Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ برابر با  ۲۵ نوامبر ۲۰۲۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳  برابر با ۲۵ نوامبر ۲۰۲۴

 مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان

 

خشونت و مردانگی: رویکردی مارکسیستی

 

جیمز مک کیب

 

ترجمه‌ی: فرزانه راجی

 

در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خشونت اشباع شده است. این روزها زندگی میلیون‌ها انسان در اثر جنگ، پاک‌سازی قومی و حتی نسل‌کشی زخم برداشته است. از آن‌جا که سرمایه‌داری نظامی اقتصادی مبتنی بر رقابت و استثمار است، فردگرایی، خودشیفتگی، تهدید، اجبار و سوء‌استفاده با تاروپود آن عجین شده است.

این نظام به مردم از هر جنسیت آسیب می‌رساند و آن‌ها را مورد خشونت قرار می‌دهد که در نتیجه اغلب به شیوه‌هایی سمی و تجاوزکارانه رفتار می‌کنند. با این حال، در جامعه‌ی سرمایه‌داری رابطه‌ی بسیار خاصی بین خشونت و مردانگی وجود دارد.

عمدتاً مردان[۱] عاملان ارتکاب خشونت جسمانی در سراسر جهان هستند، اما به‌ندرت درباره‌ی این جنبه از خشونت جنسیتی اظهارنظر می‌شود. به جای انتشارِ آمارِ «تعداد مردانی که در سال به زنان تجاوز می‌کنند»، آمارهای منتشر شده در مورد «تعداد زنانی است که در سال مورد تجاوز قرار می‌گیرند». بیست‌وپنجم نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان است، اما مشکلِ اصطلاحِ خشونت علیه زنان این است که عامل فعال را از جمله حذف می‌کند. به‌ همین دلیل، بسیاری از مبارزان ضدخشونت به‌جای آن از اصطلاح «خشونتِ مردان علیه زنان» استفاده می‌کنند تا متداول‌ترین گروه از مجرمان را در کانون توجه قرار دهند. این اصطلاح جدید تمرکز را به چگونگیِ ارتباطِ اجتماعی ‌شدن مردان با شیوعِ خشونت در جامعه‌ی سرمایه‌داری معطوف می‌کند.

 

نتیجه‌ی «پسران پسر خواهند شد«

 

 

بهنجار کردن خشونت جنسی با بهنجار کردن خشونتِ مردان هم‌‌راه است. هنجارهای خطرناک و ضداجتماعی رفتاری مردانه‌ بسان امری طبیعی و عادی توجیه ‌شوند. مفهوم «پسرها همین‌طورند» در زبان روزمره رفتارهای مسئله‌ساز را مشروع جلوه می‌دهد و در مقابل هیچ اصطلاحی معادل «دخترها همین‌طورند» وجود ندارد. حتی اگر کسی مشروعیت مفهوم «پسرها همین‌طورند» را رد کند، این اصطلاح معنای خاصی دارد، در حالی که «دخترها همین‌طورند» فاقد معنای مشخص یا بار معنایی خاص است.

از آن‌جا که خشونت جنسی بسیار بهنجار شده است، غالب مردانی که مرتکب تجاوز می‌شوند خود را متجاوز نمی‌دانند. هنگامی که سوءرفتار به‌صورت انتزاعی مورد بحث قرار می‌گیرد، رسانه‌ها تمایل دارند که متجاوزان را هیولا یا عجیب‌و‌غریب معرفی کنند و اعمال آن‌ها از هر زمینه‌ی اجتماعی حذف می‌شود. در واقع، بسیاری از سوءاستفاده‌کنندگان و متجاوزانْ پدرانی، معلمانی، پزشکانی، مربیانی و رهبرانی بسیار «بهنجار» هستند. اما اغلب، زمانی‌که نمونه‌های خاصی از خشونت جنسیتی و زن‌کشی مورد بحث قرار می‌گیرد، مرتکبان آن‌ها رنگ انسانی به خود می‌گیرند، به‌ویژه اگر سفیدپوست یا مردان «محترم» طبقه‌ی متوسط یا طبقه‌ی بالا باشند. نمونه‌ای واضح و تلخ از این دست اتفاق‌ها در کانتی کلر در نوامبر 2023 رخ داد، زمانی که زنی به دست شوهر ٣٠ ساله‌ی خود به قتل رسید و مرد سپس خودش را کشت. کشیشی که ریاست مراسم تشییع جنازه‌ی مشترکِ قربانی و عامل زن‌کشی را برعهده داشت، علت مرگ آن‌ها را نادیده گرفت، اما در مورد «مهارت‌ مرد در کباب‌پزی»، «عشق او به دوچرخه‌سواری» و «دوستان مهمِ بسیاری که در باشگاه دوچرخه‌سواری دالمن داشت» سخن گفت.[۲]

