Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹ برابر با  ۲۵ می ۲۰۲۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹  برابر با ۲۵ می ۲۰۲۰
بار سنگین‌تر زنان بازنشسته

بار سنگین‌تر زنان بازنشسته

 

زنان آرزم

 (آورد رهایی زنان ومردان)

 

این روزها بر هر قشر، گروه و طبقه‌ای دست بگذاری مشکلاتش افزون شده است: برخی بیشتر، برخی کمتر. گرچه بسیاری از این مشکلات مشترکند، هر گروه، قشر و طبقه نیز مسائل خاص خود را  دارد. اما در تمامی جوامع مشکلات عامِ اقشارِ آسیب‌پذیر و فرودست  سنگین‌تر و مشکلات خاصشان پررنگ‌تر است و از آن  میان: بازنشستگان و چه بسا زنان بازنشسته. کسانی که با حداقل‌ها زندگی می‌کنند و حتی اگر  کاری هم وجود داشته باشد توان و امکان شغل دوم و سوم را ندارند؛ در مقابل شیوع کرونا آسیب‌پذیرترند؛ به عنوان زن از انواع تبعیض و محدودیت رنج می‌برند و «وظایف» خانگی‌اشان مثل بسیاری زنان دیگر چند برابر شده است. 

 

تمامی زنان بازنشسته‌ای که مورد پرسش ما قرار گرفتند دارای مدارک دانشگاهی و اکثرشان بازنشسته آموزش و پرورش بودند و حقوق بازنشستگی آنانی که با سی روز بازنشسته شده‌اند بین دومیلیون و نیم تا چهارمیلیون تومان است: مبلغی کمتر از همتاهای مردشان. چرا که در جامعه‌ی مردسالاری همچون جامعه ما، مردان سرپرست خانواده محسوب می‌شوند و زنان از همان ابتدای استخدام مستحق دریافت حق مسکن، حق اولاد، حق تاهل و ... تلقی نمی‌شوند. بنابراین دریافتی آن‌ها در دوران بازنشستگی نیز از همتاهای مردشان کمتر است، حتی اگر مسئول نگهداری و سرپرستی از خانواده خود باشند. در عین حال بدیهی است که نه حقوق زنان و نه حقوق مردان بازنشسته کفاف یک زندگی بی‌دغدغه را نمی‌دهد. این حقوق‌ها حتی با متر و معیارهای رسمی و اعلام شده  نیز خوانایی ندارد: بانک مرکزی تورم سال ٩٨ را ٤١ درصد، و کمیته‌ی دستمزد، سبد معیشت برای یک خانواده ٣/٣ نفره، را ٤ میلیون و ٩٤٠ هزار تومان اعلام کرد. بنابراین، و با توجه به نرخ واقعی تورم می‌توان تصور کرد حقوق بازنشسته‌ای که حداقل حقوق،  یعنی یک میلیون و ٦٠٠ هزار تومان دریافت می‌کند حتی کفاف اجاره خانه‌اش را هم نمی‌دهد.  این درحالی است که در شرایط و وضعیت کرونایی قیمت‌ها غیرقابل کنترل‌تر از همیشه روزبروز در حال صعودند؛ بسیاری از بازنشستگان به رغم سال‌ها کار و زحمت هنوز اجاره نشین هستند؛ سرپرست خانوارند؛ فرزندانی بیکار دارند و هزینه تحصیل و زندگی آن‌ها را می‌دهند و به عنوان افراد سالمند چندین و چند بیماری زمینه‌ای دارند که در نبود یک بیمه‌ی درمانی کارآمد تمامی درآمد ماهانه‌ی آن‌ها را می‌بلعد. 

 

