ارزیابی
هیئت اجرائی
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر)
رویاروئی
فرسایشی،
تاکتیک مردم
در توازن قوای
کنونی
تاکتیک
نافرمانی
فراگیر به جای
شورش های برق
آسا برای غلبه
بر استبداد
سرکوبگر
جنبش
انقلابی مردم
ایران از دی
ماه ۹۶ تا
کنون با قدرت
ادامه دارد.
از آن زمان
تاکنون شاهد
شورش های توده
ای همچون ، آبان ۹۸
و شهریور۱۴۰۱
بوده ایم . این
شورش ها و حرکت
های توده ای
نشان از آن دارد
که نارضائی
های توده ای
ابعاد گسترده
ای به خود
گرفته و
اعتراضات بخش
های گوناگون
جامعه حالتی
مستمر یافته
است. این
واقعیت نشان
می دهد که
مردم از رژیم حاکم
عبور کرده و
به فردای بدون
جمهوری
اسلامی می اندیشند.
جنبش انقلابی
مردم ایران در
چند سال گذشته
توانسته با
جنگ فرسایشی
قدرتمند خود
تحولات بزرگی
در کشور ایجاد
کند اما
نتوانسته
قدرت مسلط را
سرنگون کرده و
قدرت خود را
مستقر سازد.
این جنبش
انقلابی
قدرتمند چهره
شهرها را عوض
کرده، بسیاری
از باید ها و
نبایدهای
استبداد دینی
را نادیده
گرفته و به
کناری زده،
حاکمیت را
مجبور کرده
دست به عقب
نشینی هایی
بزند که قبل
از آن قابل
تصور نبود، و
در یک کلام،
مردم را در
کانون اصلی
تحولات کشور قرار
داده است.
اما، سئوال
کلیدی این است
که چنین مردمی
با این
دستاوردها
چرا علیه رژیم
قیام نمی
کنند؟ چرا
شاهد اقدامات
انقلابی مردم
همچون تحولات
منجر به
انقلاب بهمن
در کشور نیستیم؟
آیا مردم از
انقلاب خسته
شده اند؟ چه عواملی
باعث می شود
که تاکتیک های
انقلابی
متفاوتی در
پیش گرفته
شود؟
نبود
چشم انداز
روشن دولت
جایگزین و
نیروی
آلترناتیو
مورد پذیرش
توده ای
یکی
از تفاوت های
بارز جنبش
انقلابی
کنونی با جنبش
انقلابی پیشا
بهمن ۵۷، نیروهای
پیش برنده
جنبش انقلابی
هستند. همین
تفاوت در نحوه
نگاه به آینده
نیز خود را
نشان می دهد.
در انقلاب
بهمن،
نیروهای توده
ای تهیدستان
شهری یعنی
دهقانان جدا
شده از زمین و
روستا و
جایگیر نشده
در زندگی شهری،
موتور پیش
برنده انقلاب
بودند. این
نیرو تحت
هدایت دستگاه
روحانیت به
رهبری روح
الله خمینی با
امید به
برقراری
عدالت با توهم
به "حکومت عدل
علی" به قلعه
کوب انقلاب
تبدیل شده
بود. اما
نیروی اصلی
انقلاب
کنونی، جمعیت
شهری تحصیل
کرده و مدرنی
است که خواه
ناخواه به یک
آلترناتیو قابل
قبول و امروزی
در راستای
آزادی،
دمکراسی،
سکولاریسم،
فمنیسم و
برابری گرایش
دارد. رهبری
این جنبش را
زنان پیشرو
جامعه بر عهده
دارند که
مبارزه برای
رفع تبعیض بر
پرچم شان نقش
بسته است.
نیروی امروزی
انقلاب مردم
با پیشتازی
زنان توانسته
است به دلیل
زنانه شدن
فقر، بخش های
فرودست جامعه
و اقشار مزد و
حقوق بگیر را
با خود همراه
سازد، ملیت
های تحت ستم
را در کنار
خود داشته
باشد و جوانان
را به موتور
پیش برنده
انقلاب مبدل
سازد. نیک می
دانیم که جوهر
هر انقلاب،
عدالت است. از این رو
تهیدستان، فرودستان
و اکثریت عظیم
جامعه آزادی و
دمکراسی را
اهرمی برای
برقراری
عدالت، تامین
اجتماعی و
زندگی شایسته
انسانی می دانند.
به این علت، جنبشی
با چنین ترکیب
و با چنان
اهدافی به
راحتی به
دنبال
آلترناتیوهای
ورشکسته که در
برنامه
هایشان اثری
از عدالت
اجتماعی نیست،
نمی رود. این
جنبش آگاه، فریب
وعده های پوچ
و "در باغ سبز"
نیروهای مدعی
را نمی خورد.
در چنین
شرایطی که
جنبش انقلابی
بر متن موقعیت
انقلابی حرکت
می کند و در
جهت ایجاد
آلترناتیو
همراستا با
اهدافش به
پییش می رود،
نگاهی به آلترناتیوهای
موجود و ویژگی
هایشان می
تواند کمک کننده
باشد.