هنگامی که مردان سفیدپوست آمریکایی اعمال تروریستی مانند حمله‌ی مسلحانه علیه مردم را مرتکب می‌شوند، رسانه‌ها و نهادهای گسترده‌تر به اغلب این مجرمان رنگ انسانی می‌دهند، بر سلامت روان آن‌ها متمرکز می‌شوند یا سرگرم‌ شدن‌شان به بازی‌های ویدیویی خشونت‌آمیز را از دلایل اعمال خشونت‌آمیز شدید می‌دانند. اما جنبه‌ی جنسیتی خشونت به‌ندرت توضیح داده می‌شود. در مقابل، هر زمان که فردی دگرباش یا ترنس حمله‌ی مسلحانه‌ای علیه مردم انجام داده باشد، هویت جنسیتی‌ا‌ش به عنوان دلیل فرضی رفتار خشونت‌آمیزش کانون توجه رسانه‌ها قرار می‌گیرد. واقعیت در این مثال عکس این قضاوت‌ها را نشان می‌دهد. بایگانی حوادث خشونت‌آمیز مسلحانه[۳] بیش از ٤٤٠٠ حمله‌ی مسلحانه به مردم را در خلال دهه‌ی 2010 ثبت کرده است که در کم‌تر از ١٠ مورد، مظنونان تراجنسیتی تشخیص داده شده بودند یعنی حدود 0.11 درصد از کل این حملات را شامل می‌شود. افزون بر این، پروژه‌ی بررسی خشونت (The Violence Project)، گروهی پژوهش‌گر[۴] که از ۱۹۶۶ داده‌های مرتبط به تیراندازی به مردم را در آمریکا بررسی می‌کند، دریافت که مردان (Cis men) با نسبت تکان‌دهنده‌ی 98 درصد این جنایت‌ها را انجام داده‌اند. (هم‌چنین شایان ذکر است که یافته‌های بایگانی حوادث خشونت‌آمیز مسلحانه[۵] نشان می‌دهند که در ٢/٦٨ درصد موارد از تیراندازی‌ها به مردم بین سال‌های 2014 و 2019، کسانی که افراد خانواده یا شرکای زندگی خود را کشته یا به آن‌ها تیراندازی کرده‌اند، سابقه‌ی خشونت خانگی داشته‌اند.)

 

 

پدیده‌ی «متهم‌کردن متقابل»۶»

 

 

مردی در کالیفرنیا در 2014، که بیانیه‌ای توهین‌آمیز و زن‌ستیزانه پیرامون انگیزه‌ی خود نوشته بود، حمله‌ی مسلحانه‌ی هولناکی به مردم کرد. زنان با استفاده از هشتگ توییتری «آری همه‌ی زنان» (yesallwomen#) در پاسخ به این مورد از تروریسم زن‌ستیزانه میلیون‌ها توییت منتشر کردند. شعار «بله همه‌ی زنان» در پاسخ به گزاره‌ی شایعِ «نه همه‌ی مردان» که مردم اغلب هنگام طرح استدلال‌های فمینیستی با آن‌ها در فضای مجازی مواجه می‌شوند، تنظیم شد. این شعار «بله همه‌ی زنان» این نظر را تقویت کرد که همه‌ی زنان در طول زندگی خود با آزار و اذیت جنسی روبه‌رو هستند؛ این شعار بعداً در شعار «97 درصد» بازتاب یافت که در 2021 در تیک‌تاک ترند شد و به بررسی‌ای اشاره می‌کرد که در آن ۹۷ درصد از زنان پاسخ‌گو فاش می‌کردند که قربانی تهاجم جنسی شده‌اند.

برخی از افراد ممکن است مخالف تأکید بر «خشونت مردانه» باشند، با این استدلال که برخی از مردان نیز قربانی خشونت شریک جنسی خود و به‌دست زنان هستند. البته، بسیاری از زنان به شیوه‌های آزاردهنده‌ی جسمی و روحی رفتار می‌کنند، اما خشونت مردان در راستای هنجارهای جنسیتی مردانه است، در حالی که خشونت زنان برخلاف هنجارهای کلیشه‌ای جنسیتی زنانه است.

طرف‌داران برتری مردانه دوست دارند به این نکته اشاره‌کنند که چگونه مردان نرخ امید به زندگی کم‌تر و نرخ خودکشی بالاتری نسبت به زنان دارند، گویی این موضوع را فمینیسم نادیده گرفته است. فمینیست‌ها اما در واقعیت اولین کسانی بودند که کشف کردند چگونه مردان نیز از ماهیت جنسیتی وجودشان رنج می‌برند. جنبشِ سلامت مردان زاییده‌ی جنبش فمینیستی بود، و فمینیست‌ها در برجسته ‌کردن این موضوع که از هر پنج مرد یک نفر در کودکی قربانی آزار جنسی شده است، پیش‌تاز بوده‌اند. مردان نیز اکثریت قریب‌به‌اتفاقِ قربانیان قتل و تلفات جنگ را تشکیل می‌دهند. بنابراین نباید تعجب‌آور باشد که مردان نیز منفعت شخصی‌ِ قوی در پیوستن به مبارزه‌ی فمینیسم سوسیالیستی برای پایان دادن به خشونت مردان دارند.

 

 

ذات‌گرایی زیست‌شناختی: دفاع کاملاً ناآگاهانه از وضعیت موجود

 

 

 

گروهی روبه‌رشد از افراد تاثیرگذارِ ضدِفمینیست، حول ذات‌گرایی زیست‌شناختی هم‌سو شده‌اند، یعنی این ایده که طبیعت یا شخصیت افراد ذاتی است و از ویژگی‌های زیست‌شناختی‌شان نشئت می‌گیرد یا مرتبط با آن‌هاست. دستگاه سیاسی و رسانه‌ها به‌عنوان بخشی از واکنش عمومی‌تر راست‌گرایان در سال‌های اخیر، به‌طور فزاینده‌ای روایت‌های ترنس‌هراسی را پیش می‌برند. برای مثال، یکی از مدیران اجرایی یک موسسه‌ی خیریه علیه خشونت جنسی در بریتانیا به‌طور علنی استدلال کرد که زنان ترنس نباید به پناه‌گاه‌های زنان دست‌رسی داشته باشند. او اظهار داشت: «اگر در جایگاه قدرت خود، زنانی آسیب‌دیده را گم‌راه کنید و وانمود کنید کسی که هر دوی شما به خوبی می‌دانید مرد است، در واقع یک زن است، محیط مناسبی برای مقابله با آسیب‌های روانی فراهم نمی‌آورید».[۷] شون فی، زنی فمینیست و ترنس، این نوع تعصب را خلع‌سلاح کرده است: «این نظر که هر کسی با آلت تناسلی مردانه متولد می‌شود ذاتاً پرخاش‌گرتر یا خشن‌تر است زیرا آلت تناسلی مردانه دارد، یک ایده‌ی ضدفمینیستی است: در واقع بر اساس این نظر خشونت مردان با ”ماهیت“ زیست‌شناختی مرتبط و بنابراین اجتناب‌ناپذیر و تغییر‌ناپذیر است و شاید حتی تقصیر واقعی مردان هم نباشد.»[۸]