یکی از شاهدین این ادعاها فاطمه است. او مجبور شده برای جراحی شوهرش وام بگیرد و بخشی از حقوق ناچیزش را بابت قسط وام بدهد. و یا مریم که با همسر و دختر کوچکش زندگی می‌کند و به رغم خوشحالیش از اینکه اجاره‌نشین نیستند؛ همسرش بعد از بازنشستگی در شرکتی کار می‌کند؛  بچه‌هایش کار می‌کنند و نیازی به آن‌ها ندارند؛ می‌گوید:«... بله برای یک زندگی عادی مشکلی نیست ولی این حقو‌ق‌ها کفاف دارو و درمان بیماری‌های خاص یا جراحی‌ها و حتی دندانپزشکی را نمی‌دهد، چون وضع بیمه فرهنگیان اسفناک است. من هم سرطان پستان داشتم، هم جراحی دیسک و صفرا و مجبور شدم برای پرداخت هزینه‌ها دست به دامن دخترم شوم. بعد از کرونا هم گرانی وحشتناک شده و خورد و خوراک و بهداشت دوبرابر...». و یا گلی ٦٣ ساله به عنوان سرپرست سه فرزند، گرچه خوشحال‌ است که بالاخره توانسته با سال‌ها تلاش آن‌ها را به ثمر برساند اما همچنان نگران مخارج دکتر و دارو است، چون بخش زیادی از حقوقش را بابت وام‌هایی که گرفته  باید بپردازد. 

 

میترا که خود با مدرک لیسانس در آموزش و پرورش بازنشسته شده، یک دختر دانشجو و یک دختر مهندس بیکار دارد و آنچه که بیش از همه  او را نگران می‌کند آینده دخترانش است و بیکاری آن‌ها که قطعا در دوران پساکرونا امید به بهبودی کمتر از امروز خواهد بود.  شمسی ٦٨ ساله نیز علاوه بر نگرانی از سیر صعودی قیمت‌ها، به خصوص اقلام مصرفی، نگران بیکاری همسرش است، که اطمینان دارد عنقریب با توقف تولید، کارش را از دست خواهد داد، و بیشتر از آن نگران بیکاری دختر بزرگش که تحصیلاتی در حوزه‌ی نفت دارد.  مشکل سیمین هم چندان تفاوتی ندارد. او هم دو فرزند دارد، ماهیانه سه میلون درآمد که پس از پرداخت وام و مخارج دیگر، دریافتی‌اش فقط ٧٠٠ هزار تومان است. می‌گوید بعد از کرونا سبد کالایی خانواده کوچکتر و حقیرتر شده و حتی برای خرید اقلام ضد عفونی و بهداشتی در مضیقه بوده‌اند، نگرانی از آینده فرزندانش هم مزید بر تمامی این مشکلات شده.

 

مشکل سمیرا گرچه کمی متفاوت، اما مشکل بسیاری از مادربزرگ‌هاست به ویژه بعد از شیوع کرونا. سیما دبیری بازنشسته است که بیماری سخت سرطان پستان را پشت سرگذاشته و به همین دلیل بیش از سه ماه است از خانه بیرون نرفته، اما تمام این مدت به خاطر تعطیل شدن مهد کودک‌ها، نوه‌داری  می‌کند، مراقبت از همسر پیر و نوه  به اضافه تمام وظایف دیگر خانگی او را به مرز جنون رسانده است. نگهداری و مراقبت از نوه‌ها در جامعه‌ی فقر زده‌ی ما و فرهنگ عقب‌افتاده‌ی عشیره‌ای در بسیاری از خانواده‌ها همچنان سهم مادربزرگ‌هاست. زنانی که خود و خانواده‌اشان را هم به سختی مراقبت و نگهداری می‌کنند.

 

اکثر زنان بازنشسته، چه به عنوان سرپرست خانواده و یا با داشتن همسری بازنشسته که به رغم کهولت و بیماری‌های زمینه‌ای باید در این شرایط پرخطر کار کند، نگران معاش روزمره خود و کوچک‌شدن هرچه بیشتر سبد معیشتی خود هستند. آن‌ها خواستار درآمدی شایسته و مناسب برای خود و خانواده‌اشان و در کنار آن یک بیمه کارآمدند. اما برخی از این خانواده‌ها مشکل خاص‌تری هم دارند، مثل ریحانه. زنی که سرپرست‌ خانواده است و با پسر مجرد و بیکارش زندگی می‌کند. مستاجر است و به خاطر بیماری با ده سال سابقه بازنشسته شده و فقط ٦٠٠ هزارتومان دریافتی دارد که با مستمری یک میلیون و ششصدی که از شوهرش می‌گیرد کفاف اجاره خانه را هم نمی‌هد. می‌گوید:«کرونا هم مزید برمشکلات شده.  اگر ما در کشوری قانونمند زندگی می‌کردیم دولت وظیفه داشت تا به این قشر کمک کند. من به عنوان یک زن که هزینه زیادی داد‌ه‌ام، شرایط زندگیم باید این باشد؟ که هرچه به اول برج نزدیک می‌شوم نگران دادن اجاره و خرج زندگی باشم؟ حتی همین حقوق تامین اجتماعی که قرار بود ١٥ درصد اضافه بشود، هنوز هیچ خبری نیست.» و باز می‌گوید: «همسرم معلم راهنمایی بود. سال ٦٢ دستگیر شد ویک‌سال حبس کشید.  بعد از آزادی با بیست هزار تومان اخراج  و منع از کار شد. هرجا کار می‌کرد می‌آمدند و می‌گفتند یا با ما همکاری کن یا اخراج هستی و اخراجش می‌کردند. یک خانه داشتیم که مجبور شدیم بفروشیم،  همسرم با پولش یک ماشین  خرید و مسافر کشی می‌کرد و من با همکاری دوستان یک شرکت تولید مواد غذایی راه انداخته بودیم و کار می‌کردیم. اما بعد آن‌ها رفتند خارج و شرکت تعطیل شد.»

