر انسان، مثل
پدرت، دفاع کنیم.
امید،
روناهی عزیزم،
شعلهایه که
تو قلب تو
زبانه میکشه؛
یه باور ریشهدار
که حتی تو سیاهی
شب، با هر فریاد
عدالت، ستارهای
تو آسمون
جامعهمون
روشن میشه.
روناهی
عزیزم، بدون
که صدات شنیده
شده. من قول میدم
داستان تو و
پدرت رو با هر
راهی که بتونم
به گوش بقیه
برسونم.
تو
تنها نیستی.
ما همه پشت تو
و خونوادت هستیم.
با
تمام قلبم برای
تو و پدرت
آرزوی آزادی و
زندگی میکنم.
صدایت رسا عزیزم
و سرت سلامت
خواهر کوچکم.
رفیق تو
سپیده قلیان
از
زندان اوین
..................................
نامه
ی مطهره گونهای
به
پخشان عزیزی:
پخشان
صدای
بی هراس
مقاومت،
فراتر از میلهها
مطهره
گونهای فعال
دانشجویی و
همبندی سابق
پخشان عزیزی،
فعال مدنی
محکوم به
اعدام نامهای
را خطاب به این
زندانی سیاسی
محبوس در
زندان اوین
نوشت.
فعال
دانشجویی،
زندانی سیاسی
سابق و همبندی
سابق پخشان عزیزی،
فعال مدنی و
مددکار
اجتماعی
محکوم به
اعدام نامهای
را خطاب به
پخشان عزیزی
منتشر کرد.
متن
کامل نامه
مطهره گونهای
به شرح زیر
است:
پخشان
گیانم، سلام.
میدانم
دوست نداری
برایت بنویسند
چون همیشه میگفتی:
«من فقط یکی از
صدها زندانی زیر
حکم اعدامام.»
اما
امشب دیگر
نتوانستم و
بغضی بیامان
راه گلویم را
بست.
این
گردنبند چوبی
را موقع رفتن
بهم دادی و دم
گوشم زمزمه
کردی: نری یادت
بره مطهره!
و آخ
پخشان...
میدانم
که چقدر بدت
آمده که آن
شهروندی
افتخاری
باسمهای را
هدیه کردهاند!
آن
هم برای تو که
دنیایت، این
خاورمیانه
لعنتی زیبایمان
است که
خودکامگان و دیوانگان
سلطه ویرانش
کردهاند!
و
مگر میشود یادم
برود؟! آن
آغوشی که به
روی «تسنیم» میگشودی
و آنهمه زندگی
که در او جاری
میکردی.
هنوز
شبها بیخوابم
و سیگار میکشم.
اما تو پیشم نیستی
که باهم یواشکی
بخندیم و همدیگر
را دست بیندازیم...
به
جایش این
گردنبند عزیز
را میبوسم. اینها
را که میخوانی
هم از طرف یک
خواهر کوچکتر
است که تو را
خودیتر از
خانوادهاش دیده
و دلش برایت
لک زده.
پخشان
جانم، دردت له
گیانم...
به
تو پیش از
خودم قول دادهام
که تا پای
جانم برای
آزادی، زندگی
کنم. که
مقاومت، زندگیست.
وقتی که
حکم اخراجم
آمد و در آن هیاهو
تنها تو بودی
که دستم را کشیدی
و گفتی بیا بریم
سیگار بکشیم!
و یکه خوردم...
یادت
هست پرسیدی:
چرا از من
خوشت میاد
مطهره؟ و به
شوخی میگفتی:
از آدمایی که
صمیمی میشن
بدم میاد! و
باهم ریسه میرفتیم.
بگذار
از این سوی میلهها
پاسخت را
بدهم: چون
خودِ خودِ
خودت هستی! بی
هیچ هراسی از
آنکه رانده و
منزوی شوی...
شاید
دیگران خرده
بگیرند. شاید
خود من هم اینطور
بی محابا خود
واقعیام
باشم! اما این
خودت بودنت را
دوست دارم
پخشان.
نه یادم
نمیرود. نباید
و نمیتوانم یادم
برود...
اختلاف
نظر سیاسی هم
باعث دوریمان
نمیشد و نمیشود،
حتی وقتهایی
که بحثمان
بالا میگرفت.
چرا
که ما همدست و
همگناه «ژن، ژیان،
ئازادی» هستیم!
و تا آخرین
نفس، جانمان
را برای زن،
برای زندگی و
برای آزادی
فدا خواهیم
کرد.
ما
به امید دیدار
روشنای صبحی
هستیم که جور
جائر از ورطه
حیاتمان برچیده
شود.
از
پشت این دیوارها
و میلهها که
زورشان به ایستادگی
زنان و مردان
این خاک نمیرسد،
میبوسمت و به
آن امید تمامناشدنی،
که همیشه در
چشمانمان جاری
است، ایمان
دارم.
زندانی
سیاسی آزاد باید
گردد