باورمندان به برتری مرد مانند اندرو تیت و جردن پیترسون در دفاع از هنجارهای مردانه‌ی افراطی با این باور که مردانگی ذاتی است و نه محصول شرایط اجتماعیِ مردان تحت سرمایه‌داری، دو چندان می‌شوند. مارکسیست‌ها در مقابل این باورهای جاهلانه و عمیقاً بدبینانه، رفتارها و هنجارهای جنسیتی را به‌جای آن‌که از لحاظ زیستی متعیّن بدانند، برساخته‌ای اجتماعی تلقی می‌کنند.

 

هیچ چیز «طبیعی» پیرامون

هنجارهای سفت‌و‌سخت جنسیتی وجود ندارد

 

 

در میان عموم مردم، اصطلاح «جنسیت» اغلب به طور خاص با زنان مرتبط می‌شود. مثلاً اصطلاح «مطالعات جنسیتی» معمولاً با «مطالعات زنان» مترادف گرفته می‌شود. برای جلوگیری از هرگونه سردرگمی در این مورد، مفهوم دوگانی جنسیتی[۹] را بررسی خواهیم کرد. مفهوم دوگانی جنسیتی مبتنی است بر این توصیف که چگونه رفتارها و ویژگی‌های شخصیتی معین در جامعه به‌طور مشخص زنانه یا مردانه طبقه‌بندی می‌شوند. رفتارها و ویژگی‌ها جنسیت می‌یابند و مردانگی و زنانگی متضاد به حساب می‌آیند. بنابراین هویت‌های جنسیتی بر اساس آناتومی و اندام‌های تناسلی ما در بدو تولد به ما تحمیل می‌شوند. تعداد فزاینده‌ای از افراد بین‌جنسی، ترنس و غیردوگانی جنسیت انتسابی خود را انکار می‌کنند، اما غالب مردم جنسیت انتسابی در بدو تولد را در حکم بخشی اساسی از هویت خود تفسیر و تا آخر عمر خود با آن جنسیت هم‌ذات‌پنداری می‌کنند.

برای پرورش هویت‌های جنسیت‌یافته مشخص، بر نوزادان دختر و پسر حتی قبل از این‌که بتوانند حرف بزنند، لباس‌های صورتی یا آبی می‌پوشانند. اگر به مغازه‌های اسباب‌بازی‌فروشی نگاه کنید، متوجه می‌شوید که دختربچه‌ها تشویق می‌شوند با عروسک‌ها، باربی‌ها و لوازم آرایشی بازی کنند، در حالی که به پسرها فیگورهایی از سربازان و ابرقهرمانان، تانک و اسلحه‌ی اسباب‌بازی داده می‌شود. به دخترها گفته می‌شود «دخترها دعوا نمی‌کنند»، در حالی که به پسرها می‌گویند «مرد شو» و «پسرها گریه نمی‌کنند» و غیره.

بدین‌سان، دوگانی جنسیتی در هر نسل از طریق پرورش اجتماعی توسط والدین و خویشاوندان، رسانه‌ها، نظام آموزشی و دولت بازتولید می‌شود. البته، در دنیای واقعی، طیف گسترده‌ای وجود دارد که در آن زن‌متولدشده‌ها بسیاری از ویژگی‌های شخصیت مردانه و مردمتولدشده‌ها بسیاری از ویژگی‌های زنانه را به نمایش می‌گذارند. اما در کل، اطاعت، دل‌سوزی، فداکاری، فروتنی و ابراز عواطف به‌طور کلیشه‌ای ویژگی‌های زنانه است، در‌ حالی‌ که قاطعیت، پرخاش‌گری و سردی عاطفی ویژگی‌های مردانه تلقی می‌شوند.

 

چارچوب فرهنگ مردانه

 

 

در زمینه‌ی مطالعات جنسیتی و مطالعات مردانگی، مفهوم چارچوبِ فرهنگ مردانه[۱۰] به مجموعه سفت‌و‌سختی از انتظارات، رفتارها و ادراکاتی اشاره دارد که «مردانه» تلقی می‌شوند و جامعه‌ی سرمایه‌داری بر مردانِ غیرهم‌جنس‌گرا تحمیل می‌کند. رفتارها و باورهای چارچوبِ فرهنگ مردانه شامل احساس برتری نسبت به زنان، سرکوب عاطفی، احساس استحقاق جنسی و بین‌فردی، عدم تمایل به اعتراف به ضعف، عدم صمیمیت عاطفی یا فیزیکی با مردان دیگر، رقابت بیش از حد، انسانیت‌زدایی و ابژه‌سازی از زنان، و درجه‌ای از دگرباش‌هراسی است. به علاوه، بسیاری از مردان طبقه‌ی متوسط یا تحصیل‌کرده بی‌وقفه به رقابت فکری با دیگران می‌پردازند و برای اثبات سطح دانش برتر خود و غیره تلاش می‌کنند.

در چارچوب فرهنگ مردانه، رفتارهایی نظیر ابراز عاطفی، هم‌دلی و مراقبت جنسیت زنانه می‌یابند و اگر پسرها ــ یا حتی مردان ــ از این چارچوب خارج شوند، از طریق تمسخر کلامی یا تهدیدهای جسمانی تحریم می‌شوند. با این‌که مردانگیِ هم‌جنس‌گرایان در برخی از نقاط جهان به بخشی پذیرفته‌شده‌تر از جریان غالبِ فرهنگِ بورژوازی تبدیل شده است، هنجارهای مردانه مدت‌هاست که به شدت با دگرجنس‌گرایی‌محوری[۱۱] مرتبط بوده‌اند، و در نتیجه، چارچوب فرهنگ مردانه در جامعه‌ی سرمایه‌داری برای نظارت و کنترل بر دگرجنس‌گرایی‌محوری عمل می‌کند.