۱ ـ
این جنبش به
درستی دست رد
به سینه سلطنت
طلبان زده
است. این دست
رد پس از
همسوئی
طرفداران
سلطنت با
تجاوز نظامی
آمریکایی ـ
اسرائیلی به
خاک ایران
برجسته تر شده
است. نگاهی به
پلاتفرم های
اردوی سلطنت
نشان می دهد
که برنامه این
جریان با
برنامه ها و
خواست های این
انقلاب
همخوانی
ندارد. توجه
داشته باشیم
که سلطنت
طلبان حتی
شعار محوری
این جنبش یعنی
«زن، زندگی،
آزادی» را بر
نمی تابند و
به جای آن
شعار «مرد،
میهن، آبادی»
را تبلیغ می
کنند. سلطنت
طلبانی که به
قدرت های
خارجی
آویزانند و از
رسانه های
امپریالیستی
مدام تبلیغ می
شوند،
نتوانسته اند
در میان جنبش
های انقلابی
مردم جای پای
تاثیرگذاری
داشته باشند.
توجه داشته
باشیم که
نوستالژی
بخشی از مردم
از دوران
سلطنت و
برنامه های
فریبکارانه
بخشی از رسانه
های
امپریالیستی
در نشان دادن
دوران پهلوی
به عنوان
دوران
شکوفایی می تواند
زمینه ساز
برخی از
همسویی ها با
سلطنت طلبان
باشد. اما
علیرغم
بمباران
تبلیغی این
رسانه ها و همه
امکانات شبکه
های اجتماعی
مورد حمایت
دولت های سلطه
جو، این نیرو
در میان مردم
از نفوذ سیاسی
مؤثر و نفوذ
تشکیلاتی و
سازمانی در
داخل کشور
برخوردار
نیست. سرسائیدن
رضا پهلوی بر
دیوار "ندبه"
و زانو زدن در
برابر
نتانیاهو،
قصاب غزه، تیر
خلاصی به این
مدعی "آزادی"
برای ایران
بود. این
خودکشی سیاسی به
نفود مدعیان
سلطنت ضربه ای
اساسی وارد
آورده است. پس
از این شکست
های زنجیره ای،
در ادامه
برنامه های
قدیمی نظیر
برنامه " شورای
ملی" و در دوره
متاخر«منشورمهسا»
و پس ازجنگ
دوازده روزه برنامه
دوازده ماده
ای مونیخ دو،
دارودسته راست
گرای «اتحادیهی
ملی برای
دموکراسی درایران»،
برنامه جدید
رضا پهلوی تحت
عنوان "دفترچه
دوران
اضطرار" منتشر
کرده است. این
دفترچه،
مختصات دولت
خودخوانده
سلطنت رضا
پهلوی با عنوان
"رهبر خیزش ملی"
برای دوران
گذار از
جمهوری
اسلامی به
استبداد
پادشاهی پسا
جمهوری
اسلامی را بی
تعارف و با
صراحت
انکارناپذیر ترسیم
کرده است. این
روند شامل یک
دوره اضطراری ۱۰۰
تا ۱۸۰ روزه و
یک دوران گذار
دو تا سه ساله
است. هم در
دوره اضطرار و
هم در دوره
انتقال،
ارکان اصلی
قدرت و سیاست
توسط "رهبر خیزش
ملی" برگزیده می
شوند. برای
تعیین نظام آینده
ابتدا
رفراندومی
مهندسی شده به
سبک خمینی و
سپس مجلس
موسسانی به
سبک مجلس
خبرگان برای
تدوین قانون
اساسی فرا
خوانده می شود
تا مراحل گام
به گام ولایت
پادشاهی
تکمیل شود. نه
در دوران
اضطرار و نه
دوره انتقال،
مردم و تشکل
ها و اراده
شان جایگاه و نقشی
نخواهند داشت.
پیش بینی "دفترچه
دوران
اضطرار" مبنی
بر این که در ۱۰
روز اول، در
۲۰ شهر کشور(
که اکثریت
عظیم جمعیت
ایران را در
خود جای داده
اند) حکومت
نظامی اعلام
می شود،
اعتراف
آشکاری بر این
حقیقت است که
برای این به اصطلاح
"خیزش ملی" و
رهبر آن،
مفروض و مسلم
است که حاکمیت
شان نه بر
پایه رضایت و
استقبال مردم،
بلکه باید
بمدد زور و
سرکوب و حکومت
نظامی برقرار
شود. اما
درشرایط
فقدان حمایت
مردمی، قوای
سرکوب برای
اعمال حکومت
نظامی در این
ابعاد در کشور
پهناوری
مانند ایران
ازکجا باید
تامین شود؟ از
میان سطور
دفترچه در بخش
سیاست خارجی
می توان
دریافت که
این وظیفه دردرجه
اول به آمریکا
و اسرائیل محول
شده است. این
واقعیتی است
که رضا پهلوی
درموارد
گوناگون نه
فقط از آن دفاع
کرده بلکه در
جریان جنگ
دوازده روزه
خود را آماده
ساخته بود که
به مثابه چلبی
ایرانی
درسناریوی
رژیم چنچ
آمریکائی- اسرائیلی
ایفای نقش نماید.
