به
مناسبت هشتم
مارس، روز
جهانی زن
الگوی
نولیبرالی
اشتغال زنان
خسرو
صادقی بروجنی
نقد
اقتصاد
سیاسی05/03/2013
نابرابری
جنسیتی همچون
دیگر
نابرابریهای
اجتماعی ریشه
در جهانیسازی
و تحولات چند
دههی اخیر
ندارد و پیش
از آن نیز
وجود داشته
است. اما روند
جهانیشدن و
گفتمان
نولیبرالی
حاکم بر آن،
همچون دیگر
عرصههای
نابرابری، بر
نابرابری
جنسیتی نیز
تأثیر داشته است.
آثار
جهانیسازی
بر زنان
پیچیده و اغلب
متناقض است.
گروهی از
پژوهشگران،
با تأکید بر
ابعاد مثبت
جهانیسازی،
معتقدند زنان
عمدتاً منافع
بسیار از اصلاحات
اقتصادی و
سیاستهای
تعدیل
ساختاری به
دست آوردهاند.
از دیدگاه
آنان، اگر چه
جهانیسازی
روند قطبیشدن
را تشدید کرده
اما به طور
فزایندهای
موجب افزایش
درآمد و
اشتغال زنان
نیز شده است.
از دههی
1950 تا پایان دههی
1990، نسبت زنان
شاغل بین 20 تا 59
سال تقریباً
از یک سوم به
یک دوم افزایش
یافت. در
بسیاری از
موارد، نرخ
مشارکت نیروی
کار زنان
همگام با
مردان افزایش
یافته است.
بر طبق آمار،
نیروی کار
زنان در سطح
جهانی از 36
درصد در سال 1960
به بیش از 40
درصد در 1997 رسید.
جهانیسازی،
با تسریع روند
صنعتیشدن،
موجب جذب
بیشتر نیروی
کار زنان در
بخش صنعت و در
کشورهای
توسعهنیافته
یا در حال
توسعه شد. (Razavi, 2001:23).
از 1970
بدینسو در
زمینههای
بهداشت و
آموزش، با
کاهش شکافهای
جنسیتی روبرو
هستیم. (UNDP, 1999:3)
برای
مثال، نسبت
ثبتنام
دختران در
دبیرستان در
سراسر جهان از
36 درصد در سال
1990، به 61 درصد در
سال 1997 رسید،
همچنین نرخ
فعالیت
اقتصادی زنان
در فاصلهی
سالهای 1990 تا
1997، از 34 درصد تا 40
درصد رشد کرد (UNDP, 1999:22). در بسیاری
از نقاط دنیا
زنان بیشتری
وارد بازار
کار شدند.
برای مثال در
اروپای غربی
از دههی 1970 تا 1990
حدود یک ملیون
مرد بیکار
شدند، در حالی
که تعداد زنان
شاغل به 13
میلیون نفر
افزایش یافت.
بهعلاوه از
سال 1978 تا 1988
متوسط دستمزد
کارگران زن در
کشورهای شمال
از 43 درصدِ
دستمزدِ
مردان تا 54 درصدِ
آن افزایش
یافته است (Simai, 1995:12) .
استفاده از
اینترنت به
عنوان یکی از
مظاهر جهانیشدن
فرصتهایی
برای زنان در
تجارت
الکترونیک
ایجاد کرده
است. برای
مثال در
هندوستان از
طریق
بازاریابی با
استفاده از
عکسهای
دیجیتالی
تولیدات، بیش
از 6000 زن
روستایی توانستهاند
تولیدات خود
را به بازار
عرضه کنند.
چنین
فرایندی به
عرضهی
مستقیم
تولیدات با
حذف واسطهها
و دلالها میانجامد
و زنان منابع
بیشتری از
فروش تولیدات را
بهدست میآوردند.
همچین بسیاری
از تجربیات
جهانی نشان میدهد
که افزایش
صادرات
کالاهای
صنعتی در کشورهای
در حال توسعه
با افزایش
تقاضا برای
اشتغال زنان
همراه بوده
است زیرا
صنعتیشدن در
شرایط بینالمللی
در کشورهای در
حال توسعه به
نیروی کار
زنان وابسته
است. برای
مثال، تعداد
کارخانههای
نساجی در
بنگلادش از
چهار کارخانه
در 1978 به 2400
کارخانه در 1995
با 2/1 میلیون
کارگر رسیده
که 90 درصد آنان
را زنان زیر 20 سال
تشکیل میدهند (Sobhy, 2003) .