خشونت مردان را باید زاییده‌ی هنجارهای مردانه‌ی‌‌ برساخته‌ی اجتماعی دانست، با پیوستاری که در یک سر طیف شامل برخوردهای از موضع بالا و تحقیر زنان، زیاده‌طلبی در اشغال صندلی‌های وسایل نقلیه عمومی و اشاعه‌ی شوونیسم مردانه و متلک به زنان،[۱۲] و در سوی دیگر حمله‌ی مسلحانه به مردم و زن‌کشی است. موج جهانی فمینیستی در دهه‌ی 2010 اصطلاح «مردانگی سمی» را وارد جریان اصلی کرد، زیرا مبارزات علیه ستم جنسیتیْ آگاهی انتقادی گسترده‌تری را نسبت به هنجارهای جنسیتیِ بیش‌از حد مردانه و مردانه ایجاد کرد. بیش‌ازحد مردانه به مشکلات ناشی از رفتار موکد مردانه اشاره دارد، در حالی ‌که «مردانگی سمی» می‌تواند این توهم را ایجاد کند که هنجارهای جنسیِ سفت‌و‌سخت می‌توانند سالم و مثبت باشند اما گاهی اوقات مشکل‌ساز {سمی} هستند. یک معضل دیگر پیرامون اصطلاح «مردانگی سمی» این است که به دوگانی ساده‌ی «مرد خوب در مقابل مرد بد» متمایل می‌شود.

شایان ذکر است که هویت مردانه در جامعه‌ی سرمایه‌داری از ستم بر زنان و افراد دگرباش جدایی‌ناپذیر است. البته، مردان می‌توانند با ردِ آگاهانه هنجارهای بیش‌از‌حد مردانه بکوشند «آدم خوبی» باشند. در زندگی‌شان با مردم به احترام رفتار ‌کنند، و غیره، اما دلیلی وجود ندارد که مارکسیست‌ها از زنانگی یا مردانگی به‌خودی‌خود تجلیل کنند، زیرا دوگانی جنسیتی ذاتاً رشد فردی را خفه می‌کند. زندگی ما تنها پوسته‌ای است از آن‌چه که بدون این هنجارهای جنسیتیِ محدودکننده می‌تواند باشد. اما دوگانی جنسیتی جنبه‌ای تصادفی از شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری نیست، بلکه اساسی است. سرانجام این‌که، پایان دادن به شرایطی که دوگانی جنسیتی را تقویت می‌کند به‌معنای پایان دادن به سرمایه‌داری است.

 

 

 

سرمایه‌داری به دوگانی جنسیتی نیاز دارد

 

 

 

تضاد اصلی سرمایه‌داری این است که سرمایه از طریق بهره‌کشی از نیروی کار طبقه‌ی کارگر ایجاد می‌شود. این تضاد اصلی کشمکش طبقاتی اجتناب‌ناپذیری ایجاد می‌کند که تنها از طریق پرورش آگاهی طبقاتی، قدرت کارگری و تغییر سوسیالیستی، یا از طریق تشدید بهره‌کشی، بحران، جنگ، فقر توده‌ای و ویرانی می‌تواند به طور کامل حل‌شود. اما توسعه‌ی سرمایه‌داری تنها با توضیح این جنبه قابل درک نیست. هنگامی که با فرآیندهای اجتماعی واقعی سروکار داریم، باید توضیح دهیم که چگونه این تضاد مرکزی سرمایه‌داری اغلب به شکل‌های بسیار متفاوتی در تمام جنبه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و ایدئولوژیک جامعه بیان می‌شود.

ایدئولوژی سرمایه‌داری برای ایجاد تفرقه بین طبقه‌ی کارگر از روش‌های مختلف، از جمله ترویج ایده‌های نژادپرستانه، جنسیت‌گرا، دگرباش‌هراسی و تبعیض علیه معلولان و ناتوانان استفاده می‌کند. همانند ستم نژادی، سرشت تجلی و بازتولید ستم جنسیتی نیز در طول زمان و از مکانی به مکان دیگر تغییر کرده است، اما نظام سرمایه‌داری به‌منزله‌ی یک کلیتْ هرگز بدون ستم جنسیتی وجود نداشته و بدون آن نمی‌تواند وجود داشته باشد. ستم جنسیتی یکی از ویژگی‌های جدا‌نشدنیِ سرمایه‌داری است، نه تنها به این دلیل که کارگران بر اساس جنسیت‌شان تقسیم می‌شوند، بلکه به این دلیل که سرمایه‌داری متکی بر کار بدون دستمزدی است که زنان در تربیت کودکان و مراقبت از افراد بیمار و سالخورده عرضه می‌کنند. کار بدون دستمزد و تقریبا نامحدودِ زنان برای عملکرد سرمایه‌داری حیاتی است زیرا بازتولید نسل بعدی کارگرانِ مزدبگیر را برای تولید سود تضمین می‌کند. فراتر از خانواده، نقش‌های سفت‌وسخت جنسیتی برای بسیاری از خدمات و صنایع ضروری است و به سرمایه‌داری امکان عملکرد می‌دهد. پرستاری، کارهای مراقبتی، مراقبت از کودکان، میزبانی و غیره به‌طور‌کلی زنانه و کم‌دستمزد هستند. بنابراین، هنجارهای جنسیتی زنانه و فوقِ زنانه برای سرمایه‌داری هدف مادی واقعی دارند.