بخش اقتصادی
دفترچه نیز یک
شوک تراپی
نئولیبرالی
مبتنی بر
خصوصی سازی
های گسترده را
بهترین ضامن
رشد و توسعه
اقتصادی
قلمداد می کند.
پیش برد این
نسخه ویرانگر
بانک جهانی، نیازمند
یک حکومت
نظامی علنی و
یا عملی در تحمیل
آن به جنبش
مطالباتی
جاری، مستمر و
ریشه دار در
کشور است. "دفترچه
دوران
اضطرار" درعین
حال نقطه
پایان مانور
رضا پهلوی به
عنوان نماد
سلطنت مشروطه
و سازگار با
اصول دمکراسی
است و رونمائی
مانیفستی
برای ارتجاعی
ترین و وابسته
ترین شکل
سلطنت است.
رضا پهلوی با
تاخیر سی و دو ساله
پا در جای پای مجاهدین
می نهد. فرقه
ای که در سال ۱۳۷۲
مریم رجوی را
به عنوان «رئیس
جمهور برگزیده
مقاومت برای
دوران انتقال»
اعلام کرد. بدیل
های استبدادی نظیر
رضا پهلوی و
مریم رجوی بیش
از پیش تمایز
خود را از دست
داده و هر چه
بیشتر با روح
رهائی بخش
خیزش "زن،
زندگی، آزادی"
بیگانه می
شوند. کپی
برداری ایجاد
"گاردهای
جاویدان" از
روی "کانون
های شورشی"
مجاهدین نیز
شباهت های این
دو جریان را
بیش از پیش برجسته
می سازد.
۲ ـ
جنبش انقلابی
مردم، فرقه
مجاهدین را
نیز نیرویی
قابل اعتنا و
همسو با خود
نمی داند. مجاهدین
که به برکت
پول های بی
حساب و کتابی
که از دولت
های گوناگون
دریافت می کند،
علیرغم
برخورداری از
شبکه سازمانی
مؤثر در خارج
از کشور نفوذی
در میان مردم
ندارد. این
جریان به دلیل
مذهبی بودن
سازمان ،
مناسبات فرقه
ای،
غیردمکراتیک،
شخصیت
پرستانه
درونی و
جداسازی و
زنانه ـ مردانه
کردن
تشکیلاتی نمی
تواند با
آرمان های
جنبش «زن،
زندگی، آزادی»
همسوئی داشته
باشد. بی جهت نیست
که این سازمان
نیز شعار
محوری جنبش را
به کناری
نهاده و شعار
«زن، مقاومت،
آزادی» را
جایگزین آن
کرده است. همسویی
امروز سازمان
مجاهدین با
اسرائیل و آمریکا
در جنگ دوازده
روزه ، خاطره جندش
آور قرار
گرفتن نیروی
مجاهدین در
کنار ارتش
عراق در جنگ
هشت ساله و
عکس یادگاری
مسعود رجوی با
صدام حسین را
دوباره در اذهان
عمومی زنده
کرده است. از
این رو این
نیرو جایگاهی
در نگاه مردم
به عنوان
آلترناتیو
ندارد. بر متن
این همسوئی با
قدرت های
متجاوز، این سازمان
تلاش می کند
با لابی گری
ها پرهزینه در
پارلمان های
کشورهای غربی
بویژه با
نمایندگان
راست ترین،
هارترین و جنگ
طلب ترین جناح
های وابسته به
قدرت های سلطه
جو، خود را به
عنوان یک
آلترناتیو
مطلوب قدرت
های متجاوز
معرفی کند.
اما این تلاش
برای مزدوری
قدرت های
غربی، در
میان مردم
ایران تاثیر
قابل اتکایی
ندارد. تاکتیک
های سازمان
مجاهدین با
شعار راه اندازی
"کانون های
شورشی" نیز با
تاکتیک محوری
جنبش انقلابی
مردم ایران که
بر نافرمانی
مدنی و به
میدان آوردن
اکثریت عظیم و
هر چه کم
هزینه تر کردن
مبارزه مدنی
استوار است،
در تضادی
آشکار قرار
دارد.
بنابراین این
فرقه سیاسی
نمی تواند الگویی
برای هدایت
جنبش انقلابی
مردم ایران
باشد.
۳ ـ در
سالیان اخیر،
در طیف
اپوزیسیون
بورژوازی
جمهوری خواه دو
قطب متمایز
شکل گرفته است.