تحقیقاتی
که بر آثار
مثبت جهانیسازی
در زمینهی
برابری
جنسیتی و
بهبود شرایط
زندگی زنان تأکید
دارند، نشان
میدهند که در
دوران جهانیسازی
اشتغال زنان
موجب افزایش
درآمد آنان، در
نتیجه،
افزایش
دسترسی زنان
به امکانات
اجتماعی همچون
آموزش و
بهداشت و
درمان و در
مجموع بهبود شاخص
توسعهی
انسانی شده
است.
همچنین
شواهد تجربی
در این
تحقیقات نشان
میدهد با
افزایش
اشتغال زنان
جوان، درآمد،
استقلال مالی
و در نتیجه
قدرت انتخاب
آنها افزایش
یافته است.
اما با وجود
تمامی این
پیشرفتها در
زمینهی
برابریهای
جنسیتی، هنوز
کاستیهای
بسیاری در این
زمینه وجود
دارد که قابل
چشمپوشی
نیست.
برای
نمونه، وقتی
پژوهشگران
شاخص توسعهی
انسانی
جنسیتی را
محاسبه کردند
در هیچ یک از 130
کشور مورد
بررسی، زنان
از فرصت های
مساوی با مردان
برخوردار
نبودند(UNDP,
1995:2) . همچنین
بر اساس همین
گزارش در اغلب
کشورها زنان
برای کار
یکسان با
مردان دستمزد
مساوی دریافت
نمیکنند. در
کشورهای
کمونیستی
سابق نیز
موقعیت زنان
به طور کلی ـ
هم به معنای
مطلق و هم در
مقایسه با
مردان ـ از
نطر فرصتهای
استخدام،
مسئولیت،
مشارکت و
امکانات در دوران
زایمان افت
کرده است.
در دههی 1990
تقریباً 70
درصد فقرای
دنیا را زنان
تشکیل دادهاند
و درصد بالایی
از زنان جوان
در کشورهای جنوب
هنوز به آموزش
رسمی دسترسی
نداشتند.
زنانهشدن
فقر پیآمد
ناگوار
دسترسی
نابرابر زنان
به فرصتهای
اقتصادی است.
بر اساس همین گزارش
شمار زنان
روستایی که در
فقر مطلق زندگی
میکنند طی دو
دههی گذشته
نزدیک 50%
افزایش یافته
و به طور
فزایندهای
فقر تصویری
زنانه پیدا
کرده است
(همان، 36). بر اساس
گزارش توسعهی
انسانی
سازمان ملل
بین سالهای 1975
تا 1995 نرخ
مشارکت زنان
در نیروی کار
تنها 9/3 درصد
افزایش داشته
است (همان).
اما در
زمینهی
میزان اشتغال
زنان در
کشورهای کمتوسعهیافته
در مقایسه با
کشورهای
توسعهیافته
تفاوتهای
معناداری
وجود دارد. در
کشور های کمتوسعه
سن کار به طور
متوسط از 12 سال
(و حتی کمتر
از آن) در میان
زنان شروع میشود.
نرخ اشتغال
تقریباً در سن
27 سالگی به اوج
میرسد و سپس
در سنهای
بالاتر پایین
میآید. در
این کشورها
زنان جوان
فعال با توان
جسمی بالا را،
با دستمزد کم
به کار فرا میخوانند
زیرا اینگونه
اشتغال برای
سرمایهگذاران
متضمن ارزش
افزودهی
بیشتری است و
همچنین از کار
کودکان نیز
استفاده میشود.
اما در
کشورهای
پیشرفته سن
اشتغال از 18 سالگی
شروع میشود
(در موارد
کمیاب از 16
سالگی) و تا سن 50
تا 55 سالگی
همچنان بالا
میماند زیرا
در این کشورها
دستمزد زنان و
قوانین
بازنشستگی،
جدی و نهادینه
شده است.
نکتهی مهم
دیگر این است که
نرخ اشتغال در
کشورهای
توسعهیافته
در همهی سنین
بالاتر از
کشورهای کمتوسعه
است (رئیسدانا،
1383: 452).
در
بررسی مقطعیای
که «ویم
دیرکسن» (2000)
دربارهی
رابطهی بین
درصد بیکاران
جمعیت فعال، و
نسبت دستمزد
زنان به
دستمزد مردان
در کشورهای
مختلف جهان
انجام داده است،
مشاهده میشود
که هر چه درصد
بیکاران مرد
بیشتر شده است.