به همین منوال، ریشه‌های مادی هنجارهای سفت‌و‌سخت مردانه در وابستگی سرمایه‌داری به خشونت سازمان‌یافته و نقش مردان در سرکوب زنان نهفته است. مردانگیِ افراطی که در هالیوود، فرهنگ ورزشی، راک، هیپ هاپ، بازی‌های ویدیویی و ادبیات ستایش می‌شود، زاییده‌ی نظامی‌گری و خشونت جنسیتیِ ذاتی سرمایه‌داری است. داستان‌ها و قصه‌های عامیانه بی‌شماری در سراسر جهان حول محورِ «مردِ قهرمان» وجود دارد، در حالی ‌که داستان‌سرایی‌های غالب در جهان غرب، بر تجربه‌های مرد سفیدپوست با تحصیلات رسمی به‌منزله‌ی تجربه‌ی بشریِ ظاهراً بی‌طرف و جهانی تمرکز می‌کنند.

 

 

رویکرد سوسیالیستی به خشونت مردان

 

 

 

از آن‌جایی که طبقه‌ی کارگر یگانه نیرویی است که می‌تواند به سرمایه‌داری پایان دهد، سوسیالیست‌ها همیشه به‌درستی به‌جای آن‌چه آن‌ها را از هم جدا می‌کند، بر آن‌چه کارگران را متحد می‌کند تأکید کرده‌اند. اما برخی سوسیالیست‌ها از روی بی‌تجربگی استدلال کرده‌اند که خشونت بین‌فردی و دولتی در نهایت محصول سرمایه‌داری است، و بنابراین نباید بر ارتباط بین مردان و خشونت تاکید کرد. این معمولاً بدین خاطر است که توجه به رابطه‌ی بین مردانگی، خشونت و سرمایه‌داری می‌تواند به اشتباه چنین تفسیر شود که گویا سوسیالیست‌ها می‌گویند همه‌ی مردان ذاتاً خشن هستند. اما در واقع، برعکس است و نادیده گرفتن ارتباط بین مردانگی، خشونت و سرمایه‌داری، ناخواسته به روایتِ نادرستِ جریان اصلی مشروعیت می‌بخشد که: مردان به‌طور طبیعی و ذاتی خشن هستند.

جذب مردان برای هم‌دلی با رنج زنان یا هم‌دردی با مبارزات زنان کافی نیست. فرض‌کنید مردان در خود درک درستی از نحوه‌ی اجتماعی ‌شدنشان را که به شیوه‌ای خاص به نفع ستم سرمایه‌داری بر زنان است، بپرورانند. در آن صورت، چنین درکی می‌تواند آن‌ها را به دیدگاه عمیق‌تری نسبت به مبارزه علیه سرمایه‌داری و دوگانی جنسیتی که بر آن تکیه می‌کند هدایت کند.

سوسیالیست‌ها باید بدانند که طبقه‌ی حاکم مزیت‌های مادی و فرهنگی را برای کارگران مرد، مردنماها و مردان غیرهم‌جنس‌گرا به‌عنوان بخشی از سرکوب زنان و افراد دگرباش تقویت می‌کند. تصادفی نیست که مردان متاهل بیش‌تر از مردان مجرد عمر می‌کنند،[۱۳] در حالی که زنان متاهل کم‌تر از همتایان مجرد خود عمر می‌کنند. با این حال، اگرچه مردان طبقه‌ی کارگر نسبت به زنان طبقه‌ی کارگر مزایای بیش‌تری دارند ــ مانند داشتن وقت آزاد بیش‌تر و مسئولیت‌های مراقبتی کم‌تر در خانواده ــ چرا که آن‌ها کارگر هستند، منافع مادی اساسی آن‌ها با مبارزه برای تغییر سوسیالیستی هم‌راستاست.

 

همه چیز از فمینیسم سوسیالیستی بهدست میآید

 

 

اگرچه نمونه‌های بسیار کمی از تحلیل‌های مارکسیستی وجود دارد که به‌طور ‌خاص مردانگی را تحلیل ‌کرده باشند، اما انقلابیون معروف با مسئله‌ی نقش مردان در مبارزه با ستم دست‌و‌پنجه نرم کرده‌اند. لنین در نامه‌ای به کلارا زتکین استدلال کرد که پیرامون مسئله‌ی ستم جنسیتی باید کار آموزشی خاصی در میان مردان حزب کمونیست انجام شود:

«آن‌ها تهیج و ترویج در میان زنان و وظیفه‌ی برانگیختن و انقلابی‌کردن آن‌ها را در درجه‌ی دوم اهمیت قرار می‌دهند، آن هم تنها به‌عنوان وظیفه‌ی زنانِ کمونیست… متأسفانه، هنوز هم درباره‌ی بسیاری از رفقای خود می‌توانیم بگوییم: ”کمونیستش را بخراشی زیرش یک غیرمتمدن ظاهر می‌شود.“ کار کمونیستی ما در میان توده‌های زنان، و کار سیاسی‌مان به‌طور کلی، مستلزم کار آموزشی چشم‌گیری در میان مردان است. ما باید دیدگاه برده‌داران قدیمی را چه در حزب و چه در میان توده‌ها ریشه‌کن کنیم.»[۱۴]

به همین ترتیب، لئون تروتسکی نیز نقش مخربی را که مردانگی می‌تواند در جنبش کارگری ایفا کند، تصدیق کرد، زمانی‌که گفت: «هیچ محدودیتی برای خودپرستیِ مردانه در زندگی عادی وجود ندارد».[۱۵] با این حال، برخی از بخش‌های جنبش تروتسکیستی متعاقباً تحلیل انتقادی از دوگانی جنسیتی را کنار گذاشتند و با هنجارها و رفتارهای دیکته شده با وضعیت موجود سازگار شدند. برای مثال، تد گرانت ــ یکی از اعضای موسس کمیته‌ی بین‌المللِ کارگری و بعداً گرایش بین‌المللِ مارکسیستی ــ در دهه‌ی 1970 ادعا کرد «هم‌جنس‌‌گرایی» یک «انحراف»ِ ناشی از سرمایه‌داری است و در سوسیالیسم «ناپدید می‌شود». دیدگاه‌های گرانت درباره‌ی این موضوع نه تنها متعصبانه بلکه ضدماتریالیستی بود، زیرا این دیدگاه را نادیده می‌گرفت که سرمایه‌داری تاچه‌حد به دوگانی جنسیتی نیاز دارد. خوش‌بختانه، این جهلِ ضدماتریالیستی را انقلابیون دگرباش در جنبش تروتسکیستی تا حد زیادی از بین برده‌اند؛ آنان نشان داده‌اند چگونه دوگانی جنسیتی انحرافی ناشی از جوامع طبقاتی است که در سوسیالیسم ناپدید می‌شود.