الف
ـ جناح "پیمان
همکاری"؛
متشکل از" شورای
مدیریت گذار"،
"حزب مشروطه ایران(
لیبرال
دموکرات)" و "شورای
ملی تصمیم"
است. برنامه
این جریان را
می توان در
محورهای زیر فرمولبندی
کرد: مخالفت
با حقوق ملی
ملیت های ساکن
ایران و تعریف
"تمامیت
ارضی" به
عنوان هویت
اصلی سیاسی که
در راس
پلاتفرم آن ها
قرار دارد؛
تعریف محدود و
قابل تفسیر از
آزادی که شبیه
وعده سرخرمن،
فقدان هر نوع
برنامه ای حتی
در سطح وعده
برای تامین
نیازهای
اقتصادی،
اجتماعی مزد و
حقوق بگیران و
به حاشیه
رانده شدگان،
عدم استقلال
در سیاست
خارجی و پیش
فروش آن به دولت
آمریکا در
رقابت با طیف
سلطنت. اما یکی
از مهم ترین
مشخصات این طیف
که حتی جمهوری
خواهی آن ها
را زیرعلامت
سئوال قرار می
دهد این
واقعیت است که
آن ها از نظر
سیاسی وهویتی
مرز روشنی با
سلطنت ندارند.
"حزب مشروطه ایران(
لیبرال
دموکرات)" یکی
از تشکل های
پروپا قرص
طرفدار رضا
پهلوی است که
تاکنون همراه
طیف تشکل های
اخص طرفدار
پهلوی از همه
برنامه های
سلطنت دفاع کرده
است.
ب ـ جناح
دیگر این طیف «همگامی
برای جمهوری
سکولار
دموکرات در
ایران » است که
شامل ، "اتحاد
جمهوریخواهان
ایران"، "جبهه
ملی ایران ـ
اروپا"، "حزب
چپ ایران
(فدائیان خلق)"،
"سازمانهای
جبهه ملی ایران
در خارج از
کشور" و "همبستگی
جمهوریخواهان
ایران" می باشد.
تشابه این طیف
با طیف "پیمان
همکاری" در
مرزبندی آن ها
با حقوق ملی
ملیت های ساکن
ایران با همان
اصطلاح
تمامیت ارضی« حفظ
یکپارچگی
سرزمینی/تمامیت
ارضی ایران»
است. تعریف
آزادی ها در
پلاتفرم این
طیف نیز تعریفی
مبتنی بر
آزادی های بی
حصر و استثناء
و یا بی
قیدوشرط نیست،
لذا براحتی
قابل نقض توسط
حاکمان به
بهانه های
گوناگون
خواهد بود. در
زمینه مطالبات
اقتصادی،
اجتماعی مزد و
حقوق بگیران
پلاتفرم آنها
از رفاه
اجتماعی و« از ايجاد
امنيت اجتماعی
و فرصت های
برابر برای
دسترسی همگان
به مسکن،
بهداشت،
ممنوعيت کار
کودکان،
آموزش رایگان
و امکانات
رفاهی» نام می
برد اما عملاً
تنها از آموزش
رایگان سخن به
میان می آید
در حالی که
عرصه های
بسیار تعیین
کننده مانند
بهداشت و
درمان رایگان
و یا مسکن
اجتماعی در ابهام
نهاده شده
است. در
پلاتفرم "همگامی"
مورد تعهد به
جمهوری خواهی
و مخالفت با
دخالت خارجی
مرزروشن و
قاطعی با
سلطنت و حکومت
موروثی و
طرفداران
رژیم چنج
کشیده شده
است. اما
کنفرانس "حقوق
بشر" اسلو
نشان داد که
لااقل دو تشکل
از این ائتلاف
مانند
"همبستگی
جمهوری
خواهان
ایران" و "سازمانهای
جبهه ملی ایران
در خارج از
کشور" به
بهانه شرکت در
کنفرانس "حقوق
بشر" اسلو با
امضاء
اعلامیه ای در
محکومیت
اعدام ها وارد
ائتلاف عملی-
هر چند موردی-
با سازمان های
طیف "پیمان
همکاری" شدند
که پاره ای از
آن ها مانند
فواد پاشائی و
عبدالله
مهتدی نه فقط
از مدافعان
پروپاقرص سلطنت
هستند، بلکه
از حمله خارجی
نظیر حمله
آسرائیل و
آمریکا در جنگ
دوازده روزه
حمایت می
کنند. همین
چرخش سیاسی
نشان دهنده کم
رنگ شدن جمهوری
خواهی و
مرزبندی با
دخالت خارجی
دراین طیف
است.
۴ ـ نیروهای
چپ هنوز از
وزن و قدرتی
برخوردار
نیستند که
بتوان نام
اپوزیسیون و
آلترناتیو بر
آنها گذاشت.
نیروهای چپ با
دو مشکل جدی
روبرو بوده
اند. اولآ ـ
سرکوب بسیار
خشن فاشیسم
دینی علیه این
جریانات بویژه
در دهه اول
حاکمیت
جمهوری
اسلامی،
ضربات سنگینی
به نیروهای چپ
ایران آورده
است. این
سرکوب خشن و
چپ ستیزی
هیستریک هنوز با
قدرت ادامه
دارد و حتی
فعالیت علنی و
فرهنگی چپ تحمل
نمی شود.