نسبت دستمزد
زنان به مردان
نیز بالا رفته
است. از این
بررسی و نتایج
حاصل از آن میتوان
این نتیجه را
گرفت که در پی
تحولات دو دههی
اخیر و در
دورهی جهانیسازی،
اشتغال زنان
بهخصوص در
بین اقلیتهای
قومی، ساکنان
مناطق
دورافتاده که
به کارهای
غیرحرفهای
با دستمزدهای
بسیار کم و
طبیعتاً بهرهکشی
بیشتر بهکار
گرفته میشوند،
رابطهی
مستقیم با
افزایش
بیکاری مردان
دارد. (همان: 453).
همچنین بر
اساس نمودار
زیر که نرخ
مشارکت نیروی
کار بر اساس
جنسیت در آمریکا
را نشان میدهد،
میزان مشارکت
نیروی کار در
میان زنان افزایش
و برای مردان
کاهش یافته
است.
گرچه
بسیاری این
افزایش
اشتغال در
میان زنان را
پدیدهای
مثبت ارزیابی
میکنند، اما
در بخشهای
غیر رسمی
اقتصاد جهانی
هنوز هم گرایشهای
آشکاری در
زمینهی
الگوی استخدام
مبتنی بر
استثمار
نیروی کار
زنان وجود
دارد. مشاغل
غیررسمی به
طیف گستردهای
از مشاغل موقت
یا زیرزمینی
ایجادشده در
مناطق شهری
کشورهای
درحالتوسعه
اطلاق میشود (Gilbert, 1999:25)،
از ویژگیهای
بارز اینگونه
مشاغل، ورود
آسان به آنها،
سطح پایین
مهارت،
سرمایه و
فناوری و روشهای
تولیدی کاربر
در آنهاست.
برخلاف مشاغل
رسمی که
فعالیتشان
در جهت
سودآوری است،
اینگونه
مشاغل ناظر بر
تأمین معیشت
هستند و از اینرو
ضمن اینکه
تحت حمایت
قانون کار
قرار ندارند،
محل جذب آسیبپذیرترین
اقشار جامعه و
محیطی مناسب
برای شیوع
انواع آسیبهای
اجتماعی
هستند.
در
زمینهی
جایگاه مشاغل
غیررسمی و سهم
آن در اشتغال
کل جامعه، به
دلیل ماهیت
نامنظم، بی
قاعده و مخفی
اینگونه
مشاغل و
همچنین
تعاریف و طبقهبندیهای
متفاوتی که
سازمانها و
دولتها
ارائه کردهاند،
مقایسهی بینالمللی
در این زمینه
دشوار است و
بایستی
حداکثر
احتیاط به کار
گرفته شود.
با این
حال، دادههای
مربوط به این
بخش نشان میهد
که در بیشتر
کشورهای
جهان، بخش
غیررسمی در دهههای
اخیر افزایش
یافته است.
برای مثال در
آمریکای
لاتین،
برمبنای
برآوردهای
انجام شده، سهم
نیروهای کار
در فعالیتهای
غیر رسمی از 9/16
درصد در سال 1970
به 3/19 در 1980
افزایش یافت و
از 1980 به این طرف
افزایش سهم
مشاغل
غیررسمی بهویژه
در شهرها شتاب
بیشتری گرفته
است. به طوری
که بین 1980 تا 1990
نیروی کار غیر
رسمی در نواحی
شهری آمریکای
لاتین از 6/25
درصد به 30 درصد
افزایش پیدا
کرده است.
(همان، 205-218) یا طی
همین دوره، در
کشورهای
آفریقایی
جنوب صحرا 60
درصد نیروی
کار شهری در
سال 1985 در بخش
غیر رسمی فعال
بوده اند و در کل
در کشورهای در
حال توسعه بین
36 تا 60 درصد نیروی
کار و حتی 20 تا 40
درصد تولید
ناخالص داخلی
را سهم شاغلین
غیر رسمی
برآورد میکنند. (Colin and Others, 1998:115).
بازارهای
جهانی
گسترده، در
بخش کارگران
خانگی و
کارگران
جنسی، شغلی
وسیعی برای
زنان فراهم
کردهاند.