 

واکنش شدید سنت‌گرایان

 

 

به نظر می‌رسد داده‌های نظرسنجی‌های[۱۶] امروزی نشان‌دهنده‌ی افزایش احساسات ضدزن‌ستیزی در میان مردانی است که بعد از 1997 و بین سال‌های 1981 و 1996 متولد شده‌اند.[۱۷] واضح است که واکنش شدیدِ سازمان‌دهی شده علیه فمینیسم و جنبش من هم (#MeToo) از سوی پوپولیسم راست در حال افزایش است. خوشبختانه، قشری رو‌به‌رشد از مردان نیز هستند که به‌طور مثبت تحت‌تاثیر جنبش من هم و فمینیسم قرار گرفته‌اند و به‌طور انتقادی در مورد رفتار و شرطی‌شدن گذشته‌ی خود تامل می‌کنند. مردان فمینیست- سوسیالیست می‌توانند از تجربیات زیسته‌ی خود برای مبارزه با استدلال‌های خجالت‌آور و مزخرفِ برتری‌طلبان مرد در میان همتایانِ مرد خود استفاده کنند و می‌توانند در مبارزه علیه سرمایه‌داری در کنار زنان و افراد دگرباش یک گام فراتر بروند.

خانواده و دولت نهادهای کلیدیِ سرمایه‌داری هستند و هر دو نقش خاصی در شکل‌دادن به هنجارهای جنسیتی ایفا می‌کنند. اما در گستره‌ی وسیع تاریخ، خانواده هسته‌ای و دولتْ تحولاتی کاملاً متاخر هستند. مدافعان خانواده‌ی مدرن استدلال می‌کنند که هنجارهای جنسیِ سفت‌وسخت و سلطه‌ی مردان بر زنان و کودکان هم طبیعی و هم ابدی هستند. کلیشه‌ی مردی که بیرون در حال شکار است تا برای شریک زندگی‌اش که تنها مراقب فرزندانشان است، غذا بیاورد، منتج به این شده که مردم خانواده‌ هسته‌ای مدرن (آرمانی) را برگزینند و آن‌را به اجداد اولیه‌ی ما تحمیل ‌کنند.

 

زنان شکارچی مراقبانِ مرد

 

 

شواهد باستان شناسی[۱۸] اغلب با کلیشه‌های جنسیتی در تضادند. به‌عنوان مثال، بقایای اسکلت ٩٠٠٠ ساله از زنی که در پرو پیدا شد، نشان می‌دهد که او شکارچی مسابقه‌ی شکارِ حیوانات بزرگ بوده است. حفاری‌های بیش‌تر در منطقه‌ای که او در آن دفن شده بود به مشارکت قابل‌توجه زنان در مسابقه‌ی شکار حیوانات بزرگ اشاره داشت.

مردم در ۹۹ درصد دوره‌ی فرگشت انسانْ در جوامع شکارچی و گردآوری زندگی می‌کردند. از بین تمام مردم جهان امروز، گردآورندگانی که خوراک تهیه شده را طی یکی دو روز مصرف می‌کنند[۱۹]، سبک زندگی‌ای بسیار شبیه به شیوه‌ی زندگی انسان‌های اولیه دارند. آن‌ها برابرترین نوع شکارچی-گردآورنده هستند. این مردمان به‌دلیل خلوصِ اخلاقیِ ذاتی برابری‌طلب نیستند، بلکه به این دلیل برابری‌طلبند که برای زنده ماندن در گروه‌های ٥٠ تا ١٠٠ نفره به انسجام و هم‌بستگی اجتماعی نیاز دارند. هرگونه تجاوز و خشونت بین‌فردی در این جوامع شدیدا مذموم است. قلدرها، فخرفروشان یا کسانی که خسیس تلقی می‌شوند تحریم می‌شوند، زیرا اشتراک و هم‌بستگیِ مشارکتی مهارت‌های ضروری بقا برای کل گروه است.

برخلاف تصورات کلیشه‌ایِ ذات‌گراییِ زیست‌شناختی، در جوامع جست‌وجوگر پدران نیز نقش بسیار بیش‌تری در مراقبت از کودکان دارند تا در خانواده هسته‌ای تحت سرمایه‌داری. پدران در میانِ قوم آکا، که در جنگل‌های بارانیِ کنگو زندگی می‌کنند، در ٨٨ درصد مواقع در دیدرس نوزادان خود هستند. آن‌ها در ٥٠ درصد مواقع در دست‌رس هستند و ٢٢ درصد مواقع نوزاد را در آغوش می‌گیرند. مردم آکا با تور شکار می‌کنند و اغلب مادر برای شکار با گروهی از بستگان خود به جنگل می‌رود در حالی ‌که پدران برای مراقبت از فرزندان خود در خانه می‌مانند.[۲۰]

ریشه‌های ستم جنسیتی

 

 

سبک زندگی جست‌وجوگری اجداد اولیه‌ی ما برای زنده ماندنْ مستلزم برابری جنسیتی بود. از آن‌جا که در این نوع زندگی فقط دستشان به دهانشان می‌رسید، هیچ ثروت اضافی‌ای برای حیف‌ومیل وجود نداشت که به برخی از مردم اجازه بدهد بدون کارکردن زندگی کنند. پس همه کار می‌کردند. پیش از توسعه‌ی کشاورزی، نه تقسیم طبقاتی وجود داشت، نه دولت، نه دارایی، نه پول و نه حاکمی. با توجه به رابطه‌ی بین مردانگی و خشونتْ شایان ذکر است که هیچ شواهدی از جنگ درون‌گروهی در جماعت‌های انسانی قبل از توسعه‌ی کشاورزی وجود ندارد.