ثانیآ ـ شکست
"اردوگاه
سوسیالیستی"
که به شیوه
"حزب ـ دولت"
اداره می شد و
دمکراسی را به
کناری گذاشته
بود، بحران
گسترده هویتی
در نیروهای چپ
ایجاد کرده
است. تاثیرات
این شکست بر
چپ ایران نیز
سایه انداخته و
چپ امروز
ایران را به
دو شاخه تقسیم
کرده است. یک
شاخه عملآ به
همان الگوی
حزب ـ دولت و
بی اعتنایی به
دمکراسی و حق
رای همگانی و
حق حاکمیت
مردم پایبند
مانده اند و
الگوی شان
همان مدل شکست
خورده است. شاخه
دوم بر پیوند
دمکراسی و
سوسیالیسم
تاکید می کند
و به جامعه ای
مدرن و امروزی
متکی بر آزادی
های بی قید و
شرط سیاسی،
دمکراسی
فراگیر و عدالت
اجتماعی
گسترده باور
دارد. نیروهای
چپ مخالف
دمکراسی که بر
همان الگوهای
سابق
"سوسیالیستی"
پابرجا و مومن
مانده اند نیز
با این جنبش
سر همراهی
ندارند هر چند
مدام از جنبش
انقلابی مردم
دم بزنند.
مهمترین خواست
این جنبش
تاکید بر حق
حاکمیت مردم،
حق مردم برای
تعیین سرنوشت
خود است که
چیزی جز
دمکراسی
فراگیر و از
پائین نیست. تجربه
پنج دهه زندگی
تحت حاکمیت
توتالیتاریسم
و فاشیسم دینی
که حق حاکمیت
مردم را
لگدمال کرده،
عطش بدست
آوردن
دمکراسی و
ایجاد شرایطی
برای سازمانیابی
ساختارهای
مردمی را در
دل این مردم و
جنبش های
اجتماعی شعله
ور ساخته است.
از این رو
جریان چپی که
با دمکراسی
مخالف است و
آن را
بورژوایی می
داند، نمی
تواند الگویی
برای این جنبش
پویا و سرزنده
باشد. توجه
داشته باشیم
که جریانات چپ
حزب ـ دولتی
هم با شعار
«زن، زندگی،
آزادی» سر
سازگاری
ندارند و به
جای آن از
شعار «نان،
کار، مسکن،
آزادی»
استفاده می
کنند. در
برابر آن چپ
معتقد به
سوسیالیسم
دمکراتیک در
حال رشد و شکل
گیری است. این
بخش از چپ با
تاکید بر
آزادی های بی
قید و شرط
سیاسی؛
دمکراسی
فراگیر و از
پائین و
کشاندن
دمکراسی از
عرصه سیاست به
اقتصاد؛
تاکید بر
تجدید سازمان
اقتصاد کشور
در راستای
منافع اکثریت
عظیم؛
سازماندهی
تامین
اجتماعی فراگیر
و همگانی؛
مبارزه علیه
همه نوع تبعیض
جنسی،
جنیستی، ملی،
فرهنگی و
مذهبی، بویژه
تاکید بر حق
تعیین سرنوشت
خلق های تحت
ستم همراه با
اتحاد
داوطلبانه
ملیت های تشکیل
دهنده ایران،
بیش از هر
جریان دیگری
با خواست ها و
مطالبات جنبش
«زن، زندگی،
آزادی» همراهی
و هم خوانی
دارد. اما
این
بخش از چپ
هنوز الگویی
تجربه شده
برای ارائه در
اختیار ندارد.
بر این اساس،
چپ ایران در
وضعیتی نیست
که بتوان از
آن به عنوان
آلترناتیو
تاثیرگذار
سخن گفت. درست
است که جنبش
انقلابی
ایران در زیر
سرکوب
فاشیستی
توانسته بر
تشکل یابی و
سازمانیابی
خود تاکید کند
و در این
راستا دستاوردهای
ستایش
برانگیزی
داشته باشد،
اما به دلیل
سرکوب خشن و
واکنش
فاشیستی
حاکمیت به هر
نوع تشکل یابی
سیاسی در داخل
کشور، امکان
شکل گیری
آلترناتیو
سیاسی از میان
فعالان
میدانی داخل
کشور با
مشکلات جدی
روبروست و
روند ایجاد آن
به کندی پیش
می رود. از این
رو جنبش
انقلابی
کنونی هنوز
فاقد یک
الترناتیو
سیاسی
تاثیرگذار
است. این جنبش علیرغم
تلاش برای
ایجاد یک چشم
انداز روشن برای
قدرت جایگزین
هنوز
نتوانسته هماهنگی
قدرتمند میان
بخش های
گوناگون جنبش
ایجاد کند. از
این رو می
توان گفت که
نبود چشم
انداز روشن و
آلترناتیو
تاثیرگذار
یکی از اصلی
ترین عوامل
اتخاذ تاکتیک
های فرسایشی
در نبرد کنونی
بر متن توازن
قوای موجود
است.