برای مثال، از
سال 1988 تا 1992 حدود 286
هزار زن فیلیپینی
و 50 هزار زن
تایلندی به
عنون «سرگرمکننده»
وارد ژاپن شدهاند (Pettman, 1997:197). بسیاری
از کارگران
خانگی زن
مهاجر مورد
آزار جنسی
قرار گرفته و
به کارهای
طاقتفرسای
غیر قابلقبول
گمارده شدهاند،
اما این
مشکلات
تاکنون در
مقیاس جهانی به
طور نظاممند
به اثبات
نرسیدهاند.
سید
رضا نقیبزاده
(1381) در مقالهای
که بررسی
وضعیت زنان در
دوران جهانیسازی
پرداخته است
چنین نتیجهگیری
کرده است که 67
درصد از ساعات
کار در جهان
به زنان تعلق
دارد، ولی
زنان کمتر از
یک درصد از
دارایی جهان
را در اختیار
دارند. این
فرایند نشان
دهندهی
افزایش
اشتغال زنان
از لحاظ کمّی
و وضعیت
ناگوار کیفیت
مشاغل و
دستمزدهای پایین
آنان نسبت به
مردان است.
یکی از عوامل
این مسئله را
میتوان
تمایل ذاتی
نظام سرمایهداری
و ایدئولوژی
نولیبرالیسم
در استفاده از
کار ارزان
برای افزایش
ارزش اضافی
دانست.
در
دوران اخیر با
اجرای برنامههای
موسوم به «ریاضت
اقتصادی»،
دولت از وظایف
اجتماعی خود
در جهت تأمین
بخشی از رفاه
و عدالت
اجتماعی برای
اكثریت جامعه
عقبنشینی میكند
و با واگذاری
سازوكار
اقتصادی و به
تبع آن
اجتماعی
جامعه به دست
نظام بازار،
موجب تنزل سطح
معیشت این
اقشار و طبقات
و باعث میشود
افراد بیشتری
از اعضای
خانواده
الزام به كار
كردن داشته
باشند. با
توجه به
فشارهای
معیشتی
موجود، یکی از
عوامل افزایش
اشتغال زنان
را میتوان
نتیجهی
اجبار بیرونی
برای تأمین و
حفظ سطح معیشت
خانواده
دانست.
به
عبارت دیگر
«برنامههای
تعدیل
ساختاری
هزینههایی
را از بخش عمومی
به خانوادههای
جوامع كوچك
منتقل ساخته
است، ولی این
هزینهها در
آمار رسمی
موجود نیست و
به همین علت
سیاستهای
تعدیل
ساختاری از
لحاظ اقتصادی
در تراز پرداخت
ها سودآور مینمایند.
اما این
سودآوری با
كار بیشتر
زنان صورت می
گیرد» (بهرامی
تاش، 1389).
بنابراین
افزایش میزان
اشتغال در این
مورد صرفاً
نتیجهی
افزایش
دسترسی برابر
زنان به فرصتهای
شغلی و همچنین
افزایش میزان
توانمندیهای
آنان نیست
بلكه نشان
دهندهی
الزام بیشتر
آنها برای
ورود به بازار
كار و فروش
نیروی كارشان
است. البته
بدیهی است
چنین تحلیلی
به معنای انكار
حق اشتغال
زنان نیست،
بلكه مدعی است
در دوران
سرمایهداری
متأخر كه در
آن بهسر میبریم،
اشتغال زنان،
بهویژه زنان
خانوار، خلاف
آن چه در
تبلیغات رسمی
اعلام میشود،
بیش از آن كه
محصول برابری
جنسیتی باشد،
محصول تنزل
سطح معیشتی
خانوار و
اجبار بیرونی
آنها برای
ورود به بازار
كار است.
آمارهای
مربوط به افزایش
اشتغال غیر
رسمی، میزان
دستمزد و سطح پایین
كیفیت شغلی
این گونه
مشاغل در میان
زنان، شاخص
مناسبی برای
تأیید چنین
نظری است.
در
زمینههای
غیر از اشتغال
نیز نابرابری
جنسیتی مشابهی
بین مردان و
زنان وجود
دارد که بعد
از رواج جهانیسازی
بازتولید شده
و شکل جدیدتری
به خود گرفته است.