 

ریحانه‌ها زیادند: زنانی که در جوانی همسران خود را از دست می‌دهند یا طلاق می‌گیرند. مجبورند به تنهایی فرزندان خود را بزرگ کنند چون اگر قصد ازدواج کنند قانون حکم می‌دهد که باید فرزندانشان را به خانواده پدر بچه بدهند. وقتی هم که فرزند نابالغ از آب و گل درآمد به سنی رسیده‌اند که در جامعه‌ای مردسالار با فرهنگ مردمحور باید تا آخر عمر تنها زندگی کنند؛ تنهایی را تحمل کنند  و  بار زندگی را هم به تنهایی به دوش بکشند.  و در این روزها که هر کس به فکر خانواده خودش است در تنهایی و سکوت منتظر آخر کارشان باشند.

 

اما مشکلات این زنان به آنچه گفته شد محدود نمی‌شود. آن‌ها همچون زنان دیگر، وظیفه‌ی همیشگی کار خانگی را بعهده دارند که این روزها وظایف خرید و ضدعفونی کردن اقلام خریداری شده و رعایت اصول و امور بهداشتی در هر کار و فعالیت در درون و بیرون خانه هم به آن اضافه شده؛ علاوه بر این همانطور که پروین می‌گوید: «درخانواده مسئوليت مشاوره در  تنش‌ها و زندگي روزمره و به حداقل رساندن آن‌ها» و گاه مدیریت «يك تنه‌ی  مسائل و مشكلات مالي، جسمي و روحي، به خصوص الان كه روابط خانواده و دوستانه به حداقل رسيده» به عهده آن‌هاست و اکثر آن‌ها  «احساس تنهايي و ضعف و نااميدي» می‌کنند.

 

گرچه کسانی همچون ثریا  به خاطر پیدا کردن فرصتی برای با هم بودن خوشحالند. او می‌گوید: «این فرصت اجباری به من امکان داد تا کمی به آرامش برسم. از استرس مهمان و مهمانی رفتن و رفت و آمدهای عید هم راحت شدم. تا بحال پیش نیامده که ما چهارتایی یک مسافرت برویم و من به عنوان یک زن در طی ۲۶ سال زندگی مشترک نتوانستم شوهرم را راضی کنم که به این خواسته من هم اهمیت بدهد و طی این مدت که کنار هم بودیم با روحیات هم بیشتر آشنا شدیم...». اما همه زنان از زندگی تمام وقت در کنار سایر افراد خانواده خوشحال نیستند و نتیجه‌ی این همزیستی تمام وقت را به ویژه در خانه‌های تنگ و کوچک اجاره‌ای،خشونت بیشتر در روابط خانوادگی،  به ویژه علیه زنان می‌دانند.

 

به عنوان مثال مریم که دختر و همسرش دورکار و در منزل هستند مجبور است تمام مدت روی نوک‌پا راه برود و احساس می‌کند قرنطینه آزادی او را سلب کرده، حتی نمی‌تواند برای فرار از این اسارت برای پیاده‌روی بیرون برود. می‌گوید: «چون هرسه نفرخانه‌ايم خط قرمزها ازبين رفته، همه پرخاشگر شده‌ایم و با مسايل هيجاني برخورد مي كنيم. من كه معمولا در اكثر مواقع سكوت را به حرمت‌شكني ترجيح مي‌دهم بعضا متوجه مي‌شوم با داد و فرياد صحبت مي‌كنم و یا بدون منطق برخورد مي‌كنم بقيه هم كه باشدت بيشتر. دیدار اقوام و دوستان هم که قطع شده، خیلی احساس تنهایی و کلافگی می‌کنم.» فیروزه نیز از اینکه از دیدن آشنایان محروم شده و حتی برای فوت آشنایان نمی‌تواند برای همدردی برود دلگیر است و احساس می‌کند در شرایط قرنطینه یک بی‌نظمی ناخواسته در کارها پیش آمده. احساس بی‌هدفی می‌کند و چشم‌انداز آینده برایش تیره و تار است.