آغاز کشاورزی در هزاران سال پیشْ شاهد رشد جمعیت بود. جوامع کشاورزی با مازاد مواد غذایی و ثروت، به شکل پیچیده‌تر و سلسله‌مراتبی‌ترْ طبقه‌بندی شدند. برخی از مردان از طریق تحمیل کار و تولید مازاد به دیگرانْ آغاز به انحصارِ بیش‌تر ثروت مازاد کردند. تقسیم‌های طبقاتی، مالکیت خصوصی بر ثروت و استثمار ‌کار در کنار ظهور دولت توسعه یافت. نیاز به پلیس و ارتش برای محافظت از ثروت حاکمان و اِعمال استثمار کارگری به این معنی بود که فرهنگ نرینه‌رفتاری (خشونت‌آمیز) برای حفظ وضعیت موجود ایجاد شد.

 

ازدواج تک‌همسری و استاندارد دوگانه‌ی جنسی

 

 

این ملت‌های اولیه هم‌چنین شاهد توسعه‌ی واحد خانواده‌ی پدرسالار و ازدواج تک‌همسری بودند، زیرا مردان طبقه‌ی حاکم و کشاورزان مرفه‌تر می‌خواستند دارایی خود را به پسران‌شان منتقل کنند. برای اطمینان از سلطه‌ی پدر بر فرزندانشانْ فرهنگی توسعه یافت که آزادی اجتماع و تحرک زنان را محدود می‌کرد. تصور این بود که در غیاب تک‌همسری شدید، مردِ صاحبِ دارایی نمی‌توانست مطمئن باشد که فرزندان همسرش متعلق به او هم هستند و ثروتش به فرزندان بیولوژیکی‌اش منتقل می‌شود. این به استاندارد دوگانه‌ی جنسی منجر شد که تنها زنان را ملزم به تک‌همسری می‌کرد. در خانواده‌های پدرسالار کلاسیک یونان یا روم، زنان از نظر قانونی منحصرا باید تک‌همسر می‌بودند، در حالی که چندهمسری برای مردان مجاز بود.[۲۱] در بابلِ باستان، قانون حمورابی برای خیانت زنان مجازات اعدام تعیین کرد.[۲۲]

نشانه‌های تعدد زوجات و شکل‌های اولیه‌ی ازدواج تک‌همسری هنوز در فرهنگ غربیِ امروزی قابل مشاهده است. به‌رغم لغو قانونی تعدد زوجات در اکثر جوامع از مدت‌ها پیش، مردان هم‌چنان از آزادی جنسی بیش‌تری نسبت به زنان برخوردار هستند. اگر مردان از نظر جنسی بی‌بندوبار باشند به آن‌ها برچسب‌هایی مانند خانم‌باز، دل‌شکن یا بازی‌گر می‌زنند، در حالی که زنان به‌طور‌کلی موقعیت اجتماعی خود را با بی‌بند‌و‌باری از دست می‌دهند. و این هنجارهای فرهنگی گاهی منجر به این می‌شود که مردان در کنترل شریک زندگی‌شان خود را محق بدانند. این استاندارد دوگانه حسادت جنسی مردان و شرمساری و مقصر دانستن زنان را عادی‌سازی می‌کند.

پویایی‌های خانواده‌ی هسته‌ای به این معنی است که مردان می‌توانند خانواده را ترک کنند و با فشار اجتماعی مشابه برای مسئولیت کامل در قبال فرزندان خود مواجه نشوند، در حالی ‌که زنان هرگز نمی‌توانند فرزندان خود را بدون مواجهه با انگ جدی اجتماعی و طرد شدن احتمالی «ترک» کنند. این واقعیت به تنهایی عدم توازن قدرتی ایجاد می‌کند که به نفع مردان است و باعث رشد روابط مبتنی بر سوء‌استفاده می‌شود.

جامعه‌ای سوسیالیستی که تلاش دارد به عقاید و هنجارهای ظالمانه‌ی جامعه‌ی سرمایه‌داری پایان دهد، باید به ماهیتِ جنسیتی مراقبت از کودکان پایان دهد. مراقبت عمومی از کودکان با ایجاد منابع خوب، باکیفیت و رایگان هم‌چون خانه‌سازی، ایجاد کافه‌ها و رستوران‌های عمومی، جنبه‌های مهم برنامه‌ای برای تغییر سوسیالیستی هستند تا زنان را از کار بدون مزد اجباریِ اجتماعی که در جامعه سرمایه‌داری انجام می‌دهند، خلاص کنند. فقط مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر از پایین می‌تواند به تغییر انقلابی لازم برای بهبود کیفیت زندگی برای همه دست یابد و به خشونت حاکمیتِ دولت سرمایه‌داری و اجبار ذاتیِ خانواده پایان دهد.