برای مثال، در
مورد
ارتباطات
جهانی، بررسیهای
گوناگون نشان
دادهاند که
تقریباً در
همهی کشورها
(به استثنای
چند کشور
معدود مثل
فرانسه و
ترکیه) اکثریت
استفادهکنندگان
از اینترنت را
مردان تشکیل
میدهند (Lake,
1994:10-11). در
اواخر دههی 1990
زنان در
آمریکا 38
درصد، در
برزیل 25 درصد،
در روسیه 16
درصد ودر
کشورهای عربی
4 درصد
استفادهکنندگان
از اینترنت را
تشکیل دادهاند (UNDP, 1999:62). از سوی
دیگر برخی
شواهد نشان میدهند
که دستکم در
آمریکا شکاف
جنسیتی در
دسترسی به
اینترنت در
حال از بین رفتن
است (Lekhi, 2000:76-101).
زنان
همچنین در پستهای
مدیریتی هنوز
به برابری
کامل با مردان
نرسیدهاند و
اکثر زنان
برای رسیدن به
مناصب باید
کارکردهای
مردانه از خود
نشان دهند و
هویتی وارونهای
از خود جلوه
دهند تا بتواند
پستهایشان
را در مراتب
بالاتر اشغال
کنند. زنان در
رهبری سازمانهای
جهانی نیز وضع
مشابهی نسبت
به کشورها و
دولتهایشان
دارند. برای
مثال، در سال 1997
در صندوق بینالملی
پول 31 زن، که 10
درصد کارکنان
مدیریتی را تشکیل
دادهاند،
وجود داشت. در
حالی که 593 زن، 86
درصد کارکنان
پشتیبانی
بودند (IMF,
1998:101).
خلاصه
آنکه جهانیشدن
معاصر،
تأثیرات
متفاوتی بر
نابرابری جنسیتی
داشته است. در
گزارشهایی
که با رویکرد
علم اقتصاد و
مبتی بر روششناسی
کمّی و
پوزیتیویستی
ارائه میشود
شاهد افزایش
میزان اشتغال
زنان بدون توجه
به وضعیت کیفی
این گونه
مشاغل هستیم.
اما جهانیسازی
هزینههای
سنگینی بر دوش
زنان وارد
کرده است و
موجب دسترسی
نابرابر زنان
نسبت به مردان،
به فضاها و
قلمروهای
جهانی و متحمل
شدن هزینههای
بیشتر برای
آنان شده
است. بیشتر
زنان کارگر
شرایط
نامطلوبی
دارند و هزینههای
بازسازی
اقتصادی
جهانی
نولیبرالی به
طور
نامتناسبی بر
زنان تحمیل
شده است ( شولت
:1383، 318).
در
دورهی اخیر
تعداد
مزدبگیران در
بخشهای
خدماتی و ورود
زنان در
فعالیت
اقتصادی افزایش
بسیار یافته
است. اما ورود
زنان به بازار
كار بیش از
همه (به
میزانی كمتر
یا بیشتر برای
تمام كشورهای
سرمایهداری
صحیح است) در
بخشهای غیر
صنعتی رخ داده
است كه از
مهارتهای
کمتر
برخوردارند
(خرده فروشی،
كارهای اداری،
خدمات، حال آن
كه نسبت زنان
در مناصب مدیریت
كم و بیش
پایدار مانده
است) و در
جایگاه های
نسبتاً زیر
دست در سلسله
مراتب اقتدار
واقع شده اند.
همچنین زنان
نهتنها
قربانی اصلی
بازتولید
تقسیم كار
درون كارمزدی
غیرمولدند
بلكه این امر
در مورد آنان با
اشكال
گوناگون ستم
جنسی در
فرایند كار،
در روابط
استثمار و
سلطهی سیاسی-
ایدئولوژیك،
تكمیل میشود.
این عنصر نقش
خاص خود را
ایفا میكند؛
نقشی مشابه
پدیدهی
نژادپرستی كه
كارگران
مهاجر از آن
رنج میبرند
((پولانزاس، 384).
بنابراین
باید به این
نکته توجه
داشت که اگر چه
اشتغال زنان
به خودی خود و
بدون توجه به
متن ساختاری
كه در آن
ایجاد میشود،
پدیدهای
مثبت در
راستای
برابری
جنسیتی و
امكان
استقلالپذیری
بیشتر آنان
است، اما
هنگامی كه
ساختار نابرابر
موجود و شرایط
و علل آن را
بررسی میكنیم،
به این نتیجهگیری
میرسیم كه
اجبار به كار
كردن، آن هم
مشاغلی غیر تخصصی
و با كیفیت
كاری و دستمزد
بسیار پایین،
كه صرفاً ناشی
از حفظ بقا و
معیشت حداقلی
است، نه تنها
موحب رشد و
شكوفایی
استعدادهای
زنان نمیشود،
بلكه زمینههای
فرسودگی جسمی
و روانی آنها
و بیگانگی از
کار در میان
آنها را
فراهم میكند.