 

این حس بی‌هدفی و تار بودن چشم‌انداز گرچه در بسیاری از مردم عمومیت دارد اما در اقشار فرودست و آسیب‌پذیر و به ویژه در سنین سالمندی و کهنسالی بسیار چشمگیر و ملموس است. بسیاری از سالمندان کرامت خود را از دست ‌داده‌اند چرا که سایر افراد خانواده برای نگهداری و مراقبت از آن‌ها باید وقت و نیرویی بیش از همیشه بگذارند. گاه احساس می‌کنی پدربزرگ و مادر بزرگ پیرت ترجیح می‌دهند زودتر تمام شوند؛ عصبی، کلافه و مضطربند و خواب و خوراکشان آشفته شده. نه تنها احساس می‌کنند فراموش شد‌ه‌اند که خود نیز کم‌کم خود را فراموش می‌کنند و به سوی نسیان می‌روند. بخصوص که بسیاری مجبور شده‌اند روزها و لحظات خود را در تنهایی سر کنند و از دیدار فرزندان و آشنایان خود محروم شده‌اند.

 

سیمین گرچه معتقد است در شرایط کرونایی کمی بی‌حوصله شده ولی معتقد است مشکلات روانی خیلی وقت است دامن‌گیر همه مردم بخصوص قشر بازنشسته  و کم‌درآمد شده:«واقعا اعصابمان ازبی عدالتی بهم ریخته مخصوصا فکر آینده‌ی بچه‌ها با این شندغاز حقوقِ  بخورونمیر و وام‌هایی با سود کلان....» علاوه بر نگرانی برای معاش،  از عدم همکاری و توجه همسر و فرزندانش دلگیر است. و برایش سوال است «که چرا فرزندان نسل ما عین خودمان نیستند وبیشتراوقات خودرا با گوشی همراه و یا چت وگردش با دوستان می‌گذرانند» گرچه معتقد است  دیگر عادت کرده است اما در این روزهای کرونایی این بی‌توجهی باعث شده بیشتر احساس تنهایی کند. شمسی نیز از اینکه آنقدر در خانه مانده کسل شده و نگران مادر پیرش است که دیگر نمی‌تواند مرتب به او سر بزند و از رضایتش خوشحال شود. مادری که حتما در استفاده از عابر بانک مشکل دارد تا چه برسد به خرید اینترنتی. حتما نمی‌تواند با تلفن‌های جدید کار کند و حتی از دیدنش در فضای مجازی هم محروم شده. از اینکه این همه رنج به زندگیش اضافه شده غصه می‌خورد و این احساس که نه مسئولین کنترلی بر اضاع دارند و نه مردم توانایی این را دارند که فاصله را حفظ کنند باعث اضطراب و بلاتکلیفی‌اش شده. بخصوص که به خاطر سنش خود را بیشتر در معرض خطر بیماری می‌بیند و از آنچه که در جامعه می‌گذرد: بیکاری، فقر و غیره احساس می‌کند در مرز دیوانگیست. هیچ امیدی به آینده ندارد. از آن می‌ترسد. خودش آرتروز دارد و نیاز به عمل جراحی، اما می‌ترسد اقدام کند مبادا به کرونا مبتلا شود، از طرفی درد هم امانش را بریده. مدام باید برای بررسی‌های پزشکی مراجعه کند و پرداخت هزینه‌ها در توانش نیست و سقف بیمه تکمیلی هم بسیار پایین است. دلش برای دخترهایش که در خارجند بدجوری تنگ شده و مطمئن نیست دیگر بتواند آن‌ها را ببیند.