ساختار
شبکه ای به
جای استبداد
فردی شاهانه
در
دوره جمهوری
اسلامی، مردم
ایران با
حاکمیتی
متفاوت با استبدادی
فرد شاه روبرو
هستند. ولایت
مطلقه فقیه هر
چند قدرتی
خداگونه دارد
و در پاره ای
موارد قدرت
ولی فقیه از
قدرت شاه بیشتر
است، اما
استبداد
ولایی،
استبدادی فردی
و تک نفره
همچون
استبداد شاه
نیست. ساختار
قدرت در
جمهوری
اسلامی،
ساختاری شبکه
ای، متخلخل و
چند پارچه و
گاه بسیار
منعطف است. بخش
"انتخابی" حاکمیت
از یک
"دمکراسی"
کنترل شده در
میان جناح های
حکومتی
برخوردار است
و قوه مجریه
را د ر اختیار
دارد؛ قوه
مقننه، محل
توازن قدرت
جناح ها و
باندهای درون
حکومتی است؛
قوه قضائیه
مطیع ولی فقیه
و با حضور
باندهای قدرت
درون آن،
وضعیتی به
ساختار حکومت
اسلامی داده
که آن را از یک
استبداد فردی
بشدت متمرکز
متمایز می سازد.
چنین
ساختاری، قدرت
مقاومت آن را
در برابر مردم
افزایش می دهد؛
باعث ایجاد
انشقاق در
میان مردم می گردد
و همچون ضربه
گیری در برابر
اعتراضات
توده ای مردم
عمل می کند. به
دیگر سخن جمهوری
اسلامی،
حکومت بحران بوده
و هست.
دیکتاتوری
های اختناقی
با یک ضربه
کنترل خود را
از دست می
دهند. این
نمونه ها را
در سرنوشت
دیکتاتورهایی
همچون محمد
رضا شاه، معمر
قذافی، بن علی
و حسنی مبارک
دیده ایم.
جمهوری
اسلامی، اما
مدام در بحران
ها به سر برده
و بحران ها را مدیریت
کرده است. این
را چندین بار
رهبر رژیم نیز
یادآوری کرده است.
نحوه مدیریت
بحران در شورش
های مردم در
سال های ۷۸، ۸۸،۹۶،
۹۸ و ۱۴۰۱ این
واقعیت را به
خوبی نشان می
دهد. با این
حال پس از
کنترل چنین
بحران های
گسترده ای
حاکمیت دست به
عقب نشینی
هایی در مقابل
مبارزات مردم
می زند تا بتواند
از وقوع
اعتراضات
جدید
حدالمقدور
جلوگیری کند. چنین
وضعیتی در
حاکمیت
اسلامی امکان
اتخاذ سیاستی
منعطف در
برابر جنبش
های توده ای
را به آن می
دهد. توجه داشته
باشیم که
قدرتمندترین
جنبش اعتراضی
ایران در نیمه
دوم سال ۱۴۰۱
در دوران
حاکمیت "یک
پارچه" اتفاق
افتاد و
حاکمیت را
مجبور کرد پس
از مرگ
ابراهیم
رئیسی به
سیاست"خالص
سازی" پایان
دهد. به دیگر
سخن، جمهوری
اسلامی در
بسیاری موارد
در برابر جنبش
های مردمی عقب
نشینی می کند
بدون آن که
اعلام کند. این
شیوه عقب نشنی
بدان علت است
که حاکمیت اسلامی
رژیمی
نابهنگام است
که اگر خواسته
های مردم را
رسمآ بپذیزد،
بدون شک
سرنگون خواهد
شد. سکانداران
قدرت اگر در
مواردی به این
نتیجه برسند
که ایستادگی شان
در مقابل مردم
، باعث شورش
می شود، به
صورتی آرام و
بدون پذیرش و
اعلام، عقب
نشینی می کنند.
تجربه عقب
نشینی شاه با
جمله معروف
"صدای انقلاب
شما را شنیدم"
آنها را در
اعلام عقب
نشینی رسمی و
آشکار بسیار
محتاط کرده
است. از این
روست که رژیم
جمهوری
اسلامی تلاش
می کند حتی
المقدور از درگیری
های جدی با
مردم اجتناب ورزد.
چنین عقب
نشینی هایی،
چاشنی
انفجاری جنبش
های توده ای
را خنثی می سازد.
یکی از برجسته
ترین عقب
نشینی های
دستگاه ولایت
و شخص ولی
فقیه، کنار
گذاشتن دولت
"خالص و یک
پارچه" و روی
کار آوردن "دولت
وفاق" است.
دولت وفاق،
دولتی است
متشکل از همه
نیروهای
اپوزیسیون درونی
حاکمیت. دولت
مسعود
پزشکیان که در
انتخاباتی کم
رمق بر سر کار
آمد، "دولت
وفاق" یا
"دولت آقا"را
شکل داده است.
وظیفه این
دولت آن است
که تمامی
نیروهای دورن
نظام را گرد
هم آورده و از
توان و نیروی
آنها برای
کاهش فشار بر
حاکمیت
استفاده کند.
سیاست های این
دولت، کنترل
حرکت ها و
اعتراضات
مردمی با
اندکی همسویی
با خواست های
جنبش های
اعتراضی است.
هدف این دولت
مدیریت جنبش
اعتراضی
مردمی است.