بدین
ترتیب هر چند
افزایش كار
مزدی زنان
موجب افزایش
درآمد شخصی و
نیز قدرتشان
در خانواده میشود،
اما از آن جا
كه هنوز بخش
عمدهای از
انجام خدمات
درون منزل بر
دوش زنان میباشد،
پیشرفت شغلی
آنها با
هزینهی زیاد
فشار روانی و
فرسایش همراه
است. (استنفورد،
1391: 103) این تحلیل و
توجه به سویههای
مختلف آن باید
از دقت و
موشكافی
زیادی برخوردار
باشد چرا كه
بیتوجهی به
این امر میتواند
به مخالفت با
حق زنان برای
اشتغال و حضور
پویا در جامعه
سوء تعبیر شود.
ملخص
کلام آن که
«علم اقتصاد» (و
نه اقتصاد
سیاسی) با
بهرهگیری از
روششناسی
مرسوم خود و
ارائهی
آماری دال بر
افزایش نرخ
اشتغال زنان،
به سازوکارهای
قدرت و نظام
سیاسی ـ
اقتصادی موجود
بیتوجه است و
با رویکردی
غیر تاریخی،
غیرانضمامی و
غیرانتقادی
به مسائل،
صرفاً با اتکا
به آمار و
میزان افزایش
کمّی آن به
نتیجه گیریهای
دلخواه خود
نائل میشود.
منابع
- استنفورد،
جیم (1391). اقتصاد
به زبان
خودمان (2- بنیانهای
نظام سرمایهداری)،
ترجمهی مریم
بیرمی،
انتشارات
پژواك.
- بهرامی
تاش، رکسانا (1389).
چالش با
اقتصاد
نولیبرالیسم
(جنسیت و
جهانی سازی در
آسیای جنوب
شرقی)، ترجمه
غلامحسین فتح
اله نوری،
انتشارات سمت.
- پولانزاس،
نیكوس (1390). طبقه
در سرمایهداری
معاصر، ترجمه
حسن فشاركی و
فرهاد مجلسی
پور، نشر
رخدادنو.
- رئیس
دانا، فریبرز
(1383). جهانیسازی
قتل عام
اقتصادی، چاپ
اول، تهران،
انتشارات
نگاه.
- شولت،
یان آرت (1382).
جامعهی مدنی
و دموکراسی در
مدیریت
جهانی، ترجمهی
پویه میثاقی،
فصلنامه
اقتصاد
سیاسی، سال اول،
شماره سوم، صص
62- 37.
- صادقی بروجنی،
خسرو (در دست
انتشار).
جهانی سازی و
نابرابری،
نشر پرسش.
- نقیب
زاده، سیدرضا
(1381). وضعیت زنان
در روند جهانیشدن،
فصلنامه کتاب
زنان، شماره 11.
- Borchers, Andrea T and M.
Eric Gershwin (2012). Sociological differences between women and men: Implications
for autoimmunity, Autoimmunity Reviews, Volume 11, Issues 6–7.
http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S1568997211002904
- Colin, C. Wiliams and
Windebank (1998). Informal Employment in the Advanced Economies, Routledge
Publication.
- Gilbert. A (1999). The
LatinAmericanCity, Latin American Bureau.
- IMF (1998). Annual Report
1998, Washington Dc, IMF
- Lake. H (1994). Wipeout in
Cyberspace, Amnestry, Campaign Journal for Amnestry International British
Section, No.70.
- Pettman. J, J (1996). An
international Political Economy of Sex? , In E. Kofman and G. Youngs (eds),
Globalization: Theory and Practice. London: Pinter. pp. 191-208
- Razavi, Shahra (2001).
Globalization, Employment and women’s Empowerment,
http://www.un.org/womenwatch/daw/csw/empower/documents/Razavi-BP.pdf
- Simai, M (1995). The
politics and Economics of Global Employment, Vo.1, London: Zed
- Sobhy, Hoda (2003) «Women
and Globalization«, Paper presented to Fourth Annual Conference: Globalization
and Equity. January 21, 2003,Cairo (Global Development Network),
http://www1.aucegypt.edu/src/globalization/Documents/Sobhy_paper.pdf
- UNDP (1999). Human
Development Report 1990, New York: Oxford University Press