 

دلایل این تنهایی، افسردگی و ترس گرچه ممکن است  تنوع داشته باشد اما همه‌اشان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در نتیجه سیاسی‌اند.  افسردگی واکنشی منطقی است به عوامل استرس‌زای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم. جامعه‌ای که هدفش نه رفاه افراد بلکه سود بیشتر است و حال بواسطه‌ی ترس از کاهش تولید سود و یا از دست دادن آن دچار بحران شده. بحرانی که فقط اقتصادی نیست بلکه روح و روان و رفتار انسان‌ها را نیز متاثر کرده است. بحرانی که به نظر نمی‌رسد به زودی تمام شود و پیامدهای آن بیشتر از خودش همه را می‌ترساند و بیشتر از همه آنانی را  که در خط مقدم این «جنگ» نابرابر ایستاده‌اند: فرودستان و اقشار آسیب‌پذیر، از جمله بازنشستگان  و بیش از آن، زنان بازنشسته: به عنوان زن در یک جامعه مردسالار؛ و بازنشسته و سالمند در جامعه‌ای سودمحور که ارزشی برای انسان‌ها قائل نیست و انسان‌ها برایش فقط تا زمانی اهمیت دارند که بتوانند کار و تولید ارزش می‌کنند.

 

درد و رنج بسیار است: دردهایی که همه از آن رنج می‌برند؛ دردهای خاص بازنشستگان؛ دردهای  خاص زنان بازنشسته؛  دردهای خاص بازنشسته‌های آموزش و پرورش و دردهایی که خاص تک‌تک این زنان است. اما در عین حال می‌توان فهمید که همه‌ی آن‌ها خواهان دنیایی بهترند؛ دنیایی که در آن هیچکس نادیده گرفته نشود؛ فراموش نشود: دنیایی دیگر. دنیایی عادلانه، بدون فقر و نگرانی. جایی که احساس آزادی و شادی کنی، نگران آینده خود و فرزندانت نباشی و.... با همین چشم‌انداز و آرزوهاست که بازنشستگان در چند سال اخیر با ایجاد تشکل‌هایی برای پی‌گیری خواست‌های کوتاه مدت خود و حرکت برای ساختن دنیایی بهتر، تجمعات اعتراضی بسیاری را ترتیب دادند که حضور زنان در آن‌ها چشمگیر بوده است. زنانی که گاه در حکم رهبران این تجمعات عمل کردند و تا پای بازداشت و بازجویی هم رفتند.

 

بسیاری از منتقدین دنیای کنونی، از جمله بازنشستگان مبارز این بحران را فرصتی می‌دانند برای  تامل دوباره در باره‌ی شرایط جاری و تغییر جهان. بله، بحران‌ها  فرصتند  و باید فرصت‌ها را غنیمت بدانیم، چه برای ساختن دنیایی دیگر، چه برای طرح خواست‌های مشخص خود در شرایط کرونایی همچون: تامین و توزیع بسته‌های رایگان بهداشتی، پیشگیری و کمکی برای خانواده‌های آسیب‌پذیر و کم‌درآمد؛ ممنوعیت افزایش اجاره‌بها، تخلیه اجباری و یا فسخ قرارداد اجاره‌ مسکن؛ بخشودگی/ تخفیف/ اقساطی کردن قبوض آب، برق، تلفن و گاز؛ تعویق قسط وام‌ها؛ و .... چه برای طرح خواست‌های کوتاه مدت خود همچون:

* بهداشت، پیشگیری و درمان رایگان، غیرطبقاتی و همگانی

* اجرای قانون همسان‌سازی و افزایش حقوق‌ ومزایا براساس تورم واقعی و استانداردهای مناسب، شایسته و انسانی

* تامین کار  و تحصیل رایگان در تمامی سطوح

* ایجاد امکانات رایگان و شایسته برای نگهداری از  سالمندان، و تامین نیروهایی جهت مراقبت و پرستاری از آنان در محل زندگی خودشان 

* ایجاد امکانات ورزشی، تفریحی و شادی برای سالمندان

* لغو کلیه قوانین زن‌ستیز و تبعیض‌آمیز از جمله در زمینه حقوق ودستمزد، قوانین بازنشستگی، ارث، ازدواج، طلاق، حضانت و غیره

* حق ایجاد تشکل، عدم پیگرد و آزادی فعالین بازنشسته

* و....

و چه برای ساختن دنیایی دیگر: دنیایی عاری از هرگونه تبعیض، سلطه، ستم و سالاری.

 

 

زنان آرزم (آورد رهایی زنان ومردان)

٤ خرداد ماه ١٣٩٩

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©