سیاست های این
دولت با عدم
ممانعت از
برگزاری جنبش
های نوروزی؛
مخالفت با
اجرای لایحه
شکست خورده
"عفاف و حجاب"
با ترس از
توان جنبش
اعتراضی
آزادی پوشش؛
آسان کردن
مجوز برگزاری
کنسرت های
گوناگون؛
انتصاب
استانداران
بومی در مناطق
ملی و واگذاری
قدرت بیشتر به
استانداران
با هدف آرام
سازی فضای
جامعه انجام
گرفته است.
این وضعیت نیز
عملآ بر
تاکتیک های
جنبش انقلابی
اثرات روشنی
بر جای می
گذارد. عقب
نشینی حاکمیت
از تکیه یک
جانبه بر
انگاره های
دینی و دامن
زدن به
ناسیونالیسم
ایرانی، که
نمونه های آن
را در نصب
مجسه های آرش
کمانگیر و شاپور
دوم می توان
دید، نیز با
هدف
تاثیرگذاری
بر بخشی از مردم
انجام می گیرد.
استحکام
دستگاه های
نظامی و
امنیتی رژیم
یکی
از مهمترین
عوامل در
شرایط کنونی
آن است که دستگاه
های سرکوب
رژیم و
نهادهای
نظامی و انتظامی
آن هنوز دچار
شکاف و تزلزل
نشده اند. شخص
ولی فقیه درطول
چند دهه با
اتکا به تجارب
جنگ ایران و
عراق، تجدید
سازمان ارتش،
سپاه و
نیروهای
انتظامی و
امنیتی را به
گونه ای پیش
برده و مُهره
چینی کرده که
تمامآ در خدمت
دستگاه ولایت
و هسته سفت
قدرت باشند.
از این رو قدرت
سرکوب رژیم
علیه جنبش های
مردمی در تمامی
این سال ها پا
برجا باقی
مانده است. از
محدود اخبار
ریزش ها در
میان نیروهای
سپاه یا امنیت
که در شبکه
های سلطنت
طلبان پخش می
شد (که گاهی
سیاست فریب
نهادهای
امنیتی رژیم هم
بود) که
بگذریم، با
نمونه های جدی
از ریزش ها و
تردیدها در
ساختار نظامی،
انتظامی و
امنیتی رژیم
روبرو نبوده
ایم. به این
مسئله نیز
باید توجه
کنیم که تجاوز
نظامی
اسرائیلی ـ آمریکایی
و کل پیمان
ناتو علیه
مردم ایران
نیز حس
ناسیونالیستی
را در نیروهای
نظامی بشدت بالا
برده است. عدم
بروز تردید در
میان
فرماندهان و
نیروهای
میدانی در جنگ،
زیر بمباران
های وحشیانه
اسرائیل و
تمام قدرت های
غربی، این
نیروها را
وارد فاز تازه
ای کرده است.
بنابراین
وقتی قدرت
نظامی کشور
حتی در شرایط
بحران موقعیت
انقلابی، چشم
انداز روشنی
در پسا رژیم نبیند
و با
آلترناتیو
قدرتمندی نیز
روبرو نباشد،
با تمام قدرت
از نظم مستقر دفاع
خواهد کرد.
این حمایت
بویژه زمانی
که خطر تهاجم
خارجی و تجزیه
کشور در دستورکار
نیروهای
متجاوز و سلطه
جو باشد،
برجسته تر خواهد
شد. علاوه بر
وضعیت
نیروهای
نظامی،
انتظامی و امنیتی
رژیم، توده
هواداران
رژیم نیز پس
از جنگ دوازده
روزه از
اعتماد به نفس
بیشتری
برخوردار شده
اند. حملات
موشکی ایران
به اسرائیل،
تاثیرات
مثبتی در
افکار عمومی
جهان عرب و
دنیای اسلام
به نفع جمهوری
اسلامی بر جای
گذاشته است.
این واکنش ها به
پایه
هواداران
رژیم قوت قلب
بیشتری داده
است. مجموعه
این عوامل
باعث شده که
جنبش مردمی با
یک نیروی
سرکوب متمرکز
و وفادار
روبرو باشد.
روشن است که
در چنین توازن
قوایی دست زدن
به اقدامات
انقلابی قیام
گونه می تواند
خطرناک و
پرهزینه باشد.
رویاروئی
فرسایشی به
جای جنگ ضربتی
مجموعه
عوامل فوق
باعث شده تا
جنبش مردمی
تاکتیک رویاروئی
فرسایشی و
نافرمانی
مدنی گسترده
را در پیش
بگیرد. روشن
است که این
تاکتیک به
معنای شکست
تاکتیک های
جدا از توده و
بدون توجه به
شرایط کنونی کشور
از سوی
اپوزیسیون
راستِ آویزان
به قدرت های
خارجی است.
این نیروها در
خیزش ژینا
مدام بر
مسلحانه شدن
حرکت ها تاکید
می کردند و از
طریق امکانات
سایبری و
دستگاه های تبلیغاتی
مگاتونی
امپریالیستی
مردم را به شورش
دعوت می نمودند.