 

ماهیت جنسیتی خشونت دولتی امروز

 

 

طبقه‌ی حاکم برای حفاظت از دارایی خصوصی خود به دستگاهی دولتی از نیروهای مسلح مانند پلیس و ارتش نیاز دارد. این نهادها هم‌گام با هنجارهای جنسیتی مردانگی افراطی توسعه یافته‌اند. طبقه‌ی سرمایه‌دار حاکمیت خود را عمدتاً از طریق ابزارهای ایدئولوژیک حفظ می‌کند، اما دستگاه سرکوب‌گر آن نیز ضروری است. ارتش بر پایه‌ای بنا شده که عمدتاً مردان جوان را به قاتلان آموزش دیده تبدیل می‌کند. بنابراین ارتش و مردانگیِ افراطی به هم گره خورده‌اند. حفاظت از حکومت طبقاتی سرمایه‌داری از طریق دولت و تا حدی توسط فرهنگ نرینه صورت می‌گیرد. تحقیقات[۲۳] همواره نشان می‌دهند که سربازان مرد سه برابر مردم عادی علیه شریک جنسی خود مرتکب خشونت می‌شوند. هم‌چنین شواهد ثابت [۲۴] وجود دارد که نشان می‌دهد خشونت خانوادگی در میان افسران پلیس چهار برابر بیش‌تر از جمعیتِ عمومی مردان است.

مردانگیِ افراطی در صنایع غیرقانونی مانند تجارت مواد مخدر نیز نقش محوری دارد، جایی که فروشندگان و عرضه‌کنندگان با اعمال خشونت علیه رقبای خود تلاش دارند بخش بزرگی از بازار را به‌دست آورند. هر جا خشونتِ مرتبط با تجارت مواد مخدر افزایش یافته است، خشونت جنسیتی نیز افزایش یافته است، همان‌طور که در هندوراس، السالوادور، مکزیک و برزیل مشاهده می‌شود. هم‌چنین شایان ذکر است که هر نیروی ضدانقلاب یا فاشیستی در تاریخ غرق در مردانگیِ افراطی بوده است.

در مبارزه برای اتحاد واقعی کارگران، انقلابیون نمی‌توانند روش‌های پیچیده‌ای را که نهادها و ایدئولوژی سرمایه‌داری در طبقه‌ی کارگر شکاف ایجاد می‌کنند نادیده بگیرند. درک جامع‌تر از این تقسیم‌ها راه را برای هم‌بستگی بیش‌تر و احترام متقابل باز می‌کند. دلایل بی‌شماری وجود دارد که چرا مردانِ طبقه‌ی کارگر باید در کنار زنان و افراد دگرباش علیه سرمایه‌داری مبارزه کنند. مردان طبقه‌ی کارگر توجه جدی به سازمان‌دهی علیه استثمار سرمایه‌داری، که با آن روبه‌رو هستند، و نقش‌های سفت‌و‌سخت جنسیتی و مردانگیِ افراطی که برای خود و اطرافیانشان بسیار مخرب است، دارند. آن‌ها همه چیز برای به‌دست‌ آوردن دارند.

* مقاله‌ی حاضر ترجمه‌ای است از Violence and masculinity – a Marxist approach نوشته‌ی James McCabe که در این لینک یافته می‌شود.

 

یادداشت‌ها

 

 

[۱].‌ Cis men. Cis، مخفف cisgender (تلفظ sis-gender یا فقط sis)، اصطلاحی است به این معنا که هر جنسیتی که اکنون هستید، همان چیزی است که در بدو تولد برای شما فرض شده بود. این به سادگی بدین معناست که وقتی هنگام تولد یکی از والدین یا دکتر شما را پسر یا دختر نامیدند، آن ‌را درست متوجه شدند- م.

[2]. https://www.thejournal.ie/corofin-funeral-joe-and-claire-collins-6221881-Nov2023/

[3]. https://www.advocate.com/news/iowa-school-shooter-gender-identity/

[4]. https://www.npr.org/2021/03/27/981803154/Why-nearly-all-mass-shooters-are-men

[5]. https://efsgv.org/press/Study-two-thirds-of-mass-shootings-linked-to-demostic-violence/

[6].‌ The “whataboutery” phenomenon تکنیک یا اقدام به پاسخ‌ به یک اتهام یا سوال دشوار با طرح اتهام متقابل یا طرح موضوعی متفاوت.

[7]. Shon Faye The Trans Gender Issue: An Argument for Justice (2021), page 57.

[8].‌ همان منبع، صفحه 241.

[9]. Gender binary

[10].‌ Man-box culture ساختاری که پسرها در سنین پایین یاد می‌گیرند در آن جا بیفتند. فرض اصلی این ساختار این است که اگر با آن تناسب ندارید، یک مرد «واقعی» نیستید و مرد واقعی نبودن هزینه اجتماعی سنگینی دارد- م.

[11]. Heteronormativity

[12]. Mansplaining, manspreading and macho banter

[13]. https://www.thegurdian.com/lifeandstyle/2019/may/25/Women-happier-without-children-or-a-spouse-happiness-expert

[14]. Lise Vogel, Marxism and the Oppression of Women (2014), page 127.

[15]. Trotsky “Against bureaucracy, progressive and unprogressive” in Problems of Everyday Life (1973), 65

[16]. Millennials and Gen Z less in favor of gender equality than older generationshttps://www.ipsos.com

[17]. Gen Z and Millennial men

[18]. https://www.nytimes.com/2020/11/04/science/ancient-female-hunter-html

[19]. immediate- return foragers

[20]. Sarah Blaffer Hrdy Mothers and Others (2011), pages 128 & 163.

[21]. Sharon Smith Women and Socialism: Class, Race, and Capital (2015), page 33.

[22] Stephanie Coontz and Peta Henderson Women’s Work, Men’s Property: The Origins of Gender & Class (1986), page 153.

[23]. Increased risk of intimate partner violence among military personal requires effective prevention programming by Rachel Jewkes, https://www.thelancet.com/

[24]. https://www.theatlantic.com/national/archive/2014/9/police-officers-who-hit-their-wives-or-girlfriends/380329/

 

 

سایت:  نقد

 

: https://wp.me/p9vUft-4q8

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©