حتی آنها این
ارزیابی را به
اربابان خود منتقل
کرده بودند که
اگر حمله
نظامی به
ایران صورت
بگیرد و بویژه
اگر نهادهای
سرکوب
بمباران
شوند، مردم به
خیابان خواهند
ریخت و بساط
حاکمیت را بر
خواهند چید. اما
این ارزیابی
احمقانه در
تجاوز نظامی
دوازده روزه
اسرائیل و
بلوک غرب با
شکست
مفتضحانه ای
روبرو شد. در
شرایط کنونی، سلطنت
طلبان با طرح
"گارد
جاویدان
ایران" "با
هدف گسترش و
سازماندهی
غیرمتمرکز
گروه های کوچک
برای شورش" و
فرقه مجاهدین
با طرح "کانون
های شورشی" بر
همان سیاست
حرکت های جدا
از توده و
پرهزینه و بهانه
دادن به
نهادهای
سرکوب رژیم
تاکید می
کنند. جنبش
مردمی اما در
عوض با
ارزیابی روشن
و دقیق از
توان خود و از
ضعف ها و
ناتوانی فاشیسم
دینی حاکم بر
کشور و توازن
قوای موجود،
تاکتیک رویاروئی
فرسایشی و
نافرمانی
مدنی را در
پیش گرفته و
بسیاری از
سنگرها را یک
به یک فتح کرده
است. تغییر تاکتیک
حاکمیت از
"حاکمیت یک
پارچه و خالص"
به "دولت وفاق آقا"
در نتیجه
اعتراضات
گسترده نیمه
دوم ۱۴۰۱ و
نافرمانی
گسترده مردم
در تحریم
انتخابات
مجلس عملی شد.
جنبش مردمی در
پی این
پیروزی، عملآ فتح
خیابان ها را
در دستور قرار
داد؛ پوشش
اختیاری را به
شهرها کشاند؛
چهره شهرها را
دگرگون ساخت؛
جشن های ملی
را با قدرت و
صلابت برگزار
کرد؛ دوچرخه
سواری و
موتورسواری
دختران را به
حاکمیت خشک
مغزان تحمیل نمود؛
دانشجویان
اخراجی و
محروم از
تحصیل را به
دانشگاه ها
بازگرداند؛
در جنبش
مطالباتی،
حاکمیت را
مجبور کرد تا
دستمزدها را
بیش از تورم
افزایش دهد و
مطالبات
معوقه
کشاورزان،
دام داران و
بخشی از
معوقات
پرستاران را
بپردازد. فشار
جنبش مردمی و
خطراتی که برای
حاکمیت ایجاد
کرده، جمهوری
اسلامی را به
این صرافت انداخته
که باید در
سیاست خارجی
ماجراجویانه
"امت محور"
خود تجدید نظر
کند. هدف این
تغییر سیاست تلاش
برای رفع
تحریم هاست تا
ورشکستگی های
اقتصادی را
جبران کند و
خطر شورش
تهیدستان را
کاهش دهد. بر
این اساس،
تاکتیک جنگ
فرسایشی جنبش
انقلابی مردم
ایران، در حال
دگرگون سازی
چهره فرهنگی،
اجتماعی و
سیاسی ایران
است. این
تاکتیک عملآ
قدرت سرکوب
رژیم را در
بسیاری از
موارد محدود
کرده ؛ شکاف
در درون بخش
های حاکمیت را
گسترش داده و
امکان
سازمانیابی و
متشکل شدن در
بخش های گوناگون
جنبش های
اجتماعی را
فراهم آورده
است. توجه
داشته باشیم
که فشار جنبش
مردمی و
نافرمانی
مدنی گسترده و
تقریبا
سراسری به
گونه ای است
که از شورش
مردم در دی
ماه ۹۶ تاکنون،
حرکت های
مردمی شرایط
جدیدی بر
حاکمیت تحمیل
کرده و به
توازن قوای تازه
ای شکل داده
است. به دیگر
سخن، هم اکنون
رژیم کنونی
برمتن بحران
های هر روز
گسترش
یابنده، آینده
ای ندارد و
جنبش انقلابی
مردم می تواند
خود را بیشتر
سازمان دهد.
سازماندهی از
پائین و در
مقیاس وسیع در
حال شکل گیری
است و این می
تواند به نفع
مردم و چپ
اجتماعی و
طبقاتی باشد. جنبش
انقلابی
کنونی مردم
ایران در زیر
سرکوب خشن و
فاشیستی
توانسته است
دستاوردهای بسیار
ستایش
برانگیزی در
عرصه های
گوناگون و
بویژه در عرصه
سازمانیابی
بدست آورد.
تعمیق این
دستاوردها و
گسترش آن ها
راهی است که
مسیر انقلاب
مردم ایران را
برای ساختن
ایرانی آباد،
آزاد،
دمکراتیک،
سکولار،
فمنیستی و صلح
دوست فراهم می
آورد. دوشنبه
۱۹ آبان ۱۴۰۴
برابر با ۱۰
نوامبر ۲۰۲۵